ایران،سرزمین ملت ها، آداب ورسوم وزبانهای مختلف!

 

حسن جداری

 

 یکی از  مسائل بسیار مهم وبحث بر انگیز سیاسی در ایران،  همانا نگرش  به مساله  ملی  و ستم ملی میباشد. آیا در این کشور پهناور، چیزی  به نام مساله ملی و ستم ملی وجود  دارد ؟ نیروهای سیاسی  در طیف راست و از آنجمله هواداران برگشت سلطنت  پهلوی ها، بر آنند که در ایران  تنها  یک ملت  وجود دارد ، آنهم  ملت ایران است. زبان رسمی این  ملت واحد هم، همانا  زبان فارسی  می باشد که از دید آن ها میراٍث فرهنگی  کلیه ساکنین  ایران، اعم از  کرد و فارس و ترک و .... می باشد.  در قاموس این  مدافعین برتری ملت غالب،استفاده ازعبارت  ملت ها به جای  ملت  ایران در  مقالات و سخن رانی ها و دم از مساله ملی و ستم ملی زدن ، معنائی جزتجزیه طلبی و تکه پاره کردن  ایران که گویا تاریخ شش هزار ساله دارد، نمی تواند  داشته باشد. در بین نیروهای  چپ مدعی  سوسیالیسم و مارکسیسم،  بسیارند کسانی که  هر گونه  بحث و گفتگو در باره مساله ملی را مردود دانسته و برآنند که چنین  بحث  های انتزاعی،  مساله  اصلی را که همانا  سرنگونی  رژیم و استقرار نظام سوسیالیستی می باشد، تحت الشعاع قرار میدهد! اینها  از دید " چپ"، و به بهانه انقلاب سوسیالیستی  و ...  هر گونه برخوردی  به مساله ملی  را  در ایران رد میکنند و سلطنت طلبان، روشنفکران  لیبرال منش و دیگرگرایش  های سیاسی در طیف راست، از نکته نظر" ایران پرستی" و علاقه  به ایران باستان و کوروش ها و داریوشها، چنین  کار  ناروائی را انجام میدهند. اما چیزی  که در رابطه با  مساله ملی و ستم ملی  این دو گرایش سیاسی متمایز، با هم  در اشتراک دارند این واقعیت  آشکار است که  هر  دو ی  آنها  با استدلال های  سست و واهی،  وجود ستم ملی و  نگرش نقادانه به مساله ملی در ایران را، مردود  دانسته و هر آن کسی را که به حق، فریاد خود را علیه ستم آزاردهنده ملی بلند میکند،  باتوسل  به  انواع  حربه ها میکوبند و محکوم میسازند. این روز ها، اپورتونیسم  در برخورد به مساله  ملی در بین برخی از گرایش های "چپ"،  بیداد میکند. در  نشریات این گرایش های چپ گرای مدافع  تمامیت ارضی، نه کوچک ترین اشاره ای  به وجود مساله ملی در ایران  میشود و نه در زمینه   مبارزات خونین ملت های  غیر فارس  علیه ستم ملی در طول  ده ها سال گذشته ، حرفی  به میان می آید. علیرغم  تمام تشبثات و  ترفند های  گرایش  های راست ناسیونالیست و چپ  های  اوپورتونیست  مخالف  حق  تعیین سرنوشت ملل در جلوگیری از بحث  و گفتگوی  آزاد و دموکراتیک در زمینه  مساله ملی و ستم ملی  در خارج از کشور،  وجود ستم  دیر پا و همه جانبه ملی  در این کشوراسیر و در بند، سبب  میگردد که  نوشته ها و  بحث و گفتگو های نقادانه و روشنگرانه  در دفاع از حقوق انسانی  ملت های تحت ستم،  همواره  با استقبال پرشورانبوه بیشماری ازعلاقمندان، روبرو گردد .

 

                          +++++

 

 آیا ایران کشوری  تک ملتی  هست یا اینکه  در این کشور  پهناور در قلب آسیا  ملت های مختلف در مجاورت همدیگر زندگی میکنند ؟ هر انسان آزاده و بی غرضی  در پاسخ به این سوآل صریح، جواب  خواهد داد که ایران کنونی با وجود  داشتن  زبانها و آداب و رسوم گوناگون،  بی شک محل سکونت  ملت های جداگانه ای است که هرکدام از آنها  زبان و دیگر خصوصیات یک ملت  واحد و مشخص را دارا میباشد.  بخش  عظیمی از جمعیت ایران - که   بطور عمده  در آذربایجان ساکنند  - به زبان ترکی آذری،  محاوره میکنند. بخش  دیگری از اهالی این کشور، کرد زبان  می باشند. بهمین ترتیب،  فارس ها،  بلوچ ها ،عرب ها و ترکمن ها در نواحی دیگر ایران سکونت  دارند که  به زبان های،  فارسی، بلوچی،  عربی و ترکمنی، حرف میزنند. اگر در کشوری  زبا ن ها و آداب و رسوم مختلف  وجود داشته باشد، بدون هیچ اما و اگری، اهالی ساکن آن کشور، ملت واحدی را تشکیل نمی دهند. در دنیا  هیچ جا ملتی  وجود  ندارد که  بیش از یک زبان،  داشته باشد. چون در ایران  زبانهای گوناگون وجود دارند، طبیعته  این کشورمحل زندگی ملت های مختلف  بوده و کشوری  کثیر المله، محسوب میگردد. در ازمنه قدیم  که  نظام فئودالی در ایران حاکم بود،  در پهنای این  دیار و سرزمین های مجاور، اقوام و قبایل  مختلف  بیشماری زندگی میکردند و هیچ جا از مقوله  ملی و ستم ملی، نشانی وجود نداشت. در پراکندگی وعدم انسجام نظام های فئودالی،  اقوام مختلف هم زبان نیز رابطه و پیوند ارگانیک با همدیگر نداشتند و به همین جهت نیز، ملت مشخص و واحدی  را تشکیل نه میدائند. اقتصاد مشترکی  این اقوام  و قبایل  را بهم   مرتبط نمی ساخت.  با ظهور سرمایه داری صنعتی ،  از جنبش  رنسانس به  این طرف،  درنقاط  مختلف  دنیا ملت ها به تدریج  پا به عرصه وجود نهادند. فئودالیسم  در سرزمین های مشرق  زمین، سخت  مقاوم و دیرپا بود. بهمین جهت نیز،  پای سرمایه داری صنعتی  دیرتر به ایران و سرزمین های مجاور رسید. از اواسط  سلطنت  قاجار ها، سرمایه داری  مدرن از طریق  دول استعماری اروپا وارد ایران شد. تاریخ  تشکیل  ملت ها  در ایران ،  مصادف وهم  زمان است با  باز  شدن  پای  دول استعماری  اروپا به این کشور. بدین ترتیب، در حدود صد و پنجاه سال پیش، دوران  فئودالیسم در ایران  به پایان رسیده و عصر  جدیدی  که   در آن استخوان بندی سیاست  و اقتصاد،  به طور چشمگیری  تغییر و ترمیم  یافته  بود،  آغاز گردید. با ورود سرمایه داری نوین  به ایران، اقوام و قبایل  دوران فئودالیسم  با هم ادغام شده،  ملت های مختلف را دراین سرزمین از لحاظ اقتصادی عقب مانده، به وجود آوردند..                                                                                                        

                      +++++

 وقتی  ایران  دوران فئودالیسم  را پشت سر گذاشته  و به یک کشور نیمه فئودال - نیمه استعماری مبدل  شد، در این سرزمین  پهناور که زمانی در آن امپراطوریهای قدرتمند سلطه گری داشتند، اقوام  مختلف  در کنار هم  زندگی میکردند.  اقوام فارس  زبان به طورعمده  درخراسان و نواحی مرکزی فلات ایران، تمرکز  داشتند و اقوام  غیر فارس که شامل  ترک های آذری ، کردها ، بلوچ ها ترکمن ها و  عرب ها  بودند، عمدتا  در  نواحی  مرزی کشور، زندگی میکردند. یکی  از علل  اصلی  وجود   کشورهای چند ملیتی در مشرق  زمین، همانا عدم رشد کافی  سرمایه داری  در این  نقطه از جهان بود. جنگ ها و کشمکش های  منطقه ای وهمچشمی ها و رقابت  های  دول استعماری بر سرتسلط برمنطقه ، در به وجود آمدن  کشور های چند ملیتی، سخت موثر بوده ا ند.   اینک  دو قرن  از  ورود سرمایه داری  مدرن به ایران  و آغاز پدیدار شدن ملت ها  در این  سرزمین وسیع،  میگذرد. با وجود گذشت این مدت نسبته  طولانی،  در ترکیب  زبانی و فرهنگی   ساکنین  این کشور کثیر المله،  تغییرات فاحشی  پدیدار نشده است .  فرق  مهمی که   در جابجا شدن جمعیت در  کشور به وجود آمده،  همانا مبدل شدن تهران  که در اوایل سلطنت  قاجارها  شهر  کوچک  کم  جمعیتی بود،  به  شهر غول  پیکرعظیمی است که  بخش  قابل ملاجظه ای از اهالی کشور را در خود جای  داده است.  در حال  حاضر، ملیون ها  آذربایجانی ، کرد  و دیگر ملت های  غیر فارس به دلیلی از دلایل و عمدتا  در جسنجوی  معاش، در تهران و کرج  که درحدود دو میلیون جمعیت دارد ، زندگی میکنند . به طور کلی،  بیش از نصف  جمعیت ایران را  ملت های  غیر فارس تشکیل  میدهند . در ایران اسیر چنگال  رژیم خودکامه  جمهوری اسلامی،  ملت های غیر فارس، ملت های  تحت ستمی  را تشکیل میدهند که  حتی  از ابتدائی ترین حقوق  مدنی و انسانی  که  تحصیل به زبان  بومی میباشد،  محروم هستند.                                                                                      

             +++++

 در دوران تسلط شاهان مستبد پهلوی، در بین انواع  بیدادگری هائی  که توده های ستمدیده  در معرض  آن قرار داشتند،  یکی هم  ستم ملی بود که شامل بیش از نصف اهالی کشور می شد .   در دوران  خودکامگی  رژیم جمهوری اسلامی،  در عین حال  که در  عرصه  های مختلف  زندگی  سیاسی و  اجتماعی بر ابعاد ستم  بر توده ها افزوده گردیده،  ملت های غیر فارس همچنان از ستم ملی در ابعاد مختلف آ ن، رنج  می برند. در چنین  شرایطی باید خواست پایان دادن به ستم ملی  به یکی از خواست های اصلی  دموکراتیک  در مبارزه در جهت  رهائی  از چنگال خونبار رژیم  جمهوری اسلامی، مبدل شود.  باید  با همه گرایش های برتری  طلب و شوونیستی  که برای  ملت های  غیر فارس ایران حقوقی  قائل نیستند،  قاطعانه مخالفت ورزید. ضرورت مبرم دارد که نیروهای  آزادیخواه و دموکراتی که  خواهان استقرار دموکراسی واقعی در ایران استبداد زده هستند، در رسانه ها و نشریات خود، ظلم و تبعیضی را که  در طول بیش از  90 سال گذشته در حق  ملت های  غیر فارس  اعمال شده است، برجسته  کرده و مخالفت  کامل خود را  با  سیاست های  ضد مردمی  که   رژیم های شوونیستی شاه و شیخ در طول این مدت  طولانی در حق  ملت های  تحت ستم روا داشته اند، اعلام  دارند. دردناک  است که  در نشریات اکثر  نیروهای  چپ  مخالف  رژیم در خارج از کشور، ستم ملی آشکاری  که رژیم  آزادیکش  جمهوری  اسلامی خلق های   کرد ، بلوچ ، آذربایجانی، عرب و ترکمن را در معرض آن قرار  داده ، منعکس و بازگو  نمی شود .  آیا جز  شوونیسم  و تحقیر  ملت های  غیر فارس ساکن ایران، این کوتاهی  و غفلت معنای  دیگری  می تواند داشته باشد؟ باید گفت شوونیسم  دیرپائی  که  طی  ده ها سال  حکومت های آزادیکش   شاهان پهلوی  و رژیم جمهوری  اسلامی  در ایران اشاعه  و رواج داده شده، عمیقا در بینش  سیاسی و افکار روشنفکران  متعلق  به  ملت  غالب،  ریشه  دوانده  و به بخش  جدائی  ناپذیری  از فرهنگ و ادبیات سیاسی  در ایران  چند ملیتی اسیر  در چنگ  انواع  ستمدیدگی  ها،  مبدل شده است .  باید اذعان داشت که  چپ ایران  نیز  از  این  کج اندیشی و شوونیسم، مصون نمانده است .  این فرهنگ و ادبیات وتاریخ نگاری شوونیستی و برتری طلبانه، از زمان به قدرت  رسیدن رضا خان قزاق، با صرف  هزینه های گزاف، ترویج یافته است.  وقت  آن رسیده است  که قلم به دستان آزاده ضد رژیمی  و از آن جمله  گرایش های  مختلف  طیف  چپ  و همه کسانی که  به آزادی و دموکراسی اعتقاد دارند،  در نوشته ها و گفتارهای سیاسی،  همواره این  واقعیت  ملموس  را که ایران یک  کشور چند ملیتی   دارای  زبان ها و آداب و رسوم   مختلف میباشند،  در مد نظر داشته باشند و علیه ستم ملی  در حق  ملت های غیر فارس، موضع بگیرند.           

                        +++++

در کشورهای  چند ملیتی  نظیر  ایران، تنها  زمانی  در  ارتباط  با مساله ملی،  دوستی و  همبستگی بین ملتهای مختلف میتواند حاکم باشد  که همه ملتها   که میخواهند با طیب خاطر  در کشور  واحدی  درکنار هم زندگی کنند،  دارای  حقوق  ملی  و مدنی مساوی و یکسان باشند و هیچ  ملتی  بر ملت  دیگر کمترین  برتری و امتیازی  نداشته باشد . در کشوری  چند ملیتی  که در آن   دموکراسی  واقعی  حاکم است، افراد  هر ملت  مشخصی آزادانه در امور داخلی  خود دخالت  کرده  و  در   حوزه های مختلف زندگی  اجتماعی و فرهنگی، شرکت می کنند. در چنین کشورهائی ، زبان تدریس  در  آموزشگاه ها،  از ابتدائی تا دانشگاه  و در ادارات دولتی، زبان متداول در بین اهالی بومی می باشد. در یک کشور چندملیتی، طبیعته  باید زبان یا زبان های  مشترکی  نیزباشد  که   ساکنین سرتاسر  کشور  را در زمینه های مختلف اقتصادی و اجتماعی  بهم  پیوند دهد. این  زبان  یا زبان های مشترک  را در چنین  کشوری، کل  اهالی  کشوراز طریق مراجعه به آرای عمومی، تعیین  میکنند و دولت  مرکزی مجبوراست با اراده آزاد ساکنین کشور، موافقت و  همسوئی نشان دهد. به عبارت  دیگر، زبان یا زبان های  مشترک از بالای سر مردم بر آنها  تحمیل  نمی شود. هدف  از  داشتن  زبان  مشتزک یا زبان ارتباطی در یک کشور  چند ملیتی صرفا  این است  که در چنین کشورهائی تنها از طریق  داشتن  زبان یازبان های مشترک می توان رابطه وپیوند اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی بین  ملت  های  مختلف، برقرار ساخت.     

                      +++++

در  پایان این  نوشته، لازم میدانم این نکته را  تذکردهم  که   در طول  صد سال گذشته  که زبان  فارسی از جانب  رژِیم های  ارتجاعی  تمامیت  خواه به مثابه  زبان  رسمی  در سرتاسر ایران  تعیین شده ،  این  حق کشی  و اجحاف زبانی و فرهنگی آشکار  نه تنها لطمات جبران  ناپزیری  به زبان و  فرهنگ  ملت های  تحت ستم زده ،  بلکه زمینه ای  فراهم ساخته  که  در آن،  شوونیست  های برتری  طلب متعلق به ملت فارس، اراجیف  و گزافه گوئی های برتری طلبانه  در مورد  زبان  فارسی  بهم  بافته ، این زبان را زبان  کل  اهالی ساکن ایران   قلمداد   کرده    و در سطح وسیعی  به  تحقیر  زبانهای  غیر فارس  موجود در کشور  به پردازند . ازدید این  شوونیستهای  برتری  طلب،  زبان اصیل  و حقیقی  در ایران تنها  زبان فارسی بوده و زبان های دیگر اگر  لهجه هائی  از زبان فارسی  نباشند،   همانا زبان های غیر ایرانی و بیگانه هستند که با زور شمشیر   مهاجمین  عرب و ترک، بر بخش هائی  از  مردم ایران  از آنجمله  به  اهالی  ترک زبان آذربایجان، تحمیل شده اند!  چه مهمل  بافی و شوونیسم  خیره کننده ای!  وقتی  درمحفلی صحبتی  در زمینه   ستم ملی و مشکل  زبانی و فرهنگی  در ایران  به میان می  آید  و  به  درستی  یاد آوری میشود که  ایران کنونی سرزمین   ملت ها و  زبان های مختلف  می باشد،  همین شوونیست های  برتری  طلب    دادشان بلند میشود  که در ایران تنها  یک ملت وجود  دارد،  آن هم ملت ایران است.   وقتی به این  شوونیست  های برتری  طلب  گوشزد میشود که وجود کثرت زبان ها  در ایران، مفهومی  جز این ندارد  که در  این کشور، ملت های  مختلف زندگی میکنند، باز صدای  اعتراض آن ها به  آسمان میرسد  که   در ایران  ملتی به  نام  ملت  فارس  وجود ندارد و زبان فارسی  تنها  متعلق به     فارسها  نبوده، بلکه  میرات  فرهنگی  کلیه  اهالی کشور، اعم  از ترک و فارس و کرد و ... میباشد. شوونیسم  زبانی و فرهنگی  در ایران تحت ستم کنونی،  ابعاد بس گسترده ای  دارد .  نتیجه    ظلم و تبعیض آشکاری  که   رژیم های  سرکوبگر  حاکم   به  ملتهای  غیر فارس  روا داشته اند،  این بوده است  که بخش های  عظیمی  از  روشنفکران  ملت فارس  به  سموم   شوونیسم و برتری  طلبی  ملت غالب، آلوده باشند . آنها در بیانات  و نوشته های خود  در زمینه مساله ملی  در ایران،  نه تنها  زبان فارسی  را متعلق  یه همه ساکنین ایران می  دانند،  بلکه به نادرستی و با انکار حقایق  روشن،  مدعی میشوند که  در ایران  یک ملت  واحد  وجود دارد و ملتهای  غیر فارس،  اقوام و طوایفی بیش نیستند! گوئی  ما در دوران فئودالیسم  بسرمیبریم  و  در دو قرن گذشته، کوچک ترین تغییری در  اوضاغ اقتصادی،  اجتماعی و فرهنگی این سرزمین پهناور،  به وجود نیامده است!  اگر  کسی  بیانگر این مطلب باشد که  در دوران حکومت  سلجوقیان،  ایلخانیان و صفویه،  در قلمرو وسیع سلاطین این خاندان ها ، قبایل و  طوایف گوناگون زندگی میکردند، سخنی  به  گزاف  نگفته است . اما  اکنون، در قرن بیست و یکم  که  از حکومت های  فئودالی ادوار باستانی نشانه ای باقی  نمانده، ملت های  ساکن ایران را  اقوام و قبایل  خواندن ، معنائی  جز  تجاهل و بلاهت  ندارد.                پایان    تیرماه    1399