کالبدشناسی نژادپرستی ایرانی[1]: تأملی در دلایل ریشه ای حرکت مقاومت آذربایجان جنوبی

 

نوشته ی: پرفسور علیرضا اصغرزاده

 ترجمه ی: ارکین اهرلی

 

در روزهای اخیر بسیاری از شهرها و بخش های آذربایجان بار دیگر صحنه انقلابی مبارزه ضد استعماری و ضد نژادپرستی بر علیه نظام در ایران بود. حرکت اخیر آذربایجان جنوبی باید درست در مرکز مسائل مربوط به ستم ملی/نژادی و استعمار داخلی در جامعه ایرانی قرار بگیرد. گفتمان مسلط فارسی با اجتناب از اشاره و ذکر "نژادپرستی" و "استعمار داخلی" تصویر کاملا وارونه ای از نابرابری قومی و اجتماعی در ایران ارائه می دهد که با این کار استادانه توانسته است رسانه های بین المللی و نیروهای پیشروی ضد نژادپرستی در سراسر دنیا را فریب دهد. حقیقت موضوع اینکه بدون توجه و استناد به "نژادپرستی" و "استعمارگری" به عنوان واقعیت های مهم اجتماعی موجود در جامعه ایران، تحلیل جامع و کامل جنبش اخیر آذربایجان و سایر حرکت های مشابه در کردستان، خوزستان، بلوچستان، ترکمن صحرا، و سایر مناطق کشور امکان پذیر نیست.

تکثر فرهنگی، تفاوت و تنوع همیشه شاخصه تعیین کننده آنچه که امروز "ایران" نامیده می شود، بوده است. مردمانی با ریشه قومی متفاوت، مثل اجداد ترکان آذربایجان، کردها، بلوچها، ترکمن ها، عربها، لرها، گیلک ها، مازندرانی ها و دیگران قرنها در ایران زندگی کرده اند. تاریخ تمدنی که امرزوه به نام ایران شاخته می شود قدمتی شش هزار ساله دارد. پیشینه زبانشناسی و باستان شناسی موجود نشان می دهد که از همان اوایل تمدن این ناحیه با تنوع شدید قومی، زبانی و فرهنگی شناخته می شد. هیچ گروه قومی اکثریت قاطع آماری در کشور را تشکیل نمی داد، اگرچه حالا ترکان آذربایجانی با جمعیتی بیش از 30 میلیون اکثریت نسبی را تشکیل می هند.

تا سال 1925، کشور ایران مطابق با سیستم کنفدراتیو سنتی اداره می شد که در آن همه گروههای قومی از آزادی لازم برای استفاده و گسترش زبان، سنن، فرهنگها و هویت های خود برخوردار بودند. با آغاز به کار رژیم پهلوی در 1925، روند طبیعی تکثر زبانی و قومی ناگهان متوقف شد و فرایند تک فرهنگی و تک زبانی شروع شد که تا به امروز ادامه یافته است. هدف چنین فرایند و اقدام شوونیستی و متعصبانه معرفی زبان، تاریخ، فرهنگ، و هویت اقلیت فارس به عنوان تنها زبان، تاریخ، فرهنگ و هویت واقعی همه ایرانیها بود.

در طول 80 سال گذشته، نقش دولت مرکزی در ایران انکار و رد تنوع و تکثر زبانی و قومی در کشور بوده است. درست همانطوری که رژیم پهلوی به نابودی تفاوتهای فرهنگی، زبانی و قومی اهتمام می ورزید، جمهوری اسلامی نیز همین روند را با سیاست یکسان سازی، محروم سازی و دفع و نژادپرستی ادامه داده است. در حاکمیت فعلی، ستم مذهبی و جنسی نیز به حجم وسیع اعمال نژادپرستانه و دافعه که میراث رژیم سابق است افزوده شده است. سیاست نژادپرستانه دستگاههای حاکم همیشه با حمایت ایدئولوژیکی و استدلالی اکثریت نویسندگان، روشنفکران و متفکران فارس همراه بود به این دلیل که اینها متعلق به گروه مسلط بودند که از مزایا و امتیازات تک زبانی، تک فرهنگی و نژادپرستی در کشور استفاده می کردند. به این گروه باید بخش آسیمیله شده نویسندگان غیرفارس و روشنفکران را نیز اضافه کرد که حمایت شدید و گرم آنها از نژادپرستی فارس خود فارس ها را متعجب و حیرت زده کرده است. در حقیقت افرادی مثل محمود افشار، ایرج افشار، احمد کسروی و دیگران که اصالتا ترک بودند بانیان این سیستم زشت نژادپرستی محسوب می شوند.

دستگاههای حاکم، نخبگان مسلط، و روشنفکری مسموم فارس زده دست در دست هم، ارکان ساختاری یکی از نژادپرست ترین نظامها را در جهان معاصر حفظ و تقویت می کند. این نژادپرستی آشکار که به الگو و مدلهای تاریخ گذشته و بی اعتبار آریایی و نظریات نژادپرستانه قرون 20-18 اروپا متکی و استوار است بیش از سیستم جدایی گرایی [طرفدار جدایی نژاد سیاه و سفید] جیم کراو در آمریکا دوام آورده و نازیسم و فاشیسم اروپایی و رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی را [در ایران] احیا نموده است. در حقیقت، در مقایسه با آلمان، اروپا، ایالات متحده، و آفریقای جنوبی، نژادپرستی فارس در ایران موفقیت شگفت انگیزی از نظر دوام، هنجار بودن و ظرفیت شبیه سازی داشته است. در پایین بعضی از مشخصات برجسته این کنش و گفتمان مسلط نژادپرستانه آمده است:

1-   اعتقاد به برتری نژاد آریایی: نژادپرستی فارسی در ایران از جهان بینی راسیستی و نژادپرستانه که در آن نژاد آریایی به عنوان نژاد برتر دیده می شود حمایت می کند. با استفاده از نظرات نژادپرستانه قرون 20-18 اروپا به عنوان ارکان نظری و ایدئولوژیکی خود، گروه مسلط از منابع کشور هزینه های گزافی را صرف پژوهش و کاوش تاریخ و موجودیت این به اصطلاح "نژاد برتر آریایی" در ایران می کند. از طرف دیگر، کارهای جدیی که برتری تاریخ نگاری آریایی را به چالش می کشد نه تنها هیچ نوع کمکی دریافت نمی کند بلکه حتی در ایران اجازه انتشار نمی یابد. نمونه بارز در این مورد ناصر پورپیرار است، مورخی که کتاب اخیر او در باره سلسله ساسانیان در ایران نتوانست مجوز انتشار بگیرد. بر اساس وب سایت شخصی وی (http://naria.persianblog.com)، نویسنده خود کتاب را در سنگاپور منتشر و برای توزیع آنرا به ایران منتقل کرده است. در حالت عادی همه انتظار دارند که تحقیقی که ساختار شرقی تاریخ پیش از اسلام ایران را بررسی می کند با هیچ گونه سانسور دولتی جمهوری اسلامی مواجه نخواهد شد. اینطور نیست. کتابها و تحقیقات ناصر پورپیرار اجازه نشر نمی یابند تنها به خاطر اینکه آنها تاریخ آریا و فارس محورانه ایران را زیر سؤال می برد و قویا و با دلایل کافی ماهیت افسانه ای، مبهم و غیرواقعی و نادرست آنرا افشا می کند.2. اعتقاد به اینکه ایران سرزمین آریایی هاست. نژادپرستی فارس آشکارا ایران را سرزمین به اصطلاح آریایی ها می نامد که این آریایی ها به نوبه خود با گروه مسلط فارس، زبان، فرهنگ و هویت آن شناخته می شوند. بواسطه این فرایند نژادپرستانه، فارسی تنها زبان رسمی/ملی می شود و فرهنگ فارسی به عنوان فرهنگ ملی همه ایرانیها شناخته می شود؛ درست همانطوری که تاریخ ایران به نفع این نژاد "آریایی" مصادره و تاریخ، حکایت و روایت دیگر گروههای قومی تحریف، حذف و یا به کلی پاک می شود. این حذف و تحریفات در پروژه های تحقیقاتی که از حمایت مالی دولت برخوردارند، کتابهای درسی مدارس، کتب دانشگاهی، برنامه های تحصیلی، اختصاص بودجه تحقیقاتی و غیره اتفاق می افتد. خلاصه اینکه، تحت حاکمیت نژادپرستی در ایران، ایرانی بودن مساوی فارس بودن می شود. این نوع تشخیص و تمیز هویت، جوامعی را که زبانشان فارسی نیست و آنهایی که زبان مادریشان فارسی نیست بیگانه و غیرخودی می شناساند. 3. اعتقاد به خالص سازی و پالایش نژاد آریایی ایران از طریق زبان با توسل به عقاید نژادپرستانه بی اعتبار اروپا. گفتمان مسلط در ایران زبان را مساوی نژاد می داند و در تلاش است تا اینکه روابطی بین زبان هند-اروپایی با زبان مردمان غیرفارس از جمله ترکان آذربایجانی کشف و ایجاد کند و سعی می کند نشان دهد که ترکان آذربایجان در طول هزار سال گذشته به زبان هند و اروپایی تکلم می کردند وبنابراین آریایی هستند. لذا آنها باید هویت پست زبانی/قومی/فرهنگی خودشان را محو و پاک نموده و با تکلم به تنها زبان این نژاد یعنی فارسی با "نژاد برتر آریایی" یکی و همرنگ شوند. این نوع بازسازی نژادپرستانه زبانهای(خیالی) ماقبل تاریخ هویتهای زبان محور و نژادمحور را اجتناب ناپذیر و ضروری می سازد و این هویتها براساس تاریخ ساختگی منشا، ورود،...اولویت می یابند و این باعث این ایده مضحک می شود که چه کسی زودتر رسیده است، چه کسی اول آمده است، چه کسی دوم آمده است، چه کسی آخر آمده است، زبان چه کسی قبل از زبان دیگران صحبت می شد، و در نتیجه چه کسی بایستی به دیگری سلطه داشته باشد. این حرفهای پوچ و بی معنی باعث ایجاد رقابت های غیرضروری بین گروههای مختلف ملی/قومی می شود که این نیز منجر به خصومت، عدم اعتماد و عدم همکاری میان آنها می شود و این وضعیت آنها را در معرض استعمار و آسیمیلاسیون نظام نژادپرستی آسیب پذیر می کند. سیستم نژادپرستی در ایران آشکارا زبانهای غیرفارسی را تحریم و استفاده آنها به عنوان زبان آموزش، تعلیم و تربیت، یادگیری، مکاتبات و زبان اداری را ممنوع کرده است. با تحریم زبانهای غیرفارسی، گروه مسلط  به هویت گروههای اقلیت اهانت می کند، اذهان آنها را مطیع می سازد، و وحشیانه  با روحیات آنها بازی و برخورد می کند. این گروه مسلط، اسامی مناطق جغرافیایی، شهرستان ها، شهرها، روستاها و خیابانها را عوض می کند، قهرمانان باستانی، شخصیت های تاریخی، شخصیت های ادبی، دانشمندان، ستارگان سینما، خوانندگان مشهور، رقاصان و هنرمندانی که به جوامع به حاشیه رانده شده تعلق دارند را به نفع خود مصادره می کند. این حاکمیت مانع از این می شود که جوامع غیرفارسی زبان به کودکان خود نامهایی که دوست دارند را انتخاب بکنند، از زبان، فرهنگ، نام، کلمات، نشانه ها، و علائم خود استفاده بکنند و در مقابل آنها را مجبور می کند که از اسامی و علائمی که گفتمان و ایدئولوژی مسلط تایید کرده استفاده نمایند. 4. برخورد اشتباه و نادرست در تفسیر آثار تاریخی، مذهب و ادبیات. با استفاده از روش تحلیل نادرست و غلط، گفتمان مسلط در ایران تفسیری کاملا نژادپرستانه از تاریخ، حوادث تاریخی، و متون قدیمی از جمله اوستا و شاهنامه فردوسی ارائه می دهد. این گفتمان چنین متون باستانی را مطابق با نظریات و ایده های نژادپرستانه تحلیل و تفسیر می کند که در زمان نوشتن آنها اصلا وجود نداشت. توجه اصلی این قرائت تاریخی اشتباه به حفظ این ساختار نژادپرستانه در ایران معطوف است و چنین قرائتی مالکیت کشور توسط یک نژاد را قانونی می داند، درست همانطور که تنها به یک زبان، فرهنگ، تاریخ و هویت امتیاز قائل است. تاریخ نگاری دروغین به ستم ها، محرومیت ها و نابودی قومی حاضر در ایران را از نظر تاریخی توجیه می کند. 5. اعتقاد به ضرورت و تصور ضرورت گرایانه ایرانی بودن. گروه مسلط در ایران تصور ضرورت گرایانه از هویت مبتنی بر زبان و نژاد را ترویج می کند. عوض اینکه هویت ها را متغیر، غیرثابت و مقولاتی سیال در نظر بگیرد، نظام نژادپرستانه در ایران براساس درجه ایرانی بودن (ایرانیت) هویت های ثابت را به افراد و جوامع نسبت می دهد. تحت این ذهنیت ضرورت گرایانه، آنهایی که به زبان هند و اروپایی حرف می زنند دارای هویت حقیقی ایرانی می باشند و از اینرو "ایرانی تر" از آنهایی هستند که به زبان ترکی یا عربی سخن می گویند.  نظام حاکم سعی دارد تا با ایجاد دشمنی در میان جوامع به حاشیه رانده شده از تشکیل هرگونه اتحاد و همبستگی بین آنها خودداری کند. با "ایرانی واقعی"، "آریایی واقعی" و "صاحبان واقعی ایران" خواندن بعضی از آنها، سیاست جدایی و تصرف بوجود می آید و بذر نفاق و دشمنی در میان گروه های مختلف قومی پاشیده می شود. همزمان با این سیاست از سرشماری منطقی بر اساس قومیت و زبان ممانعت به عمل می آید بخاطر ترس از اینکه سرشماری مبتنی بر زبان و قومیت ترکیب واقعی و تعداد جمعیت جوامع فارس زبان و غیرفارس زبان را فاش خواهد ساخت. درست همانطوری که مفاهیمی از قبیل "صاحبان واقعی ایران"، "آریایی واقعی" و سخنان نامفهوم مشابهی تا حد بسیار فتنه انگیز و افراطی مورد تاکید قرار می گیرد؛ مقولات و نگرانی های واقعی از قبیل نیاز به "انجام سرشماری ملی بر اساس قومیت و زبان"، " گشایش گروههای مطالعاتی در دانشگاهها" و "پژوهش و تحقیق در باره روابط قومی و گروههای قومی در کشور" بی اهمیت تلقی شده، و فراموش یا رد می شود.6. اعتقاد به اعمال نظامند نژادپرستی در ایران. نظام نژادپرست در ایران از نیروی قهری سازمانهای دولتی  برای منزوی کردن، مجرم شناختن و مجازات کردن فعالانی که از جوامع اقلیت حمایت می کنند استفاده می کند و به آنها برچسب خائن، تجزیه طلب، عوامل دولتهای خارجی و .... می زند. در دوره جنگ سرد، برچسب زدن به فعالان ضد نژادپرستی به عنوان کمونیست و عوامل KGB معمول بود. امروزه چنین فعالانی عوامل CIA، اسرائیل، صهیونیسم، ترکیه، و حتی جمهوری آذربایجان خوانده می شوند. از طریق این اعمال، حاکمیت از مطالبات قانونی جوامع اقلیت برای برخورد مساوی، عدالت و انصاف امتناع می ورزد. حاکمیت به شدت هر نوع فعالیت قومی و زبانی را سرکوب می کند، و با زور و اجبار حق تعیین سرنوشت ملیت های مختلف را انکار و محکوم می کند. در بعد اقتصادی، دولت منابع کشور را برای ایجاد زیرساخت ها، کارخانه و پروژه های توسعه در شهرهای فارس نشین از جمله اصفهان، شیراز، یزد و کرمان روانه می کند، در حالیکه مناطق غیر فارس کردستان، بلوچستان، آذربایجان و نواحی دیگر بیشتر و بیشتر در فقر و محرومیت فرو می روند.

 

مقاومت در مقابل حاکمیت نژادپرستی: بنابراین حرکت فعلی مقاومت آذربایجان جنوبی و جنبش جوامع اقلیت دیگر بایستی رویکرد ضدنژادپرستی و ضد استعماری داشته باشد. تحت حاکمیت شرایط استعماری و نژادپرستی تاریخ، تاریخ نگاری، زبان، ادبیات و نظام آموزشی قلمروهای اصلی هستند که در این زمینه ها جنگ سلطه و انقیاد اذهان جوامع به حاشیه رانده شده شعله ور شده است. گروه مسلط از این قلمروهای ممتاز استفاده می کند تا اینکه پایگاه ظالمانه قدرت خود را حفظ کند، به سلطه و وضعیت ممتاز خود مشروعیت ببخشد، و ستم و ظلم خود را توجیه نماید. همزمان با این وضعیت، جوامع حاشیه ای از این قلمروها بهره می گیرد تا حاکمیت ظالم را محاکمه کند، آنرا به چالش بکشد و با آن مبارزه نماید و در نهایت آنرا ساقط کند. برای مثال، در مبارزه زبانی، حاکمیت زبان اقلیت ها را تحریم نموده و از زبان غالب به جای آنها استفاده می کند. از طرف دیگر، جوامع حاشیه ای، بدنبال این است که زبان بومی محروم شده خود را مجددا مطرح نموده و آنرا احیا نماید تا اینکه آنها این قدرت و اختیار را داشته باشند که حق تعیین سرنوشت، خود اظهاری و هویت خودی را داشته باشند. درست همانطوری که گروه مسلط از تاریخ خود برای انکار حقانیت تاریخی جوامع به حاشیه رانده شده استفاده می کند، این جوامع نیز از تاریخ خود برای رد و انکار تاریخی که گروه غالب برای آنها درست کرده است استفاده می نمایند. گروه مسلط از نظام آموزشی برای تقویت سیاست های نژادپرستانه و هماهنگ ساز (آسیمیله کننده) استفاده می کند. جوامع حاشیه ای هدف آموزش و تعلیم و تربیت را باز تعریف کرده و معتقد است که نظام آموزشی باید برابری،انصاف و عدالت را بدنبال داشته و فراگیر باشد. درحالیکه این جوامع حداکثر توان خود برای مبارزه با نژادپرستی و ظلم و ستم بکار می گیرند، نکته حائز اهمیت این است که آنها در این کشمکش و نبرد دشوار دسترسی خیلی کمی به حوزه های استراتژیک از جمله تاریخ، ادبیات، زبان و نظام آموزشی دارند. حوزه هایی هستند که تاثیر بسیار بد و مخربی در نتیجه نبرد میان استعمارزده و استعمارگر دارند. و بیشتر این حوزه ها و قلمروها تحت کنترل گروه مسلط قرار دارند. اگر گروه حاکم به حال خود رها شود و تمامی اختیارات کنونی را داشته باشد شانس کمی وجود دارد که جوامع به حاشیه رانده شده بتواند در نهایت مبانی استعمار، ستم و نژادپرستی را حذف نماید. بنابراین ضروری است که تمامی نیروهای ترقی خواه در سراسر دنیا به مبارزات ضداستعماری، ضد نژادپرستی توجه نموده و به هر روش ممکن از آنها حمایت کنند.



[1] -این مقاله نوشته دکتر علیرضا اصغرزاده، محقق ترک ایرانی، در باره علل ریشه ای قیام ترکان ایران است که در روزنامه Baku Today چاپ شده است.