نادر شاه افشار٬ دولت لائيك٬ روحانيت فارس

و مذهب تركي جعفري

 
حميد دباغي

 

dabbagi@yahoo.com

 

نادرشاه بنيانگذار دولت تركي آذربايجاني افشار٬ داراي خصوصياتي منحصر به فرد است كه در كمتر حاكم ترك٬ آذربايجاني و يا اسلامي ديگر مشاهده شده استּ وي٬ از دولتمردان روشنفكر و آزادانديش پيشگام رنسانس٬ رفرم مذهبي و ايجاد دولت دنيوي- عرفي در جهان توركي٬ اسلامي٬ آذربايجان و ايران بوده و يكي از برجسته ترين فعالين در راه تساهل ديني، تقريب مذاهب و تلفيق اديان و همچنين بنيانگزار مذهب تركي جعفري استּ اين خصوصيات وي در سنت رايج تاريخ نگاري فارسي-ايراني كه غالبا از پديده ها و سيماهاي تاريخي بويژه تركان و آذربايجانيان تفسيري خودساخته و يكسويه بدست ميدهد چندان برجسته نشده است.

 


١- در اين نوشته از طبقه روحانيت شيعه امامي فارس به عنوان "صنف" ياد شده است. مقصد از صنف روحانيت٬ گروهي اجتماعي-حرفه اي با كسوت٬ سلسله مراتب٬ اركان٬ امتيازات و پيشه مشخصي كه حول و حوش نهاد دين تشكيل شده و منسوبين آن به انحاء مختلف از طريق عرضه و فروش خدمات ديني كسب درآمد و ارتزاق مينمايند ميباشد.

 

٢- در نوشته حاضر به جهت آسانسازي مطلب آگاهانه بين دو مفهوم "جامعه سكولار" و پروژه "دولت لائيك" فرق گذارده شده و از "پايان دادن به حاكميت دين در عرصه هاي دولتي٬ حقوقي و اداري" با تعبير "لائيسيسم" و از "به حاشيه رانده شدن دين از انديشه غالب و تعيين كننده رفتار فرد و حيات جامعه" به عنوان "سكولاريسم" ياد شده است. به عبارت ديگر لائيسيسم به عنوان وصف دولت٬ و سكولاريسم به عنوان وصف اجتماع بكار رفته است. اين تفكيك بويژه بدين سبب ضروري است كه در خاورميانه ايجاد "جامعه سكولار" به هيچ وجه و لزوما پيش شرط ايجاد "دولت لائيك" و يا حاكميت دمكراتيك نميباشد.

 

٣- در اين نوشته توجه به فرق و غيريت بين شيعيان و غلات شيعه (تركان قزلباش) ضروري است و در اين راستا براي ناميدن گروههاي تاريخي و يا معاصر غلات شيعه بويژه غلات شيعه ترك (مانند قزلباش و بكتاشي) از نام "علوي" رايج در دين شناسي مدرن استفاده شده است. بنابراين علوي در اين نوشته غير از معاني رايج آن در زبان و فرهنگ فارس (مانند شيعه و دوستدار علي) بوده و صرفا به معني غلات شيعه دوازده امامي (از اسلام هترودوكس) در مقابل شيعه (از اسلام اورتودوكس) است. همچنين بين دو گروه شيعي "امامي" كه تفسير فارسي-عربي شيعه اثني عشري بوده و قائل به مقام روحانيت است و "جعفري" كه  قرائت تركي شيعه اثني عشري بوده و منكر مقام روحانيت است- نيز به شرحي كه در متن مقاله آمده - فرق گذارده شده است.

 

نادر شاه افشار: امپراتوري با تعصب قومي تركي

 

نادرشاه افشار خود را سلطان ايران٬ سلطان تركستان٬ سلطان هند و سلطان افغان ميخواند و در صدد آن بود كه به تجريد دولت تركي آذربايجاني افشاري و تركهاي ايران از تركهاي آسياي صغير و آسياي ميانه پايان بخشد. بگونه اي كه حتي گفته شده است تسامح و اصلاحات مذهبي اي كه وي صادقانه در پي انجام آنها بوده است و برخي از آنها موضوع اين نوشته نيز ميباشند٬ به آن سبب از طرف او مطرح شده اند كه تركهاي خاورميانه و آسياي ميانه٬ نيز آسياي صغير او را به شاهي شناسند و تركان عثماني با وي صلح كنند. [1] حتي برخي از محققين انديشه فتح قسطنطنيه از طرف نادر را - وي از برافراختن پرچم دولت تركي آذربايجاني افشاري در استانبول سخن رانده است- محتمل دانسته اند. [2]

 

تصويري كه برخي از مليتگراهاي افراطي فارس و انديشه رسمي- دولتي قوميتگرايانه فارسي در ايران از نادر شاه بنيانگذار دولت تركي آذربايجاني افشار به عنوان "پادشاهي پرس در آرزوي بازسازي شاهنشاهي ايران باستان" و غيره آفريده اند به هيچ وجه با واقعيات تاريخي همخواني نداشته، صراحتا پنداربافي محض و تماما محصول خيال است. [3] رابطه دولت تركي افشار كه زبان و تبار سلاطين، دربار و سران قشون آن، هچنين سياستهاي عمومي فرهنگي و سياسي آن تركي و داراي هويت و بافت توركماني- قزلباشي بوده است، با ايران امروزي تنها در اين خلاصه ميشود كه دولت تركي آذربايجاني افشاري از جمله بر گرجستان و ارمنستان و داغستان و نيز كردستان و لرستان و فارسستان و عربستان و غيره يعني بر ايران امروزي نيز حاكم بوده است. البته در شرايطي كه در ايران٬ كشوري با اكثريت جمعيتي ترك٬ هيچگونه مركز تحقيقات تركي و ترك شناسي موجود نبوده؛ هزاران متن ادبي و اسناد تاريخي تركي كه در اين سرزمين آفريده شده اند حفظ، تدقيق، چاپ و نشر نميگردند؛ شرايط تعليم و تعلم زبان و ادبيات و تاريخ فرهنگي و سياسي تركي موجود نميباشد؛ تاريخ زبان و ادبيات و دول و فرهنگ تركي بدست مليگرايان افراطي فارس و اكثرا با تمايلات بارز نژادپرستانه بازنوشته ميشود و از سالهاي ١٩٠٦-١٩٢١ به اينسو محصولات ذهني مغرضانه اينگونه اشخاص و مراكز به عنوان بخشي از ايدئولوژي رسمي دولت بيوقفه براي ذهنشويي كودكان و جوانان كشور و ديگر ايرانيان تدريس و تبليغ ميشود٬ بروز چنين وضعيتي بسيار طبيعي است.

 

به همه حال در اين نوشته مقصد ارائه تصوير همه جانبه واقعي و صحيح از اين شاه ترك بويژه در عرصه خودآگاهي ملي تركي وي نيستּ در اين مجال تنها به ذكر اين نكته اكتفا مي شود كه طبق اسناد و مدارك و بررسيهاي موجود٬ نادرشاه اگر كه پس از شاه اسماعيل ختايي صفوي فرمانروايي با بيشترين حميت و تعصب تركي در تاريخ ترك٬ آذربايجان و ايران نباشد٬ بي شك يكي از برجسته ترين آنهاست.

 

اندكي در باره ايل تركي افشار

 

افشارها (آفشار، آوشار، آووشار، اووشار) يكى از اصلى ترين طوائف ٢٤ گانه و اوليه تركهاى اوغوز، از شاخه بوز اوخ (تير خاكسترى)  و يكى از مهمترين طوائف قزلباش در دوران حكومت صفوى بوده اند. بنا به روايتهاى تركى ايشان فرزند افشار نوه اوغوزخان و پسر اولدوز خان مى باشند. كلمه افشار به معانى جمع كننده، هماهنگ، چابك، مباشر، كاردان، مطيع، كمك كننده، و يا كسى كه شكار را دوست دارد و در آن ماهر است و ....مى باشد. نام افشار همراه با سه نام ديگر ترك٬ توركمان (غير از تركمن است) و قزلباش يكي از چهار نام عمده تاريخى است كه براى ناميدن خلق ترك بويژه در قرون وسطى بكار رفته اندּ (امروز نيز تركان آذربايجانى افغانستان عمدتا افشار و تركان آذربايجانى عراق توركمان ناميده مى شوند)ּ

افشارها يكى از مهمترين و پرجمعيت ترين طوائف تركى در تاريخ بوده و از آسياى ميانه، تا خاورميانه، قفقاز و آسياى صغير پخش شده اند. آنها همراه با ديگر طوائف اوغوزى حدود يك هزار سال پيش از آسياى ميانه وارد خاورميانه شده و بين سده هاي ١١ تا ١٦ در نواحى افغانستان، خراسان، جنوب ايران و الاحواز، آذربايجان و آناتولى (آسياى صغير)، سوريه و عراق ساكن شده اند. اولين مهاجرت گسترده تركان افشار از تركستان به خاورميانه و آسياى صغير در قرن ١١ ميلادى همراه با سلاجقه و با سركردگى آغ سونقور به خاك سوريه امروزى و موج دوم مهاجرت به سركردگى قوش دوغان و آسلان به خاك عربستان ايران (خوزستان) انجام گرفته است. از قرن دوازدهم و بعد از حاكم شدن افشارها در عربستان ايران (آل شوملا) در قرون پانزده نيز بخشهاى ديگرى از افشارها وارد ايران شده اند. اينها فشارهايى بوده اند كه به همراه فتوحات دولت آذربايجانى آغ قويونلو به سركردگى منصور بگ از آسياى صغير وارد ايران شده اند. در دوره آغ قويونلو و قاراقويونلو افشارهاى بسيار ديگرى دسته دسته از آسياى صغير به آذربايجان و ايران آمده اند. افشارها در تاسيس دولتهاى آذربايجانى آغ قويونلو و صفوى نقش داشته اند. در ميان سران ارتش دولتهاى آذربايجانى قاراقويونلو و صفوى از تيره افشاري قارامان اوغوللارى افراد بسيارى بوده است. افشارها پس از يك رشته شورش بر عليه سياستهاي ضدقزلباشي و ضدتركي جناح فارسي-امامي در دولت صفوي، تبعيد و در سطح ايران پراكنده شده اند.

 

از دوره سلجوقيان نام و آوازه تركهاى افشار در بيباكى و جنگاورى در تمام شرق گسترده شد. نقشى كه افشارها پس از قرن ١١ ميلادى در تاريخ سياسى تركى ايفا نموده اند٫ از تمام ديگر گروههاى تركى ماندگارتر و پيوسته تر بوده است و از اين جهت هيچ گروه ديگر تركى با افشارها قابل مقايسه نيست. افشارها در ايران نيز از اركان دولتهاى تركى بوده اند. افشارها از موسسين اولين دولتهاى ترك آذربايجانى در داخل مرزهاى كنونى ايران (دولت محلى شوملاى افشار٫ تاسيس شده توسط آى دوغدو ويا قوش دوغان آسلان اوغلو يعقوب در سال ١١٥٤ در عربستان-خوزستان ايران)[4] و در خارج آن (اتابكان موصل-زنگى ها[5] و دولت قارامان اوغولارى در آسياي صغير[6]) بشمار مى روند. در دوران نادر شاه افشار، اين طائفه آذربايجانى بر كل ايران مسلط شده است اما پس از قتل وى قدرت سياسى تركهاى آذربايجانى افشار در ايران تجزيه و افول پيدا كرده است. با تاسيس حكومت تركى آذربايجانى قاجار افشارها هرچند از صحنه مقدم به كنار مى روند٫ با اينهمه در ارتش، در مسائل داخلى و در مسائل خارجى نقش مهمى بازى مى كنند. [7]

 

افشارها در تشكل ملل و گروههاى تركى ساكن در كشورهاى امروزى تركمنستان٬ ايران٬ آذربايجان٬ تركيه٬ سوريه و قبرس اشتراك داشته اندּ هم اكنون بخش عمده افشارها بافت طائفه اى خود را كاملا از دست داده و جزء غيرقابل تشخيص گروههاى تركى در كشورهاي مذكور شده اند. نقش افشارها بويژه در تشكل خلق ترك ساكن در ايران، آذربايجان، سوريه و افغانستان تعيين كننده بوده استּ امروزه افشارها يكى از زيرگروههاى تبارى-طائفه اى خلق ترك در ايران را تشكيل مى دهندּ همچنين بخشى از افشارها به مرور زمان متكلم به زبان فارسى شده و در تشكل تبارى گروههاى فارس زبان امروزى ايران و افغانستان نقش مهمى بازى نموده اند.

در ايران كمتر منطقه اى را مى توان يافت كه در طول تاريخ افشارها در آنجا ساكن نشده باشند. در آذربايجان منطقه سكونت افشارها به طور انبوه از ناحيه ورامين-تهران-ساوجبلاغ (ساووج بولاق) شروع شده و در دو خط ساوه (ساوا)، زرند، قم (قوم)، همدان، اسدآباد تا نزديكي شهر كرمانشاه و نيز خط قزوين، سلطانيه، زنجان (زنگان)، سايين قالا (صايين قلعه)، تكاب، تا غرب اروميه (اورمو) و سلماس (سالماس) ادامه پيدا مى كند. عمده تركان ساكن در استانهاى آذربايجانى همدان٬ آذربايجان غربى٬ زنجان٬ قزوين و تهران را تركان افشار تبار تشكيل مى دهند. علاوه بر آن٬ اساسا سه دياسپوراى تركان آذربايجانى (در شمال خراسان- افشار يورد٬ در سوريه- بوجاق افشارلارى و در افغانستان- افشارهاى كابل و هرات) همه افشار تبارندּ حتى بخش عمده اى از دياسپوراى چهارم تركان آذربايجانى يعنى قاشقاي يورد در جنوب ايران نيز ريشه افشاري دارد. در تركيب اتحاديه ايلات تركى-آذربايجانى قشقايى، طوائف قيرخلى (قرخلو)، جالاييرلى (جلايرلو)، كوسا احمدلى (كوسه احمدلو)، ارشلو، آرپلو (آرپالى، به اشتباه عربلو گفته مى شود)، ايميرلو (به اشتباه اميرلو گفته مى شود)، اينانلو (اينانلى، ايناللو)، قوتلو، گوندوزلو، تكه لو، و غيره افشار مى باشند. افشارهاى خارج آذربايجان، افشاريورد خراسان و قاشقاي يورد در جنوب ايران را افشارهاى نواحى الاحواز (خوزستان)، كهكيلويه، كازرون، كاشان، كرمان .... (طوائف افشار، بچاقچى، گوندوزلوهاى عربستان ايران وּּּּּ ) تشكيل مى دهند.

 

نادرشاه افشار: آخرين جهانگير تاريخ ترك

 

نادرشاه افشار (٢٠جون ١٧٤٧ ٬ ٢٢ اكتبر ١٦٨٨)٬ بنيانگذار دولت تركي-آذربايجاني افشار٬ در ده دستگرد از ناحيه دره گز مملكت افشار يورد٬ منطقه ملي ترك نشين در شمال خراسان در خانواده اي ترك آذربايجاني بدنيا آمدּ نام وي نديرقولو (به فارسي ندرقلي، بعدها تهماسب قولو)٬ نام پدر وي ايمام قولو٬ نام عمويش بكتاش و نام پدر بزرگش نظرقولو است. وي از تيره "ارشلو"ي طائفه "قيرخلو" منسوب به "ايل افشار"٬ از ايلات ٢٤ گانه نخستين تركان اوغوز، ايلي از علويان ترك (غلات شيعه) اصلا پراكنده در آذربايجان-تركيه-سوريه امروزي است كه پيشتر توسط شاه اسماعيل صفوي امپراتور آذربايجاني٬ از منطقه اورميه آذربايجان به استان خراسان امروزي منتقل و در آنجا اسكان داده شده بودند.

 

نادر در سنين نوجواني با مادر خود اسير ازبكان گرديد و در اسارت وي را از دست داد. در دوران اسارت با مذهب و فرهنگ تركان سني ازبك از نزديك آشنا گشت. پس از چند سال اسارت موفق به فرار شد و در خراسان به خدمت حكمران ترك ابيورد، باباعلي بيگ كوسه لو افشار در آمد. بعدها دختر وي را به همسري گرفت. در سال ١٧٢٢ امپراتورى تركي آذربايجاني صفوى كه از درون ضعيف شده بود، قربانى تهاجم افغانهاى سنى شد كه اصفهان را اشغال و ويران نموده و به مدت هفت سال موضع خود را در آن شهر حفظ كردند. نادر شاه به عنوان عامل سلسله صفوى و با حمايت جنگجويان طوائف ترك علوي قزلباش آذربايجان و آناتولي به اشغال و تهاجمات افغانها بر قلمرو دولت تركي آذربايجاني صفوي پايان داده و در سال ١٧٣٥ با ساقط نمودن دولت مذكور٬ تاج شاهى بر سر نهاد و سلسله تركي افشار را تاسيس نمود. او در همه ي بيش از هشتاد جنگي كه با روسها٬ پشتونها٬ لزگيها٬ كردها٬ تركهاي همتبار و همزبان عثماني و اوزبك و ديگران داشته٬ پيروز بوده و در نتيجه دامنه تاخت و تاز مدام خويش٬ توانسته است گستره دولت تركي آذربايجاني افشاري خود را در شرق از افغانستان (فتح كابل و پيشاور) و شمال غرب هندوستان (فتح لاهور و دهلي)، در شمال به داغستان قفقاز در روسيه امروز و قارس و آرپاچاي در آذربايجان تركيه٬ در غرب شهرهاي تركنشين موصل و كركوك و اربيل در توركمان ائلي عراق و همچنين شهر بغداد در عراق و در جنوب تا خليج عربي گسترانده و بر اين سرزمين وسيع حاكم گردد. اين امپراتور ترك كه آسيا را زيرورو كرد ٥٩ سال زندگي نموده است.

 

دولت افشاري نهمين امپراتوري ترك حاكم بر سرزمين ايران كنوني است كه به عنوان وارث دولت تركي-آذربايجاني صفوي بر تخت امپراتوريهاي ترك بر ايران پديدار شده است.[8]  نادرشاه، اين آخرين جهانگير تاريخ ترك، از بسياري از جهات مشابهات فراواني با جهانگير ديگر تاريخ ترك٬ تيمور داردּ هر چند نادرشاه بر خلاف تيمور از خانواده اي سلطنتي نيامده بود، مانند تيمور كه نخست به جاي اولاد چنگيز حركت نمود، در آغاز به نام دولت تركي آذربايجاني صفوي و عامل آن عمل كرده است. (نادر بعدها نيز به احترام صفويه هرگز خود را سلطان نناميد). اين دو امپراتور ترك در بيباكي٬ شقاوت٬ بيدادگري و خونريزي نيز به راحتي قابل مقايسه اند.

 

 نادرشاه و مسئله نزديكي مذاهب اسلامي

 

نادرشاه فرزند خانواده اي ساده منسوب به ايل جنگاور افشار از علويان (غلات شيعه) ترك آذربايجاني است. او در مسائل اعتقادي و ديني٬ داراي شخصيتي بسيار روشنبين٬ نگاهي رفرميست و انديشه اي اصلاح طلب است. نادر شاه به نيت حل كشمكشهاي مذهبي عمده عصر خود مابين تركهاي غالي شيعه (قزلباشان علوي) و تركهاي سني٬ كاهش فاصله ايجاد شده بين اين دو توده ترك پس از دوره صفوي، ايجاد مداراي مذهبي ميان مذاهب تشيع (هر دو شاخه شيعي و علوي)٬ و تاسيس روابط دوستانه با دولتهاي همتبار و همزبان ترك عثماني و تركستان گام برداشته است. وي همچنين از دولتمردان و شخصيتهاي نادر تاريخ عالم اسلامي است كه جديترين و صريحترين پيشنهادها و طرحها مانند "اصل تلفيق" را برای نزديک نمودن مباني مذاهب اهل سنت و شيعه امامي و همچنين علويان مطرح كرده است.     

 

وحدت بين مذاهب كه نادر شاه به آن قائل بود٬ بيش از آنكه سياسي و يا اجتماعي بوده و شامل مذاهب تسنن باشد، شامل تغييراتي در ديدگاههاي دو مذهب مطرح و رايج تشيع در عصر وي يعني٬ شيعه امامي فارسي و غلات شيعه ترك (علويان قزلباش) و تعديل عقايدشان بود. او بسياري از عقايد و اقوال تركان غالي شيعه قزلباش اوليه مانند سب و رفض٬ دشنام به خلفاي سه گانه را فاسد و فتنه انگيزي ميخواند و خواهان آن بود كه اهل تشيع مي بايست از توهين به خلفاي نخستين خودداري كرده و نسبت به آنها احترام قائل شوند. از طرف ديگر نادرشاه اختلاف مذهب شيعه امامي فارسي با مذاهب اهل سنت را نيز فقط در امور فقهي و در سطح بعضي از فروعات و مانند اداي نماز و روزه و حج مجاز ميدانست. او معتقد بود كه مذاهب اسلامي همه مي بايد در اصول مشترك و صرفا از نظر فقهي متفاوت و مستقل باشند.

 

نادرشاه بنيانگذار مذهب تركي جعفري

 

تاريخ عالم تشيع از نزديك با تاريخ ترك و خلق ترك در ارتباط استּ نخست آنكه خلق ترك پرشمارترين خلق بر مذاهب شيعي (علوي و جعفري) در جهان ميباشدּ علاوه بر اين٬ تاريخ ظهور و تطور مذاهب تشيع امروزي نيز با نام چهار شاه ترك آذربايجاني يعني شاه اسماعيل صفوي٬ نادرشاه افشار٬ شاه عباس صفوي و فتحعلي شاه قاجار كه همه اصلا منسوب به طوائف غلات شيعي قزلباش ترك اند در هم تنيده استּ شاه اسماعيل صفوي بنيانگذار مذهب علوي قزلباشي (غلات شيعي ترك) و نادرشاه افشار بنيانگزار مذهب شيعه جعفري تركي است. شاه عباس صفوي و فتحعلي شاه قاجار نيز دو حكمراني اند كه مذهب شيعه امامي فارسي در دوران آنها و با اقداماتشان سازمان و قوام امروزي را يافته است.

 

نادرشاه با تبديل مذهب امامي به فرمي معتدل تر و نزديكتر به فقه سني آفريننده مذهب تركي جعفري امروزه مي باشد. عالم شيعه پس از ظهور نادرشاه افشار صاحب دو قرائت به نامهاي امامي و جعفري شده است. نقطه حركت نادر در آغاز٬ ايجاد مداراي مذهبي بين سه گروه علويان (غلات شيعي ترك)٬ شيعيان امامي فارس و سنيان٬ از طريق انجام تعديلهايي در دو مذهب نخست بوده استּ اما اقدامات وي نهايتا با اصلاح حتي فدا نمودن "شيعه امامي" فارسي٬ به تبديل آن به فرمي جديد كه "شيعه جعفري" ناميده ميشود منجر شده است. به عبارت ديگر نادرشاه افشار در عمل٬ مذهب شيعه امامي را آنقدر معتدل و جرح و تعديل نموده كه از آن مذهبي جديد بنام جعفري كه تفسير تركي شيعه دوازده امامي اورتودوكس به شمار ميرود- در مقابل تفسير فارسي-عربي شيعه دوازده امامي كه شيعه امامي ناميده مي شود- بوجود آورده است.

 

نادر شاه افشار٬ پادشاهي بنيانگذار مذهبي نو و عامل ايجاد انشعاب در جهان تشيع اورتودوكس استּ اما هماگونه كه ذكر شد٬ وي نخستين نمونه پادشاهان مذهب ساز در تاريخ ترك و آذربايجان نيستּ دو قرن پيشتر از وي٬ امپراتور ديگر ترك آذربايجاني٬ شاه اسماعيل با تدوين مذهب قزلباشي عملا عالم تشيع اثني عشري را به دو مذهب علوي تركي (هترودوكس) و شيعه (اورتودوكس) كاملا متجزا منشعب كرده و مذهب تركي قزلباشي امروز را ايجاد نموده بودּ [9]  آنچه كه نادرشاه افشار انجام داده عبارت از اين است كه دو قرن پس از شاه اسماعيل ختايي اينبار وي عالم شيعه (اورتودوكس) باقيمانده را به دو نگرش امامي (فارسي) و جعفري (تركي) تقسيم نموده است. اين مذهب جعفري غير از مذهب شيعه امامي است كه فارسها و برخي ديگر از اقوام ايراني زبان منسوب به آن ميباشد. اين همان مذهبي است كه امروزه تركهاي شيعي ايران٬ خاورميانه و قفقاز، در تركيه، ايران، آذربايجان و عراق بر آنند و خود را منسوب به آن ميدانند. [10] امروز كه بحث پروتستانيسم، رويزيون و يا رفرميسم اسلامي مطرح است نبايد فراموش نمود كه بزرگترين رويزيون در كل تاريخ اسلام و مذهب شيعه را دو سلطان ترك آذربايجاني٬ شاه اسماعيل و نادرشاه انجام داده اند. خصوصيت ويژه رويزيون دو شاه ترك شاه اسماعيل و نادرشاه افشار در اين است كه تفسير رسمي -دولتي ايشان از اسلام٬ اسلامي رفرميست و با خصلتي كاملا تركي است.

 

مذهب جعفري نادر٬ ابتدائا همان مذهب شيعه امامي بود كه وي آنرا به  سطح يك مذهب فقهي مستقل تنزل  داده است. او مذهب جديد خود را كه هم نزديك به مذاهب تسنن و هم مورد احترام هر دو گروه شيعيان امامي فارس و سنيان بود "مذهب جعفري" (منسوب به امام جعفر صادق) ناميده است. مذهب جعفري طبق تعريف نادرشاه عبارت از "مذهب اهل سنت و جماعت است كه پيروان آن امام جعفر صادق را سرمذهب خود قرار داده و در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد آن حضرت مي باشند."

 

قورولتايهاي مردمي تركي

 

نادرشاه خادمان ديني و روحانيون را دو بار گرد هم آورده است. بار نخست به سال ١٧٣٥ در مغان آذربايجان جنوبي (مركز قزلباشان ترك در آذربايجان) و بار دوم ده سال ديگر در شكي آذربايجان شمالي (مركز تركان سني آذربايجان). ندرقلي با سمت نايب سلطنت فرستادگاني به شهرهاي مختلف فرستاد و از سران طوائف و طبقات خواست كه نماينده اي به دشت مغان آذربايجان بفرستند. او در قورولتاي دشت مغان آذربايجان پذيرش مذهب تركي جعفري، قرائت وي از مذهب شيعه اثني عشري را، نخستين شرط از شروط سه گانه قبول سلطنت از طرف خويش و همچنين مصالحه با دولت عثماني قرار داد: "بايد اين ملت ]شيعه امامي فارسي[ را كه مخالف مذاهب اسلاف كرام عظام نواب همايون ماست، تارك و به مذهب اهل سنت و جماعت سالك شوند. ليكن چون حضرت امام جعفر ابن محمد باقر (ع) از ذريه رسول اكرم و ممدوح امم و طريقه اهل ايران به مذهب آن آشناست، او را سر مذهب خود شناخته، در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد آن حضرت باشند".

 

قورولتاي مغان در تاريخ شرق پديده اي نادر بشمار ميرود. هرچند پيش از قورولتاي نيز آشكار بود كه نادر پادشاه خواهد شد، وي در احترام به توده مردم، بزرگان كشور را به دشت مغان دعوت نمود و با دست آنها تاج شاهي را به سر گذارد. اين حركت نوعي مراجعه به آراي عمومي بود كه در حضور سران كشوري و لشگري و ديني انجام مي گرفت. اين رفتار از سوي بسياري از محققين به شكل نمونه اي از تمايلات سكولار و مردمسالارانه وي تفسير شده است. مشابه اين حركت بسيار نادر، دو قرن پيش توسط شاه اسماعيل صفوي در دو قورولتاي ايلات ترك قزلباش در ارزينجان و سيواس (امروز هر دو در خاك تركيه) نيز مشاهده شده است. اين دو سلطان ترك، حركات تاريخي خود براي تاسيس سلسله هاي تركي صفوي و افشاري را پس از دو قورولتاي مردمي آغاز نموده اند.

 

مذهب تركي جعفري: روحانيت فاقد تقدس و عصمت است

 

چهارچوب قرائت تركي جعفري به عنوان مذهب حقه پنجم سنت، بالذات توسط نادرشاه افشار مشخص شده و در آن روحانيت عنصر مركزي نيست و تقدس ندارد. در شيعه تركي جعفري حوزه عمل صنف خادمان دين، كه مطلقا ميبايست تحت كنترل حكومت عرفي عمل نمايد٬ منحصرا محدود به مسائل عبادي و خدمات فقهي است. در قرائت و تفسير تركي-جعفري از شيعه اورتودوكس اثني عشري٬ از امهات مذهب امامي، مانند ولايت و عصمت امامان و روحانيون و از بدايعي مانند نظريه ولايت فقيه و غير آن خبري نيست و صنف روحاني فاقد قدرت، اهميت و قداست است.

 

در ديگر سو قرائت امامي كه قرائت فارسي -عربي شيعه دوازده امامي است بر اصل معصوميت امامان و ولايت طبقه روحانيت شكل گرفته و در آن صنف روحاني از قدرت، اهميت و قداست ويژه اي برخوردار است. به عنوان نمونه  برخي منابع روحانيون امامي فارس، مجتهد را داراي تقدس و حتي معصوم شمرده چنين توصيف نموده اند: "بلندمرتبه ترين سرير جهان فقط درخور مجتهد است، كسى كه بيش از مردم عامى تقدس وعلم را دارد. از آن رو كه مجتهد فردى مقدس و منزه، و در نتيجه صلح طلب است، قدرت شاه را بايد يك مجتهد معصوم، عالمى كه ـ مانند پيامبر وامامان ـ از گناه و لغزش مصون باشد، كنترل كند".

 

تركان جعفري٬ فارسهاي امامي

 

در عالم و تاريخ تشيع دو قرائت تركي و فارسي-عربي از شيعه دوازده امامي - اثني عشري فرم گرفته است. مشابه اين انشقاق و تصنيف مذهبي بر اساس منشا قومي٬ در ميان غلات شيعه نيز مشاهده مي شود. شاخه تركي غلات شيعه دوازده امامي با نام قزلباشي –بكتاشي، شاخه عربي آن با نام نصيري و شاخه ايراني آن با نام اهل حق شناخته ميشوند. (بين اين شاخه ها تفاوت ماهوي بسيار و از جمله در موقعيت زنان وجود دارد كه آنهم اساس قومي دارد).

 

 

مذاهب معاصر شيعه دوازده امامي (اثني عشري)

شاخه محمدي (ارتودوكس)

شاخه علوي (هترودوكس)

تفسير تركي

جعفري

قزلباشي-بكتاشي

تفسير عربي

امامي (متاويل)

نصيري

تفسير فارسي

امامي

اهل حق

 

در گذشته- و امروز در جامعه فارس- فرق بين جعفري و امامي دانسته نبود و ايندو اغلب مترادف يكديگر و يا حتي به شكل مذهب جعفري امامي بكار ميرفتند. اما امروزه به طور روز افزوني تناظر و عينيتي بين شيعه و شيعه امامي از سويي و بين شيعه و فارسيت از سوي ديگر ايجاد شده و هرجا كه شيعه گفته مي شود مراد صرفا شيعه امامي فارسي (در خط ملامحمد باقر مجلسي، فضل الله نوري، مدرس، كاشاني، بروجردي، حائري، نواب صفوي، خميني، خزئلي، مطهري، مصباح ‌يزدى، طبسى، جنتى، خاتمي، عسكراولادى، شريعتي، رجوي٬ پيمان٬ سروش، رفسنجاني...)[11] و نه فرم تركي آن يعني شيعه جعفري است. به نحوي كه اكنون تركهاي آذربايجاني تركيه و جمهوري آذربايجان خود را جعفري ناميده و بعضا با اصرار به امامي نبودن خود و به متفاوت بودن مذهب خويش از مذهب شيعيان امامي (فارس و عرب) تاكيد مي كنند و ادعا مي نمايند كه صرفا جعفري بوده و شيعي (به معني امامي فارس) نمي باشند. اين روند تمايز و تبرا از شيعه امامي در ميان تركان، پس از تاسيس جمهوري اسلامي در ايران و به حاكميت رسيدن نظريه بديع ولايت فقيه، آميخته شدن حاكميت روحانيون شيعي امامي در ايران با قوميت گرايي افراطي فارسي و آريائيگري، اتفاق استراتژيك و همه جانبه بنيادگرايان و روحانيت طراز اول شيعي فارس با نيروهاي ضدتركي - ضدشيعي- ضداسلامي ارمني، يوناني، روسي و چيني بر عليه تركان و گسترش تصويري بسيار ناخوشايند از اين رژيم فارسگرا در ميان تركان منطقه تشديد شده است.

 

بر خلاف جامعه ترك، در جامعه فارس به لحاظ غلبه دو قرائت جعفري و امامي وضعيت دوگانه اي حاكم است. برداشت گروههاي فارس زباني كه تبار تركي دارند و در طي قرون اخير متكلم به زبان فارسي گشته اند، همچنين گروههاي فارس زباني كه در تماس نزديك با تركها بوده اند -مانند اكثر فارسهاي ساكن در شهرهاي بزرگ تهران٬ اصفهان٬ مشهد٬ كرج٬ شيراز٬ּּּּ و نيز ناحيه شمال و غرب كشور، به شيعه تركي جعفري نزديكتر است. اين گروه به تقريب حدود يك چهارم تا يك سوم از خلق فارس زبان امروزي در ايران را تشكيل مي دهد. قرائت گروههاي فارسي زبان در مناطق شرقي و جنوبي فارسستان كه تبار نسبتا خالص ايراني، عربي و يا آميخته اي از اين دو دارند و به لحاظ جغرافيائي از مناطق ترك نشين ايزوله بوده اند، به تلقي امامي نزديكتر است.

 

ترمينولوژي شيعه امامي فارسي، بيگانه با روح اسلام تركي

 

دو مذهب شيعه امامي فارسي و جعفري تركي در بسياري از اصطلاحات مذهبي بويژه در عرصه مراتب و نامگذاري خادمين دين نيز متفاوت اند. در زير به برخي از مراتب مانند روحاني، عالم، آيه الله، مرجع تقليد، مجتهد و ... كه همه متعلق به حوزه فارسي-امامي اند اشاره ميشود. از كاربرد اين اصطلاحات كه مربوط به حوزه فارسي-امامي اند در مورد تركان و مقامات و خادمان ديني جعفري مطلقا مي بايست اجتناب نمود:

 

عالم، روحاني و علامه: در نگرش شيعه امامي فارسي، روحاني كسي است كه روح وي كاملا از بند جسم و خاك رسته و "روحاني" شده و اراده خداوند بر روح وي "تجلي" مي يابد. منابع شيعه امامي فارس در توجيه ابداع نام روحاني بر خادمان دين خود، اينگونه استدلال كرده اند: "خداوند بايد اراده اش را به اطلاع يك مخلوق فانى برساند. امّا به چه كسى؟ مسلما نه به يك رهبر غير دينى كه در بند خاك و جسم است؟ آن پيكر در حكم جايگاهى بى ارزش براى خداست! روح خداوند فقط در روح يك شخص كامل "روحانى" شده "متجلى" مى شود".

 

در مذهب جعفري تركي اصطلاحات "عالم"، "علامه" و "روحاني" موضوعيتي ندارند. اين نامها كه براي ناميدن معممين و صاحبان عبا و عمامه در زبان و فرهنگ مذهبي فارسي بكار ميروند، مختص شيعه امامي اند. از زاويه مذهب تركي جعفري، دين مقوله اي غير از علم است و بنابراين "عالم" و يا "علامه" ناميدن خادمان دين، هم چنين "حوزه علميه" ناميدن "مراكز تربيت طلبه هاي امور ديني- مدرسه هاي طلبه گري" توجيهي ندارد. نيز طبق مذهب تركي جعفري تقسيم مردم به روحاني و جسماني و ادعاي تجلي خداوند بر گروه دوم، رفتاري كاملا ناصواب است. در مذهب جعفري تركي به جاي نامگذاريهاي شيعي امامي روحاني و عالم و علامه و ... نام عمومي "دين خاديمي، دين قوللوقچوسو" (خادم دين) بكار ميرود كه شامل "ايمام" (قانشاردا، امام جماعت)، "موللا"، "موللاباشي"، "موفتو" (مفتي) و "باش موفتو" (مفتي اعظم)، "آييتمان" (خطيب)، "اونده چي" (موذن)، "يوغچو" (نوحه خوان)، "كله چي" (دعاخوان) و غيره مي باشد. همچنين معادل "معمم" به تركي "ساريقلي" و " قارادونلو" است.

 

آيت الله: سابقه كار برد لقب عربي آيه الله به دوره دولت تركي آذربايجاني ايلخاني باز ميگردد. [12] عنوان آيت الله يا نشانه خدا را نخستين بار پادشاه ترك آذربايجاني الجايتو[13] که به کوشش علامه حلی مسلمان و علوي[14] شده و نام سلطان محمد خدابنده را برخود نهاده بود به اين فقيه فارس بزرگ شيعه داد. لقب آيت الله تا سده ها پس از آن بكار نرفت تا آنكه در فارسستان از سال های پس از مشروطه به تدريج براي ناميدن کسانی که با کسب اجازه مقام اجتهاد يافته اند بكار رفته و رايج شد. عنوان آيت لله در زمانهاى اخير عموما براى علماي طراز اوّل شيعي امامي فارسي و يا بدلايل سياسي (آيت الله ناميدن بعضي از حجت الاسلامها مانند رفسنجاني و خامنه اي از سوي دولت جمهوري اسلامي) مورد استفاده قرار مى گيرد. حال آنكه در نظر اهل بصيرت جعفري، همه هستي مي تواند به عنوان آيت و نشانه اي از الله تلقي گردد. اما اختصاص اين خصلت به صنف خاصي از خادمان دين، با توجه به ميان كشيده شدن ادعاهائي مانند تجلي و حلول و .... از سوي بعضي از روحانيون امامي، بر خلاف روح و آموزه هاي مذهب تركي جعفري است. معادل اين مقام در مذهب تركي جعفري موللاباشي است. ملاباشي عاليترين مقام خادمين دين در سالهاي پاياني دولت صفوي و معادل مقام صدر در زمان شاه اسماعيل ختائي بودּ

 

ثقه الاسلام، شيخ الاسلام و حجت الاسلام: اين تركيبات عربي مقامهاي پايينتر از آيت الله در مذهب فارسي- عربي امامي اند. لقب غيرديني حجت الاسلام نخستين بار براي ناميدن محمد غزالي (١٠٥٨-١١١١) مدرس مدرسه نظاميه در زمان دولت تركي سلجوقي بكار رفته است. بعدها به همراه شيخ الاسلام و ثقه الاسلام در زمان دو دولت تركي آذربايجاني صفوي و قاجار براي ناميدن روحانيان بزرگ امامي فارس در شهرها بكار رفته و رايج شده است. بنابراين مي بايد از كاربرد اين نامها براي خادمان ديني و ملايان ترك و در زبان تركي اجتناب نمود. در مذهب جعفري تركي معادل اين تركيبات، كلمه موللا است.

 

آخوند و ملا: آخوند كلمه اي بدون بار مذهبي است كه محتملا از ترکی و يا مغولی (برخي محققين آنرا از منشا يوناني دانسته اند) به زبان فارسي وارد شده است. نخستين نمونه هاي كاربرد اين لغت، مربوط به دوره دولت تركي تيموري است كه اميرعليشير نوائي استاد خود مولانا فصيح الدين نظامي را به اين نام خطاب نموده است. اين كلمه در تركي اويغوري مدرن به شكل آخينيم به معني سركار و حضرت، و در ميان مسلمانان چين به شكل آهونگ به معني پيشنماز مسجد بكار مي رود. آخوند در جامعه فارسي بار مذهبی يافته و در دوره صفوي براي ناميدن برخي از روحانيون (ملا صدرا، ملا نصرالله همداني) بكار رفته است. برخی از بزرگترين مجتهدين فارس مانند آخوند ملا كاظم خراسانی نخستين بار در قرن نوزده، با اين عنوان شهرت يافته اند. ملا كلمه اي با ريشه عربي است و با عناوين مذهبي مولا، مولانا و مولوي و غيره كه ميان اهل تسنن رايج اند همريشه مي باشد. اين عنوان از دوره صفويه به اين سو پيشوند نام رهبران مذهبی شيعي شد و استفاده از آن در دوره قاجاريه بالا گرفت و پس از جنبش مشروطيت و گسترش طنز و نقد از روحانيون، هر دو واژه آخوند و ملا با کوچک شماردن روحانيون مترادف گشت. اكنون در زبان فارسي آخوند و ملا بيشتر به روضه خوانان و ملايان محلی و يا در مقام تحقير و استهزا به روحانيون شيعه امامي اطلاق مي گردد.

 

مرجع تقليد، مجتهد و آيت الله العظمي: تقليد اسم فعل عربي قلد به معني واگذار كردن و اختيار دادن بوده همريشه با كلماتي مانند قلاده و ... است. سيد محمد حسين بروجردي، مرجع تقليد فارس دوران محمد رضا پهلوی نخستين کسی است که به آيت الله العظمی شهرت يافت و پس از آن، اين عنوان بيشتر به مراجع تقليد اطلاق می شد. هيچكدام از اين تركيبات در مذهب تركي جعفري جائي ندارند، به جاي مرجع تقليد و مجتهد، كلمه موفتو به معني خادم ديني كه صلاحێت صدور فتوا دارد و به جاي آيت الله العظمي كلمه باش موفتو بكار ميرود.

 

مذهب فارسي عربي امامي

مذهب تركي جعفري

روحاني، عالم، علامه

دين خاديمي، دين قوللوقچوسو

شيخ الاسلام، حجت الاسلام، ثقه الاسلام، ملا، آخوند

موللا، آخيند

آيه الله

موللا باشي

مرجع تقليد، مجتهد

موفتو

آيه الله العظمي

باش موفتو

پيشنماز، امام جماعت

قانشاردا

معمم

قارادونلو، ساريقلي

واعظ، خطيب

آييتمان

نوحه خوان، روضه خوان

يوغچو

دعاخوان

كله جي

موذن

اونده چي

طلبه

طلبه

حوزه علميه

طلبه اوخولاغي

 

نادرشاه افشار و مسئله اي بنام روحانيت امامي فارس

 

ساختار و دستگاه كنوني روحانيت شيعي امامي فارسي كه ظاهرا ريشه در دين ايراني زرتشتي- ساساني داشته و متاثر از سنن مذهبي عربي (بويژه لبنان و عراق) است، با دو جهش تاريخي٬ نخستين آن همزمان با حاكميت شاه عباس صفوي و ديگري در زمان فتحعليشاه قاجار٬ شكل نهايي و امروزين را به خود گرفته است. دو دولت با منشاء تورك و غلات آذربايجاني صفوي و قاجار و دستگاههاي حكومتي ايشان از صنف و طبقه روحاني در جهت بعضي مصالح سياسي براي مقابله با دولت عثماني استفاده ابزاري مي نموده اند و در اين راستا به مدارا با ايشان برخاسته اند. اما با به قدرت گرفتن روزافزون صنف روحاني امامي-فارس٬ بويژه پس از فوت شاه اسماعيل صفوي، غلات ترك و قزلباشان و نهايتا دو دولت تركي آذربايجاني مذكور خود قرباني سياستهاي انحصارطلبانه و سركوبگرانه اين صنف گرديده اند. [15]

 

نادرشاه افشار اولين سياسي تورك و ايراني آزادانديش در مورد اعتقادات ديني است كه صريحا وجود مسئله اي بنام مسئله روحانيت را تثبيت نموده و در صدد حل ريشه اي آن بر آمده است. او روحانيت فارس-شيعه امامي را در راس مخالفين ايده ها و رفرمهاي مذهبي و در سوداي تسلط بر حكومت خود مي ديد. و از اينرو در صدد قلع و قمع اين صنف و دستگاه به عنوان جديترين مانع در راه اجراي اصلاحات مذهبي-ديني خويش و تهديد بر عليه دوت عرفي افشاري در دراز مدت برآمد. با اينهمه سبب اصلي تدابير نادرشاه افشار براي قلع و قمع و در هم كوبيدن اقتدار روحانيت شيعه امامي فارس را ميبايد در نگرش وي به ماهيت٬ كاركرد و اختيارات اين صنف و نقش محوري آن در قوام شيعه امامي فارس- كه وي آنرا بدعتي در اسلام ميشمرد- و سلطه آنها بر جامعه و دولت جستجو نمود. او قبلا در برخورد با تيولداران ايلات علوي تركمان آذربايجان و ايران كه به پشتيباني وي برخاسته بودن بودند٬ قصد خود دائر بر محو سلطه فزاينده روحانيت شيعيان امامي در ايران را آشكار كرده بود. در اين راستا وي به اقدامات تاديبي از قبيل سختگيري و بدرفتاري و قتل بسياري از روحانيون بلند پايه امامي٬ تشبث به اقدامات اصلاحي مانند مصادره اموال دستگاه روحانيت امامي٬ لغو مقام صدرالعلمايي و جداسازي امور قضائي از شريعت دست يازيد. درگيري نادرشاه و تهاجم وي به صنف روحانيت شيعه امامي فارس را در چند عرصه بنيادين ميتوان چنين خلاصه كرد:

 

١- تشكيك در مباني اعتقادي شيعه امامي:

رفرمهايي كه نادر خواستار تحقق آنها در مذهب شيعه امامي بود٬ تنها به مسائل فرعي فقهي و رسومات محدود نميشد و به نظر ميرسيد كه وي از اساس مخالف وجود مذاهب اسلامي بودּ در اين ميان نوك تيز حمله وي نيز متوجه مذاهب تشيع (علوي قزلباشي و شيعه امامي) كه وي هر دوي آنها را بدعتي در اسلام ميشمرد گشته بود. غايه وي حذف مسائلي مانند امامت و ولايت از شيعه امامي و وارد كردن آنچه كه باقي ميماند بنام "مذهب جعفري" به عنوان مذهب پنجم اهل سنت بوده است. چنانكه او در نظر داشت تشيع ميبايست در كنار چهار مذهب سني و با عنوان مذهب جعفري كه نامش را از امام جعفر صادق ميگرفت پنجمين آنها را تشكيل ميداد و اهميت اين امام تا درجه موسسان ساير مذاهب به رديف ابوحنفيه٬ شافعي و غيره تنزل مييافت. اين نگرش و رفرمهاي مذهبي نادرشاه كه به معناي انكار فلسفه وجودي شيعه امامي فارسي٬ و همچنين تضعيف صنف روحاني و انكار قداست و سلب همه امتيازات سياسي٬ اجتماعي و اقتصاديشان ميبود بسيار فراتر از آن بود كه روحانيت شيعه امامي فارس بتواند آنرا قبول كند.

 

اولين بار كه وي به طور رسمي اين نيت خود را در قورولتاي مغان آذربايجان به عنوان شرط اول خويش براي پذيرش سلطنت اعلان نمود٬ روحانيون امامي حاضر به رهبري ملا باشي از شرط نخستين ناراضي شده و وي را "بيدين" خواندند. آنها ادعا نمودند نادر سعي دارد مذهب شيعه امامي را تضعيف كند و از اينرو با تفويض پادشاهي به وي مخالفت نمودند. اين رخداد باعث آزردگي بيشتر نادر از روحانيون امامي شد.

 

٢- كنترل اوقاف٬ بنيادهاي مالي و روابط اقتصادي صنف روحانيت امامي:

نادر پس از مداقه بسيار در صنف٬ تشكيلات و عملكرد روحانيت شيعه امامي بدين نتيجه رسيده بود كه هر گونه اصلاح در مذهب شيعه امامي بدون بازسازي اساسي منابع مالي و كانالهاي ارتزاق اين صنف غيرممكن است. به نظر وي هر تغيير مثبت در رفتار و تسليم صنف روحانيت به حاكميت و قوانين عرفي٬ وابسته به تصرف منابع مالي و كنترل دقيق روابط اقتصادي اين صنفِ تا آن زمان معاف از ماليات از سوي دولت افشاري بود. به همين روي وي بر تصاحب اراضي موقوفه از سوي حكومت كه سهم مهمي در اداره مدارس ديني٬ اماكن و بنيادهاي ديني و امرار معاش و مخارج روزانه روحانيان و طلاب داشت متمركز و مصر گرديد. نادرشاه در آمد اين موقوفات را بسيار نامتناسب و گزاف ميشمرد و در قورولتاي مغان آذربايجان نيز اين واقعيت را صريحا به روحانيون امامي سراسر كشور گوشزد نمود. وي در مواجهه اي با علماي قزوين و نقاط مجاور از آنها پرسيد كه "عوايد اوقاف به‌ چه مصرف مي‌رسد؟" روحانيون امامي در مقابل گفتند كه "اينها موقوفاتي است كه به مصارفي مانند مخارج علما و طلاب  و مساجد كه هر روز و هر ساعت به دولت و اقبال پادشاه و آبادي مملكت دعا ميكنند ميرسد". نادر بر آشفته شده گفت: "دعاهاي شما مستجاب نميشود٬ زيرا مدت پنجاه سال است كه ملت در تنزل بوده و بالاخره به واسطه غلبه دشمن از خارج و انقلاب داخله مملكت خراب شده٬ تا اين كه به تقدير الهي فتح و فيروزي قشون من به استخلاص ايران رسيده و حال هم تمام قشون براي حفظ و عظمت ايران جان خود را فدا ميكنند و اين طلاب بيچاره يعني سربازها زياد بيچيزند و بايد به وسيله اي رفع احتياج آنها بشود. لهذا ميل ملوكانه بر اين است كه تمام املاك موقوفه و منافع آنها ضبط شود و به مصارف قشون برسد."

 

نادرشاه با مصادره اوقاف دستگاه روحانيت شيعه امامي٬ كه طبق شرع اين مذهب غضب شدني نبود٬ پايه هاي اقتصادي صنف روحاني را از آنها دريغ داشته و درآمدهاي اوقاف در قلمرو حاكميت خود را كاملا از حيطه تسلط روحانيون شيعه امامي بدرآوردּ وي بخشي از اين درآمد را جزء خالصه دولت٬ بخشي را نيز به تصرف قشون جهت تامين مصارف سربازان و خانواده هاي آنان در آورد و در ادامه، مقرري هاي بعضا گزاف هفتاد هزار طلبه امامي كه از سوي دولت تركي افشاري پرداخت ميشد را قطع نمودּ او به اعتراض روحانيون و سران طلبه هاي شيعي امامي كه ادعا مي نمودند اين افراد لشكر دعا و ثنا هستند و نبايد مقرري آنان قطع و موقوفاتشان ضبط شود اعتنائي ننمود. اين اقدامات نادرشاه بواقع مشابهه تدابير نهادي و ريشه اي اند كه در عصر جديد اروپا زمينه دولت لائيك و سكولاريسم را فراهم آورده اند يعني سلب مالكيت از صنف روحانيּ

 

٣- جدائي دين از دولت و اصلاح سيستم حقوقي و قضائي دولت تركي افشاري

نادرشاه از نخستين كوشندگان ايجاد حكومتهاي عرفي و كوتاه ساختن دست روحانيون و خادمان ديني از عرصه هاي سياست٬ قضاء-حقوق و اقتصاد در شرق اسلامي است. وي كوچكترين اعتناء و اعتمادي به صنف روحانيت شيعه امامي نداشت و به ايشان اجازه دخالت و حق ورود به امور سياسي و حكومتي مانند سلطنت و تغيير آن، حتا شركت در خدمات اداري٬ نظام قضائي و نهادهاي آموزشي را نميداد. نادرشاه از اساس مخالف حاكميت سياسي و قدرت دستگاه روحاني بود و آنرا خطري بزرگ بر عليه سلامت دولت عرفي افشاري ميدانست. روحانيت شيعه امامي فارس سوداي حكومت بر مسلمانان را در سر مي پروراند و اينگونه استدلال مي كرد: "بر طبق شرع الهى، مجتهد در مقام بالاترين رهبر روحانى، سزاوار حكومت بر مسلمانان است. در حالى كه شاه فقط براى رعايت واجراى گزارشهاى رهبر عالى روحانى مورد نياز است". و اين در حالي بود كه نادرشاه افشار، حيطه عمل صنف روحانيت شيعه امامي فارس٬ كه مطلقا ميبايست تحت كنترل حكومت عرفي وي عمل نمايد٬ را منحصرا محدود به مسائل عبادي و خدمات فقهي مي دانست. او در اين راستا با از ميان بردن منصب صدر و دادگاهاي شرع٬ نفوذ ملايان را محدود و با از ميان برداشتن مقام روحاني٬ رسيدگي به همه كارهاي قضائي را به محكمه هاي عرفي منحصر ساخت. در تاريخ دول تركي آذربايجاني و ايران اين تدابير، از پايه اي ترين اصلاحات انجام گرفته در نظام قضائي جهت عرفي نمودن سيستم حقوقي٬ بشمار ميروند.

 

٤- لغو امتيازات اجتماعي روحانيت شيعه امامي:

نادرشاه طبق تربيت قزلباشي تركي خود٬ هيچگونه تقدس و امتياز اجتماعي اي براي صنف روحانيت شيعه امامي فارس قائل نبوده است. به عنوان نمونه وي در ابتداي سلطنت خود از روحانيون به عنوان داوطلب براي خدمت در قشون دعوت نمود و پس از مدتي طلبه ها و روحانيون جوان و نيرومند را مجبور به انجام خدمت سربازي كرد. او در جواب اعتراض روحانيون شيعه امامي چنين پاسخ داده است: "وقتي شش هزار افغاني بر اصفهان مسلط شدند دو كرور مخلوق اصفهان و صدهزار راس طلاب و روحانيان چرا جواب شش هزار افغاني را ندادند..... شما روحانيون كه ميبايست مردم را به دفاع از خاك وطنشان تشويق كنيد٬ در همان زمان ]اشغال اصفهان به دست افغانان [در مدرسه چهارباغ به روايتهاي مجلسي و حوريان و غلمانان و اغذيه و اشربه بهشتي بحث و جدل ميكرديد".

 

٥-محدود نمودن الگوهاي رفتاري مذاهب علوي و شيعه امامي:

نادرشاه بر الگوهاي رفتاري و سنت – آيينهاي دو مذهب علوي قزلباشي تركان و شيعه امامي فارسها، از قبيل سب و رفض، مراسم تغزيه، بعضي اعياد مذهبي، قرآن خواني و .... محدوديتهايي اعمال نموده است. ميرزا خليل مرعشي صاحب مجمع التواريخ مينويسد: "..... از دين مبين برگشته، ... بعضي افعال را كه شيوه و شعار شيعه مي باشد، مثل تعزيه داشتن خامس آل عبا حضرت عبدالله الحسين عليه السلام، شهيد دشت كربلا در عشر محرم الحرام و برپا داشتن رسم عيد غدير خم و عيد نوروز و غيره، از تمام بلاد قلمرو خود موقوف نموده، .... علانيه قدغن نمود كه كسي قرآن نخواند، بلكه نداشته باشد".

 

نادرشاه افشار عقايد و اقوال غلات شيعه قزلباش مانند سب و رفض٬ دشنام به خلفاي سه گانه را فاسد و فتنه انگيزي مي خواند و از اينرو به رسم سب و رفض سه خليفه اول پايان دادּ وي در فرماني كه در مغان آذربايجان به تاريخ ١١٤٨ قمري صادر كرده چنين ميگويد "مردم بايد از عقايد فاسده و اقوال كاسده كه از بدو ظهور شاه اسماعيل در ميان اهل ايران شيوع يافته، نكول و حقيقت خلفاي راشدين را پذيرفته و از رفض و تبرا، تبرا و به ولاي ايشان تولا نمايند." در اين رابطه در ديدار با نماينده عثماني ميگويد : "اين برداشتن سب شيخين كاري است كه خدا به دست من انجام داد٬ در حاليكه آل عثمان از زمان سلطان سليم به بعد با آن همه لشكركشي و صرف و تلف مال نتوانسته بودند سب را از ايران بياندازند"ּ نيز وي در دشت مغان حكمي در خصوص نگرفتن آيين "تعزيه سيد الشهدا و مدفون ارض كربلاي پر بلاي ابا عبدالله الحسين (ع)" از سوي شيعيان امامي صادر نمود. از آنجائيكه در آنزمان در مذهب غلات شيعه –علويان ترك ايلات قزلباش مراسم تعزيه و آيين عزاداري وجود نداشت٬ اين اقدام نادر مشخصا ميبايست اعمال محدوديتي بر شيعيان امامي فارس تلقي گردد.

 

٦- اعمال قدرت و سركوب فيزيكي روحانيون امامي مخالف:

نادر مخالفان روحاني خويش را كه در مقابل عقايد و تدابير وي مخالفتي از خود نشان ميدادند بيدرنگ از سر راه برميداشت. زمامداري نادر حكومت تعقيب و آزار ديني روحانيت شيعه امامي فارس بود. او در سركوب روحانيون شيعه امامي فرقي بين روحانيون طراز اول و اعضاي عادي اين صنف نگزارده و جمع كثيري از روحانيون طراز اول شيعه امامي را از جمله ملاباشيان دولت خويش را به قتل رسانيده است. از جمله:

 

- شيخ الاسلام اصفهان به خاطر مقاومت در مقابل اصلاحات مذهبي نادر اعدام شد.

- ملاباشي ميرزا ابولحسن به سبب مخالفت با اصلاحات مذهبي نادر و حمايت از خاندان صفوي به مجازات مرگ رسيد. ملا باشي ابوالحسن را – كه نادرشاه را از دخالت بر امور مذهبي منع نموده بود- "يوم ديگر طناب به حلقش انداخته در اقدس خفه نمودند". 

- ملا علي اكبر خراساني، ملاباشي نادر و نماينده او در شماري از مذاكرات با دولت عثماني، به فرمان نادرشاه به قتل رسيد.

- آقا محمدرضا بن مولانا صدر الدين محمد الشيرازي، به دست نادرشاه در شيراز كشته شد.

- ميرزا محمد حسين بن ميرزا عبدالكريم پير، قاضي عسكر نادرشاه افشار، كه بعدها عزل و بدست نادرشاه كشته شد.

- حاج محمد زكي قرمسيني، از قاضي عسكران نادر شاه، كه از تسنن به شيعه امامي گرويده بود به امر نادرشاه به قتل رسيد.

- سيد محمد بن سيد محمد صالح خاتون آبادي، در كنگره مغان آذربايجان به امر نادرشاه به قتل رسيد.

 

وي بسياري از روحانيون امامي را تبعيد نمود و يا مجبور به تبعيد خودخواسته كرد. از سال ١٧٣٨ بسياري از علماء امامي ناراضي به عتبات عاليات در عراق عثماني تبعيد شدند و در جوار زيارتگاههاي كاظمين٬ نجف و كربلا اقامت گزيدند. (اين حادثه باعث شد كه كربلا بعدها به عنوان مركز مهم تعاليم شيعى هم تراز نجف گردد). با اين اقدامات احدي از روحانيون امامي را جرات مخالفت حتي ابراز ناخشنودي در باره سياستهاي مذهبي نادرشاه نبود٬ همه مجبور به سكوت٬ انزوا و يا سازش و همكاري بوده اند. نادر علماي شيعه مخالف با اصلاحات افشاري را نادان ناميده و متبخرانه ميگويد: "اكثريت از صميم قلب قائلند٬ ليكن بعضي از راه ناداني راضي نبودند٬ كه ايشان را نيز خواهي و نخواهي تابع و مقلد و معتقد اين طريقه ]تفسير خويش از شيعه دوازده امامي٬ مذهب تركي جعفري[ ساخته ايم."

 

نادرشاه افشار: خدا يكي است و آيين هم بايد يكي باشد

 

انديشه هاي بكر نادرشاه در مورد آشتي اعتقادات٬ محدود به مذاهب اسلامي نماند. از قرائن بر مي آيد كه وي – مانند اكبرشاه در هندوستان كه براي ايجاد مرام جديدي براي هندوان و مسلمانان كوشيد- در صدد ايجاد وحدت بين تمام اديان نيز بوده و در اين راستا بر ترجمه متون مقدس (قرآن٬ انجيل ٬ تورات و زبور) اقدام و اصرار نموده است. كالوشكين مامور ثابت روسيه در ايران در ١٧٤١ گزارش مي‌دهد كه نادر ضمن گفتگو با پيشوايان مذاهب مختلف و پس از خواندن ترجمه هاي كتب ديني چهارگانه برايش چنين ميگويد: "قادر متعال به ما عظمت٬ قدرت و شهرت داده و در قلب ما بينش بوجود آورده كه اختلاف اين همه آيينها را ببينيم٬ از ميان آنها انتخاب كنيم و ايمان نوي بسازيم كه هم خدا از آن خشنود شود و هم براي ما وسيله نجاتي باشد. براي همين است كه اين قدر در جهان آيينهاي مختلف وجود دارد. آيينهايي كه يكي ديگري را لغو ميكند و هر يكي فققط خودش را ارزشمند ميداند. اين آيينها يكي نيستند در صورتيكه خدا يكي است و آيين هم بايد يكي باشد. " از "هان وي" نيز نقل شده است كه: "شاه اظهار تمايل كرده از اسلام و مسيحيت دين نوي بسازد كه از هر دوي آنها بهتر باشد".

 

دستآوردهاي كوتاه مدت تلاشهاي مصلحانه نادرشاه افشار:

 

نادرشاه به نيت تحقق پروژه تقريب مذاهب٬ در صدد قبولاندن قرائت خويش از شيعه امامي يعني مذهب جعفري به عنوان مذهب پنجم از مذاهب حقه سنت برآمد. در اين راستا از يك سو اقداماتي معطوف به دستگاه روحاني امامي فارس و از سوي ديگر معطوف به بزرگترين امپراتوري ترك عصر خويش يعني دولت عثماني كه خلافت علي الاطلاق دنياي اسلام بود انجام داده استּ[16] او در اكتبر ١٧٤٣ در شهر نجف عراق مجمعي از روحانيون بلند پايه كشورهاي مختلف فراهم آورد و آنها را ملزم به امضاي وثيقه اي معروف به "وثيقه نجف" جهت اتحاد مذاهب اسلامي كرد. در اين وثيقه كه به امضا خادمان ديني از عراق، ايران، افغانستان و تركستان و ساير بلاد توران رسيد و در گنجينه حرم حضرت على در نجف به وديعه گذارده شد، تأييد ميشد كه مردم ايران از تشيع چشم پوشيده و سلطان عثمانى را به عنوان رهبر عالم اسلام از اين امر مطلع كرده اند: "اهل ايران چون از عقايد سابقه ]شيعه امامي[ نكول و مذهب جعفري را كه از مذاهب حقه است قبول نموده، قضات و علما و افنديان كرام روم اذعان كرده آن را خامس مذاهب بشمارند." و نيز "عقايد اسلاميه داعيان به نهج مسطور است: خلفاي راشدين – رضوان الله عليهم اجمعين- را به ترتيب خليفه علي التحقيق حضرت سيد المرسلين مي دانيم و شك و شبهه اي نداريم و از رفض و تبرا، تبرا مي جوئيم. به نحوي كه قدوه العلماء الاعلام شيخ الاسلام و افنديان عظام دولت عليه عثمانيه تصديق مذحب جعفري كرده اند، مقلد طريقه آن حضرت و بر اين عقيده راسخ و ثابت مي باشيم."

 

نادر در راه جلوگيري از اختلافات مذهبي ايران و عثماني تلاش بسيار كرد، او به مدت هشت سال عقايد خود را به دفعات مستقيما و يا نويسانده به عثمانيان ارسال نمود و سفرا و نمايندگاني براي انجام اين مقصود بين دو كشور مبادله كرد. ولي سلطان عثماني هر بار به صورتي از قبول پيشنهادهاي نادر سر‌ باز ‌زد. نادرشاه در يكي از اين مكتوبات در پاسخ به سلطان عثماني٬ چنين ميگويد: "…. از نوشته مشاراليه چيزي مفهوم نگشته، بلكه موجب تعجب گرديد. كه بر اهل شرع و عرف بل جمهور انام سمت وضوح و تحقق دارد كه در زمان حضرت رسول بناي تقليد بر يك مذهب بوده، بعد از سلاطين عصر به سبب شيوع اختلاف در ميان امت، براي رفع فساد و نزاع بناي تقليد را بر چهار مذهب گذاشته اند….كجا رواست اهل اسلام بيكديگر در افتاده، كفر در ميانه فرصت جسته، بنهيب بلاد مسلمين دست تطاول دراز، اسراي ايشان در اسواق بيع و شري دست بدست و در كنايس خاچ پرست گردند؟ هرگاه باحتمال غائله فسادي در سالفه بنا را بر چهار توانند گذاشت، چرا بر پنج  گذاشته نتواند شد؟….."

 

هرچند كه نادر در امر گسترش و نهايدنه كردن انديشه تقريب بين مذاهب سه گانه اسلامي سني٬ شيعه و علوي و اديان توحيدي ناكام ماند٬ با اينهمه موفق به عقد قراردادي با عثمانيان موسوم به كردان در سپتامبر ١٧٤٦ شد كه گامي تاريخي و بزرگ در ريشه كن كردن نفاق و دشمني در عالم اسلامي است. طبق اين قرارداد منعقده بين دو دولت تركي افشاري و عثَماني، بعد از ٢٦٠ سال پس از جنگ چالدران٬ دولت عثماني -با آنكه نه مذهب شيعه امامي و نه مذهب شيعه جعفري و البته نه مذهب غلات قزلباش علوي را به طور رسمي جزء مذاهب حقه نميشمرد- مسلمان بودن شيعيان امامي و فرم تعديل شده آن شيعه جعفري را (و نه غلات قزلباش علوي را) رسما ميپذيرفت.[17] علاوه بر اين٬ به رسم سب و رفض سه خليفه اول پايان داده ميشد كه اين خود نيز حركتي بسيار مثبت در كاهش دشمنيها و تحريكات بين مذاهب بود.

 

فتواي روحانيون امامي فارس: نادر مرتد و بيدين است!

 

عده زيادي از معاصرين نادر كه مدعي شناخت عميقي از مافي الضمير او بوده اند گفته اند كه او هيچ مذهب و ديني نداشته است. برخي از فقهاي امامي فارس مانند ميرزا خليل مرعشي صاحب مجمع التواريخ نيز٬ ادعا نموده اند كه نادر شاه از دين مبين برگشته است: "بعد از ..... سفر هندوستان، نظر به كفران نعمتي كه با ولي نعمت خود ورزيده بود، سوداي مفرطي بر مزاج او غلبه نمود، به نوعي كه از دين مبين برگشته، در اوايل حال به بهانه تاليف قلوب اهل روم و غيره، بعضي افعال را كه شيوه و شعار شيعه مي باشد، مثل تعزيه داشتن خامس آل عبا حضر عبدالله الحسين عليه السلام، شهيد دشت كربلا در عشر محرم الحرام و برپا داشتن رسم عيد غدير خم و عيد نوروز و غيره، از تمام بلاد قلمرو خود موقوف نموده، چادر به يك شاخ افكنده، علانيه قدغن نمود كه كسي قرآن نخواند، بلكه نداشته باشد".

 

شواهد و قرائن نشان ميدهند نادر شاه افشار كه از ايل قزلباش افشار وابسته به مذهب غلات شيعه ترك (علوي) بوده است بعدها نه تنها از مذهب موروثي غالي شيعه (علوي قزلباشي) عدول نموده٬ بلكه بالكل دست از هر ديني شسته است. در گزارش هلنيها آمده است كه نادرشاه در مخالفت با عزاداري براي امام حسين ميگويد: " اگر اين مردم به واسطه اعتقاد به اين دو تن كه به زحمت در دوران خودشان كاري انجام داده اند٬ آماده اند سرهاي خود را خونين و بدنهايشان را آزرده سازند٬ و كارهايي از اين دست كنند٬ من ميترسم كه اگر بميرم براي خاطر اين همه كاري كه برايشان كرده ام خودكشي كنند."

 

ادعا شده است كه نادرشاه خود را از پيامبر اسلام برتر دانسته و حتا ادعاي الوهيت كرده است. طبيب ويژه اش بازن چنين مينويسد: "گاهي به صراحت ميگفت كه او خود را از محمد و علي كمتر قابل احترام نميداند. زيرا محمد و علي عظمت خود را از بركت اين فضيلت بدست آورده بودند كه رزم آزمايان شايسته اي بوده اند. در اين صورت او تصديق ميكرد و بلكه يقين داشت كه به همان شهرت و مقام رفيعي كه ايشان در سايه شمشير رسيده بودند او نيز رسيده است". [18]

 

قتل نادرشاه توسط تركان علوي قزلباش

 

نادرشاه افشار جمع اضداد است. او مادر خويش را با محبتي بيش از حد معمول دوست ميداشت و در مرگ وي به تلخي گريسته بود. او آنچنان از حرمان مادر متالم شده بود كه دستور داد به پاس وي و براي آنكه يادگاري از علاقه و عواطف خويش نسبت به مادرش برجاي نهاده باشد٬ بر سر گور او مسجدي زيبا بسازند. اما هم او نظامي اي پردل٬ بيباك و در عين حال خونريز و بيرحم و نامتعادل بود. وي بويژه در اواخر عمر خود٬ شخصيت و انديشه اي به شدت نامتعادل داشت، افزون طلبي و لشكركشيهاي مدام وي باعث ورشكستگي دولت٬ ويراني آباديها و فقر و سفالت شديد مردم شده بود و اين همه بيشك زمينه ساز بخت شوم وي- كه بسياري از شورشهاي داخلي و متجاوزان خارجي را با موفقيت و قساوت تمام سركوب و دفع كرده بود- است.

 

الف- سياستهاي مستبدانه نادرشاه نه ققط روحانيت شيعي فارس بلكه تيولداران توركمان آذربايجان و ايران را كه از اشراف نظامي پيشين قزلباش بودند، خاصه افراد ايلات افشار و قاجار را به دشمني با او برانگيخته بود.

 

ب- قزلباشهاي علوي ترك به شدت از تدابير و سياستهاي مذهبي نادر- همانگونه كه در روحانيت شيعه امامي فارس موجب ناراحتي شده بودند- آزرده بودند. در نظر قزلباشان، بدعت خواندن مذهب تركي قزلباشي (علوي) از سوي نادرشاه افشار كه خود از طائفه اي منسوب بدين مذهب باطني تركي بود، خيانتي آشكار شمرده ميشد. قزلباشان ترك صدها سال در مقابل بزرگترين و قدرتمندترين دولت عصر و ايدئولوژي اسلام اورتودوكس آن يعني خلافت عثماني سرخم نكرده و از مذهب ملي و رسومات تركي خويش دست نكشيده بودند. اكنون نيز بعيد بود كه آنها در مقابل تدابير وي براي قلع و قمع مذهب تركي قزلباشي ساكت بمانند.

 

پ- سعي نادر در آفرينش٬ جايگزين كردن و رسمي نمودن مذهبي متشرعه (جعفري) به جاي مذهب قزلباشي (علوي) نيز از زاويه ايشان تهديدي بر عليه فرهنگ و آيين سنتي ملي تركان قزلباش بود. در واقع تركان قزلباش در اين باور خود به بيراهه نرفته اندּ زيرا از اين زاويه نادرشاه افشار پس از شاه عباس اول دومين ضربه تاريخي كاري و مرگ آفرين اساسي را بر فرهنگ٬ مذهب و عنصر تركي (قزلباشي) در ايران وارد نموده است.

 

ج- نفس مذاكره با عثمانيان و پذيرش خلافت آنها به نظر قزلباشان خطائي سهمگين شمرده ميشد. قزلباشان عصبيت و حميت تركي مفرطي داشته اند و عثمانيان را ترك نميدانسته اند. خود عثمانيان نيز بر اين نهج بوده اند و در حاليكه قزلباشان را در مقام تحقير ترك خطاب مينموده اند٬ خود را عوثمانلي ميناميده اند.

 

د- نادرشاه متوجه تمام رخدادها و نارضايتي روزافزون مقامات قزلباش پيرامون خود و نيز توده هاي ترك بود. او چندي بود كه احساس مي كرد توطئه اي بر عليه وي چيده شده استּ بدين سبب به ٤٠٠٠ تن از سرداران افغاني خويش كه فدائي وي بودند دستور داده بود كه همه صاحب منصبان ترك قزلباش را بازداشت و در صورت مقاومت بكشند. اعتماد به نيروهاي نظامي غيرترك و غيرقزلباش، بر سرداران ترك كه بيش از پانصدسال ستون فقرات دولتها و امپراتوريهاي ترك حاكم بر ايران و به ويژه به حاشيه رانده شدن قزلباشان كه موسس دولتهاي قاراقويونلو٬ صفوي و حتي خود دولت افشاري بشمار ميرفتند٬ بر ايشان بسيار گران آمد.

 

نادر شاه يك ترك سنتا قزلباش و مسلمان فرهنگي هترودوكس بودּ با اينهمه به سبب انجام مذاكراتي با عثمانيان جهت پذيرش مذهب جعفري به عنوان مذهبي حقه٬ از طرف نظاميان عاليرتبه هنوز معتقد و متعصب به مذهب تركي قزلباشي٬ كه شريعت و اسلام اورتودوكس (هر دو شاخه سني و شيعي) را دشمن مي شمردند٬ به جرم خيانت به تركان، اهانت به قزلباشان و مذهب علوي قزلباشي به قتل رسيد. سران ترك قزلباش "محمدقولو خان سام بگ اوغلو افشار اورومي" برادرزن نادر و فرمانده گارد شاهي و سردار نگهبانان شخصي اش٬ "محمدقولو خان قاجار ايرواني"٬ "محمد صالح خان قيرخلو افشار" مسئول امور دربار افشاري٬ "قوجا بگ افشار اورومي" و "موسا بگ افشار زنجانلو" در حركتي سريع شبانه وي را در چادرش در خبوشان فتح آباد – قوچان در سال ١٧٤٧ به قتل رسانيدند. قاتلان وي به جز يك تن همه از سران ايل افشار٬ ايل نادرشاه بوده اندּ

 

سناريوي تكراري: حذف دولتي ترك بدست تركان

 

بدين تريتب مطابق سناريوي آشنا و تكراري تاريخ ترك٬ بار ديگر دولتي ترك، دولت قزلباش آذربايجاني افشاري بدست تركان قزلباش و افشار از صحنه تاريخ حذف شد.

 

شاعر آذربايجاني صابر شيرواني در سال ١٩٠٧ سنت كشمكش داخلي بين تركها٬ نابودي مستمر دول تركي بدست خود تركها٬ ماجراي قتل تاسف انگيز نادرشاه و ناكام ماندن اصلاحات مذهبي-ديني وي را در شعر مشهور خود بنام فخريه به طرزي موثر و هنرمندانه چنين ترسيم نموده است:

بير واخت شه ايسماعيل ايله سولطان-ي سليم´ه
مفتون اولاراق ائيله ديك ايسلامي دو نيمه
قويدوق يئني بير تازه آدي ٬ دين-ي قديمه
سالدي بو تشيييوع، بو تسننون بيزي بيمه....
قالديقجا بو حالتله سزا-يي اسفيز بيز!
اؤز دين
يميزين باشينا انگل كلفيز بيز!

نادير بو ايكي خسته لييي توتدو نظرده
ايسته ردي علاج ائيله يه بو قورخولو درده
بو مقصديله عزم ائده ره ك گيردي نبرده
مقتولن اونون نعشيني قويدوق قورو يئرده......
بير شئي-ي عجيبيز، نه بيليم، بير توحه فيز بيز!
اؤز دينيميزين باشينا انگل كلفيز بيز!
[19]

 

دولتهاي افشاري اورميه: اورمو خانليقلاري

 

افشارهاي آذربايجان پس از قتل نادرشاه افشار و نيز در دهه هاي نخستين سلطنت قاجاري تشبثهاي متعددي براي تاسيس دولت از خود نشان داده اند.[20]

 

فتحعلي خان افشار اورمولو

اولين دولت افشاري اورميه پس از قتل نادرشاه تاسيس شده است. پس از قتل نادرشاه افشار، فتحعلي خان افشار اورمولو به مدت چهارسال از سال ١٧٥٧ تا ١٧٦١ به پايتختي اورميه، بر تمام آذربايجان و بخشهائي از ممالك همسايه فارسستان (تا نواحي جنوب اصفهان)، كردستان و لرستان حكم رانده است. با ظهور خاندان لر زندي و تلاش آنها براي تصاحب حاكميت، بين اين نيرو رقابتي آغاز مي شود كه در نهايت با جنگي در حوالي اصفهان پايان مي يابد. در اين جنگ برادر كريم خان زند كشته شده و ارتش وي متلاشي ميشود. در سال ١٧٦١ كريمخان زند به اورميه پايتخت دولت افشاري اورمو هجوم برده و پس از ٩ ماه محاصره، بالاخره نيروهاي فتحعلي خان افشار را مغلوب و شهر را اشغال مي نمايد. متعاقب آن در سال ١٧٦٢ سلطنت خود را اعلان و پس از سه ماه حكمراني از اورميه، پايتخت خويش را به شهر شيراز در فارسستان منتقل مي نمايد.

 

علي خان افشار اورمولو

"پس از سقوط دولت زندي، علي خان افشار سركرده طوايف افشار آزربايجان٬ پريشاني اوضاع را غنيمت شمرد و به داعيه سلطنت برخاست. آقا محمدخان نامه اي به او نوشت و از وي دعوت كرد كه با يكديگر ملاقات كنند و در آن نوشته شده بود كه: "طوايف ترك و مغول كه در ايرانند بايد با يكديگر متحد شوند و نگذارند كه ايرانيان خود به سلطبت برسند"ּ اما علي خان افشار كه همواره از حيله و بي اعتباري مواعيد آقا محمدخان قاجار هراسان بود جهت دعوتش را نپذيرفتּ آقا محمد خان با سپاه خود به جنگ او رهسپار شد. چون به او نزديك شد يكي از برادرانش را كه همراهش بود نزد علي خان افشار فرستاد و او در حضور سران ايل افشار از جانب آقا محمد خان پيغام داد كه: "نبايد دو ايل ترك با يكديگر بجنگند و مجالي به دشمنان بدهند كه بر ايشان چيره شوندּ اگر طوايف افشار با وي همراهي كنند و با قاجارها هم پيمان شوند ايالاتي را كه در دست افشارهاست از ايشان خواهد بود و كسي حد آن را نخواهد داشت كه به خاكشان تجاوز كند و با اين اتحاد مي توانند دشمنان خود را از ميان بردارند". اين حيله و تزوير دل علي خان افشار را نرم كرد و با آقا محمدخان همدست شد و همواره با او بود تا كه روزي آقا محمدخان كس در پي او فرستاد و او را خواند كه در كار مهمي با وي شور كند و علي خان كه در رفتن نزد آقا محمدخان شتاب كرده و سلاح با خود برنداشته بود، چون وارد خانه آقا محمدخان شد چند تن بر سر او ريختند و چشمانش را بيرون آوردند و فرداي آنروز هم با كساني كه همراه او بودند جنگ كرده آنها را از پاي در آوردند".

 

محمدقولوخان افشار اورمولو

دومين تجربه دولتسازي افشارهاي آذربايجان پس از قتل آغامحمدخان قاجار در شوشا (قره باغ، آذربايجان شمالي) است. پس از اين واقعه افشارهاي اورميه موفق مي شوند دولتي تاسيس كرده و بر تمام آذربايجان حكم برانند. پايتخت دولت دوم افشارهاي اورميه كه تا سال ١٧٩٨ عمر كرده است اورميه، و رهبر خانات اورميه محمدقولوخان افشار اورمولو بود. اراضي دولت دوم افشاري اورميه از داش قاپي (دربند داغستان روسيه) تا به زنجان و خلخال در جنوب شرق و سنندج در جنوب گسترده ميشد. دولت افشاري اورميه همسايه خاندان زنديان لر در جنوب و قاجارها ترك در شرق بوده است. محمد قولوخان افشار اورمو كه از افزايش نيروي قاجارها در هراس بود، براي مقابله با اين تهديد، سران همه خانات آذربايجان را براي برپائي قورولتايي در تبريز فرا ميخواند. در اين قورولتاي خانهاي آذربايجان به همراه ارتش ٥٠ هزار نفري شان كه در تبريز گردهم آورده بودند، ايجاد دولت آذربايجان را مشورت مي كنند. هدف اساسي قورولتاي حفظ و تحكيم استقلال و حاكميت آذربايجان در مقابل قشون قاجاري به شدت خشمگين از مرگ آغا محمدخان بوده است. اين قورولتاي آخرين اقدام سياسي در تاريخ است كه با اشتراك هر دو بخش شمالي و جنوبي آذربايجان ابرگزار شده است. [21]  در سال ١٧٩٨ فتحعلي شاه قاجار به اورميه، پايتخت خانات افشاري هجوم آورده، ارتش محمدقولوخان افشار را متلاشي و به عمر دولت افشاري آذربايجان پايان مي دهد.

 

ناكامي نادرشاه افشار در ايجاد وحدت بين مذاهب اسلامي:

 

نادرشاه به چندين سبب در امر ايجاد وحدت بين مذاهب اسلامي ناكام مانده است:

 

الف- خلافت عثماني نه تنها در مورد تقريب مذاهب٬ كوچكترين نرمش و مسامحه اي از خود نشان نداده بلكه به پيشنهادات و تدابير نادرشاه٬ كه به نيت نزديكي دولتين تركي عثماني و افشاري مطرح شده بود٬ نيز با نظر مثبت ننگريست. عثمانيها كه اسلام مردمي و هترودوكس علوي ها (غلات شيعه ترك٬ قزلباشان صوفي و باطني) را خارج از اسلام و بدعت ميدانستند٬ شيعه امامي فارسي از اسلام اورتودوكس را نيز خارج از اسلام ميشمردند. آنها حتي فرم تركي و تعديل شده شيعه اثني عشري يعني شيعه تركي جعفري را نيز رسما به عنوان مذهب حقه نپذيرفتند. نادرشاه٬ در نامه اي به سلطان محمود عثماني، با گلايه از عدم پذيرش خواستش براي قبول مذهب جعفري از سوي عثمانيان٬ و از اينكه با عدم قبول اين شرط دولت عثماني به اين همه خونريزي راضي شده٬ اظهار شگفتي نموده است.

 

ب- جامعه فرهنگي و سياسي اسلامي عهد نادرشاه افشار و مشخصا روحانيون فارس و توده هاي ايراني زبان٬ كشش همچو رفرمهاي تاريخي و درك اينچنين مباني شريفي را نداشت. [22]

 

ج- اقدامات اصلاحي نادرشاه با نوسازي و تحولات اجتماعي٬ اقتصادي بنيادين و گسترده همراه نبود. افزون طلبي و لشكركشيهاي مدام نادرشاه - هرچند كه بسياري از شورشهاي داخلي و متجاوزان خارجي را با موفقيت و قساوت تمام سركوب و دفع كرده بود- باعث ورشكستگي دولت٬ ويراني آباديها و فقر و سفالت شديد مردم شده بود. همچنين، همانگونه كه امروز آشكار شده است، نه توركمانهاي شريعت ستيز قزلباش افشار و قاجار و نه اقدامات مقطعي سلاطين منفرد ضدشيعه اين دو دولت آذربايجاني مانند نادرشاه افشار و محمدشاه قاجار، نتوانست كه رقيبي جدي براي دستگاه روحانيت شيعه امامي كه روز بروز بر قدرت آنان افزوده مى شد باشند.

 

د- بر خلاف امپراتوري تركي عثماني كه تداوم و پيوستگي دولت و عنصر قومي حاكم بر آن -كه لازمه هر گونه توسعه مدني است- به مدت بيش از هشت قرن ديده ميشود، در جبهه تركهاي آذربايجاني خاورميانه – ايران-قفقاز اينگونه تداوم و پيوستگي مشاهده نميگردد و در نتيجه اتوريته سياسي واحد و مستمري در تاريخ اين ملت ريشه ندوانيده و نهادينه نشد. در طول عمر چندين قرني دولت واحد تركهاي آناتولي-بالكان يعني امپراتوري عثماني؛ تركهاي آذربايجاني خاورميانه-قفقاز دهها امپراتوري٬ دولت و خانات محلي با عمرهاي كوتاه (شيروانشاهلار٬ جلايري٬ ايلكاني٬ قاراقويونلو٬ آغ قويونلو٬ صفوي٬ افشار و قاجار و ּּּ) تشكيل داده اند. و در حاليكه در جبهه عثماني در نتيجه پيوستگي خاندان سلطنتي و گروه قومي حاكم بر كشور و مذهب٬ نهاد دولتي ريشه داري كه پرچمدار مدرنيته شود بوجود آمد٬ در جبهه تركهاي آذربايجاني و ايران اين پديده به وقوع نپيوست. [23]


ن- ظهور مراكز روحاني شيعه با استقلال فزاينده در عراق -عتبات عاليات- كه خارج از دسترس دولتهاي افشاري و بعدها قاجاري بودند، به مثابه عاملي براي خنثي نمودن اقدامات اصلاح طلبانه نادر (و دولت تركي آذربايجاني قاجار) در مقابل محدود نمودن نفوذ روحانيون امامي شيعي فارس عمل نموده است. براى اولين بار در دوران سياستهاى ضدشيعى نادرشاه، روحانيون امامي ايران در گروههايى بزرگ راهى عراق شدند تا از تبعيدگاهى امن مردم را به مخالفت با شاه برانگيزند. زيارتگاههاى شيعيان در عراق ـ نجف، كربلا، كاظمين در نزديكى بغداد و عسكريين در سامرا ـ زير سلطه عثمانى، و دور از دسترس شاه بود. سلاطين عثمانى عموما به زيارتگاههاى شيعيان آسيبى نمى رساندند و حتي، گاه به دلايل سياسى از مخالفان شاه حمايت مى كردند. تبعيد اجباري و يا داوطلبانه روحانيان شيعه ايرانى و امكان مهاجرت به عتبات عاليات، باعث گرديد كه اين مكانها به صورتى روزافزون به پناهگاههايى براى علمايى تبديل شود كه به دليلى با دولتهاي تركي حاكم بر ايران در تعارض بودند.

 

شريعت گريزي طائفه ترك افشار

 

در مناسبات منفي نادرشاه با صنف روحاني شيعه امامي٬ وابستگي وي به طائفه علوي افشار نيز تاثيرگذار بودּ ايلات افشار همواره به عنوان يكي از شريعت گريزترين طوائف ترك قزلباش توصيف شده اند. غارت حرم مشهد و ذوب كردن نرده هاي اطراف مرقد امام رضا توسط افشارها پس از قتل نادر شاه تنها يكي از نمونه هاي اين واقعيت است. با نگاهي به تاريخ ايران و آذربايجان مي توان گفت كه برجسته ترين رفرميستهاي لائيك و غيرلائيك در تاريخ اسلامي ترك و آذربايجان از جمله نادرشاه افشار، سيد جمال الدين اسدآبادي (از افشارهاي همدان آذربايجان) و حيدرخان عموغلو (از افشارهاي سلماس آذربايجان)، از ميان ايل تركي افشار برخاسته اند. به اين گروه نام عسكرخان افشار ارومي نخستين فراماسون ترك ايراني ويا نريمان نريمانوف نخستين رئيس جمهور جمهوري سوسياليستي آذربايجان كه اصلا از افشارهاي اورميه آذربايجان است را نيز ميتوان افزود. حتي گسترش آئين شيخيه از اسلام هترودوكس در بخشي از ناحيه عمدتا افشارنشين آذربايجان يعني استانهاي قزوين٬ زنجان٬ همدان و مركزي فعلي و بروز خيزش بابي به سركردگي مصلح ترك خانم فاطمه قره العين در اين نواحي را نيز بايد در اين چهارچوب مورد ارزيابي قرار داد.

 

در دوره اوليه دولت صفوي يعني دوران حاكميت شاه اسماعيل و قسما تهماسب اين دولت تركي آذربايجاني هويتي علوي (قزلباشي) داشت. با قدرت گرفتن صنف روحاني امامي فارس، وصف به لحاظ مذهب قزلباشي دولت تركي آذربايجاني صفوي روز به روز كمرنگتر و وجه امامي آن روزبروز پررنگتر گرديد. متعاقبا قتل عامها و سركوب قزلباشها توسط شاه عباس صفوي و روحانيت فارس-شيعي٬ منجر به حذف قزلباشان از حاكميت سياسي و نظامي شد. بواقع غلات ترك و قزلباشان حتي دولت تركي آذربايجاني صفوي خود اولين قرباني سياستهاي انحصارطلبانه و سركوبگرانه صنف روحانيت شيعه امامي فارس گرديدند. اما در اين ميان شايد هيچ ايل تورك قزلباش مانند ايل تورك افشار كه هم به لحاظ جنگ آوري و هم به لحاظ عددي و اعتقادي از اركان دول توركي ايران به ويژه دولت قزلباش صفوي بود مورد اذيت و آزار عنصر فارسي-شيعي در دولت صفوي قرارنگرفته است. افشارها بارها و بارها بر عليه قدرت فزاينده شيعي-فارسي در حاكميت جديد قيام نموده اند. قيام شاهوردي خان گوندوزلوي افشار در شوشتر بر عليه شاه عباس و سياستهاي ضد تركي –ضد قزلباشي وي نمونه اي از اين قيامهاست. تقسيم اجباري افشارها در آن دوران، خود نشانگر نفوذ آنها و ترس دولت از قدرت مقاومت آنها بر عليه جريان فارس سازي-شيعي سازي جناح فارسي-امامي در دولت قزلباش و تركي صفوي بوده است[24].

 

سركوب گسترده و بسيار طولاني قزلباشان افشار به تحريك روحانيت شيعه امامي فارس٬ يكي از دلايل رشد احساسات ناخوشايند و پيدايش كينه اي عميق در طائفه افشار و شخص نادرشاه بر عليه صنف روحانيت فارس شيعه امامي و عاملي تعيين كننده در روند شريعت گريزي افراطي در تاريخ آينده اين طائفه ترك آذربايجاني بوده است.

 

تاملي بر مذهب نادر: قزلباش تباري، زباني، مذهبي و فرهنگي

 

برخي منابع ترك تركيه اي نادر را سني حنفي و برخي منابع فارسان ايراني وي را شيعي امامي قلمداد نموده اند. برخي نيز گفته اند كه تعلق مذهبي وي روشن نيستּ اين تثبيت و ادعاها نادرست اند. ايل و خانواده نادرشاه افشار قزلباش مذهبي، و خود وي قزلباشي تباري، زباني و فرهنگي است:

 

همانگونه كه امروز مي توان در باره دين مسيحيت از افراد به شكل مسيحي مذهبي (به معني باورمندان به دين مسيحي) و مسيحي فرهنگي (به معني متولدين در خانواده و يا جامعه اي مسيحي اما بدون اعتقاد به دين مسيحێت)  ويا در باره دين اسلام از افراد به شكل مسلمان مذهبي (به معني باورمندان به دين اسلام) و مسلمان فرهنگي (به معني متولدين در خانواده و يا جامعه اي مسلمان اما بدون اعتقاد به دين اسلام) سخن راند، در مورد مذهب قزلباشي تركي نيز ميتوان از قزلباشان مذهبي (معتقدين به مذهب تركي غالي قزلباشي) و قزلباشان فرهنگي (متولدين در خانواده و يا ايلي قزلباش) سخن راند. [25] بسياري از طوايف ترك در قرون وسطي در حاليكه ابتدائا به لحاظ مذهبي نيز قزلباش بوده اند، با مرور زمان به مرحله صرفا قزلباش فرهنگي عبور كرده اند كه خود نشانگر آسيميلياسيون مذهبي (در جعفريها، امامي ها و سنيها) و ملي اين تركان (در فارسها) است. اين شامل همه ايلات ترك كوچنده از خاك عثماني به شرق كه بخشي از آنها بوجود آورندگان دول آق قويونلو، قاراقويونلو، صفوي، افشار و قاجار بوده اند، و نيز همه ايلات ترك امروزي ايران مانند قشقائي و شاهسون و خمسه و  ... مي گردد. بر اين منوال ايل تركي قزلباش افشار و همه افراد وابسته به آن نيز در آغاز قزلباش مذهبي و در قرون بعدي صرفا قزلباش فرهنگي بوده اند. بر اين مبنا مي توان گفت كه نادرشاه افشار قزلباشي تباري، زباني، فرهنگي و نه قزلباشي مذهبي بوده است:

 

١- بر خلاف ادعاي نادرست بعضي از نويسندگان فارس كه ميگويند افشارها تنها پس از اوجگيري و پيروزي هاي جنبش صفويه به تشيع- اگر مراد مذهب تركي قزلباشي است- گرويده اند، طائفه ترك افشار كه نادر شاه نيز بدان منسوب است٬ مانند همه طوائف تركي ديگر ابتدائا بر هيچ مذهب اورتودوكس اسلامي (سني ويا شيعه) نبوده استּ ايل تركي افشار كه از ايلات تشكيل دهنده كنفدراسيون تركي آغ قويونلو است اقلا از اواخر دوره پاياني حكومت آغ قويونلوها به مذهب علوي قزلباش گرويده است. افشارها در زمان شيخ صفي الدين مذهب باطني قيزيلباشي (آنچه كه امروزه جزء مذهب علوي شمرده ميشود) را قبول نموده و در جرگه صوفيان فدائي وي در آمده اند. هنگامي كه شاه اسماعيل از گيلان به تهاجم تاريخي خويش به آذربايجان (هر سه بخش شمالي٬ جنوبي و غربي-تركيه اي آن) آغاز نمود٬ هفت هزار نيروي مسلح از افشارهاي پيوسته به قيزيلباشان به همراه وي بودند. بويژه در دوره آغازين حكومت آذربايجاني صفوي اكثر قوروچوباشيها از ميان اين صوفيان افشار انتخاب ميشد. قدرت و نفوذ آنها در دولت صفوي بدان حد بود كه پيگولوسكايا شاه اسماعيل دوم را دست پرورده اميران ايل افشار خوانده است. واضح است كه ايلي با اين اوصاف نمي توانسته است بر اسلام اورتدوكس بوده باشد.

 

٢- نادرشاه افشار فرزند خانواده اي بر مذهب علوي قزلباشي يعني غلات شيعه ترك بوده است. اين واقعيت از بررسي نام افراد خانواده وي كه  از نامهاي مذهبي مرسوم بين قزلباشان علوي ترك است نيز بسهولت دريافته ميشود.ּ نام پدر نادرشاه ايمام قولو٬ نام عمويش بكتاش٬ نام پدربزرگش نظرقولو٬ نام برادرش علي قولو٬ نام فرزندش ريضا قولو٬ نام برادرزاده اش علي قولو-عادلشاه بعدي است.

 

٣-  نادرشاه از خانواده ايل افشارهاي قزلباش اطراف اورميه (طائفه قيرخلو٬ تيره ارشلو) است كه توسط شاه اسماعيل ختايي جهت مقابله با تركان سني ازبك٬ تركمن، قاراقالپاق و غيره در خراسان اسكان داده شده بودند. سياست عمومي شاه اسماعيل صفوي اسكان وفادارترين نيروهاي ترك بر مذهب غالي تركي قزلباش و پخش جغرافيايي آنها جهت تغيير موازنه جمعيتي به سود عنصر ترك تبار و قزلباش مذهب در قلمرو حاكميت دولت تركي قزلباش خود بوده است.

 

٤- درگز محل تولد نادرشاه در مملكت افشار يورد (شمال خراسان)، يكي از مراكز قديمي تركهاي آذربايجاني علوي (قزلباش٬ علي الهي) ميباشد.

 

٥- دوستي اهل بيت در عين عدم التزام به احكام شريعت٬ علامت فارقه مذاهب باطني غلات و در راس آنها قزلباشيه ترك است٬ خصوصياتي كه در نادرشاه افشار نيز ديده ميشوندּ نادرشاه به اماكن مقدس شيعي و علوي٬ به عتبات در كربلا و نجف توجه خاصي نشان داده است. در بازديد وي از ساختمانهاي رواق حضرت علي در نجف تمام امراي لشكر دولت تركي افشاري حاضر بوده اند. وي به نام امام هشتم سكه زده و سجع مهر وي چنين بوده است: "لا فتي الا علي٬ لا سيف الا ذولفقار٬ نادر عصرم٬ ز لطف حق٬ غلام هشت و چار". نادر در سال ١١٤٩ در اصفهان پيروزيهاي اخير خويش را ناشي از تفضلات جناب اقدس رباني و امداد و اعانت ائمه اثنا عشري دانسته است.

 

٦- بر پرچم انتخابي نادر شاه نقش شير و خورشيد منقش بوده است. بر پرچم نيروي دريايي دولت تركي افشاري كه نادرشاه بنياد گزارد نيز٬ شمشير سرخ رنگي نقش بسته بود. هم شير٬ هم خورشيد و هم شمشير ذوالفقار از سمبلهاي تركان غالي بويژه در آسياي صغير و دولتهاي ايشان است. [26]

 

٧ - تسامح مذهبي كه در نادر ديده ميشود٬ با اعتقادات غلات شيعي ترك و اسلام هترودوكس٬ اسلام مردمي تركي آنها همخواني دارد:

 

- وي طي ملاقاتي با حاكم بغداد احمد پاشا ميگويد: "كفر چيز بسيار زشتي است و سزاوار نيست تا در كشور من كساني كسان ديگر را تكفير كنند. اكنون تو از طرف من وكيل هستي تا تمام اين تكفيرها را از ميان برداري".[27]

- در سفر بغداد، و پس از آنكه قزلباشان به مقبره ابوحنيفه توهين نمودند، نادرشاه افشار دستور داد تا فرشها و قنديلها در آنجا نصب شود و مقبره متبركه و دخمه شريقه امام اعظم به هزار نحو زيب و زينت و آراسته گرديد.

- وي همچنين با پيروان اديان گوناگون مسيحي، يهودي، زرتشتي با مرحمت و عطوفت برخورد كرده است. احكام و فرمانهاي متعددي با مهر نادر در دلجوئي از پيروان و پيشوايان اديان مختلف در دست است. در راستاي سعه صدر ديني، وي به تعميرات و تزئيينات در معابد و اماكن متبركه اديان گوناگون اقدام نموده است.

- اقدام نادرشاه به ترجمه كتب مقدس اديان نيز نشاني از تسامح مذهبي وي است.

 

٨- اقداماتي مانند قدغن نمودن خواندن و يا قرائت قرآن بر له علوي قزلباش (شيعي غالي) بودن وي است. زيرا همانگونه كه معلوم است غلات ترك شيعه معتقد به تحريف شدگي قرآن موجود اندּ

 

٩- اصرار وي بر ترجمه قرآن بر له قزلباش بودن وي است زيرا همه مذاهب هترودوكس اسلامي٬ به عنوان اصل بر كاربرد زبانهاي غيرعربي در متون و مراسم ديني اصرار ميورزند. زبان مقدس گروههاي باطني-علوي عرب نيز نه عربي استاندارد٬ بلكه لهجه هاي محاوره اي آن است.

 

١٠ - مخالفت نادرشاه با مراسم تعزيه براي كربلا و قدغن نمودن تعزيه حضرت امام حسين نيز در همخواني با مذهب قزلباشي است. زيرا در مذهب قزلباشي و تصوف تركي، اعمالي چون خودآزاري و خودزني با قمه و زنجير و سينه كوبي و غيره در ياس كربلا جائي ندارد. قزلباشان و يا غلات شيعه ترك گرچه مراسم ياس برگزار ميكنند٬ با اينهمه مراسم عزاداري و تعزيه همراه با خودآزاري مختص و منحصر به شيعه امامي استּ

 

١١- يورش و قلع و قمع روحانيون و مجتهدين شيعي امامي در همخواني كامل با اعتقادات مذهب باطني قزلباشي استּ عدم اعتقاد و اعتناء نادرشاه افشار به صنف روحاني شيعه نيز ناشي از مذهب قزلباشي وي است. اساسا در مذهب علوي و سكتهاي آن صنفي به نام روحاني و مجتهد و غيره وجود نداردּ

 

١٢ - در بيوگرافيهاي نادرشاه گفته ميشود وي هر شب سه كوزه كوچك شراب مينوشيد. در تمام تواريخ از شرابخواري نادرشاه به حد اعتدال (بر عكس بسياري از سران قزلباش) ذكر ميشود كه در توافق با مذهب غلات قزلباش ترك و در مخالفت با پايبندي وي به اسلام اورتودوكس (سني و شيعه) است. البته ممكن است كه گفته شود فرهنگ شراب وي ناشي از فرهنگ تركي اوست كه باز در اين صورت بايد يادآوري كرد كه اساسا يكي از دلايل اختيار مذهب باطني قزلباشي علوي از سوي تركان در تاريخ٬ همخواني تسامح موجود در اين مذهب - بر خلاف اسلام اورتودكس (شيعه و سني)- با فرهنگ سنتي و ملي تركي است كه در آن فرهنگ شراب و احترام به آزادي و برابري زن و مرد جايگاه ويژه اي دارد.

 

١٣- مخالفت نادرشاه با شيعه امامي فارسي –تشيع فقاهتي در همخواني كامل با فرهنگ مذهبي قزلباشي كه اساسا بر عليه شريعت بوده و بدون فقه مدون است مي باشد.

 

١٤- ادعا شده است كه نادرشاه خود را از پيغامبر اسلام برتر دانسته و حتا ادعاي الوهيت كرده است. جدا از مساله تناسخ؛ حلول و تجلي و نيز خود را هم سنگ و حتا بالاپايه تر از وليان و امامان و پيغمبران ديدن٬ ادعاهائي است كه در ادبيات و شطحيات باطنيان و غلات از جمله قزلباشان ترك علوي به وفور يافت ميشوند. [28]

 

بنابراين موضع ضد تشيع نادرشاه بيش از آنكه بر عليه مذهب عملا و قبلا حذف شده علوي قزلباشي توسط روحانيون و فقهاي فارس امامي باشد٬ مخالفت با تشيع موجود و اقتدار شيعه امامي است.

 

دستآوردهاي بلند مدت تلاشهاي مصلحانه نادرشاه افشار:

 

اساسي كه نادرشاه در ايجاد مذهب تركي جعفري و تابع ساختن دستگاه روحانيت امامي به اتوريته سياسي بنياد گذارد، بر خلاف فارسستان، در زمين منبت آذربايجان جنوبي و شمالي امروزه، حتي تركيه ريشه دوانيد. با جدا شدن آذربايجان شمالي اين بخش اساسا به سمت جامعه اي سكولار و دولتي لائيك حركت نمود و در سال ١٩١٨ به تاسيس جمهوري خلق آذربايجان، نخستين جمهوري و دولت لائيك در جهان اسلام انجاميد. اين همان روندي بود كه در ميان تركان ايران و تاريخ سياسي آذربايجان جنوبي نيز گرچه كمرنگتر مشاهده شده است. در آذربايجان جنوبي هرگز مانند فارسستان صنف روحانيت بر دستگاه سياست حاكميت پيدا نكرد.

 

حركت مشروطه خواه آذربايجان حركتي ضد مشروعه بود. در دوره مشروطيت، مردم آذربايجان بر عليه روحانيوني كه خواستار تنظيم قانون اساسي بر مبناي قواعد شريعت بوده اند شوريده و با شعار "بيز مشروطه ايسته ييريك، مشروعه دئييل" (ما مشروطه مي خواهيم نه مشروعه) چند تن از روحانيون را از شهرها اخراج و اعدام نموده اند.[29] تاسيس حكومتهاي ملي و لائيك منطقه اي آزاديستان توسط شيخ محمد خياباني كه خادم ديني اي لائيك و با مشي سياسي سوسيال دمكراسي بود وحكومت لائيك و دمكراتيك ملي آذربايجان توسط سيد جعفر پيشه وري كه از نخستين نمونه هاي دولت –ملت در خاورميانه است؛ تبديل آذربايجان به بيشه انديشه تجدد، ليبراليسم، سوسيال دمكراسي و كمونيسم؛ حاكميت فراملي كوتاه مدت دمكراسي پارلماني لائيك در ايران توسط شخصيت ترك قاجاري دكتر محمد مصدق،... همه ادامه منطقي سير مدرنيزاسيون- دمكراسي و لائيسيسم در انديشه سياسي تركهاي ايران است كه نادرشاه افشار نيز جزئي و مرحله اي تاريخي از آن بوده است.

 

دولتمردان پيرو نادرشاه: عباس ميرزا٬ محمدشاه٬ احمدشاه، آتاترك

 

علاوه بر روند عمومي مدرنيته و لائيسيسم در انديشه سياسي خلق ترك و خطه آذربايجان، در مقياس سلاطين ترك نيز سه تن، يعني شاهزاده آذربايجاني عباس ميرزاي قاجار، محمدشاه قاجار و احمد شاه قاجار به نوعي ديگر تلاش نادرشاه افشار براي ايجاد دولتي عرفي بجاي دولت شرعي را ادامه داده اند. در خارج ايران آتاتورك موفق به ايجاد دولتي مدرن و لائيك بر خرابه هاي خلافت عثماني شده استּ

 

عباس ميرزا قاجار

وليعهد فتحعليشاه عباس ميرزاي قاجار (متوفي به تاريخ ١٨٣٤) از جهات بسيار به نادرشاه افشار شباهت دارد: وي مانند نادر دست به اصلاحات نظامي زده٬ براي حفظ وحدت ارضي آذربايجان جنگيده و به محدود كردن اختيارات روحانيت شيعه تشبث كرده است. او همچنين در صدد رفع اختلافات دو دولت تركي قاجار و عثماني برآمده است. وي در نامه اي ميگويد: "هميشه سعي و كوشش و تلاش و جهد من دراين ميانه اين بوده كه غبار نقاري بين دو دولت اسلام ]عثماني و قاجار[ نباشد"

 

عباس ميرزا برجسته ترين شخصيت نماينده حركت مدرنيسم در تاريخ معاصر شرق و انديشه آذربايجان مركزي در تاريخ آذربايجان است. او فرمانده اردوي مملكت آذربايجان بود. وي كه رابطه تنگاتنگي با نظاميان و ديپلماتهاي اروپائي داشت، و متاثر از انقلاب كبير فرانسه بود، پس از شكست اردوي دولت آذربايجاني قاجار از روسيه تزاري و الحاق ولايات شمالي آذربايجان به آن دولت، با الهام از سلطان سليم سوم امپراتور عثماني اقدام به نوسازي نظام ارتش نمود. براي تجهيز كارخانه ها و كارگاههاي توپسازي و توليد تفنگ اقدام كرد و دارالترجمه ‌اي براي ترجمه كتب نظامي مهندسي در تبريز بنا نهاد. از ديگر اقدامات عباس ميرزا اعزام دانشجو از خانواده‌هاي آذربايجاني به اروپا و روسيه براي تحصيل در رشته‌هاي علوم نظامي، توپخانه، مهندسي معدن، شيمي، طب، مترجمي زبان انگليسي، فنون كليد و قفل سازي و نقشه‌برداري بود. از جمله در سال ١٨١١ ميرزا محمد كاظم و حاجي بابا افشار به انگليس فرستاده شدند كه پس از بازگشت، حاجي بابا افشار پزشك ويژه عباس ميرزا شد. وي در سال ١٨١٣ سيستم واكسيناسيون در آذربايجان را دائر كرد و در سال ١٨٢٤ دومين چاپخانه سربي در تبريز را تاسيس نمود. به همت وي آثار تاريخي و ادبي ترجمه شد. عباس ميرزا همچنين با استفاده از كادر آموزش ديده دانشجويان اعزام شده به خارج، سيستم نوين اداري در آذربايجان را برقرار كرد.

 

عباس ميرزا شخصيتي مدرنيست داشت و از زمانيكه فرمانرواي آذربايجان بود تصميم به همگرا نمودن اركان سياسي، اداري واجتماعي مملكت آذربايجان با دنياي نوين و اروپا گرفته بود. در راستاي عرفي نمودن دولت، وي شروع به محدود نمودن اختيارات و اقتدار روحانيت امامي كرد. عباس ميرزا كوشيد محاكم شرع را قضات شايسته اداره كنندּ او در تبريز ديوانخانه جديدي تاسيس نمود و پيرو آن، قضات در ديگر شهرهاي آذربايجان نيز به كار گمارده شدند. روحانيت فارس امامي كه با همه حركات مدرنيست و نوجوي عباس ميرزا، نوسازي كشور، محدود ساختن قدرت روحانيون، عرفي نمودن دولت و كلا دگرگوني چهره ي ايران مخالف بود، به مخالفت و دشمني با وي برخاست و به بهانه امر عباس ميرزا دائر بر تراشيدن ريش پرسنل نظامي، اعلام كرد كه عباس ميرزا از دين اسلام برگشته و مسيحي شده است.

 

محمدشاه قاجار-حاجي ميرزا آغاسي

گرچه دولتهاي تركي افشار و قاجار هر دو از سوي طوائف ترك قزلباش علوي (غلات شيعه ترك) بنيان گذارده شده اند٬ شاهان هر دو دولت از سويي به سبب تقيه و از سوي ديگر به سبب ملاحظات سياسي و نيز استحاله تدريجي در مذهب جعفري با روحانيون شيعه امامي مدارا نموده حتي علويت و مذهب باطني قزلباشي خويش را مخفي نگه داشته اندּ تنها استثنا در اين دو مورد محمد شاه قاجار است. وي به همراه وزير خويش پير علي اللهيان قزلباش٬ حاجي ميرزه آغاسي بار ديگر مذهب باطني قزلباشي-صوفي خويش را آشكار نموده و در صدد حاكم نمودن دوباره آن بر دولت بر آمده استּ

 

پس از درگذشت عباس ميرزا فرمانرواي آذربايجان و وليعهد دربار قاجار، فتحعليشاه فرزند وي محمد ميرزا را وليعهد و فرمانرواي آذربايجان تعيين نمود. يكسال بعد فتحعلشاه نيز درگذشت و سلطنت به محمد ميرزا ـ محمد شاه بعدي ـ رسيد. از اولين اقدامات محمد شاه پس از استقرار در تهران تفويض صدارت عظماي كل -نخست وزيري- ممالك محروسه قاجار به حاجي ميرزا آقاسي (بر مذهب علوي –تركي قزلباشي) بود. او حاجي ميرزه آغاسي را قطب شريعت و پير طريقت ميدانست. حاجي ميرزا آغاسي شخصي بوده است كه راه صوفولوق (مذهب قزلباشي) و باطنيگري را به محمدشاه نشان داده بود. اين دو به مثابه دو درويش مشهور شدند. [30]

 

دوران محمد شاه قاجار٬ دوره كوشش براي احياي مذهب تركي قزلباشي و سركوب و تصفيه صنف روحانيت امامي در ايران است. دربار محمد شاه قاجار يك جمع آذربايجاني بود و حاجي ميرزا آغاسي "تركها را بيش از ديگران ترجيح مي‌داد". عليقلي خان اعتضادالسلطنه، شاهزاده قاجار مي ‏نويسد: "حاجي ميرزا آقاسي .... چون صوفي بود، از علماء ديني و فقها، آن هم علماي صاحب نفوذ اصفهان، دل خوشي نداشت". وابستگي مفرط ميرزه آغاسي به مذهب علوي قزلباشي و صوفيان ترك (صوفولوق) –وي آنها را تبديل به سلاحي بر عليه روحانيت فارس شيعه امامي نموده بود- باعث نگراني روحانيت فارس گرديد. روحانيت فارس تمايل محمد شاه به مذهب غيررسمي قزلباشي تركي را نيز خطرناك مي شمرد. اين شاه آذربايجاني كه به هيج وجه اعتقادي به مراجع شيعه امامي نداشت، به همراه وزير قزلباشش حاج ميرزه آغاسي٬ در برابر مداخلات روحانيون فارس امامي در امور حكومتي ايستادּ از جمله براي برچيدن بساط حاكميت شرعي روحاني فارس محمد باقر شفتي به اصفهان در فارسستان لشكر كشيد٬ شهر را محاصره نمود و اقتدار ملاي شفتي را در هم شكستּ اين اولين بار در سده اخير بود كه شاهي به ضد ملايي لشكر مي كشيدּ

 

سلطان احمدشاه قاجار

احمدشاه قاجار٬ آخرين سلطان ترك آذربايجاني٬ از برجسته ترين دولتمردان رهرو نادرشاه افشار استּ وي پادشاهي عميقا دلبسته به دمكراسي و مدافع جدائي دين از دولت بودּ احمدشاه در مواجهه اي با بنيادگرايان امامي فارس٬ پرچم بنيادگرايان كرمان-فارسستان، كه در آن شير و خورشيد تركان قزلباش از پرچم دولت تركي آذربايجاني حذف و به جاي آن آيه اي از قران جايگزين شده بود را ممنوع كرد. احمدشاه قاجار به سوسيال دمكراسي (سوسياليسم) تمايل داشت و از اطرافيان خود خواستار راي دادن در انتخابات مجلس به نفع سوسياليستها شده بود. وي به همين دليل مغضوب روحانيت شيعي فارس قرار گرفته بود٬ به گونه اي كه آيت الله فارس٬ مدرس در باره او گفته است "پادشاهي كه به سوسياليستها راي دهد٬ خود بخود مشروعيت خويش را از دست داده است"ּ احمدشاه نيز مانند نادرشاه و عباس ميرزا در راستاي سياست همگرائي تركان ايران- آذربايجان و عثماني، در صدد نزديكي با دولت تركي عثماني٬ حتي وصلت با خاندان عثماني بر آمده بودּ

 

مصطفي كمال آتاترك

از دولتمردان  و حكام رهرو نادرشاه افشار در مقياس دنياي تركي ميتوان از مصطفي كمال آتاترك نام برد. آتاترك اصلا از تركان بكتاشي قارامانلو وابسته به طائفه قزلباش افشار مي باشد. والدين آتاترك از تركان بكتاشي تراكياي غربي- منطقه سلانيك يونان اند كه از يوگسلاوي فعلي به آنجا مهاجرت كرده بوده اند. اجداد وي اصلا از تركهاي بكتاشي قارامانلو هستند كه توسط عثمانيان و در راستاي سركوب قزلباشها به شبه جزيره بالكان (يوگسلاوي و يونان امروزي) تبعيد شده بودند. قارامانلوها خود وابسته به طائفه افشار آذربايجان از تركان اوغوز بوده اند كه در نيمه اول قرن سيزده ميلادى با ترك وطن خويش آذربايجان به خاك آسياى صغير مهاجرت نموده و توسط سلطان سلجوقى علاء الدين كيقباد در ناحيه لارنده (قارامان فعلي) اسكان داده شده و بعدها يكى از پاينده ترين حكومتهاى محلى تركى در آناتولي بنام قارامان اوغوللارى (١٤٨٧-١٢٥٦) را تاسيس نموده اند.[31]

 

آتاتورك با انجام اقداماتي از قبيل مبارزه با استعمار، ايجاد جمهوريت، ايجاد نهادهاي مدني، زمينه سازي براي تحزب سياسي و فعاليت سنديكاها، حاكميت روشنفكران و مصلحان در دولت و ديوان سالاري، لاتين سازي الفبا، پاكسازي زبان تركي از تاثێرات زباني و فرهنگي فارسي و عربي٬ بنيان گذاردن سيستم دولتي لائيك، برقراري برابري زن و مرد، ايجاد مدارس مختلط و مبارزه با فساد مالي و اقتصادي دولتمردان، ايجاد شبكه بسيار گسترده موسسات علمي، آموزشي و فرهنگي، هنري از قبيل دانشگاهها، آكادميها، تئاتر و اپراها تركي سازي دين از قبيل اقامه اذان به زبان تركي ... بيشك برجسته ترين دولتمرد لائيك در جهان ترك و اسلام بشمار مي رودּ با اقدامات آتاترك، به حاكميت مطلق و انحصاري شريعت بر جهتدهي حيات اجتماعي پايان داده شد و مداخله آن در اقتدار سياسي و امور دولتي متوقف گشت.

 

روحانيان امامي فارس- استعمار انگليس و ساقط نمودن دولت تركي قاجار

 

روحانيت شيعه امامي فارس در هماهنگي كامل با استعمار انگليس٬ داشناكهاي ارمني، اليگارشي زرتشتي، محافل فراماسون و مراكز صهيونيستي در خلع احمدشاه قاجار از سلطنت و پايان دادن به سلسله تركي- آذربايجاني قاجاري و حاكميت ترك در ايران عمل نموده استּ [32]رضا خان با پشتيباني انگليس و با تظاهر شديد به رعايت مذهب امامي و پذيرش نظرات روحانيان فارس و اظهار علاقه مندي به احكام شريعت و رضايت و حمايت روحانيان امامي شيعي كه خواستار سقوط سلطنت قاجار بودند، به قدرت رسيد.

 

رضاشاه از همان فردای کودتای سوم اسفند ١٢٩٩، با اقداماتي نمايشي مانند بستن مغازه های شراب فروشی و عرق فروشي، تاترها و سينماها، عکاس خانه ها و کلوپ های قمار، بنای دوستی و آشنايی با روحانيون فارس تهران را نهاد و به زودی پشتيبانی ايشان را به سوی خويش جلب کرد. در گشودن باب گفتگو و دوستي ميان سردار سپه و روحانيون امامي، از دو تن روحاني فارس به نام حاج آقا رضا رفيع رشتی (قائم الممالک) و ميرزا هاشم آشتياني نام برده ميشود. مجتهد حاج آقا رضا رفيع رشتی که از او به عنوان معلم رضاشاه ياد می شود از سال ها پيش از کودتا با رضاخان آشنايی داشت. او كه به همراه برادرانش از بانفوذترين روحانيون امامي پايتخت بودند، در سفر و حضر در کنار شاه بود. [33]

 

روحانيون فارس امامي همانگونه كه با مشروطه، با جمهوريخواهي نيز - و در نتيجه با محدود شدن قدرت خويش- شديدا مخالف بودند. آنها ترجيح مي دادند رضا خان بعنوان “شاهنشاه مقتدر“ حكومت كند تا دليل وجوديشان بعنوان حامي “مستضعفين“ و “ستم ديدگان“زير سوال نرود. از اينرو در گرماگرم گفتگوی جمهوریخواهی به طرفداران سرسخت “سلطنت“ تبديل شدند و راه را براي رسيدن رضاخان به پادشاهي هموار كردند. با پادرميانی آيت الله زاده خراسانی، فرزند آخوند خراسانی مجتهد معروف، رضاخان رئيس الوزرا در فروردين ماه ١٣٠٣ خورشيدی به قم رفت و با سه تن از بزرگترين مجتهدين فارس امامي، مراجع شيعه ساکن نجف که موقتا در قم اقامت داشتند يعني شيخ عبدالکريم حايری يزدی، مؤسس و رئيس حوزه علميه قم، سيد ابوالحسن اصفهانی و سيدحسين نائينی، ملاقات کرد. به دنبال آن، رضاخان انديشه جمهوری را کنار نهاد و در مقابل مراجع امامي فارس، انتقال پادشاهی از قاجاريه ترك به خاندان رضاخان آريائي را پذيرفتند. پشتيبانی روحانيون فارس از تشکيل دولت پهلوی به پايه ای بود که نائينی و تنی ديگر از روحانيون فارس امامي نجف در سال ١٣٠٤ فتوا صادر كرده، مخالفت با رضاشاه را مخالفت با شرع انور محمدی خواندند و اطاعت از رضاخان را وظيفه ي ديني اعلام كردند. بدنبال آن، برجسته ترين روحانيون فارس امامي از شهرهای مختلف٬ هم در مجلس مؤسسان برای تغيير قانون اساسی و انتقال پادشاهی از قاجار به پهلوی شرکت نمودند و هم در مراسم تاجگذاری رضاخان به سال ١٣٠٤.

 

اهميت نادرشاه در تاريخ ترك٬ آذربايجان و ايران

 

نادرشاه افشار اين آخرين جهانگير ترك و بنيانگذار دولت تركي آذربايجاني افشار، به لحاظ فرهنگ و تاريخ تركي -آذربايجاني، ايران و جهان اسلام از جهات بسيار داراي اهميت است، جنبه هايي كه در تاريخنگاري رسمي فارسي معمولا بدانها اشاره اي نمي شود. از جمله ايجاد مذهب تركي جعفري، اقدام براي تقريب و نزديكي مذاهب اسلامي، سعي در ايجاد دولت عرفي (به زبان امروزي لائيك)، طراحي پرچم سه رنگ دولت تركي آذربايجاني افشار و ...... در زير به برخي ديگر از خصوصيات مهم نادرشاه افشار اشاره ميشود:

 

ارتقاء موقعيت زبان تركي

طائفه افشار مانند ديگر طوائف قزلباش از حاميان زبان و فرهنگ تركي در تاريخ بوده است. دولت تركي -آذربايجاني افشاري نيز جايگاهي ممتاز در تاريخ زبان و فرهنگ و تاريخ سياسي -نظامي ترك دارد. از مشخصات نادرشاه افشار اهميتي است كه به زبان تركي ميداده و تدابير مختلفي است كه وي براي حفظ و ارتقاء موقعيت رسميت و دولتي بودن زبان تركي، كاربرد در عرصه ديپلماسي و تثبيت آن به عنوان زباني نوشتاري انجام داده است.

 

- نادر شاه افشار از شاهان با خودآگاهى ملى ترك در ايران است كه اقدام به چاپ پول به دو زبان فارسى و تركى كرده است. بر اسكناس چرمى وى عبارت "پوست شتر، حكم نادر، دئمه گؤتور" نوشته شده بود.

 

- وي كتيبه هاي چندي به زبان تركي نويسانده است. در شهر دره گز كتيبه اي از نادرشاه بنام نادير داش يازيتى- كتيبه نادري به زبانهاي فارسي و تركي موجود است. اين سنگ نوشته تركى كم نظير در تاريخ اسلامى و تركى معروف به كتيبه نادرى در مدخل دربند ارغون شاه در كلات نادرى٬ ملك پدرى نادر (دره گز خراسان) قرار دارد. كتيبه داراي ٢٤ بيت شعر تركي (٤ مصراع فارسي) است. اشعار متعلق به "گلبن افشار" از شاعران دربار نادر شاه افشار است. كتيبه تركى ديگر نوشته شده به امر نادرشاه افشار، كتيبه تركي حرم حضرت على در نجف است. اين شعر تركى سروده شده به سفارش نادر شاه و نوشته شده با آب طلا و شنگرف٬ بر سردر ورودى در بالاى ايوان حرم حضرت على در نجف نصب گرديده است. سراينده شعر٬ شاعر و رياضيدان ميرزا عبدالرزاق‌ تبريزي‌ جهانشاهي‌ متخلص به نشئه و يا نشاء٬ از احفاد سلطان جهانشاه قاراقويونلو٬ برجسته ترين حاكم دولت تركى-آذربايجانى قاراقويونلو مى باشد.

 

- زبان ديپلماسي نادر شاه تركي بود. وي با تمام مخاطبين خويش٬ در ديدارهاي رسمي و يا غيررسمي از هر مليت و مذهبي (حتا با پاتريك ارمني و در فتح هندوستان) صرفا به تركي صحبت مينموده است. زبان حاكم بر قورولتاي مغان نيز تركي بوده است. نادرشاه خواندن و نوشتن به زبان فارسي دست و پاشكسته اي را بعدها در آخر عمر به آموزگاري ميرزا مهدي خان استرآبادي منشي مخصوص خود و تركولوق برجسته عصر فراگرفته است.

 

- علاوه بر سازماندهي ارتش دولت تركي افشاري، زبان فرماندهي و كاربردي اين ارتش نيز تركي بوده است. در اين قشون افراد عادي آن باشدان گئچه ن ناميده مي شده اند كه در عصر عباس ميرزاي قاجار به سرباز فارسي ترجمه شده است.

 

- دوره حاكميت وي همچنين دوره تاثير گسترده زبان تركي بر فارسي و نفوذ و ورود همه جانبه اصطلاحات و واژگان تركي در زبان فارسي است. در اين دوره همچنين كتب با ارزشي در باره گرامر و لغت تركي تاليف شده است. به عنوان نمونه منشي نادرشاه، ميرزا مهدي خان استرآبادي، كتاب مباني اللغت را دستور زبان تركي و اثر برجسته سنگلاخ را در لغت تركي نگاشته و به نادرشاه افشار تقديم نموده است. ميرزا ذكي مشاور نادرشاه نيز مجموعه اشعار تركي مشتمل بر ده هزار بيت را تدوين كرده است.[34]

 

نادرشاه: شاهي و سروري در ايران، موروثي ايل جليل تركمان

نادرشاه افشار بنيانگذار دولت تركي -آذربايجاني افشار، از معدود حكمرانان داراي خودآگاهي و شعور ملي ترك در تاريخ ايران است. از جنبه فرهنگ تركي بين "سلطان احمد جلايري"، "جهان شاه قاراقويونلو"٬ "اوزون حسن آغ قويونلو"٬ "شاه اسماعيل صفوي"٬ "نادرشاه افشار" و "آغامحمد خان قاجار" كوچكترين فرقي موجود نميباشد. همه اين سلاطين آذربايجاني بر ترك و توركمان بودن خود واقف و بدان افتخار ميكرده اند. [35]در نادرشاه نيرومندي خودآگاهي ملي ترك و حميت اويماقيت قزلباشي-توركماني آشكارا ديده ميشود. نادرشاه به دفعات و از جمله در قورولتاي توركمان بر ترك بودن خود تاكيد كرده است. وي پس از حمله فرزندش رضا قلي ميرزا به شهر بلخ و تصرف آنجا٬ مكتوبي نوشته و به فرزند خويش امر كرده است كه از تعرض به سرزمين و كشور مغولان و تركان پرهيز نمايد.

 

نادرشاه به دفعات بر توركمان بودن خود - يكي از نامهايي كه بين قرون ٢٠-١٤ ميلادي براي ناميدن طوائف قزلباش آسياي صغير و آذربايجان و ايضا خلق ترك آذربايجان بكار رفته است - و دول آذربايجاني ماقبل خود و همچنين عثمانيان تاكيد نموده است. او در نامه اي به شيخ الاسلام عثماني شيخ مصطفي افندي شاهي و سروري در ايران را موروثي ايل جليل تركمان مي داند و مي گويد كه مردم: "... نواب همايون ما را به شاهي و سروري كه موروثي ايل جليل تركمان بود اختيار نمودند". در نامه اي ديگر به دولت عثماني در مورد باز پس گرفتن آذربايجان و عراق؛ از دولتهاي صفوي، آغ قويونلو، قاراقويونلو و دولت خويش با نام دول توركماني ياد كرده، چنين استدلال مي كند كه مناطق مزبور: " ... در ازمنه سالفه به سلاطين تركمان تعلق داشت كه به سبب اختلاف انگيزي شاه اسماعيل به دولت عليه عثمانيه انتقال يافته ...". او خاندان عثماني را نيز به عنوان بزرگترين خاندان توركمانها – گروهي كه منسوبيت خود بدانها را تاكيد ميكند- توصيف كرده و در نامه هاي متعددي به عثمانيها (كه برخي از آنها به تركي آذربايجاني نوشته شده اند)، از جمله به سلطان عثماني محمود اول و فرزندش، به دفعات بر ترك بودن خويش تاكيد نموده، از پيوندهاي زباني و تباري خود با حكمداران ترك عثماني و هندوستان سخن رانده و خويشاوندي قومي خويش با آنها را متذكر ميشود. (اين در حاليست كه در هيچكدام از مكتوبات عثمانيان خطاب به نادرشاه مشابه اين حسيات به چشم نميخورد كه حاكي از اين است كه يا رجال عثماني ملتفت اين علائق تباري نبوده اند و يا بدان اهميت نميداده اند).

 

پاسداري از هويت تركي

نادرشاه علاوه بر نامهايي مانند اوگه ده ي[36]٬ و تيمور[37]  براي پسران خويش يكي را نيز بنام اولدوز (به معني ستاره) و يكي از نواده هاي خويش را اوغورلوخان ناميده است. اولدوز طبق اساطير تركي نياي تركان افشار و از فرزندان اوغوزخان ميباشد. وي حتي به امپراتور روس كاترين، نام تركي آق بانو را داده است. آنگونه كه از نامگذاريهاي خانواده نادرشاه ديده ميشود، والدين وي نيز داراي شعور ملي تركي بوده اند. نام يكي از برادران وي بكتاش و ديگري بابير است.

 

سعي در حفظ اتحاد ارضي آذربايجان

از اهميتهاي نادرشاه در تاريخ سياسي و فرهنگي تركهاي آذربايجاني يكي آنست كه وي موفق شده است كه اكثريت توده تركهاي آذربايجاني خاورميانه را (شرق تركيه٬ ايران٬ آذربايجان٬ خراسان٬ عراق و افغانستان) در زير چتر واحد اداره دولت تركي آذربايجاني واحدي جمع نموده و به وحدت رواني و ملي برساند.

 

نادر پس از آنكه با مقاومت و سرسختي عثمانيها در مقابل شناختن مذهب جعفري مواجه شد از اين خواست خود دست برداشت و بر خواست ديگرش دائر بر الحاق عراق و آذربايجان به خاك دولت تركي افشاري اصرار نمود. وي براي اثبات حقانيت خود چنين استدلال ميكرد كه مناطق مزبور بخصوص مناطق غربي آذربايجان كه به خاك عثماني ضميمه گشته بود[38] و نيز مركز تركان عراق كركوك-موصل در ازمنه سالفه به سلاطين توركمان تعلق داشت كه به سبب اختلاف انگيزي شاه اسماعيل به دولت عليه عثماني انتقال يافته است.  وي از دولت عثماني مي خواست كه در مقابل باز پس گفتن پيشنهاداتش در باره قبول مذهب جعفري، يكي از دو سرزمين عراق و آذربايجان را كه "في الحقيقه ارثي اين خيرخواه است،....از راه يگانگي به اين دوست صادق الولا احسان و عطا فرمايند. البته نصف ديگر به آن دولت باهره، حلال خواهد بود." نادرشاه به دفعات براي الحاق مراكز ترك نشين موصل و كركوك به دولت تركي آذربايجاني افشاري، نيز مناطق بغداد٬ حله٬ سليمانيه٬ سامره٬ نجف و كربلا و غيره لشكركشي كرده، در ١٧٣٤ كركوك و اربيل را تصرف و به محاصره موصل اقدام و در سال ١٧٤٤ قارس را محاصره نموده است.

 

نادرشاه با شكست دادن عثمانيان يكپارچگي هر سه بخش ممالك آذربايجان (شمالي در قفقاز-آذربايجان٬ جنوبي در خاورميانه-ايران و غربي در آسياي صغير- تركيه امروزي) را هر چند براي مدت كوتاهي محقق كرده است. او كه با سياست تركيب و توحيد اراضي و تمركز اداري، سياست توسعه قدرت مركزي آذربايجان بر عليه روسيه و عثماني را اجرا مينمود، تشكيلات بيگلربيگي (تقسيمات اداري) عصر صفوي را تغيير داد و ولايات شمالي رود ارس (آذربايجان شمالي) تا دامنه هاي شمالي كوههاي قفقاز و ناحيه تا ساحل درياي سياه (آذربايجان غربي و يا آذربايجان تركيه) را ضميمه بيگلربيگي آذربايجان كرد و حكومت اين چند ايالت و ولايت را زير نام بيگلربيگي آذربايجان به برادر خود ابراهيم خان واگذار كرد.[39] ميرزا مهدي‌ خان‌استر آبادي‌ در كتاب ‌"جهانگشاي‌ نادري‌" در مورد حدود "ممالك آذربايجان‌" در دوره نادرشاه مي‌نويسد: "... سپهسالاري‌ و اختيار كل‌ ممالك‌ آذربايجان‌ را به‌ ظهيرالدوله‌ ابراهيمخان‌ برادر والا گهرعنايت‌ و مقرر داشتند كه‌ تمامي‌ بيگلربيكيان‌ و حكام‌ ولايات‌ آذربايجان‌ از حد قپلانكوه ‌(قاپلانتي در آذربايجان جنوبي‌) الي‌ آرپه‌ چاي‌ (آرپاچاي در تركيه) و منتهاي‌ داغستان‌ (در روسيه) و گرجستان‌ تابع‌ امر و نهي‌ او باشند. (تاريخ‌ نادري‌، جهانگشاي‌ نادري‌، استرآبادي‌، ميرزا مهدي‌ خان‌، ص‌ ١٣٦)[40] نادرشاه با اين اقدام، پس از شاه اسماعيل ختائي براي نخستين بار وحدت ارضي سه پارچه آذربايجان و يكپارچگي معنوي تركهاي آذربايجاني را هرچند براي مدت كوتاه و براي آخرين بار تحقق بخشيده است.

 

تاسيس نيروي دريايي آذربايجان و ايران

نادرشاه از نخستين شاهان ترك ايران و آذربايجان است كه به اهميت نيروي دريايي واقف شده است. او بنيانگذار نيروي دريايي مدرن دو كشور امروزي ايران و آذربايجان به شمار ميرود. [41] در عهد وي نيروي دريايي دولت آذربايجاني افشار در مقابله با لزگيها در درياي خزر و اعراب در جنوب تاسيس شده است. وي در راه توليد كشتيها و توپهاي جنگي لازم اين نيرو در داخل مرزهاي دولت افشاري سعي فراواني نمود و اقدام به ايجاد كارخانه كشتيسازي و توپسازي در كشور كرد. او باخريد٬ قبول هديه و حتي ربودن از ديگر كشورها موفق به ايجاد نيروي دريايي اي مركب از چهار كشتي بزرگ٬ سه كشتي متوسط، دو كشتي كوچك و تعداد بيشمار قايقهاي جنگي شد. انگليسها در سال ١٧٤٤ نيروي دريايي نادرشاه را مركب از سي كشتي جنگي و تعداد بيشمار قايقهاي جنگي برآورد كرده بودند. (از ديگر شاهان ترك آذربايجاني كه اهميت خاصي به گسترش نيروي دريايي داده اند٬ ناصرالدين شاه قاجار است).

 

گراميداشت نادرشاه افشار:

 

گفته مي شود كه مردم افغانستان - يکی از سرزمينهای مغلوب- نادرشاه را جنايتکاری می دانند که زندگیشان را به آتش کشيده هستي شان را به تاراج داد و در خاک افغانستان نام "نادر" به ندرت بر كودكان گذارده ميشود، حتي پشتونها – پرشمارترين گروه ملي افغانستان - روزی در سال را به لعنت کردن وی اختصاص داده اند. اما اينسوتر نادرشاه در فرهنگ تركي و آذربايجاني و در ميان گروههاي گوناگون به علل بسيار متفاوتي گرامي داشته ميشود:

 

- توده هاي ترك وي را به عنوان سمبل جهانگشائي ترك و قهرمان ملي گرامي ميدارند. چهره نادرشاه در طول قرنها همواره يكي از نقشهاي بسيار محبوب بر فرشهاي بافته شده توسط ايلات و روستائيان ترك است.

 

- روشنفكران مليگراي ترك از نادرشاه به عنوان سمبل خودآگاهي و هويت تركي و دولتمداري آذربايجاني تجليل نموده اند. كاربرد زبان تركي در دولت آذربايجاني تركي افشاري در سطح ديپلماسي، نوشتاري و در چاپ پول؛ تاكيد وي بر هويت تركي و توركماني اش و بر گسترش روابط تركان ايران با تركان آسياي صغير و آسياي ميانه؛ جهد او در از ميان برداشتن دشمني هاي فرقه اي و مذهبي در جهان اسلام و ترك و تاسيس يكپارچگي ارضي سرزمين آذربايجان از نقطه هاي قوت وي براي اين گروه است.

 

- چپ ترك و آذربايجاني، همچنين تركان جعفري و علويان ترك به سبب اقدامات وي براي ايجاد دولتي عرفي و لائيك و قلع و قمع روحانيت زياده طلب و بنيادگراي شيعه امامي فارس از او تقدير نموده اند. يكي از نخستين نمايشنامه هاي جهان تركي و اسلام يعني تريلوق نادرشاه افشار٬ توسط نريمان نريمانوف در سال ١٨٩٩ (اصلا از افشارهاي اورميه، بعدها دبير كل حزب كمونيست آذربايجان و نخستين رئيس جمهور جمهوري سوسياليستي آذربايجان، عضو كميته مركزي اجرائي اتحادجماهير شوروي از ١٩٢٢، عضونامزد كميته مركزي حزب كمونيست شوروي بين  ١٩٢٥-١٩٢٣) در گراميداشت جنبه هاي مثبت اين شاه آذربايجاني نوشته شده است. اين نمايش در زمان حكومت سوسيال دمكرات و لائيك آزادستان شيخ محمد خياباني بارها در تئاتر تبريز و به زبان تركي به صحنه رفته است.[42]

 

 



[1] - با اينهمه نادرشاه افشار با جنگ با محمدشاه گوركاني و اشغال دهلي و فتح هندوستان ضربه اي اساسي و تاريخي به حاكميت امپراتوري تركي تيموري در جنوب آسيا وارد نموده است.

 

[2] - لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث، ج ١، ص ١١٩

 

[3] - به عنوان نمونه در يكي از نوشته هاي قوميتگرايانه فارسي- نژادپرستانه آريائي چنين گفته مي شود: "اين شوربختي ودرماندگي در ايران روان بود! اما از آنجا که همواره ايران همچون مرغ آتش خوار ازميان خاکستر خود بر مي خيزد ؛ اين بار نيز اين خيزش آغاز گرديد که رستاخيزگرِ آن دلير مرد غهرماني بنام نادر بود که خود را پسر شمشير ميخواند ! با پيدايش نادر پشت همه دشمنان ايران لرزيد ؛ و بزودي با نبردهاي بي زينهارِ او ايرانيان توانستند بر پا خيزند و به فرماندهي او کشور مهر و اهورا را از ترک و ازبک و روس و افغان پاک گردانيدند٠ در پيِ نبردهاي نادرشاه ايرانيان؛ روسيان را تا جايگاهِ پيشينِ خود و تا رودخانه يِ تَرَک پشتِ شهر گروزني در چچن بازگشت دادند (١٧٣٥) ودست آنان را از ايران دور داشتند ٠ روسيان پس از اين و نزديک ٨٠ سال از دست درازي بخاک ايران پرهيز مينمودند و اين ترسي بود که از نادرشاه بر جانشان ميبود ٠ نادرشاه در اين زمان ازبکان را گوشمالي سختي داد ؛ افغانان را تارومار کرده واز همه بدتر کمر اوسمانيان منغول نژاد را شکست و آنان را پي در پي در چند شهر کشته ونابودکرد و وزير کوپرولي (پاشا) را کشت و استان سورستان ايران (اراغ ) و همه يِ سرزمين هاي ايراني راکه ترکان برآن چيره شده بودند راازانان ستاند و ترکان را وادار به بستن پيمان نامه هايي بي چون و چرا کرد که شکست خود را پزيرفته و باجگزار ايران شدند !"

 

[4] - دولت محلي آل شوملا (١١٩٥-١١٤٢): در زمان حكمدار سلجوقي ملكشاه با تضعيف حكومت وي توسط آي دوغدو (ويا قوش دوغدو) آسلان اوغلو (ويا آيخان اوغلو) يعقوب بيگ، در سال ١١٤٣ در عربستان (خوزستان) ايران تاسيس شده است. اين گروه افشارهايي هستند كه از دشت قپچاق در آغاز قرن ١٢ به سركردگي يعقوب بيگ و ايله ي دوغدو شوملا و به همراه طائفه تركي سالور (سالغور، از شاخه اوچ اوخ تركان اوغوز) به رهبري مودود اوغلو سونقور پس از مدتي سكونت در خراسان به عربستان ايران آمده اند. پس از مرگ آي دوغدو يعقوب، قوش دوغان اوغلو (ويا گوج دوغان اوغلو) ايله ي دوغدو ملقب به شوملا (شوملو) جانشين و بيگلربيگي دولت سلجوقي بر عربستان و بخشي از لرستان شده است. خاندان آل شوملا تا سال ١١٩٥ بر عربستان ايران حاكم بوده است. بخشي از اين دسته كه ساكن فارس و كهگيلويه لرستان شده بود بعدها دولت تركي آذربايجاني سالورها را تاسيس نموده است.

 

[5] - موصول اتابكلري –زنگيها (١١٢٢-١٢٦٢): معروفترين خاندان آتابكان منسوب به ايل افشار از اوغوزها است كه ١٣٦ سال حكومت كرده است. خاندان داراي دو شاخه شاهي (در موصل و شام) و دو شاخه شاهزادگي (در سينجار و جيزره) بوده است. دولت اتابكهاي موصل را افشارها به رهبري آغ سونقور تاسيس نموده اند. نام اين دولت از نام عمادالدين زنگي پسر آغ سونقور گرفته شده است. اين گروه در فتح آسياي صغير توسط تركها مهمترين نقش را - پس از قاييها كه موسس دولت عثماني اند- ايفا كرده و بعدها در جنگهاي صليبي شركت نموده است. در قرن ١٣ تابع مغولها شده و به جنوب آناتولي و شمال سوريه مهاجرت كرده اند و در آنجا در تشكيل حكومت قارامان اوغوللاري نقش داشته اند.

 

[6] - قارامان اوغوللاري در تمام دوران اقتدار خود سمبل آزادي و استقلال بوده است. اين دولت يكي از قدرتمندترين رقباي دولت عثماني بود. قارامان اوغوللاري خود را وارث دولت سلجوقي قبول مي كرد و به همين سبب بر عليه دولت عثماني با دو دولت تركي ديگر تيموري و مملوكها و همچنين با بيزانسها همكاري نموده است. قارامان اوغوللاري همچنين از متحدان دولت آذربايجاني آغ قويونلو بر عليه عثمانيان بوده است. اهميت قارامان اوغوللاري و دولتشان در تاريخ تركي بسيار مهم مي باشد. نام شهر قارامان و يا لارنده در تركيه كه محل فوت مادر مولانا و نيز تولد فرزند وي سلطان ولد است منسوب به اين طائفه افشار آذربايجاني است. دولت قارامان اوغوللاري در ترك سازي آسياي صغير و رشد زبان و فرهنگ تركي خدمات منحصر به فردي داشته است. به سال ٣- مه- ١٢٧٧ ميلادي فرماني كوتاه از "محمد بگ قارامانلو" حاكم لارنده داير بر رسمي شدن زبان تركي در قلمرو خويش بدين شرح صادر شده است: "شيمدن گئرو هيچ كيمسنه قاپيدا٫ مجليسده٫ مئيداندا تورك ديليندن اؤزگه سؤز سؤيله مه سين!" با اين فرمان (كه به تركي آذربايجاني قديم است) زبان تركي در آسياي صغير جاي زبانهاي فارسي و عربي را در امور رسمي و ديواني گرفته است. ترك زبانان جهان روز ١٣ ماي هر سال را به يادبود فرمان تاريخي محمد بگ قارامانلي به عنوان "ديل بايرامي" عيد زبان، جشن مي گيرند.

 

 

[7] - چنانكه يكى از دلايل انتخاب شهر تهران از سوى آغا محمدخان قاجار به عنوان پايتخت علاوه بر نزديكى به مسقط الراس ايل آذربايجانى قاجار در استرآباد گرگان٫ حضور ايل افشار – به عنوان حامي قاجارها- در ساوجبلاغ آذربايجان بود. اين بخش از آذربايجان اكنون در تركيب استان تهران قرار دارد. (عده اي دليل انتخاب تهران از سوي آغامحمدخان به پايتختي را بيم وي از آذربايجان و قصد وي بر تحت نظارت قراردادن آذربايجان از نزديك عنوان كرده اند)

[8] - هشت امپراتوري تركي قبلي عبارتند از غزنويان (١١٨٧-٩٦٢)٬ سلجوقيان (١١٥٦–١٠٣٧)٬ خوارزمشاهيان (١٢٣١– ١١٥٧)٬ ايلخانيان (١٣٤٤–١٢٥٦)٬ تيموريان (١٥١٥-١٣٦٩)٬ جلايريان (١٤٣٤– ١٣٣٩)٬ قاراقويونلوها (١٤٦٩– ١٤٠٤)٬ آغ قويونلوها (١٥٠٢– ١٣٧٨)  و صفويها (١٧٣٥– ١٤٩٩) 

[9] - شاه اسماعيل صفوي و نادرشاه از جهات بسيار ديگري نيز قابل مقايسه اند. هر دو بنيانگذار سلسله تركي جديدي مي باشند، ايندو در تعصب قومي تركي-توركماني، شجاعت و شهامت و خونريزي و شقاوت نيز مشتركند. با اينهمه نادرشاه افشار، شاه اسماعيل صفوي را كه در عهد وي نيز همچنان محبوب توده هاي ترك بود، به عنوان هماورد و رقيب تاريخي خود ميديد. او در هر فرمان و وثيقه و متني، در صدد بدنام نمودن شاه اسماعيل و لجن مال كردن دولت صفوي بر آمده است.

 

[10] - در شعري تركي به عصر نادر، در باره مذهب تركي جعفري چنين گفته مي شود:

دينله ايندي نوطقو كيم نه دئيره م ائي دين اري

سئوميشه م جان-و كؤنولدن موصطافا-و حئيدر`ي

گزمه زه م هرگيز جاهاندا سرسري-و سرسري

جعفري`يه م٬ جعفري`يه م ٬ جعفري

 

[11]  - در مورد قرائت تركي شيعه دوازده امامي يعني مذهب جعفري كه مي توان آن را در نادرشاه بوضوح ديد و فرق آن با قرائت فارسي -عربي شيعه امامي، آنچه كه مهم است آناليز مساله در شكل سيستم٫ ديدن الگوي كلي و گرايش تاريخي و بنيانهاي عمومي اين دو قرائت متفاوت از يك مذهب واحد ميباشد. اشاره به ترك ويا فارس بودن اين و يا آن شخصيت تاريخي مشهور در اين رابطه، اشاره اي آگاهانه به دو نوع برداشت از اسلام٫ به دو جريان تاريخي قرائت اسلام تركي-آذربايجاني و قرائت فارسي اسلام دارد.

 

[12] - در قرون ١٤ و ١٥ ميلادي دول و خاندانهاي اصلا مغولي ايلخاني (جلايري)، هلاكوئي (ايلكاني)، چوباني، اينجوئي، قوتلوق خاني (قاراخيتاي)، جغتائي و آلتين اوردا در توده ترك استحاله يافته بودند. در ميان اين گروه اصلا مغولي تماما ترك شده، اشخاصي كه هنوز به زبان مغولي آشنائي داشته باشند، انگشت شمار بوده است. در تاريخ ترك، گروههاي مغولي اصيل، خويشتن را مونغول و بخش ترك شده ايشان مانند ايلخانيها- جلايريان براي تاكيد بر بينونيت ميانشان خود را موغول و يا موغال مي ناميده است. از اين جمله است منسوبين خاندان و سران دولت جلايري كه همه متكلم به تركي آذربايجاني، و زبان مادريشان تركي آذربايجاني بوده است. ]برخي از اين سلاطين خدمات بسيار ماندگاري به زبان و ادبيات تركي نموده اند. به عنوان نمونه سلطان احمد اووئيس اوغلو غياث الدين بهادر جلاير (١٤١٠-١٣٨٢) سلطاني فرهيخته از اين خاندان كه در ضمن موسيقي شناس، سخنور، مذهب، نقاش، خاتم بندي برجسته بوده، صاحب ديوان شعري بسيار ارزشمند و مهم به زبان تركي آذربايجاني است[. منابع فارسي فرقي بين اين تركان و ديگر مونقولها نمي گذارند و دولتهاي ترك آذربايجاني مانند ايلخانيان (جلايريان)، چوپانيان، و غيره را به خطا دولتهائي مغول (به معني مونقول) مي نامند. نظير اين حادثه در مورد توركمان و تركمن نيز بوقوع پيوسته است كه گروههاي آذربايجاني قزلباش براي تمايز خود از تركمنهاي همتبار و هم ريشه، خود را توركمان ناميده اند. اما منابع فارسي اين دولتهاي تركي آذربايجاني (آغ قويونلو، قاراقويونلو، صفوي، افشار و قاجار) را نيز به نادرستي و عمدتا به قصد تركمن مي خوانند.

 

[13] -  اولجا به تركي به معني غنيمت و بركت، فراواني؛ همچنين اولجاي و اولجايتو از صفات خداوند به معني مبارك و خوشبخت، و طالع خوش است.

 

[14] - الجايتو (١٣١٦-١٢٨١) سلطان خاندان و امپراتوري ترك ايلخاني، نه بر مذهب شيعه امامي فارسي- عربي، بلكه بر مذهب غلات شيعه ترك- بعدها علوي- بوده است. در بارگاه حكام ايلخاني مانند قازان (١٣٠٤-١٢٩٥) و الجايتو سنن قديمي مغول و اوغوزي دوباره زنده شده است. الجايتو نيز مانند بسياري از سلاطين ترك (تيمور، شاه اسماعيل) در اثر افراط در شرابخواري در سلطانيه مرده است. شيخ حسن بزرگ، موسس خاندان جلايري نيز به مذهب علوي (غلات شيعه ترك) تمايل داشت. شيخ صفي الدين نياي صفويان و پيشواي طريقت صفويه، در عصر ايلخانان غازان خان، اولجايتو و بهادرخان مي زيست. با پذيرش مذهب علوي (غلات شيعه ترك) از سوي ايلخانان، اين مذهب و باور به سرعت در ميان روستائيان و طوائف ترك آسياي صغير و آذربايجان گسترش پيدا نمود. تا آنكه با تاسيس دولت تركي آذربايجاني قاراقويونلو – كه سلاطين آن آشكارا بر مذهب غلات ترك شيعه بوده اند- سنت حاكميت توركان غالي باطني- قزلباش- بر سرزمين ايران و آذربايجان آغاز شد و تا سال ١٩٢٥ سال سقوط دولت قاجاري ادامه يافت.

[15] - حمايت قزلباشان اوليه در عهد صفوي – كه به لحاظ تباري، مذهبي و فرهنگي قزلباش بوده اند- از روحانيت عرب و سپس فارس شيعه امامي و تفويض بعضي از اختيارات سياسي و حكومتي خود بدانها، اقدامي از آغاز مخالف با معتقدات باطني غلات قزلباشي و همانگونه كه بعدها ديده شد تاكتيك سياسي مهلكي بوده است. اين انحراف راهبردي قزلباشان اوليه، به تكفير و مرتد اعلام شدنشان از سوي روحانيت فارس شيعه امامي، متعاقبا پيگرد و قتل عامها و تصفيه خونينشان به تحريك اين صنف، پايان يافتن حاكميت سياسي و نظاميشان در دولت تركي آذربايجاني صفوي، همچنين گرويدن بخش عظيمي از توده ترك قزلباش به شيعه امامي و نهايتا استحاله در قوم فارس منجر شد.

[16] - دولت عثماني علي رغم آنكه قرنها خلافت جهان اسلام را عهده دار بوده، هرگز دولتي ولايتي و يا مذهبي نبوده است. اوتوريته ديني در دولت عثماني مانند ديگر دول اروپائي قرون ١٦- ١٩ تحت كنترل اوتوريته سياسي و مادون آن بود. دولت عثماني مانند ديگر دول مشابه اروپايي آگاهانه از دين و دستگاه ديني براي مقاصد سياسي استفاده ميكرد. در اين دولت، دستگاه و مقامات ديني هميشه منصوب و حقوق بگير و مامور اوتوريته سياسي بوده و نه بالعكس. تركيه نوين ادامه طبيعي اين سيستم است و اكنون نيز اوتوريته ديني اداره اي از ادارات دولتي و حقوق بگير آن است. از طرف ديگر دولتهاي تركي صفوي و قاجاري و عثماني، به مثابه دولتهائي غيرديني، كلا مقيد و تابع شريعت نبوده و در اجراي احكام آن انتخابي عمل مينموده اند. به عنوان نمونه در تمام قلمرو سه قاره اي و دوره ٧٠٠ ساله امپراتوري عثماني، مجازات سنگسار شرعي تنها يكبار اجرا شده است. (در سال ١٦٧٩ زن متاهلي - همسر قواف عبدالله چلبي آكسارايي- به جرم همخوابي با مردي يهودي رجم شده است).

 

[17] - امروز نيز بسياري از فقهاي سني؛ مذاهب شيعي امامي فارسي و شيعه جعفري تركي را به عنوان مذاهب اسلامي قبول ننموده اندּ به عنوان نمونه دستگاه دولتي ديني در تركيه كه وارث عثماني شمرده ميشود در ادامه ذهنيت عثماني٬ نه تنها مذهب علوي را جزء مذاهب اسلامي نميشمارد٬ بلكه مذهب جعفري تركي را نيز رسما قبول ننموده است. دستگاه ديانت تركيه٬ شيعيان امامي را به عنوان مسلمان اهل قبله اما اهل بدعت و علويان قزلباش-بكتاشي را به عنوان ملحد و كافر قبول ميكندּ در تركيه٬ هم امروز مبارزه دمكراتيك تركهاي اين كشور براي شناخته شدن رسمي مذاهب علوي و جعفري از سوي اين نهاد ادامه دارد. از سوي ديگر هنوز فقهاي شيعه امامي، جعفري و اهل تسنن٬ متفقا علويان (غلات شيعه) را خارج از دائره اسلام ميدانند. در جمهوري اسلامي ايران نيز٬ گروههاي علوي مانند قزلباشهاي ترك و اهل حق كرد از طرف دولت اسلامي رسما شناخته نشده اند و بر خلاف ادعاها و قوانين اين دولت٬ هرچند مذاهب سني رسما به عنوان مذهبي اسلامي قبول شده اند٬ در عمل تضييقات سيستماتيك و گسترده بر اهل سنت كماكان ادامه دارد.

 

[18] - با اينهمه و محتملا برخي ازعقايد حتا براي روزگار ما بسيار راديكال وي٬ بويژه در سالهاي آخر عمرش بي ارتباط با نوعي خودبزرگ بيني بيمارگونه ٬ پارانويا و  آشفته انديشي نميباشد.

[19] - ترجمه: (ما تركان) زماني مفتون شاه اسماعيل و سلطان سليم شديم و دين اسلام را دو پاره كرديم. نامي جديد بر ديني قديم گذاشتيم و اين تشيع-تسنن ما را به هراس انداخت. تا زمانيكه ما (تركان) بر اين حال و احواليم، سزاوار تاسف و مشكل بزرگي براي دينمان هستيم. نادر اين دو بيماري را تشخيص داد و خواست كه اين درد ترسناك را معالجه كند، از اينرو عزم كرده وارد ميدان مجادله شد. اما ما او را به قتل رسانده و نعشش را بر خاك سياه رها كرديم. چيز بسيار عجيبي، نمي دانم، شئي غريب و مشكل بزرگي براي دينمان هستيم ما.

 

[20]-  http://xorasan.blogspot.com/

 http://www.postci.blogspot.com

 http://sultanahmadshah.blogspot.com

[21] - هئيت رهبري قورولتاي مركب از اين افراد بوده است: خان اورمو محمد قولوخان افشار، خان تبريز حسينقلي خان دنبلي، خان اردبيل صادق خان شقاقي، خان خوي و ديلمان جعفر قليخان دنبلي، خان قره باغ ابراهيم خليل خان، خان مراغه احمدخان، خان ساوجبلاغ ابراهيم آغا مكري، خان سايين قالا محمودخان افشار، خان باكو حسين خان، خان شيروان مصطفي خان، خان اوشنو افراسياب سلطان زرزا، خان گنجه جوادخان گنجه اي، خان سراب عطاخان سرابي، نماينده نخجوان عباسقليخان قانلي قيليج، نماينده والي گرجستان آراگلي خان  (در آن ايام گرجستان تحت حاكميت آذربايجان قرار داشت) و اميرعشاير قرني آقا. اين هجده تن به همراه سه فرمانده نظامي هئيت رهبري قورولتاي را تشكيل مي دادند.

[22] - اين در حاليست كه جوامع ترك آذربايجان و آسياي صغير همواره بستر مناسبي براي رشد تساهل و تسامح ديني و مذهبي و آنچه در قرون وسطي الحاد و بدديني و غيره ناميده شده بوده اند. حركات ديني و رفرميست خرمديني٬ قزلباشي٬ بكتاشيه٬ حروفيه٬ اخوت٬ اشراقيه٬ روشنيه٬ بابائيه٬ بدرالدينيه٬ جلاليلر و غيره همه در ميان تركان آسياي صغير و آذربايجان كه به لحاظ تباري، زباني، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اعتقادي و جغرافيايي ادامه و متمم يكديگرند گسترش يافته است.

 

[23] - نيز در حاليكه تمام تركهاي آناتولي و بالكان امروز نيز مانند گذشته٬ تحت حاكميت دولت تركي واحدي قرار دارند (تركيه) تركهاي آذربايجاني خاورميانه – قفقاز با تقسيم نيا خاك آذربايجان بين كشورهاي ايران، آذربايجان، تركيه، ارمنستان، گرجستان و روسيه (داغستان) چندين پاره شده استּ به موازات آن خلق ترك آذربايجاني نيز نه تنها در داخل خود ايران (آذربايجان جنوبي، قاشقاي يورد و افشار يورد)٬ بلكه هم در كشورهاي  فوق الذكر و هم در كشورهاي مجاور عراق٬ سوريه٬ اردن٬ لبنان و افغانستان پراكنده گرديده است.

[24] - امروز در ايران كمتر منطقه اي وجود دارد كه گروههاي تاريخي ترك افشاري در آنجا اسكان نگزيده باشند. توده متراكم و گروههاي جزيره وار توركهاي افشار نه تنها در آذربايجان و خراسان بلكه در ديگر مناطق ملي ايران مانند فارسستان (يزد٬ كرمان) و حتي عربستان (خوزستان)، لرستا ن و .... هم سكني دارند. يكي از دلائل اين امر اسكان و تبعيد اجباري طوائف شورشي قزلباش افشار در اكناف كشور بوده است.

 

[25] - نام قزلباش علاوه بر دو معني "مذهبي" (غلات شيعه ترك دوازده امامي) و "فرهنگي" (شخص متولد در خانواده اي بر مذهب قزلباشي) داراي معاني "تباري" و "زباني" نيز مي باشد. قزلباش به معني تباري به همه ايلات توركمان كه به جنبش شاه اسماعيل صفوي پيوسته اند و اسما و يا قلبا به مذهب تركي قزلباشي در آمده اند، همچنين به همه طوائف تركي كه بدنبال اين جنبش بر عليه دولت عثماني عصيان نموده اند اطلاق مي شود. قزلباش زباني به معني افراد، جوامع و ايلات متكلم به  شاخه شرقي تركي اوغوزي غربي- در مقابل تركي رومي كه شاخه غربي تركي اوغوزي غربي است- ميباشد. در منابع فارسي بين اين مفاهيم متفاوت قزلباش فرقي گذارده نمي شود.

[26] - ملک الشعرا بهار شعری از زبان نادر دارد كه ميگويد: اگر آل حيدر دهد رونقم، به قسطنطنيه زنم بيرقمּ

 

[27] - كاربرد اين حكم كه شخص متهم به آن را از شان مسلمان بودن محروم مي كند و او را همپايه مسيحيان، يهوديان و زرتشتيان قرار مي دهد، يكي از ويژگيهاي روحانيت است. در عمل هر مجتهدي مي تواند حكم به تكفير بدهد. حكم تكفير كه به فراواني به ويژه در قرن نوزده و غالبا از طرف مجتهدانِ شيعه امامي بر عليه يكديگر و يا روشنفكران بكار مي رفت، به تكفير در مذهب كاتوليك شباهت دارد.

 

[28] - گرچه در اين مورد خاص با توجه به شخصيت و حيات نادرشاه افشار دلايل ديگري مانند خودبزرگبيني بيمارگونه وي نيز به راحتي متصور است.

[29]- با اينهمه با توجه به نتايج و عواقب دراز مدت آن، حركت مشروطيت آذربايجان در تاريخ ترك، در مجموع مي بايد به عنوان حركتي غيرمدرن، ضدآذربايجاني و ضد تركي ارزيابي شود.  

[30] - حاجي ميرزا آقاسي ميرزه موسلوم اوغلو متولد ايروان آذربايجان (اكنون پايتخت ارمنستان)، اصلا از طائفه قزلباش بيات يكي از ٢٤ طائفه اوليه تركان اوغوز بود. وي به عتبات عاليات رفته و پس از بازگشت به همدان –آذربايجان به سلك درويش در آمده بود. او در تبريز معلم فرزند قائم مقام٬ ميرزه موسا گرديد٬ سپس سفرهايي به ماكو و خوي نمود و پس از بازگشت به تبريز معلم وليعهد محمدميرزا شد و هنگامي كه وي به سلطنت رسيد نخست وزير او گرديد. حاجي ميرزه آغاسي پس از مرگ محمدشاه به كربلا رفته و در آنجا وفات نمود.

[31]- بخشى از تركهاى قارامانلو در تهاجم مغول، دوباره به آذربايجان برگشته و در تشكل تركهاى آذربايجان سهم داشته اند.

 

[32] - روحانيت فارس شيعه امامي از زمان ملامحمدباقر مجلسي، اغلب اوقات همسو با سياستهاي صليبي استعمارگران اروپائي در ايران و منطقه و بر عيله منافع درازمدت جهان اسلام عمل كرده است. حمايت و همپيماني گسترده جمهوري اسلامي ايران با بنيادگرايان توسعه طلب مسيحي ارمني، روم، يوناني، روس و صرب ... در قره باغ، قبرس شمالي، تراكياي غربي، چچن و كوسووا بر عليه تركان و مسلمانان نمونه اي معاصر از اين روند عبرت آموز است.

 

[33] - يكي از دست آوردهاي دوستي رضاخان و روحانيت فارس امامي تاسيس حوزه علميه قم در سال ١٩٢١ همزمان با قدرت گيری سردار سپه است. شيخ عبدالکريم حائری يزدي، بنيانگذار و رئيس حوزه علميه قم، با بنيانگذاری اين حوزه کوشيد تا برای نخستين بار پس از سقوط صفويه، کانون شيعیگری را از نجف به قم منتقل کند. تعداد طلبه هاي امامي در قم كه قبل از آمدن آيت‌الله بروجردي به اين شهر كمتر از ٨٠٠ تن بود، در زمان او با حدود چهارصد درصد افزايش به بيش از ٣٠٠٠ نفر رسيد.

[34]  - توحيد ملك‌زاده‌ ديلمقاني: ‌نادير شاه‌ افشار دؤورونده‌ تورك‌ ديل‌، ادبييات‌ و كولتورونه‌ بير باخيش‌

 

[35] - در منابع فارسي بين تركمن و تركان آذربايجاني توركمان فرق گذاشته نميشود و نتيجتا ايلات و دولتهاي ترك آذربايجاني مانند آق قويونلو، قاراقويونلو، صفوي، و قاجار به خطا تركمن ناميده ميشوند. اين منابع فارسي، به خطا ايل قزلباش افشار و در نتيجه دولت افشاري را نيز دولتي تركمن توصيف مي كنند. در حاليكه ايل افشار، جزء ايلات آذربايجاني توركمان، يعني قزلباش بوده و غير از ايل آوشار سني مذهب منسوب به خلق تركمن است.

 

[36] - اٶگه ده ي: (معادل اوختاي در تركي آذربايجاني)، نام فرزند چنگيز خان. اٶگه و يا اٶكه به معني بسيار دانا، فرزانه، شخص سالمند، بزرگ خلق و نامدار آمده است. ده ي، داي، تاي و... به معني صاحب خصلتي است. مانند  كلمه چاغاتاي كه به معني شخص سفيد است. (چاغان به معني سفيد+ تاي). از همين ريشه است اٶكمن به معني عاقل و باهوش؛ اٶكته به معني اشتباه ناپذير، آنچه كه به هدف اصابت مي كند؛ اٶكته م به معني مشهور، معروف و نيرومند؛ اٶتكه ن به معني قهرمان، نيرومند.

 

[37] - تمور (فرم فارسي آن تيمور، فرم تركي آن دمير) كلمه اي مغولي –آلتائي به معاني آهن، سمبل شكست ناپذيري و سلامت. از همين ريشه است نامهاي تموچين (پسوند چين معادل پسوند دن در تركي، معادل آن به تركي دميردن، به معني آهنين و يا دميرچي به معني آهنگر، نام اصلي چنگيز خان است)، تموگه، تمودر، تمولون.

 

[38] - حد غربي آذربايجان در داخل خاك عثماني شهر ارزينجان است كه شاه اسماعيل حركت تاريخي خويش را به آسياي صغير از آنجا آغاز نموده است : "و حد آذربايجان من بردعه مشرقا الي ارزينجان مغربا و يتصل حدها من جهت الشمال ببلاد الديلم و الطرم". ياقوت حموي. معجم البلدان.

 

[39] - بك، بگ، بيگ٬ به ي و بي كلمه هايي تركي به معناي امير بوده و در فرهنگ سياسي دول تركي عموما درجه اي بالاتر از آقا و پايين تر از خان و خاقان تركي است. (امروزه "به ي" به معني آقا و "بك" به معني امير است). بيگلربيگي كه گاها معادل اولوس بيگي (صدر دولت) استعمال ميشده٬ عنواني است كه از زمان دولت تركي – آذربايجاني ايلخاني بكار رفته و به معني اميرالمرا فارسي-عربي است. اين عنوان از زمان شاه عباس صفوي در دولت آذربايجاني صفوي و به تقليد از عثمانيان به معني امير بزرگترين منطقه اداري و نظامي -معمولا آذربايجان- بكار رفته است.

 

[40] - منابع پان ايرانيست و تز رسمي جمهوري اسلامي ادعا مي نمايد كه نام آذربايجان هرگز قبل از تاسيس دولت مساوات در آذربايجان شمالي براي ناميدن ماوراي ارس بكار نرفته است. حال آنكه علاوه بر دوره نادرشاه افشار و پيش از وي، حتي تا زمان فتحعليشاه قاجار نيز در دفاتر و اوراق رسمي مانند گذشته، ايالات ماوراي ارس جزء آذربايجان شمرده ميشد و نام باكو، شوشا، نخجوان، گنجه، لنكران، تفليس (پايتخت گرجستان كنوني)، ايروان (پايتخت ارمنستان كنوني) و دربند (جزء داغستان كنوني) جزء ولايات آذربايجان نوشته ميشد.

 

[41] - بر خلاف تلقي مرسوم وارث دولتهاي تركي اي مانند ايلكاني، جلايري، اتابكان، قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي٬ افشار و قاجار پيش از آنكه دولت فارسگراي امروزي ايران باشد، جمهوري آذربايجان ميباشد. حتي از آنجائيكه خاندان هاي مزبور به لحاظ تباري و زباني و فرهنگي و مذهبي همه از تركهاي آذربايجاني بوده اند٬ دولت جمهوري آذربايجان ميتواند تنها وارث مستقيم دول تركي آذربايجاني فوق محسوب شود.

[42] - تاريخ مختصر تئاتر ترك-آذربايجاني در ايران كه از نخستين تئاترهاي جهان اسلام، آذربايجان جنوبي و ايران بوده چنين است:

١٩٠٩- نخستين تئاتر حرفه اي در آذربايجان جنوبي٬ تبريز٬ سالن باغ ملي به افتخار انقلابي ترك٬ قهرمان خلق ستارخان.

١٩١٢- نخستين تروپ تئاتري تبريز بنام خيريه

١٩١٧- تروپ شرقلي٬ قليزاده رضا

١٩٢٠- تروپ جمعيت اصلاح و ترقي

١٩٢٦- تئاتر شير و خورشيد

١٩٢٥- تروپ آيينه عبرت

١٩٤٤- تروپ كميته روابط ايران و شوروي

١٩٤٦- حمله ارتش پهلوي به آذربايجان و اشغال آن. ممنوعيت زبان تركي٬ سوزانيدن كتب تركي٬ توقف تروپهاي تئاتري تبريز