حرکت
ملی
آذربایجان و
خشونت
دومان
ساوالان
30/7/84
یکی از
مهمترین مسایلی
که از یک ماه
اخیر در میان
فعالان حرکت
ملی آذربایجان
بحث می شود و
در سایتهای
مربوطه به حرکت
ملی در مورد
آن مقالاتی
ارائه می شود
بحث خشونت در
حرکت ملی است .
واقعیت این
است که وقایع
رخداده در
قلعه بابک سال
2004و2005و24آوریل 2004در
تهران،ماجرای
ماهی صفت و
بالاخره سا
لروز مشروطیت
در تبریز
حکایت از این
دارد که میل
به خشونت میان
برخی فعالین حرکت
وجود داشته و
تقریبا می شود
گفت که روز بروز
پا فشاری در
این مورد در محافل
البته غیر
رسمی مربوط به
حرکت ملی
بیشتر می
گردد.
عبارت فوق
«میل به خشونت »
نه از جهت
روانشناسی فردی
بلکه از جهت
روانشناسی
اجتماعی
مربوط به حرکت
است چرا که از
نظر فردی طبق
نظریه فروید
میل به خشونت
یا همان میل
به مرگ یکی از
دو میل اصلی هر
انسانی است که
در مقابل میل
به زندگی
انسان از آن
یاد می شود.
اما چرا
بر خلاف عقیدۀ
برخی دوستان
«میل به خشونت» و
نه «خشونت»!
جواب اینست که
به توجه به
اتفاقات
مذکور و مقایسه
آن به اتفاقات
و حرکت هایی
که امروز به اصطلاح
سیاسی خشن هستند
، عنوان میل
به خشونت برای
چنین اتفاقاتی
مقداری بزرگ و
ضد تبلیغ می
باشد ،امروزه
آنچه که به
عنوان خشونت
در مجامع سیاسی
بین المللی از
آن یاد می شود
اعمالی چون
ترور ، گروگان
گیری ،بمب
گذاری
،هواپیما ربایی
و بعضا غارت و
نسل کشی و با
کمی اغماض در مورد
تجمعات خشن
،آتش زدن
خودرو،به آتش
کشیدن بانک و
پمپ بنزین،شکستن
شیشه های
اماکن دولتی-عمومی
و...نیز می توان
این اصطلاح را
بکار برد. در
حالی که در
انقلاب های
مخملین که با
عنوان
تغییرات بدون
خشونت از آن
یاد می شود
وقایعی به
مراتب خشن تر
از آنچه برمزار
باقرخان اتفاق
افتاد شاهد
بودیم . اما
قبل از اینکه
وارد بحث جایگاه
کنونی خشونت
در حرکت ملی
شویم یعنی به
این سوال پاسخ
دهیم که آیا
کاربرد خشونت
در این موقعیت
مفید است یا
مضر،بحث در
مورد علل
پیدایش «میل
به خشونت» در
حرکت را لازم
می دانم . چه
مهمترین
چیزبرای
تقویت این میل
در حرکت یا در
صورت مضر بودن
آن ، مهار و کنترل
این میل ،
منوط به شناخت
علل پیدایش آن
است . در ضمن
ذکر این نکته
ضروری است که در
تمام گفته های
این مقاله
زمان حال در
نظر گرفته شده
و اینکه
دستیابی به
تمام خواسته
های حرکت ملی
آذربایجان
بدون خشونت
وقوه قهریه در
زمان های
مناسب به طور
مطلق منتفی است
.و از این روست
که کسب آمادگی
برای چنین زمانهایی
از مهمترین
وظابف
تشکیلات و
گروههای فعال
حرکت
آذربایجان
است . علل بروز
میل به خشونت
در حرکت ملی
آذربایجان:
1- دگماتیسم
نقابدار
شوونیزم فارس:
دگماتیسم
را معمولاً به
معنای تصلب و
تعصب در یک
عقیدۀ خاصی
بکار می برند
وقتی کسانی به
عقایدی پا فشاری
می کنند ، سخت
می گیرند ،
دیر دست می
کشند و در
عقیدۀ خود
ثابت قدمند می
گویند اینها
عقاید دگم
دارند،
انعطاف پذیر
نیستند و هر
کسی که دیگری
را به
دگماتیست
بودن متهم می
کند طبیعی است
که خود را
ازاین بیماری
مبری می داند.
اما دگماتیسم
نقابدار
عبارتست از
شیوه ای که به
ظاهر علمی ،
منطقی و
برخوردی صحیح
با حوادث و وقایع
، و تفسیری
است شبه علمی
و موفق که همه
جا به شما
نشان می دهد
که سخنانتان
بجا و تفسیر
کنندۀ حوادث و
راه گشاست ولی
در باطن به
گونه ای تنظیم
شده است که
مرکبی است که
فقط شما می
توانید بر آن
سوار شوید و
نه دیگری . در
حالی که روش
علمی عبارتست
از مرکبی که
همه می توانند
بر آن بنشینند.
دگماتیسم
نقابدار در
این شکل
ظاهرمی گردد
که بجای اینکه
به محتوای یک
نظر یا سخن علمی
یافلسفی یا
منطقی یا
مذهبی توجه
شود به انگیزه
هایی که پشت
این سخن است
پرداخته می
شود.
دو شیوه
هست یکی اینکه
آنچه تا کنون
گفته اید پس
از این خواهید
گفت همه را
بشنوم و ببینم
که چه می
گوییدو دیگری
اینکه
بلافاصله
سراغ این می
روم که فلانی
که دارد این
حرفها را می
زند به کجا
متغلق است ؟ چه
انگیره هایی
دارد که این
حرفها را می
زند؟ وابسته
به کدام گروه
و حزب است ؟ در
اینصورت چه
پاسخی می
توانید
بدهید، یا می
گویید«همین
طور است »و من
بلافاصله می
گویم پس چون
مورد قبول ما
نیست دور
ریختی است و
یا اینکه
نپذیرید که در
این صورت هم
خواهم گفت خود
این اعتراض تو
دلیل بر شدت تعلقات
تو به این
گروه است که
حتی وقتی به تو
می گوییم که تو
متعلق به
آنهایی می
خواهی انکار
کنی ، و با
اظهار عدم
طرفداری آنها
سخن آنها را
به کرسی
بنشانی یعنی
اینکه معلوم
می شود
وابستگی تو حتی
از آن ابتدا
که می پذیرفتی
شدیدتر است .
این یک
شیوۀ دگماتیک
است که شما
راه را به طوری
برطرف می
بندید که هیچ
چیز نمی
ماند.همه چیز
تفسیر پذیر می
شود و طرف هم
جواب ندارد که
بدهد.
این روشی
است که شونیزم
فارس در مقابل
اعتراضات بر
حق و حتی
قانونی ( از
نظر قانون
جمهوری اسلامی
) حرکت ملی
آذربایجان از
آن استفاده می
کند . شانتاژ
عنوانی است که
برای این روش
در میان فعالین
حرکت ملی بکار
می رود تمام
خواسته های
حرکت با این
عنوان که آنها
وابسته به تورکیه
یا جمهوری
آذربایجان
هستند، عوامل
بیگانه ، پان
تورک ، تجزیه
طلب هستند (با
توجه به روان
شناسی مردم
ایران در مورد
همه تجزیه )
پاسخ داده می
شود یعنی این
مهم نیست که
حرکت چه می گوید
بلکه مهم
اینست که آنها
چه
انگیزه ای
برای این گفته
ها تشخیص می
دهند یعنی
منطق در میدان
علم و مباحثه
دلیل حقانیت
نیست . و آخر
قضیه هم
کاملاًمشخص
است که پیروزی
خارجی
(مکانیکی )
دلیل حقانیت
می شود.
بعبارت دیگر
نفس قدرت و
زور ارزش مطلق
می شود، یعنی
هر کس که قدرت
و زور بیشتر دارد
بر حق تر است .
از زاویه دیگر
شونیزم با
بکار گیری
چنین روشی
حرکت ملی
آذربایجان را
به خشونت
هدایت می کند
یعنی منطقی
ترین راه
مقابل حرکت
ملی دست بردن
به خشونت به
نظر می
رسد.اما آیا
در میدان
خشونت کنونی
دستاورد های
حرکت از هزینه
اش بیشتر
خواهد بود؟
2- شمارش
معکوس برای
آسیمیلاسیون
از مهم
ترین عواملی
که شکل گیری
روحیه رادیکالیسم
را در ملتچی
های
آذربایجان
منطقی جلوه می
دهد و ایشان
را به خشونت
به عنوان تنها
ترین راه حل و
شاید هم کوتاه
ترین شیوه
ترغیب می کند
این است که
پروسه ی
استعمار
آذربایجان به
مرحله ای رسیده
است که
شوونیزم فارس
برای تکمیل آن
فقط منتظر
گذشت زمان و
تعویض نسل های
ملت آذربایجان
است.فارسیزاسیون
شدید شهر هایی
چون همدان و
قزوین بعد از
انقلاب 1979 یعنی
تنها در عرض 27
سال نشانگر
رشد بسیار
سریع
الیناسیون و
استحاله ی
هویتی ملت
تورک
آذربایجان
است.واقعیت
این است که
تمام زیر ساخت
های استحاله ی
آذربایجان
اعم از اشغال
و تسلط بر
سرزمین ، نخبه
کشی و از میان
برداشتن
روشنفکران
واقعی مستعمره،ممنوعیت
وجلوگیری از
انکشاف
فاکتور های
ملت ساز
مستعمره
(زبان،ادبیات،موسیقی،...)
تحریف گذشته
مستعمره،تحقیر
و توهین برای
از خود بی
زاری و عدم
اعتماد به نفس
فردی، تبلیغ قوم
استعمار گر به
عنوان
برتر،تربیت
روشنفکران آماده
جهت ادامه
سیاست برای
استعمار کامل
مادی،فکری
وژنتیکی
آذربایجان،به
مرحله نهایی
رسیده و آنچه
اهمیت
داردمرور
زمان برای
دوران چرخ
استعمار است و
از این روست
که دیگر استعمار
دم از برابری
و برادری و
وحدت می زند و
برای انتشار
برخی نشریات و
یا برخی
برنامه های تلویزیونی
به
زبان محکوم
مستعمره مجوز
می دهد،زیرا
که این اصطکاک
ها چرخ
آسیمیلاسیون
را نمی تواند
از حرکت باز
ایستاند.علم
به این پروسه
و درک کامل
ابعاد
استعمار و
اهمیت مساله
زمان فعال
حرکت ملی را
به عجله وا می
دارد ،عجله ای
که به طور
طبیعی خشونت
را کوتاه ترین
راه می داند
بدون اینکه
برای رسیدن
فرصت مناسب
برای آن صبر
کند و برای
استفاده از آن
فرصت ،آماده
سازی کند.
3- خشونت
طبیعی ترین
واکنش در
برابر تحقیر
است:
تحقیر
تورک ها برای
فارس ها به یک
فرهنگ عمومی
بدل شده
است،روزی
نیست که
تلویزیون
شوونیزم فارس
وقیحانه ترین
اهانت ها را نثار
ملت
آذربایجان
نکند.تحقیر
عریان یکی از
اساسی ترین
انگیزه های
شکل گیری حرکت
ملی آذربایجان
است.
مشخصات
تحقیر چنین
است:خوار کردن
اجباری شخص یا
گروه،وادار
کردن به اطاعت
که غرور، شرف
یا شایستگی را
از بین میبرد.تحقیر
همراه با
رفتار خوار
کننده و امکان
دارد با زور و
خشونت همراه
بوده و منظور
آن خرد کردن
شخصیت فرد
است.یکی از
مشخصات بارز
تحقیر وادار
کردن قربانی
به انفعال ،
تسلیم و
درماندگی
است.یافته های
روانشناسان
نشان میدهد
واکنش در
برابر تحقیر
بسته به اوضاع
جامعه ای که
تحقیر در آن
روی میدهد
تفاوت
میکند.واکنش
مردمی که
تحقیر می شوند
عموماً افسردگی
، خشم و شدّ ت
عمل است.در
جامعه پایبند
به غرور و
تساوی حقوق
قاطع (همچون
ملت آذربایجان)
وقتی مردم با
اقدام تحقیر
آمیز روبرو
شوند تمایل به
نشان دادن
خشم و خشونت
آشکار دارند و
در جامعه ی
متکی به شرافت
، واکنش پنهان
کردن خشم و
افسردگی است و
...
مطالعات
نشان میدهد که
جنبشهای
اجتماعی را عمد
تاً قشرهایی از
جامعه شروع
میکنند که در
معرض بیشترین
تبعیض و تحقیر
قرار دارند و
در عمل مشخص
شده است که
شدید ترین
احساس حقارت
ممکن است در
قربانیانی رخ
دهد که عاملان
تحقیر به گونه
ای از سوی
آنها ستایش می
شود و اگر
قربانیان
امکان تحقیر
بیابند این
کار با خشونت
خاصی همراه
است.
یافته
ها اشاره بر
این دارند
هنگامی که
احساس حقارت
با احساس
فروتنی و پستی
و نیز شرم
همراه باشد
مانند هنگامی
که زیر دستان
به قدرت
میرسند
ارتکاب به
خشونت به عنوان
" التیام از راه
تحقیر " برای
تحقیر شوندگان تعریف
می شود.این که
فارس ها تنها 80
سال است که بر
قدرت تسلط
پیدا کرده
اند و قبل
از آن وضع جور
دیگری بود
مصداق همین به
قدرت رسید ن
زیر دستان را
برای ملت چی
های آذربایجان
دارد.
4- احتمال
حمله نظامی
آمریکا ،
وقایع اخیر در
الاحواز و
کردستان:
حمله ی
نظامی آمریکا
به افغانستان
و عراق ، تغییراتی
که در سیستم
حکومتی آن
کشورها ایجاد
شد به خصوص در
مورد ملیت های
مختلف که به
تقسیم قدرت
بین انها
انجامید و نیز
مباحثی که پیرامون
احتمال حمله ی
نظامی آمریکا
به ایران در
تمام محافل
سیاسی دنیا و
ایران
مخصوصاً با توجه
به کار شکنی
ایران در
فعالیت هسته
ای اش میشود
تمام گروه ها
ی مخالف وضع
موجود (به
ویژه ملت های
مختلف ایران )
را امیدوار به
تغییر سریع در
ترکیب قدرت
حاکم کرده
است.فرصتی که
برای آن باید
آماده شد تا
نه مثل ترکمن
های عراق بلکه
مانند کردهای
آنجا سهمی
قابل توجه در
تقسیم قدرت
داشت.تفکری که
آماده شدن را
به ناچار در
تبلیغ و
بزرگنمایی
حرکت که آن هم
در این زمان ظاهراً
کم تنها
در
رادیکالیسم
می توان به ان
رسید، تعریف
می کند. در این
میان وقایع
اخیر در کردستان
و مخصوصاً
الاحواز که
توانستند به
یک باره با
تظا هرات و در
گیری های
خیابانی
تبدیل به تیتر
خبرهای مربوط
به ایران در
خبرگزاری های
بزرگ شوند
انگیزه های دو
چندان به این
تفکر میدهد.
ابعاد
تبلیغاتی
حرکت های رادیکال
و از آن جمله
خشونت و در
گیری های
خیابانی هر
جنبشی را
وسوسه میکند و
این موقعی که احتمال
بحرانی
زودرس-حمله ی
نظامی آمریکا-
وجود دارد دو
چندان میشود
و این را
هم اضافه کنید
که طیف وسیعی
از فعالان
حرکت ملی را جوانانی
تشکیل می دهند
که بیشتر از
هر طیف دیگری
هیجان و انرژی
و روحیه خشونت
را دارند. ذکر
این نکته هم
ضروریت دارد
که وجود
کردهای مسلح و
خشن در
همسایگی
آذربایجان که
سابقه خشونت
علیه ملت
آذربایجان را
هم دارند و
ساعت به ساعت در
خاک
آذربایجان
پیشروی می
کنند , احتمال
تکرار وقایع
گذشته و کشتار
جمعی مردم بی دفاع
این سرزمین
هشداری است
برای حرکت ملی
که آن را به
نوعی به خشونت
ترغیب می کند
و چیزی که هر
لحظه امکان
دارد اتفاق بیفتد.
5- تلاش
شونیزم برای
تخریب وجهه
حرکت
در
ابتدای این
نوشته به برخی
وقایع که از
جانب نگارنده
به عنوان میل
به خشونت از
آنها یاد شد
اشاره شد.
چیزی که در
تمام این
وقایع مشترک
است ، این است
که در همۀ
آنها آغازگر
خشونت و ضرب و
شتم پلیس
شونیزم است.بر
خلاف رایج
دنیا که نیروی
پلیس تا آخرین
لحظات در
برابر خشونت
تظاهرات کنندگان
از خشونت
امتناع می
کنند، در مورد
واکنش پلیس
ایران
دربرابر حرکت
ملی وضع به
گونه ای دیگر
است. حرکتی که
تا کنون هیچ
اقدام تخریبی و
حتی شعار علیه
حاکمان
شوونیزم انجام
نداده است. در
روزهای
انتخابات
ریاست جمهوری
اخیر بمبهایی
در جاهای
مختلف
الاحوازمنفجر
شدو با اینکه
حزب دموکرات
الاحواز به
عنوان
فعالترین
تشکیلات
منطقه هرگز
مسئولیت آن را
بر عهده نگرفت
ولی رسانه های
غیر رسمی
وابسته به
شوونیزم ،
تجزیه طلبان
عرب را مسئول
آنها دانسته
اند و در
بحبوحه
انتخابات بسیار
بر روی آن
مانور دادند.
واقعیت
این است که
حکومت ایران
از جریان مجاهدین
خلق که به عنوان
گروهی خشن
شناخته می
شوند تجربه
خوبی دارد. حکومت
با انگشت
گذاشتن بر روی
خشونت این حزب
توانسته اند
وجهه آن را
تخریب نموده و
موفق شوند که
آنها را از
توده مردم جدا
کنند. به طوری
در این موقعیت
هم شوونیزم
چندان با
آزمایش این تجربه
در مورد گروه
های فعال ملیتهای
ایرانی بی میل
نیست . به نظر
می رسد یکی از
مهمترین نقشه
های که
شوونیزم برای
تخریب وجهه حرکت
در بین ملت
آذربایجان و
مردم ایران به
آن اقدام
کنندتبلیغ
حرکت ملی به
عنوان گروه
خشن باشد، قبل
از اینکه حرکت
با توجه به
قدرت
تبلیغاتی ناچیز
خود بتواند
چهرۀ واقعی و
خوشایند خود
را به مردم
برساند.
خشونت؛آری
یا نه؟
در بخش
قبل به علل و
عوامل
روانشناسی که
منجر به گرایش
به خشونت در
بین فعالان
حرکت ملی می
شود پر
داختیم.اما
این که آیا
تنها این علل
ما را مجاب به
ابراز خشونت
می کند یا
نه؟جواب منفی
است.آنچه در
اخذ تصمیم به
اندازه همین
علل و عوامل
مهم است شرایط
و مو قعیت طرف
مقابل (شوو
نیزم) و تحلیل
و پیش بینی
موقعیت
طرفین(حرکت
ملی و دشمنان)
قبل و بعد از
بروز خشونت
است.یعنی با
وجود همه ی
این علل تحلیل
این سوال لازم
است که آیا از
این خشونت حرکت
سودی خواهد
برد یا این که
باعث خواهد شد
که کار بد تر
هم بشود؟
حرکت
ملی آذر
بایجان گر چه
در تجربه ی ده
ساله ی خود
رشد بسیار
سریعی داشته
است اما هنوز
آنچنان که
باید
نتوانسته به قدر
کافی در بین
ملت
آذربایجان
نفوذ و اعتماد
آنها را جلب
کند به طوری
که به عنوان
تفکر سیاسی
بدون رقیب در
بین مردم
آذربایجان
مطرح شود و
ملت
آذربایجان حاضر
به پرداخت
هزینه به خاطر
آن
باشند.مساله ای
که در تمام
انتخابات
اخیر به طور
آشکار قابل
مشاهده است.
در این
چند سال حرکت
نتوانسته آن
گونه که
شایسته آن است
به انسجام
قابل قبولی
برسد.برنامه
های خود را
تدوین و اجرای
آنها را
مدیریت
کند.حرکت
نتوانسته
هنوز منبع
مالی در خوری
برای خود
تعریف کند.
تبلیغات
حرکت در بین
توده –با توجه
به موانع
موجود- اصلا
قابل قبول
نیست.هیچ یک
از خبر های
حرکت به توده
ی مردم نمی
رسد. چند سایت
اینترنتی
فیلتر شده و
یک کانال
ماهواره ای که
تنها مخاطبان
خاص خود را
دارند اصلا از
عهده ی این وظیفه
بر نمی
آیند.خبر
گذاری های
خارجی به جز تبلیغاتی
که در میان
سفر ارزشمند
آقای دکتر چهرگانی
به کشور های
اروپایی و
آمریکا کردند
به دنبال خبر
هایی مهم تر
از اخبار حرکت
!در ایران می
گردند. سازمان
حقوق
بشر آذر بایجان
جنوبی آنچنان
فعال نیست که
توجه خبر گزاری
های بزرگ جهان
را جلب کند.
در
مقابل
شوونیزم فارس
قرار داردکه تمام
گروه ها و
احزاب سیاسی و
فرهنگی فعال
را از آن خود
می بیند رژیم
جمهوری
اسلامی را
ابزار مقابله
ی فیزیکی با
تمام حرکت های
هویت خواه قرارمیدهد.
رادیو و
تلویزیون را
در اختیار
دارد.هر آنچه
که می خواهد
می گوید و هر
آنچه را نمی
خواهد سانسور
می کند.سایت
های اینترنتی
را فیلتر می
کند و استفاده
از ماهواره را
غیر قانونی .
با بایکوت
شدید می تواند
بر افکار
عمومی ملت آذربایجان
ومردم ایران
حکومت
کند.واکنش دستگاه
های حکومتی
شوونیزم
دربرخی
گردهمایی های
حرکت ملی
آذربایجان
صدور حکم برای
برخی فعالین
بسیار
عزیزحرکت ملی
گویای این است
که از نظرشوونیزم
حکومت ملی
آذربایجان به
اندازه ای
بزرگ شده است
که به جز
سرکوب فیزیکی
آن به چیز
دیگری نباید
اندیشید.آنها
خطر را احساس
کرده اند ومی
دانندکه دیگر
تنها سیاست
بایکوت
وافترا نمی
تواند حرکت را
از میدان به
در کند.با این
که ارگان های
رسمی و حکومتی
شوونیزم مثل
همیشه هنوز به
صراحت از این
ماجرا سخن نمی
گوید ولی آن
چه را که
افکار
شوونیزم در
روزنامه ها
وسایت ها یشان
می گوید دستور
مقابله جدی با
حرکت ملی است.
برای
این کار آنها
امکانات کافی
در اختیار
دارند و دنبال
بهترین فرصت
می گردند. در
موقعیتی که بعد
از انتخابات
تیر 84 که
حاکمیت در درون
خود هم به
یکرنگی رسید و
دولتی سرکار
آمد که نه
برای مجامع
بین المللی
احترام قائل
است و نه به
آزادی سیاسی در
داخل
کشور.دولت
رادیکالی که
گفته های آن
بی شباهت به
القاعده نیست
و اقتدار در
داخل و قدرت نمایی
در خارج از
کشور را در
دستور کار خود
دارد. و
شوونیزم با
نفوذی که در
دولت جمهوری
اسلامی داردبه
راحتی می
تواند این
اقتدار گرایی
حکومت را در
جهت سرکوب
حرکت ملی به کار
برد و با وضعی
که حرکت ملی
دارد آن را
برای مدتی
–شاید طولانی-
زمین گیر کند.
از طرف
دیگر، بعد
بسیار مهم
دیگری که از
خشونت قابل
بررسی است
اثرات خشونت
در دینامیسم
داخلی حرکت
ملی است. این
که یک عمل (عکس
العمل)
مکانیکی
مانند خشونت
حتمآ اگر موفق
هم باشد آیا
خواهد توانست
طبقه ی حاکم
را گیج کند یا نه!
به شرایط خاص
حاکم بر جامعه
در آن لحظه به
خصوص بستگی
دارد.در هر صورت
گیجی طبقه ی
حاکم دیری
نخواهد پایید
اما آشفتگی که
اقدام به
خشونت در میان
صفوف خود
فعالین حرکت
ملی ایجاد می
کند به مراتب
عمیق تر از
اینهاست. بررسی
های نظری و
تجارب سیاسی
ثابت می کنند
که هر چه
اعمال خشن
عظیم تر باشد
و توجه توده
های مردم هر
چه بیشتر به
سویشان جلب
شود به همان
میزان علاقه ی
توده به خود
سازمان دهی و
خود آموزی کاهش
می یابد زیرا
تنها اتفاقی
که می افتد
این است که
هیجانی
که به طور
مصنوعی ایجاد
شده بود جای
خود را به یآس
و دلسردی می
دهد و در
نتیجه پلیس با
توجه به این
که حکومت به
مراتب از نظر
داشتن ابراز
تخریب و سرکوب
مکانیکی قدرتمند
تر از گروه
های خشن هستند
، وحشیانه تر
و بی چشم رو تر
از گذشته به
ایجاد خفقان
می پردازد.
نگاهی
حتی سطحی به
اقشار مختلف
فعالین حرکت
ملی نشان می
دهد که افرادی
که خود را
حاضر به کار
های خشن می
بینند کم
است.در نتیجه
خفقان ناشی از
خشونت گروهی از
فعالان گروه
های بسیار
دیگر را به
انفعال خواهد
کشید و مسلماً
بهای این
انفعال در
شرایط کنونی
بسیار گران
خواهد بود.
خشونت
بی برنامه قبل
از آن که به
سطح یک روش
مبارزاتی ارتقا
یابد ابتدا در
شکل اعمال
انتقام
جویانه ی فردی
خود را بروز
می دهد.خشونت
بی برنامه نشات
گرفته از
فقدان انسجام
ملی و احیا
شده بر مبنای
بی اعتمادی به
ملت ، کوچک
شمردن
دستاورد ها و
بزرگ نمایی
شکست است.به
عبارت دیگر"بن
بست"، یعنی
آنچه که حرکت
ملی آن موقعیت
نیست و وظیفه
است که از
قرار دادن در
این موقعیت
پیش گیری کرد.
ضمن
اینکه دوباره
تاکید می کنم
که نظر نویسنده
در مورد وقایع
اخیر حرکت ملی
اصلاً تفسیر
به خشونت نیست
به نظر می رسد
گشودن بحث دیگری
در مورد خشونت
ضروری است.
با تمام
ادله ای که
خشونت در
شرایط کنونی
حرکت و خشونت
بی برنا مه را
در هر شرایط و
موقعیتی نفی
می
کند،همواره
امکان دارد که
عملی خشن از
سوی فرد یا
افرادی ملتچی
بروز کند.شاید
یک اهانت باعث
شوددر لحظه ای
عملی خشن در
مقیاس بزرگ تر
از معمول از
یک ملتچی سر
بزند.در این
صورت چه باید
کرد،چه وظیفه
ای در قبال آن
فرد یا افراد
بر عهده ی
گروه ها و افراد
ملتچی است؟
باید از آن
طرف داری کرد
یا او را مثل
شوونیزم دشمن
کوبید؟کدامیک؟
واضح
است چنین
اعمالی که
ناشی از یاس و انتقام
جویی اند غیر
قابل اجتناب
اند .و هر کس که
مرتکب آن می
شود اگر چه
نتوانسته است
راه صحیح را
بیابد اما
باید با آن
همبستگی و
همدردی کرد.یعنی
این گونه نیست
که اخلاقیات
را زیر پا نهاد
و او را دشمن
نامید.( دقت
کنیم به
ماجرای ماهی
صفت و نتیجه
مثبت موضع
گیری اقشار
مختلف در این
مورد. )
واقعیت
این است افراد
زیادی یافت می
شوند که
قادرند
استعمار و تبعیض
و تحقیر را
صرفاً تقبیح
کنند اما آنان
که قادر باشند
هم مسایل را
درک و هم به آن
عمل کنندو اگر
لازم باشد
زندگی خود را
فدا
کنند،خمیر مایه
ی ارزشمند نوع
بشرند(انسانیت:تفکر
و اعتراض).از
نظر اخلاقی و
البته نه ازجهت
شیوه ی عمل ،
چنین افرادی
می توانند
برای هرملتچی
الگو
باشند.همبستگی
علنی اخلاقی
با این چنین
اشخاصی به
حرکت اجازه می
دهد به افرادی
که بالقوه
قادر به از
خود گذشتگی در
مبارزه علیه
استعمار
شوونیزم
هستند بگوید
جویای راه دیگری
باشید، نه راه
انتقام جویی
تک وتنها،
بلکه فقط یک
جنبش عظیم
ملی.
منابع
:
1-دگماتیسم
نقابدار- دکتر
عبدالکریم
سروش
2-روانشناسی
تحقیر- اولین
گرادالیندنر،
ترجمه دکتر
منصور شمسا –
مجله نگاه نو
شماره 64
3-مارکسیسم
و تروریسم –
لئون ترو تسکی
– انتشارات
نشرطلایه پرسو
4-سیاست
نامه روز نامه
شرق –شهریور 84