نگاهي
به کارنامهً
درخشان ادبي-
فرهنگي دکتر حميد
نطقي (آيتان)
دکتر
علي اکبر
ترابي
نقش
بنيادي و
ديرپاي محيط و
فرهنگ جامعه
در پيدايش و
پرورش
شخصيّتها
موضوعي است که
در بررسيها و
مطالعات
اجتماعي بر
اهميّت
سرنوشتساز آن
تأکيد شده و
براي نشان
دادن تأثير
گسترده و ژرف
جامعه و فرهنگ
آن, بر اين
حقيقت استناد
گرديده است
که: «اگر از
انسان, آنچه
را که در پرتو زندگي
بالاجتماع
نصيبش شده از
او باز ستانند
تا درجهً
جانوران تنزل
خواهد يافت[1]».
در
واقع تأثير
همه جانبهً
حيات اجتماعي
در پرورش و
هدايت انديشه
و ذوق و
تمايلات و به
طور خلاصه در
راهنمايي
کردن و به کار
گرفتن امکانات
ادراکي و
عاطفي فرد به
حدي است که
بدون آن, فرد
سهم ناچيزي از
فرهنگ و آنچه
با اندک تسامحي
«انسانيّت» ميناميم
خواهد داشت.
به
ديگر سخن,
محيط اجتماعي
و مجموعه
روابط و مناسبات
اجتماعي که
انسان را از
همه سو در ميان
گرفته و از
همه لحاظ ميپرورد,
در ساختن و
پرداختن
شخصيّت انسان
نقس اساسي
ايفا ميکند.
آدمي محاط در
اين مجموعهً
روابط
اجتماعي رشد
ميکند, و
تأثيرات همه
جانبه محيط
(محيط طبيعي و
محيط اجتماعي)
دگرگونيهاي
هستي او را در
رشد و تکامل
فکري و فرهنگي
وي سبب ميشوند.
بعلاوه
در هر جامعهاي,
گذشته از
فرهنگ عمومي
اجتماع,
فرهنگهاي خصوصي
يا مشخّصي نيز
که در جامعهشناسي
آنها را «خرده
فرهنگ» يا
«پاره فرهنگ»
مينامند وجود
دارند. هر
انساني در يکي
از اين خرده
فرهنگها (و از
نقطه نظرهاي
مختلف, در
چندين خرده
فرهنگ) قرار
دارد و بر حسب
و به مقتضاي
فرهنگ عمومي و
پاره فرهنگها,
شخصيّتي در وي
پديد ميآيد
تا جايي که
جامعهشناسي
سرآنجام به
اين نتيجه ميرسد
که: شخصيّت
سازماني است
که به خواست
عوامل
اجتماعي, تحت
تأثير فرهنگ
عمومي و به
مقتضاي خرده
فرهنگهاي
محيط در
ارگانيسم به
وجود ميآيد.
اين
گفته در واقع
تأکيد بر اين
حقيقت است که
اگر چه
اورگانيسم
مادهً خام
انساني است به
طور طبيعي,
ولي شخصيّت,
حاصل تکامل و
سازمان يافتگي
اين
اورگانيسم
است به طور
اجتماعي. به
عبارت دقيقتر:
اگر چه
اورگانيسم,
زمينهً
شخصيّت در زمينهً
کليه
رفتارهاي
انساني است, ولي
از ديدگاه
جامعهشناسي,
عوامل
اجتماعي
«تأثير مستقيم
و غير مستقيم
فرهنگ عمومي و
پاره
فرهنگهاي
جامعه, تأثير
گروههاي
داوري» (بويژه
خانواده و
گروه به اصطلاح
«همگنان»)
انرژي رواني
افراد را در
جهات معيّني
جاري ميسازند
و به اصطلاح
شخصيّت وي را
ميسازد و
استواري ميبخشد.
پيدايش
و پرورش نسلي
نو از
نويسندگان و
روزنامهنگاران
و فرزانگان
مقارن دهه
نخست سده
چهاردهم(۱۳۰۰
شمسي) گواهي
بر اين تاثير
گسترده و ژوف
فرهنگ محيط و
نيروي مقاومتناپذير«سفارش
اجتماعي» و
انتظار جامعه
از افراد, به
ويژه از
«انسانهاي
مستعد» است.
اگر
نظر خود را از
افقهاي
گستردة کشور
به تبريز محدود
کنيم. و از
تبريز و فرهنگ
حاکم بر
اجتماع پيش و
پس از سال
۱۳۰۰ شمسي نيز
تنها به گوشة
محدودي از
جامعه آن روز
يعني تنها به
يک دبيرستان
(دبيرستان
فردوسي) اکتفا
کنيم, و براي
دقيق شدن
مطالعه اين
امر را باز هم
کوچکتر و
محدودتر
سازيم, ميتوانيم
بگوييم که در
همين دوره, که
دورة پاياني
سلطنت پهلوي
اول, و آغاز
دورهاي ديگر
در قلمرو
اجتماع و
سياست و فکر
فرهنگ کشور
است, به
مقتضاي عوامل
اجتماعي و
شرايط زماني و
مکاني, افرادي
و به ويژه
تحصيلکردگاني
پيدا ميشوند
که ميتوان به
وجود اشتراکي
در ميان آنان
اشاره کرد.
اينک
به تبريز آن
دوره آنچنان
که اشاره شد,
به بخش محدودي
از آن, مثلاٌّ
به دبيرستان
فردوسي و به
بخش باز هم
محدودتر آن
يعني به يکي
کلاس ادبي
دورهً پاياني
آن دبيرستان و
به جمع تشکيل دهندگان
آن که به
اصطلاح جامعه
شناسي گروهي از
«همگنان» و «جمع
داوري» را در
برگرفته است
اشاره کنيم:
در
اين حال, اين
دبيرستان,
مديري دارد به
نام محمد جواد
تربتي که اديب
و شاعر است (و
بعدها روزنامه
«پولاد» را
منتشر کرد) و
دبير مبرزي
دارد به نام
حبيب ساهر
(شاعري از
ردهً نخست
شاعران ترکي
گو) و داراي يک
انجمن ادبي
است که بر
ديناميسم اين
جمع ميافزايد؛
و از لحاظ
ترکيب افراد
کلاس بيشتر شامل
محصلين
«مستعد» است و
چنان که بعدها
يعني پس از
شهريور ۱۳۲۰
ديده خواهد
شد, هر يک از
آنان در
نقشهاي و
پايگاههاي
اجتماعي مهم
يا بالنسبه
مهم خواهند
کوشيد, که از
آن جملهاند:
حميد
نطقي:
نويسنده,
اديب, روزنامهنگار
و شاعر
بيوک
امين فرشچيان:
نويسنده,
رزونامهنگار
و رجل سياسي
محمود
ترابي:
نويسنده,
روزنامهنگار
و رجل سياسي
حسن
نزيه: نويسنده
و رجل سياسي
حسين
قدسي: نويسنده
و شاعر
محمد
فقيه: رجل
اجتماعي-
فرهنگي و. . .
اگر
چه اين جمع از
«جوانان
مستعد» آن
دوره اختلاف
نظرهايي (بويژه
در دهههاي
بعد به مقتضاي
تحولات
گسترده و ژرف
سياسي- فرهنگي
جامعه) با
يکديگر
داشتند, ولي
از لحاظ آمادگي
فکري و فرهنگي
و داشتن
نظريات
انتقادي
دربارهً
ناهنجاريهاي
اجتماعي و
ساختار حکومتي
و ساخت
اقتصادي در
زندگي اجتماعي
داراي وجوه
اشتراک زيادي
با هم بودند. به
ديگر سخن,
اختلافهاي
معدودي آنان
را از ديکديگر
جدا مينمود,
همچنان که
اشتراکهاي
زيادي آنان را
به همديگر ميپيوست.
در
قلمرو زبان و
ادبيات ترکي,
حسن نزيه, در
آغاز, بيشتر
به عنوان
مخالف شناخته
ميشد, در حالي
که حميد نطقي
به عنوان
موافق و مدافع
آن. کوششهاي حسن
نزيه سرانجام
به مواجهه با
«محمد بيريا»
شاعر بلند
آوازهً آن
دوره کشيد که
به طعن و طنز
از او خواست
که بر دست و
پاي فرهنگ و
صاحبان آن
نپيچد. («گل من
اؤلوم سن
آداداش! آز
بيزه زيرنا
چال گؤرهک. . .»).
ولي
راه حميد
نطقي, راهي
ديگر بوده و
افق گستردهتر
ديگري در
برابر داشت.
او به زبان و
ادب و فرهنگ
محيط خود عشق
ميورزيد و در
اين راه هر
نوع کار و
تلاش توانفرسا
و هر نوع
دشواري را به
جان ميخريد.
ميتوان
تصور کرد که
حبيب ساهر اين
شاعر توانمند (که
صاحب نظراني
اشعار ترکي او
را همسنگ
اشعار ترکي
شهريار و
دورهً شاعري وي
را دورهً خاص
«شهريار و
ساهر و سهند»
ميشناسد[2])در
شعر دکتر نطقي
که خود چشمهاي
زاينده بود,
هر اندازه هم
اندک, در هر
حال از لحاظ
پويايي بخشي
مؤثر بوده
است, همچنان
که تحصيلات
عاليهً خود
دکتر نطقي و
يک عمر پژوهش
مداوم و پيگير
در شعر و زبان
و ادب,
سرانجام از او
محققي آگاه و
نويسندهاي
توانا و شاعري
انساندوست
ساخت.
روشنتر
بگوييم: نطقي
در دبيرستان
فردوسي, در جوّي
ادبي با مديري
نويسنده و
شاعر, با
دبيري زبان
شناس و شاعر,
با همگنان و
دوستان ادب
دوست و
ترقيخواه انس
و الفت داشت.
جاي شگفتي
نيست که از
چنان محيط فرهنگي-
ادبي و در
پرتو تحصيلات
و تحقيقات
ادبي و اجتماعي
و به مقتضا و
خواست و به
اصطلاح سفارش
اجتماعي
سالهاي بعد
نويسندگان
آگاهي مانند نطقي
پرورش يافتند
و پاي در
ميدان
مبارزات فکري
و فرهنگي
نهادند.
در
قلمرو شعر و
شاعري, اشعار
دکتر نطقي,
اساساٌّ
مناظر و
احساسات
طبيعتنگرانهً
ساهر را تداعي
ميکند. در
واقع نطقي بيآنکه
ساهر را الگوي
هنري- ادبي
خود قرار داده
باشد, جهانبيني
هنري و سبک
ادبيش, بويژه
آنجا که با
رنگ آميزيهاي
زيباي طبيعت
سر و کار دارد,
يادآور رنگآميزيها
و تصويرسازيهاي
ادبي و زيباي
شعر ساهر است؛
او گذشته از
شعر زيباي «هر
رنگدن» (از هر
رنگ) در شعر
«قوناقليق»
(مهماني) نيز
به وجهي موجز
ولي جالب و دلپذير
ميگويد:
چک
پردهلري
آچ
پنجرهني/
قوْي
ايلک
باهارين هامي
رنگلرين
قوْناق
چاغيراق[3]
ترجمه:
پردهها
را کنار بزن/
پنجره را باز
کن/بگذار
تمام
رنگهاي نو
بهاران را
به
مهماني دعوت
کنيم.
تصويرسازيهاي
ساهر نيز,
بويژه آنجا که
با طبيعت
رنگين پائيزي
سر و کار دارد,
مسحور
کننده
است:
خزان
چاغي
قيٌزيل
گوٍنش
اوْدلانيبدير
آغاجلارين
يارپاقلاري
مين
بير رنگه
بوْيانيبدير
¯¯¯
هر
يارپاغين بير
رنگي وار
سئودا
رنگي
حسرت
رنگي
توتغون,
توْزلو
غربت
رنگي. .
.(خزانلار[4])
ترجمه:
به
هنگام خزان,
آفتاب سرخ فام
[گويي] آتش
گرفته است
برگهاي
درختان
به
هزار و يک رنگ
در آمدهاند.
¯¯¯
هر
برگي, رنگ
ويژه خود را
داراست:
رنگ
عشق
رنگ
حسرت
رنگ
تيره,
غبارآلود,
[همانند] رنگ
غربت
(خزانلار:
خزانها)
شعر
دکتر نطقي,
مثل روح و
مَنش او پاک و
لطيف و معصوم
است؛ و محتواي
شعر و مضامين
و مفاهيم اساسي
مورد نظر او
شاعرانه و
بديع و تازهاند.
او همگام نسل
آگاه و
ترقيخواه گام
برميدارد؛ و
در مواردي
هنرش از حال
ميگذرد و از
آينده خبر ميدهد,
هنري که در
آغاز اندکي
ديرآشنا و با
ذوق و سليقههاي
به اصطلاح
«آشناپسند»
ديرپيوند است.
در
عالم سياست,
دکتر نطقي
پيشتر و بيشتر
از آنکه رجلي
سياسي و يا
فردي
سياستمدار
باشد, اديب و شاعر
بود. ولي به
سائقهً جوهر
انساني و
انساندوستي,
خواستهاي
قلبي و
گرايشهاي
فکري و فرهنگي
خود را
عملاٌّ, از
راه روزنامهنگاري
(که سالهاي
متمادي با
دکتر
جواد هيئت و
همکاران و
کوشندگان
دانشمند و
آگاه مجلهً
«وارليق» به
تلاش و کوششي
مداوم و خستگي
ناپذير
پرداخت) عرضه
نمود.
او
در عالم
سياست, در
جريان
روزنامهنگاري,
که در جهان
سوم کمتر
امکان غير
سياسي بودن
براي اين حرفه
هست, پاکدلتر,
متواضعتر, انساندوستر
از آن بود که
بدخواه يک فرد
يا يک گروه
خاص انساني
باشد, به ديگر
سخن, او در
عالم روزنامهنگاري
و در ميان
آراء و عقايد
و گرايشهاي
متفاوت يا
متباين, به
گفتهً خودش,
«در ميان
طوفان, قايق
ويژهً خود را
به جلو ميراند»
(بر اساس
گفتهً وي در
يک گفتگوي
تلويزيوني),
قايقي که
عمدتاًّ و
بيشتر نقش
زورق «نجات غريق»
در راستاي
احيا و گسترش
زبان و ادب و
فرهنگ پارو
(ياقلم) ميزد.
او معصومانهتر
از آن فکر و احساس و
عمل ميکرد که
بتوان او را
بدخواه يک فرد
يا يک گروه انساني
شمرد.
در
عالم زبان و
ادبيات, او با
پژوهشهاي ژرف
و گستردهاش
ميخواست بار
سنگين نگارش
دستور زبان و
قواعد دقيق
نگارش[5] يعني
پژوهش و نگارش
آثار پرزحمت و
کماجر را (اگر
نگوييم مسأله
برانگيز و
مخالف را) همانند
ديگر دوستان
فرهنگ پرورش
بويژه دکتر جواد
هيئت, محمد
علي فرزانه,
دکتر محمدتقي
زهتابي, و
تيمور
پيرهاشمي) به
تنهائي و يکتنه
به دوش بکشد و
به سهم خود,
کشيد.
اگر
او در عالم
سياست, سختکوش
يا سختگير
نبوده, در عوض
در قلمرو ادب و
تحقيقات ادبي,
بؤيژه نسبت به
خودش بسيار
سختگير بوده؛
تا آنجا که
پژوهشهايش در
اين زمينه از
نوعي وسواس
علمي و دقت
نظر روششناسانه
و از نوعي
احساس
مسئوليّت
عميق فرهنگي
حکايت ميکنند.
در
زمينهً
دانشها بويژه
علوم ارتباطات
نوين و تعليم
و تربيت و
تدريس
دانشگاهي که
خود سالها
رياست
دپارتمان
روابط عمومي
آن دانشکده را
بر عهده داشت,
شايد به شرح
جداگانهاي
نياز نباشد,
زير ا مجلات و
مطبوعات کشور
اين بخش از
خدمات او را
در دانشکدهً
علوم ارتباطات
اجتماعي به
شايستگي ارج
نهاده و به حق
او را «پدر
آموزش روابط
عمومي نوين»
کشور نام
نهادهاند[6].
اين
بود نظر و
گذري پرشتاب
به کارنامهً
ادبي- فرهنگي
پاکمردي از
تبار
فرهنگپروران
ترقيخواه, که
جامعه خدمات
ارجدار او را
هرگز فراموش
نخواهد کرد.
نام
و ياد دکتر
حميد نطقي به
عنوان
دانشمندي آگاه
در دل
دوستداران
دانش و فرهنگ
و
شيفتگان
شعر و ادب و
علاقهمندان
اعتلاي
مطبوعات و بسط
آگاهيها و
دانشها و
بينشها
براي
هميشه زنده
خواهد ماند.
[1] -
ترابي, علي
اکبر- جامعه
شناسي و
ديناميسم اجتماع,
انتشارات
نوبل تبريز,
۱۳۵۶, ص ۳۵.
[2] -
فرزانه, محمد
علي: «ائينالي,
ائل داغي» شعر
حقينده مندرج
در کتاب
«ائينالي,
ائل
داغي» از علياکبر
ترابي,
انتشارات مهد
آزادي, تبريز
۱۳۷۲, ص ۱۶.
[3] -
نطقي, حميد- «هر
رنگدن»
انتشارات ارک-
تبريز, ۱۳۷۵, ص
۲۲.
[4] -
ساهر, حبيب-
«سحر
ايشيقلانير»,
تبريز ۱۳۵۸, ص
۱۱۶.
[5] -
نطقي, حميد-
«يازي قايدالاري»
(قواعد نگارش).
ضميمهً
«وارليق», تهران,
دي ماه ۱۳۶۵.
[6] -
استاد راد,
محسنيان, و
سيد فريد
قاسمي- «پدر آموزش
روابط عمومي
نوين ايران
درگذشت», نشاط,
تهران, ۲۸ تير
ماه ۱۳۷۸.