حقوق برابر ملیتها یکی از ارکان دمکراسی در ایران فرداست

نقد مقالهء "جنگ افروزی قومی و پی آمدهای هولناک آن"

 


یونس شاملی
مقاله "جنگ افروزی قومی و پی آمدهای هولناک آن" به قلم محمد امینی نه تنها اولین نوشته از این نوع بلکه یکی از صدها مقاله ایست که علیه حقوق برابر ملیتها در ایران نوشته شده است. ویژگی مقاله فوق در مقایسه با صدها مقاله دیگر در این رابطه، گستاخی، بی پروائی به همراه دروغپردازیهای بزرگ برای تقویت مواضع آپارتاید فرهنگی حاکم و صاف کردن جادهء سرکوب جنبشهای ملی دمکراتیک توسط جمهوری اسلامی است.

 

می گویم تقویت مواضع آپارتاید فرهنگی و تحکیم مواضع جمهوری اسلامی، بدان خاطر که جنبشهای ملی دمکراتیک متعلق به ملیتهای غیرفارس، یکی از جدی ترین و وسیعترین جنبشهای مدنی (در کنار جنبشهای مدنی دیگر، جنبش کارگران، جنبش زنان، جنبش دمکراسی خواهی..) علیه جمهوری اسلامی و یکی از ارکان دمکراسی و عدالت اجتماعی در ایران فردا به شمار میرود. مخالفت، تخطئه، دروغپردازی و تبلیغات سوء علیه آن در واقع روغن کاری کردن ماشین سرکوب جمهوری اسلامی علیه جنبشهای ملی دمکراتیک متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران است، که محمد امینی در مقاله فوق الذکر خود از عهده آن بخوبی برآمده، و آبی خنک بر دل پرخون رهبران جمهوری اسلامی از جنبشهای ملی (آذربایجان، کرد و...) ریخته است.

 

یک سوی دیگر و اما خیلی مهم مقاله پرسشی است درباره تیتر این مقاله، یعنی " جنگ افروزی قومی و پی آمدهای هولناک آن" است. آیا محتوای این مقاله، یعنی سمپاشی علیه حقوق برابر ملی، واقعاً در راستای پایان بخشیدن به جنگ افروزی قومی! (به زعم محمد امینی) است و یا اینکه این نوع مقاله ها به "هیزم بیاران جنگ داخلی"، "سرکوب این جنبشها توسط جمهوری اسلامی و استمرار بقاء آن رژیم" تبدیل می گردند؟ در طول این نوشته تلاش شده است به این پرسش پاسخ داده شود.

 

 

سناریوی رنگ شده مسئله ملی
محمد امینی در طول تمام مقاله "جنگ افروزی قومی..." تصاویر و صحنه ها را طوری کنار هم می چیند و از آن نتیجه میگیرد که انگار از یک حقیقت عریان سخن می گوید. در این صغرا کبرای تحلیلی امینی هر تضاد مطرح میان دیدگاهها مختلف چنان آگراندیسمان می شود که صحنه پرجنجال و مخوفی از آن سربرمی آورد. یکی از فاکتهای خیلی مهمی که محمد امینی با اطمینان از آن سخن می گوید دیدگاههای مختلف در خصوص مسئله ارضی میان فعالین جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان با فعالین جنبش ملی کردستان است. وی برای اثبات مدعای خود از هر دو سوی احزاب سیاسی فاکتهای مطرح را پیش می کشد و نتیجه می گیرد که از این اختلافات حمام خون بپا خواهد شد! محمد امینی یک تحول عظیم اجتماعی را، در ذهنش، چنان ترسیم و سازماندهی کرده است که گویی هیچ تضاد و تصادمی در کار نیست و همه جریانات سیاسی در یک جامعه یکدل . یک زبانند! گویا دگرگونیهای بزرگ اجتماعی بدون هیچ تضاد و تخاصم و بدون هیچ اختلاف نظر و مشکلی میان احزاب وسازمانها سیاسی به وقوع خواهد پیوست! و لذا ظرف کوچک دنیای سیاسی جناب امینی زود لبریز شده و فریادهای واویلایش از این همه تضاد و تصادم بلند شده است!

 

در این مقاله بلند آقای امینی تا آنجا که توانسته از اختلافات موجود در دیدگاهها فعالین آذربایجان با کردی سخن گفته است که نیازی به تکرار آن در اینجا نیست. چرا که مشکلات سیاسی بویژه در حوزه مسئله ملی به دلیل سرکوب خشن حکومت شاه و شیخ، امکان بروز و بحث و بررسی نداشته اند و لذا سرعت دگرگونیها و رشد سریع جنبشهای ملی دمکراتیک متعلق به ملیتها، هم سرعت بروز تفاوتهای فکری در میان آن برجسته کرده و هم بحث و گفتگو پیرامون مسائل مطرح از هر دو سو را فراهم آورده است.

 

این نوع مسائل و مشکلات، که تمامی هئیبت مقاله محمد امینی را در برگرفته و از آن کابوسی سرهم شده است تا شاید بشود از طرح صورت مسئله حقوق نابرابر ملی در ایران تفره رفت. اما بایستی خاطر نشان ساخت که تضادهای موجود در میان جناجبندیهای مختلف سیاسی، ابداً چیز غریبی نیست. اتفاقا عدم طرح این تضادها خود میتواند در آینده بیشتر از آنچه که تصورش می رفت مشکل آفرین باشد. طرح مشکلات و نارسائی ها، امکانات و شرایط لازم برای بحث و بررسی حول آن مسائل و تنشها را فراهم ساخته و فرهنگ دیالوگ را بیش از پیش گسترش میدهد. طرح تضادها و حتی گاه برجسته کردن اختلاف دیدگاهها میان ملیتهای مختلف ایران، زمینه های آغاز گفتگوهای دو و یا چندجانبه را برای حل و فصل متمدنانه این مشکلات فراهم می سازد. و این نه تنها با روند اصولی مبارزه سیاسی منافات ندارد که اساساً در سمت و سوی آن است.

بایستی به اطلاع جناب امینی رساند که دو سال پیش سمینار مشترکی بمناسبت بزرگداشت سالگرد امضای تفاهم نامه دوستی و همکاری میان سید جعفر پیشه وری و قاضی محمد برگذار شد که به مسئله اختلافات موجود در دیدگاهها آذربایجانی و کردی می پرداخت. در آن سمینار  حزب دمکرات کردستان و کومله از احزاب کردستان، به همراه جنبش فدرال دمکرات آذربایجان، یکی از تشکلهای سیاسی آذربایجانی شرکت داشتند و در یک جو دوستانه به بررسی مسئله اختلافات پرداختند. شاید اگر جناب امینی در این سمینار حضور داشتند، چنان وحشت زده نمی شدند.

 

این شاید دور از انتظار نباشد که ناسیونالیسم افراطی در میان ملیتهای ساکن ایران به بالانس و تعادل مبارزه عدالتجویانه ملیتها در ایران لطمه بزند، اما بعید به نظر میرسد که بتواند آن را از تعادل خارج کند. اتفاقاً اگر بخواهیم از تضاد میان ناسیونالیستهای افراطی موجود در میان ملیتهای ایران وحشت کنیم، بایستی ناسیونالیسم افراطی فارس، که یک ناسیونالیسم سیطره طلب است، را در ردیف اول بیآوریم.  چرا که در فردای از دست دادن قدرت سیاسی ممکن است فاجعه عراق را در ایران تکرار کند. اگر نمایندگان 16 درصدی جمعیت سنی  درعراق قدرت سیاسی 100 درصد خود را از دست دادند و فجایع بمب گذاری در معابر و بازارهای عمومی را جهت ابراز انزجار خود عملی می کنند. در ایران بسوی تحول سیاسی و در شرایطی که ناسیونالیسم افراطی فارس، با پشتوانه 35 درصد از جمعیت ایران، موقعیت قدرت 100 درصد خود را از دست بدهد، واقعاً میتواند به تهدیدی جدی و حتی فاجعه آمیزتر از عراق تبدیل شود. بنابراین اختلافات میان فعالین سیاسی کرد و یا ترک، آنچنانکه از پشت عینک ناسیونالیسم افراطی فارس دیده میشود، وحشت زا نیست، چرا که گفتگو برای حل و فصل مسالمت آمیز مسائل از همین امروز در دستور کار احزاب سیاسی آنان قرار دارد. اتحاد عمل اغلب احزاب سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس در تشکلی به نام "کنگره فدرال ملل ایران" خود نشان دیگری از مسالمت جویی و تعمیق فرهنگ گفتگوست. در طول مقاله "جنگ افروزی قومی..."، خشم، نفرت و عصبیت آقای امینی در اغلب موارد بر عقلانیتشان چیره است. وی در این نوشته مثل یک ژنرال بی ارتش سخن گفته است. بگذریم که ارتش مورد نظر امینی هم اینک نه به فرمان ایشان، بلکه به فرمان جمهوری اسلامی و براساس همان تفکر محمد امینی زندگی را بر همه مردم و در کنار آن به فعالین سیاسی ملیتهای ایران سیاه کرده است.

 

 

استفاده فریبکارانه از مفهوم فارس

محمد امینی در طول مقاله طولانی خود بارها و بارها از دو مفهوم "ملت فارس" و "شونیسم فارس" بطور یکسان و هم معنی سود جسته است، بدون اینکه جایگاه آن دو را در نوشته خود روشن کند. به عبارت بهتر جناب امینی آگاهانه تلاش کرده است از زبان احزاب و سازمانهای سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس این دو مفهوم را معادل هم مورد استفاده قرار دهد و چهره سازمانها و احزاب و فعالین سیاسی ملیتهای غیرفارس را به ضدیت با ملت فارس و یا ضدیت با خود فارس آلوده کند. امینی مفاهیم زشت و نامناسبی را به دروغ از زبان فعالین سیاسی ملیتهای غیرفارس ایران، چون "ملت ستمگر فارس"، "فارسهای غارتگر"، ستم هزار ساله فارس ها (کدام هزار سال معلوم نیست)، "فارس های اشغالگر" و غیره به کرات در متن مقاله اش گنجانده است. اینها دروغهای بزرگی هستند که محمد امینی سعی میکند آن را در دهان فعالین سیاسی ملیتهای غیرفارس بگذارد!

 

 

این ترفند محمد امینی برای انحراف و حتی فریب اذهان عموم ملیت فارس و برای بسیج افکار عمومی آن علیه فعالین سیاسی ملیتهای غیرفارس در ایران است. در واقع ملیت فارس ایران نیز قربانی همین شگرد فریبکارانه و استمرار حاکمیت استبداد در طول هشتاد سال گذشته بوده است. شگردی که دست یابی مردم ایران به دمکراسی واقعی را با مشکل جدی مواجه می سازد. چرا که ضدیت با حقوق برابر ملیتهای غیرفارس ایران که بیش از 60 درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند، به معنی اعمال دیکتاتوری علیه تمامیت جامعه ایران است، که ملیت فارس ایران را نیز دربرمی گیرد.  

 

برای من کاملاً روشن است که احزاب و سازمانهای سیاسی متعلق به ملیتها غیر فارس ایران حساب ملیت و یا ملت فارس را از شونیستها و نژادپرستان فارس کاملا جدا می دانند. آنچنانکه حساب نژادپرستان سوئدی با مردم سوئد جداست. همانطور که حساب نژادپرستان آلمان با مردم آلمان جداگانه است و الآخر. اما وقتی شونیسم و نژادپرستی فارس در ایران مورد نقد و بررسی قرار میگیرند، شونیستها و نژادپرستان برای مقابله با این نقد، سعی می کنند با فریب اذهان عمومی، با جابجایی مفاهیم "شونیسم فارس" با "ملت فارس"، شونیسم و نژادپرستی فارس را به زعم خود از تیرس نقد و آگاهی مردم دورنگه دارند.

 

ملیتهای ایران از فارس، ترک، کرد، بلوچ و عرب دردهای زیاد و مشترکی دارند. این دردهای مشترک با همیاری، همبستگی و درک متقابل همدیگر قابل حل و فصل است. مانع بزرگ گشایش در شرایط کنونی و بویژه حل مسئله ملی، تهاجم مالیاولیستی شونیسم و نژادپرستی فارسی ( نه ملت فارس) علیه حقوق برابر با دیگر ملیتها در صحنه سیاسی ایران است. به نظر میرسد، برخورد خشونت آمیز جهت منکوب کردن حقوق ملی در ایران، دامنه خشونت را به کل اندام جامعه گسترش میدهد. اما کسانی که حقیقتاً به حل و فصل مسائل جامعه ایران علاقمندند، راه و رسم مترقیانه امروز، گشودن باب دیالوگ برای درک و فهم همدیگر به مثابه اولین و مهمترین گام است. اما محمد امینی در طول مقاله خود، احزاب و سازمانهای سیاسی  جامعه فارس ایران را سرزنش می کند که چرا با فعالین سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران به مماشات و گفتگو می پردازند. این در حالی است که اغلب احزاب و گروههای سیاسی فارس ( که خود را سراسری می خوانند) همچنان در پذیرش حقوق برابر ملیتهای ایران یکی به نعل و یکی به میخ می زنند. با این حساب دیدگاه محمد امینی، حتی از دیدگاه جمهوری اسلامی نیز خشن تر است، چرا که حتی حق حضور و حیات برای فعالین سیاسی ملیتهای غیرفارس ایران را در طول نوشته خود زیر سوآل برده اند.

 

"ملت ساختگی فارس" هم یکی از آن مفاهیمی است که محمد امینی در مقاله اش از آن استفاده جسته و در جایی از زبان فعالین سیاسی ملیتهای غیرفارس، آنهم با طئنه چنین آورده است: "دولت ایران نماینده ستم لجام گسیخته ملت ساختگی فارس بر دیگر مردمان ایران بوده است". محمد امینی نمی خواهد بپذیرد که ملتی به نام ملت فارس وجود دارد. به همین خاطر آن را "ملت ساختگی فارس" می خواند. بایستی از محمد امینی پرسید که؛ زبان فارسی از آن چه کسان و یا چه اقوامی ست و این زبان از کجای تاریخ سربرآورده است؟ یا باید فرض را بر این گرفت که زبان فارسی از آسمان به ایران نازل شده؟ ویا اینکه باید بپذیریم که این زبان توسط اقوام مختلفی در تاریخ سخن گفته اند و بالاخره با رشد و گسترش آن در طول همان تاریخ به یکی از زبانهای دولتی در سده اخیر در ایران تبدیل شده است. زبان فارسی، زبان فارسها در ایران است، آنچنانکه زبان ترکی به ترکان، زبان کردی به کردان و بلوچی به بلوچها و عربی به اعراب تعلق دارد. متاسفم که مجبورم مفاهیم به این سادگی را برای توضیح واضحات در اینجا بیاورم و تا حد ممکن مانع از جایگزینی فریب به جای واقعیت گردم.

 

 

تخطئه برنامه احزاب متعلق به ملیتهای غیرفارس   

تمسخر و تخطئه برنامه احزاب و گروههای سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس در مقاله "جنگ افروزی قومی..." سر دراز دارد. اغلب سطور این نوشته مملو از توهم پراکنی، تمسخر و لجن پراکنی علیه احزاب سیاسی ملیتهای غیرفارس، به همراه دروغهای بزرگ برای جا انداختن این توهم است. مشکل بتوان به تمامی نکات نادرست این بخش از مقاله پرداخت. اما میتوان تنها با یک اشاره کوچک از آن گذشت.

 

محمد امنیی در نقد نظر جنبش فدرال دمکرات آذربایجان می نویسد: "جنبش فدرال - دموکرات آذربایجان... در بیانیه خویش... می نویسند که جمهوری اسلامی نماینده همان ستمی است که «پهلوی ها علیه ملت های غیر فارس» روا داشته اند!...نگاه این رهروان پیشین جنبش چپ ایران به حقوق بشراین است که: «آزادی زندانیان سیاسی... به ویژه زندانیان سیاسی آذربایجانی!»" (تاکید از من است)


محمد امینی به سبک و سیاق خود نقل قول ها را و البته با طعنه و تمسخر به تحلیل کشیده است. اما از شیوه غیر دمکراتیک جدلی ایشان که بگذریم، باز هم باید تکرار و باز تکرار کنم که: جمهوری اسلامی نماینده همان ستمی است که «پهلوی ها علیه ملت های غیر فارس» روا داشته اند! تصور نمی کنم فهم این جمله آنچنان مشکل باشد. نظم غیرانسانی و بی حقوقی ملیتهای غیرفارس ایران (در سیاست، فرهنگ، اجتماعیات و اقتصاد) در دوره حاکمیت پهلویها فورموله گشته و بصورت سیستماتیک به آن عمل شده است. جمهوری اسلامی با همان سرعت و در همان بیراهء ایی که پهلویها آن را کوبیده و آسفالت کرده بودند به پیش رانده است. چه کسی میتواند این واقعیت ملموس را انکار کند، مگر اینکه غرض و یا ... داشته باشد؟!

                                      

تاکید جنبش فدرال دمکرات آذربایجان به "«آزادی زندانیان سیاسی... به ویژه زندانیان سیاسی آذربایجان» در بیانیه این تشکل شاید برای منتقد آن جناب امینی قابل فهم نباشد. اما واقعیت اینست که تاکید جنبش فدرال دمکرات آذربایجان به آزادی زندانیان سیاسی، عمق درک انسانی این تشکل و همدردی آن با تمامی زندانیان سیاسی در کل ایران را نشان میدهد. اما تاکید بخصوص به زندانیان آذربایجان از آن زاویه است که جنبش فدرال دمکرات آذربایجان یک تشکل آذربایجانی است و طبیعی است که در بیانیه های خود وضعیت زندانیان سیاسی در آذربایجان را برجسته کند. اما فرق جنبش فدرال دمکرات آذربایجان با اغلب احزاب و سازمانهای سیاسی متعلق  به ملیت فارس در این است که، فدرال دمکراتها هم زمان زندانیان سیاسی آذربایجان و زندانیان سیاسی در کل ایران را مورد توجه قرار میدهند. اما اغلب احزاب و سازمانهای سیاسی جامعه فارس ایران، تنها و تنها به زندانیان سیاسی مرکز نشین و متعلق به خود را مورد توجه قرار میدهند و هرگز نام و نشانی از زندانیان سیاسی در آذربایجان و یا کردستان و یا دیگر مناطق ملی ایران در بیاناتشان به چشم نمی خورد. این نیز تفاوت درک دمکراتیک در برخورد با زندانی سیاسی در نظر جریانات متعلق به احزاب سیاسی به اصطلاح سراسری (و در واقع متعلق به ملیت فارس) و جریانات متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران را نشان میدهد.

 

محمد امینی همچنان در نقد برنامه جنبش فدرال دمکرات آذربایجان می نویسد:"نسخه ایشان... این است که ایران به نظام دو پارلمانی تبدیل شود: «دولت های فدرال ملل ساکن ایران» که گویا بخشی از ایران را اجاره کرده اند، در کنار «دول مناطق خودمختار و حاکمیت شهر ویژه تهران»! در بیان چنین داوری فرهیخته ای می نویسند که «دولت محلی ترکها در سرزمین تاریخی آذربایجان یا مناطق به هم پیوسته تاریخاً ترک نشین"

محمد امینی بجای بررسی معقول برنامه جنبش فدرال دمکرات آذربایجان، به تخطئه و تمسخر آن می پردازد و چندین صفحه از مقاله خود را با آوردن اسامی طایفه ها ایلات از جنوب تا شمال، آنان را به طعنه مستحق تاسیس دولت ایالتی میداند! اسامی این طایفه ها، ایلات و حتی خانواده های مختلف بقدری پشت سرهم  چیده شده است که بشدت ملال آور و خسته کننده است و انسان را از ادامه خواندن مقاله بازمیدارد. از طرفی تصور جناب امینی بر آن قرار گرفته است که بایستی منطقه ایی را در اجاره خود داشت تا برای آن برنامه سیاسی نوشت! این بخش از نوشته واقعاً تاسف آور بود.

 

واقعیت سکونت کمپاکت و فشرده ملیتهای غیرفارس در مناطقی چون آذربایجان، کردستان، بلوچستان و عربستان با تخطئه و تمسخر قابل نفی نیست. چون واقعیتی است. نفی این واقعیت در هر نوشته ایی، معنی جز فریب و انحراف افکار عمومی ندارد. لذا منشور پیشنهادی جنبش فدرال دمکرات آذربایجان بر مبنای این واقعیت پی ریزی شده است. ساختار تهران بزرگ به دلایل مختلف و ترکیب مختلط جمعیت آن، نظم خاصی را برای اداره این کلان شهر طلب می کند که در منشور جنبش فدرال دمکرات آذربایجان به آن تاکید شده است. مناطق خود مختار پیشنهادی در آن منشور ابداً به معنی تقیسم ایلی جامعه ایران نیست. اگر محمد امینی با نگاه تحقیرآمیز به روند رشد قشقائیها، حاکمیت خودمختار در آن منطقه را با ظن خویش ناسازگار میدانند، بحث دیگری است. اما ترکیب جمعیتی از نقطه نظر فرهنگی و سیاسی به گونه ایی است که نمیتوان آن را در ساختار سیاسی اجتماعی و فرهنگی کشور نادیده گرفت. این مناطق در ایران با ساختار فرهنگی، زبانی آنچنانکه محمد امینی خواننده خود را با آوردن لیست طولانی اسامی ایلات سرگیجه داده اند، زیاد نیست و البته با کار و تحقیق بیطرفانه کارشناسی و بهره جستن از تجربه دیگر کشورهای پیشرفته میتواند به این مسئله پاسخ مناسبی یافت. به نظر من تحقیر و توهین و تمسخر چاره ساز کار نیست. مسئله ملی یکی از عمده ترین مسائل کشور ایران است. پاک کردن صورت مسئله گذاشتن کلاه گشاد به سر خود آدمی است. 

 

 

پاسخ به حقوق برابر ملی                                          

محمد امینی مینویسد:"نابرابری های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در میان مردم ایران که از سدها تیره ایلی و چنیدین پیشینه قومی برخاسته و به زبان های گوناگون سخن می گویند، واقعیتی غیر قابل انکار است."

با اندکی دقت به متن فوق میتوان به راحتی دریافت که منظور از بکار بردن نابرابری های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، نه توجه به نابرابری ملیتهای ساکن ایران از ترک، کرد، بلوچ و عرب، بلکه نابرابری فرهنگی، اقتصادی میان صدها تیرهء ایلی و چندین پیشینه قومی است که به زبانهای گوناگونی سخن می گویند. از نظر محمد امینی ترکان ایران، که عمداً در آذربایجان، تهران، خراسان و فارس (قشقائی) به صورت کمپاکت (فشرده) زندگی می کنند، و بیش از 30 ملیون جمعیت ایران امروز را تشکیل میدهند، ایل و قوم اند. یعنی 30 ملیون انسان که در سراسر ایران پراکنده هستند و به یک زبان سخن می گویند، با همدیگر قوم و خویشند! آیا کسی فریب و دروغی به این بزرگی را شنیده است؟ کردها و بلوچها و اعراب ایران نیز هزاران سال است در مناطق جغرافیایی خود با جمعیتی چند ملیونی در ایران زندگی می کنند، نه ملت و یا ملیت کرد، بلوچ و عرب بلکه جمعیت ملیونی آنان از نظر محمد امینی، قوم و خویش همدیگرند! آیا این دروغ بزرگ چه هدفی جز لاپوشانی واقعیت حضور سنگین ملیتهای ساکن ایران را دنبال می کند؟ و در این میان حضور نسبتاً سنگین جنبشهای ملی دمکراتیک متعلق به این ملیتها که امروز در صحنه سیاسی ایران به یک واقعیت انکارناپذیری تبدیل شده اند. شاید این بخش از مسئله و تاسیس و تشکیل احزاب متعلق به ملیتهای غیرفارس آزاردهنده ترین بخش حضور ملیتهای غیرفارس در ایران برای عناصری چون محمد امینی باشد که تقسیم قدرت سیاسی به آحاد مردم ایران که از ملیتهای فارس، ترک، کرد، بلوچ وعرب تشکل شده است را برنمی تابند و آرزومندند که تمامی زمین سیاسی ایران را در ید قدرت نژادپرستان فارس (نه ملت فارس) ایران ببینند! کاری که در هشتاد سال گذشته تمامی مردم ایران شاهد آن بودند و نتایج شوم سیاست تک فرهنگ سازی را به عینه تجربه کرده اند.  

 

جالبتر اینکه محمد امینی در جایی از این مقاله مینویسد: "جای گفتگو نیست که نابرابری های فرهنگی واقتصادی دیرپایی در سرزمین های کرد، ترکمن، بلوچ و عرب نشین ایران وجود داشته و دارد... به این نابرابری ها باید پایان داد و با هرگونه تبعیض باید مبارزه کرد."

 

تازه با این بخش از کلمات قصار محمد امینی متوجه می شویم که زاویه دیگر منظور ایشان از نابرابری های فرهنگی، اقتصادی مشمول آذربایجان نمی شود و آذربایجان جز آن بخش از ایران است که نابرابری فرهنگی و اقتصادی در آن وجود ندارد. از حضور سنگین ترکان با 30 ملیون جمعیت آن در ایران، نه یک مدرسه که حتی یک کلاس رسمی به زبان ترکی وجود ندارد. برای 30 ملیون جمعیت نه مدرسه ایی، نه دانشگاهی، نه هنری، نه موسیقی،  نه روزنامه و مجله ایی و نه رادیو تلویزیونی وجود ندارد. با این وجود و با بی پروایی تمام محمد امینی آذربایجان را از لیست مناطق محروم از نظر فرهنگی و اقتصادی حذف کرده است.

 

حال نگاه کنیم به نتیجه گیری محمد امینی درباره مسئله نابرابری و تبعیض علیه ملیتهای ساکن ایران، که چگونه از لابلای مخالفت صوری با جمهوری اسلامی (فراموش نکنید که ایشان رفراندم را ابزار مناسب دگرگونی سیاسی در ایران تلقی می کنند. این در واقع به معنی استمرار حیات جمهوری اسلامی است) و استفاده از مفاهیم مدرنی چون پیوستن به کاروران شتابنده جامعه بشری، و دستیابی به رفاه (یعنی وعده سرخرمن) از پاسخ مشخص به آن تفره می رود؛ " نگون بخت مردمی که براستی از تبعیض و نابرابری های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی رنج می برند. در روزگاری که گفتمان سیاسی ایران باید بر جستجوی راهکاری باشد که جان مردم ایران را ازبختک جمهوری ولایت فقیه برهاند و با برخورداری از درآمد کلان نفت و گاز و توانایی بی مانند نیروی انسانی ایران، این سرزمین را به کاروان شتابنده جامعه بشری پیوند دهد و از این راه، نابرابری های واقعا موجود در ایران را کاهش بخشد"

 

 در واقع پاسخ محمد امینی برای تمامی ملیتهای تحت ستم ایران در مقابل نابرابری و تبعیض علیه آنان دعوت به سکوت است! با وجود اینکه ایشان به نابرابری های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی اذعان کرده اند، اما حاضر نیستند مردمی (ترک، کرد، بلوچ و عرب) که نابرابری از نظر فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به آنها تحمیل شده است، خود را برای مبارزه با این نابرابری ها سازماندهی کنند! واقعیت اینست که سازمانها و احزاب سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس اساساً برای از میان برداشتن نابرابریهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی پایه به عرصه حیان گذاشته اند. محمد امینی در مقاله طولانی خود به هر ترفندی متوسل شده است تا ملیتهای غیرفارس ایران را تحت عناوین ایل و تبار و قوم به مثابه یک زیر مجموعه ملیت فارس درآورده و زنجیرهای اسارت و نابرابری این ملیتها را که 65 درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند، ابدی سازد! 

 

محمد امینی پا را فراتر گذاشته به تخطئه تاریخ خلق آذربایجان و کردستان می پردازد و می نویسد: " جنبش فرقه دموکرات آذربایجان و تشکیل جمهوری مهاباد، جنبش دموکراسی ایران را که پس از شهریور بیست در راستایی اصلاح طلبانه و متین به پیش می رفت، از مسیر خود خارج کرد و به بیراهه کشاند." ناراحتی محمد امینی از تاسیس دو دولت ایالتی آذربایجان و کردستان در میان سالهای 1325-1324 را میتوان از سه منظر مورد توجه قرار داد. 

اول اینکه؛ علی رغم داد و قال های محمد امینی تحت عنوان "جنگ افروزی قومی..." تشکیل دولت های ایالتی آذربایجان و کردستان نه تنها تنش میان این دو دولت ایالتی افزایش نیافت بلکه موافقتنامه های دوستی وهمکاری دوجانبه زمینه های اتحاد بیش از پیش آنان را فراهمتر ساخت. در واقع روابط دوستانه دولتهای ایالتی آذربایجان با کردستان در آن تاریخ، معالمی است برای رهبران سیاسی ملیتهای ساکن ایران که میتواند با توسل به همان شیوه ها بر مشکلات میارزه برای حقوق برابر ملی فائق آیند.  

 

دوم اینکه؛ مخالفت محمد امینی با تشکیل دولتهای ایالتی که برمبنای قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی انقلاب مشروطیت صورت گرفته بود، عین دمکراسی بود. چرا که هم قانونی بود، هم با مفاد امروزین منشور حقوق بشر خوانا بود، هم رهبران سیاسی آن مردمی و مترق بودند و هم منجر به تقسیم قدرت سیاسی به مناطق مختلف ایران می شد، که اساسا پایه اولیه دمکراسی سیاسی است، شد.  مخالفت با چنین ساخت، بافت و تاریخی نشان از کوته بینی و ضدیت کور با حقوق برابر ملیتهای غیرفارس ایران دارد. نفرت علیه فرقه دمکرات آذربایجان هیچ معنی دیگر بجز حس نفرت برخاسته از نظرات، سلطنت طلبانه و نژادپرستانه ندارد.

 

سوم اینکه؛ محمد امینی در طول تمامی مقاله اش، آشکارا نعره می زند که حاضر به شنیدن نام احزاب و سازمانهای سیاسی متعلق به ترک و کرد و بلوچ و عرب نیست. علت اصلی این مخالفت ونفرت در اینست که محمد امینی حضور سیاسی غیرفارسی در صحنه سیاسی ایران را برنمی تابد. چرا که حضور این احزاب و سازمانهای سیاسی، معنا و مفهوم سازمانها و احزاب سیاسی به اصطلاح سراسری را زیر سوآل می کشد و آنها را بر سر صندلی  اصلی خودشان یعنی "احزاب سیاسی ملیت فارس ایران" می نشاند. جبهه ملی ایران، مجاهدین خلق ایران، نهضت آزادی ایران، حزب توده ایران، حزب مشروطه خواه ایران و... نه مدافع حقوق برابر ملیتهای غیرفارس ایران هستند و نه به آنها تعلق دارند، بلکه این احزاب که لیست بلندی را شامل می شود به احزاب سیاسی ملت و یا ملیت فارس ایران تعلق دارند و از منافع آنان دفاع می کنند. احزاب مترقی و دمکرات ملیت فارس ایران بایستی از حقوق انسانی، فرهنگی و دمکراتیک دیگر ملیتهای ایران برای زیستن در یک شرایط دمکراتیک و برابر دفاع کنند. این آن مطالبه ایست که ملیتهای غیرفارس از احزاب ملیت فارس انتظار دارند. وگر نه فعالین سیاسی و تلاشگران فرهنگی اجتماعی ملیتهای غیرفارس ایران هرکدام برای تحقق واقعی دمکراسی و گسترش عدالت اجتماعی در آن کشور و برای ساختن یک زندگی بهتر برای ملیت خویش احزاب و تشکلهای احزاب سیاسی خود را دارند. شاید حتی شنیدن این جملات برای محمد امینی سنگینتر باشد تا چه رسد به پذیرش آن. اما به تدریج واقعیتها نه تنها ایشان بلکه دها و صدهای دیگر را نیز بر سر صندلی اصلی و واقعی شان خواهد نشاند. 

 

 

پارانوید فکری در خصوص تجربه طلبی

تصوّر مالیخولیایی تجزیه ایران چشمان محمد امینی را در دیدن واقعیت ملموس ستم علیه ملیتهای غیرفارس در ایران تیره و تار کرده و برای بیرون راندن صورت مسئلهء بی حقوقی ملیتهای غیرفارس در ایران، مدافعان آن را در نوشته خود  متهم به تجزیه طلبی کرده است. این نوع نگرش، پدیده تازه ایی نیست و قدمتی هشتاد ساله در ایران دارد و خوشبختانه حالا دیگر پشم هایش بعد از هشت دهه نعره کشی در حال فرو ریختن است و این ترفند برای آگاهان سیاسی در خصوص مسئله ملی به یک شوخی مسخره شباهت دارد. ملیتهای ایران و مدافعان حقوق برابر ملی در ایران، به دنبال حقوق برابر در کشور خود هستند. این طبیعی ترین مطالبه ایست که هر شهروند ایرانی، از آذربایجانی، کرد، بلوچ و عرب میتواند داشته باشد.  چشمها را باید شصت، طور دیگر باید دید!

 

بارها و بارها از سوی احزاب و سازمانهای سیاسی آذربایجان، کردستان و دیگر ملیتهای ایران نظامی جمهوری لائیک، دمکراتیک، فدراتیو به مثابه یکی آلترناتیو مناسب جمهوری اسلامی مطرح شده است. این یک مطالبه خیلی روشن وتجربه شده ملتها در کشورهای دیگری چون سوئیس، کانادا، هندوستان و... نیز هست. به نظر میرسد که مخالفت و مقاومت در مقابل این درخواست عقلانی، دمکراتیک  و منطبق با منشور جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای الحاقی آن، ایران نه بخاطر مطالبه حقوق برابر ملیتهای آن،  بلکه دشمنی، خشونت و سرکوب توسط دولتهای شونیستی و نژادپرست فارس به پرتگاه خشونت گرائی تا حتی جدایی خواهد کشاند. مردم ایران آگاهتر و پیشرفته تر از مردم یوگسلاوی نیستند و در صورت سرکوب وحشیانه از سوی آپارتاید حاکم، راه جدایی را برای رهایی خویش خواهند گزید. این تجربه تاریخ است و نیاز زیادی به تعمق ندارد. فروپاشی اتحاد شوروی سابق و یوگسلاوی سابق با آنهمه وحشیت و خشونت، تجربه گرانی را پیش روی بشریت قرار داده است. بنابراین عدم پذیرش حقوق برابر ملیتهای در ایران و مقاومت در برابر رفتار عادلانه با مسئله ملی، به معنی رفتن به پیشواز جنگ داخلی در ایران است. روشن است که همه مردم ایران از این متضرر خواهند شد. لذا شستن صورت مسئله دوای درد آن نیست. مسئله حقوق برابر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ملیتها در ایران یک پاسخ واقعی می طلبد. پاسخی که همه طرفین بایستی از آن راضی باشند.

 

محمد امینی با تک تک واژگان مورد استفاده در نوشته خود و کلیت مقاله اش قدراه بندی را در مقابل مطالبه حقوق بشری ملیتهای غیرفارس در ایران برگزیده و منادی جنگ داخلی و کشاندن این کشور بسوی جدایی میان این ملیتها در ایران است. بایستی آشکارا گفت که زبان مورد استفاده محمد امینی زبان جمهوری اسلامی است نه زبان یک دمکرات که به آزادی اندیشه و آزادی تشکل باور داشته باشد.

 

 

چرائی تاکید به فدرالیسم

محمد امینی می نویسد: "آیا به راستی تصادفی است که پس از برنامه ریزی نیوکان های حاکم بر ایالات متحده برای لشگرکشی به عراق، حزب دموکرات کردستان، فدرالیسم را جایگزین خودمختاری ساخت و در کمتر از دوسال بیش از یکصد و هفتاد گروه و دسته قومی از گوشه و کنار سبز شدند و به یکباره جهان دریافت که وامصیبتا، ایران زندان ملل است و ایرانیان پلیدترین دشمنان حقوق ملی اند؟ "

 

محمد امینی طوری از روییدن گروهها و دسته های به اصطلاح قومی سخن می گوید که گویی از پیشینه ستم ملی در ایران بی خبر است. ستم از این نوع در تاریخ جدید ایران باز می گردد به حاکمیت رضا شاه و تلاش در بسط و گسترش یک نظام تک ملیتی در ایران. تاسیس حکومتهای ملی در آذربایجان و کردستان در میان سالهای 1325-1324 نشانهء بارز وجود این ستم و حمایت وسیع مردم از حاکمیتهای ملی خود در مناطق برشمرده فوق است. و سپس تاریخ ننگین سرکوب حکومتهای ایالتی و مردمی آذربایجان و کردستان توسط  دژخیمان سلطنت پهلوی.

 

تغییر مشی حزب دمکرات کردستان ایران از خود مختاری به فدرالیسم، انطباق سیاست این حزب با نیوکان های آمریکا نیست. بلکه روند انکشاف مبارزه سیاسی در ایران از سویی و رشد روز افزون جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان به مثابه یک وزنه سگنین سیاسی در فردای ایران از سوی دیگر بود که حزب دمکرات کردستان را به حق بسوی  تحقق یک نظام فدراتیو در ایران سوق داد. پیش از آن شعار حزب دمکرات کردستان تحت عنوان "خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران" ضعفهای عمده ایی را با خود به یدک می کشید. این شعار در واقع جنبش ملی مردم کرد را، بدون توجه به حضور سنگین ملیتهای غیرفارس در ایران که متحدین طبیعی آنان بود، دور میزد و در واقع یک واحد کوچک کردستان را در مقابل واحد عظیم دیگر که به احتمالی فارس تلقی می شد، قرار میداد و از موضع ضعف در تعادل میان این دو واحد سیاسی، شعار خودمختاری را مطرح می کرد. آن زمان احزاب کردستان متحدین قوی و مطرح در میان احزاب سیاسی دیگر ملیتهای غیرفارس نمی یافتند و به ناچار استراتژی خود را با یارگیری از میان جریان سیاسی فارس تنظیم می کردند. اما بعد از شکل گیری جنبش ملی دمکراتیک مردم آذربایجان و گسترش وسیع و کم سابقه آن در مدت کوتاهی میدان عمل جبش ملی کرد وسعت بیشتری یافت و با گسترش دامنه نگرش به مسئله ملی در اشل ایران و جان گرفتن جنبشهای ملی دیگر ملیتهای غیرفارس، زمینه برای تغییر استراتژی بلند مدت فراهم آمد و طبیعی بود که فدرالیسم به مثابه مناسب ترین گزینه پیشاروی تمامی احزاب سیاسی ملیتهای غیر فارس و از آن میان حزب دمکرات کردستان ایران قرار گرفت.  

 

 

"ایران زندان ملیتها"  

محمد امینی در مقاله "جنگ افروزی قومی..."، با طعنه و از زبان فعالین سیاسی ملیتهای غیرفارس می نویسد؛ " ایران زندان ملل است و ایرانیان پلیدترین دشمنان حقوق ملی اند". با اندکی دقت به کنه این جمله تناقضات آشکار را در آن میتوان مشاهده کرد. ایشان می نویسند:" ایران زندان ملل است" اما نمی نویسد که ایران زندان کدامین ملل است؟ به همین خاطر بایستی عنوان کرد که؛ ایران، از نظر آزادی، زندان تمامی ملل ساکن ایران، از فارس، ترک، کرد، بلوچ و عرب است. اما این کشور از نقطه نظر بی حقوقی ملی زندان ملیتهای غیرفارس آن است.

 

امینی در ادامه جمله قبلی، حس خشم خود را فرو نمی خورد و می نویسد: "ایرانیان پلیدترین دشمنان حقوق ملی اند". پرسش اینست که؛ آیا همهء ایرانیان میتوانند دشمن همهء ایرانیان و در عین حال پلید هم باشند، آنگونه که محمد امینی می نویسد!؟ ایشان بازهم برای اختلاط مفاهیم (که پیش از این در استفاده از مفهوم ملت فارس و شونیسم فارس عنوان کردم) همه ایرانیان را مخاطب فعالین سیاسی ملیتهای غیرفارس قرار داده است تا همان اقلیت حاکم و حامیان آن در اپوزیسیون را از تیررس نقد و آگاهی مردم در امان نگه دارد. به همین دلیل محمد امینی روشن نمی کند که کدام ایرانیان پلیدترین دشمنان حقوق ملی اند! به عبارت ساده تر محمد امینی ننوشته اند که "حاکمیت شونیستی و حامیان نژادپرست فارس آنان در به اصطلاح اپوزیسیون پلیدترین دشمنان حقوق ملی اند" و نه ایرانیان!

 

همچنان که فوقا اشاره شد، محمد امینی طی مقاله خود با توسل به مفاهیم منحرف کننده، از این واقعیت که "ایران زندان ملیتهاست" تفره رفته است. اما ایران امروز واقعاً زندان ملیتهای غیرفارس است، چون حق حضور ندارد، چون به رسمیت شناخته نشده اند. چون انکار می شوند. چون از ابتدائی ترین حقوق انسانی و فرهنگی محروم اند. چون ابتدائی ترین اصول شناخته شده منشور جهانی حقوق بشر در موردشان رعایت نمی شود. چون در کشور خود به خاطر ترک و کرد بودن تحقیر می شوند. برای مطالبه تحصیل به زبان مادریشان زندانی، شکنجه و حتی به مرگ محکوم می شوند. تظاهرات مسالمت آمیزشان به خاک و خون کشیده می شود. از آقای محمد امینی باید پرسید؛ آیا می خواستید شکل و شمایل زندان این ملیتها، از این هم خشن تر و بی رحمانه تر باشد؟ تا شما قانع شوید که ایران زندان ملتهای غیرفارس ایران است؟

 

محمد امینی در این مقاله، خود را به شکل و شمایل به اصطلاح مدافع ملت فارس آراسته  و صورت زشت و نژادپرستانه خود را در یک قالب به اصطلاح ایران دوستی ریخته است تا چهره اش آنچنان که هست دیده نشود. اما  رسوائی واژگانی که از قلم محمد امینی جاری شده، چنان هویداست که توان کتمان آن دیگر وجود ندارد.

 

 

نتیجه اینکه؛

 واکنش منفی شخصیتها و حتی احزاب و گروههای سیاسی جامعه فارس در مقابل خواست به حق، و طبیعی ملیتهای غیرفارس ایران برای حقوق برابر ملی، نتایج بشدت ناهنجار از خود برجای خواهد گذاشت. مهمترین تاثیر منفی این واکنش منفی در اشل سیاسی عدم تحقق دمکراسی واقعی در ایران است. منادیان دمکراسی بدون حقوق برابر ملی در ایران، به دنبال دمکراسی های باسمه ایی از نوع دمکراسی شاهنشاهی! هستند که مردم ایران تجربه آن را نزدیک به 30 سال پیش از سرگذرانده اند.  

 

در مقابل پایبندی به حقوق برابر ملیتهای ایران، همه زمینه های اولیه تحقق دمکراسی را که همانا گشایش جامعه برمبنای ارزش برابر انسان و نه بر مبنای موهوم نژاد برتر شکل خواهد داد و هم زمینه های ثانوی تحقق دمکراسی را که همانا تقسیم قدرت سیاسی به مناطق اتنیکی در ایران، که بصورت طبیعی در جغرافیای ایران پراکنده اند به یک واقعیت بدل خواهد گشت. به عبارت بهتر حقوق برابر ملیتها یکی از ارکان دمکراسی در ایران فرداست!

2007-07-18