دو رژیم آزادیکش، دوکشتاروحشیانه!

حسن جداری

 

 

 

 از کودتای انگلیسی 3 اسفند ماه سال 1299 شمسی تا به  امروز، به مدت 96 سال،  دو رژیم آزادیکش و سرکوبگر، در ایران زمام قدرت را در دست داشته اند. هردو رژیم، دارای ماهیتی ضد مردمی و ارتجاعی بوده اند . رژیم پهلویها  پس از  57 سال زورگوئی و ثروت اندوزی و بدنبال انقلاب سهمگین توده های زحمتکش، در بهمن ماه سال 1357 ، عمرش به پایان رسید و از اریکه قدرت به زیر کشیده شد. به دنبال سرنگونی سلطه جابرانه آن رژیم ارتجاعی، درفقدان حزبی انقلابی در صحنه سیاسی کشور،  رژیم جمهوری اسلامی با خدعه و فریب و وعده های دروغین و با مساعدت و یاری قدرت های امپریالیستی، زمام امور را در دست گرفت. اینک این رژیم آزادیکش مذهبی، نزدیک 38 سال است با حربه زور و قلدری و شکنجه و اعدام، درایران حکم روائی میکند. حاصل و ثمر سلطه جابرانه این دورژیم ضد مردمی، برای کارگران و توده های محروم و زحمتکش، چیزی جز استبداد و ترور، فقر و فلاکت و بی خانمانی، نبوده است.                                                                          

                           +++++

در دوران حکومت استبدادی رضا  شاه، به مدت 20 سال در ایران، از آزادی و دموکراسی نشانه ای وجود نداشت . کودتائی که در سایه آن رضا خان میر پنج قدرت سیاسی را در چنگ گرفت، چیزی جز یک تمهید امپریالیستی برای تسلط کامل سیاسی و اقتصادی دولت بریتانیا برایران نبود. آن دولت استعماری که  نتوانسته بود در نتیجه مخالفت عمومی، قرارداد اسارت بار سال 1919 را  توسط وثوق الدوله و دیگر نوکران سرسپرده خود به مردم ایران تحمیل کند، به دست سید ضیا روزنامه نگار مزدورو جیره بگیر و رضاخان میر پنج از سرکردگان بریگاد قزاق،  با حربه کودتا، شکستی را که  خورده بود، جبران کرد. دوران  بیست ساله یکه تازی و حکومت رضاخان، دوران استبداد و سانسور و قتل و کشتارهای مخوف بود. هنوز این دیکتاتورخودکامه  به سلطنت نرسیده بود که  میرزاده عشقی، شاعرجوان با قریحه و افشاگر، سراینده منظومه معروف" سه تابلو مریم"، در سال 1302 شمسی بدست عمال جنایت پیشه وی ، ترور شد. عشقی با اشعار آتشین و انتقادی خود، خشم دیکتاتور چکمه پوش را بر انگیخته بود و لازم بود که  صدای رسا و طنین اندازش، خاموش  گردد. سالهای خونبار سلطنت  16 ساله  رضا شاه ، سالهای بدترین ترورو اختناق و مخوفترین اعدامها و غارتگری ها بود. در این سالها، خودکامگی عنان گسیخته در سرتاسرایران حاکم بود . حتی  وزرای  رضا شاه از خشم و درنده خوئی این شاه مستبد در امان نبودند.  جلادان رضا شاه ، دکتر ارانی ، رهبر گروه سیاسی معروف به  53  نفر را در زندان  به مرض  تیفوس دچار ساخته،  از بین بردند. همان آدم کشان، بدستور شاه مستبد، فرخی یزدی، شاعر انقلابی و عصیان طلب را بیرحمانه  به  قتل رسانده و خون بسیاری دیگر از مبارزین و  آزاد اندیشان را به زمین ریختند . در حالیکه شاه خودکامه درنهایت وحشیگری، با  آزادی  بیان و عقیده مبارزه میکرد و پزشک احمدی های جلاد با آمپول هوا مخالفین را از بین میبردند، رضاشاه واعوان و انصارش هر روز بر ثروتهای  باد آورده می افزودند و در تاراج  هستی توده های  تحت ستم، حد و مرزی  نمیشناختند.  رضا شاه  که  قبل از کودتا و قبضه  کردن قدرت سیاسی، افسر قزاقی بیش نبود و اندوخته ودارائی قابل ملاحظه ای نداشت ، وقتی در شهریور ماه سال1320، دربحبوحه جنگ جهانی دوم، توسط قوای متفقین از ایران رانده شد،علاوه برمیلیونها سپرده نقدی در بانکهای خارجی، مالک بیش از دو هزار پارچه  از آبادترین  دهات کشور بود! واقعیت ها نشان میدهد که حرص و طمع شاه مستبد در پول پرستی و ثروت اندوزی، سیری پذیر نبود.                                     

                                   +++++

  وقتی در بحبوحه جنگ بین المللی دوم ، قشونهای متفقین ایران را به اشغال خود درآورده و رضا شاه  را وادار به استعفا وترک  کشورساختند، به سبب بر افتادن سلطه جابرانه استبداد و استقرار آزادی های نسبی دموکراتیک درسرزمینی استبداد زده، زندانیان سیاسی آزاد گردیده و احزاب و سازمانهای سیاسی، شروع به فعالیت کردند. در چنین شرایط مساعدی که در نتیجه بر افتادن سلطه   خودکامگی رضا خانی و شکست های  پی در پی نازیهای هیتلری درجبهه های جنگ ، در ایران به وجود آمده بود ، جنبش های کارگری و دموکراتیک در آذربایجان و کردستان و دیگر نقاط کشور رشد یافته وبر دامنه مبارزات آزادیخواهانه توده های زحمتکش، بطور چشم گیری افزوده شد. در سال1324، جنبش مسلحانه دهقانان علیه  ارباب ها در نقاط مختلف آذربایجان شدت هرچه بیشتری پیدا کرد. در 12 شهریورهمان سال، به ابتکارو کوشش جعفر پیشه وری از کمونیست های قدیمی، که یازده سال تمام  به جرم فعالیت های سیاسی در دوران رضا شاه، زندانی شده بود و با همت برخی دیگرازآزادیخواهان، حزب دموکرات آذربایجان تشکیل گردید . ایجاد چنین تشکیلات دموکراتیک، در تسریع سیر مبارزات دهقانان و دیگر زحمتکشان آذربایجان، تاثیربس مثبتی داشت.  فرقه دموکرت  در سازمان دادن و متمرکز ساختن مبارزات مسلحانه ضد فئودالی در دهات، نهایت کوشش را بعمل آورد. پس از چندین ماه مبارزه دهقانی در نقاط مختلف آذربایجان، در روز 21 آذر 1324، سرتیپ درخشانی فرمانده ارتش مجبور به تسلیم شده و تبریز به تصرف نیروهای مسلح فرقه دموکرات  درآمد. مدتی پس از این حادثه مهم تاریخی، در بخش هائی از مناطق کرد نشین نیز، فرقه دموکرات کردستان به رهبری قاضی محمد، قدرت سیاسی را در دست گرفت.                                                      

                             +++++

 تاسیس حکومت های دموکراتیک در این  دو ناحیه حساس و پرتلاطم ایران – آذربایجان و کردستان،- قدرت های امپریالیستی و مرتجعین داخلی و در راس آنها دولت مرکزی را سخت  به وحشت انداخته و سرکوب بیرحمانه مبارزات دموکراتیک خلق های به پا خاسته آذربایجان و کردستان را در سرلوحه اعمال ننگین آنها قرار داد. رژیم دست نشانده شاه و اربابان امپریالیستش - آمریکا و انگلیس- از آن میترسیدند که آتش مبارزات عادلانه توده ها در آذربایجان و کردستان به سایر نقاط ایران سرایت کرده و جنبش های  رهائی بخش توده ای، سرتاسر کشوررا فرابگیرد.  پیشه وری در نطق ها و مقالات آتشین خود بارها  گفته بود که  ما آز آذربایجلن  شروع کرده و هدف مان ازادی سرتاسر کشوراز چنگ  ارتجاع هار می باشد. بهمین جهت نیز، درست یک سال پس از ایجاد حکومت دموکراتیک،  آرتش ارتجاعی به دستور شاه به آذربایجان یورش برده و به بیرحمانه ترین وجهی به سرکوب  مبارزات  دموکراتیک توده های  محروم  وعصیانگر پرداخت. در روز 21 آذر 1325 ، قبل از آنکه ارتش ارتجاعی و سرکوبگر وارد تبریز گردد،  قتل عام وحشیانه مردم ستمدیده و بی پناه تبریزو دیگر نقاط آذربایجان، از آنجمله ارومیه، سراب، اردبیل  و مراغه، آغاز شد . در تبریز، دارو دسته های مزدور و آدمکش  وابسته  به  دربار  پهلوی و اربابها و دیگر محافل ارتجاعی، مسلح  به  مسلسل و تفنگ و قمه و غداره، به مساکن و منازل مهاجر ها و اعضا و طرفداران فرقه دمکرات هجوم برده و در نهایت  بیرحمی، ساکنین آنها را مقتول و مضروب  میساختند. در آن روزغم انگیزدر تاریخ آذربایجان، خیابانهای اصلی شهرتبریز پر از اجساد  نیمه عریان انسانهای آزاده ای بود که  توسط آدمکشان حرفه ای شاه پرست ، کشته شده بودند. پس از ورود ارتش شاه به  تبریز، کشتار افراد  وابسته به فرقه  دموکرات و مهاجرین، در سطح گسترده تری در شهرها و دهات آذربایجان، دوام پیدا کرد.  در ماههای پس از  21 آذر 1325، در تیریز و دیگر شهرهای آذربایجان خون آلود ، هزاران تن از اهالی این سرزمین عصیان و مبارزه، توسط  ارتش  شاه و دار و دسته های  مزدور و جنایتکار، کشته شدند . قتل عام سبعانه خلق به پا خاسته ای  که جرات نشان داده  و سلطه ننگین ارتجاع هار حاکم  را  به مبارزه طلبیده بود، به روشنترین وجهی،  ماهیت عمیقا ضد مردمی حکومت خودکامه و وابسته ای را نشان میداد که  در جهت  پیشبرد مقاصد ننگین خود، از هیچ جنایت و آدمکشی خودداری نمیکرد . بیش از سی هزار تن از اهالی آذربایجان که شامل کودکان،  زنان  و پیرمردان میشد ، در نقاط مختلف این سرزمین بلادیده ،به قتل رسیدند. با ارتکاب این قتل عام دهشتناک، رژیم سرسپرده شاه از  توده های مبارز خلق آذربایجان انتقام میگرفت ونهایت چاکر منشی خود را به اربابان امپریالیستش، نشان میداد. باور کردنی نیست که در طول  70 سالی که از این کشتار دسته جمعی میگذرد ، درمطبوعات و رسانه های نیروهای سیاسی مترقی مخالف رژیم ، در زمینه این  قتل عام ددمنشانه ، تنها در موارد نادری  مطلبی نوشته شده است . بهمین  جهت  نیز، نسل جوان و افکار عمومی در ایران،  از این نسل کشی وحشیانه و سبعیت و درنده خوئی غیر قابل تصوری  که  رژیم شاه  در ماه های آخر سال 1325 شمسی درکشتارمبارزین خلق به پا خاسته  آذربایجان مرتکب شد، خبری ندارد. هنوز هم که  هنوز است بسیاری  از گرایش ها و گروه بندیهای سیاسی چپ در سالگرد این کشتار دسته جمعی،  در زمینه  این حادثه هولناک و این  جنایت عظیم  تاریخی، در نشریات خود، مطلبی نمی نویسند. گوئی در سال 1325 ،آبی از آب تکان نخورده و قتل عام  جنایت کارانه خونینی درآذربایجان اتفاق  نیفتاده بود! سبب این کوتاهی و  فراموشکاری چه  چیزی  جز  اپورتونیسم  صرف  و شوونیسم، میتواند باشد. در جریان این کشتار وحشیانه بود که انبوه کتابها که  درفاصله  یک سال - بین 21 آذر سال 1324  و 21 آذر سال 1325- حکومت فرقه،  درآذربایجان  به زبان ترکی انتشاریافته بود، از آنجمله کتابهای درسی مدارس در  کتاب  سوزانی های مشمئز کننده ارتجاع هار، طعمه آتش گردیده، به تل  خاکستر مبدل شدند. کشتار وحشیانه هزاران تن  از خلق  مبارز آذربایجان در سال 1325 توسط رژیم شاه، در شمار یکی از وحشیانه ترین قتل عامها  در تاریخ معاصر بوده و هر گز از خاطره ها فراموش نخواهد شد.   یاد دورانی  که شد لبخند پیروزی عیان      با وجود فرقه، در رخسار آذربایجان           از  فدائی  تا بگیرد انتقام سهمگین        شاه، فرمان داد بر کشتار آذربایجان        آه از آن رزمنده انسان ها که قربانی شدند      آه از آن ایام  نکبت بار آذربایجان        بر سر قبر جوانان ، اشگ می ریزد هنوز       دیده پرحسرت و خونبار آذربایجان!     درهمان سال، بدنبال سرکوب بیرحمانه جنبش خلق مبارز کرد که درپیکار در راه آزادی و دموکراسی، همگام وهمراه خلق آذربایجان بود، قاضی محمد، صدر فرقه دموکرات کردستان و بسیاری از رهبران و فعالان خلق بپا خاسته کرد نیز توسط  آرتش مهاجم شاه، کشته شدند.  یاد  همه  جان باختگان راه آزادی و دموکراسی، گرامی باد!

                 +++++

در سالهای پس ازکشتار دسته جمعی سال  1325 درآذربایجان، رژیم  شاه مرتکب جنایات و آدمکشی های زیادی شد .از کودتای امپریالیستی 28 مرداد سال  1332 تا بهمن ماه  1357، به مدت 25 سال، در ایران از آزادی و دموکراسی کوچکترین نشانه ای وجود نداشت.  درطول  این مدت نسبته طولانی ،بسیاری از مبارزین و آزاد یخواهان بدست رژیم  خودکامه شاه کشته شده  و انبوه عظیم دیگری بزندانها و سیاهچال ها افتاده و تحت شکنجه  قرار گرفتند. در تمام این مدت، رژیم خودکامه، کوچک ترین فریاد آزادیخواهی را با زندان و اعدام، پاسخ میداد.  با  گذشت سال ها،  وابستگی رژیم  به امریکا و دیگر قدرتهای امپریالیستی هرچه بیشتر شده وغارت ثروت های  زیر زمینی و دسترنج  توده های زحمتکش توسط  خاندان شاه  و سرمایه داران داخلی و خارجی  ابعاد گسترده تری یافت.  در اواخر سلطنت شاه خودکامه،  مبارزات مستمر و حق  طلبانه  کارگران و توده های محروم و زحمتکش ایران، به جنبش عظیم  قهر آمیزی مبدل شد و در 22 بهمن 1357، رژیم دست نشانده و دیکتاتور منش  شاه را  به زباله دان تاریخ انداخت  .                             

                         +++++ 

اما، انقلاب طوفانزای توده های زحمتکش با آنهمه جانفشانیها و قربانی دادن ها بعلت فقدان رهبری انقلابی در صحنه سیاسی کشور ، باشکست و ناکامی  مواجه گردیده، قدرت سیاسی بدست بدترین دشمنان آزادی و دمکراسی به سرکردگی خمینی مکار، افتاد .  رژیم  جمهوری اسلامی که در فردای سرنگونی سلطه پوشالی رژیم پهلوی، زمام امور را  در دست گرفت ، از نخستین روز دست یازیدن به قدرت سیاسی، بمثابه رژیمی ارتجاعی، دشمنی بی امان خود را با آزادی و دموکراسی آشکارساخته، سرکوب بیرحمانه  کارگران، توده های زحمتکش، زنان به پا خاسته و جنبش های دموکراتیک خلق های تحت ستم را در سرلوحه اعمال جنایت کارانه خود، قرارداد. این حکومت ضد دموکراتیک و ضد کارگری، درجهت تامین منافع  سرمایه داران زالو صفت و خاموش ساختن آتش خشم توده های زحمتکش، دست به هر سبعیت و آدمکشی زده و از ارتکاب هیچ جنایتی خود داری نکرد. در واقع امر، تاریخ سی وهشت سال عمر ننگین حکومت جمهوری اسلامی ، تاریخ  خونین وحشیانه ترین جنایتها و آدمکشی ها علیه انسان های  آزاده و مبارزو تسلیم ناپذیر می باشد. در طول این مدت، ده ها هزار تن از مبارزین و آزادیخواهان  بدست این رژیم آزادیکش  کشته شده و انبوه بیشماری از مبارزین در سیاه چالها و زندان های قرون وسطائی رژیم در معرض بدترین آزارها و شکنجه ها قرار گرفته اند. در آینده،  وقتی تاریخ مشروح اعمال جنایت کارانه رژیم جمهوری اسلامی نوشته میشود،  نسل های آینده پی خواهند برد که در تاریخ مبارزات طبقاتی درسرتاسر جهان ، رژیمی به بیرحمی و درنده خوئی این رژیم خودکامه ، کمتر وجود داشته است .    

                                     +++++

گرچه  سرتاسر دوران سلطه منحوس رژیم جمهوری اسلامی ،دوران  وحشیانه ترین جنایات وآدمکشی هاست، اما نقطه  اوج تعرض  ارتجاعی رژیم به آزادی های دموکراتیک و پایمال ساختن حقوق انسانی- که در سال های نخستین دهه شصت منجر به کشتار و  اعدام هزاران تن از مبارزین و آزادیخواهان شده بود،- همانا قتل عام بیش از 15 هزارتن زندانی سیاسی مقاوم و مبارز در تابستان سال 1367  میباشد. درآن تابستان ترورو وحشت، رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی، به دستور خمینی خون آشام و در نهایت  سفاکی،  در زندانهای  مختلف کشور دست به جنایت مخوفی زد که  در تاریخ، کمتر نظیر و مانند داشته است.  رژیم آزادیکش حاکم،  دسته دسته جوانان مبارز را که طی سال ها در زندان های  مخوف و قرون وسطائی،  بدترین فشارها و شکنجه ها را تحمل کرده و بر آرمانهای خود وفادار مانده بودند، در زندانهای مختلف کشور مخفیانه اعدام کرده ، اجساد آنها را در گورهای  دسته جمعی نا معلوم و از آن جمله در قبرستان خاوران در جنوب شرقی تهران،  دفن کردند. این جنایت مخوف توسط رژیم جمهوری اسلامی  و به  فرمان خمینی خونخوار، در حقیقت امر چیزی جز یک نسل کشی وحشیانه، نبود . اعدام دسته جمعی  زندانیان سیاسی به مدت بیش از دوماه  دوام داشت. جلادان خون آشام، نخست هزاران تن از زندانیان هوادارسازمان مجاهدین را اعدام کرده و در مرحله بعدی عمدتا در ماه شهریور، خون هزاران تن از کمونیست ها و دیگر مبارزین زندانی را به زمین ریختند. در تمام مدت این سلاخی و آدم کشی ددمنشانه ، خویشاوندان و نزدیکان زندانیان سیاسی اجازه  ملاقات با عزیزان خود را نداشتند و " هیات های مرگ» در تهران و دیگر نقاط کشور، در اختفای کامل با اشاره انگشت، حکم اعدام زندانیان سیاسی را صادر میکردند!  تشدید مخالفت عمومی با  عملکرد های ارتجاعی رژیم در سرتاسر کشور، نا رضایتی توده های زحمتکش از ادامه جنگ ارتجاعی با عراق و عصیان های توده ای علیه جنگ در برخی از شهرها و وحشت رژیم از مبارزه و مقاومت دلیرانه زندانیان سیاسی، از دلایل اصلی کشتار وحشیانه  مبارزین زندانی، در تابستان سال 67 و جنایات مخوفی بود که رژِیم آزادیکش در حق زندانیان سیاسی مرتکب میشد.سبعیت و درنده خوئی سردسته آدمکشان خمینی، درصادر کردن فتوا و فرمان قتل زندانیان سیاسی، حد واندازه ای نداشت. آخوند ریا کاری که قبل  از سرنگونی شاه برای جلب  افکار عمومی و فریب توده ها، طی مصاحبه ها و سخن رانی ها ،  اعنقاد  کامل خود را  به  رعایت اصول  دموکراسی  در حکومت اسلامی  مورد نظرش  ابراز  میداشت،  وقتی به قدرت  رسید و بر اریکه  حکومت سوار شد، به  درنده خو ترین  دشمن آزادی و دموکراسی  مبدل شد که حاضر بود برای  حفظ سلطه قرون وسطائی حکومت ننگین خود،  دستور  قتل  هزاران  زندانی  سیاسی را صادر کند. وقتی خبرنگاران  در پاریس  از خمینی پرسیدند  که  آیا در حکومت اسلامی شما،  کمونیست ها آزادی عمل خواهند داشت ، این آخوند حیله گر، مزورانه پاسخ داد که " در جمهوری اسلامی، کمونیست ها هم  در بیان عقاید خود ، آزاد خواهند بود." ( مصاحبه  خمینی  با  سازمان عفو بین الملل،  10 نوامبر1978) در پاریس، همین  وعده های  دروغین را  خمینی در زمینه آزادی زنان در جمهوری اسلامی نیز میداد.اما به محض اینکه بر اریکه قدرت سوار شد، نه  به کمونیست ها امکان آزادی و نفس  کشیدن داد و نه زنان از دست اعمال ارتجاعی و ضد دموکراتیک رژیمی که وی در راس آن قرار داشت،  مصون  ماندند. در  حقیقت امر، هم کمونیستها و هم  زنان مبارز و به پا خاسته، از نخستین قربانیان  رژیم  آزادیکش  جمهوری  اسلامی بودند. تاریخ از آدم کشان و جنایت کارانی که  در تابستان سال 67، در نهایت  بیرحمی، خون هزاران تن زندانی سیاسی  کمونیست ، مجاهد و انسان های آزاده  دیگررا  به زمین ریختند، همواره  با ننگ و نفرت یاد خواهد کرد و نسل  های آینده مبارزین راه آزادی وعدالت اجتماعی، هر گز این  تبه کاران  دژخیم صفت را نه خواهند بخشید.  همان  گونه  که  تاریخ  آینده، از رژیم آزادیکش  پهلوی و همه آدمکشانی که در 21 آذر 1325 وپس از ورود ارتش شاه به تبریز، در کشتار وحشیانه خلق مبارز آذربایجان شرکت داشتند، با  نفرت  فراوان یاد خواهد کرد.  شرح و بسط  در  زمینه  چگونگی کشتار دسته جمعی  زندانیان سیاسی را در  تابستان سال 67، میگذارم  به یک  فرصت دیگر و در پایان این نوشته برای  اطلاع  خوانندگان گرامی   لازم میدانم بخش هائی ازحکم وفتوا ی منحوس و جنایت کارانه خمینی را درمورد اعدام دسته جمعی وحشیانه  زندانیان سیاسی در  سال 67 ،بازگو کنم. " کسانی که در زندان های  سراسر کشور بر سر موضع  نفاق خود  پافشاری میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضع نیزدر تهران با رای اکثریت آقایان حجج الاسلام نیری، ....(قاضی شرع)  و جناب آقای  اشراقی ( دادستان تهران) و نماینده ای از وزارت اطلاعات میباشد. .... ترحم بر محاربین، ساده اندیشی است. قاطعیت اسلام  در برابر  دشمنان خدا از اصول  تردید ناپذیر نظام اسلامی است.امیدوارم با خشم و کینه  انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام ، رضایت خداوند متعال را جلب نمایند. آقایانی که تشخیص  موضوع  به عهده آنهاست، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشدعلی الکفار باشند. تردید در مسائل  قضائی اسلام انقلابی، نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می باشد. والسلام."  به دنبال  صدور این حکم ضد بشری، یکی ازمقامات رژیم، در نامه ای از خمینی می پرسد آیا  این حکم و فتوی، زندانیانی را هم که  قبلا  محاکمه شده اند شامل میشود یانه. خمینی در جواب  این نامه، چنین مینویسد: "  بسمه تعالی در تمام موارد فوق، هرکس در هرمرحله  اگر بر سر نفاق  باشد، حکمش اعدام است. سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید  درصورت رسیدگی به وضع پرونده ها،  درهرصورت که حکم سریع تر اجرا گردد، همان، مورد نظر است."  ضمنا تذکر این نکته هم ضروری است  که  مصطفی پورمحمدی جنایت کار که به عنوان نماینده وزارت اطلاعات، جزو گروه  سه  نفری "هیات  مرگ"  در تهران بود  -  در شهر های دیگر  نیز   به  دستور  خمینی،  هیات های مرگ دیگری، حکم اعدام زندانیان سیاسی  را صادر میکردند.- هم اکنون  وزیر دادگستری دولت " اصلاح طلب"  حسن  روحانی مزور و آزادیکش میباشد!     خواهم  که فریادی کشم از دست این جلاد ها           این حاکمان کینه جو،  وین  دیوخو شیادها         از جور این آدمکشان، وز کین این نامردمان       بر آسمان باید رسد از توده ها، فریاد ها        با این همه بیدادها، دانم که آخر بگسلد      با جنبش  زحمتکشان، زنجیر استبدادها!

                                    آذرماه سال 1395