الیف شفق

مترجم: س. حاتملوی

 

همانند کشورم من نیز با خودم در وحدت نیستم

بخشی از وجودم غمگین و نگران و بخشی دیگر سرشار از امید است

 

توضیح مترجم:

بررسی تحولات دو دهه ی اخیر جامعه ی ترکیه از دیدگاههای مختلف, برای خواننده ی ایرانی حائز اهمیت زیادی است. چرا که تشابهات فرهنگی, مذهبی و اشتراکات زبانی بخشهای بزرگی از مردم هر دو کشور، بهره گیری از تجربیات همدیگر را اجتناب ناپذیر می کند. بخش بزرگی از روشنفکران ایرانی، بخصوص آن بخش از تکنوکراتهای نزدیک به حاکمیت، تجارب جامعه ی ترکیه در عرصه ی مدرنیزه کردن جامعه, صنعتی شدن و گذار از سنت به تجدد را با جدیت پی گیری می کنند. منتها مراجعه ی این بخش از روشنفکران به منابع دست دوم, می تواند تصویر کج و معوجی از جامعه ی جوشان و زنده ی ترکیه را بدست دهد.

مراجعه ی مترجم به سایت های ایرانی چه در داخل و چه در خارج, برای بررسی نقش حزب عدالت و توسعه در رهبری جامعه ی امروزین ترکیه و بخصوص رل این حزب در کنترل بخش های فقیر, محافظه کار و مذهبی ترکیه و همراه کردن آنها در روند ناگزیر مدرنیزه کردن جامعه ی جوان ترکیه, تا بحال بی نتیجه بوده است. در حالیکه همین امر، چشم اسفندیار سیاست امروزی کشور ایران محسوب می شود. متاسفانه مترجم تا بحال در رسانه های ایرانی مطلب دندان گیری در رابطه با چگونگی رهبری و کنترل بیش از سی میلیون جمعیت فقیر شهری, روستائی و  حاشیه نشین کشور ایران که در عین حال محافظه کار, مذهبی و سنتی نیز هستند, ندیده است. 

در عوض مبارزه ی بخش بزرگی از جمعیت جوان ترکیه برای ارزشهای انسان مدرن امروزی, در هیاهوی رفراندوم کذائی, تبعیض ها و سرکوبهای دوره ای و خشونت های کلامی رهبری حزب عدالت و توسعه نه تنها در مدیای ایرانی نادیده گرفته می شود, بلکه با پیش گوئی های پیغمبرانه ی بدبینانه و نادیده گرفتن انبوه فاکتهای موجود, دفتر دمکراسی در ترکیه بسته می شود.

در حالیکه خانم شفق در آخرین پاراگراف نوشته اش به درستی می نویسد: " علیرغم تمامی تضییق ها و تبلیغات سیستماتیک, جامعه ی مدنی ترکیه, همچنان قدرت خود را حفظ کرده است."

****

شاعر بزرگ شیلیائی پابلو نرودا در جائی گفته است: " هر ملتی دلنگرانی های خودش را دارد". او می دانست از چه سخن می گوید. چرا که به کشوری تعلق داشت که دموکراسی همچون دانه های شن, تدریجا از میان انگشتان مردمش فرو ریخت. وطن من, ترکیه ی امروزی نیز چنین کشوری است. نه فقط کشور, بلکه مردمش نیز امروزه نگون بخت هستند.

رفراندومی که 16 آپریل برگزار شد, دارای اهمیتی تاریخی است. نتیجه ی آن می تواند سرنوشت نسل های بعدی را تعیین کند و تاثیرات متمادی عمیقی برای تمام منطقه داشته باشد. این, یعنی به پایان رسیدن یک عنعنه ی صد ساله و ختم دموکراسی پارلمانی. ولی آیا می توان فقط با موافقت یک نیمه از جامعه ی ترکیه, چنین تصمیم بزرگی را گرفت؟ پس تکلیف نیمه ی دیگر جامعه چه می شود؟

آن بخش از جامعه که به سیستم ریاستی لبیک می گویند, با کاستن از اهمیت مسئله, ادعا می کنند: در آینده کشور ما نیز همانند فرانسه و آمریکا خواهد شد. چنین مقایسه ای نه تنها بی معنی, بلکه گمراه کننده است. ترکیه نمی تواند همانند این کشورها باشد, چرا که ما در کشورمان فرهنگ دموکراتیک نداریم. از دموکراسی, ما فقط کالبد آنرا داریم. سیستم کنترل دراز مدت جدائی قوای سه گانه ی (checks and balances) موجود در فرانسه و آمریکا در کشور ما غائب است. البته نه اینکه در این کشورها هر چیزی در سطح ایدآل است؛ فقط سیستم ریاستی که حزب عدالت و توسعه بدنبال پیاده کردن آنست, می تواند به معنای تمرکز شدید قدرت باشد. اکنون ما را مجبور به انتخاب مابین " ثبات" و " دموکراسی" می کنند. در حالیکه ادعای بی ربط بودن  این دو به همدیگر, نادرست است و کسی که آنرا باور کند, معلوم است که از تاریخ چیزی نیاموخته است. تاریخ, مکرر اندر مکرر به ما آموخته که تمرکز شدید قدرت چه در چهارچوب یک حزب و چه در دستان یک فرد, نمی تواند درست باشد. چنین امری نه به ثبات, بلکه به نارضایتی و نگون بختی انسانها و ملتها منجر می شود.

نخبه گان حزب عدالت و توسعه, امروزه در حال مرتکب شدن بزرگترین اشتباهشان هستند. آنها دموکراسی را با رای و حکمروائی اکثریت بر اقلیت عوضی می گیرند. در حالیکه این دو, عین هم نیستند. ساز و کار دموکراتیک, احتیاج به چیزی بیش از صندوق رای دارد. ساز و کار دموکراتیک, احتیاج به جدائی قوای سه گانه, دولت حقوقی, رسانه های آزاد, جامعه ی علمی مستقل, رعایت حقوق زنان, رعایت حقوق دگر باشان جنسی و آزادی بیان و نظر دارد. فقط با این پرنسیب ها می تواند دموکراسی پایدار باشد. سیستمی که فقط محدود به حق رای بشود, نمی تواند دموکراتیک باشد. چنین سیستمی در بهترین حالت می تواند حکمروائی و تسلط اکثریت بر اقلیت و در بدترین حالت, حتی اتوکراسی خشن و تاریکی بشود.

برای درک نیروهای دخیل در این امر, باید روند رفراندوم را پی گیری کرد. مبارزه ی انتخاباتی نه تنها آزاد نبود, بلکه نمی توان آنرا منصفانه و برابر حقوق دانست. در تمامی روزهای منتهی به رفراندوم, رسانه های موجود, که اکثریتشان طرفدار حکومت هستند, به نفع جبهه ی آری تبلیغ می کردند. در حالیکه ی جبهه ی طرفدار نه, صدایش به جائی نمی رسید. چرا که صاحب پلاتفرم مستقلی برای بیان نظریاتش نبود. کسانی که شجاعت ابراز علنی مخالفتشان با رفراندوم را داشتند, تحت فشار روانی قرار داده شده و ترسانده می شدند. بودند کسانی که حتی شغل خود را از دست دادند. در چنین فضای ترس و وحشت, چگونه می توان رفراندوم عادلانه و منصفانه ای برگزار کرد؟ علیرغم تمامی تهدیدها و فضای وحشت, نیمه ی جامعه نه گفت. چیزی که به سادگی نمی توان از کنار آن گذشت. این رفراندوم دو مسئله را کاملا روشن کرد: ضعف اسف انگیز سیاستمداران ترکیه و قدرت جامعه ی مدنی کشور.

بعضی اتفاقات باورنکردنی رخ داد: مثلا برخورد کمیسیون نظارت بر انتخابات. این کمیسیون در حین رای گیری اعلام کرد که اوراق رای بدون مهر رسمی نیز معتبر هستند. کمیسیون با زیر پا گذاشن قواعد و مقرراتی که خود وضع کرده بود, مشروعیت رفراندوم را زیر علامت سئوال قرار داد. به این ترتیب, نتیجه ی رفراندوم می تواند مورد تردید قرار داده شود. هم حزب مخالف جمهوری خواه خلق و هم خزب طرفدار کردها خبر از صدها صندوقهای رای پر شده با اوراق بدون مهر رسمی - بخصوص از مناظق جنوب شرقی کشور- دادند. نمایندگان شورای اروپا احتمال می دهند که تعداد دو و نیم میلیون رای دستکاری شده باشند. امروزه خیلی ها در ترکیه ترس آنرا دارند, که با دزدیده شدن رای شان, آنها را وادار به سکوت کرده اند. آیا این سیاستمداران ترک نمی فهمند که دگر اندیشها هم حقوقی مساوی با دیگران دارند؟

مثل بیشتر کشورهای دنیا, خیلی وقت است که در ترکیه نیز فاصله ی کلاسیک ما بین چپ و راست وجود ندارد. نیروهای سیاسی تازه ای وارد عرصه شده اند. امروزه جدائی عمیقی ما بین شهر و ده یعنی "ساکنین شهرهای بزرگ" و " اهالی روستاها و قصبات" وجود دارد. اهالی محافظه کار روستاها و قصبات که سواد و تخصص پائین تری دارند, اکثریتشان در جبهه ی آری قرار دارند. ساکنین شهر های بزرگ که خارج از محدوده ی تنگ کشور, تماس بیشتری با دیگر مردمان دنیا دارند, با رفتاری همچون شهروندان جهان, در جبهه ی نه قرار دارند. دو نوع شیوه ی زندگی در اینجا رو در روی هم قرار دارند. لذا با این رفراندوم, از جمله به سئوال چگونگی هویت ترکیه ی آینده نیز, جواب داده می شود.

در این هفته البته وقایع امیدوار کننده ای همچون نوزائی جنبش زنان هم رخ داد: چرا که در مرکز ثقل جنبش مقاومت در مقابل طرح های اردوغان, زنها قرار داشتند. آنها نمایش های خیابانی را سازمان دادند و با راهپیمائی در خیابانها, بر قابلمه ها کوبیدند. آنها بخصوص با آویزان کردن شالهای بنفش از بالکن های خانه ها به عنوان سمبل عدالت جنسی, تعلق خود به جبهه ی نه را نشان دادند. اینگونه می توان گفت افزایش تعداد زنانی که وارد عرصه ی مبارزه می شوند, به هیچ وجه تصادفی نیست. چزا که با مسلط شدن پوپولیستها, فاناتیک ها و مستبدین در یک جامعه, زنان قبل از همه بازنده محسوب می شوند. همین امروز هم ترکیه کشوریست پدرسالار, سکسیست و با فرهنگ هراس از دگرباشان جنسی. با از بین رفتن دموکراسی, بیشترین صدمه را زنان خواهد دید. تغیراتی که مورد نظر هستند, حقوق زنان زا محدود تر خواهد کرد. اردوغان به روشنی گفته است که: " زنها با مردها نمی توانند برابر باشند". او ما فمنیست ها را متهم کرد که از درک نقش بخصوصی که دین اسلام برای زنان در نظر گرفته, عاجز هستیم.

به عنوان یک زن ترک, نویسنده و فمنیست, بارها نظرات سیاستمداران ترکیه را در باره ی نحوه ی لباس پوشیدن و تعداد بچه هائی را که باید به دنیا بیاوریم, شنیده ام. آنها می خواهند که ما را فقط در نقش یک مادر ببینند. در حالیکه من تا بحال هیچ سیاستمدار مونثی را ندیده ام که طلب های مشابهی از مردان داشته باشد. در کشوری که خشونت خانگی به شکل دراماتیکی افزایش یافته و یک سوم دختر ها قبل از رسیدن به سن قانونی به عقد مرد ها در می آیند, زنها باید خودآگاهی خود را در رابطه با عدالت جنسی و آزادی بالا ببرند. ما باید خواهران همدیگر باشیم. در جنبش زنان, ما احتیاج به روایتی تازه و مترقی داریم. روایتی که مرزهای قومی, سیاسی و فرهنگی را در نوردد.

روزگاری ما نویسندگان ترکیه باور داشتیم که به عنوان بخشی از اروپا, کشور ما نیز روزی عضو اتحادیه ی اروپا خواهد شد. در حالیکه امروزه گفتمان حاکمان ترکیه, مشحون از احساسات ضد غربی, همراه با محافظه کاری اسلامی, ناسیونالیسم ترکی و بدبینی نسبت به اروپاست. این سیاستمداران می گویند, بهتر است که از خیر عضویت در اتحادیه ی اروپا گذشته و به راه خود برویم. آنها توصیه می کنند که به سازمان همکاری شانگهای که از کشورهای قرقیزستان, کازاخستان, تاجیکستان, ازبکستان, روسیه و چین تشکیل شده است, به پیوندیم. در حقیقت اینها کشورهائی هستند, که در زیر پا گذاشتن حقوق بشر, رکورد ناامید کننده ای دارند.

همچون کشورم من نیز با خودم در وحدت نیستم. بخشی از وجودم نگران و غمگین است. از بین رفتن دموکراسی پارلمانی, عقبگرد خطرناکی است. وقتی که سیاستمداران ترک را می بینم, بشدت نا امید می شوم. نگاه از بالا به زنان و تفکرات مسلط مردسالارانه, نفاق پراکنی و خشونت, مجموعه ی تفکر سیاسی این افراد را تشکیل می دهد.

ولی با همه ی اینها, نیمه ی دیگر وجودم سرشار از امید است. چرا که علیرغم تمامی تضییق ها و تبلیغات سیستماتیک, جامعه ی مدنی ترکیه همچنان قدرت خود را حفظ کرده است. در این جمع, جوانها وجود دارند, زنها, اقلیت ها, لیبرالها, دموکراتها, افراد مترقی و پیشرو, سکولارها و کسانی که شجاعت آنرا دارند که هنوز در خیالشان رؤیای دموکراسی را بپرورانند. در ترکیه کم نیستند زنان و مردانی که روادار و آماده ی پذیرش افکار نو هستند. شاید صدای آنها را در رسانه های غربی نمی شنویم. ولی آنها وجود دارند. آنها می دانند که کشورشان, منطقه و کل دنیا, لایق چیزهای بهتری هستند.

 

نویسنده ی ترک,خانم الیف شفق (45 ساله و ساکن لندن و استانبول) سالهاست که با نگرانی رویدادهای کشورش را دنبال می کند.

در کنار آثار مختلف اش, رمان "بوی بهشت" او که پائیز سال قبل انتشار یافت, به اسلام, ترکیه,  ایمان و سرگشتگی می پردازد.