نامداران ما و جنبش هويت جويى خلق فارس - بخش دوم

 

سؤزوموز

 

نامداران ما و جنبش هويت جويى خلق فارس - بخش دوم

 

شخصيت دزدى٫ الگوى رفتارى قوميتگرايى افراطى فارسى:

 

 

در عصر آگاهى و تبادل آزاد اطلاعات لزومى به پنهان نمودن مليت و وابستگى تبارى مشاهير ملل ايرانى و نگرانى از احتمال فراافكنى بين مليتهاى ساكن ايران نيست. چطور كه ذكر روس بودن چايكوفسكى و يا آلمان بودن بتهون به معنى جدا كردن آنها از ساير ملل نيست٫ ذكر مشاهير سياسى و اجتماعى و هنرى ....در ايران كثيرالمله هم با تاكيد بر مليت آنها امرى بسيار طبيعى است. حتى در شرايط ‌فعلى كه جريان نژادپرستى آريايى و قوميتگرايى افراطى فارسى -كه متاسفانه اغلب مراكز كليدى فرهنگى٫ آموزشى٫ تربيتى و پژوهشى كشور را تحت كنترل خود دارد- همه مردم ايران را آريايى قلمداد و فارس مىنماياند و به جعل تاريخ و وارونه نويسى آن برخاسته است٫ تاكيد بر مليت غيرفارس نام آوران ايران از سوى مليتهاى غيرفارس حركتى بسيار ضرورى و تدبيرى مترقى و دمكراتيك است. در اين ميان تركهاى ايران هم به سهم خود البته كه حق دارند به اشخاصى مانند مصدق٫ بازرگان٫ دايى٫ رضا زاده٫ وثوقى٫ گوگوش٫ ارانى٫ هشترودى٫ ايرج٫ پروين٫ شمس٫ سهروردى٫ عين القضات٫ جزنى٫ شاه اسماعيل٫ رشديه٫ عباس ميرزا٫ اسكندرى٫ مريم فيروز٫ تهمينه ميلانى٫ قره العين٫ احمدشاه ٫ و و و و افتخار كنند و افتخار هم مىكنند. اين مشاهير كه بخشى از ارمغان ملت ترك آذرى به بشريت اند٫ در عين حال جزء پيكره فرهنگى٫ تاريخ و آيينه هويت تركى- آذربايجان مىباشند. به چه سبب تركهاى ايران مىبايست از يادآورى ترك بودن و گراميداشت مشاهير خويش خجالت بكشند و يا از آن خوف داشته باشند و يا در مقابل ثبت پاره هويت و ميراث فرهنگى خود در دفتر افتخارات قومى ديگر سكوت كنند ؟

 

 

عدم توجه نخبگان ترك ايرانى به مشاهير خود:

 

در اين مورد تنها مشكل موجود شخصيت دزدى قوميتگرايى افراطى فارسى نيست. كم توجهى خلق ترك و آذربايجانيان به پاسدارى از شخصيتهاى تاريخى٫ فرهنگى٫ سياسى٫ ادبى و ورزشى خود٫ نيز واقعيتى است كه مىبايد پذيرفته شود. مثلا به اين مثالها توجه كنيد: گوگوش ديواى موسيقى پاپ فارسى٫ هنوز نتوانسته است در سرزمين پدرى و مادرى خود آذربايجان شمالى كنسرتى اجرا نمايد. همچنين است عدم قدردانى از عمران صلاحى (طنزنويس) و آيدين آغداشلو (نقاش) كه هر دو اصلا از آذربايجانيان شمال اند در اين جمهوريت. هيچ انجمن و نهاد آذربايجانى خبر بازجويى از جعفر پناهى (كارگردان) را درج ننموده است. در حاليكه گروههاى ملىگراى فارسى تهمينه ميلانى (كارگردان) و .... را پيوسته به كنفرانسها و سمينارهاى گوناگون دعوت نموده و غرق جوايز و ...مىسازند ٫ تاكنون هيچ انجمن و نهاد آذربايجانى از ايشان قدردانى ننموده است٫ همچنين است وضعيت در باره حاج قربان سليمانى نيشابورى (استاد موسيقى مردمى ترك). گروههاى دفاع از حقوق بشر آذربايجانى (اگر همچو گروههايى واقعا موجود باشند) حتى يك اعلاميه در رابطه با روزنامه نگاران٫ وكلا٫ دانشجويان و فعالين ترك ايرانى مانند انصافعلى هدايت٫ جدارى فروغى٫ على افشارى٫ تقى رحمانى٫ اكبر گنجى ..... صادر ننموده اند. از دلايل اين عدم توجه:

 

1- بحران هويت ملى و ارضى:

 

بسيارى از نخبگان ترك ايرانى در دو مورد اساسى و پايه اى "هويت ملى ترك" و "هويت ارضى آذربايجان" در بحرانى عميق بسر مىبرند.

 

-"هويت ملى ترك" : اينان متاسفانه بر اثر تبليغات و القائات يكصدساله اخير نه تنها زيرگروههاى خلق ترك آذرى خارج كشور مثلا توركمانان عراق را٫ بلكه زيرگروههاى تركهاى آذرى داخل ايران كه در خارج از آذربايجان ساكنند -مانند بخشهايى از خلق ترك آذرى كه در مركز ايران٫ در جنوب ايران (قاشقاى ائلى) و در شمال شرقى اين كشور (افشار ائلى) ساكن اند- را به عنوان گروههاى قومى متفاوتى درك كرده و با اين نگرش بخش عمده اى از خلق ترك (آذرى) را اقوام و طوائفى جداگانه تلقى مىنمايند. اين همان خطاي بزرگى است كه چپ ترك در ايران و نيز فرقه دمكرات آذربايجان-حكومت ملى آذربايجان مرتكب آن شده بود٫ يعنى تاكيد منحصر بر آذربايجانيت به جاى ملت ترك (آذرى)٫ فراموش نمودن هويت ملى ترك (اذرى) و ديگر پاره هاى مليت ترك در خارج آذربايجان (علاوه بر درك نادرست از حدود و ثغور آذربايجان كه در پايين ذكر كرده ام). نگرشى نو بر اساس مليت ترك (آذرى)٫ براى بازسازى هويت تخريب شده ملى سراسرى تركى و محكمتر نمودن پيوندهاى فرهنگى و انسانى به شدت تضعيف شده بين زيرگروههاى خلق ترك (آذرى) كه در سراسر ايران پراكنده اند حياتى مىباشد.

 

-"هويت ارضى آذربايجان" : باز بر اثر القائات و بدآموزيهاى يكصدساله اخير جريانات چپ و پان ايرانيستى٫ تصور اينان از آذربايجان بسيار ضدملى و مخدوش است. آذربايجان اينان٫ منحصرا بر اساس تقسيمات كشورى رژيم پهلوى و جمهورى اسلامى تعريف مىشود٫ يعنى ناحيه اى عبارت از استانهاى آذربايجان شرقى٫ غربى٫ اردبيل و در بهترين حالت زنجان و با اين نگرش بيش از نيمى از خاك آذربايجان (مناطق٫ شهرها٫ روستاهاى ترك نشين به هم پيوسته استانهاى قزوين٫همدان٫ تهران٫ مركزى و نواحى مجاور ترك نشين در استانهاى گيلان٫ كردستان٫ كرمانشاهان و قم) ٫ آذربايجان شمرده نمىشود. تعريف نوى ائتنيك و زبانى از آذربايجان -به شكل منطقه٫ شهرها و روستاهاى ترك نشين پيوسته در شمال غرب كشور- براى بازسازى هويت ارضى تخريب شده آذربايجانى و محكمتر نمودن پيوندهاى فرهنگى و انسانى به شدت تضعيف شده بين بخشهاى مختلف آن كه در استانهاى گوناگون تجزيه شده است حياتى مىباشد.

 

بر اثر اين دو درك بسيار نادرست و به واقع ضدملى از مليت ترك و آذربايجان٫ طبيعى است كه اساسا مشاهير و فرهنگ و حتى زير گروههاى مختلف خلق ترك خارج آذربايجان (آنهم مركب از چهار استان) خودى محسوب نشده بيگانه به حساب آيند.

 

2- تصورى نادرست از عمق و گسترش استحاله ملى تركان ايران در فارسها:

 

-عده اى از آذربايجانيان٫ مشاهير ترك ايرانى را به بهانه اينكه داراى عرق تركيت و شعور ملى تركى كافى نيستند نه تنها عزيز نمىدارند٫ بلكه خوار مىشمارند. بنظر مىرسد كه اين گروه اولا از اهميت شخصيت سازى در پروژه هويت جويى و تشكل هويت ملى گروههاى قومى غافل اند٫

-و مهمتر از آن شايد ارزيابى نادرستى از موقعيت خلق ترك در ايران داشته و فراموش مىنمايند كه متاسفانه مليت ترك خلقى تقريبا آسيميله شده و در حال استحاله كامل در خلق فارس ايران است. از جهت موفقيت و پيشرفت پروژه يكسانسازى و فارس گردانى٫ مليت ترك در ايران قابل مقايسه با هيچ گروه ملى ديگر ايران نمىباشد و در وضعيت بسيار بحرانى بسر مىبرد. بنابر اين مىبايست از تركان ايران و حتى نخبگانشان كه همه محصول نسلها سياست فارس محورانه و تربيت ترك ستيزانه بوده اند٫ انتظارات معقول و واقعگرايانه اى داشت.

-علاوه بر آن اين گروه اهميت كافى به جذب و سفربر نمودن عنصر روشنفكرى و نخبگان هنرى٫ علمى٫ سياسى در حركت هويت جويى و مبارزات دمكراتيك ملى نمىدهند. نمىبايست فراموش نمود كه حركات اجتماعى بدون پشتوانه روشنفكرى آينده اى ندارند. (و شايد راز خشم شمارى نسبت به روشنفكران ترك ايرانى٫ در عدم موفقيتشان در جذب اين گروه نهفته باشد).

 

 

تاسيس فرهنگستانها و پژوهشكده هاى مستقل و غيردولتى تركى و آذربايجانى زبان٫ تاريخ٫ هنر ٫ فرهنگ٫ علوم  و ورزش.... در ايران ضرورتى عاجل و حياتى است:

 

در ايران مدام صحبت از لزوم گشايش فرهنگستان زبان و تاريخ تركى و بنياد آذربايجان شناسى مىشود. به اين مساله در سايه مطالب بالا هم مىشود نگاه كرد.

 

۱- اعمال سياست فارسسازى و فقر فرهنگى ناشى از آن مساله شخصيت دزدى را به يكى از الگوهاى رفتارى ناشايست روشنفكران فارس ايرانى و همچنين دولت ايران تبديل كرده است. اين يكى از عمده ترين دلايل ايجاد فرهنگستان (آكادمى) هاى هنر٫ علوم و ورزش آذربايجان است. اين گونه آكادمى-پژوهشكده ها همانند فرهنگستان زبان و تاريخ  تركى از نيازهاى عاجل ايران و مليت ترك كشور است.

 

۲- بر همه معلوم است كه پديده جوكهاى قومى در ايران مستقيما ساخته و پرداخته دولت پهلوى٫ شونيسم فارسى و راسيسم آريايى است. يكى از اهداف برنامه جوكسازى در باره تركها٫ ايجاد حس خود كم بينى و حتى ايجاد حس نفرت در ميان تركهاى ايران نسبت به فرهنگ و زبان و هويت ملى خود تركى مىباشد. سياستهاى سيستماتيك ترك ستيزانه و تحقير و مخدوش نمودن هويت و فرهنگ تركى-آذربايجانى راديو تلويزيون دولتى و يا وزارت آموزش و پرورش كه در كتابهاى درسى منعكس است و اخيرا تبديل آگاهانه آقاى حسنى به ماسكوت از سوى مليتگرايان فارس و كرد در همين راستا قابل توضيح اند. در اين شرايط تاكيد بر هويت ملى بزرگان و مشاهير ترك ايرانى براى تصحيح تصوير ناخوشايندى كه شونيسم فارسى از تيپ ترك در ايران ترسيم مىنمايد و در هم شكستن اين پروژه راسيستى معنى دوچندانى پيدا مىكند.

 

۳- همچنين ضرورى است كه يادبود بزرگان خلق ترك (آذربايجانى و غيرآذربايجانى) محدود به مرزهاى آذربايجان و شمال غرب كشور نباشد٫ اين امر مىبايست به تمام مناطق و شهرهاى ترك نشين ايران و بخصوص شمال شرق ايران (شمال خراسان) و مركز و جنوب آن كه موطن بخش بزرگى از مليت ترك آذرى مىباشند و نيز پايتخت كشور تهران٫ بزرگترين شهر ترك آذرى نشين جهان تعميم يابد.

 

۴-و مهمتر آنكه بزرگداشت شخصيتها بويژه در آذربايجان حتما بايد شامل بزرگان ترك مناطق خارج آذربايجان مانند خراسان (حسن اوغلو اسفراينى٫ حاج قربان سليمانى٫ حاجى بكتاش نيشابورى٫ جوجوخان٫ خواجه دخانى٫....)٫ جنوب ايران (صولت الدوله قشقايى٫ حسين خان بچاقچى٫ ماذون قشقايى٫ فرود گرگين پور٫ محمد حسين كيانى و.....) نيز باشد يعنى مشابه گراميداشت شعراى فارسى سرايى مانند رودكى٫ نظامى٫ مولوى و خاقانى.....كه هرچند خارج از چهارچوب مرزهاى ايران فعلى زيسته و آفريده اند و حتى بسيارى فارس نيز نمىبوده اند٫ اما در ايران و از سوى دولت و مراكز و نهادهاى فارسى تكريم مىگردند. زيرا گرچه و بىشك برپايى يادبودهاى شخصيتهاى آذربايجانى در آذربايجان به تحكيم هويت آذربايجانى خدمت بسيار مىنمايد اما در صورت غفلت از ديگر زيرگروههاى خلق ترك٫ اين امر به تقويت و تعميق هويت سراسرى و پيوندهاى ملى مشترك بين پاره هاى پراكنده مليت ترك (آذرى) در مناطق مختلف ايران خدمتى نمىكند٫ حتى مىتواند كه مليت ترك را تجزيه و تضعيف نمايد. 

 

۵- آخرين نكته آنكه علاوه بر شاه اسماعيل ختايى ديگر سلاطين٫ دولتمردان و شاهان ترك كه به نحوى در تاريخ سياسى و فرهنگى تركان٫ ايران و آذربايجان صاحب خدماتى مثبت بوده اند٫ محتاج دقت ويژه اند مثلا سلطان محمود غزنوى و طغرل سلجوقى٫ جلال الدين خارزمشاه٫ قازان خان٫ شمس الدين ايلدنيز٫ اوزون حسن آغ قويونلو٫ جهان شاه قاراقويونلو٫ و نادر شاه افشار. از قاجاريان نيز آغامحمدخان٫ و بويژه محمدشاه (مبارزه در راه احياى مذهب تركى قزلباشى) ٫عباس ميرزا (مجاهده بر عليه تقسيم آذربايجان و پيشگام حركت تجدد) و احمد شاه قاجار (آخرين سلطان آخرين پادشاهى تركان آذرى).

 

مسخ شخصيتها٫ شخصيت كشى:

 

يكى ديگر از روشهاى استحاله ملى تركهاى ايران٫ تهى نمودن شخصيتهاى تاريخي تركى٫ قلب و وارونه ساختن ميسيون تاريخى آنها و بكارگيري دوباره شخصيتهاى مسخ شده در راستاى آسيميلاسيون ملى تركهاى ايران است. دو نمونه دولتى عبرت آموز شخصيت كشى و تهى نمودن شخصيتهاى ترك و آذربايجانى اعلام روز سالگرد شهريار به عنوان روز ملى شعر (به واقع روز ملى شعر فارسى) و بزرگداشت دولتى شاه اسماعيل ختايى آنهم تماما در راستاى فارسيگرى و تركى ستيزى است.

 

در مورد شاه اسماعيل: ابرشخصيت افسانوىاى مانند شاه اسماعيل ختايى جنبه هاى بسيارى دارد. آنچه وى را محبوب ملت ترك ساخته است٫ اقلا چهار چيز است: رسميت بخشيدن و دولتى نمودن زبان تركى در ايران٫ پاسدارى از باورهاى دينى باستانى تركان و فرهنگ ملى آذربايجانى با تدوين مذهب قزلباشى علوى٫ به اوج رسانيدن سنت دولتمدارى خلق ترك و آذربايجانيان با تاسيس امپراتورى صفوى و پايان دادن به تجزيه و پارچه پارچگى اراضى آذربايجان. بديهى است كه پاسدارى و گراميداشت وى در ايران امروز نيز در اين مضامين معنى پيدا مىكند: گراميداشت شاه اسماعيل ختايى يعنى دولتى اعلام نمودن زبان تركى در ايران٫ يعنى احترام به اسلام مردمى٫ باورها و فرهنگ طبيعى و ملى توده ترك ايران و شناخت رسمى آنها٫ يعنى برپايى و احياء دولت تركهاى آذرى در ايران (در آذربايجان٫ در افشار ائلى-شمال خراسان٫ در قاشقاى ائلى-جنوب ايران)٫ يعنى پايان دادن به تجزيه فعلى آذربايجان و اراضى آن بين ۱۲ استان شمال غربى كشور.

 

در مورد شهريار: بديهى است كه در ايران هر مليت٫ شعر و تاريخ زبان و ادبياتش داستانى جداگانه دارد. بىمعنى است كه براى همه مليتهاى مختلف ساكن در ايران يك روز واحد شعر ملى انتخاب شود. تعيين روز سراسرى شعر ايران نيز امرى است كه مىبايست با مشاركت جمعى ادبا و شعرا و نهادهاى فرهنگى و ادبى منسوب به ملل مختلف ايران آنهم به طور جمعى اتخاذ شود. شعرا و ادباى قوم فارس حق اعلان روز ملى شعر براى ديگر مليتهاى ايرانى را ندارند. شاعر ملى شعر بلوچ و يا عرب و يا فارس نمىتواند لزوما شاعر ملى شعر تركى و تركمن و كرد و .... هم باشد. اساسا خلق ترك در ايران مىبايست كه روز ملى شعر تركى از آن خود داشته باشد. مناسب است كه روز شعر ملى تركى در ايران مصادف با يادبود شخصيتى جهانى از تركان ايران كه مشخصا خدمتى برجسته و تاريخى به زبان و ادبيات تركى نموده است باشد. مانند روز گراميداشت حسن اوغلو اسفراينى٫ شاه اسماعيل ختايى و .....

 

قدر و منزلت اين دو بزرگ نزد ملت ترك و آذربايجانيان٫ نه بخاطر فارسىگرى و غيره٫ بلكه به خاطر احياى هويت تركى و جان بخشيدن به زبان ملى تركى است. به هر تقدير گراميداشت و شناساندن شخصيت حقيقى و ارزشهاى واقعى تركى- آذربايجانى وظيفه و امرى است كه مىبايست فرهنگستان هاى زبان و تاريخ و هنر تركى –آذربايجانى مستقل و غيردولتى عاجلا و راسا بر عهده گيرند.

-------------------------------

و دو نقل قول :

 

آقميرات گؤرگـنـلـى (تركمن): بخشى از مقاله ريشه پـيدايش جشنهاى چهارشنبه ســورى و نـــــوروز

 

.... ساليان متمادى است كه شوونيستهاى حاكم بر ايران با اعمال سياستهاى بغايت ارتجاعى و ناسيوناليسم كور عليه ملل غيرفارس به وارونه جلوه دادن حقايق تاريخى دست مىيازند. آنان با جازدن آثار مدنى و فرهنگـى ملل غيرفارس يعنى عصاره فرهنگـى آن ملتها٫ كه در طول اعصار از سوى اجدادشان آفريده شده و جزء گنجينه هاى تاريخيشان گرديده٫ بنام ايران و ايرانى بزرگترين ستم ملى را اعمال كرده و ميكنند. پان فارسيستها با قدغن كردن آموزش ملل غيرفارس بزبان مادريشان باعث بيخبر ماندن فرزندان آنان از تاريخ و فرهنگشان ميشوند. اگر همانگونه كه آنان ادعا ميكنند همه ما واقعا ايرانى هستيم پس چرا اجازه و رشد و شكوفايى ملى و فرهنگـى به ملل غيرفارس زبان را نداده همه چيز را بنام ايرانى (بخوان فارسى) تمام ميكنند. مثلا وقتى پاى موسيقى بميان آيد موسيقى فارسى را بنام موسيقى اصيل ايرانى جا ميزنند و موسيقى ملل ديگر را موسيقى محلى ايرانى!! جا ميزنند و هكذا. انديشمندان فرزندان ملل غيرفارس ايران منجمله تركمنها با هوشيارى تمام با اين حيله شوونيستها مقابله كرده، سعى ميكنند با شناختن و شناساندن فرهنگ اصيل خويش از اين مهلكه نجات يابند.

 

 م. ر. گرديزى (ترك): بخشى از مقاله شماری از سيماهای ترک آذربايجاني در سينمای ايران

 

نامگذارى و ذكر مشاهير منسوب به ملل ايرانى غيرفارس و مخصوصا تركهاى آذرى با صفت فارس (پرشين) و حتى تنها ايرانى (بدون اشاره به منسوبيت و تعلق ملى ترك- آذربايجانى آنها) در راستاى سياست فرهنگ كشى- فرهنگ دزدى٫ افسانه سازى تاريخى و هويت تراشى بزه كارانه براى خلق فارس است كه در طول قرن بيستم در ايران اعمال شده و هدف آن نابودى تمام ميراث فرهنگى٫ داده هاى شعورى٫ حافظه تاريخى٫ هويت ملى و مظاهر احساسى گروههاى ملى غيرفارس اين كشور است. اينگونه مفاخرسازى هاى غيراخلاقى كه شبهه فقر فرهنگى خلق فارس و كوششى نادرست به جبران آن از سوى دولت و نخبگان فارس را القاء مىكند٫ در وحله نخست بىاحترامى به خود "خلق فارس" و فرهنگ غنى "فارسستان" است.

 

"پرشيا" و يا "فارسستان" تنها يكى از مناطق ملى ايران٫ و فارس ها و يا پرشين ها تنها يكى از ملل ساكن ايران بشمار مىروند. فارسستان (پرشين) و فارس (پرشيا) غير از آذربايجان و ترك است. خلط اين واحدهاى ملى و قومى مجاور اما مجزا و متشخص علاوه بر اشكالات اپيستومولوژيك٫ گمراه نمودن اذهان٫تجاوز به حق دستيابى به اطلاعات درست٫ ايجاد تصويرى غير واقعى از خلقها و فرهنگهاى ايشان و سهم هر كدام در فرهنگ و تمدن ايرانى٫ اسلامى و جهانى٫ متاسفانه جوهر سياست و پروژه فارس سازى دولتى است (كه مشابه آن در كشورهاى همسايه تركيه٫ ارمنستان٫ عراق و افغانستان نيز بر عليه گروههاى قومى غير حاكم اجرا مىشود). مجريان اين ايدئولوژى از فرهنگ و زبان٫ لغات و تاريخ٫ خاندانها و سلسله ها٫ مشاهير تاريخى و علمى و دينى و ورزشى و هنرى٫ فلسفه٫ عرفان٫ تصوف و افسانه ها و فولكلور٫ آداب و رسوم و نامها٫ آشپزى٫ قاليبافى و عشاير و موسيقى و رقص و آواز و سماع  و تئاتر و باله و سينما٫ خطاطى٫ معمارى و ديگر هنرها....ى تركى آنچه كه مغاير با پروژه خويش مىيابند ناديده مىگيرند و يا نابود مىكنند و آنچه را كه مفيد مىانگارند با تحريف و دگرگونه ساختن تحت نام فرهنگ "فارسى-پرشين" و "فارسستان-پرشيا" به مردم ايران و جهان عرضه مىنمايند.

 

 بسيارى از نامداران معاصر و تاريخى ترك٫ اما فارس نشان داده شده به ايرانيان و جهانيان مانند فارابى٫ مولوى٫ نظامى گنجوى٫ خاقانى شيروانى٫ صفىالدين اورموى٫ عبدالقادر مراغى٫ شمس تبريزى٫ صائب تبريزى٫ شهاب الدين سهرودى٫ عين القضات٫ محمود شبسترى٫ طاهره قره العين٫ سيد جمال الدين اسدآبادى٫ آخوندزاده٫ مهدى بازرگان٫ دكتر مصدق٫ تهمينه ميلانى٫ پروين اعتصامى٫ ايرج ميرزا٫ علامه  طباطبايى٫ كلنل پسيان٫ تقى ارانى٫ خليل ملكى٫ بهروز وثوقى٫ گوگوش٫ محمد حنيف نژاد٫ اقبال آذر٫ ستارخان٫ محسن هشترودى٫ على دايى٫ صمد بهرنگى٫ براهنى٫ غلامحسين ساعدى٫ حاج قربان سليمانى و سلاطين هزار سال اخير ايران از نادرشاه و شاه اسماعيل و شاه عباس و  آغامحمد خان و احمدشاه قاجار و هزاران نمونه ديگر از اين زمره اند.

 

اين سياست و گرايشها كه جدا از تاثير متقابل و اندركنش فرهنگها و اختلاط مدنيتها در شرايط آزاد و مساوى است چيزى جز فرهنگ دزدى دولتى و نابود ساختن گروههاى قومى-ملى و فارس سازى تدريجى گروههاى ملى غيرفارس ايران نيست. در اجراى اين فرهنگ كشى تدريجى با تاسف٫ بسيارى از انديشمندان٫ هنرمندان٫ صاحبان قلم و سياسيون ترك ايرانى حتى داوطلبانه نقش عمده اى بازى نموده اند. از سوى ديگر حركت دموكراتيك ملى گروههاى ملى غيرفارس ايران و بويژه خلق ترك هرگز اولويت كافى به تاريخ نگارى٫ چهره سازى در عرصه هاى فرهنگ و هنر و اجتماع و مقاومت در برابر غضب آنها نداده است. حساس بودن٫ افشاء و جلب توجه افكار عمومى٫ واكنش در مقابل اين روشهاى ستمگرانه و غيراخلاقى از طريق تاكيد بر هويت و تعلق ملى غيرفارسى داده ها و شخصيت هاى مذكور و اعاده آنها به صاحبان اصلى خويش يعنى گروههاى ملى غيرفارس ايران گامى اساسى در جهت نهادينه ساختن اخلاق و متدولوژى علمى٫ تقويت روند ديالوق و تفاهم حقيقى٫ رفع تبعيض٫ شناخت و احترام متقابل ملل ايران به يكديگر و دموكراتيزاسيون واقعى در جامعه ايرانى است.

 

 

گئرچه يه هو!!!

¤ يازيلديغى ساعات 18:26 يازان Mehran Bahari