نفت ، میلیتاریسم وحاکمیت دراکولا ها در خاورمیانه

 

حدود یک ربع قرن پیش ، نوربرتو بوبیو ، متفکر ایتللیائی  بعد از سقوط شوروی نوشت :‌ « بربر ها رفتند . سوال اینست که اکنون بی بربرها بر ما چه خواهد گذشت»؟ پاسخ آن سوال  در خاورمیانه چندان طول نکشید.

خاورمیانه در تعریف جغرافیائی وسیعتر خود ، یعنی آنچه که نومحافظه کاران آمریکائی ، خاورمیانه بزرگ می نامیدند و میخواستند با حمله نظامی آنرا « دموکراتیزه » کنند، اکنون دچار یک خونریزی و کشتار بی سابقه   است . این کشتار و خونریزی از منظر درونی اگرچه به درجه معینی اززمینه های بومی تغذیه میکند ، لیکن اساسا ریشه در ساختار سیستم استعماری پیشین و نظم جدید جهانی بعد از جنگ سرد دارد. شیوه اشغال مستقیم کشورهای جهان سوم ، اکنون جای خود را به اشکال پیچیده تر کنترل آنها از طریق نهاد های مالی غرب و دامن زدن به میلیتاریسم و رقابت لگام گسیخته تسلیحاتی در آنها، توام با  مداخله نظامی آشکار و هرج ومرجی بی مهار داده است.هر چه این فرآیند تشدید میشود ، خاورمیانه بیشتر از پیش ناتوان تر شده و به زانو در می افتد. همانگونه که پاتریک سیل ، تحلیلگر ایرلندی خاورمیانه در دوسال پیش از مرگ خود نوشته بود ، مجموعه کشورهای عربی امروز ضعیفتر از ۱۹۴۸ در برابر اسرائیل شده اند. [1]در واقع ، خاورمیانه وارد مرحله ای از تاریخ وارونه خود شده است که توماس هابس ، آنرا دوره توحش پیش تمدن می نامید. ارسطو می گفت که ما بدون دولت ، به جانورانی غیر هوشمند تبدیل می شویم. در کشورهائی نظیر سوریه و عراق و لیبی و یمن و افغانستان ، دولت به مفهوم واقعی کلمه ، ازبین رفته است . بجای دولت ، ما با اشباحی تاریک و متنوع اما با ماهیتی واحد بنام جنبش های دست ساز طالبان و القاعده و داعش های سنی  و شیعه روبرو هستیم. رسالت بزرگ اینها ایجاد وحشت است. در برابر چنین پدیده هولناکی ، ده ها میلیون انسان آواره و دربدر ، به سطح موجوداتی غریزی برای زیستن و ناتوان از اندیشه برای ره یافتی از این دریای هول تبدیل گردیده اند. دیدن چنین دوزخی ، جامعه ایران را به سازش با برزخ فعلی، و کرختی  و ناتوانی از اندیشیدن ، به سرنوشت کشوری بیمار سوق داده است. فروش ترس به مردم ، همیشه ابزار مناسبی هم برای سازماندهی دیکتاتوری  وهم حفظ آن از طرف دیکتاتورها برای حفظ خود بوده است  : « اگرمابرویم ، بدتر ازماها می آیند»! ترس همیشه اراده مردم یک کشور را فلج میکند و آنان را از اندیشیدن باز میدارد و مردم بی اندیشه ، هرگز راه به آزادی نمی برند. به جرآت می توان گفت که هیچ کشور دموکراتیکی در منطقه وجود ندارد. تنها ترس فیزیکی از سرکوب و خشونت نیست که مردم را بی اراده میسازد . روانشناسی وحشت ، اثر هیپنوتیک بدتری دارد. دیکتاتوری ها ضمن اینکه می ترسانند، خود نیز می ترسند. آنها فقط در ترس دائمی از مردم خود بسر نمی برند ، بلکه هراس دائمی از همدیگر نیز، آنان را  مثل  دو جادوگر رقیب ، به باطل ساختن و شکستن طلسم طرف مقابل می کشاند.چنین فضای سیاسی ، فرصت ایده آلی است برای دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی ، و اگر هم وجود نمیداشت ، باید آنرا اختراع می کردند.

 در منطقه دیکتاتور زده مذهبی که یکی خود را « خادم الحرمین » نامیده و دیگری بنام « ولایت مطلقه فقیه» و « ولی امر مسلمین جهان »به رقابت با آن برخاسته است ، بستر مناسبی برای سوداگران مرگ بین المللی را فراهم کرده است ، بویژه اگر « امنیت» دولت مستعمره نشین آنان در منطقه ، مورد شوخی افراد جاهل قرار گرفته باشد.

حلقه شوم دیکتاتورها ، توام با مداخلات تجاوزکارانه حساب شده بین المللی ، منطقه خاورمیانه  را به ویرانی کشانده است و مرگ انسان ها به حادثه ای عادی در این منطقه تبدیل شده است .اگر هنوز آمار دقیقی در این مورد وجود ندارد لیکن رقم میلیون ها بی خانمان ،  ابعاد فاجعه را نشان دهد.

 بنا به گزارش دفتر پناهندگی سازمان ملل و « شورای پناهندگی نروژ» ، منتشر شده در تاریخ ششم ماه مه ۲۰۱۵ در ژنو، ۳۸ میلیون نفر بر اثر جنگ و خشونت از خانه های خود گریخته و بی خانمان شده اند .بیشترین رقم این آوارگان جنگ و خشونت در خاورمیانه بوده است . بنا به همان گزارش ، در سال ۲۰۱۴ ، فقط در سوریه ، ۷،۶میلیون نفر بصورت بی خانمان و آواره زندگی می کردند  و با ظهور داعش ، در عراق دومیلیون و دویست هزار نفر آواره جدید بوجود آمده است.[2]  بطور متوسط ، در هر روز ۳۰ هزار نفر از خانه های خود گریخته و آواره شده اند.

اکنون در خاورمیانه ، بیشتر از زردادخانه  ناتو اسلحه  انبار شده است ، و بیشتر از ناتو افراد نظامی وجود دارد .شیخ نشین کوچکی مثل« امارات » ، بیشتر از دولت ترکیه هزینه نظامی دارد ، بی آنکه  دانش و توانائی استفاده از آنرا داشته باشد. هزینه نظامی کشور ۳۰ میلیونی عربستان نیز امسال بیشتر از مجموعه کشورهای آمریکای لاتین و تقریبا چهار برابر دولت ترکیه بعنوان بزرگترین واحد نظامی ناتو بعد از آمریکا بوده است. [3] همه  این کشورها نیز ، اگر اسرائیل را مستثنی کرده باشیم ، فاقد یک پایه صنعتی  هستند و دوره صنعتی شدن را تجربه نکرده اند. انباشت مدرن ترین سلاح ها در جوامعی صورت کرفته است که با ساختار سیاسی هزار و چهار صد سال پیش اداره می شوند . آنچه که این دور بی پایان شوربختی و مرگ را ممکن ساخته است ، وجود چاه های نفت و گاز ، و دیکتاتوری های نشسته بر سرآنهاست که بنوبه خود به ریه تنفسی تولید کندگان  بین المللی اسلحه و همدست این فاجعه  تبدیل شده اند. در هشت سال جنگ بین ایران و عراق ،  کمپانی های تولید اسلحه در چهل کشور جهان ،  برغم تحریم بودن فروش آنها از سوی سازمان ملل به طرفین درگیر ، اسلحه فروختند، که اسرائیل و سوئد نیز در زمره آنها بودند و کشوری مثل برزیل ، تمام تولید اسلحه خود را در خاورمیانه می فروخت. اگر در دنیای جاسوسی ، هیچ کشوری با کشور دیگر دوست نیست ، اما در دنیای سوداگران مرگ هیچ اخلاقی حاکم نیست.مرگ تنها کسب وکار آنان بشمار میرود.

آنجه که امروز در خاورمیانه رخ می دهد تا حد زیادی محصول رقابتهای دوره جنگ سرد و نوع مناسبات جوامع غربی با کشورهای منطقه است. حال برای داشتن تصویری از وضع موجود، باید اندکی به عقب برگردیم. در سال ۱۹۶۲ ، هزینه های نظامی منطقه خاورمیانه ، ۴، ۷ میلیارد دلار بوده است.با افزایش در آمد های نفتی ، این رقم در سال ۱۹۸۰، به ۴۶،۷  میلیارد دلار ، یعنی به ده برار افزایش یافته بود.این رقم ، فاصله اندکی با بودجه نظامی آمریکا (۵۰ میلیارد دلار ) در دوره ریاست جمهوری کارتر داشت. در سال های پایانی ۱۹۷۰، منطقه خاورمیانه ، بین ۱۳ تا ۱۵ درصد از تولید ناخالص داخلی خودرا صرف هزینه های نظامی می کرد ، که در آمدهای نفتی ، بخش مهم آنرا تشکیل میداد. این رقم برای « پیمان ورشو» که بالاترین هزینه های نظامی بعد از خاورمیانه نسبت به  تولید ناخالص داخلی کشورهای عضو ( شوروی و بقیه اروپای شرقی) را داشت ، ۸،۳ درصد بود.[4] پرسنل نظامی منطقه نیز از ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۲ ، یک افزایش ۶۴ درصدی  در یک فاصله زمانی دهساله را نشان میداد که اگر نیروی ذخیره نظامی اسرائیل نیز به آن اضافه شود ، خاورمیانه با رقم ۴،.۷ میلیون نفر ، نیروی نظامی ای  ، دوبرابر ارتش آمریکا و ناتو، منهای ترکیه را داشت. در همان دوره ، تعداد هواپیماهای جنگی در منطقه نیز از ۲۹۰۰ به ۴۴۰۰ فروند افزایش یافت که بیشتر از مجموعه هواپیماهای جنگی کشورهای عضو ناتو در اروپا بود.تعداد تانک و زره پوش در آن نیز از ۱۱۲۵۰، به ۲۷۰۰۰، یعنی به رقمی بیشتر از مجموعه تانک و زره پوش ارتش آمریکا و ناتو بالغ می شد.[5]

افزایش در آمد های نفتی ، برای طراحان سیاسی و نظامی کشورهای غربی ، بویژه آمریکا ، این سوال را بوجود آورده بود که کشورهای منطقه با این دلار های نفتی چه باید بکنند؟ آیا این دلار ها باید صرف توسعه اقتصادی و رشد نیروهای انسانی در آنها گردد؟ چنین گزینه ای را آنها مطلوب نمی دانستند زیرا به اعتقاد آنها ، توسعه اقتصادی با بوجود آوردن نیروهای اجتماعی جدید ، می توانست برای حکومت های عهد بوقی و نیز برای  منافع آمریکا  در منطقه مساله ساز باشد. بهترین گزینه ، بنابر آنچه که به «نظریه نیکسون» ، رئیس جمهور وقت آمریکا معروف گردید ، فروش اسلحه به مشتریان طرفدار آمریکا بود.از نظر استراتژیست های آمریکا، فروش اسلحه از جهات متفاوتی می توانست تامین کننده منافع بلند مدت و استراژیک آن کشور  باشد:

-      با بازگرداندن  این دلار های نفتی ، بخشی از تراز های پرداخت و هزینه های خارجی آمریکا را ، از جمله هزینه های حضور نظامی آنرا متوازن سازد.(آمریکا امروز در صد و پنجاه کشور حضور نظامی دارد).

-      با توجه به اینکه آمریکا در آن زمان  بزرگترین هزینه نظامی جهان را داشت  - و امروز نیز قریبا نیمی از هزینه های نظامی در دنیا متعلق به آمریکاست -  قدرت  اقتصادی آن نمی توانست برای مدتی طولانی ، بار مالی چنین هزینه هائی را تحمل کند. ازاینرو لازم بود که با دامن زدن به میلیتاریسم  و مسابقه تسلیحاتی در نقاط دیگر جهان ، و قبل از همه در منطقه خاورمیانه که در آمد های نفتی کلان و برنامه های توسعه اقتصادی ناچیزی در اختیار داشتند ، به گسترش میلیتاریسم خود ادامه دهد. چنین فرآیندی ، اولا با ممانعت از رشد شاخه های مختلف اقتصادی و سرمایه گذاری های تحقیق و توسعه در این کشورها  ، آنها را دائما تک محصولی  و وابسته به نفت نگهداشته و در برابر خطرات درونی و بیرونی احتمالی ،  همواره آسیب پذیر می ساخت. بنابراین این کشورها از نظر امنیتی و  نظامی و مالی ،  عملا وابسته  به آمریکا و متحدین آن باقی می ماندند. وقتی اقتصاد کشوری  با وابسته بودن صرف به در آمد های نفتی « دلاریزه » شد و ناتوان از کنترل بر پول ملی خود گردید ، و قدرت نظامی و درجه پیشرفت تکنولوژیک آن خارج از اراده آن قرار گرفت ، سرنوشت آن همیشه میتواند در جای دیگر رقم زده شود.

-       این سیاست آمریکا در درون کشورهای منطقه ، تعادل قدرت را از نظر سیاسی ، مالی و نظامی ، بنفع کشورهای وابسته تر به خود و متحدان آن دگرگون می سازد. کشوری مثل مصر ، دیگر عصر سرکشی دوره ناسیونالیسم ناصری را پشت سر گذاشته است و در هنگام «بهار عربی »، این عربستان و دیگر شیخ نشین ها  بودند  که دولت مصر را  در صورت محاکمه حسنی مبارک تهدید میکردند  که کمک های مالی به آن کشور را قطع خواهند کرد و ۵ میلیون کارگر مصری در عربستان و خلیج  را اخراج خواهند کرد. تغییر مجدد رژیم  و سرکوب اخوان المسلمین و سرنگونی  دولت مورسی نیز  دقیقا با حمایت سیاسی و مالی عربستان سعودی ، توام با چراغ سبز آمریکا و مشاوره دائمی  عربستان و ارتش مصربا اسرائیل انجام گرفت. شاید طنز آمیز بنظر برسد که اخیرآ «انور المجید عشقی » ژنرال بازنشسته سعودی و مشاور شاهزاده «بندر ابن سلطان » ،[6] و « دوره گلد » ، سفیر سابق اسرائیل ،   خواهان تغییر رژیم در ایران شدند.[7]

-      فروش اسلحه ، فقط بخشی از گسترش میلیتاریسم به خاورمیانه را تشکیل میدهد. فروش هر اسلحه ای ، با ورود کارشناسان نظامی وفنی کشور تولید کننده آنها همراه است و این ، هزینه های کشور خریدار را چند برابر می سازد.با توجه به پیچیدگی تکنولوژیک سلاح های مدرن ، کشور خریدار را  عملا سال های سال گروگان مهارت های فنی دولت فروشنده نگه میدارد ، که این  به نوبه خود یک اهرم فشار سیاسی بر دولت خریدار در هنگام ضرورت خواهد بود.

-       هر هواپیمای جنگی پیشرفته ، نیازمند نود نفر نیروی فنی متخصص برای استفاده از ظرفیت عملیاتی خود است و معمولا دولت خریدار فاقد چنین نیروی کار ماهری است و  بنابراین وابستگی کامل به فروشنده آنها  را خواهد داشت  واین بزرگترین بخش از هرینه های نظامی را تشکیل میدهد .بعنوان مثال ، دولت اسرائیل که بیشتر از هرکشوری در خاورمیانه ، نیروی ماهر و فنی در اختیار دارد، با اینهمه ، شصت درصد از بودجه نظامی آن صرف آموزش می گردد.   یکی از کارشناسان پنتاگون میگوید که کشوری مثل عربستان ،سعودی ، زراد خانه عظیمی در اختیار دارد ، ولی  همیشه این زرادخانه  را « کنترات چی ها » اداره خواهند کرد. در طی سال های طولانی نیز بخشی از فعالیت نظامی عربستان را عملا پاکستانی ها و اردنی ها و متخصصین مزدور از دیگر کشورها بر عهده داشته اند .

-      صدور اسلحه ، هزینه های نظامی کشورهای صادر کننده اسلحه را کاهش می دهد و از این نظر یکنوع صرفه جوئی در هزینه های میلیتاریستی آن بشمار می رورد . ریچارد بتس ، تحلیلگر «موسسه بروکینگ » می گوید که سربازان بومی کشورهای جهان سوم ، عامل مهمی در این زمینه هستند ، چرا که با هزینه یک سرباز در آمریکا ، میتوان ۱۲ سرباز ترک در اختیار داشت که از منافع ما دفاع خواهند کرد.[8] براین اساس بود که کمپانی های تولید کننده هواپیماهای جنگی فانتوم ، برای تامین هزینه های خرید این هواپیماها ، حاضر شده بودند که محصولات کشاورزی ترکیه را خریده و آنها را در سایر نقاط جهان بفروشند. در سال های پایانی ۱۹۷۰، تولید هواپیما های شناسائی آواکس ، بدلیل کاهش سفارش پنتاگون، اگر به عربستان فروخته نمیشد ، باحتمال زیاد باید متوقف میشد. بهمین دلیل ، جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا ، باید بدنبال مشتری خارجی برای آواکس میگشت و دلارهای نفتی عربستان موجب گردید که تولید و سرمایه گذاری برای افزایش کیفیت آنها  در آمریکا ادامه یابد.همین امروز ، تولید هواپیماهای« اف-۳۵ صاعقه دوم» توسط کمپانی «لاکهید» که هزینه تولید این نسل از هواپیماها ، یک و نیم تریلیون دلار خواهد بود و پیشرفته ترین و مدرن ترین هواپیماهای جنگی بشماررمیرود ، بدون انتقال بخشی از هزینه های آن به کشورهای دیگر ، از جمله به ناتو ،  خارج از توانائی صرف اقتصاد آمریکا خواهد بود. [9] این حجم از تولید هواپیماهای جنگی ، بدون دامن زدن به میلیتاریسم  و مسابقه تسلیحاتی در خارج ، نمی تواند در داخل یک کشور ادامه پیدا کند. پنتاگون ، ۱۷۰۰ فروند از این نوع هواپیماها  را سفارش داده است که احتمالا بخشی ازآنها را در آینده  به کشورهای متحد خود خواهد فروخت. تعدادی از آنها نیز همانگونه که رسما اعلام شده است ، بعنوان  کمک نظامی آمریکا  رایگان به اسرائیل تحویل داده خواهد شد که بنوبه خود عامل تحریک کننده  مضاعفی برای  دامن زدن  به میلیتاریسم در منطقه خاورمیانه و فروش انواع سلاح های دفاعی و یا در حال خروج از دور  « برای حفظ تعادل» در برابر کشورهای رقیب خواهد بود.همانگونه که فرانسه در گذشته تمام تانک های سنگین بلا مصرف « لوکرک» ارتش خود را  که فقط در مناطق پهناور عظیم ممکن بود بکار گرفته شود ،  به قطر فروخت که در خاک عربستان سعودی اسکان داده شده و زنگ میزنند. همین کار را دولت انگلیس با فروش تانک های «چیفتن» به ایران کرده بود که ارتشبد جم  بعنوان فرد متخصص ، با  بی مصرف  و غیر لازم  نامیدن خرید آنها ، مورد غضب  و بی مهری « اعلیحضرت آریامهر» قرار گرفت و  از پست نظامی خود برکنار ، وبعنوان سفیر به پاکستان فرستاده شد.

-      میلیتاریسم نمی تواند با محدود ماندن در جهارچوب مرزهای ملی خود ، همچنان بصورت یک قدرت میلیتاریستی و بزرگ جهانی باقی بماند و ناگزیر از فرا روی از مرزهای ملی خود است.این خاصیت بنیادی هر قدرت بزرگ جهانی در تاریخ بوده و هست. برای تحقق آن ، نه فقط اقتصاد سیاسی کشور، بلکه یک چتر بزرگ نظامی در بیرون از خود  آن نیز  باید  میلیتاریزه شود ، ضمن اینکه مرکزیت قدرت نظامی  و هرگونه تصمیم گیری های حساس را در چنگ خویش نگهمیدارد.چنین رابطه ای ، به قدرت میلیتاریستی اصلی ، در توازن نیروهای نظامی در جهان ، امکان اعمال قدرتی بیشتر از وزن واقعی خود را میدهد.در دنیای امروز ، آمریکا نمی تواند همچنان بعنوان بزرگترین قدرت نظامی جهان باقی بماند ، مگر اینکه میلیتاریسم خود را به دیگر نقاط جهان صادر کند . با صدور میلیتاریسم ، قدرت های نظامی وابسته به چتر دفاعی آن ، بدرجات متفاوتی نقش قدرت نظامی مزدور برای هدف های سیاسی  قدرت میلیتاریستی اصلی را بازی خواهند کرد. صدور میلیتاریسم  در عین حال با یکنوع سیستم سازی همراه است . این سیستم سازی با در جات متفاوتی از حلقه های واسطی از قدرت های نزدیک به قدرت اصلی و قدرت های وابسته تر سیاسی و نظامی ، که وظایف قدرت مرکزی را برعهده میگیرند ، می تواند عملی شود. در جنگ  های  رسمی آمریکا در خاورمیانه ، بروشنی می توان این رابطه را مشاهده کرد که تحت پوشش نام مضحک و من در آورده ای بنام « جامعه بین المللی»  از استرالیا  و انگلیس و فرانسه گرفته تا رومانی و کره جنوبی و لهستان  ، که مرزهای آنها با کشورهای منطقه خاورمیانه  هزاران کیلومتر فاصله داشتند ،  در آنها شرکت  کردند .آنها بدون مشارکت و یا حمایت قدرت نظامی اصلی ، وارد چنین درگیری های نظامی نشده اند.  در برخی موارد ، یک قدرت محلی مهمتر ، نقش یک « ژاندارم کوچولو » برای هدف های استراتژیک قدرت میلیتاریستی اصلی را بازی کرده است. بعنوان مثال ، شاه ایران در سرکوب جنبش ظفار علیه سلطان طارق ابن تیمور( پدر سلطان قابوس در عمان  و مسقط در خلیج) و تهدید « حمله به حبشه » چنین نفشی را ایفاء کرد ، و یا مصر و عربستان  ، و اخیرا  چنین نقشی را در رابطه با حمله به لیبی و یمن بر عهده داشته اند. چنین جنگ هائی ، ضمن اینکه به درجه معینی از منافع سیاسی و استراتژیک قدرت محلی نیز دفاع میکند ، عمدتا در چهارچوب هدف های استراتژیک قدرت های اصلی قابل توضیح هستند. ملک حسن ، ولیعد پیشین و ناکام اردن ، همیشه شکوه داشت که آمریکا نسبت به خدمات دولت اردن به منافع آمریکا  در منطقه ، کم بها داده است. چنین رابطه ای در مقیاس پائین تری  در مورد شوروی سابق و روسیه امروز و چین و کشورهای تولید کننده اسلحه در اروپا نیز صادق است.

-      جنگ در خاورمیانه ، قبل از اینکه با نیازهای مستقیم آمریکا به منابع انرژی مرتبط باشد ، بیشتر با هدفهای ژئوپولیتیک آمریکا در جهان و رابطه  آن با قدرت های رقیب و حتی قدرت های متحد خود در اروپا و ژاپن قابل فهم است. در واقع ، آمریکا بیشتر نیاز به کنترل اهرم نفت خاورمیانه را دارد تا استفاده مستقیم از آن. این  نکته  را بروشنی می توان از نوشته «والتر راسل مٍد » و «هنری کیسینجر»  تحت عنوان «چرا ما در خلیج هستیم»  در وال استریت جورنال در ۲۷ دسامبر ۲۰۰۷«: مشاهده کرد . آنها می نویسند : « تصویری که ازسیاست آمریکا در خلیج ارائه میشود ، شبیه یک دراکولای جهانی است که در جستجوی مکیدن خون تازه ای به هر گوشه ای یورش می برد. باید گفت که امنیت عرضه نفت ، دستکم از زمان فرانکلین روزولت ، و از سال های پایانی جنگ جهانی دوم در دیداربا  سلطان عبدالعزیز  بعنوان عنصری در استراتژی  آمریکا مطرح بوده است. ولی سیاست عرضه نفت در خلیج ، نقش کوچکی از نظر  مصرف داخلی انرژی برای آمریکا داشته است. آمریکا فقط ۱۷ در صد از نفت و نیم در صد از مصرف گاز خود را از خلیج وارد می کند.چتر نظامی آمریکا در خلیج برای این نیست که از دسترسی آلمان و ژاپن و چین وهند ویا کره به نفت دفاع کند . بلکه  هدف اصلی ، ممانعت از قد علم کردن و سلطه هر قدرت دیگری در آنجا بوده وهست…در دوره جنگ سرد ، ما میخواستیم که شوروی از منطقه خاورمیانه بیرون نگهداشته شود. بنابراین ، امنیت شیخ نشین ها ، یکی از اولویت های آمریکاست بوده است ».[10]

-      اگر نفت خاورمیانه ، اهمیت کلیدی برای مصرف انرژی در داخل آمریکا نداشته است ، در صفحه شطرنج رقابت های ژئوپولیتیک جهانی  ، کارت برنده مهمی را در اختیار آن  گذاشته است. نخست اینکه ، با درهم تنیده شدن وابستگی سیاسی و نظامی  در آمدهای کلان نفتی منطقه ، منبع مالی عظیمی برای کمپانی های تولید کننده اسلحه ، نظیر « نورتروپ» و « جنرال دینامیک» و« لاکهید» به وجود آورده است . ثانیا با ایجاد وابستگی سیاسی و نظامی  در بین کشورهای منطقه خلیج ، از نفت خاورمیانه بعنوان سلاح نیرومندی علیه رقبای خود بهره گرفته است. پائین آوردن قیمت نفت به ۸ دلار توسط عربستان ، در به زانو در آوردن شوروی در دوره گورباچف ، که دچار بحران مالی بود ، و نیز در ناتوان ساختن ایران در جنگ ایران و عراق ، نقش مهمی ایفاٰء کرده است .همین امروز نیز عربستان و شیخ نشین های خلیج ، در تضعیف موقعیت  مالی ایران و روسیه از طریق اضافه تولید نفت و کاهش قیمت آن  ، نقش مشابهی را برعهده دارند.در واقع ، آمریکا از طریق نفت خلیج ، یک نوع جنگ نیابتی توسط عربستان سعودی و شیخ نشین ها علیه این دو کشور را پیش میبرد که بطور ضمنی در مناطق تحت نفوذ این رقبا نیز خواه ناخواه تاثیر می گذارد. بنابراین ، در منارعات و رقابت های ژئوپولیتیک آمریکا ، نفت خاورمیانه ، هم بعنوان یک نقطه  استرتژیک ، و هم بعنوان یک منبع مالی برای  گسترش چتر نظامی و وابسته سازی هرچه بیشتر کشورهای منطقه از طریق کنترل سیاسی آنها ، اهمیت کلیدی داشته و دارد.دوره «مهار ایران وعراق» که هیچ کدام نباید بصورت قدرت پیروز از جنگ درآيند ، بطور ضمنی متضمن تقویت دوستان آمریکا در منطقه بود . لیکن طرح« خاورمیانه بزرگ » در واقع نابودی و پاک سازی  فیزیکی همه دولت هائی را هدف قرار داد که بنحوی سیاست ناسازگاری با آمریکا را داشتند.

-       صدور میلیتاریسم تنها با دامن زدن به اشکال گوناگونی از رقابت های ملی و قومی و مذهبی و در گیری های جنگی در بین آنها ، و حتی ایجاد چنین شبح و ترسی از یک دشمن فرضی و حتی موهوم می تواند عملی شود.اگر چنین دشمنی وجود نداشته باشد ، باید آنرا اختراع کرد. در آخرین سال های سلطنت محمد رضا شاه ، آمریکا همزمان هواپیماهای جنگی فانتوم به ایران و آواکس  به عربستان جهت شناسائی آن دشمن فرضی به هر یک از این کشورهای رقیب میفروخت .بعد از سقوط سلطنت در ایران ، تلاش خمینی برای صدور اسلام شیعه به منطقه تحت اسلام سنی ، فرجه ای طلائی برای دامن زدن به اشکال متنوعی از درگیری ها و بهره برداری از آنها را فراهم ساخت. این بخشی از همان زمینه های بومی است  که دیگران مترصد استفاده ازآن هستند ، و چه بهتر که در چنین کشورهائی ، امثال خمینی و خامنه ای و احمدی نژاد  وصدام ، و یا آریل شارون و نتان یاهو هائی وجود اشته باشند . وگرنه صلح و آرامش به درد فروشندگان ابزار مرگ وکشتار نمیخورد. سرمایه گذاری روی تنش ها و جنگ های کوچک و بزرگ مذهبی و قومی در چنین منطقه حساسی ، بستر مناسبی بود برای « فجرطلائی» سوداگران مرگ و گسترش هرچه بیشتر میلیتاریسم ونابودی هرچه بیشتر منطقه خاورمیانه.

-      میلیتاریسم ، با آزادی و دموکراسی ، رابطه معکوسی دارد. بنام امنیت ، نیروهای سرکوب و خفقان را سازمان دهی می کند که گاهی نیز از کنترل موقت آن خارج می شود که این[11]فقط نابودی بوجود نمی آورد بلکه بنام «امنیت » ، امنیت زندگی دها میلیون  انسان را نیز از آنان سلب میکند و فضای تنفسی  انها را به خفگی  روز به روز تنگتر و تنکتر می کند.خاورمیانه به سرزمین دراکولا های رقیب کوچک وبزرگ تبدیل گردیده است که در آن خادمان مرگ حکم میرانند. در آن بازار گرم اسلحه و مرگ و خون ، پنج کشور بی دغذغه نسبت به فاجعه ای که منطقه را در کام خود فرو برده است ، به رقابت باهم مشغول هستند . این پنج کشور به ترتیب میزان فروش اسلحه ، عبارتند از : آمریکا ، روسیه ، فرانسه ، انگلیس و آلمان.

-       برژینیسکی می گفت که آمریکا هنگامی می تواند بر جهان مسلط شود که آشفتگی و هرج و مرج بر آن حاکم شود.[12] این همان وضعیتی است که خاورمیانه امروز گرفتار آن است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[1]http://www.agenceglobal.com/index.php?show=article&Tid=2644

[2]http://www.un.org/apps/news/story.asp?NewsID=50785#.VXmTAOfW190

[3]TIV of arms exports to all, 2013-2014

[4] رجوع شود به :

Joe Stocrk and James Paul.MER112.1985

[5]  همانجا

[6] شاهزاده بندرابن سلطان ، از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ ، ریاست سازمان امنیت را برعهده داشت و نقش کلیدی در ایجاد سازمان های افراطی مذهبی ، از جمله جبهه النصره و داعش با حمایت دولت ترکیه داشت. «دورگلد» نیز مشاور « آریل شارون» و « بنجامین نتان یاهو» بود. دیدار علنی آنان بعد از پنج دور مذاکره سری  در باره « دفع خطر ایران» ، در « دفتر روابط خارجی» انجام گرفت که بعنوان یک « اطاق فکر» ، نقش سیاست گذاری در سیاست های خارجی آمریکا را دارد.http://www.bloombergview.com/articles/2015-06-04/israelis-and-saudis-reveal-secret-talks-to-thwart-iran

[7]  رجوع شود به David Sanker «انترنشنال نیویورک تایمز » در ۴ ژوئن ۲۰۱۵ .

[8] Joe Stork and James Paul : Arms Sales and Militarisation in the Middle East

MER112

[9]   Armin Rosen, Amanda Macias and Jermy Bende:

The 11 most game-changing aircraft of the 21st century .

http://uk.businessinsider.com/game-changing-planes-2015-6

[10]Why We're in the Gulf

http://www.cfr.org/energy-policy/why-were-gulf/p15139

[11] بعد از سقوط شوروی ، آمریکا به آموزش نیروهای سرکوب داخلی مخالفین در کشورهای جداشده از آن پرداخته است ، که تاجیکستان از جمله آنهاست. سرهنگ گلمراد خالیموف ، فرمانده واحد های معروف به OMON units» بعد از پنج دوره آموزش نظامی در آمریکا ، به داعش پیوست. رجوع شود به:

 

Joshua Kucera

What Did Tajikistan's ISIS Colonel Learn From His American Training?

http://www.eurasianet.org/node/73666

و:

 

Joshua Kucera The Bug Pit Tajikistan U.S.

What Role Did The U.S. Play In This Summer's Violence In Tajikistan?http://www.eurasianet.org/node/65868

 Did Tajikistan's ISIS Colonel Learn From His American Training?

[12] Zbigniew Brzezinski The Grand Chessboard