ضرورت مبارزه علیه رسوبات ناسیونالیستی

Taghi_roozbeh@yahoo.com.تقی روزبه

 

درجامعه چندملیتی ما مبارزه همه جانبه علیه رسوبات سنگین ناسیونالیستی ازپیش شرط های مهم دست یابی به دمکراسی وبرابری محسوب می شود.

یکی ازدست آوردهای اعتراضات ملت های تحت ستم درکشورما آنست که به همه شهروندان این جامعه خاطرنشان ساخته است،که حضوروسلطه سنگین ناسیونالیسم یک ملت برترکه بقیمت زیرفشارقراردادن سایرملیت ها صورت می گیرد قابل دوام نیست. دامنه گسترده این اعتراضات هم چنین نشان می دهد که بدون مبارزه روزمره و دایمی علیه این رسوبات ناسیونالیستی درهمه عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ازجمله عرصه فرهنگی،دست یابی به دموکراسی- که پیوند تنگاتنگی با برابری همه ملیت ها دارد- دست یافتنی نیست.

بی شک درپی وارد آمدن شوک ناشی ازخیزش مردم آذربایجان رژیم نیز ناگزیر است تغییراتی دررفتار خود ایجاد کند.اما این تغییررفتارهرچه که باشد باتوجه به سرشت شناخته شده جمهوری اسلامی که حفظ قدرت وموقعیت همواره نخستین هدف آن را تشکیل می دهد،چیزی جزترکیبی ازعوامفریبی و اقدامات نمایشی ازیکسو وگسترش سرکوب درعرصه های گوناگون از دیگرسو نخواهد بود.یعنی همان چیزی که هم اکنون نیز شاهدش هستیم:ازیک سو دریک سری حرکات نمایشی همه کاسه و کوزه ها را برسرچندکاریکاتوریست تحت امرخود می شکند ویا درمجلس فرمایشی خودتصویب  قانونی برای ممنوعیت توهین به قوم ها را تدارک می بیند،وازسوی دیگر درمناطق ملی وناآرام عملا حالت فوق العاده برقرارکرده و به بگیر وبند فعالین ترک زبان وروزنامه نگاران می پردازد.بااین وجود ازآن جا که رژیم ولایت فقیه تافته ای است برآمده از مذهب(وفقه) وناسیونالیسم،جزبا تقویت تاروپوداین تافته،فقه وناسیونالیسم،وخلاصه  کردن هویت جامعه چندملیتی جامعه درمعجونی بنام هویت دینی-ملی(فارس)،قادربه ادامه حیات خودنیست. سه نمونه زیربرای نشان دادن خطرناسیونالیسم و رسوبات سنگین آن گویاست:

نمونه اول درساختارحاکمیت: دیدار وسخنان اخیراحمدی نژاد با اعضاء فرهنگستان زبان و ادب فارسی-آن هم پس ازوقوع اعتراضات گسترده آذری زبان های آذربایجان بسیارگویا است.براساس آن چه که درروزنامه ها و خبرگزاری های رژیم ازجمله خبرگزاری کارآمده است،اودر دیدارخود این فرهنگستان را بعنوان نهادی معرفی می کند که نبض هویت ما درآنجا زده می شودووظیفه آن نیزصیانت ازاین هویت ما ست.اووظیفه  فرهنگستان زبان و ادب فارسی را این گونه تعریف می کند: معادلات فارسی را از دل فرهنگ اصيل اين ملت بيرون می ‌‏كشد،اما بايد با پيش‌‏بينی آينده و معرفی ظرفيت‌‏ها به نسل‌‏ها عقب‌‏ماندگی‌‏هائی را كه تاكنون به ما تحميل شده است، جبران كند.ودراوج  یاوه گوئی های شونیستی خود ادعامی می کند که روح جمعی ایرانیان درزبان فارسی متجلی شده ودستورالعملش به فرهنگستان این است که "بايد در جهتی حركت كند تا به نقطه‌‏ای برسيم تا تعصب فارسی به افتخار عمومی تبديل شود"!*1

اگراین سؤال را دربرابرخود قراردهیم که انجام این دیدارواین سخنان دراین مقطع حساس،چه ضرورتی داشته و با کدام عقل سلیم جوردرمی آید، پاسخی جزاذعان به جایگاه ناسیونالیسم ونقش سودمند آن دربافت رژیم برای بقاء خود نخواهیم یافت.آری کمندی است که با افکندن آن بگردن صید شوندگان می توان آن ها را باسهولت بیشتری درخدمت اهداف خود بکارگرفت.                    

نمونه دوم- اخیرا بخش فارسی رادیو فرانسه گفتگوئی را با آقای جعفرپناهی یکی ازکار گردانان  و فیلم سازان مطرح درعرصه سینما به عمل آورد که مکثی برآن درنشان دادن عمق رسوبات ناسیونالیستی گویاست. این گفتگو حول سوژه  فیلم آفساید وبه مناسبت به نمایش درآمدن آن درفنلاند و نمایش عنقریب آن درفرانسه صورت گرفت.ازخلال این گفتگو برای شنونده ای که هنوزاین فیلم را ندیده است معلوم می شود که کارگردان دربخشی ازفیلم آفساید که آن را مانیفست رهائی زنان هم می داند، ازسرود چوایران نباشد تن من مباد سود جسته است.او درحکمت بکارگرفتن این سرود والبته در دفاع ازآن،که بنظرمی رسد باتوجه به فضای کنونی جامعه مسأله برانگیز شده ومورد پرسش قرارگرفته است،با افتخارمی گوید این سرود سرودی با عِرق ملی است وربطی به دولت ندارد، وتنها سرودی است که هیچ کلمه بیگانه و غیرفارسی درآن وجود ندارد!.مگرنه آن که یک سرود خالص فارسی می تواند نشانی ازجامعه آرمانی خالص باشد؟!

البته اگراوهویت زن ایرانی را در زن فارس وزبان فارسی خلاصه نمی کرد و برای زنان عرب وبلوچ و کرد و ترک زبان و... نیز ارزش وهویتی همسان زن فارسی قائل می شد،هرگزلازم نمی دید که فیلم آفساید را با سرودی که بقول او تنها سرودی است که ازخلوص فارسی بهره می گیرد وهیچ ربطی هم به جنبش زنان ندارد مزین سازد.

 اما بهره گیری رژیم ازرسوبات ناسیونالیستی و هنرمندان حامل آن باین جا ختم نمی شود. بیهوده نیست که خامنه ای اخیرا برای بهره گیری ازعِرق باصطلاح ملی این گونه هنرمندان،عِرقی که با روایت واهداف واپسگرایانه رژیم کوک وتعریف می شود، دیداری با16 تن ازکارگردانان سینما ازجمله مجید مجیدی،تهمینه میلانی،ابراهیم حاتمی کیا و اصلانی و... به عمل می آوردتابتواند ازوجود آنان برای ایجاد آن چه که خود سینما وهنرملی می نامند،سودجوید.و یا چنان که درانتخابات نمایشی دوره نهم ریاست جمهوری شاهدش بودیم خیلِ گسترده ای ازاین گونه هنرمندان بجای همراهی با جنبش تحریم،خود را درکنارعالی جناب سرخ پوش رفسنجانی یافتند.وبازهم بیهوده نیست که آقای جعفرپناهی درهمین مصاحبه خود ازاین منظربه اقدام عوامفریبانه احمدی نژاد درمورد ورود زنان به استادیوم ها انتقاد می کند،که روحانیون را وادارکرد که حرف نهائی خود را سرراست تر بزنند وباین ترتیب با دادن فتوای حرمت مشاهده ساق پای مردان درزمین بازی توسط زنان،امکان عقب نشینی گام به گام رژیم کلامسدودگردید.نتیجه آن که اقدام او فیلم آفساید ومدعی"مانیفست رهائی زن" راهم دررسیدن به هدف خود باناکامی مواجه کرد!

نمونه سوم بیانیه 777 نفره عده ای ازروشنفکران وفعالین سیاسی واجتماعی وفرهنگی درمورد حوادث آذربایجان بود.اگرچه این بیانیه دراعتراض به سرکوب مردم آذربایجان صورت گرفت وازاین جهت اساسا با موارد پیش گفته شده متفاوت است و درحد خود نیز گامی بجلو محسوب می شود.بااین همه تنظیم و امضاء کننده گان این بیانیه فراموش نکرده اند که بهمراه حمایت خود ازمطالبات برحق مردم آذربایجان وانتقاد نسبت به اعمال تبعیضات قومی و ملی،آن را مشروط به اصل تمامیت ارضی کنند.می دانیم که شمشیر"تمامیت ارضی"کشورمقوله دیرآشنائی است که مردم ستمدیده خلق های ایران به خوبی با معنا و مفهوم واقعی آن آشنایند.آن ها همواره با اتهام به خطرانداختن تمامیت کشور،متحمل انواع و اقسام فشارها وسرکوب ها شده اند. و هم اکنون درتبلیغات رژیم هم به همین عنوان وبعنوان عامل دشمن معرفی وسرکوب می شوند. مسأله فقط این نیست که آن ها عموما درواقعیت امرتجزیه طلب نبوده و تنها خواهان حقوق اولیه خویش به عنوان بخشی ازمردم تحت ستم مضاعف درکشورخودبوده اند، وحکومت های مستبد پهلوی و جمهوری اسلامی هم مطالبات اولیه آن ها را با توسل به اصل تمامیت ارضی و اتهام تجزیه طلبی سرکوب کرده می کنند، بلکه فراترازآن مخالفت با این گونه گفتمان اساسا بدان دلیل است که همبستگی مبتنی براراده آزاد و داوطلبانه همه ملیت ها وهمه قوم ها وهمه مردم تنها روشی است که با موازین دموکراسی و ارزش های والای انسانی انطباق داشته و قابل دفاع است.ایجاد ملت واحد ویک دست ازطریق حاکمیت سرنیزه وپاکسازی های قومی وملی،اگرهم شدنی باشد،متعلق به عصربربریت و دوره پیشاتاریخ انسان است،که باوجود آن که هنوزهم ازطریق فرهنگ و مناسبات خود دربرابرانسان عصرکنونی جان سختی می کند،اما باید هرچه زوتربه جایگاهی که سزاوارآن است رانده شود.

واگر خلاصه کنیم یک باردیگرباید گفت،استقراریک جامعه آزاد و واقعا همبسته بدون یک خانه تکانی عظیم ولایروبی جامعه ازناسیونالیسم ورسوبات سنگین آن ناممکن است.هم  دربرابرحاکمیت که موجودیت خود را ازِقبل دامن زدن به آن تداوم می بخشد و هم با فرهنگ و باورهای ریشه دوانده دراعماق جبهه مبارزان آزادی و برابری

                                                                                                   06.06.23-85.04.02   

www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

 

*1- رویکرد دولت احمدی نژاد به بهره برداری ازناسیونالیسم  را می شد درنام گذاری تیم ارسالی به جام جهانی فوتبال باعنوان"ستارگان پارسی" نیزبخوبی مشاهده کرد.البته اتلاق این عنوان به تیمی که خود انعکاسی ازتنوع ملی وزبانی بشمارمی رفت،درفضای برانگیختگی پس ازاعتراضات مردم آذربایجان بقدرکافی هم مضحک و هم نابخردانه بود.وبهمین دلیل مجبورشد که به سرعت عقب نشینی کند.اما این عقب نشینی موردی به معنای آن نبود که پروژه ایجاد"تعصب فارسی" کنارگذاشته شود.پروژه ای که با درنظرگرفتن هویت مذهبی رژیم،می توان پی برد که تاچه حد به مثابه ابزاری برای تحکیم موقعیت متزلزل خود بکارگرفته می شود