دعوا
بر سر ستا CETA
"من
که همه شما را دوست
دارم!"
والونها
(م: مردم
فرانسوی زبان
بلژیک) "ستا
CETA " را به
تاخیر
انداخته اند و
طرفداران
تجارت آزاد بر
آشفته اند.
دقیقا چنین
برخوردی است
که دمکراسی
غربی را به
سوی بحران
برده است. زمان
تجدید نظر است!
و گرنه سرنوشت
آلمان شرقی در
انتظار ماست.
یاکوب
آئوگشتاین -
اشپیگل
آنلاین
برگردان
: حسین انور
حقیقی
در اصل
قرار بود پیمان
تجارت آزاد
بین کانادا و
اروپا - CETA - این
پنجشنبه به
امضا برسد ولی
والون ها
همکاری نکردند.
هیچ کس هنوز
نمی داند که CETA
واقعا چیست.
ولی در عوض
همه می دانند
که والونی هم
وجود دارد.
"متخصصین" می
گویند که این
قرداد در نوع
خود بهترین
است. شاید هم
چنین باشد.
ولی مسئله
اصلا این
نیست. زیرا
مردم دیگر
"متخصصین" را
قبول ندارند.
در این
میان بلژیکی
ها (والون ها ،
فلامن ها و
سایرین) در دعوای
CETA
با هم به
توافق رسیده
اند. حالا
دیگر می شود
قراداد را پذیرفت.
ولی
قیام موقت
والون ها
تکانی است نه
تنها به اروپا
بلکه به روش و
نوعی از سیاست
که در غرب
بکار بسته می
شود: نوعی
بازی باشگاهی
میان لابی
چیان و
سیاستمداران
در پستوی باشگاه
ها. کی می خواهند
سیاستمداران
ما درس بگیرند
که چنین سیاست
ورزی یی آینده
ندارد!
والون
ها چه کسانی
هستند؟
والونی یک تکه
کوچک است. اروپا
در برابر خیلی
بزرگ. آیا خلق
کوچکی از
سرزمین تپه های
جنگلی می
تواند جلوی
قاره بزرگی
چون اروپا را بگیرد؟
آنهایی که
هنوز دو
زاریشان نیفتاده
که چه چیزی
دارد اتفاق می
افتد چنین حرف
می زنند. به
زبان تخصصی
سیاست شناسان
می شود از پروسه
شتاب یابنده
مشروعیت
زدایی سیاسی
سخن گفت.
ترامپ،
AFD ،
برکسیت Brexitو
والون ها. فرسایشی
در کار است.
نوعی فروپاشی.
گویی دمکراسی
غربی پولووری
است بافته که
سر نخ آنرا
کسی گرفته و
می کشد و می
کشد و کسی
جلودارش نیست.
زیرا تنها
والون ها
نیستند که
چنین می کنند.
این کل سیستم
سیاسی غرب است
که حالا به آخر
خط رسیده است.
ادامه
دادن، همواره
ادامه دادن.
به ذهن خیل
زیادی از
سیاستمداران
و روزنامه
نگاران در برابر
بحران چیزی
بیشتر از این
نمی رسد. ولی
چنین کله شقی،
چنین ناتوانی
یی در پذیرش
انتقاد
نشانه
خطر برای
سیستمی است که
سرگیجه گرفته
است.
کاترین
گورینگ اکارتKatrin Göring-Eckard اخیرا
حین یک
مصاحبه، ضمن
اظهار خشم خود
به سارا واگن کنشت
Sahra Wagenknecht ، رئیس
فراکسیون حزب
چپ آلمان Die Linke ، نمونه
جالبی از این
طرز فکر بدست
داده است: "
واگن کنشت از –
رسانه ها ی
جریان غالب ( Mainstrem-Medien ) -
صحبت می کند،
که علیه آن
باید افشاگری
نمود. او از
ورشکستگی و
ناکارآمدی
دولت و سیستم
صحبت می کند.
این دیگر تنها
ناسیونالیزم
نیست بلکه تشکیک
در ویژگی
دمکراتیک
آلمان است."
بحران
بانکی، بحران
اروپا، بحران
پناهندگان –
هر کسی می
داند که در
چند سال گذشته
ما به دفعات
ناکار آمدی
دولت و سیستم
را تجربه کرده
ایم. ولی مجاز
نیستیم از آن
صحبت کنیم؟
نمی توان چیز
ها را به نام
خود نامید؟ شک
جایز نیست؟
مهم این هست
که مفاهیم کارا
بمانند: بیش
از همه مفهوم
دمکراسی. در
دوران
سوسیالیسم هم
چنین رفتار
شده است. کلمه
سوسیالیسم
مدتها بود که
از مفهوم تهی
شده بود. تنها
حروف
سوسیالیسم
سرپا بودند.
تنها ظاهر و
شکل میان تهی
و بدون
مضمون.
دمکراسی هم می
تواند روزی چون
سوسیالیسم
تنها به حرف و
شکل بدل شود.
به یک عبارت پوچ
و تو
خالی.
کسی که
می خواهد از
دمکراسی دفاع
کند باید علیه
پیمان تجارتی
باشد که
خواهان
جایگزینی
دادگاه های درست
و حسابی با
دادگاه های
ویژه برای
شرکت ها و
سرمایه
گذاران است. زیرا CETA هم
همین جایگزینی
را انجام می
دهد. تجارت
آزاد هم یک
چنین حرفی است.
به گوش خوش نواز
است. آوای
دریاهای
پهناور، کشتی
رانی های عظیم
و دریانوردان
قهرمان در ذهن
تداعی می شود. اما
در حقیقت تجارت
آزاد مدتهاست
که به اسم رمز
ساخت و پاخت و باند
بازی سیاستمداران
با کنسرن ها تبدیل
گشته است.
ما
همگی تا آنجا
به متخصصین
قرارداد
تجارت آزاد
تبدیل گشته
ایم که اینرا
بفهمیم: اینجا
مسئله بر سر
از بین بردن
"موانع تجاری
غیر تعرفه ای"
و بر سر هم سطح
سازی
استاندارد
های اجتماعی،
محیط زیستی و
حقوقی است. ولی
این استاندارد
ها به نفع
مردم هستند.
اگر آنهارا زیر
پای قرارداد
تجارت آزاد
قربانی کنیم،
آنوقت آزادی
امر کنسرن ها
خواهد بود نه
امر مردم.
مالیات
ها، ترور، آب
و هوا – باهمدیگر
کارها خیلی
خوب پیش می
رود
مارتین
شولتز Martin Schultz که طرفدار
اروپا و یک
دمکرات است،
از دست
والونها
بخاطر مخالفتشان
شکایت می کند:
"27 کشور
موافقند ولی
یک کشور به خاطر
ملاحظات
داخلی رای
مخالف می دهد
و همه چیز
معطل مانده
است. روح همکاری
جمعی راه حل
مسئله است، نه
تک روی." حق با
شولتز است.
اما این نشانی
از بحران عمیق
سیاستمداری
غربی است، که
چیزی نه کمتر
از ایده
اروپای مشترک
را قربانی
مشکلی می کند
که در واقع خود
اروپا ابزاری
برای حل این
مشکل می بایست
باشد.
امروزه
حتی در مهد
کودک آدم می
آموزد که
همکاری مابین
کشورها غیر
قابل چشم پوشی
است – مالیات
ها، ترور، آب
و هوا، باهم
کارها خیلی خوب
پیش می رود!
اما هر چه
بیشتر
انسانها در درون
به دمکراسی بی
اعتماد می
شوند، به همان
اندازه کمتر
حاضر هستند در
ظاهر از آن
دست بردارند.
این یک دور
باطل است.
جای
تاسف است که
کمتر کسی در
آلمان به
تاریخ آلمان
شرقی علاقه
نشان می دهد.
می شود درسها
از این (تاریخ)
گرفت: درباره
شکست آرزوها.
در باره بی
معنی شدن مفاهیم.
در باره دروغ.
و در باره خود
فریبی. در
باره انحطاط و
تباهی یک
ایده. ایده
دمکراسی هم می
تواند تباه
شود. بعد از
آنکه آلمان
شرقی
فروپاشید،
اریش میلکهErich Mielke ،
رئیس سازمان
امنیت آلمان
شرقی، گفت: "من
که همه شما را دوست
دارم." چه چیزی
یک دمکرات در
چنین روزی
خواهد گفت؟
اشپیگل
آنلاین
Spiegel Online, Jakob
Augstein