سیاست
خارجی ارعاب و
وحشت آمریکا در
بازداشت شرم آور
آسانژ
نوآم
چامسکی
Noam Chomsky Νόαμ
Τσόμσκι
Översatt av N.
Nourizadeh ن. نوری
زاده
http://www.tlaxcala-int.org/article.asp?reference=25858
از چند منظر
بازداشت آسانژ
نفرت انگیز است.
نخست آنکه این
بازداشت در هماهنگی
دولت ها صورت گرفت.
فقط آمریکا نبود
که در بازداشت
او نقش اساسی ایفا
کرد بلکه با همکاری
دولت های بریتانیا،
اکوادر و نیز همدستی
سوئد این روزنامه
نگار مسئول و متعهد
دستگیر شد، روزنامه
نگاری که اخبار
و اطلاعات ناب
و دست اول را به
آگاهی تودۀ مردم
در سراسر جهان
میرساند، اطلاعات
و داده هائی که
برای ذائقه دولتمردان
قدرت طلب خوشایند
نبود. ویکی لیکس
به این دلیل اطلاعات
و اخبار را برای
مردم منتشر میکرد
تا آنان بتوانند
بهتر چهرۀ واقعی
دولتمردان و سیاست
مداران خود را
بشناسند. بدیهی
است که قدرتمندان
صحنه سیاسی جهان
اینگونه روشنگری
ها را نمی پسندیدند
و براستی از آن
وحشت داشتند. در
نتیجه آنان در
صدد برآمدند که
صدای آسانژ و دیگر
روزنانه نگاران
مانند او را خاموش
سازند. بدون تردید
خاموش ساختن صدای
آسانژ به جزء رسوائی،
ننگ و نفرت چیز
دیگری برای آنها
بهمراه نخواهد
داشت.
امروز فساد
و رسوائی بیش از هرزمان
دیگر دامن رهبران
سیاسی را فراگرفته
است. برای نمونه،
درست در کنار اکوادر،
برزیل قرار دارد.
کشوری که بطور
چشمگیری در حال
پیشرفت و توسعه
بود. برزیل یکی
از مهمترین کشورهای
آمریکای لاتین
و جهان بشمار میرود.
این کشور در ابتدای
این هزاره تحت
رهبری لولا دا
سیلوا (Lula da Silva) از اعتبار
و احترام بین المللی
ویژه ای برخوردار
بود. در واقع برزیل
صدای واقعی جنوب
جهانی (Global South) بشمار میرفت.
اما توجه کنید
که بعدها چه اتفاق
ناگواری را برای
این کشور بوجود
آوردند. کودتا
کردند، "کودتای
نرم"، (soft coup) تا "تاثیرات
شرارت بار و خلاف
قانون حزب کارگران"
را از میان بردارند.
"عنوان تاثیرات
شرارت بار و خلاف
قانون حزب کارگران"
از من نیست بلکه
از سوی بانک جهانی (the World Bank) بعد از کودتا
است که "به میمنت
فرا رسیدن دهه
طلائی" در تاریخ
برزیل عنوان شد.
اینک باید دید
چه کسی شان و منزلت
برزیل را بالا
برد و به مردم این
کشور امید داد.؟
آیا بانک جهانی
در "دهه طلائی"
که حاصلی جزء فقر
شدید، به حاشیه
راندن و زاغه نشینی
بخش بزرگی از جمعیت
برزیل، برزیل-
آفریقائی تبارها
و مردم بومی این
کشور حاصل دیگری
داشت، منزلت برزیل
را بالا برد؟ و
یا برزیلی که تحت
رهبری لولا دا
سیلوا اقتصادش
چنان رشد سریع
و چشمگیری یافت
که این کشور را
به سطح یکی از قدرت
های نوظهور اقتصادی
در جهان رساند.؟
کدام یکی؟
بعد از کودتای
نرم که از سوی بانک
جهانی علیه لولا دا سیلوا
رخ داد و من نمیخواهم
وارد جزئیات آن
شوم، در سپتامبر
گذشته او را که
از نظر مردم یکی
از چهره های محبوب
و خوشنام برزیل
محسوب میشد و میتوانست
در انتخابات پیش
روی این کشور با
کسب آرای بسیار
بالائی انتخاب
شود، به 25 سال زندان
محکوم کردند. ا
و را به سلول انفرادی
انداختند و مانع
از خواندن هر نوع
نشریه و یا کتاب
شدند. (که در واقع
این حکم بمثابه
حکم اعدام او بود.)
چرا فردی را که
یکی از محبوبترین
رئیسجمهورهای
تاریخ برزیل و
یکی از مترقی ترین
سیاست مداران جهان
بشمار می آید و میتوانست
به سهولت در انتخابات
عمومی پیروز شود
این چنین خاموش
کردند.؟
شما آیا چیزها
را شنیده بودید؟
آسانژ نمونه
مشابه ای از آنچه
که گفتم میباشد.
آنها میبایست صدای
او را خاموش سازند.
به تاریخ رجوع
کنید. بعضی از شما
ممکن است بیاد
داشته باشد زمانی
که دولت فاشیست
موسولینی، آنتونیو
گرامشی (Antonio Gramsci) (فیلسوف، انقلابی
و نظریه پرداز
بزرگ مارکسیست
و یکی از رهبران
حزب کمونیست ایتالیا)
را به زندان انداخت.
دادستان دولت فاشیست
در مورد او اظهار
کرده بود که "ما
باید این صدا را
بمدت 20 سال خفه کنیم.
من نمیتوانم به
او اجازۀ صحبت
کردن بدهم." آسانژ
همان گرامشی است
و لولا همان آسانژ
است. آیا رسوائی
از این هم بالاتر
میشود؟ رسوائی
اخیری که بوسیله
آمریکا در خارج
از قلمرو خود انجام
داد. واقعا این
عمل دهشناک و تکان
دهنده است. چرا
فقط ایالات متحده
آمریکا و نه هیچ
دولت دیگری قادر
است به چنین عمل
ننگین و شرّم آوری
دست بزند؟ این
یک وضعیت بغرنج
و عجیبی است. آمریکا
همواره مرتکب چنین
اعمال ننگین و
شرم آور در سراسر
جهان میشود وما
از یک در هزار آن
با خبر میشویم
و متاسفانه اگر
هم با خبر شویم
هیچ اقدامی در
مخالفت آن بعمل
نمی آوریم.
مثلا موافقت
نامه تجاری چین
را در نظر بگیرید.
این موافقت نامه
ها در چه مواردی
است؟ آنان (سیستم
سرمایه داری آمریکا)
تلاش میکنند تا
مانع از توسعه
و پیشرفت اقتصادی
چین شوند. بدون
تردید این سیاستی
است که آنان دنبال
میکنند. اکنون
چین یک مدل توسعه
منحصر به خود دارد.
دولت ترامپ از
این مدل خوشش نمی
آید و آنرا نمی
پسندد. او چه سیاسی
را در قبال چین
دنبال میکند؟ سیاست
تضعیف و آسیب رساندن
به چین را. حال از
خودتان بپرسید
اگر چین شرایط
و قوانینی که ایالات
متحده در صدد تحمیل
به آن است را نپذیرد
چه اتفاقی خواهد
افتاد. برای مثال،
چین میخواهد نسبت
به کم و کیف کمپانی
بوئینگ (Boeing)، مایکروسافت (Microsoft) و یا دیگر شرکت
هائی که در چین
سرمایه گذاری کرده
اند تا حدودی کنترل
داشته باشد. چینی
ها خواستار کسب
بخشی از انتقال
فناوری ( technology transfer) به این کشور میباشند.
آیا این خواسته
غیر منطقی است؟ و یا اشکالی
در آن وجود دارد؟
همانطور که آمریکا
با سرقت از فناوری ( technology) انگلستان
توسعه و پیشرفت
نمود.انگلستانی
که خود با گرفتن
فناوری از کشور
های دیگر پیشرفت
کرد حتی از هند
و ایرلند بهره
های بسیار برد،
چین هم میخواهد
با بهرمند شدن
از انتقال فناوری
اقتصاد خود رونق
بیشتری دهد. اصولا
با چنین روشی است
که کشورهای در
حال توسعه میتوانند
به مرحله توسعه
و پیشرفت برسند.
اگر بوئینگ و یا
مایکروسافت از
چنین ساز و کاری
راضی نیستند بسیار
خوب، در چین سرمایه
گذاری نکنند. اگر
کسی به سیستم سرمایه
داری باور داشته
باشد میداند که
سرمایه دار آزاد
است که با هر کشوری
از جمله چین هر
نوع قراردادی را
با هر ساز و کاری
که مایل است منعقد
سازد. بدیهی است
که در این ساز و
کار انتقال فناوری
انجام می گیرد.
اما آمریکا میخواهد
که راه انتقال
فناوری به چین
را مسدود کند. زیرا
چین نباید از جرگه
کشورهای در حال
توسعه به کشورهای
توسعه یافته تبدیل
شود. سرمایه داران
آمریکا به دلایل
دارا بودن حقوق
مالکیت فکری/ معنوی (intellectual property
rights) و یا حقوق ثبت
اختراع (exorbitant patent rights) مثلا برای داروها
و یا ویندوز و ...در
انتقال فناوری
به چین سنگ ندازی
و ممانعت میکنند.
مثلا مایکروسافت
از طریق سازمان
تجارت جهانی (World Trade Organization) انحصار سیستم
عامل را بنام خود
ثبت کرده است. حال
فرض کنیم که چین
این گونه "حقوق"
را رعایت نکرده
است. بسیار خوب،
در این میان باید
دید که چه کسی سود
و یا زیان میکند.
واقعیت اینست که
این مصرف کنندۀ
آمریکائی است که
از این بایت (انتقال
بخش از فناوری
به چین) سود خواهد
برد زیرا شما دارو
را به قیمت ارزانتری
در بازار خریداری
میکنید. این شرکت
های دارو سازی
هستند که با انتقال
فناوری داروسازی
به چین مخالفند
زیرا "انحصار" (monopoly) شاهراه انباشت
ثروت های بادآوردۀ
آنان بشمار میرود.
و یا اگر شما یک
کامپیوتر میخرید
دیگر مجبور نیستید
فقط از سیستم ویندوز(Windows) استفاده کنید.
شما میتوانید یک
سیستم عامل بهتر
و ارزانتر دیگری
انتخاب و ابتیاع
نمائید. در این
صورت است که بیل
گیتس (Bill Gates) سود کمتری
عایدش خواهد شد.
بنابراین آیا اشکالی
دارد که مصرف کننده
ارزانتر بخرد و
سرمایه دار کمتر
سود ببرد؟ آیا
شما با این روش
مشکل دارید؟
اینک شما
ممکن است از خود
بپرسید که چه چیزهائی
پشت این همه بحث
و جدال ها خوابیده
است. این بحث ها
شامل همۀ امور
میشوند. تقریبا
هر موضوع و هر چیزی
که شما با آن درگیر
هستید. از خودتان
بپرسید که: چرا
این و یا
آن موضوع را پذیرفته
ائید؟ چرا برای
آمریکا قابل قبول
است که با قدرت
پیشنهاد استرداد
کسی را بکند که
جرمش روشنگری و
افشای اطلاعات
و داده های عمومی
است که مردم حق
دارند از آنها
مطلع گردند. چرا
دولتمردان و افراد
قدرتمند ( سرمایه
داران کلان، بانکداران،
کارتل ها و تراست
ها و ..) نمیخواهند
که شما مردم از
این داده ها مطلع
گردید؟ این آن
چیزی است که اتفاق
افتاده است.