در
کشور آلمان
فدرال با سابقه
ی تجربه ی تلخ حکمروائی
نازیها - که تبعات
هولناکی برای اروپا
و کل جهان داشت-
حساسیت
بالائی نسبت
به این گونه
نظریات
ارتجاعی وجود
داشته و هنوز هم
اسلام ستیزی و
خارجی ستیزی
علنی، کاریست
مذموم. حتی تا
این اواخر استفاده
از سمبلهای
ناسیونالیستی
همچون پرچم و
سرود ملی که
در کشورهای
دیگر امری
کاملا طبیعی
است، در بین
اقشار مختلف
جامعه ی آلمان
کاری نه چندان
پسندیده
محسوب می شد.
لذا طرفداران این
گونه ایده های
اولترا
ناسیونالیستی
و ارتجاعی
محافظه
کارانه،
نظرات خود را با
زر ورق دفاع
از ارزشهای
اروپائی در
مقابل تهاجم اسلام،
ارائه می
دهند. اینها
برای اینکه
افکار به غایت
ارتجاعی خود
را برای اقشار
متوسط جامعه
قابل قبول تر
بکنند، حتی در
ظاهر با جنگ
طلبی بعضی از کشورهای
اروپائی نیز مخالفت
می کنند. نقش
رسانه های
عمومی محافظه
کار و بعضی از
نویسندگان در
جا انداختن
اینگونه
نظریات در
جامعه ی آلمان
کم نبوده است. برای
نمونه می توان
از کتاب «زوال آلمان
به دست خودش»
نام برد. این
کتاب که توسط
یکی از
مامورین بلند
پایه ی سابق
دولت آلمان
به نام آقای تیلو
سارازین Thilo Sarrazin نوشته
شد، یکی از پر
فروشترین و
جنجالی ترین کتابهای
منتشره بعد از
جنگ جهانی دوم
در این کشور محسوب
می شود.
سارازین در
این کتاب با
ارائه ی آمار،
ارقام و تزهای
قابل تردید،
بالا بودن
تولید مثل در
بین مسلمانان
و ازدیاد
مهاجرین از
کشورهای
مسلمان و
بخصوص ترکیه
را باعث زوال
تدریجی کشور
آلمان می
داند. اینگونه
کتابها همراه
با دهها نشریه
و کانال
تلویزیونی
محافظه کار،
زمینه ساز
بوجود آمدن حزب AFD (آلترناتیو
برای آلمان) و
جریان
نوساخته یPEGIDA (وطن
پرستان
اروپائی
مخالف اسلامی
کردن مغرب
زمین) شدند.
سرمقاله
ی مجله ی
اشپیگل شماره
ی 3- 2015 که توسط آقای
دیرک کوربیووایتDirk Kurbjuweit نوشته
شده، به دلایل
ضدیت دول
خودکامه ی
کشورهای
مسلمان با
دموکراسی و قدرت
فائقه ی آزادی
در اروپا می
پردازد. کوربیووایت
می نویسد:
دموکراسی
اگر می خواهد
به ارزشهای
خودش وفادار
بماند، نباید
از اسلام ترس
داشته باشد.
توضیحات
داخل () از
مترجم است.
*****
آیا
صدراعضم بعدی
و یا بعدِ بعد
از آن می
تواند یک زن
مسلمان باشد؟ البته
که می تواند.
علیرغم سو قصد
غیر قابل تحمل
به روزنامه
نگاران در
پاریس؟ بلی.
علیرغم اعتراضات
طرفدارانPEGIDA (وطن
پرستان
اروپائی
مخالف اسلامی
کردن مغرب
زمین) ؟ بلی البته.
نویسنده
ی فرانسوی
میشل اولبک Michel Houellebecq طرح چنین
اوتوپیائی را
برای فرانسه
ریخته است: در آخرین
رمان او یک
مسلمان، رئیس
جمهور فرانسه
می شود. و تازه
این کتاب بعد
از آنکه
تروریست های
اسلامی به
دفتر نشریه ی Charlie Hebdo هجوم برده
و 12 نفر را به
قتل رساندند،
به یک رسوائی پر
سر و صدا بدل
شد. چرا که
اولبک در صفحه
ی اول شماره ی
اخیر این
نشریه
خودنمائی می
کرد. گیرم که
حمله در اصل
انتقامی بود
برای
کاریکاتورهای
محمد که در
شماره های
قبلی به چاپ رسیده
بودند.
این
عمل را نیروهای
ضد خارجی و
بدبین به
اسلام که در
اطراف Front national
(حزب راست
افراطی «جبهه
ی ملی فرانسه»)
و PEGIDA
(وطن
پرستان
اروپائی
مخالف اسلامی
کردن مغرب
زمین) جمع شده
اند، دلیلی بر
تائید نظریات
خود می دانند. به
نظر آنها
«اسلام» کم کم
اروپا را زیر
یوغ خود خواهد
گرفت. حتی بعد از
حادثه ی 11
سپتامبر،
خیلی از
آمریکائیها و
اروپائی خود
را در حال جنگ
با یک مذهب می
بینند. از دیدگاه
اینها «مغرب
زمین مسیحی»
به خاطر اینکه
روح مذهبی خود
را از دست
داده است، در
مقابل حریفی
که قدرت خود
را از مذهب می
گیرد، در موضع
ضعیف تری قرار
دارد. ولی
چنین چیزی
حقیقت ندارد. هنگامی
که ما زیر
بنای دنیوی
اسلامگرایان
را مورد مداقه
قرار بدهیم، این
مسئله مشخص تر
می شود.
جهادگران
بیشتر اشخاصی
سیاسی هستند
تا مذهبی. هدف
لشگرکشی «دولت
اسلامی» بدست
آوردن منابع
زیرزمینی،
سرزمین،
حاکمیت و قدرت
سیاسی است. در
اینجا اسلام
وسیله ای
تزئیینی برای
پوشاندن
اهداف واقعی
است. کسی که
برای اهداف
عالی اعلام
جنگ می کند، راحت
تر می تواند
نیرو جمع کند. بخصوص
کسانی را که
به خاطر فقر
مادی و ذلالت روحی
در جستجوی
معنویت هستند.
همچنین
جلوه دادن
دموکراسی به
عنوان وسیله ای
شیطانی در بخش
هائی از دنیا
اسلامی را
باید به عنوان
یک استراتژی
سیاسی دید.
حاکمین «دولت
اسلامی» (شام و
سوریه)، کشورهای
ایران و
عربستان
سعودی به
خواست آزادی
با سرکوب جواب
می دهند. چرا
که دموکراسی
پایه های این
رژیمها را از
درون خالی می
کند. آنها از
رعایایشان می
ترسند. لذا آنها
را تشویق به
دشمنی با
آزادی می
کنند.
همین
طور سرچشمه ی
مخالفت
بنیادی آنها
با شیوه ی
زندگی غربی را
نیز باید در
آن دید. وقتی
که آنها نمی
توانند بخش
اعظم مردم خود
را از فقر و
فاقه مادی
برهانند،
بهترین راه،
دشمنی با مصرف
گرائی است.
مبارزه با
اخلاق فاسد
غربی در اصل
برای حاکمین
کشورهای
اسلامی پوششی
است برای حفظ
قدرت.
به
همین خاطر
آنها
کاریکاتور
محمد را نیز
یک تهدید می
بینند. آنها میدانند
روشنگری (در
غرب) زمانی
آغاز شد، که
حاکمیت مطلق
الهی به زیر
علامت سئوال
رفت. بعد از آن
و به تبع آن
وضعیت دنیوی
مردم نیز مورد
توجه قرار
گرفته و بدین
ترتیب زوال
قدرت شاهان
آغاز شد. این
اتفاق نباید
برای حاکمین
اسلامی رخ
بدهد.
ولی
این اتفاق
خواهد افتاد.
مثل اکثریت
قدرت های خودکامه،
ثبات
حکومتهای
آنها ظاهری
است. بهار
عربی نشان داد
که مردم به چه
سرعتی می
توانند حکومتهای
آنها را جارو بکنند.
در حالیکه در
سیستم
دموکراتیک، قضیه
کاملا بر عکس
است. آنها
ظاهرا بی ثبات
به نظر می رسند.
چرا که هر کسی
پارادوکس بودن
آزادی را نمی
تواند بفهمد.
ثبات دموکراسی
در آن است که
هر چیزی می
تواند بدون
وقفه مورد
تردید قرار
بگیرد.
آزادی
چیست؟ آزادی
قبل از هر
چیزی امکانی
است که بوسیله
ی آن می توان
همه چیز را
مورد سئوال
قرار داد: خود
را، دیگران
را، تشکیلات
مختلف یک کشور-
دولت و حتی مذهب
را. آزادی از
حقیقت ترسی
ندارد. هیچ
چیزی از
انتقاد مصون
نیست. در باره
ی هر چیزی
میتوان بحث و
جدل کرد. و
دقیقا این
گفتمان باعث
بوجود آمدن
ثبات می شود. آزادی
همانند یک نظر
سنجی دائمی یا
باعث تائید و
دوام و یا نو
شدن می شود.
حتی
در جوامع غربی
نیز هر کسی
سلطه ی شک و
سئوال را نمی
تواند تحمل
بکند. در رمان
«انقیاد» اولبک
Houellebecq نیز
اکثریت
فرانسوی ها در
سال 2022 به یک
مسلمان معتدل –
که بزودی نظم
را دوباره بر
پا می کند-
پناه می برند. حزبAFD (آلترناتیو
برای آلمان) و PEGIDA (وطن
پرستان
اروپائی
مخالف اسلامی
کردن مغرب
زمین) نیز در
آرزوی چنین
چیزی هستند.
منتها بدون مسلمانان.
کسی
که امر آزادی
را جدی می
گیرد، می
تواند حتی در یک
نظریه ی رادیکال
نیز بخشی از
یک گفتمان
قابل تحمل را
ببیند. پس جواب
اولین عبارتست:
مبارزه نه با «
اسلام»، بلکه
با جهادگرانی
است که به نام
اسلام و برای
اهداف سیاسی جنگ
و ترور بپا می
کنند.
جهادگران
می توانند همانند
پیگردها و سر
بریدنهای
«دولت اسلامی»،
11 سپتامبر 2011 و
یا حمله ی
تروریستی
پاریس، ضربات
هولناکی
بزنند. ولی
آنها ضعیف تر
از آن هستند
که بتوانند
جامعه ی ما را
تهدید بکنند. به
شرط اینکه ما
به (ارزشهای)
خودمان
وفادار
بمانیم. غرب برترئی
در امر مذهب ندارد.
ولی گفتمان،
خرد، آرامش و
تکنولوژی نیز زمینه
ساز مقاومت و
استحکام می
شوند. لذا آزادی
امریست
متعالی که
ارزش آنرا
دارد برایش
جنگید. با اعتدال،
در چهارچوب
قوانین و
ارزشهای
روشنگری (غرب).
و
شاید روزی در
سیستم سکولار
ما تحت رهبری
یک صدراعظم زن
مسلمان - که به
عنوان امری
طبیعی که مسیحی
ها و یهودیها
نیز باید به
آن گردن نهند-
مذهبش را از
امر حکومت جدا
نگه خواهد
داشت.