مسئله قره
باغ
( بخش اول )
جنبههاى
حقوقى منازعه
نوشتهى: دکتر
جيحون
ملازاّّده *
ترجمه ی: على قره جه
لو
مقدمهى
مترجم:
امروز بیش
از پانزده سال
از اشغال بخشى
از خاک
آذربايجان ( 20 درصد
خاک
آذربايجان، و آوارگى
بيش 800 هزار نفر
از مردم
آذربايجان،
یعنی 10
درصد کل جمعيت
آذربايجان) که توسط
قواى ارمنى که
با دخالت و
کمکهاى
مستقيم
نيروهاى
نظامى روسيه و
حمايتهاى بی
دریغ دولت
جمهوری
اسلامی ایران
از دولت
متجاوز و
توسعه طلب
ارمنستان
عملى گرديد،
ميگذرد. از آن
روز بيش از 800 هزار آوارهى
آذربايجانى
در مناطق مختلف
آذربايجان
پراکنده و
عمدتاً در
چادرها و
پناهگاهاى
موقتى و در
شرايط کاملاً
غيرانسانى
بسر ميبرند.
در اين جنگ
تحميلى و غیرعادلانه
بيش از ٣٠هزار
نفر از مردم
سرزميهاى
اشغالى
آذربايجان
توسط
"داشناق" هاى
ارمنى قتل عام
شده، و يا بر
اثر حوادث
ناشى از اين تجاوز
جان خود را از
دست دادهاند.
مناطق اشغال
شدهى
آذربايجان از
هر آنچه که
نشانى از مردم
آذربايجان و
فرهنگ آن بوده
پاک شده و يا
با خاک يکسان
گرديده است. (1)
اشغال
آذربايجان
چيزى جز
دنبالهى "
ژانويهى
سياه" در
راستاى
سياستهاى
روسيه در
جلوگيرى از
استقلال جمهورى
هاى شوروى
سابق نبوده
است. با اين
تفاوت که اگر
امروز عملى
کردن آن سياست
خارج از توان
روسيه و عملاً
ناممکن گشته،
ولى با دست
ارمنستان،
دولت بازيچهى
دست روسيه، که
ادعاهاى
تاريخى و ارضى
نيز دارد
پيگيرى ميشود.
(2)
دولت
جمهورى
آذربايجان در
افشاء
سياستهاى
روسيه و تجاوز
ارمنستان
بخاک
آذربايجان در
بين افکار
عمومى جهان و
مطرح کردن
حقوق پايمال شدهى
مردم
آذربايجان در
نزد مراجع
سياسى و حقوقى
بينالمللى،
مانند
"سازمان
ملل"، "شوراى
امنيت و
همکارى
اروپا"،
"اتحاديه
عرب" و
"سازمان کشورهاى
غير متعهد"،
بسيار موفق
بوده است.
چنانکه دولت
خود خواندهى
" قره باغ"
ارمنستان
خريدارى پيدا
نکرده و عملاً
هيچ کشورى در
دنيا آنرا
برسميت
نشناخته است.
ولى با اين
وجود، اين
بمعناى
بازگشت
آوارگان آذربایجانى
بخانه و
کاشانهى خود
و اعمال
حاکميت
جمهورى
آذربايجان بر
بخش اشغالى
قلمرو خود نيز
نبوده است. و
چنين بنظرميرسد
که با روى کار
آمدن
ناسيوناليستهاى
افراطى
"داشناق" در
ارمنستان،
اين روندى
آسان و کوتاه
نخواهد بود. (3)
در
آذربايجان
ايران، مردم و
روشنفکران
آذربایجانى،
بحق، هرآنچه
که در توان
خود داشته اند
و شرايط حاکم
بر ايران
اجازه ميداده در
اين مورد
روشنگرى کرده
و به حقوق
مردم آذربايجان
و حاکميت
جمهورى
آذربايجان بر
مناطق اشغالى
آن و لزوم
بازگشت
آوارگان به
خانه و سرزمين
خود تاکيد
کرده و کمک
هاى انسانى و
عاطفى خود را
نثار برادران
خود نموده
اند. (4)
ولى
آنچه که در
اين خصوص قابل
تأمل است
فقدان انعکاس
اين تراژدى در
مطبوعات
فارسى زبان خارج
کشور است.
وقتى تراژدى
رواندا،
پاکسازى قومى
در بوسنيا و
فاجعهى
کوسووا در اين
مطبوعات، بحق
و بشکل وسيع
منعکس
ميشوند، ولى
باصطلاح، بيخ
گوش ايران در
کشورى که
علائق تاريخى
و فرهنگى
عميقى با
ايران دارد و
حداقل بيش از
يک سوم جمعيت
ايران مردم
جمهورى
آذربايجان را
برادران خود
ميدانند، چنین
تراژدى روى
ميدهد و بيش
از 800 هزار انسان
آواره سالها
در غير انسانىترين
شرايط
بسرميبرند
بدون اينکه
انعکاسى هر
چند کوچک در
مطبوعات
فارسى زبان
خارج از کشور
پيدا کند! دليل و
يا دلايل اين
فقدان انعکاس
و يا "فراموشى"
هر چه باشند (
که جاى بحث آن
دراين مقاله
نيست) آيا فکر
نمى کنيم
پرداختن به آن
خدمتى در روشن
نمودن
واقعياتى
باشند که با
آينده و هستى
مليونها
انسان در
ارتباط است؟
با اميد
اينکه ترجمهى
حاضر، خدمتى
در اين راه
نزد ايرانيان
خارج کشور و
وجدانهاى
بيدار باشد.
١ــ
منازعه
قرهباغ در
رابطه با
قوانين و
قانون اساسى
اتحادجماهير
شوروى سابق.
در٢٠
فوريه ١٩٨٨،
اجلاس شوراى
عالى منطقه خود
مختار قرهباغ
(NKAR)
از شوراى عالى
ارمنستان،
آذربايجان و
اتحاد شوروى،
تقاضا کرد تا
با الحاق قرهباغ
به ارمنستان
موافقت کنند.
حکومت
آذربايجان با
استناد به
مادهى ٧٨
قانون اساسى
١٩٧٧ اتحاد
شوروى که
ميگويد: "
قلمرو جمهورىهاى
اتحاد شوروى
که ممکن است
فقط با توافق
دوجانبه
جمهوريهاى
مربوطه تغیير
يابد، مشمول
تأئيد
جمهوريهاى
سوسياليستى
اتحاد شوروى
نيز ميباشد". اين
تقاضا را رد
نمود. اين عمل
قانونى
آذربايجان،
سبب تحريک
دشمنى بر عليه
آذريها در قرهباغ
و ارمنستان
گرديد و
اعتصابات و
تظاهرات تودهاى
به منظور
اعمال فشار به
دولت مرکزى
آذربايجان از
طرف ارامنه
ترتيب داده
شد.
در
١٨ جولاى
١٩٨٨، اجلاس
ويژهى هيئت
عالى اجرائى
شوروى
سوسياليستى،
تصميم شوراى
عالى قرهباغ
مبنى بر جدائى
از آذربايجان
و الحاق آن به
ارمنستان را
مورد بحث قرار
داد و به باقى
ماندن قره باغ
بعنوان منطقهى
خودمختار در
آذربايجان
تأکيد ورزيد.
باز، عکسالعمل
ارامنه در
مقابل اين
تصميم هيئت
عالى اجرائى
شوروى، اعتصابات
و اعتراضات
تودهاى عليه
آذربايجان در
قرهباغ بود.
تمام
کوشش مقامات
آذرى براى
يافتن راهحل
ممکن براى رفع
اختلافات
موجود از طرف
ارامنهى
منطقهى قرهباغ
رد شد.
نمايندگان
حکومت آذرى که
از استپاناکرت(مرکز
قره باغ)
ديدار
ميکردند مورد
حمله و ضرب و
شتم ارامنه
قرار گرفتند.
در
اول دسامبر
١٩٨٩، شوراى
عالى
ارمنستان
تصميمى مبنى
بر يکى شدن
قرهباغ با
ارمنستان
گرفت. اين
چنين تصميمى
تماميت ارضى
آذربايجان را
نقض و ادعاهاى
ارضى را رسميت
مىبخشيد.
مناطق
خودمختار در
شوروى سابق،
بر خلاف
جمهورىهاى
خودمختار، داراى
قانون اساسى
نبودند و حتى
برخلاف جمهورىهاى
شوروى داراى
حق جدائى از
خاک اصلى نيز
نبودند.
اصول
اعطاى خودمختارى(منطقهاى
يا جمهورى)
به اقليتهاى
ملى در اتحادشوروى
سابق هيچگونه
پايه منطقى
نداشت و ايجاد
آنها بيشتر
داراى اهداف
سياسى بود، که
ريشه در حکومت
امپرياليستى
روسيه داشت نه
در حفظ حقوق
اقليتهاى
ملى.
بعنوان
مثال جوامع
وسيع آذريها
در ارمنستان و
گرجستان و
جامعه ارمنى
در گرجستان
داراى هيچگونه
خودمختارى
نبودند اما
جامعه کوچک
ارمنىها در
قرهباغ در
چارچوب
قوانين حقوقى
آذربايجان
خودمختار
بودند، و حتى
به جامعه کوچک
" آبخازها" در
گرجستان نيز
حق داشتن
منطقه خودمختار
داده شده بود!
ارمنىها
تنها مليتى در
اتحادشوروى
سابق بودند که
هم داراى جمهورى
شوروى (جمهورى
ارمنستان) و
هم داراى
منطقه خودمختار(قرهباغ)
در داخل قلمرو
اتحاد جمهورى
شوروى ديگر يعنى
آذربايجان
بودند. "اوسه
تین" ها Ossetian نيز، هم
داراى جمهورىخودمختار
در فدراسيون
روسيه و هم
داراى منطقه
خودمختار در
گرجستان
بودند!
منطقهى
"زانگزور"
در سال ١٩٢١
از خاک اصلى
آذربايجان
جدا و با وجود
اينکه کل
ساکنين آن
آذرى بودند،
به ارمنستان
داده شد. از طرف
ديگر در چارچوب
حقوقى
آذربايجان به
منطقه
نخجوان، که منطقه
"زانگزور"
آنرا از خاک
اصلى
آذربايجان
جدا مي کند،
عنوان جمهورى
خودمختار
داده شد!
در
عين حال، به
گروههاى
قومى متعدد در
اتحاد شوروى سابق
نه حق داشتن
جمهورى شوروى
نه جمهورى خودمختار
و نه منطقهى
خودمختار
داده شده بود.
سيستم
کمونيستى با
تمرکز قدرت در
مسکو کليه
حقوق سياسى و
ادارى در اتحاد
شوروى سابق را
چه در سطح
جمهورىهاى
شوروى، چه
جمهورىهاى
خودمختار و
چه منطقههاى
خودمختار را
نقض ميکرد.
٢ـــ
منازعهى
قرهباغ در
ارتباط با
شرايط پيمان
بازار مشترک
دولتهاى
مستقل
بعد
از شکست کودتا
و فروپاشى
اتحاد شوروى
در سال١٩٩٠،
ارمنستان و
آذربايجان
وارد پيمان بازار
مشترک دولتهاى
تازه استقلال
يافته شدند.
يکى از اصول
اساسى پيمان
بازار مشترک،
نقض ناپذيرى
مرزهاى
حاکميت دولتهاى
تشکيل دهندهى
آن است، يعنى
تماميت ارضى
آن دولتها از
طرف همديگر
برسميت
شناخته شده
است. ليکن
ارامنه در قرهباغ
رفراندومى
برگزار کرده و
تأسيس جمهورى
قرهباغ، بعنوان
يک "دولتمستقل"
را اعلام و
تقاضاى عضويت
در بازار مشترک
دولتهاى
مستقل را
نمودند!
٣ـــ
منازعه
قرهباغ در
ارتباط با
قوانينبينالمللى،
کنفرانس
امنيت و
همکارى اروپا(csce) و
اصول سازمان
ملل
در
حال حاضر،
ارمنستان
سياست خود را
نسبت به قرهباغ
تغیير داده،
پرزيدنت
پتروسيان و
ديگر مقامات
ارمنى اعلام
کردهاند که
ارمنستان
ادعاى ارضى
نسبت به
آذربايجان
ندارد و قرهباغ،
مسئله داخلى
آذربايجان و
مسئلهى
خودمختارى
مربوط به
جمعيت ارامنه
آنجا است.
نهايتاًً،
حل مسئله
اقليتها بر
اساس چارچوب
مرزهاى
کنونى و بر
اساس مادهى
٢٧ ميثاق حقوق
مدنى و سياسى
بيشتر سازنده
است تا جدائى
که هميشه به
عدم ثبات در
ماوراء قفقاز
کمک کرده است.
قبول
صريح (قطعنامههاى
مربوطه
سازمان ملل)
اصول اتحاد
ملى و تماميت
ارضى دولتها،
اشارهى ضمنى
به عدم شناخت
حق جداشدن
اقليتهاى
قومى است. حق
خودمختارى(
همچنانکه
ناشى از اصول
سازمان ملل است)
براى خلقهائيکه
تحت استعمار و
تسلط بيگانه
هستند وجود
دارد، يعنى
براى خلقهائي
که تحت يک چارچوب
قانونى
شناخته شده از
طرف يک دولت
زندگى
نميکنند. حق
جدا شدن از يک
کشور عضو
سازمان ملل
براى اقليتى
ساکن آن کشور
وجود ندارد.
بنابراين چه
در اسناد و چه
در عملکردى که
توسط سازمان
ملل دنبال
شده، خواست
جدائى يک
اقليت قومى،
بهم زدن اتحاد
ملى و تماميت
ارضى يک کشور،
و سوءاستفاده
از اصول حق تعیين
سرنوشت و خلاف
اهداف منشور
سازمان ملل
تلقى ميشوند.
(حق تعیين
سرنوشت، پاراگراف
٩٠، جى اسپيل
ــ (G.Espiell
آنتونيو
کاسس(Antonio. Cassese) متخصص
مشهور حقوق
بينالملل و
مسائل حق تعیين
سرنوشت، اين
موضوع را در
مقالهاى
تحت عنوان: "حق
تعیين سرنوشت
خلقها" چنين
توضيح داده:
"حق تعیين
سرنوشت، به
خلقهاى ملى
که در يک دولت
چند مليتى
زندگى ميکنند،
مانند جمهورىهاى
فدرال اتحاد
شوروى متعلق
است".
اقليتهاى
قومى در دولتهاى
واحد(Uniter) طبق مادهى١
"خلقها"
نيستند،
خلقهاى ملى، که
در يک دولت
حاکم (داراى
حاکميت) بشکل
فدرال درآمدهاند،
از موقعيت
قانونى خاصى
استفاده کرده
و از حق تعیين
سرنوشت خارجى
بهره مىجويند
که اين حق
شامل استقلال
نيز ميشود.
لذا حاکميت
مرکزى در صورت
طرف قرارداد
بودن مجبور به
احترام بدان
است.
ارامنه
ايکه در آذربايجان
و گرجستان
زندگى
ميکنند، آذرى
هائيکه در
ارمنستان
زندگى
ميکردند و
اکنون نيز در
گرجستان
زندگى
ميکنند، گرجىهائيکه
در آذربايجان
زندگی ميکنند
بعنوان اقليتهاى
ملى شناخته
شده اند، که
حقوق آنها در
مادهى ٢٧
ميثاق حقوق
مدنى و سياسى
فورموله شده
نه درمادهى ١
همان ميثاق.
تفسير
آزاد مادهى ١
ميثاق حقوق
مدنى و سياسى
نسبت به حق تعیين
سرنوشت خلقها
با توجه به
جمعيت ارمنى
قرهباغ
بشکلى که از
طرف ارمنستان
تفسير و اعمال
شده، چيزى جز
تحريف اسناد
سازمان ملل
بمنظور توجيه
اشغال نظامى
خاک
آذربايجان که
بخشى از ساکنين
آن ارامنه
هستند نيست.
دربارهى
تفسير اين
عملکرد
سازمانملل،
پروفسور وان
ديک ((Van.Dyke (حقوقبشر،
ايالاتمتحده
و جامعهى
جهانى ص ١٠٢
سال ١٩٧١)
مينويسد:
"سازمان ملل در
وضعيت دشوارى
قرار ميگرفت
اگر قرار بود
که حق تعیين
سرنوشت، به
چنين طريقى
تفسير ميشد،
يعنى دعوت و
توجيه حمله به
تماميت ارضى
اعضاى خود".
ارمنستان
و آذربايجان
طبق قوانين
بينالمللى
عضو CSCE و
سازمان ملل
شدند و
بنابراين
ملزم به پيروى
از اصول آن
هستند.
ارمنستان
تماميت ارضى
آذربايجان،
همچنين اصول
سازمان ملل را
با فرستادن
نيروهاى
مسلح به قرهباغ
نقض کردهاست.
طبق مادهى ٢
بند ٤ سازمان
ملل، استفاده
از زور منع
شده است، مگر
اينکه براى
استفاده از
زور از طرف
شوراى امنيت
سازمان ملل به
ارمنستان
اجازه داده
شود.
بنابراين،
تجاوز
ارمنستان به
اين بخش از
قلمرو
آذربايجان
نقض آشکار منع
بکاربردن
زور در روابط
بين دولت ها
مندرج در ماده
٢ى بند ٤ در
منشور سازمان
ملل است.
تجاوز
ارمنستان همچنين
در تناقض با
مادهى ٢ بند
٣ منشور
سازمان ملل
نيز هست که
ميگويد
منازعهى بين
دولتها
بايستى با
وسايل صلح
آميز خاتمه
پذيرد.
منشور
پاريس براى
اروپاى جديد.
پاريس، ١٩٩٠، چنين
اعلام ميدارد:"
در تطابق با
تعهدات خود،
در برابر
منشور سازمان
ملل متحد و
قرارداد نهائى
هلسينکى، ما
الزام خود را
براى خودارى
از تهديد و
بکار بردن زور
برعليه
تماميت ارضى
هر دولت
مستقل، يا هر
عملى که در
تضاد با اصول
و اهداف آن
اسناد باشد
تجديد
مينمائيم. ما
بجا نياوردن
تعهدات منشور
سازمان ملل را
بعنوان نقض
قوانين بينالمللى
می دانیم.
ارمنستان
حضور نيروهاى
خود در قرهباغ
را انکار
مينمايد، تا
جامعه بينالمللى
را متقاعد
سازد که
ارمنستان
تماميت ارضى
آذربايجان و
قوانين بينالمللى
را نقض
نميکند. براى
نشان دادن دخالت
شهروندان
ارمنى در
فعاليتهاى
نظامى و
تروريستى در
قلمرو
آذربايجان دلايل
روشنى وجود
دارد. اين
دلايل بر اساس
تحقيق، عکس و
فيلم ويديوئى
قرار دارند.
گفته
ميشود، حضور
نيروهاى
نظامى
ارمنستان در
آذربايجان
بمنظور دفاع
از خود است.
اگر مسئله
اينست، پس چرا
براى دفاع از
خود به دهکدههاى
آذرى حمله
کردند، خانههاى
آنها را
سوزاندند و
شهروندان
آذرى را بقتل
رساندند و
جمعيت آذرى را
از قرهباغ
بيرون
راندند؟ استدلال
آنها به دفاع
از خود، کوششى
است براى
توجيه جنگ
اعلام نشده بر
عليه آذربايجان.
در مدت
چهار سال
گذشته، جامعه جهانى
عمدتاًً توسط
آژانس هاى
خبرى اتحاد شوروى
و ماشين
تبليغاتى
ارمنستان
اطلاعات نادرستى
از واقعيتها
را کسب
ميکردند.
اما
از آغاز سال
١٩٩١، چندين
هيئت واقعيت
يابى ( Fact Finding Mission)
توسط CSCEو سازمان ملل
از منطقه
ديدار و گزارش
تفصيلى و
اطلاعات واقعى
درباره
منازعه قرهباغ
جمع آورى
نمودند. در
٢٨ــ٢٦ فوريه
سال ١٩٩٢
اولين هيئت
سازمان CSCEگزارش خود را
درباره
منازعه بين
ارمنستان و آذربايجان
به کميته
مأموران ارشد CSCEارائه نمود.
اعضاى کميته
توصيههائى
درباره نقضناپذيرى
مرزها (يکى از
پايههاى
اساسى CSCE) و
حفظ حقوق
انسانى و
اقليتها به
ارمنستان و
آذربايجان
ارائه دادند.
مقامات آذرى
اعلام کردند
که آمادهاند
خودمختارى
محلى و فرهنگى
به ارامنه قرهباغ
بدهند و
مايلند در آن
موضوع با شرکت
ميانجيگران
بينالمللى
مسئله را مورد
مذاکره قرار
دهند
متأسفانه
ارامنه با پيشنهادات
کميتهى
مقامات ارشد CSCEدر رابطه
با نقض
ناپذيرى
مرزها بين
آذربايجان و
ارمنستان
مخالفت
ورزيدند
ارامنه،
تجزيهى قرهباغ
از آذربايجان
و تأسيس
جمهورى مستقل
قرهباغ را
تنها راه حل
منازعه تلقى
ميکنند. اين چنين
راه حلى براى
آذربايجان
غير قابل قبول
است،
همچنانکه اين
راه حل،
حاکميت و
تماميت ارضى آذربايجان
را نقض کرده و
با اصول CSCEو سازمان ملل
نيز در تضاد
است.
"هرکوششى
با هدف تجزيهى
جزئى و يا کلى
يک کشور با
اهداف و اصول
منشور سازمان
ملل ناسازگار
است". (حق تعیين
سرنوشت،
اعلاميه
دربارهى
اعطاى
استقلال به
کشورهاى تحت
استعمار و خلقها،
قطعنامهى
مجمع عمومى
(١٥)١٥١٤، ١٤
دسامبر، ١٩٦٠
.
امروز،
برخورد رسمى
حکومت
ارمنستان تغیير
نموده، اما
مصوبه دربارهى
الحاق قرهباغ
هنوز رسماً
موجود است.
مقامات ارمنى
ميگويند که آن
مصوبه اعتبار
ندارد، ليکن
اين مصوبه
هنوز لغو نشده
و رسماًً وجود
دارد.
نمايندگانى
که در قرهباغ
انتخاب شدهاند،
عضو پارلمان
ارمنستان
هستند. هنوز
شهروندان
ارمنستان در
خاک
آذربايجان مىجنگند
و آذرىها را
بقتل
ميرسانند. اگر
چه موضع
مقامات ارمنستان
در مورد مسئله
قرهباغ تغیير
کرده است، ولى
دامنهى
دخالتهاى
سياسى و نظامى
جمهورى
ارمنستان در
امور داخلى
آذربايجان
بوضوح روشن
است.
ارامنهى
قرهباغ نيز
در اين مرحله
از منازعه
موضع خود را تغیير
دادهاند. در
حال حاضر آنها
خواهان
پيوستن به
ارمنستان
نيستند، ولى
براساس اصل
حق تعیين
سرنوشت خلقها،
خواهان تأسيس
يک دولت مستقل
هستند.
در
اينجا لازم
است که تفاوت
بين حق "خلقها"
و "اقليتها"
را شرح دهيم.
ارامنهايکه
در خاک
آذربايجان
زندگى ميکنند
يک اقليت ملى
هستند که
داراى يک
سرزمين مادرى
در ارمنستان
هستند. بنابراين
حق تعیين
سرنوشت آنها
در رابطه با
شرکت فعال در
زندگى سياسىــاجتماعى،
اقتصادى،
فرهنگى،
مذهبى و زندگى
عمومى است،
آنهم به طريقى
که نه تهديدى
به تماميت
ارضى و نه به
حاکميت
آذربايجان
ايجاد نمايند.
بعد
از فروپاشى
امپراطورى
روسيه، خلق
ارمنى حق تعیين
سرنوشت خود را
بر مناطق
ارمنستان
کنونى و بر
منطقهى آذرى
نشين "زانگزور"
که
بوسيلهى
حکومت بلشويک
پس از اشغال
آذربايجان و
ارمنستان در
سال ١٩٢١
ــ١٩٢٠ به
آنها بخشيده
شده بود اعمال
کردند. خلق
ارمنى
استقلال و حق
تعیين سرنوشت
خود را بر
مناطق
ارمنستان
کنونى دوباره
بعد از
فروپاشى
امپراطورى
کمونيستى در سال
١٩٩١ بدست
آوردند.
استدلال
های قانونى
صريح برعليه
مفهوم تجزيه
کشورها بشرح
زير توسط لى،سى،بوشت
( (Lee, c. Buche
فورموله شده
است:
١-
حق تعیين
سرنوشت تنها
ميتواند
يکبار و بر
اساس Maxim Pacta Sunt Servanda عمل
شود.
٢-
حقوق بينالملل
حقوق حاکم بر
دولت ها است
نه خلقها و
افراد. دولتها
موضوع حقوق
بينالملل
هستند و خلقها
(اکثريتها يا
اقليتها) هدفهاى
آن هستند.
٣-
همزيستى دو
جانبهاى به
اين مفهوم که
از یک طرف
دولتها
نميتوانند
يکى از ايالات
خود را از
ميان بر
دارند، از طرف
ديگر نیز، يک
ايالت
نميتواند جدا
شود وجود دارد.
خلق
ارمنى چند بار
مي خواهد حق
خود براى
ايجاد دولتهاى
مستقل را تعیين
کند؟ امروز،
آنها قصد
دارند در خاک
آذربايجان،
در آينده شايد
در گرجستان،
روسيه و يا در
جاى ديگرى
براى ايجاد
دولت هاى
متعدد ارمنى اقدام
کنند.
محققين
ارمنى تأکيد
ميکنند که
مورد قرهباغ
يک مورد استثنائى
است و با ساير
جوامع ارمنى
خارج از ارمنستان
فرق دارد،
زيرا قرهباغ
قبلاً داراى
خودمختارى
بوده است، که
اين خود، نقطه
آغازى است براى
حق تعیين
سرنوشت و
نتيجتاًً جداشدن
از آذربايجان.
اما
منطقه خودمختار
قرهباغ بر
اساس قوانين
اساسى اتحاد
شوروى سابق و آذربايجان
شوروى سابق حق
جدائى از
آذربايجان را
ندارد.
بنابراين از
نظر قانونى
تفاوتى بين
ارامنه قرهباغ
و جامعه
ارامنه ايکه
در ساير کشورها
زندگى ميکنند
وجود ندارد.
شکى
نيست که
ارامنهايکه
در قرهباغ
آذربايجان يا
قلمرو ساير
دولتها
زندگى ميکنند
يک اقليت ملى
هستند، و
بنابراين
داراى حق
ادارهى امور
خود در داخل
کشورهائي که
که ساکن آن
هستند،
ميباشند. ولى
آنها نمی
توانند دست به
اقداماتى
براى تجزيهى
منطقهى خود
بزنند.
قطعنامهى
(١١٥) ٢٦٢٥
سازمان ملل که
در ١٩٧٠ اکتبر
٢٤ بتصويب
رسيد، اين
موضوع را بشرح
زير مورد خطاب
قرار داده است:
"هيچ چيز در
پاراگرافهاى
قبلى (اصول
حقوق برابر و
حق تعیين
سرنوشت خلقها)
نبايستى
بعنوان اجازه
يا تشويق به
هر عملى که
منجر به تجزيه
و تخريب جزئى
يا کلى تماميت
ارضى دولتهاى
مستقل و داراى
حاکميت تعبير
شود، که خود را
مطابق با اصول
حقوق برابر و
حق تعیين
سرنوشت خلقها
(همانطور که
در بالا شرح
داده شد)
اداره ميکنند،
و بنابراين
داراى حکومتى هستند که
کل خلق را که
متعلق بدان
قلمرو بوده،
بدون توجه به
نژاد ، کيش و
رنگ نمايندگى
مي کنند".
ارامنه،
بعنوان يک
اقليت ملى در
آذربايجان داراى
حق تعیين سرنوشت
داخلى هستند
که آنها را
قادر مينمايد
تا آزادانه در
زندگى سياسى
آذربايجان
شرکت نموده و
بدون تبعيض،
زندگى
اقتصادى،
اجتماعى و فرهنگى
خود را توسعه
دهند. آنها
ميتوانند با
شهروندان
ارمنستان که
از لحاظ ملى،
مذهبى و زبانى
با آنها مربوط
هستند در طول
مرزها و در
کمال آزادى و
صلح در تماس
باشند. ليکن،
حق تعیين
سرنوشت
ضرورتاًً
بمعناى تجزيه
و جدائى نيست
بويژه که
اينکار با
اعمال زور
عملى شود.
مسئلهى
حق تعيین
سرنوشت و
متعاقباً
تجزيه يک
موضوع بسيار
پيچيدهاى
است، بويژه در
منطقهى
قفقاز جائيکه
مرز دولتها
با قوميتها منطبق
نيست.
امروز
بيش از ٣٠٠
هزار آذرى در
گرجستان
زندگى ميکنند
که ٢٥٠ هزار
نفر آنان در
جوامع معينى
متمرکز هستند.
قبل از جنگ
بيش از ٢٠٠
هزار آذرى در
ارمنستان
سکونت داشتند
که ١٠٠ نفر
آنها در اطراف
درياچهى
"سوان" زندگى
ميکردند. اين
عده در طول
جنگ از ارمنستان
اخراج شدند.
١٥٠ هزار آذرى
در داغستان
زندگى ميکنند.
حدود ٥٠٠ هزار
ارمنى در
گرجستان زندگى
ميکنند. بطور
تقريبى ٢٠
هزار گرجى، ٤٠
هزار کرد و
٢٠٠ هزار لزگى
در مناطق
معينى در
آذربايجان
بشکل متمرکز
زندگى ميکنند.
بعلاوه ٤٥٠ هزار
روس، ٥٠ هزار
يهودى و اقليتهاى
متعدد ديگر
هستند که در
آذربايجان به
زندگى مسالمت
آميز خود با
ديگران ادامه
ميدهند.
اگر
جدائى،
بعنوان پيامد
حق تعیين
سرنوشت، تنها
راه ممکن براى
حل صلح آميز
منازعه قرهباغ
تلقى شود،
آنهم بشکلى که
متخصصين و
سياست مداران
ارمنى اصرار
ميورزند، پس
اقليتهاى
ملى ديگر در
گرجستان و
آذربايجان و
کشورهاى ديگر
دنيا نيز،
بايستى همان
حق تعیين
سرنوشت
خارجى، حق جدائى
و تأسيس دولتهاى
مستقل خود و
ملحق شدن به
سرزمين مادرى
را داشته
باشند.
اين
چنين برخوردى
ممکن است مورد
قبول
ارمنستان
باشد، زيرا
ديگر هيچ گروه
ملى ديگرى،
بجز چند جازيديس
(Jazidis)
در ارمنستان
زندگى نميکنند.
اما اين چنين
سياست و
عملکردى براى
گرجستان و
آذربايجان و
ديگر کشورهاى
جهان غيرقابل
قبول است،
زيرا در آن
کشورها اقليتهاى
متعددى وجود
دارند که در
خاک آنها بشکل
متمرکز زندگى
ميکنند.
برخورد
جدائى طلبانه
در اين منطقه
از جهان منجر
به عدم ثبات،
برخورد و
خونريزى خواهد
شد. و اين به
هدف روابط
دوستانه بين
جمهورىهاى
ماوراء قفقاز
خدمت نخواهد
کرد. وضعيت
کنونى در قفقاز
نيز آنرا
اثبات ميکند،
بويژه نمونه
قرهباغ در
آذربايجان و
آبخازيا در
گرجستان گوياى
اين واقعيت
است.
ادعا
های ارامنه براى
تجزیه قرهباغ
از آذربايجان
بعد از اخراج
آذرىها از
قرهباغ نه تنها
با قانون
اساسى اتحاد
شوروى سابق،
اصول کنفرانس
امنيت و
همکارى اروپا CSCE و
سازمان ملل
مغاير است،
بلکه يک عمل
غير اصولى،
غیر انسانی و
نفرت انگيز
نيز هست.
اما
ارمنستان با
توسل به زور
به اشغال قرهباغ
و ديگر مناطق
آذربايجان
ادامه ميدهد و
کريدورى در
خاک
آذربايجان
براى اتصال
قرهباغ به
ارمنستان
ايجاد کرده.
اينچنين
اعمالى توسط
ارمنستان فقط
تشنج و جنگ
بين
آذربايجان و
ارمنستان را
افزايش و ثبات
کل منطقه را
تهديد ميکند.
قطعنامه
سازمان ملل
اعلام ميکند:
"هيچ دولت يا
گروه دولت
هائى بهر
دليلى که
باشد، حق
دخالت مستقيم
و يا غير مستقيم
در امور داخلى
يا خارجى دولتهاى
ديگر را
ندارد. در
نتيجه، تجاوز
نظامى و هر
شکل ديگرى از
دخالت و تهديد
بر عليه عناصر
سياسى،
اقتصادى و
فرهنگى دولت
ديگر نقض
قوانين بينالمللى
است". (اعلاميه
دربارهى
اصول قوانين
بينالمللى
دربارهى
روابط
دوستانه و
همکارى بين
دولتها و در
تطابق با
منشور سازمان
ملل. قطعنامه
سازمان
ملل(١١٥)٢٦٢٥
،١٩٧٠،٢٤،١٠)
توضيحات
:
* دکترجيهون
ملازاده اين
مقاله را در٣٠
آوريل ١٩٩٢ طى
سمينارى با عنوان
"ناسيوناليسم
و مسائل اقليتها
درمنطقهى CSCEکه در
کپنهاگ -
دانمارک
برگزار شده
بود ارائه داد:
"ديالوگ بينالمللى
در بارهى
امنيت و
همکارى در
ماوراء
قفقاز". تجديد
چاپ، خانه
آذربايجان،
پاريس،
(٣١ــ٢٤)١٩٩٢
دکترملازاده
در زمان نگارش
اين مقاله
کاردار سفارت
جمهورى
آذربايجان در
واشنگتن بود.
دکترملاّزاده
متخصص مسائل
مليتها در
اتحاد جماهير
شوروى سابق
است. ترجمه
فارسى اين
مقاله ايشان
از روى متن
انگليسى آن که
در نشريه
انگليسى زبان
"آذربايجان
انترنشنال"
(ژانويه١٩٩٣)
چاپ شده انجام
گرديده است.
اين ترجمه با اجازهى
نشريهى
مذکور انجام و
به چاپ رسيده
است.
ترجمه
این مقاله
اولین بار در
شماره 411
هفته نامه
"شهروند" ( 1999.
جون . 4) چاپ
تورنتو
انتشار یافت. تجدید
چاپ این ترجمه
با اصلاحاتی
جزئی در
اختیار خوانندگان
قرار می گیرد. (21
فوریه 2008)
Reprinted
with Permission (c) Azerbaijan International, Spring 1993, A1.1 and
Summer1993, A1
1.2.
1- "رضا
دقتی"
خبرنگار عکاس
آذربایجانی
(تبریزی) که
حوادث قره باغ
را پوشش می
داد و از
نزدیک شاهد
رویدادهای آن
بود در این
باره می
نویسد:
"بیش از یک
میلیون
پناهنده آذری
بیشتر از 5 سال
است که در
بدترین شرایط
زندگی می کنند
و بسیاری از آنها
سالهاست که در
قطارهای
متروکه
زمستان و تابستان
را سر می کنند. در تمام
این مدت جنگ
قره باغ، رژیم
ایران به
عنوان مصالحه
هم به قره باغ
و هم به
ایروان
نماینده می
فرستاد و هم
از نظر مالی و
هم از نظر
نظامی به
ارمنستان کمک
می کرد و هنوز
هم به این کمک
ها ادامه می
دهد".
(نقل از: جهان
از نگاه
"رضا" ، محمد
تاج دولتی،
شهروند شماره
429، 8 اکتبر . 1999)
٢ـــ "
ژانويه
سياه"، ١٩٨٨،
ياد آور اشغال
باکو بوسيلهى
نيروهاى
نظامى اتحاد
شوروى و کشتار
بيش از 400 نفر از
شهروندان
آذربايجان
توسط روسها
است.
٣ـــ
اين مقاله
زمانى نوشته
شده که
پتروسيان رئيس
جمهور
ارمنستان بود.
بعد از
انتخابات
اخير در ارمنستان
و روى کار
آمدن
افراطيون
ناسيوناليست،
مذاکرات صلح،
و تلاش براى
يافتن راه حل
صلحآميز،
متوقف گرديده
است.
4- فداکاری
های بی دریغ
دکتر"جواد
هیئت" که با
گروهی متشکل
از 100 پزشگ و
جراح
آذربایجانی از
ایران به کمک
برادران
آذربایجانی
خود در آنسوی
مرز شتافته
بود، همیشه
درحافظه ملت
آذربایجان خواهد
ماند.
مسئله
قره باغ
(بخش
دوم)
جنبه
های مذهبی و
تاریخی
منازعه
نوشته
ی: دکتر
جیحون
ملازاده
ترجمه
ی: علی
قره جه لو
در
این مقاله
نویسنده نشان
می دهد که
چگونه ارامنه
برای جلب
همدردی دنیای
غرب مسیحی از
عامل مذهب
حداکثر
استفاده را
کرده اند.
نویسنده
همچنین با
بسیاری از
ادعا های
تاریخی که
ارامنه برای
توجیه تجاوز
خود به خاک
آذربایجان به
کار می برند
نیز به مقابله
پرداخته و آن
ادعا ها را رد
می کند.
مذهب:
برخی
از محققین و
روزنامه
نگاران
منازعه قره باغ
را به عنوان
برخوردی بین
اسلام و
مسیحیت بیان
کرده اند. گرچه
ارمنی ها
مسیحی و آذربایجانی
ها مسلمان
هستند، ولی
حقیقت این است
که در این
منازعه مذهب
نقش مهمی
ندارد، البته چنین
ادعا هائی در
افکار عامه
مردم جهان بی
تاثیر
نیستتند و
ارمنستان
آنها را با
موفقیت مورد
سوء استفاده
قرار می دهد
تا اذهان
عمومی را از
علل اصلی
منازعه (
توسعه طلبی
ارمنستان ) منحرف
و همدردی و
پشتیبانی
قدرت های غربی
را که عمدتا
مسیحی هستند،
جلب نماید. بعلاوه،
با ترسیم
تصویری از
آذربایجان
بعنوان کشور
"بنیاد
گرایان
اسلامی" از
طرف ارامنه
سبب شده است
که در همه
وسایل ارتباط
جمعی غرب از
آنها بعنوان:
"ارمنستان
مسیحی" و
"آذربایجان
مسلمان" نام
برده شود.
با
اینکه این
طبقه بندی
بلحاظ واقعی
درست است، ولی
در افکار
عمومی این فکر
را القاء می
کند که علت
اصلی منازعه
اساسا عدم
تحمل دینی
است. در
حالیکه این
موضوع
ابدا واقعیت
ندارد.
متاسفانه
این روش به
گمراه کردن
افکار عمومی
غرب ادامه می
دهد. با
وجود تبلیغات
ارامنه،
بسیاری از متخصصین
که از
آذربایجان
بازدید کرده
اند تاکید می
کنند که
هیچگونه
فاناتیسم
مذهبی، عدم تحمل
ملیت های
دیگر، پیگرد و
آزار برعلیه
هیچ گروهی
بهیچ شکلی
وجود نداشته
است.
بنظر هر ناظر
بی طرفی کاملا
روشن است که
روند زندگی
اجتماعی در
جمهوری
آذربایجان،
در واقعیت
خود، کاملا لائیک
است نه مذهبی.
قبل
از آغاز دشمنی
ها در قره باغ
در سال 1988، ارمنی
هائی که در
آذربایجان
زندگی می
کردند، کاملا
به زندگی
اجتماعی در آن
خو گرفته
بودند.
آنها مناصب
مهمی در
سیاست،
دانشگاه و
اقتصاد
داشتند.
مسلما
اگر سیاست و
عملکرد آشکار
و گسترده ای از
تبعیض قومی در
جمهوری
آذربایجان
وجود داشت اصولا
باید جمعیت
ارمنی رو به
کاهش می رفت،
در حالیکه در
آن زمان جمعیت
ارمنی باکو در
حال افزایش
بود.
تعداد بی
شماری از
ارامنه قره
باغ بجای
مهاجرت به
ایروان
پایتخت
ارمنستان، به
باکو پایتخت
آذربایجان
هجوم می
آوردند.
در آن زمان
حدود 250 هزار
ارمنی در باکو
زندگی می کردند،
در حالیکه
تعداد ارامنه
در قره باغ 130 هزار
نفر بود.
در
سراسر
آذربایجان،
ارامنه،
مدارس و کلیسا
های خود را
تاسیس کرده
بودند.
برای مثال،
فقط در منطقه
قره باغ 124 مدرسه
ارمنی و یک
دانشگاه وجود
داشت که در
همه آنها به
زبان ارمنی
تدریس می شد.
تهدید
به تجزیه قره
باغ و
ادعا های ارضی
ارامنه نسبت
به آذربایجان
بطور طبیعی
سبب شعله ور
شدن احساسات
ملی
گرایانه در
آذربایجان
شد.
لیکن تبلیغات
ارامنه
بلافاصله به
این احساسات
ملی گرایانه
برچسب
"فاناتیسم
مذهبی" زد که
با احساسات ژورنالیستی
غرب جور در می
آمد. در
این برهه از
زمان بود که
عنصر تحریف
کننده مذهب با
مهارت خاصی
ارائه و به
عنصر جدا
ناپذیر گزارش های
بعدی برای
تشدید دشمنی
ها تبدیل
گردید.
یکی
از تهییج
کننده ترین
کلیشه های
ارمنستان این
بود که:
" آذری های
مسلمان شیعه
مسلح، ارمنی
های مسیحی بی
سلاح را در
آذربایجان،
جائی که،
سرزمین
تاریخی
آنهاست به قتل
می رسانند"! این
استراتژی
ارامنه بدون
وقفه در سراسر
عملیات
"پاکسازی
قومی" ارامنه
در قره باغ
ادامه داشت و
هنوز هم بعد
از اخراج دسته
جمعی و قتل
عام آذری های
قره باغ توسط
نظامیان
ارمنی ادامه
دارد.
تاریخ:
ریشه
های تاریخی
ارمنستان در
خاورمیانه
قرار دارد،
لیکن کل منطقه
خاورمیانه در
معرض فتوحات
امپریالیستی
متوالی بوده
که میراث آن،
مرزهای متغیر
و مهاجرت اقوام
مختلف منجمله
ارمنی ها است
، که حتی تا به
امروز نیز
ادامه دارد.
معمولا
چنین پروسه
پیدایش و از
هم پاشیدن همزیستی
چند قوم موجب
بروز حوادث
تلخی که در
مورد قره باغ
شاهد آن هستیم
نمی شود و
آنرا به عنوان
بهانه ای برای
ادعا های ارضی
نمی توان
بمیان کشید. بدین
منظور قدری به
عقب برگشته و
تاریخ منطقه
را مرور
کوتاهی می
کنیم.
توسعه
طلبی تیگران
اول در سال 66
قبل از میلاد
توسط
امپراطوری
بیزانس درهم
شکسته شد و از
آن تاریخ به
بعد پادشاهان
ارمنستان
تبدیل به "واسال"
های
امپراطوری
های روم،
بیزانس و
ایران شدند.
در
سال 387 بعد از
میلاد،
ارمنستان بین
امپراطوری
بیزانس و
ایران تقسیم
شد و تقریبا 16
قرن (تا سال 1918)
ارمنستان
هیچوقت
بعنوان یک
کشور مستقل
وجود نداشت.
تا
قرن های چهارم
و دوم قبل از
میلاد
سرزمینی که
امروز جمهوری
آذربایجان
نامیده می شود
و شامل قره
باغ است
ترکیبی قابل ملاحظه
از جمعیت های
قومی داشت که
مجموعا بعنوان
پادشاهی
مسیحی
آلبانیا یا
قفقازی های آلبانی
خوانده می شد. (هرگونه
شباهت آن با کشور
آلبانی
تصادفی است)
در
آذربایجان
امروز، اقلیت
قومی بنام
"یودین" وجود
دارد که خود
را اخلاف
مسیحیان
"اتوچ دونوس"
می دانند که
متعلق به
کلیسای اران
بودند (آلبانی
های قفقاز) و اورتودوکس
های سابق که
آنها در قرن 18
به کلیسای ارمنی-
گریگوری
"منوفیزیست"
گرویدند.
"تامارا
دراگادزه"
مورخ مشهور،
در کتاب خود،
"آذربایجانی
ها: و
مسئله ملیت ها
در اتحاد
شوروی"(1995)
پیشروی
مهاجرین در
این منطقه را
باین شکل
ترسیم می کند.
ابتدا
ماد ها و
متعاقب آنها
هخامنشیان بودند
که در منطقه
ایکه امروز
آذربایجان جنوبی
(ایران)
نامیده می شود
سکنی گزیدند. اما تا
قرن دوم بعد
از میلاد،
پادشاهی
آلبانی های
قفقاز بودند
که کلیسا های
با شکوهی در
آذربایجان
شمالی
ساختند، این
واقعیتی است
که شدیدا از
طرف ارمنی ها
انکار می شود.
آلبانی
های قفقاز
تدریجا
موجودیت خود
را از دست
دادند، بدین
ترتیب که بخشی
از جمعیت آن
در مناطق غربی
در میان ارمنی
ها و گرجی ها
تحلیل رفتند. از قرن 8
الی 10 میلادی
نیز خلفای عرب
حاکمیت خود را
براین مناطق
گسترش و اسلام
را در میان آنها
رواج دادند. آلبانی
های مخالف حکام
عرب توانستند
در قرن 9
میلادی
دوباره خود را
در مناطق قره
باغ استقرار
دهند.
بعد
ها منطقه تحت
سلطه
امپراطوری
ایران در آمد
که بوسیله ترک
های
آذربایجانی
به مدت 9 قرن اداره
شد که پایتخت
شان تبریز و
اردبیل بود.
آذربایجانی
های شمالی
بعنوان دولت
های فئودالی
(واسال) که
"خانلیقلار"
یا خانات
نامیده می شد
در آمدند. طبق
سرشماری که در
اوایل سالهای
1800 انجام شد،
ترک های
آذربایجانی،
همچنانکه
باین نام
شناخته شدند،
اکثریت جمعیت
را در خانات قره
باغ، نخجوان و
حتی ایروان را
تشکیل می دادند.
امپراطوری
روسیه بعد از
الحاق قفقاز
به خاک روسیه
در سال 1828، فتح
نظامی 30 ساله
ای را بر علیه
خلق های ساکن
آذربایجان و
داغستان آغاز
کرد. در
این دوره بود
که روند
"ارمنی کردن" در
این منطقه به
نقطه اوج خود
رسید.
چنانکه
مهاجرت های
وسیعی از
ارامنه ایران
و عثمانی به
این منطقه
صورت گرفت. (1)
کاشف
معروف روس
"ن.ن.شاورو"،
این روند را
بطور مفصل
توضیح داده و
می نویسد: "بعد از
خاتمه جنگ 1828-1826 و
در مدت زمان
بین 1830-1828، ما 40
هزار ارمنی ایرانی
و 84 هزار ارمنی
عثمانی را در
قفقاز سکنی
دادیم.
آنها را در
بهترین زمین
های دولتی
"یلی زاوت پل" (
نام روسی
منطقه ای که
شامل قره باغ
نیز می شود)
ایالات قره
باغ جای
دادیم،
جائیکه جمعیت
ارمنی در آنجا
بسیار کم بود.
همچنین
در "تفلیس"،
"بورچالی" و
در منطقه "آخالت
سیز" و بخش
علیای "یلی
زاوت پل" و
ساحل دریاچه
"گؤکچای" (
اکنون دریاچه
سوان در
ارمنستان )
ارمنی ها سکنی
گزیدند.
باید در نظر
گرفت، علاوه
بر 124 هزار ارمنی
که بطور رسمی
در مناطق فوق
سکنی داده
شدند، تعداد
زیادی از
ارامنه نیز
بطور غیر رسمی
در آنجا سکنی
داده شدند،
بطوریکه کل
تعداد آنها به
بیش از 200.000 هزار
نفر رسید". (2)
طبق
نظر مورخ
ارمنی "جورج
بورنوتیان": " در
اوایل قرن
نوزدهم، حتی
در خانات
ایروان، ارمنی
ها فقط %43 جمعیت
ساکنین را
تشکیل می
دادند.
بنابراین
گواهی مشخصی
از اینکه در
دوره اداره
ایرانی ها
{ترکان
آذربایجانی}
در هر کدام از
این مناطق
اکثریتی از
ارمنی ها وجود
داشته باشد
نیز وجود
ندارد". (3)
همچنین
در سال 1828، روند
تاریخ منطقه
کاملا تغییر
کرد، که در آن
روسیه،
آذربایجان را
به دو قسمت
تقسیم کرد. بخش
شمالی
و بخش جنوبی. بخش
اعظم جمعیت
آذربایجان در
جنوب آن در
ایران ماند،
که امروز
بزرگترین
اقلیت قومی
ایران را
تشکیل میدهند(
تقریبا %34 کل
جمعیت
ایران).
بخش کوچکتر
آن تبدیل به
یک اقلیت ملی
در درون امپراطوری
روسیه گردید
که شامل
جمهوری آذربایجان
و ارمنستان
امروزی است.
مهاجرت
ارامنه به
قفقاز، که در
تمام طول قرن 19 ادامه
داشت و در
جریان جنگ های
روس و عثمانی
در اواخر قرن
گذشته شدت
گرفت و این
روند تا اواخر
جنگ جهانی اول
نیز ادامه
یافت، تا
زمانی که
بلشویک ها
قفقاز را از
زیر سلطه
امپریالیستی
روسیه آزاد
ساختند و
خانات متعدد
به دولت های
قفقاز،
آذربایجان و
ارمنستان
ملحق شدند.
آذربایجان
در سال 1918
بعنوان یک
کشور مستقل
اعلام
موجودیت کرد،
ولی عمر حکومت
آن کوتاه بود. آذربایجان
اولین کشور با
نظام جمهوری
در تاریخ تمام
خاورمیانه و
خاور نزدیک
است. در
آن زمان هم،
وقتی منطقه در
یک وضعیت
انتقالی بود ارمنستان
در یک تلاش
آشکار برای
توسعه مرزهای خود
از فرصت
استفاده کرده
هم به گرجستان
و هم به آذربایجان
اعلان جنگ
کرد.
ولی این تشبث
به دو دلیل با
شکست مواجه
شد:
اول، ارتش آذربایجان
و گرجستان در
آن مناطق
کنترل رادر دست
داشتند، دوم،
با امضای
قرارداد صلح
ورسای مرزهای
آذربایجان از
لحاظ بین
المللی برسمیت
شناخته شد. لیکن
چند سال بعد،
وقتی کل منطقه
مجبور به
پیوستن به
اتحاد شوروی
شد، ارمنستان
نیز خواستار
الحاق
نخجوان،
"زانگ زور" و
قره با غ
به خاک
ارمنستان شد.
در آن
زمان استالین
در رابطه با
ملیت ها مسئولیت
حل این مسئله
را بعهده
داشت.
استالین با
کشیدن دوباره
خطوط مرزی بین
آذربایجان و ارمنستان
و دادن منطقه
زانگ زور به
ارمنستان و
محروم کردن
آذربایجان از
داشتن مرز
مشترک با
ترکیه و منزوی
کردن نخجوان
از سرزمین
اصلی جمهوری
آذربایجان در مقابل
سیاست های
توسعه طلبانه
ارمنستان تسلیم
شد.
تغییر
عمده دیگر
زمانی روی داد
که منطقه قره
باغ در چارچوب
جمهوری
آذربایجان
خودمختاری
داده شد.
محققین،
ژورنالیست ها
و سیاست
مداران ارمنی سعی
می کنند
اثبات
کنند که
تصمیم تاسیس
منطقه خود
مختار قره باغ
در چارچوب
آذربایجان در
سال 1923 تصمیمی
ناعادلانه و
صرفا نتیجه یک
تصمیم اداری
بوده که قره
باغ قسمتی از
قلمرو آذربایجان
گردیده است.
ولی
سوال اینجا
است، قبل از
سال 1923 قره باغ
به کدام جمهوری
و یا دولت
متعلق بوده
است؟
واقعیت این
است که قره
باغ در سالهای
1923-1920 قسمتی از
جمهوری شوروی
آذربایجان
بود،
همچنانکه قره
باغ قسمتی از
"جمهوری
دمکراتیک
آذربایجان"
بین سالهای 1920-1918
نیز بوده است.
قبل از
آن دوره، قره
باغ بخشی از
خانات قره باغ
و یک دولت
فئودالی
آذربایجانی
بوده است که
در آغاز قرن 19
قره باغ
کوهستانی
نامیده می شد،
که در روسی
آنرا
"نوگورنو قره
باغ" می
گویند.
خانات قره
باغ یک ایالت
مسلمان نشین
در داخل
امپراطوری
روسیه بود.
قبل
از آن تاریخ
قره باغ متعلق
به سه
بیگلربیگی
(بخش های
اداری) در
دولت صفوی بود
( نیمه اول قرن 18).
در قرن های 17-16
چهارتا از این
بیگلربیگی ها
وجود داشته
است که یکی از
آنها قر باغ
بود.
پایتخت این
خانات و
بیگلربیگی ها
همیشه شهر
گنجه بوده
است.
بنابراین
آشکار است که
صحبت از الحاق
قره باغ به
آذربایجان در
سال 1923 نادرست است. قره باغ
بخشی از قلمرو
آذربایجان در
گذشته تاریخی
بوده و
در قلمرو آن
باقی مانده
است، نه اینکه
در سال 1923 به
آذربایجان ضمیمه
گرده است. هرگونه
اشاره به
اینکه قره باغ
در سال 1923 ضمیمه
آذربایجان
گردیده ،
سفسطه ای است
که در خدمت
حرص و طمع
بدست آوردن
قلمرو جدید و
جاه طلبی های
توسعه طلبانه
قرار دارد. اگر
ارمنی ها از
تاسیس
ناعادلانه
منطقه خود
مختار قره باغ
شکایت می
کنند،
آذربایجانی
ها حتی دلایل
بیشتری دارند
تا این وضعیت
را به کلی
نادرست بدانند.
با
وجود اینکه
جمعیت ارامنه
ای که در بخش
کوهستانی قره
باغ (داغلیق
قره باغ) ساکن
بودند و تعدادشان
( تقریبا 90 هزار
نفر) بود، در
داخل خاک آذربایجان
به آنها خود
مختاری داده
شد، ولی به جمعیت
به مراتب
بیشتر آذری
های "زانگ
زور" ( بیش از 300.000
نفر ) که در آن زمان
به ارمنستان
واگذار شد، نه
تنها خود مختاری
داده نشد،
بلکه تماما
تحت اداره
ارمنستان
قرار گرفت.
شواهد
بیشتری از
اخراج جمعیت
کثیری از آذری
ها از قره باغ
و "زانگ زور"
زمانی آشکار
گردید که در
سال 1992 اسناد
محرمانه ای
فاش شد که
نشان می داد 50
سال قبل، بیش
از 100.000
آذربایجانی
توسط حکومت
ارمنستان از
منطقه زانگ
زور اخراج شده
بودند.
رهبران شوروی
"میکویان" و
"تیوسیان" که
ارمنی بودند
راه حل
محرمانه ای
آماده کرده
بودند که در 23
دسامبر 1947
استالین آنرا
امضاء کرد. (4)
ماده 11
آن اسناد
امضاء شده به
شورای وزیران ارمنستان
این اجازه را
می داد که
ارامنه خارج را
در مناطقی که
از آذری ها
تخلیه می شوند
اسکان دهند و
آذریهای
اخراج شده از
زانگ زور را در
دیگر مناطق
آذربایجان
سکونت دهند.
تعداد
دقیق
پناهندگانی
که طی این
اخراج های غیر
عادلانه از
بین رفتند
هرگز فاش
نخواهد شد. طبق
اظهارات
گوناگون و
انتشارات
بسیار معدود که
بوسیله شواهد
عینی نوشته
شده اند بیش
از 50% پناهندگان
از بین رفتند. از آن
زمان تمام
اسامی مکان
هائی که ممکن
بود بنحوی
یادآور ساکنین
آذری آنها
باشند از نقشه
های معاصر ارمنستان
حذف شده اند.
بعد
از آغاز
منازعه قره باغ
در نوامبر 1988
بیش از 200.000
آذربایجانی
دیگر از ارمنستان
اخراج
گردیدند،
بطوریکه
امروز حتی یک
آذربایجانی
در ارمنستان
زندگی نمی
کند.
عملیات
"پاکسازی
قومی" آذری ها
از ارمنستان با
کشتار، اخراج
و حرکت جدائی
طلبانه در قره
باغ همزمان
پیش برده شده
اند. از
آغاز سال 1992
احتمالا 300.000
هزار
آذربایجانی
از مناطقی که
بوسیله
ارامنه اشغال
شده اند ترک
دیار کرده اند
که شامل قره
باغ،
"کلبجر"،
"فضولی"، "اقدم"
و دهکده های
بیشماری که هم
مرز ارمنستان
هستند می
شوند.
این رقم
تقریبا پناهندگان
را به 600.000 هزار
نفر می رساند
که تقریبا 8% کل
جمعیت 7.5
میلیونی
آذربایجان را
تشکیل می دهد
که از زمان
اغاز منازعه
قره باغ در
سال 1988 خانه و
کاشانه خود را
از دست داده و
آواره شده
اند.
در
نتیجه،
برخلاف ادعا
های
ارمنستان،
هیچگونه پایه
تاریخی برای
دفاع از این
استدلال که ارمنی
ها صاحب سرزمینی
هستند که آذری
ها
آنرا به زور
اشغال کرده
اند وجود
ندارد.
حقیقت
تاریخی که
بعضی از آنها
حتی توسط محقق
ارمنی
"بورنوتیان"
تائید گردیده
بطور واضح
نشان می دهد
که اگر اصل
تعلق ارضی بر
برتری جمعیت
باشد، آنوقت آذربایجان
دادخواهی
ارضی مشروعی
برعلیه ارمنستان
دارد.
علارغم
اینچنین
دلایل واضحی،
تاریخ بخودی خود
نمی تواند
بعنوان
استدلال قطعی
برای حل مسائل
اینچنین
غامضی، حتی
هنگامیکه
واقعیات به
نفع موضع خود
انسان باشد،
مورد استفاده
قرار گیرد. لیکن در
این مورد
ارمنستان برای
انتخاب حوادث
تاریخی برای
ساختن وسیله
ای برای دفاع
ار ادعا های
ارضی خود
بسیار محتاط
بوده است.
تاریخ
جمهوری های ماوراء
قفقاز موضوع
بسیار پیچیده
ای است.
سه
امپراطوری ایران،
عثمانی و
روسیه که سلطه
خود را بر
ماوراء قفقاز
برقرار کرده و
توسعه داده
بودند، در دوران
های متفاوتی
از هم
پاشیدند. اما سیاستمداران
و تصمیم
گیرندگان
باید از
استفاده از
تاریخ برای
توجیه ادعا
های ارضی خود
داری نمایند. تاریخ
نمی تواند
استدلال
تعیین کننده
ای در حل
منازعات بین
دولت ها باشد. همچنانکه
تاریخ می
تواند برای
دفاع از ادعا
های بسیار
متضاد مورد
استفاده قرار
گیرد. بکارگیری
تاریخ خطر
تشدید منازعه
را دارد تا
تخفیف آن. وقتی
تاریخ به حل
مسئله قره باغ
می رسد، مرزهای
آذربایجان از
لحاظ بین
المللی
بعنوان یک دولت
مستقل در درون
مرزهای اتحاد
شوروی برسمیت شناخته
شده است.
در نتیجه حل
این مسئله مانند
هر منازعه
مشابهی در سایر
مناطق قفقاز
باید براساس
شرایط فعلی و
حاضر باشد:
1-
درچارچوب
مرزهای
شناخته شده
بین المللی
جمهوری های
شوروی سابق
2-
با احترام به
حقوق انسان و
حقوق اقلیت ها.
هم
آذربایجان و
هم ارمنستان
وقتی در سال 1992
به "کنفرانس
امنیت و
همکاری
اروپا"
پیوستند،
توافق کردند
که از " قرارداد
نهائی
هلسینکی"
تبعیت
نمایند.
این قرار داد
مقرر می دارد
که تمامیت
ارضی همه جمهوری
های سابق
اتحاد شوروی
سابق قانونی و
نافذ بوده و
بایستی توسط
جامعه بین
المللی و
همچنین خود
جمهوری های
سابق مورد
احترام قرار
گیرد.
اصرار
ورزیدن
ارمنستان به
ادعا های جعلی
که آن سرزمین
ها به
ارمنستان
متعلق است
آنها را بخاطر
تخلف از
قرارداده ای
بین المللی
آشکارا مجرم
می شناسد.
دخالت
خارجی:
از
میان قدرت های
خارجی اصلی که
در گیر بحران اخیر
قره باغ شده
اند، روسیه
بعنوان
پرنفوذترین و
اصلی ترین
تحریک کننده
شناخته می
شود.
ابتدا بعنوان
امپراطوری
تزاری، سپس
بعنوان
جمهوری رهبری
کننده در
اتحاد شوروی و
بالاخره بعنوان
جمهوری رهبری
کننده در
فدراسیون
"کشورهای
مستقل مشترک
المنافع" نقش
موثری را بازی
می کند.
در
جریان جنگ های
روس و عثمانی،
ارتش روسیه و سیاست
خارجی آن از
غلیان و عدم
رضایت رو بافزایش
جامعه ارامنه
که خواستار
جدائی از ترکیه
عثمانی و
تاسیس یک کشور
جداگانه در
ارمنستان
باستانی بود
بهره برداری
زیادی کرد. وقتی
ناسیونالیست
های ارمنی
نتوانستند از
ترکیه
استقلال
بگیرند، حمله
های خود را
متوجه آذربایجانی
ها کردند، که
انها را "ترک"
می نامیدند. از
آنجائیکه
آذربایجان از
لحاظ نظامی
فاقد تجهیزات
کافی برای
مقابله با این
تهاجمات بود،
ارامنه قادر
بودند از
اوضاع نابسامان
در نخجوان،
قره باغ و حتی
باکو بهره
برداری کنند.
مدت
کوتاهی پس از
اینکه
کشورهای
مستقل قفقاز به
زور به اتحاد
شوروی الحاق
شدند (اوایل 1920)،
مرزهای سیاسی
ارمنستان و
آذربایجان
پیرو سیاست
"تفرقه
بیانداز و
حکومت کن"
دوباره ترسیم
شد.
سیاست شوروی
احتیاج به
تخفیف ناسیونالیسم
و افزایش
وابستگی
داخلی داشت، که
در واقع به
معنای
وابستگی به یک
حکومت متمرکز
در مسکو بود. اتحاد
شوروی بدون
کوچکترین توجه
به آینده یا
نتایج این
چنین تغییرات
بی شرمانه ی
مرزها کمک غیر
قابل قیاسی به
منازعه غیر قابل
اجتنابی که
اکنون آن
منطقه را فرا
گرفته است
کرد.
ولی
نفوذ روسیه در
این منازعه
فراتر از
کنترل مرزهائی
است که 70 سال
قبل بوجود
آمده اند. وقتی در
سال 1988 منازعه
بین ارمنستان
و آذربایجان
آغاز گردید،
روسیه بهر دو
طرف تذکر داد
و آنها را از
مطالبه
استقلال از
شوروی برحذر
داشت.
بعلاوه،
بعد از
خونریزی های
متقابل قومی،
موضع مقامات
شوروی نسبت به
دو جمهوری
متعادل نشده
بود.
بعنوان
مثال، در آن
زمان مسکو 41 هزار
نیرو در
آذربایجان
مستقر کرده
بود که صد ها
تن
ازشهروندان
آذری را به
قتل رسانده
بودند.
وقتی روس ها
در باکو اعلام
حکومت نظامی
کردند،
آذربایجانی
ها قادر
نبودند
تغییرات
دموکراتیک را
در کشور خود
جامه عمل
بپوشاند،
بطوریکه قادر
باشند در
مقابل حملات
خارجی از خود
دفاع کنند. در حالیکه
شرایط مشابه
در ارمنستان
وجود نداشت، ارامنه
از دوران
بحرانی
آذربایجان و
حضور نظامی
شوروی در باکو
حداکثر
استفاده را
کرده و با کمک
روس ها
نیروهای
نظامی خود را
بسیج و تجهیز
کردند. (5)
حتی
اکنون نیز طبق
یک معاهده
نظامی،
نیروهای روسیه
مستقر در
ارمنستان از تلاش
های نظامی
ارمنستان
پشتیبانی می
کنند.
آذربایجان
می داند که
این بهائی است
که بخاطر
نپیوستن به
کشورهای
مشترک
المنافع روسیه
می پردازند.
آذربایجان
می دانست که
در صورت
پیوستن به
جرگه کشورهای
مشترک المنافع
روسیه، امکان
کنترل مسکو را
بر تمامی منطقه
عملی خواهد
کرد و لذا از
این کار
امتناع کرد.
اکنون
وضعیت برای
هردو طرف در
قره باغ به
مرحله بحرانی
رسیده است. راه حل
پایدار مسئله
هرگز بوسیله
نیرو های
نظامی بدست
نخواهد آمد،
راه حل فقط از
طریق
دیپلماتیک و
با احترام هر
دو طرف به
قوانین بین
المللی قابل
وصول است.
بدین
منظور اگر
آمریکا نفوذ و
امکانات خود
را برای
میانجیگری
بین
آذربایجان و
ارمنستان
بکار گیرد می
تواند نقش
تعیین کننده
ای ایفاء کند. لیکن
آمریکا باید
با عدالت و
بیطرفی متعادلی
با هر دو طرف
برخورد کند و
از هیچکدام از
طرفین
نبایستی
طرفداری کند. ولی اخیرا
در گنگره
آمریکا بر
خلاف این
اتفاق افتاد و
کمک های
انسانی
آمریکا به
آذربایجان
قطع شد.
اگر
آمریکا هردو
طرف را متقاعد
کند که نقش
اصلی آنها در
مذاکرات صلحی
که "کنفرانس
امنیت و همکاری
اروپا" سعی می
کند بین
آذربایجان و
ارمنستان
بوجود آورد،
مورد اعتماد
قرار گیرد، در
آن صورت
آمریکا خواهد
توانست در
تعیین امنیت و
ثبات منطقه
نقش مثبتی در
آینده ایفاء
کند.
توضیحات:
دکتر
جیحون
ملازاده این
مقاله را در 30
آوریل 1992 طی سمیناری
با
عنوان:"ناسیونالیزم
و مسائل اقلیت
ها در CSCE
در منطقه ی
که
در کپنهاگ –
دانمارک
برگزار شده
بود ارائه
داد: "دیالوگ
بین المللی
درباره امنیت و
همکاری در
ماوراء
قفقاز".
تجدید چاپ،
خانه
آذربایجان،
پاریس، (31- 24) 1992
دکتر
ملازاده در
زمان نگارش
این مقاله
کاردارسفارت
آذربایجان در
واشنگتن بود. دکتر
ملازاده
متخصص مسائل
ملیت ها در
اتحاد شوروی
سابق است.
ترجمه
این مقاله
ایشان، از روی
متن انگلیسی
آن که در
نشریه
انگلیسی زبان
"آذربایجان
انترنشنال"
(جون 1992) چاپ شده
انجام گردیده
است. این
ترجمه با
اجازه نشریه
مذکور انجام و
به چاپ رسیده
است.
ترجمه
این مقاله
اولین بار در
هفته نامه
"شهروند"
شماره 412 (11 جون 1999)
در تورنتو
انتشار یافت.
تجدید چاپ آن
با اصلاحات
جزئی در
اختیار
خوانندگان
قرار می گیرد. (21 فوریه 2008)
Reprinted with Permission © Azerbaijan
International, spring 1993, A1 1.1 & Summer 1993, A 11.2
منابع:
1-
Dragadze, Tamara, 1990. Azerbaijanis: The Nationalities Question in the
2-
Shavron, N.N 1911. Anew Threat to the Russian Cause in
3-
Bournotian,George. 1983. Transcaucasia, Essays in the History of
4-
نریمان
نریمانف، صدر
حزب کمونیست
آذربایجان
عادت داشت
رهبران
کمونیست
ارمنستان را
"کمونیست های
داشناق" خطاب
کند.
5-
در مورد کمک
های
تسلیحاتی بی دریغ
روسیه "بیطرف"
و یا
"میانجیگر"
به ارمنستان
در جریان
منازعه
آذربایجان و
ارمنستان،
روزنامه "واشنگتن
تایمز" کمک
های تسلیحاتی
روسیه به ارمنستان
را با رسوائی
ماجرای ایران-
کنترای آمریکا
مقایسه کرده
است.
البته
ماجرای بیطرفی
و میانجیگری
ایران هم در
این مناقشه کم
اهمیت تر از
روسیه نیست.
Armenia Armed by
The
روزنامه
سوئدی "داگنز
نیوهتر" نیز در گزارشی
از حمایت های
پنهانی روسیه
"میانجیگر"
بعنوان
رسوائی کمک های
تسلیحاتی
روسیه به
ارمنستان نام
برده و
فاش کرده است
که روسیه در
عرض سه سال تسلیحاتی
به ارزش 8
میلیارد کرون
سوئدی (معادل 3 میلیارد
دلار) به
ارمنستان کمک
کرده است.
Dagens Nyheter ( Michael Winiarski )
( ترجمه ی:
تایماز،
اولدوز شماره
5- 4 جولای
1997)