اسد سیف
سال 97؛ آغازی
خوش برای یک
پایان
سالهاست
که جمهوری
اسلامی بنا بر
ایدئولوژی
اسلامِ
حکومتی،
سیاستی را
تبلیغ میکند
که بر پایه
آن؛ مردم
پاسدار ارزشهای
زاهدانهی
اسلام هستند.
بر اساس همین
ایدئولوژی
فقر و نیستی
بر مردم تحمیل
میشود و مال
و ثروت به
کاست حکومتی
میرسد. در
این جمهوری
هرآنچه را که
رنگ و بوی
شادی، خوشی،
علم، آزادی، دمکراسی
و سرانجام
زندگی داشته
باشد، بیارزش
و آنچه را که
نشان از مرگ و
مرگخواهی و
مردهپرستی و
فقر و ریاضت داشته
باشد، فضیلت
تبلیغ میشود.
سال
گذشته اما سال
چرخش تدریجی
این ایدئولوژی
بود؛ سال
آشکارگرایی
آن. سالی که
مردم سرانجام
دریافتند از
آسمان کسی
آنان را ناجی
نخواهد بود.
به تجربه
آموختند که از
نمایندگان عمامهبهسر
خدا بر زمین
نیز چیزی به
آنان نخواهد
رسید. سال
گذشته صدای
رسوایی رژیم
همگانی شد.
سال گذشته سال
آشکار شدنها
بود.
مردم
دریافتند که
از ثروت کشور
بهرهای
نبرده و
نخواهند برد.
دریافتند که
تمامی وعدههای
خمینی و
دارودستهاش
دروغ و پوشالی
بوده است.
دریافتند که
عدهای جانی و
دغل بر کشور
حاکمند. رهبر
دینیشان دزد
و دروغگو از
آب درآمد و وزیران
و وکیلان کشور
نیز در جبهه
او، پاسداران
و حامیاش
بودهاند. بر
مردم آشکار شد
که سالهاست
آسیاب این
جمهوری بر خون
میچرخد.
سال
گذشته
سرانجام مردم
دریافتند که
نه به امام و
امامزادهها،
بلکه به
خودشان باید
تکیه کنند.
یاد گرفتند که
نباید همچون
گوسفند،
چوپانی بجویند
تا پشتِ سرش
راه افتند.
آنان از تجربه
جنبش
اعتراضی سال 88
که به جنبش
سبز معروف
است، آموختند
که اعتراضها
را خواستها
به انسجام
درمیآورد و
ضامن اجرایی
خواستها
باید قانون
باشد نه فرد.
چه تلخ
بود آن جنبش
عظیم که همچون
انقلاب بهمن،
در ناآگاهی
خویش به شکست
انجامید. مردم
نمیدانستند
که نه تنها به
موسوی و
کروبی، به هیچ
شخصی نباید
اعتماد کرد و
کسی را جانشین
قانون نمود.
رابطه انسان و
حکومت بر
قانون استوار
است و قانون
چکیده خواستهای
مردم است.
دریغ و
درد که ما طی
چهار دههی
گذشته واقعیتهای
زندگی
اجتماعی خویش
را نه به عقل،
به تجربهای
گران دریافتهایم.
پنداری باید
انقلاب میشد
تا به دنبال
آن، در پی حذف
و کشتاری
عظیم، به ناآگاهی
خویش پی میبردیم
و درمییافتیم
که به فرد و
وعدههای او
نباید دخیل
بست. این را
اگر میدانستیم،
در جنبش سبز
در سیمای قاتل
فرزندان مردم
ناجی نمیدیدیم.
به سال
گذشته که میاندیشم،
آن بانوی حجاب
برافکنده را
که به "دختر
خیابان
انقلاب" شهره
گشت، بر سکویی
ایستاده میبینم
که با به اهتزار
درآوردن آن پارچه
سفید، فریاد
سالیان را چنین
بیصدا و عظیم،
در نفی حجاب
اجباری به
نمایش گذاشته
است. سال
گذشته به نام
او و حرکت
اعتراضی او
ثبت در تاریخ
معاصر ما شد.
او نماد
اعتراض و
جنبشیست نو.
آری زنان پوشش
اجباری نمیخواهند
و این خواست
آنان است.
به سال
گذشته که میاندیشم،
شعار مرگ بر
دیکتاتور را
میشنوم که در
واقع نماد مرگ
بر هرگونه
دیکتاتوری
است و از زبان
تظاهرکنندگان
در هر جمعی
شنیده میشود،
بر در و دیوار
نوشته و
فریادی
همگانی میگردد.
آری مردم
دیکتاتور و
رهبر و ولی
فقیه نمیخواهند
و این خواست
آنان است.
به سال
گذشته که میاندیشم
کارگرانی را
میبینم که در
فقر حاکم
اعتصاب کردهاند،
حقوق و اضافه
حقوق میخواهند،
نان میخواهند،
عدالت میخواهند،
تشکل میخواهند
و کار. و این
خواستهای به
حق آنان است.
به سال
گذشته که میاندیشم،
معلمان،
بازنشستگان،
کارمندان و
دیگر اقشار
متوسط جامعه
را میبینم که
عدالت میخواهند
و سهمی اگرچه
ناچیز از ثروت
کشور. صدای
آنان را میشنوم
که آزادی و
دمکراسی و
قانون را
فریاد میزنند
و این خواست
آنان است.
به سال
گذشته که میاندیشم
صدای
دانشجویان
کشور را میشنوم.
آنان به اخراجها
معترضند، به
حضور نظامی در
دانشگاه
اعتراض دارند.
دینی شدن دروس
و متون درسی
را برنمیتابند
و به درستی
دانشگاه را
مرکز علم و
دانش میخواهند
نه خرافههای
دینِ حکومتی.
و این خواست
آنان است.
به سال
گذشته که میاندیشم،
میبینم حتا دینداران
و خداباوران
نیز به پا خاستهاند
تا دین خویش
را از قدرت و
حاکمیت جدا
گردانند. آنان
به تجربه، در
پی چهار دهه
آموختهاند
که دین اگر بر
حکومت بنشیند،
جنایت میآفریند.
و این، یعنی
جدایی دین از
دولت، نه تنها
خواست آنان،
خواست همگان
است.
به سال
گذشته که میاندیشم،
صدای مردم را
تنیده در صدای
خانوادههای
اعدامشدگان
میشنوم که آشکار
و روش شدن
چگونگی قتلعام
و کشتار
فرزندان خویش
را در زندانها
و محاکمه
آمران و
عاملانِ آن را
طالبند. آنان
نمیبخشند
این جنایت را
و نمیخواهند
که ببخشند.
این رفتار
نباید از ذهن
تاریخ پاک
گردد و به
فراموشی
سپرده شود، چه
اگر فراموش
شود، تکرار
خواهد شد. و
این نه تنها خواست
آنان، خواست
جنبش است.
به سال
گذشته که میاندیشم،
صدای
نویسندگان،
شاعران،
هنرمندان و
روزنامهنگاران
را میشنوم که
آزادی اندیشه
و بیان و چاپ و
نشر را میخواهند.
سانسور برنمیتابند
و فضایی آزاد
برای خلاقیتهای
ادبی و هنری
میطلبند.
آنان میخواهند
صدای بیدار جامعه
باشند. و این
خواست آنان
است.
به سال
گذشته که میاندیشم
جامعهای را
میبینم که
اندکاندک به
جهالت تاریخی
خویش آگاه میگردد
و میخواهد از
آن بدرآمده،
همگام و
همراه و همسان
تمامی جوامع
متمدن و مدرنِ
جهان گردد. و
این خواست این
جامعه است.
به سال
گذشته که میاندیشم،
ورشکستگی
کامل رژیم را
میبینم و
آشکار شدن اینکه؛
آنان دیگر نمیتوانند
چون سابق
حکومت کنند.
سال گذشته
سالی بود که
پردهها
دریده شد و در
این پردهدری
حجابِ "اصلاحطلبان"
حکومتی،
"خودی" و
"غیرخودی"
کنار رفت و
ماهیت این
قدرت آشکارتر
شد. در این
آشکارگرایی
بود که تبعیض
حکومتی،
آپارتاید
مذهبی و خشونت
که از همان
آغاز در واقع
همزاد این
نظام بود،
عریانتر از
همیشه آشکار
شد و مردم
سرانجام به
اصلاحناپذیری
این رژیم
رسیدند و نفی
تمامیتِ آن را
فریاد
برآوردند و
این خواست
آنان است.
سال
گذشته سالی
بود که اگرچه
اندک، ولی به
انقلاب بهمن
سال 57
بازگشتیم تا
مشکلات و
اشتباههای
در رابطه با
آن را بر خویش
آشکارتر
گردانیم. آری،
درک جامعه از
سیاست درست
نبود.
آیا
این همه کافی
نیست تا
بپنداریم این
جامعه آبستن
حوادث است. با
گذشت بیش از
یک قرن از
جنبش مشروطه،
دگربار مردم جامعه
دریافتهاند
که رهبر همانا
قانون است و
همچون جنبش
مشروطه باید
برای بهبود
شرایط زندگی
در جامعه
خواستهایی
داشته باشند و
برای رسیدن به
این خواستها
به پا خیزند.
در راه
درازی که هنوز
در پیش داریم،
سال گذشته
آغازی بود
برای یک پایان
و این خود آغازی
است خوش.