آذربايجان
جنوبي، و ادعاي
ايران شمالي؟!
"حسن
راشدي"
يكي دو سال
است كه عده اي
از
شوونيستها،درمقابل
كاربرد
واژه"آذربايجان
جنوبي" اقدام
به كارگيري
واژه به
اصطلاح
"ايران
شمالي" كرده و
از اين اصطلاح
در مطبوعات
داخلي و خارجي
، صفحات
اينترنتي و
ديگر رسانه ها
بهره جسته و
به تعبير
خودشان، جواب
محكمي به
كساني داده
اند كه اصطلاح
" آذربايجان
جنوبي" را بكار
مي گيرند !
حال با نگاه
به واقعيتهاي
تاريخي گذشته
و اينكه "
آذربايجان
جنوبي " چه
معنا و مفهومي
را مي رساند و
از بكار گيري "
ايران شمالي"
چه اهدافي
دنبال ميشود
مطالبي را
بيان ميكنيم.
به كار گيري
واژه
"آذربايجان
جنوبي" و "
آذربايجان
شمالي "در شعر
شعرا، نثر
ناثرين و گفتار
اديبان
آذربايجاني
نه محصول20-30 سال
و حتي 50 سال
اخير است كه
عده اي از سر
تعصب و به دور
از ژرف انديشي
بخواهند در
مقابله با آن،
اصطلاح بي مسمايي
را ابداع و آن
را به كار
گيرند، بلكه
اين دو واژه
از زمان بسته
شدن قرارداد
تحميلي
"گلستان" و
"توركمنچاي"
بين دولتين
قاجار و
امپراتوري
روسيه در
سالهاي 1813و 1828 و
دو نيمه شدن
"آذربايجان
تاريخي" كه
قسمتي از آن
در شمال رود
آراز (ارس) و
قسمتي ديگر در
جنوب اين رود
باقي ماند در
ذهن و دل مردم
دو سوي اين
رودخانه پر ماجرا
كه داراي
زبان، فرهنگ،
تاريخ، دين،
مذهب، نژاد و
آيين مشترك
بودند جا باز
كرد و رفته رفته
در شعر ،
داستان ،
رومان، و ديگر
آثار ادبي
شعرا و
نويسندگان هر
دو آذربايجان
نمود پيدا كرد
تا جايي كه
ادبياتي در
طول80- 90 سال اخير
در هر دو سوي
آذربايجان
پديد آمد كه به
"ادبيات حسرت
" معروف گرديد.
ما يك نمونه
از شعر شاعر
پر آوازه
آذربايجان شمالي
روانشاد
"سليمان رستم
" را در ارتباط
با "ادبيات
حسرت"در
اينجا آورده
به اصل موضوع
مي پردازيم:
اوره گيمين
ياخينلاري
ائشيدين،
ديله گيمين
ياخينلاري
ائشيدين
ايللر يامان
آرتيرير بو
ياشيمي ، يا
تئز، يا گئج
يئره قويسام
باشيمي،
نه آغلايين،
نه ده فرياد
قوپارين، مني
آراز ساحيلينه
آپارين
ايللردير كي
قلبيمده دير
بو حسرت وعده
نيزه عمل
ائدين نهايت.
مزاريمي او
تورپاقدا
قازديرين مني
اوزو تبريز
ساري باسديرين!
گؤز ياشيمدان
ياراتميشام
بو چايي قيبله
م اولسون
آرازيمين او
تايي
آنجاق يالنيز
بيرجه بونو
ائتمه يين
گؤزلريمين
قاپاغيني
اؤرتمه يين
اوفوقلردن
چكيليرسه
سيس، دومان
بلكه بيرده قارا
تورپاق
آلتيندان
ويصال گونو
قارداشيمي
گؤروم من،
قارداشيمي،
سيرداشيمي
گؤروم من.
منيم
عزيزلريم،
منيم
دوستلاريم
ائله بيلمه يين
كي كؤچوب
گئديرم
يارييا
چاتيبدير
عؤمور
باهاريم ،
بيرده خواهيشيمي
تيكرار
ائديرم
واختيندا
دونيادان
كؤچدوگوم
زامان توتسون تابوتومدان
او تايلي اللر
ياسين عوضينه
قبريم
اوستونده بير
ويصال ماهنيسي
اوخوسون
ائللر!
در آثار
"ادبيات
حسرتِ" پديد
آورندگان هر
دو سوي آراز،
زبان، فرهنگ ،
تاريخ ،دين ،
آيين، و شخصيتهاي
تاريخي ، ادبي
، حماسي ،
انقلابي و آداب
و رسوم و
افسانه ،
داستان و
فولكلور
مشترك، و به
يك معني
"احساس
مشترك" هستند
كه به خاك آذربايجان
دو سوي اين
رود و يا "
آذربايجان
شمالي
وجنوبي" معنا
ميدهند، در
حالي كه در
واژه بي مسماي
" ايران
شمالي" چشم به
دنبال اراضي
وخاك است و
انسانها ارزش
واعتباري ندارند!
واژه
"آذربايجان
جنوبي" نه يك
اصطلاح سياسي،
بلكه يك واژه
تاريخي-
فرهنگي-
جغرافيايي
است، در حالي
كه " ايران
شمالي"
اصطلاح كاملا
سياسي نوساز
است!
از نظر
تاريخي، نام
آذربايجان(بدون
توجه به نظريه
هاي متفاوت در
پيدايش اين
نام) به بيش از دو
هزار سال مي
رسد در حالي
كه
نام"ايران"
به عنوان يك
كشور با
مرزهاي سياسي
معين از زمان
رضا خان مرسوم
شده است و از
زمان رضا خان
تا كنون هم
مرزهاي سياسي
ايران تغييري
نكرده است!
از نظر
تاريخي،
آذربايجان از
حدود دو هزار
سال به اين سو
داراي مرزهاي
فرهنگي و
جغرافيايي معين
بوده واين
مرزها در آثار
مورخين سده
هاي مختلف به
كرات آمده
است:
در تاريخ
"بلعمي" كه
خود ترجمه
تاريخ " طبري" است
كه در قرن سوم
هجري قمري
(حدود 250 هجري
قمري) نوشته
شده است در
مقدمه " خبر
گشادن
آذربايگان
ودربند
خزران" حدود
آذربايجان
چنين ترسيم
شده است :
" ... اول حد از
همدان در
گيرند تا به
ابهر و زنگان بيرون
شوند و آخرش
به دربند
خزران، و بدين
ميانه اندر هر
چه شهرهااست
همه را
آذربايجان
خوانند." (1)
حمد اله
مستوفي مورخ
مشهور قرن
هشتم هحري (1280-1349 ميلادي)
در كتاب نزهت
القلوب مي
نويسد :
"بلاد
آذربايجان 9
تومان است،
بيست و هفت
شهر دارد، در
بيشتر مناطق
اين مملكت هوا
سرد ودر بعضي
مناطق ملايم
است، حدودش با
ايالت عراق
عجم، [شهر
اراك فعلي و
مناطق مركزي
ايران] موغان،
گرجستان،
ارمن و كردستان
پيوسته، طولش
از باكو تا
خلخال 95 فرسخ،
عرضش از
بجروان
تاسيپان 55
فرسخ مي باشد."
(2)
زينالمجالس،
آثارالاول،زين
العابدين شيرواني
و ديگر مورخين
نيز حدود
آذربايجان را
با اندكي
تفاوت، در
كتابهاي
تاريخي گذشته
شبيه هم قيد
كرده اند ؛
لاكن در
هيچكدام از
آثار مورخين
ياد شده ويا
مورخين ديگر
قرن هاي گذشته
در ارتباط با
نام "ايران"
كه در آن
محدوده
جغرافيايي
خاصي قيد شده
باشد ديده
نميشود!
اساساً در
تاريخ گذشته
چيزي به نام
ايران وجود
نداشته تا
محدوده
جغرافيايي
خاصي هم به
اين اسم ثبت
شود؛ در حالي
كه در تاريخ
به كرات به
نام خراسان،
كرمان،فارس
وعراق عجم بر
ميخوريم كه هر
كدام از اينها
مثل
آذربايجان
محدوده خاص
جغرافيايي خودشان
را داشته اند؛
مثلاً در عين
حالي كه منطقه
فارس امروزي
كه به نام
استان فارس
خوانده ميشود
با محدوده
جغرافيايي
قرنهاي گذشته خود
فرق چنداني
نكرده،
خراسان سده
هاي پيشين بسيار
وسيعتر از
استان خراسان
امروزي بوده است.
خراسان
تاريخي، شامل
قسمت وسيعي از
كشور افغانستان
امروزي و
استان خراسان
ايران بوده است،
كه اگر عده
ايي امروز
بخواهند به
خراسان تاريخي
اشاره كنند
ميتوانند
خراسان ايران
را خراسان
غربي و
افغانستان را
خراسان شرقي
بنامند!
در آثار سده
هاي گذشته به
ندرت به نام
"ايران" بر
مخوريم (مثل
شاهنامه
فردوسي و كتاب
جامع التواريخ
رشيدي) كه اين
كلمه هم بيشتر
در كنار واژه
"توران" آمده
است مانند: "
به ايران و
توران ورا
بنده اند به
راي و به
فرمان او زنده
اند"
كه اين شعر
توسط فردوسي
شاعر معروف
فارسي گوي در
تعريف و توصيف
از سلطان
محمود غزنوي
سروده شده است
و فردوسي
ميخواهد عظمت
و قدرت سلطان
محمود را هر
چه با شكوهتر
به نظم در
آورد ( براي
دريافت انعام
بيشتر!).
در اينجا
ايران و توران
مفهوم فرهنگي
دارند كه
"توران "به
كليه مردماني
اتلاق ميشود
كه به زبان
تركي صحبت
ميكنند و از
غرب چين گرفته
تا مرز روسيه
و بيزانس و
اعراب
ساكنند، و
"ايران" به
جماعتي گفته
ميشود كه به
زبان غير تركي
تكلم ميكنند و
تابع حكومت
سلطان محمود
هستند و در
مناطق وسيع و
متفاوتي چون
تاجيكيستان،
افغانستان،
پاكستان
امروزي و
ايالات خراسان،
كرمان و
سيستان،
فارس، ديلم و
عراق عجم آن
زمان ساكن
هستند . و يا
آنچه در "جامع
التواريخ
رشيدي" به نام
"خواقين
ايران و توران
" آمده ، معنا
و مفهوم
توصيفي و
فرهنگي دارد
نه محدوده
جغرافيايي و
اقليمي خاص
ومشخص.
حال از بكار
گيرندگان
واژه " ايران
شمالي" بايد
پرسيد اين
اصطلاح را با
استناد به
كدام اسناد و
مدارك تاريخي
به كار ميبرند
؟ در حالي كه ما
در مورد
اصطلاح
"آذربايجان
جنوبي" كه يك
واژه فرهنگي-
تاريخي-
جغرافيايي
است نه سياسي
و توسعه طلبي؛
حد اقل دو سند
تاريخي آورديم
(و اسناد
بسيار بيشتر
از اينها هم
براي ارائه
موجود است) كه
مرزهاي
جغرافيايي
آذربايجان را
مشخص مي كند و
از زماني كه
اين سرزمين
تاريخي در اثر
جنگ، دو نيمه
شده و هر نيمه سر
نوشت سياسي
جداگانه ايي
پيدا كرده اند
، ادبا، شعرا
و نويسندگان
با داشتن
ذهنيت تاريخي نه
چندان دور،
براي نشان
دادن اينكه
مثلاً يك اثر
ادبي تركي
آذربايجاني
مربوط به كدام
شاعر و
نويسنده است و
وي در كجاي
آذربايجان
متولد شده و
يا سكونت
دارد، با گفتن
و يا نوشتن
آذربايجان
شمالي و يا
آذربايجان
جنوبي، حوزه
فعاليت شاعر و
يا نويسنده
يادشده مشخص
شده و از نظر
خواننده، اثر
ياد شده با
توجه به فضاي
سياسي و
فرهنگي حاكم
بر محل زندگي
شاعر و نويسنده،
تجزيه و تحليل
ميگردد؛ حال
بكار گيرندگان
اصطلاح "
ايران شمالي"
با استعمال اين
واژه چه معنا
و مفهومي را
دنبال مي كنند
و چه انتظاري
از تجزيه
وتحليل
خوانندگان
دارند ؟!
با اسناد
ارائه شده، در
قرون گذشته
مرز جغرافيايي
كه زير نام
"ايران"
بيايد وجود
نداشته؛ از
نظر فرهنگي هم
"ايران" زبان
و فرهنگ خاصي
را تداعي نمي
كند كه
مشتركات
زباني باعث
چنين تصوري
شود؛ و اگر به
تعبير
افراطيون شوونيست،كه
اصطلاح
"ايران
شمالي"بيشتر
از ذهن معيوب
آنها تراوش
ميكند، ايران
مساوي فارس تلقي
شود، در اين
صورت ديگر
هيچگونه
مشتركاتي هم
بين ايرانيان
(فارسها)با
مردم آن سوي
رود آراز باقي
نمي ماند ، پس
اصطلاح خود
ساخته " ايران
شمالي" چه
معنا ومفهومي
را مي رساند؟!
تنها چيزي كه
باقي مي ماند،
ادعاي ارضي از
طرف بكار
گيرندگان اين
اصطلاح است كه
در چنين شرايطي،
خاك كشورهاي
ارمنستان،گرجستان
و جمهوري
آذربايجان
مورد تهديد
قرار مي گيرد
و شايد روزي
علاوه بر
تركمنستان از
افغانستان و
پاكستان(
ایران شرقی) و
كشورهاي جنوب
خليج فارس( ایران
جنوبی) و عراق
(ایران غربی )
هم ادعاي ارضي
شود، و يا
ممكن است
افراطيون پا
را از اين هم فراتر
نهاده
ادعاهاي ارضي
خودرا به
مرزهاي امپراتوري
هخامنشيان
تعميم داده تا
كشور مصر نيز
برسانند ! كه
البته، چه در
حالت اول و چه
در حالت دوم،
مجوز به
افراطيون
ساير كشورها و
ملتها هم داده
ميشود تا با
استناد به
حاكميت گذشته
اجدادشان به
چنين
ادعاهايي دست
بزنند كه در
دنياي امروز،
هيچ آدم عاقل
و بالغي دست
به چنين
ديوانگي نمي
زند ؛ چرا كه
مردم دنيا
نتيجه چنين
تفكر
ماليخوليايي
را در سرنوشت
صدام به چشم
خود ديدند!!
24/5 /1386
........................................................................................................................................
(1)آذربايجان
در سير تاريخ
ايران،رحيم
رئيس نيا،جلد
سوم ص 365 ،سال 1379 /تاريخ
نامه، جلد
يك،ص529
(2)همان كتاب، ص 77
/ نزهت القلوب
ص 85