بحران مشروعيت ملي دولت جمهوري اسلامي و گروههاي سراسري فارس

 

محمدرضا گرديزي

mohammadrg2001@yahoo.com

 

اين مقاله منعكس كننده نقطه نظرهاي "تورك دئموكراتيك پيلاتفورمو (پلاتفرم دمكراتيك ترك)" است.

http://tedepe.blogspot.com/

 

ناخشنودي گسترده موجود از زبان استعماري، دولتي و اجباري فارسي در توده مردم ترك بويژه جوانان، كه خود را در هر تظاهرات خودجوش شهرها و حاشيه شهرهاي آزربايجان به صورت فرياد شعارهائي بر عليه زبان فارسي و حتي بر عليه قوم فارس جلوه گر مي سازد، به سرعت در حال سرايت و صعود به درون لايه هاي فوقاني جامعه روشنفكري آزربايجاني و نخبگان ترك ايران است. اين ناخشنودي و نفرت ناخوشايند اما قابل پيش بيني، همانند نفرتي كه در بين ايرانيان دين باور و ديندار بهايي، سني، علوي، موسوي، مسيحي، جعفري و يزيدي از دين دولتي اسلام و قرائت فارسي - امامي شيعه مجبوري بوجود آمده است، معلول و عكس العمل سياستهاي استعماري فارسستان، راسيسم آريايي و فاشيسم سياسي-مذهبي فارسي دولتي در ايران است. امروز دولت ايران كه زبان اقليت فارس را تنها زبان رسمي و دولتي كشور چند ملتي ايران اعلام كرده است مي بايد عمده ترين مسبب، مسئول و مروج فرهنگ نفرت و كين در جامعه ايراني شناخته شود.

 

پيام جنبش ملي دمكراتيك خلق ترك به هم كشوريهاي فارس، پيام دعوت به تساهل، دوستي، همبستگي و ديالوگ است. فارسهاي ايران مي بايست درك كنند كه ايران كشوري چند ملتي، چند زباني و چند ديني است؛ مي بايست با واقعيت چند فرهنگي، چند زباني و چند ملتي بودن ايران آشتي نمايند و در مقابل آن سر تعظيم فرود آورند، فارسهاي ايران مي بايست درك كنند هويت مشترك ايرانيان و ملتها و مليتهاي ساكن در آن بر اساس زبان، فرهنگ و مولفه هاي هويتي صرفا يكي از ملتهاي ساكن در ايران-فارسها تعيين و تعريف نميشود. اين هويت، اگر كه وجود داشته باشد، بر اساس منافع مشترك و شناسايي متقابل حقوق و هويت يكديگر تعيين ميشود. مي بايست درك كنند كه امروز ديالوگ بيش از هر زمان ديگري ضرورت زمانه ما است. اما گفتگوي واقعي بين فرهنگها، پيش از همه بر اساس احترام يكسان و بدون قيد و شرط به هر كدام از آن فرهنگها بنياد گذارده مي شود و همزيستي فرهنگها نيز تنها در بستر مداراي متقابل است كه مي تواند غناي فرهنگي را تداوم بخشد.

 

در طول تاريخ دهها ميليون ترك در ايران زيسته و امروز نيز مي زيند. تركان به عنوان شهروند ايران با ديگر مردم اين كشور پيوند خورده اند و عليرغم معروض شدن به سياستهاي همه جانبه نژادپرستانه و آسيميلاسيونيست و تصفيه شان از مناصب كليدي مديريت در كشور بويژه در دهه هاي اخير، كمابيش هنوز نيز در همه لايه هاي اجتماعي و در هر مقام و رتبه اي حضور دارند. اما اين توده ميليوني به همراه زبان، هويت، حقوق و مطالباتش، از طرف قوميتگرايان افراطي فارس، دولت ايران و كل نظام جمهوري اسلامي فارسگرا و رسانه هايشان بالكل ناديده گرفته شده، حتي مطلقا به هيچ شمرده مي شود. چرا كه ناديده گرفتن و به هيچ شمردن خلق ترك، به كار نظام استعماري و فارسگراي جمهوري اسلامي و ديگر قوميتگرايان رنگارنگ برتري طلب فارس مي آيد. بدان سبب كه خلق ترك و جنبش دمكراتيك اش، از برادري و برابري ملتها، از زيبايي زبانها و فرهنگها، از آزادي بيان و عقيده، از زشتي نژادپرستي و پليدي استعمار، از ضرورت دمكراسي بي قيد و شرط، از تنشزائي سكولاريسم و تقدس لائيسيسم، از رنج كارگران و كشاورزان، از محروميت روستائيان و ايلات، از اندوه زنان و از اميد جوانان، از لذت تساهل و تسامح، از صلح و همزيستي مسالمت آميز و از همآهنگي و مدارا با همسايگان و جهانيان سخن مي گويد. بدان سبب كه در جنبش ملي دمكراتيك ترك و آزربايجان، از رجزخوانيهاي غيرستيزانه، از ميدان طلبيهاي دشمن تراشانه و از گفتمان اقتدارطلبانه جناحهاي گوناگون قوميتگرايان برتري جوي فارس در سطح منطقه اي و جهاني نشاني نيست. و از همينروست كه قلب سياه، انسان گريز و فرهنگ ستيز قوميتگرايان افراطي فارس مسلط بر كشور و نظام، با تعميق روزافزون جنبش ملي دمكراتيك خلق ترك در ايران، با گسترش شتابان پيامهاي دمكراتيك و انسانيش و انبوه شدن مدام توده پشتيبان آن، دچار خوف و هراس مي گردد.

 

برخي از دستاوردهاي گسترش فرهنگ اعتراض و رساتر نمودن صداي آن

 

با غور به سير حوادث پس از قيام توده اي خلق ترك در خرداد ماه و روز جهاني روز زبان مادري، به صراحت آشكار ميشود كه نه وجدان عمومي قوم فارس، نه جامعه سياسي و فرهنگي آن و نه دولت جمهوري اسلامي كوچكترين نيت و برنامه اي براي تامين برابري ملتهاي ايراني غيرفارس و زبانشان با قوم فارس و زبان فارسي، كوچكترين عزمي براي مبارزه با نژادپرستي زباني و تباري فارسي حاكم بر خويش، حتي براي اعتراف به وجود بيعدالتيها و تبعيضهاي زباني و ملي و حقانيت مردم در مخالفت با آنها ندارند. برعكس شواهد و قرائن حكايت از عزم موجود در تشديد سياستهاي فارسيگرايانه و ضدتركي و گسترش سياستهاي استعماري و نژادپرستانه فارس مركزي در ايران دارد. از اينروست كه با گذشت هر روز هجوم و تدابير دولت و مقامات و نهادهاي سركوب و فشار براي مهار نمودن و سركوب كردن خلق ترك آشكاراتر، گسترده تر و صريحتر اعمال مي شوند. و اين همان بي درايتي اي است كه سردمداران نمي بايست مرتكب آن مي شدند.

 

١- مجهز شدن به جبهه حقوق بشري: با موضعگيري غيرعقلاني و ناشيانه دولت و مديريت جنبش مدني و مسالمت آميز هويت و حق طلبي ملت ترك با روشها و كاروسازهاي امنيتي و پليسي و در واكنش به هر گونه فعاليت مدني و كنش اعتراضي خلق ترك، هر روز كه ميگذرد افراد بيشتري دستگير شده، دستگير شدگان تحت شكنجه قرار گرفته، عده اي به قتل رسيده، بسياري ناپديد شده و انجمنها و نشريات بسياري توقيف گشته و مي گردند. اما اين سياستها و موضعگيريهاي دولت نه تنها باعث مهار، تضعيف و يا نابودي اين جنبش نميشوند بلكه بر عكس به توده اي شدن اين جنبش شتاب مي بخشد و هم جبهه هاي جديدي، از جمله جبهه حقوق بشري را در اختيار حركت ملي دمكراتيك ترك در ايران قرار مي دهد. اين جبهه به لحاظ دروني بر همبستگي بين تركان ايران افزوده و به لحاظ بيروني نيز تاثيري قاطع و بارز بر گسترش طيف حاميان جنبش ملي دمكراتيك ترك در ميان ملل ديگر داخل ايران و خارج آن خواهد داشت. 

 

٢- كشف مبارزه منفي و نافرماني مدني: هر حركت ملي كه توده اي گرديده و داراي جبهه حقوق بشري شده باشد، مانند جنبش ملي دمكراتيك ملت ترك و آزربايجان جنوبي كه در جوهر خود مبارزه اي سياسي نيز ميباشد، در سير رشد طبيعي خود مطلقا مي بايد از روشهاي نافرماني مدني استفاده نمايد. اين در همه جاي دنيا همينگونه است. في الواقع آنچه كه امروز ما در آزربايجان جنوبي شاهد آنيم يعني اعتراضات سالانه گسترده به بازگشائي مدارس استعماري فارس زبان در آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين در اول ماه مهر، برگزاري سالانه باشكوه روز جهاني زبان مادري عليرغم ممنوعيتها و فشارهاي دولتي، برگزاري جشنهاي سالانه ٢١ آذر به يادبود تاسيس حكومت ملي آزربايجان، تعطيلي بازارها و بايكوت مدارس، تحصنهاي دانشجويان، روزه هاي سياسي روشنفكران و فعالين سياسي، تحريم افزاينده كاربرد زبان فارسي در محيطها و طرد آن از مناسبتهاي گوناگون ..... و اين همه بدون وجود مراكز سياسي و راهبردي كلاسيك، از مهمترين مصاديق خودجوش نافرماني مدني در اين مرحله از جنبش ملي دمكراتيك خلق ترك و آزربايجان بشمار مي روند.

 

٣- توده اي شدن روند هويت خواهي ملي: با اين قيام پس از وقفه اي شصت ساله، جنبش ملي دمكراتيك خلق ترك دوباره به ميان مردم ترك و مملكت آزربايجان بازگشت و توده اي شد، مردم به طور گسترده و بيسابقه اي به تملك و اشتراك عملي در آن پرداختند و بازگشت ناپذيري آن را تضمين نمودند.  

 

٤- تثبيت نام ملي-تاريخي ترك: در اين واقعه توده اي، نام ملي و تاريخي خلق ما يكبار ديگر و صراحتا به شكل "تورك"٬ بدون هيچگونه پيشوند و پسوندي به همه ايرانيان٬ مقامات دولتي و جهانيان اعلام و نقطه پاياني بر بحران مصنوعي نام ملي گذارده شد.ּ

 

٥- تثبيت اراضي تاريخي-سياسي آزربايجان ائتنيك: در اين واقعه، تقريبا همه مناطق و نواحي ترك نشين شمال غرب كشور به اشكال گوناگون اشتراك داشتند. اين امر تعلق همه نواحي و مناطق ترك نشين شمال غرب كشور به سرزمين آزربايجان را با عرياني تمام به جهانيان عرضه نموده و بيهودگي دهه ها سياست آزربايجان زدائي دولتي از استانهاي دوازده گانه شمال غرب كشور را تسجيل كرد. بويژه حماسه هاي آفريده شده در شهرهاي سولدوز (نقده)، اورمو (اورميه)، ماكو، سالماس، خوي، بيجار و .... خط بطلاني پررنگ بر نقشه هاي خيالي ارمنستان بزرگ و كردستان بزرگ شامل شهرهاي عمده ترك نشين آزربايجان كشيد.

 

٦- تعميق وحدت ملي تركزبانان سراسر ايران: در طول قيام خرداد ماه، همه اهالي و گروههاي ترك زبان در شمال غرب٬ جنوب ايران و شمال شرق ايران حول نام ملي مشترك و وحدت آفرين ترك و در قالب يك ملت واحد گرد هم آمدندּ در اين ميان بويژه موضع اتحاديه طوائف ترك قاشقاي (قشقايي) در جنوب ايران حائز اهميتي نمادين استּ قاشقايها ويا قاشقاائلي كه ستون فقرات دياسپوراي تركان آزربايجاني در جنوب ايرانند٬ به ياري برادران و خواهران خود در شمال غرب ايران (آزربايجان جنوبي) شتافتند و با مواضع بيسابقه و تاريخي خود، سطح فوق االعاده عالي شعور ملي خويش را حتي بالاتر از بسياري از فعالين در آزربايجان- به نمايش گذاردند. آنها در بيانيه هاي صادره شان٬ بدرستي خود را بخشي از "ملت بزرگ ترك" و نه مثلا ملت تركمن و يا ملت ايران شمردند وحتي عده اي از دانشجويان ترك منسوب به اتحاديه ايلي قاشقاي٬ اعلاميه هاي خود را به سه رنگ آبي٬ سرخ و سبز – رنگهاي پرچم ملي آزربايجان- صادر نمودندּ با اين قيام و پس از اين موضعگيريهاي تاريخي٬ تمام تدابير دولت ايران و دسيسه هاي صدساله قوميتگرايان فارس، نيروهاي پان ايرانيست٬ دول و استعمارگران غربي براي تجزيه خلق ترك در ايران و ايجاد دو قوم و ملت جدا و يا رقيب حتي دشمن با نامهاي "ملت آزربايجان" و "قوم قشقائي" پنبه شده و حقيقت به شفافي تمام عيان گشت: در ايران يك ملت ترك وجود دارد، تركان جنوب ايران دياسپوراي تركان آزربايجاني در آن بخش از كشورند و اتحاديه ايلات ترك قشقايي٬ ستون فقرات اين دياسپورا،  پيشتاز و موتور محركه جنبش هويت طلبي تركي در آن خطه استּ

 

٧- بازيابي پاره هاي تركان آزربايجاني در منطقه: علاوه بر جمهوري آزربايجان و تركيه، سايتها و تشكيلات متعددي از دياسپوراي تركان آزربايجاني عراق به اعلام همبستگي با خلق ترك و قيام ملي دمكراتيك آن برخاستند. و به اين ترتيب علاوه بر همگرائي سياسي، گامي هرچند كوچك اما تاريخي در استقامت تثبيت و تعميق حس تعلق ملي مشترك در ميان پاره هاي متفرق خلق ما در قفقاز- خاورميانه –آسياي صغير برداشته شد. عواقب محتمل اين تقرب و پتانسيل مهم ژئواستراتژيك آزربايجان جنوبي و خلق ترك در جهت گيري تحولات آينده منطقه از چشم بازيگران سياسي بين المللي مخفي نماند.

 

٨- داخل كردن سه "مساله ملي"، "مساله ترك" و "مساله آزربايجان جنوبي" به گفتمان سراسري: در عرصه روند سياسي شدن جنبش ملي دمكراتيك خلق ترك نيز، اين واقعه نه تنها نشان داد در ايران سه "مساله ملي"، "مساله ترك" و "مساله آزربايجان جنوبي" وجود دارند، بلكه اين مسائل سه گانه را به گفتمان سياسي قوم فارس-گروههاي سراسري تحميل نمود. از اين پس، مسائل فوق صرفا مسائل ملت ترك و آزربايجان نبوده عينا و در شمار مسائل هميشگي قوم فارس و فارسستان نيز مي باشند.

 

٩- اعلام كف مطالبات عيني ملت ترك: اين واقعه چهارچوب اساسي مطالبات خلق ترك را به شكل "به رسميت شناخته شدن ملت ترك در ايران، هويت و نام تاريخي اش"، "رسميت و دولتي شدن زبان تركي در ايران"، "تاسيس نهادهاي فرهنگي، تحقيقاتي و علمي ملي مانند فرهنگستان زبان و تاريخ تركي"، "تاسيس رسانه هاي سراسري جمعي از جمله روزنامه، راديو و تلويزيون به زبان تركي"، "پايان دادن به تجزيه ارضي آزربايجان بين دوازده استان"، "آغاز تعليم و تربيت به زبان تركي در سراسر ايران و در همه مقاطع تحصيلي و آموزشي"، و .... يكبار ديگر ترسيم نموده اند.

 

١٠- تثبيت ايران به عنوان كشوري كثيرالمله: دست آوردهائي كه فوقا ذكر شد در مجموع در خدمت تكامل ملي تركزبانان ايران و منطقه و يا به عبارت ديگر تسريع كننده روند ملت شدنشان بود. اما در اين ميان دست آورد ديگري نيز وجود دارد كه بسيار بيشتر به اين روند خدمت كرد و حقيقتا جهشي در روند ملت شدن تركزبانان ايران بشمار مي رود و آن انشقاق و افتراق بيسابقه دو هويت ملي ترك و هويت ملي فارس در ايران است. هرگز كسي گمان نمي كرد كه يك كاريكاتور نقشي اين چنين عظيم در روند تكامل يك ملت و تثبيت ايران به عنوان كشوري كثيرالمله داشته باشد، امري كه اين كاريكاتور به آساني آنرا محقق كرد اما شوروي سابق در آن موفقيتي بدست نياورده بود. تركان ايران اقلا از اين جنبه، مي بايست همواره سپاسگذار كاريكاتوريست مانا نيستاني باشند.

 

پيدايش قطعي دو هويت ملي متمايز ترك- آزربايجان و فارس-فارسستان

 

 

با تظاهرات گسترده و قيامهاي توده اي در اعتراض به كاريكاتور، نه تنها حركت ملي دمكراتيك خلق ترك در ايران به مرحله جديدي گام نهاد بلكه تركان ايران نيز تحول كيفي سترگي را تجربه كردند. سال گذشته مرحله اي تاريخي و برهه اي بسيار مهم در عرصه ملت شوندگي تركزبان ايران بود. در قيام اخير و يك سال پس از آن دو روند موازي در جريان بوده است:

لاجرم

الف- همگرائي داخلي تركان: در يك طرف توده اي شدن جنبش هويت خواهي ترك كه باعث تعميق خودآگاهي بر مشتركات زباني و فرهنگي در ميان ترك زبانان ايراني مي گردد. نتيجه طبيعي اين خودآگاهي توده اي، همجوشي ملي و انسجام داخلي بين تركزبانان پراكنده در ايران به همراه ايجاد وقوف جمعي در ميان توده ترك بر غيريتشان با فارسها است.

ب- واگرائي خارجي بين تركان و فارسان: در طرف ديگر سياست انكار-امحاء فارسي كه خود را به شكل سركوب و امحاء آشكار از طرف دولت و سكوت و حمايت ضمني همكشوريهاي فارس و نخبگان سياسي و فرهنگي اش در مقابل تشديد تضييقات از طرف دولت نمايان مي سازد. نتيجه طبيعي اين سياست سرخوردگي هر چه بيشتر توده ترك از دولت و قوم فارس و دوري روزافزون از آنها است.

 

برآيند اين دو روند همسو و موازي، يكي در همگرائي داخلي تركان و ديگري در واگرائي خارجي بين تركان و فارسان، در جهت تعميق شكاف هويتي و جدائي احساسي ميان خلق ترك و خلق فارس عمل مي كند. به نحوي كه اكنون مرزي بسيار روشن بين "ماي ترك" و "آنهاي فارس"، آنهم در قالب دو هويت ملي متفاوت- شكلي كه هرگز در تاريخ ايران سابقه نداشته- ترسيم شده است. اكنون يكسال پس از قيام خرداد ماه توده ترك و حوادث روز جهاني زبان مادري، تعميق اين تشخص٬ انشقاق، شكاف و پيدايش قطعي دو هويت ملي تماما متمايز ترك- آزربايجان و فارس-فارسستان در ايران با موضعگيريهاي ناشيانه، خصمانه و در عين حال خودافشاگرانه دولت جمهوري اسلامي و گروههاي سياسي و فرهنگي فارس در مقابل آنها به صورت روندي برگشت ناپذير جلوه مي نمايد. مبالغه نخواهد بود اگر گفته شود كه اين نتيجه، به تنهائي بزرگترين و تاريخي ترين دست آورد سلسله قيامهاي مردمي خلق ترك بوده است. پس از قيام خرداد، فارغ از خواست و تمايل اين و يا آن روشنكر و نهاد، ديگر صحبت راندن از "ملت واحد ايران"٬ انكار وجود دو "ملت ترك" و "ملت فارس" و سرپوش گذاردن بر مجادله سرنوشت ساز اين دو ملت بر سر اقتدار سياسي در ايران به شوخي اي تلخ و سخت زشت مي ماندּ

 

بحران مشروعيت ملي دولت جمهوري اسلامي و گروههاي سراسري فارس

 

از ديگر دستاوردهاي حركت مردمي خرداد، تثبيت و تحميل شخصيتها و نهادهاي فرهنگي و سياسي هويتخواه ترك و آزربايجاني، به عنوان يگانه نماينده واقعي و مشروع خلق ترك بر گروههاي سياسي سراسري-فارس و حتي دولت ايران و موسسات بين المللي و دولتهاي خارجي بود. در قيام مردمي خرداد و تظاهرات روز جهاني زبان مادري و پس از آن نخبگان و گروههاي سياسي سراسري – فارس، روحانيت شيعه فارس و دولت جمهوري اسلامي -به عنوان عاليترين تشكل سياسي عنصر قومي فارس كه طرف، مخاطب و متاسفانه مخالف مطالبات ملت ترك مي باشد- در جوهر خود يكپارچه بر عليه مردم ترك و آزربايجان موضع گرفته و عمل كردند. اين مواضع و اعمال شايد ناخواسته، بر واگرايي و انشقاق بين خلق ترك از يك طرف و جمهوري اسلامي و گروههاي سراسري – فارسي از طرف ديگر افزوده و هويت و ماهيت آنها را به شكل نهادها، زائده ها و نمايندگان سياسي قوم فارس تسجيل نمود.

 

امروز علي رغم هشدار ملت ترك در قيام خرداد، قانون اساسي جمهوري اسلامي همچنان زبان قوم اقليت فارس را تنها زبان رسمي اعلام ميكند٬ رهبر نظام خامنه اي به كرات زبان فارسي، زبان مادريش را همه چيز ايرانيان و حتي همه ايرانيان و كشور ايران را فارس زبان مي خواند و آزربايجانيان و توده ترك خواهان ابتدائي ترين حقوق بشري خود را عمال بيگانه مي نامد؛ رئيس مجمع مصلحت نظام رفسنجاني ضد ترك و ضد آزربايجاني صراحتا به حمايت از ايده هاي پان ايرانيستي بر ميخيزد؛ رئيس مجلس شوراي اسلامي حداد عادل دست در دست اشغالگران ارمني به توطئه بر عليه سرزمينها و ملل اسلامي مشغول است؛ رئيس اسبق سپاه پاسداران رضائي در هوس ميني امپرياليستي تبديل زبان قوم فارس به زباني منطقه اي است؛ شوراي امنيت ملي زبان استعماري فارسي را رمز هويت ملي تعريف مينمايد؛ اسامي تركي از طرف شوراي عالي انقلاب فرهنگي ممنوع ميشوند و عوض ميگردند؛ ملت ترك در مدارس مجبور به آموختن زبان بيگانه و تحميلي فارسي ميشود و نشريات دانشجوئي به جرم بكار بردن زبان بيگانه تركي توقيف مي شوند، آيه الله هاي آرياگرا در صف صليبيان از اشغال ايران شمالي سخن مي رانند؛ رهبر تروريستهاي فدائيان اسلام خواهان الحاق جمهوري آزربايجان مي شود، براي كودكان ترك صندوق جريمه تركي صحبت كردن مي گذارند؛ يك نشريه و يا كانال راديويي و يا تلويزيوني سراسري تركي وجود ندارد؛ فرهنگستان فارسي براي فارس كردن مردم آزربايجان تنها شعبه خود را در مركز آزبايجان باز ميكند ....

 

نتيجه طبيعي اين جهت گيريها و ساختار بشدت ضدانساني و ضدمردمي دولت جمهوري اسلامي، سلب حق، صلاحيت و مشروعيت تمثيل خلق ترك و آزربايجان از سوي دولت جمهوري اسلامي، همچنين از ميان رفتن مشروعيت تدابير و قوانين اين دولت در آزربايجان و ديگر مناطق ملي ايران است. به نحوي كه اكنون با قطعيت مي توان گفت دولت ايران با بحران مشروعيت و تمثيل ملي روبروست. بديهي است نظامي با ماهيتي اين چنين تركستيز و خصلتي اين چنين آشكارا ضدآزربايجاني، به سختي ميتواند ممثل، نماينده و يا حافظ منافع ملي، فرهنگي، زباني، سياسي و اقتصادي خلق ترك و آزربايجان شمرده شود. ديگر نمي توان دولت فارسگراي جمهوري اسلامي ايران را به سهولت نماينده ملل غيرفارس ساكن در ايران و بويژه ملت ترك بشمار آورد٬ همانگونه كه پس از حوادث بالكان ديگر نميشد دولت يوگسلاوي را به منوال سابق نماينده سياسي و مشروع همه ملل اين كشور بشمار آورد. بواقع دولت يوگسلاوي با اعمال نادرست و ناشايست خود٬ و بدست خويش خود را به عنوان دولت منحصرا صربستان تثبيت نمود و راي به پايان عمر دولت و هويتي بنام يوگسلاوي دادּ دولت جمهوري اسلامي نيز كه رهبر آن در پاسخ به خواست ميليونها شهروند خود براي آموزش و رسمي شدن زبان تركي، آنان را عمال خارجي ناميده سركوب كند و همزمان ميليونها دلار براي چاپ و پخش كتب و گسترش مدارس فارسي در تاجيكستان و افغانستان و ديگر نقاط دنيا صرف نمايد، فوتبال را به ستارگان پارسي، اسكناسها را به مردان پارسي و گاويان را به پارسان مزين كند، ديگر نماينده مشروع سياسي ملت ترك و آزربايجان نبوده، صرفا ممثل فارسستان و خلق فارس ميباشدּ

 

مساله ملي تركان، مساله فارسها است، روشنفكران و خلق فارس از صدر تا ذيل مسئول اند.

 

برای دهه ها، تركان مبارزه کرده اند که حقوق ملي و زباني و فرهنگيشان در زمره حقوق بشر شناخته شود و بعنوان ترك از حقوقی مساوی و احترامی برابر با فارسها برخوردار باشند. این تلاشی شريف است که هر فارس آزاده ای نيز باید در آن شرکت ‏کند. اما تاكنون تعداد بسيار اندکی از هم كشوريهاي فارس در این جنبش شرکت کرده اند. این حقیقت که تركان و ديگر ملل ايراني هنوز از نابرابری ملي رنج میبرند و در برابر قانون از ‏حقوق زباني و فرهنگي و ملی یکسان برخوردار نیستند نشانگر این است که فارسان بسیار کمی بر اين مسئولیت خود واقف اند و يا آنرا پذیرفته اند. تركان ايران بعنوان ترك بايد مسئولیت خود را جدی گرفته، برای روشن کردن افکار، بالا بردن صداي اعتراض توده ترك کار كنند و ‏برای از بین بردن سريع اجحافات علیه خود تلاش نمايند. اما باید به همین اندازه از فارسها بخواهند که آنها نيز مسئولیتشان را جدی بگیرند و در غير اينصورت از آنها در مقابل اعمالشان و يا بي عملي شان مواخذه نمايند.‏ کشور ايران، نمیتواند بدون شرکت تركان و ديگر ملل ايران، با حقوق برابر و یکسان، بصورتی عادلانه اداره شود. فارسها باید مسئولیت خود را در ‏این امر تشخیص دهند و تعداد بسیار بیشتری در تحقق آن شرکت کنند. تا هنگامی که در اجتماعي زندگی میکنند که تركان در برابر قانون از حق مساوی برخوردار ‏نیستند و ناعادلانه مورد تضييق قرار میگیرند و به اسم قانون زبان و فرهنگشان به مرگی غیرمنصفانه محکوم میشود، تا هنگامی که زبان و فرهنگ تركي در خطر نابودي بوسیلۀ سیستم آموزشي، سياسي، فرهنگي، اداري و قضائی بوجود آمده به دست فارسگرايان و به اسم فارسي تعريف شده به عنوان ركن هويت ايراني است، فارسها و فارسزبانها مسئول هستند. تا هنگامی که جوكهائي بر عليه تركان و به زبان فارسي گفته مي شود و اين بي فرهنگي بخشي مركزي از فرهنگ عمومي فارسي و ذوق استتيك اين قوم شمرده مي شود، فارسها مسئولند.

 

"در يك جامعه ليبرال مي توان با آرامش وجدان كمونيست بود، ماند و در راه آن تلاش كرد ولي در يك جامعه غيرليبرال مانند شوروي كمونيستي نمي توان. در جامعه اي سكولار ميتوان ديندار بود و بدون دغدغه از آن لذت برد ولي چنين چيزي در جمهوري اسلامي ممكن نيست". در كشور ايران كه سياست رسمي دولت، تحميل زبان و فرهنگ فارسي به اكثريت غيرفارس و فارسسازي آنهاست، نمي توان فارس زبان بود و از فارس بودن و زبان و فرهنگ فارسي با آرامش وجدان لذت برد. برعكس چون نسل كشي فرهنگي، نژادپرستي زباني، يكسانسازي ملل غيرفارس ساكن در ايران و استعمار فرهنگي، سياسي و اقتصادي خشن مناطق ملي آنها به نام زبان ملي فارسي و ادبيات پارسي و پرشيا .... انجام مي شود؛ اين نسل كشي، نژادپرستي و استعمار در درجه اول با فارسها و فارسزبانها ارتباط دارد. در ايران، فارسها، فارسزبانها و علاقمندان به زبان و ادب فارسي بايد براي ادامه حيات فارغ از عذاب وجدان و عاري از احساس گناه و مسئوليت، مرزبندي صريح خود را با سياستهاي جمهوري اسلامي اعلان كنند. فارسها بايد بيشترين اعتراض و عكس العملها را در مقابل تحميل زبان و فرهنگ فارسي بر ملل غيرفارس نشان دهند، در غير اين صورت بايد اعمال ضدانساني دولتهاي فارسگرا و وزارتخانه ها و دانشگاهها و صدا و سيماها و فرهنگستانهاي فارسي و .... را به پاي فارسيت و همه فارسزبانها نوشت. مگر آنكه فارسها از اين سياستها اعلان برائت كنند، همانگونه كه جلال آل احمدها كردند.