جنگ قره باغ  و ایده آل  ارمنستان بزرگ

علی قره جه لو

30 نوامبر 2020

 

"ایده آل ارمنی"، و تشکیل "ارمنستان بزرگ"، "از رود کر تا رود فرات"، و به زبان دیگر، "از دریای سیاه تا دریای سفید" (مدیترانه) توسط نظریه پردازان ارمنی در اواخر قرن نوزدهم پرداخته شد.  رهبران ارمنی، در هر دوره ای از تاریخ معاصر، تصورات و خیالپردازی های خود در این زمینه را پرورش داده و بسط  دادند، و با  تبلیغات و مغزشویی بی وقفه این ایده را به مردم ارمنی نیز تزریق نمودند.  نهایتا به این نتیجه "منطقی" رسیدند که هر جا یک ارمنی زندگی می کند و یا هر جا یک کلیسای ارمنی وجود دارد آنجا خاک ارمنستان است!  حتی به این هم قانع نشده بلکه با تکیه به افسانه های تاریخی خود ساخته، دایر بر وجود پادشاهان مقتدر ارمنی و حکمرانی بر سرزمین های تاریخی وسیع ارمنستان، به سیاست توسعه طلبی که هیچ زمانی، قصد توقف در هیچ زمان و مکانی را نمی شناخت، روی آوردند.

ایده توسعه طلبانه "ارمنستان بزرگ" درعین حال، در هر دوره ای، به نتیجه طبیعی خود، یعنی شکست فضاحت بار انجامید، چنانکه امرور اتفاق افتاد.  پاشینیان، دلایل امضای قراداد آتش بس را چنین بیان می کند:  "مجبور بودم قرارداد آتس بس را شخصا، پنهانی و با عجله امضاء کنم.  زیرا تمامی ظرفیت های ارتش به اتمام رسیده، و فرماندهان خواهان آتش بس ( بخوانید تسلیم) بودند، ولی مردم آمادگی آنرا نداشتند". (1)

پاشینیان با اعتراف فوق ثابت می کند که در طول جنگ مردم خود را فریب می داده است.  در واقع هم اینطور بود.  زیرا، رهبری ارمنستان، از روز آغاز جنگ، دست به دامن افسانه های شکست ناپذیر بودن و حتی، حق به جانب بودن ارمنستان شده بود، که بدان خو گرفته بودند.  آنها با هر پیشرفت ارتش آذربایجان ادعا می کردند که ضربات مهلکی به دشمن وارد کرده اند.  وقتی ارتش آذربایجان وارد "هادروت" شد و پرچم آذربایجان بر فراز شهر به اهتزاز درآمد، ماشین تبلیغاتی ارمنستان هنوز نغمه های پیروزی سر داده و ادعا می کرد "عکس ها و ویدئو ها ساختگی هستند".  زمانی که ارتش آذربایجان وارد شوشا شد، که بمعنای پایان استراتژیک جنگ و شکست قطعی ارمنستان بود، هنوز وزیر دفاع ارمنستان ادعا می کرد:  "اگر اراده پیروزی تان پا برجاست، بمعنای این است که هنوز شکست نخورده اید"!

پاشینیان زمانی که با انقلاب مخملی "بنیاد سوروس" بقدرت رسید (2018) سراز پا نمی شناخت، پاهایش از زمین واقعیت های موجود کنده، و سر از پا نمی شناخت.  زیرا، بزرگترین سفارت آمریکا در اروپا، در ارمنستان تاسیس شده بود، و این نشان می داد که آمریکا برنامه های طولانی برای مداخله در قفقاز دارد، و ارمنستان این واقعه را نه تنها بمعنای قطعیت یافتن الحاق مناطق اشغالی آذربایجان، بلکه گشوده شدن مسیر تحقق ارمنستان بزرگ با تکیه به قدرت آمریکا و متحدین اروپایی اش تلقی می کرد.  در اطراف حکومت پاشینیان، شبکه های نیرومندی از رسانه های اجتماعی - سازمانهای "جامعه مدنی" (NGO) ایجاد شده بود ( سر نخ همه آنها دست آمریکا و متحدین اروپایی اش قرارداشت، و بوسیله آنها نیز تامین مالی می شد)  که براحتی می توانستند از کاه کوهی بسازند.  چرا که "گفتمان ارمنی" تماما بر پایه دروغ ها و افسانه های تاریخی خود ساخته بنا شده بود.  این گفتمان، وقتی با روشنفکران پرورش یافته بنیاد سوروس و دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی آنها در هم آمیخت، دیگر تبدیل به بادکنک بزرگ فانتزی شد.  وقتی بادکنک ترکید، تبعات آنرا نه پاشینیان و نه ارمنستان میتوانست متحمل شود، چنان که شد.  پاشینیان همه بیانیه های خود را از پناهگاهی که متعلق به وزارت دفاع ارمنستان بود صادر می کرد.  فرزند خلف بنیاد سوروس حتی از مردم خود نیز پنهان و جسارت روبرو شدن با آنها را در خود نمی دید.  (2)

اکنون در ارمنستان همه همدیگر را گناهکارمی شمارند.  اتهامات متقابل، اختلافات و رقابت های داخلی، ارمنستان را به آستانه یک جنگ داخلی، و حتی به فروپاشی دولت ارمنستان کشانده است.  زیرا کسی در این کشور مسئولیت "فاجعه" را بعهده نمی گیرد.  همه یک دیگر را "خائن" خطاب کرده و به "خیانت" متهم می کنند.  حتی پاشینیان نیز می تواند تقصیر شکست را بگردن دیگران بیندازد.  ولی هر ناظری که کوچکترین آگاهی از روانشناسی و گفتمان رایج ارمنی دارد، می داند که همه اتهامات خیانت، بزودی پایان یافته و آنچه که باقی خواهد ماند، تنها، خیانت "گفتمان ارمنی مظلوم" خواهد بود:  "غربی ها بما خیانت کردند"، "اروپا ما را فروخت"، "ما را وجه المصالحه قرار دادند"!  از منظر ارمنستان، اگر چیزی تلخ تر از شکست قابل تصور باشد، این است که بعد از یک شکست سنگین هم قادر به باز کردن چشمان خود بروی واقعیات نیست.  ارمنستان هنوز هم باور دارد که آمریکا و فرانسه  می توانستند به آنها کمک کنند ، ولی نکردند!  "نخبگان" ارمنی هنوز هم باور دارند که می شود هم سیاست توسعه طلبی ارضی را دنبال و سرزمین دیگران را غصب کرد، و هم خود را در نزد افکارعمومی جهان "ملت مظلوم ارمنی" جا زد، و از این طریق حمایت افکارعمومی جهان را جلب کرد.  این شگرد تاریخی گفتمان ارمنی است، که تاکنون در فریب افکار عمومی جهان موثر بوده است.  غافل از اینکه امروز دیگر، دنیایی که آنها تصور آنرا دارند، وجود ندارد.  زمان آن دنیا سپری شده است.

این واقعیت، صد سال پیش هم صادق بود، و امروز هم صادق  است.  تاریخ، برای متوهمین و خود باختگان، که دنبال "ایده آل" های خود ساخته راه افتاده اند، نمایشگاه شرم است.  اکنون، ارمنستان هم، جای شایسته خود در این نمایشگاه را پیدا می کند.  نخبگان ارمنی تصور می کردند که خواهند توانست سرزمین هایی را که اشغال کرده بودند، تا ابد غصب کنند.  آنها تحولات بزرگ دنیا و منطقه را نتوانستند بخوانند.  چشمان خود را بر روی واقعیات زمان و جغرافیا بستند، و قادر به درک این واقعیت نشدند که دندان امپریالیست های حامی آنها ریخته است.  زمانی که ارتش آذربایجان به قلب قره باغ وارد شد، و ساعت ها مانده به قرار داد تسلیم ارمنستان، آنها هنوز چشم شان را به پایتخت های غرب دوخته، و هنوزهم مشغول رجز خوانی بودند.  لذا، نه تنها جنگ، بلکه غرورشان را نیز باختند.  اگر امروز دچار سرگیجه شده، و هنوز هم شکست را هضم نکرده اند، دلیل اش این است که  بمدت 30 سال به دوستان امپریالیست خود اعتماد کردند و حاضر نشدند که به قرارداد و سازشی قابل قبول، انسانی و آبرومند تن دهند ، از این رو بوسیله ارتش آذربایجان تار و مار و از سرزمین های اشغالی که آگاهانه آنرا به ویرانه ای کامل تبدیل کردند، رانده شدند.  (3)

توضیحات:

 (1)  ایده ی ارمنستان بزرگ، علنا ملت ارمنی را به گروگان گرفته است.  چنانکه، بعد از فرو پاشی شوروی بیش از نصف جمعیت ارمنی، کشورخود را به امید یافتن یک زندگی بهتر ترک کرده اند.  زیرا ارمنستان تمامی منابع محدود خود و دیاسپورای ارمنی را صرف تحقق "ایده آل ارمنی" کرده اند.  ولی با جنگ اخیر، رؤیای ارمنستان بزرگ  یک بار دیگر فروریخت. نخبگان ارمنستان به همراه دیاسپورای ارمنی که تمایلات اولترا ناسیونالیستی و فاشیستی، نه تنها علیه ترک ها، بلکه علیه همه ملت های منطقه دارند، بخاطر منافع خود همچنان بدنبال  تنش و کوبیدن بر طبل توسعه طلبی ارضی علیه همسایگان خود هستند، و این خود زمینه مداخلات امپریالیسی را فراهم می کند.  توسعه طلبی ارضی در خلاء اتفاق نمی افتد، بلکه با پشت گرمی امپریالیست های غرب و با وعده و وعید تحقق رؤیاهای ارمنستان بزرگ صورت می گیرد.  از این رو ندیده گرفتن نقش امپریالیسم، و بطور مشخص امپریالیسم آمریکا و فرانسه در جنگ قره باغ، خاک پاشیدن به چشم مردم منطقه، و خدمت به امپریالیسم، و نهایتا تکرار فاجعه است. 

(2)  سیاست های طرفداری از جیهه آتلانتیک (ناتو) و مخالف روسیه ی پاشینیان (مانند ساکاشویلی در گرجستان و پروشنکو در اوکرائین) در شکست وی نقش مهمی بازی کرد.  طرفداری ضمنی روسیه از آذربایجان نیز عامل دیگری در پیروزی آذربایجان بود.  در این میان نقش بسیار مثبت ترکیه را نیز باید به حساب آورد.  زیرا، حمایت ترکیه از آذربایجان نه برعلیه روسیه بلکه در خطوط عمده در سازش با روسیه انجام گرفت، که خود دارای اهمیت ویژه ای است.  این سیاست از طرف الکسی پسکوف سخنگوی کرملین چنین فورموله شد:  "رهبر روسیه (پوتین) نقش بسیار مثبت اردوغان را قابل تقدیر می داند.  رهبران دو کشور در طول جنگ گفتگو و دیالوگ مداوم و سالمی را دنبال کردند.  البته در این موارد نمی توان در هرمسئله ای صد در صد نظرات و موضع گیری ها منطبق باشند. مسائل باقی مانده را در روند گفتگوی سازنده نیز حل خواهیم کرد". 

ولادیمیر پوتین روابط روسیه  با ترکیه در جنگ قره باغ را چنین توصیف می کند:  "ترکیه به طور یک جانبه از آذربایجان حمایت کرده است. خوب، من چه میتوانم بگویم؟  این یکی از نتایج ژئوپولیتیک فروپاشی شوروی است.  ما همیشه در این باره بطور کلی صحبت می کنیم.  اما الان در این مورد {جنگ قارا باغ} نه بطور کلی، بلکه بطور مشخص صحبت می کنیم، و این وقایع را می بینیم و صحبت می کنیم.  آنچه می خواهم بگویم این است که آذربایجان یک دولت مستقل دارای حق حاکمیت ملی است.  آذربایجان صاحب این حق است که برای خود هر متفق و متحدی را که مناسب می بیند و هر طور که می خواهد، انتخاب کند  چه کسی می تواند این حق را رد کند؟  این مطلب نخست.

دوما، آنکه من قبلا هم گفته بودم هیچ دولتی حتی خود ارمنستان استقلال و حاکمیت ملی {دولت خود خوانده ی} قاراباغ را به رسمیت نشناخت.  این از منظر حقوق بین الملل به چه معنی است؟  به این معنی است که هر دوی قاراباغ، و مناطق مجاور {اشغال شده ی آن} بخشی جدا ناپذیر از جمهوری آذربایجان بودند و هستند.  آذربایجان اراضی  طبق حقوق بین الملل متعلق به خودش را باز پس گرفت.  آذربایجان معتقد بود که این اراضی متعلق به اوست، افکار عمومی جهانی هم تعلق این منطقه به آذربایجان را باور کرد.  .....  شما می توانید درباره اقدامات ترکیه هر گونه ارزیابی را که بخواهید داشته باشید.  اما به سختی می توانید ترکیه را متهم به نقض قوانین حقوق بین الملل بکنید.

ما می دانیم که با ترکیه صدها سال دارای روابط دراماتیک بودیم.  اما می دانید، می خواهم به کجا جلب دقت کنم؟  تجربه بسیاری از مردم اروپا هم کمتر از این تراژدی ها نبوده است.  به عنوان مثال فرانسه و آلمان چند بار با هم جنگیدند!  اما الان در داخل ناتو در اموری مانند تدابیر امنیتی و دفاعی ... کارهای خود را پیش می رانند، و با هم ایجاد موسساتی مانند اتحادیه اروپا و جامعه اقتصادی را مناسب می بینند. ... به چه علت ما {روسیه و ترکیه} به عنوان منطقه دریای سیاه همچو کاری انجام ندهیم؟  بلی، مواضع ما، روسیه و ترکیه، همیشه با هم تطابق ندارد.  بعضا هم نه تنها تطابق ندارد، بلکه تماما از هم دور می شود.  اما هنر دیپلماسی برای همین وجود دارد.  برای پیدا کردن سازش و مصالحه.  سازش و مصالحه هم می باید بر اساس احترام به شریک باشد". *

*  نقل از، مصاحبه ولادیمیر پوتین در ارتباط با توافق آتش بس (17 نوامبر 2020) با کانال های تلویزیونی  روسییا -1 و روسییا - 24  (ترجمه حمید دباغی) 

(3)  نظربه پرداز سرشناس روس الکساندر دوگین، در پاسخ به سوال، "وظیفه نیروهای حافظ صلح روسیه در قره باغ چیست" ؟  می گوید:

"نیروهای حافظ صلح روسیه به اهداف زیر کمک خواهد کرد:  "خلع سلاح عناصر مسلح در قره باغ، و تحت حمایت قراردادن جمعیت ارمنی غیرنظامی، و بازگشت پناهندگان آذربایجانی به خانه و کاشانه خود در قره باغ.  انتقال قره باغ کوهستانی به حاکمیت کامل آذربایجان، و کمک به پروسه این انتقال.   آذربایجان هم در جنگ نظامی و هم جنگ سیاسی پیروز شد.  برای پیروزی کامل، تنها پیروزی در جنگ اخلاقی باقی مانده است.  30 سال قبل پیروزی ارمنی ها، با پاکسازی قومی و راندن آذربایجانی از منطقه قره باغ کوهستانی پایان یافت.  اکنون، مهم ترین مسئله، اجتناب از این خطا، و یا بهتر بگویم تکرار نشدن این جرم است.  راندن ارمنی ها از قره باغ به نفع آذربایجان نیست، برعکس، انتگره شدن آنها (ارمنی های قره باغ) به جامعه آذربایجان از طریق صلح آمیز و اجازه ندادن به خشونت از هر دو طرف و سپس تحقق صلح کامل در آینده با ارمنستان به نفع آذربایجان است".