ترسم از ترکان تیر انداز نیست / طعنه جنگاورانم میکشد

 

ح. اهرابی

 

• انتظار این قلم از یک ایران شناس پر آوازه این بود که با اتخاذ یک روش علمی و با استناد به مدارک حی و حاضر و با مراجعه مستقیم به متن موضوع و صحنه جامعه و نیز لمس هویت و زبان مردم بتواند واکنشی عادلانه و مناسب از خود نشان دهد ...

اخبار روز:چهارشنبه  ۲٨ تير ۱٣٨۵ -  ۱۹ ژوئيه ۲۰۰۶

 

 
امید وارم  این گفتار کتبی کوتاه نوری تابانده باشد بر گوشه تاریکی که دوست نادیده آقای دوستخواه گرامی در صدد ابهام زدائی از آن بودند.اما افسوس که در مقابله با کلام ایجابی و استدلالی این قلم ایشان در عین پزرگواری و خلوص نیت با واژه های تند و ایذائی به مواجهه امدند . من با درس از روند روزگار و عبرت از تاریخ گذشتگان و با آویزه گوش قرار دادن سخن گهربار شاعر بزرگ محمد فضولی که بیش از ۶۰۰ سال پیش در وصف مقام "سوز" یا کلام که امروز گفتمان هم اطلاق میشود، غزلی به زبان ترکی آفریده که مقام سخن را ستوده، و آنرا همچون مرواریدی در اعماق دانسته که انسانها با تجهیز و درک مقام ملکوتی سخن و کلام می توانند بی آن که بر یک دگر بتازند اندیشه خود را  همچون "در شاهوار" بیان کنند سخنم را با صدق و دوستی بیان کردم. روندی که قادر می سازد انسانها مراتب گفتگوها و کیفیت براهین خود را بالا برند، بر نقاط تاریک غلبه کنند و با درک آگاهانه هویتها و دگرگونه گیها و تکثرها در کنار سفره رنگین یک دگر آرام بگیرند و از غنای چند گانگی لذت ببرند.  
 
انتظار این قلم از یک ایران شناس پر آوازه این بود که با اثخاذ یک روش علمی و با استناد به مدارک حی و  حاضر و با مراجعه مستقیم به متن موضوع  و صحنه جامعه و نیز لمس هویت و زبان مردم بتواند واکنشی عادلانه و مناسب از خود نشان دهد و در  قلب هویت مردم آذربایجان و مقابله با خواسته های برحق و صلح جویانه آنان این همه قلمفرسائی نکند؛ بلکه از حقوق حقه ملتی یا مردمی که دهه هاست آماج سازمان یافته تحقیرها و توهینهای موهنانه است به عنوان ایران شناس حساس مدافعه نماید.  چرا که مردم چون موجی در حرکتند و در هر واژه ای هویت و کیستی خود را فریاد می زنند و حرفهای تکراری کسانی را که همگام با برخی مغرضان در صد د جعل شناسنامه ترکان ایران هستند در خواسته های روزانه خویش با زبان خود عیان وبیان می کنند.
انتظار داشتم ایران شناس ما این بار در عمل به ادعای خویش در مورد چند زبانی بودن ایران صادق می ماندند و  با مراجعه به اسناد جدید و پذیرش موجودیت زبانی ترکان ایران و تاریخ حضور آنان در این فلات  اوراق زرینی به اسناد ایران شناسی می افزودند تا بلکه صفحات ننگین گذشته که مدافع تئوری یک زبان . یک ملت بود و یادگار مجله ایران شهر و دیگران است زدوده می شد و اندکی عدالت و کرامت انسانی در حق ملتی ادا می گشت.
انتظار داشتم که ایران شناس ما به مسئله مرکزی پژوهش ایران شناسی، یعنی درک و تفکر دوباره اجزا انتروپولوژیک مجموعه کشوری می پرداختند و با ورق زدن برخی از اسناد و آثار ترکان آذربایجان کمی از روش مالوف ایران شناسی فرمایشی کنار می آمدند، دور سفره پر طراوت مردم آذربایجان می نشستند و از ساز عاشقانشان سوز دلشان را می شنیدند که:
هارای هارای من تورکم. ومهمان سفره گرم و بی آلایش آنان می شدند که از خصلتهای ماندگار انسان شناسی آنان مهماننوازی است.
 اما گویا ایشان در لابیرنث ایران شناسی چنان غرقند که نمی خواهند هویت مردم را از زبان خودشان بشنوند و تاریخ و فرهنگ آنان را که زبان ترکی اس اساس آن است  جزء  مولفه های ایران شناسی نمایند.
انتظار داشتم آقای دوستخواه  با سعه صدر یک پژوهشگر آزاده و مردم شناسی به قول استاد جامعه شناسم  در دهه چهل دکتر علی اکبر ترابی(حلاخ اوغلو) "دینامیک و پویا" وارد میدان تحقیق می شدند و اندکی از بار گران پیشداوریهای زنگ زده که دیگر برای مردم بازاری ندارد دست می کشیدند، تعارف را کم می کردند و بر مبلغ می افزودند.و بر" فرهنگ ترکتازی" سطری نمی افزودند. فرهنگی که بنا به سخن ماشا الله رزمی از ویژگیهای ادبیات فارسی و ایران شناسی است.
 ایران شناس شهیر ما آقای جلیل دوستخواه که شمه ای از کارنامه درخشان ایران شناسی خود را در مقاله ۲۴ تیر ماهش عیان نموده در برخورد با نوشتار ساده یک ایرانی از تبار ترکان آذربایجان بی آن که به موضوع سخن اشاره کند و پاسخ دهد که چرا دکتر براهنی را به  "مسئله سازی" به آذربایجان متهم  کرده  با همان واژه های فرهنگستان ایران شناسی خواسته است خود را در همان برج عاج آکادمی نگه داشته و از آنجا سینه ترکان آذربایجان را نشانه رود و بار دگر، زبان، هویت، حضور و کیستی ملیتی را انکار نماید. ایران شناس ما از همان سکوی پرنخوت و لی بی ریشه و مهجور از سفره رنگارنگ ایرانیان، نویسنده ترک زبانی  که فقط جرمش این بوده که از زبان مردم و از متن شعارهای  آنان به هویت زبانی و ریشه اتنوگرافیک ملیتی آنان اشاره کرده، را  با واژه های "سیاست باز، ماکیاولیست،شبهه افکن، زیانبار، یکسره واهی و بی پایه...گوشمالی داده و آن گاه با ردیف کردن صفات اغراق آمیز "جهانی ترین" دانشنامه ایران شناسی ایرانیکا را ستوده، بی آن که به خوانندگان عزیز  اطلاع دهد که در تمام فرایند تحریر این دانشنامه حتی یکی از دانشمندان معتبر زبان و فرهنگ ترکان آذربایجان حضور نداشته است. در ادبیات شفاهی ترکان ایران مثلیست"اول قارداشلیقیوی ثابت ائله سونرا مال ایسته"اول برادری خود را ثابت کن بعد ادعای ارث کن؛ و گرنه با گفتن اینکه "ملک آباد است و آزادند مردم" آزادی و آبادی حاصل نمی شود."گر دو صد عطار گوید مشک باید خود ببوید".در همان "جهانی ترین دانشنامه که من هم با احترام به زحمات محققین آن می نگرم و "یورولمیا سیز" به آنان نثار میکنم حتی از قافله فرهیختگان و زبان شناسان آذربایجان که عمری در عرصه زبان و تاریخ و فرهنگ مردم ترک زبان ایران صرف کرده اند در این دانشنامه اثری نیست. محفلی که نام ایران شناسی بر پیشانی دارد اما هر گز سمیناری با شرکت فرهنگ ورزان ترک زبان ایران برگزار نکرده و هنگام صحبت از هویت ایرانی تنها به شاعر گرانمایه ایران فردوسی بسنده کرده اند. شاعری  که" در" سخن فارسی را سفته و اثری جاودانه آفریده ، و این تضمین سعدی از اشعار او همواره اوج انسان دوستی او را نشان می دهد که:
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد      که رحمت بر آن تربت پاک باد
"میازار موری که دانه کش است     که جان دارد و جان شیرین خوش است
            اما سراینده همین شعر که بسی رنج برده در این سال سی تا"عجم زنده " کند به این پارسی، در عین سرایش همان بیت زیبا در مورد آزار مورچگان وقتی حرف از ترک می آید چنان می آشوبد که:
ز دهقان و از ترک و از تازیان        نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود      سخنها به گفتار بازی بود
و یا در مورد زنان ادبیات و داستانهای فراوانی دارد که چندان دلنواز نیست و کام آدمی را شیرین نمی کند؛ که مثالها زیادند (زنان را ستائی سگان را ستای             که یک سگ به از صد زن پارسای) در این مورد به تحقیق دکتر فیض اللهی تحت نام "مقام زن در شاهنامه، مندرج در مجله دیلماج  مراجعه کنید.
 اما این نارسائی ها به نظرم خللی بر ساحت ادبی خالق شاهنامه وارد نمی کند، اثری که از باد و باران گزند بر دار نیست و جان و خرد آدمی را می نوازد.  فقط باید اندکی از مقدسات معهود بکاهیم و جاده آزاد تفکر انسانی را ارج نهیم تا به دانش آموزان و اندیشه ورزان فضائی فراهیم گردد که خود اندیشه گر نقاد ، مثبت، سازنده و مستقل و به دور از زنخیرهای ایدئولوژی باشند و بر وحدت در تکاثر تکیه کنند.
ایران شناس ما، تکرار می کنم به راحتی در عنوان گفتارش، دکتر براهنی  که زبان خاموش میلیونها ترک آذربایجانی بوده، را به مسئله سازی متهم میکند چرا که براهنی پایه های ایران شناسی را که دکتر محمود افشار  با یال و کوپال  به سخن استاد  "رضا خان بیسواد" شالوده ریزی شد برای مردم عیان میکند تا همه نیک بدانند که این دکانهای ایران شناسی بیشتر ایران فروشی بوده تا محل کند و کاو و خصلت نگاری و غور و بررسی و تدقیق در ساختار مردم نگاری ایران در پهنه تاریخ.کدام یک از  محققین زبان و فرهنگ مردم آذربایجان که صاحب رساله های علمی و معتبرند  و یا نویسندگان دستور  زبان ترکی آذربایجانی هستند در متن این سازمانهای ایران شناسی قرار دارند؟چرا از یاد می برید یا تجاهلی در کار است زمانی که در دهه چهل همین بنیادهای ایران شناسی  که به سراغ "فرزند رضا خان" رفته و صفحات تازه ای از هویت ایرانیان را می نوشتند نمایشنامه نویسی که شما نامی هم در متون ایران شناسی از او نمی برید، دکتر غلامحسین ساعدی  در یک پانتومیم  متنی را با تیتر "ما نمی شنویم" تهیه کرد و جمله "دروغ است آن خبرهائی که در گوش تو می خوانند-    حقیقت را خبر از مبتدای دیگری دارم، در همان زمان اوج ایران شناسی  بر زبان آورد.
ببینید ایران شناس ما می گوید "من خدمت گزاریم را یک خویشکاری فرهنگی در مقیاس ملی می شمارم". این ادعای ملی بودن تحقیقات شما بسیار موثر خواهد بود اگر اندکی در موضوعات تحقیقی خویش این مدعا را به ثبوت رسانید. شما که در نوشتارتان هنوز اس اساس هستی ملت ترک زبان ایران  یعنی زبان آنها را جعل می کنید، زبان تراشی می کنید و از روی عمد یا هر گونه منافع نظری از مراجعه به اسناد استنکاف می ورزید و حتی یک سطر کتبی نمی توانید ارائه دهید که به زبان معین "آذری " تولید شده باشد، مکرر زبان و هویت مردمی را انکار می کنید،  چگونه  انتظار دارید که مردم آگاه آذربایجان که رنسانس فرهنگی زبانی خود را به صور مدنی و مکتوب آغاز کرده اند با شما همراه شوند؟ آئین و متد پژوهشی شما آلوده به سمومی است که ریشه تاریخی در محافل ایران شناسی دارد.
خوب یک ترک ساکن "کشسرای" که شما ایران شناس ممکن است نامی هم از آن نشنیده باشید،را در نظر بگیرید . او که با زبان خودش هویت و موجودیت خود را بیان می کند "هارای من تورکم، شما ایران شناس محترم بر سر او می زنید، زبان او را جعل می کنید و پیشینه واهی برای او می سازید. آن گاه به من زاده جد اندر جد تبریز که یادم است وقتی در حوالی سالهای ۱٣٣۴-٣۵ که اولین نسخه های حیدر بابایه سلام در تبریز پخش شد مادران و پیران بی سواد ما  که بنا به تصامیم لانه های ایران شناسی وقت که زبان ترکی را ممنوع کرده بودند، این منظومه را در اسرع وقت به سینه هاشان سپردند و "حیدر بابا دونیا یالان دونیادی" نقل محافل گشت، اتهام واهی بودن می زنید. و آن گاه براهنی ها را در مظان اتهام مسئله سازی و جدائی طلبی و همداستانی با دشمنان می کنید. میدانید پیامدهای محرومیت زبانی ملت آذربایجان از منظر روانشناختی چه ضربات روحی سنگینی به نسلهای این مردم وارد کرده؟ کسانی نوده اند که از فرط شرم زدگی حتی محل تولد خود را نیز از مناطق ترک نشین عوض کردند. بخوانید آثاز زبان شناس شهیر سوئدی؛ اسکوتناب کانگاش را در این خصوص. و یا آمار وسیع بیسوادان را در میان جمعیت روستائی مناطق ترک زبان. شما ایران شناسی را از ابزار قدرت سلطه خارج کنید نکته ای که استاد براهنی در حق آقای دکتر یار شاطر بیان کردند.شما ایران شناس که در مقیاس ملی به ادعای خویش پژوهشگرید با شنیدن این یافته ها از متن جامعه باصفای ایران که همچون ملک زیبای مشاعی است که زیر آسمانش مروارید رنگارنگی از زبانها و تمدنها گسترده اند، مو بر بدنتان سیخ نمی شود؟ بی جهت نبود که استاد شهریار در خطاب به همان سیاستهای ایران شناسی وقت و فرهنگ و ترک ستیزی رسمی چنین سخن منظوم سرود:
فرهنگ ما برای جهالت فزودن است             مامور زشت بودن و زیبا نمدن است
در بسته باد مدرسیه ای را که قصد از آن      بر روی ملتی در ذلت گشودن است
که اشاره ای است به دستورات محسنی ، وزیر فرهنگ رضاخانی در ارسال بخشنامه ممنوعیت تکلم به زبان ترکی و تنبیه آنان در صورت ارتکاب به جرم. شما ایران شناس ما در برابر تاریخ خود را مسئول می دانید؟
شما چرا نگران می شوید وقتی نویسنده ای می نویسد:آذربایجانی می گوید فرهنگ را از سلطه مطلق صاحبان یک زبان در بیاورید".
زمان عوض شده است. دیگر به سخن زبان شناسان اجتماعی اطلاعات و داده ها در دسترس خواص نیست. دیگر تئوریها و پیش فرضهای قلابی نمی تواند منشا اثر باشد. مردم خود تاریخ خود را می نویسند و جلو می روند و هر کس در این رهگذر از قافله آگاهی و هویت یابی ملیتهای به حاشیه رانده شده عقب بماند بر خود جفا کرده است. ایران شناس ما باید بداند که در هیچ یک از اسناد زبان شناسی و تاریخی ما خانواده ای با نام زبان آذری نداریم، زبان مردم آذربایجان از ریشه زبانهای التصاقی بوده و هر چند شما منکر حضور زبانی-تاریخی ملیتی بشوید از همان اندیشه یکسان سازی و سانترالیسم رضاخانی حمایت کرده اید.در کدامین سند ایران شناسی در یک سده اخیر شما سندی تولید کرده اید که بر اندیشه مستقل علمی و منطبق با آئینهای تحقیق ساختار جامعه ایران را بر اساس داده های واقعی بیان کند؟ در واقع  عقیم کنندگان زبان و هویت ملیتهای ایرانی کسانی هستند که در آسمان ادب و هنر ایران کورکورانه دنبال منویات شاهانه رفتند و با همین اندیشه آقای دئستخواه به مردم آذربایجان زبان قلابی آذری جعل کردند. مرحوم بزرگوار کسروی تبریزی خود در مقاله ای که به زبان عربی در اسلامبول چاپ کرد به تغییر موضعش در مورد زبان ترکی اشاره کرده بود که باز در بستر تاریخ زیر مهمیز سانسور آریامهری رفت.
ایران شناس ما خوب توجه کند که دیگر دکان شما برای کسی حالت تقدس ندارد. ایران ملک مشاع مردم ایران است .در جائی نوام چامسکی گفته است که رهبران سیاسی امریکا می خواهند خواسته های خود را خواسته های همه مردم امریکا قلمداد کنند و طوری وانمود می کنند که حاکمان منافع مردم را بهتر از آنان می دانند.و بعد از برای منافع انان تصمیم می گیرند.  آقای دوستخواه، که به کار ادبی اش ارج می نهم  با دبدبه ایران شناسی همان روش را پیش میگیرد. اما مردم آذربایجان منتظر نظریه پردازی شما ایران شناسان نشدند. چرا؟ چون که منی که یکی از آن مردم کوچه و بازار هستم، به چشم خود می بینم که نام امکنه را عوض می کنند. بی آن که کسی از این محققین نظری ابراز کند. برای مثال روستای موسوم به " آخما قایا"  آخما یعنی لغزان و قایا یعنی سنگ بزرگ، را به "اخمقیه یا احمقیه عوض می کنند.کسانی که نگران اصالت نامهای امکنه تاریخی هستند چرا ساکت مانده اند؟حال شما مردم ما را و حرکات آنان را تخطئه می کنید و فرزند خلف ملتی را به مسئله سازی متهم؟
 محافل ایران شناسی تا زمانی که در متن زندگی مردم حضور نداشته و از زبان نویسندگان و متفکران آنان و نیز از زندگی و هنر آنان داده های علمی خود را انکشاف نکنند و از دور با همان ذهنیت مریض، و به قول زنده یاد محمد مختاری " که دلی پر خون از این محافل داشت" با اندیشه شبان رمگی و پشت میزهای خویش در آکادمی های فرنگستان داوری نمایند جز نفرت بر ادبستان رنگارنگ ایران چیزی نخواهند افزود. با این روش که پرده دار همه را می نوازد" کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند" پس بیائید اندیشه کنید، جریان تنفس اندیشه ها را بر تابید، از مردم و از زبان قافله سالاران مردم بیاموئید.
در این جا برای درج در اسناد و آگاهی همه کسانی که اندیشه آزاد و حقیقت جو دارند خلاصه ای از آخرین تحقیق زنده یاد دکتر محمد علی فرزانه  در مورد ریشه زبان امروزی مردم آذربایجان نقل می شود، نویسنده ای که در اندوه  فقدانش مردم آگاه و هویت طلب آذربایجان یکسره سوگوار شدند و استاد براهنی مطلبی ماندگار در حقش قلمی کردند. امید که محافل ادبی، مجامع فرهنگی و وجدانهای بیدار که در پی تزئین سفره مردم شناسی رنگارنگ وطنمان ایران بوده و خواهان  جامعه ای چند زبانه آزاد و رها از هر گونه سموم نژادپرستی هستند ، این متن پژوهشی را مطالعه کنند.
 
زبان امروزی مردم آذربایجان
"زبان امروزی مردم آذربایجان که در گفت و شند ها ار آن عموما به نام ترکی"تورکی-تورکو) و در مآخذ تاریخی و گروهبندی زبانها به ترک یآذری (آذری ترکجه سی)ترکی آذربایجانی و آذربایجانی و از این قبیل نام می برند، به زبانی گفته می شود که، امروزه علاوه بر اهالی سرزمینی که از نظر جغرافیائی نام آدربایجان بر خود دارد، اقوام و تیره های شهر نشین و روستا نشین بسیاری نیز، با فاصله دور و نزدیک از این خطه جغرافیائی، از نواحی  شرقی ترکیه و عراق گرفته تا کوهپایه های خراسان و از سواحل خزر تا سرزمینهای فارس و کرمان به این زبان تکلم می کنند و احساسها و اندیشه و مقاصد خود را در این زبان بیان می دارند.
زبان امروزی آذربایجان، از نظر منشا تاریخی به خانواده زبانهای آلتائیک تعلق دارد که، موطن اصلی آن نخست سرزمینهای آسیای مرکزی و کرانه های یئنی-سی بوده و بعدها در طول ادوار تاریخی با جریان کوچ و اسکان قبایل و اقوام ترک زبان گسترش یافته و دامنه آن تا شبه جزیره بالکان و حتی فراتر کشانده شده و زبان تکلم و کتابت اقوام و خلقهای مختلف گشته است.
زبان آذربایجانی در گروه بندی امروزی زبانهای ترکی جزو زبانهای جنوب غربی محسوب می شود که در این میان به زبانهای ترکی آناطولی وترکی ترکمنی که از همین گروه هستند از همه زبانهای دیگر ترکی نزدیک تر است....."
در یایان سخن امید وارم  این گفتار کتبی کوتاه نوری تابانده باشد بر گوشه تاریکی که دوست نادیده آقای دوستخواه در صدد ابهام زدائی از آن بودند.اما افسوس که در مقابله با کلام ایجابی و استدلالی این قلم ایشان در عین پزرگواری و خلوص نیت با واژه های تند و ایذائی به مواجهه امدند . من با درس از روند روزگار و عبرت از تاریخ گذشتگان و با آویزه گوش قرار دادن سخن گهربار شاعر بزرگ محمد فضولی که بیش از ۶۰۰ سال پیش در وصف مقام "سوز" یا کلام که امروز گفتمان هم اطلاق میشود، غزلی به زبان ترکی آفریده که مقام سخنرا ستوده ، و آنرا همچون مرواریدی در اعماق دانسته که انسانها با تجهیز و درک مقام ملکوتی سخن و کلام می توانند بی آن که بر یک دگر بتازند اندیشه خود را  همچون "در شاهوار" بیان کنند .روندی که قادر می سازد انسانها مراتب گفتگوها و کیفیت براهین خود را بالا برند، بر نقاط تاریک غلبه کنند و با درک آگاهانه هویتها و دگرگونه گیها و تکثرها در کنار سفره رنگین یک دگر آرام بگیرند و از غنای چند گانگی لذت ببرند. ساغ اولون