مذاکرات
هسته ای
وجام زهری
تازه : لیکن بکام
کی؟
گوبلز
معتقد بود که
یک حکومت تا
زمانی در امان
خواهد بود که
واقعیت های
اقتصادی و اجتماعی
و نظامی را
بتوانداز
مردم خود پنهان
نگهدارد .
بنابر آن ،
حقیقت
را دشمن دولت
میدانست که باید
علیه آن
جنگید. و رهبر
او آدولف
هیتلر میگفت
که خو شا به
حکومتگرانی که
مردم شان نمی
اندیشند. شاید
این گفته ها
بیش از هر
چیزی ، حال و
روز حکومت و
مردم بی حافظه
و روشنفکران
سیاسی وازده
کشورمارا
بیان می کند
که با هر
شعبده سیاسی
حکومتگران ،
طومار شرم
انگیزی در
حمایت از این
بازی تکراری
را بنمایش
میگذارند و
خیل عوام
گرفتار در چنگ
یک حکومت سفاک
، هلهله کنان
به خیابان ها
میریزند و یک
مشت قاتل را
«امیر کبیر» و
«مصدق»
لقب میدهند.[1] این بمعنی
آنست که
آنها نه امیر
کبیر را
میشناسند و نه
مصدق را.
آنهائی که
امروز لقب مصدق
به آنان داده
میشود ، همان
کسانی هستند
که دیروز عکس
های مصدق را
در خیابان ها
پاره میکردند
و اگر امیر
کبیر زنده میشد
، اورا بنام
باغی و طاغی ،
رگهایش را
دومرتبه به
تیغ تیز پاره
میکردند.حکومتی
دروغ پرور،
مردمی دروغ
پرست بوجود می
آورد.
بعضی
از حکومت ها
در تاریخ ،
تاحد نابودی
خود وکشور خود
پیش رفته اند.
هیتلر نمونه
ای از آن بود. پاره
ای ناگزیر از
عقب نشینی از
سیاست های غلط
خود بوده اند
تا آسیب دیگری
بر کشور خود
وارد نیاورند.
ولی جمهوری
اسلامی از جنس
دیگری است.
دیپلماسی
جمهوری
اسلامی شبیه
هزار و یک
بازی خرس بر
سر گلابی است
و آن چیزی نیست جز حفظ خود
بر سر قدرت .
جمهوری
اسلامی این
هدف راچندین
بار تاآستانه
نابودی کشور
آزموده است.
خود خمینی این
سیاست را به
بنیانی ترین
فلسفه حکومتی
تبدیل
و آنرا
تا حد کنار
گذاشتن
واجبات دین
گسترش داد که
فلسفه «ولایت
فقیه»
او بر آن
استوار بود ،
هر چند که در
واقع چیزی جز
جعل در الهیات
نبوده است.
وقتی در
حکومتی که
مبنای
مشروعیت خود
را بر
حاکمیت دین
گذاشته است ،
واجبات آن
کنار گداشته
شد ، دیگر چه
نیازی برای
فقیه دین است
که ادعای
حکومت
نیز داشته
باشد؟ حکومتی بی
توجیه که در
آن در پیش
گرفتن شنیع ترین
سرکوب در داخل
و مخرب ترین و
ویران گرترین
سیاست خارجی
مجاز شمرده
میشود.کمترحکومتی
در جهان وجود دارد
که برای حفظ
خود درقدرت ،
این چنین به
تباهی کشور
خود تن دهد.
نخستین
قطره زهری که
جمهوری
اسلامی قطره
ای از آنرا
خود چشیده و
تمامی جام زهر را
در حلقوم مردم
خود ریخت ، با
گروگان گیری
دیپلمات های
سفارت آمریکا
آغاز گردید که
هدف آن خلع
سلاح نیروهای مخالف
خود بود که
محور سیاست
خود را بر
شعار های « ضد
امپریالیستی »
و عمدتا ضد
آمریکائی قرار
داده بودند.
در واقع هدف
از گروگان
گیری ، نه
«ضدیت با امپر
یالیسم » بلکه
ساختن پایه های
یک حکومت قرون
وسطائی از
طریق سرکوب
مخالفین
سیاسی خود
بود. آن دسته
ازطفیلیان سیاسی
که امروز در
حمایت از
«ظریف» طومار
امضاء کرده
اند ، همان
زمان نیز به
ستایش از « خط
ضد امپریالیستی
امام خمینی » ،
هر روز در
اطراف سفارت و
در مطبوعات
خود ، شعار
های خارجی ستیزی
و دشمن
تراشانه وی را
تکرار
میکردند. حاصل
آن سیاست ، پس
راندن و سرکوب
جنبش
دموکراسی خواهی
در جامعه و
نیز تصفیه
عناصر شبه
لیبرال از
ساختار قدرت و
تمرکز
انحصاری آن در
دست روحانیت
بود. بازتاب
بیرونی آن ،
تهدید مستقیم
ایران توسط
دولت ریگان
بود که در
اولین واکنش
خود ، نیمی از
ناوگان و
اسکله های
نفتی
ایران را با
حمله هوائی ،
بزیر دریا فرستاد.
پی آمد آن ،
تسلیم نامه
قرارداد
الجزایر بود. در
قرداد
الجزایر ،
جمهوری اسلامی
تسلیم فشار
های آمریکا
گردید و دهها
میلیارد دلار
از خزانه
مردم
را به شرکت
های آمریکائی
و دیگر
طلبکاران
خصوصی پرداخت
کرد که ربطی
به دیون دولتی
نداشتند. ولی
جمهوری
اسلامی آنها
را بعنوان
باجی در برابر
حفظ خود
پذیرفته بود.
این دوره را
میتوان مرحله
توطئه
بازسازی قدرت
ولایت فقیه
علیه خواسته
های
دموکراتیک
مردم در داخل
و ماجراجوئی
در دیپلماسی
بین المللی
نامید. خمینی
در همان هنگام
در برابر
مخالفت های
داخل قدرت با
این سیاست ،
گفته بود که «
گروگان گیری
باعث سکوت
مخالفین
گردیده است.
وقتی ما نهاد
های سیاسی خود
را و مجلس خود
را درست کردیم
، دیگر کاری
با گروگان ها
نداریم و آنها
را ول می کنیم
که بروند» .[2]
خسارت های
وارده بر کشور
در رابطه با
این سیاست ، و ارزش
بازدهی
سرمایه های از
دست رفته آن طبق
ارزیابی
اقتصاد دانان
در آن زمان
بالع بر صد
میلیارد دلار
میشد.
جنگ
هشت ساله
ایران و عراق
که رهبران
جمهوری اسلامی
با ادامه آن
هم دستگاه های
های سرکوب علیه
مردم را سازمان
میدادند و هم
در خواب «فتح
کربلا»
و « نماز جمعه
در بغداد» بسر
میبردند ،
عملا جمهوری اسلامی
را با یک بن
بست ناتوانی
مالی و اقتصادی
و نظامی
برای ادامه
جنگ قرار داد.
در همان زمان
، مطبوعات
کشورهای غربی
که اطلاعات دقیقی
از وضعیت مالی
ایران داشتند
، نوشتند که
ایران تا
دوماه دیگر
بدلیل وضعیت
مالی خراب خود
، اگر بخواهد
نیز نخواهد
توانست به جنگ
ادامه دهد . و
داستان جام
زهر حتی زودتر
از دوماهه
مزبور اتفاق
افتاد.خسارات
اقتصادی و
مالی وارده جنگ هشت
ساله
بر کشور ،
بیشتر از کل
در آمدهای
نفتی ایران از
زمان زدن
نخستین کلنگ
استخراج نفت
توسط« دارسی»
از طرف شرکت
برتیش
پترلیوم
انگلیس تا سال
۱۹۸۵ بود.
درماه
های پایانی
جنگ ، در
بسیاری از
نقاط مختلف
تهران و
شهرستان های
دیگر ،
تظاهراتی
علیه ادامه
جنگ بوقوع می
پیوست. حتی
مهندس مهدی
بازرگان ،
اولین نخست
وزیر مورد
تایید خمینی،
در مخالفت با
ادامه جنگ و
با استناد به
قران و منابع
مذهبی جزوه ای
علیه ادامه
جنگ
نوشت که شایع
بود بعد از آن
مدتی از نظرها
غایب شده است.
مخالفت مردم
با جنگ ،
بویژه با
بمباران
مناطق مختلف
تهران و پاره
ای از شهر های
بزرگ
توسط
هواپیماهای
عراقی ، که هر
روز بر دامنه
آن افزوده
میشد و این
بار نه احزاب
سیاسی ، بلکه
مردم بودند که
علیه سیاست
های رژیم
واکنش نشان
میدادند ،
حکومت را
نگران کرده بود
. در این فضای
ویرانی کشور و
نارضائي رو به
گسترش درداخل
و سیاست
ماجراجویانه
خارجی و صدور
انقلاب
اسلامی به
منطقه بود که خمینی
جام زهر دوم
را برای حفظ
حکومت فقهاء
اندکی
سرکشیده و
بقیه آنرا در
کام مردم
ریخت. کشتار
زندانیان در
سال ۱۳۶۷،
زمینه در
احساس لرزه در
ارکان قدرت ، و
نگرانی از
احتمال سازماندهی
نارضائی
مردم
توسط مخالفین
راداشت ، و
زندانیان
سیاسی ، موج
مخالفین
آماده دم دست
او برای کشتار
بودند. در این
رابطه ، او حتی
به آن دسته از
زندانیانی که
از اولین روز
برپائی حکومت
اسلامی ، کاری
جز دفاع از آن
نکرده بودند ،
رحمی نکرد.
همه جناح های
رژیم نیز، چه انانی
که امروز خود
را اصلاح طلب
می نامند و چه
طیف محافظه
کار آن ، در
ارتکاب این
جنایت شریک
بودند و علنا
به دفاع از آن
کشتار
برخاستند و
گفتند « که ما
این اعدام ها
را تایید و
ترغیب می
کنیم».
عده
ای ناخواسته
به میان
اوپوزیسیون
پرتاب شدند .
ولی
دوره «جزیره
سرگردانی »
آنان دیری
نپائید . با
فروریزی
شوروی و تمامی
بلوک شرق آنها با
سرعت به موضع
«پوزیسیون» پیشین
خود باز گشتند.
اگر در گذشته
، «ضد
امپریالیسم» و
ملحقه منفی آن
، « ضد
لیبرالیسم » ،
دو محور سیاست
آنان در حمایت
از یک رژیم
خونریز بود
،اکنون همان
دو محور سیاسی
با گردشی صد و
هشتاد درجه ، اما این
بار در نقد
سیاست ضد
امپریالیسم و در
ستایش از
اصلاح طلبی
بعنوان پوشش
ایدوئو ژیک
«نئو
لیبرالیسم» به
چراغ راهنمای
حرکت سیاسی
آنان تبدیل
گردیده است.
اگر در گذشته
، رابطه تجاری
با شوروی را
به عامل کلیدی
درگام گذاشتن
در «راه رشد
غیر سرمایه
داری» می
دانستند ، حالا
نزدیکی به
کشورهای غربی
و در درجه اول
به آمریکا را
حلال همه
مشکلات
اقتصادی و
سیاسی ایران
می دانند . ولی
هیولای همه
بدبختی ها
همچنان بر سر
قدرت نشسته
است . در رابطه
بادیپلماسی
منطقه ای و
بین المللی،
نگاه رهبران
جمهوری
اسلامی با «
اوپوزیسیون »
همسو با خود ،
متفاوت است.
اینکه یک
کشور
برای حفظ
منافع و مصالح
عمومی کشور ،
باید با
کشورهای
مختلف جهان
رابطه معقول و
متوازنی داشته
باشد ،یک حرف
است و قربانی
کردن منافع
مردم و کشور
برای حفظ خود
درقدرت ، یک چیز
دیگر. لیکن
سیاست جمهوری
اسلامی
همواره بر اصل
دوم متکی بوده
است. اکنون
نیز دقیقا با
«بازی انرژی
هسته ای » خود ،
دقیقا همان
سیاست را تعقیب
میکند. عقب
نشینی جمهوری
اسلامی از
بازی انرژی
اتمی ، نه
برمبنای
فهمیدن
نادرست بودن
آن ، بلکه
احساس خطر
برای موجودیت
خود ناشی می
گردد.اگر می
توانست ادامه
دهد ، باز
ادامه می داد
، ولی بخوبی
میداند که این
بار « بلا
اندرکمین از پیش و
از پس » در
انتظار نشسته
است.
جام
زهر سوم را که
بظاهر
بناست
رهبران جمهوری
اسلامی
سرکشند ،
پیشاپیش به اکثریت
مردم خورانده
اند.گسترش بی
سابقه فقر و
میلیون ها
بیکاری و از کار
افتادن
اقتصاد کشور و
رواج
فحشا
و اعتیاد ،
بخشی از پی
آمدهای سیاست
«انرژی هسته
ای» رژیم بوده
است. در کنار
این وضعیت فلاکت
بار ، ماشین
اعدام آن نیز
یک لحظه متوقف
نگردیده است. مرگ
انسان ها ، با
گسترش فقر
ارتباط بی
واسطه ای دارد
و اگر نرخ مرگ
ومیر در این دوره سیاست «
انرژی هسته ای
» را محاسبه کنند
، بی
تردید نتایج
تکان دهنده ای
بدست خواهد
آمد که تعداد
آن بارها
بیشتر از
کشتار دهه
خونین
۶۰ در ایران
خواهد بود. در
عده ای از
کشورها ، نظیر
روسیه بعد از
سقوط شوروی ،
هائیتی و
آرژانتین در دهه
۱۹۹۰و غیره ،
چنین
مطالعاتی
انجام گرفته
است و
می تواند
بعنوان
الگوئی بکار
گرفته شود.
طبیعی
است که متوقف
کردن این
سیاست فاجعه ،
باز بهتر از
ادامه آنست.
ولی این عقب
نشینی ، بدلیل
آگاهی بر
ادامه یک
سیاست غلط
نبوده است.
بلکه جمهوری
اسلامی راهی
جزاین نداشته
است زیرا
موجودیت رژیم
در معرض تهدید
بود. تجربه ۳۵
ساله نشان داده
است که حکومت
برای بقای شوم
خود ، هرلحظه
بازی تازه
دیگری را می
تواند اختراع
کند.و موج
طفیلی های
سرگردان را
بدنبال خود
راه اندازد. طبق
ارزیابی
کارشناسان
بین المللی ،
ضرر کشور
ایران از
سیاست « انرژی
هسته ای » و پی آمد
های تحریم های
ناشی از آن ،
که جمهوری
اسلامی
میخواهد این
بار با
«نرمشی
قهرمانانه » [3] از
آن عقب
نشینی کند ،
بالغ بر چهارصد
میلیارد دلار
بوده است . این
بدون در نظر
گرفتن ارزش
بازدهی این
مبالغ در صورت
سرمایه گذاری
بوده است. می
توان این رقم
سنگین را با
هزینه های
پروژه انرژی
خورشیدی
اروپا در خاورمیانه
مقایسه کرد که
بناست بخش
مهمی از انرژی
مصرفی اروپا و عده ای
از کشورهای خاورمیانه
را تامین کند.
ولی
سوال اینست که
چرا جمهوری
اسلامی و
آمریکا ، درست
در این لحظه پای
مذاکرات و عقب
نشینی از
سیاست غنی
سازی رفته
اند؟بویژه
اینکه چرا
جمهوری
اسلامی ، مفاد
قرار داد را
از مردم ایران
پنهان نگه
میدارد؟ سری
بودن مذاکرات
، نشان از
دادن
امتیازاتی
دارد که
میخواهد آنها
را با « نرمشی
قهرمانانه» از
افکار عمومی
مردم کشور و
سیاست مخرب «
انرژی هسته
ای» و
ماجراجوئی
های خود در
منطقه و جهان
مخفی نگهدارد.
انگیزه
آمریکا
باعتقاد من
بسی فراتر از
وادار کردن جمهوری
اسلامی به
قرارداد « تسلیم
هسته ای» است.
وضعیت
اقتصادی
ایران که دچار
یک بحران بی
سابقه گردیده
است ، برای
آمریکا یک
فرصت
استثنائی بوجود
آورده است که
یک تغییر مهم
در ژئو پولیتیک
سیاسی در
منطقه را
بوجود آورده و
مواضع خود را
در برابر
رقبای بین
المللی خود
مستحکم سازد.ضمن
اینکه ایران
یک بازار بکر
برای صدور کالاهای
مصرفی شرکت
های آمریکا و
کشور های غربی
می تواندباشد
و ۱۲۰ میلیارد
دارائي های آن
برای این
شرکتها چشم
نواز است ،
لیکن هدف اصلی
آن نیست. بلکه
بنظر می رسد
که سیاست
اوباما ، جدا
کردن ایران از
مدار نفوذ
روسیه و چین ، در
شرایط جدید
است . چین
اگرچه
به یک ابر قدرت
اقتصادی
تبدیل گردیده
است و نفوذ
خود را در
مناطق مختلف
جهان ، بویژه
در آفریقا
گسترش می دهد
، در حال حاضر
تهدید
مستقیمی در
خاورمیانه
علیه منافع
استراتژیک آمریکا
بشمار نمی
رود. لیکن
وضعیت روسیه
کاملا متفاوت
است. نخست
اینکه روسیه ،
مشرف به
خاورمیانه
است و بتدریج
ایران را به
متحد سیاسی
خود تبدیل
کرده است.
بیشتر سلاح
های ارتش و
سپاه پاسداران
روسی است. جدا
ساختن ایران
از مدار روسیه
، نه فقط
تغییر
ژئوپولیتیک
بسیار مهمی را
در
خاورمیانه بنفع
آمریکا بوجود
می آورد، بلکه
می تواند
بعنوان مهره
ای مهم در استراتژی
آمریکا و دیگر
کشورهای
اروپائی علیه
روسیه بکار
گرفته شود.
منابع گاز
ایران بعنوان دومین
منبع گاز جهان
، باضافه گاز
قطر، چه از طریق
وصل کردن آنها
به لوله گاز
«نابکو» و چه با
ایجاد خط لوله
گاز مستقل به
اروپا ، کاملا
می تواند به
منابع مالی
روسیه ، که
غالبا متکی بر
صدور انرژی
است ، آسیب
جدی وارد کرده
و نفوذ ژئوپولیتیک
خودرا تا مقطع
قابل روئیتی
حفظ و حتی
تقویت کند.
روسیه از
منابع گاز خود
بعنوان یک
اهرم سیاسی و
فشار اقتصادی
استفاده می
کند. چرخش در
اتحاد سیاسی
ایران ، می
تواند این
وضعیت را بهم
بریزد .
بنابراین،
اهمیت استراژیک
ایران برای
آمریکا ، بسی
فراتر از نفس
تغییر در
منطقهِ
خاورمیانه
است.هرگونه
خطا در محاسبه
جمهوری
اسلامی نیز می
تواند برای آن
مرگبار باشد .
در آنصورت ،
آمریکا و متحدین
اروپائی و
منطقه ای او ،
ممکن است که
این هدف ژئو
پولیتیک را
بشیوه دیگری
پیش ببرند ، بویژه
در لحظه ای که
رقابت ها، شکل
چالش های رودر
رو را پیدا
کرده اند. .
تغییر
در اتحاد
سیاسی ایران
در منطقه
خاورمیانه ،
در عین حال ،
هم برای
جمهوری
اسلامی و هم برای
جنبش
دموکراتیک
درایران چالش
ها و فرصت های
جدیدی بوجود
می آورد که نباید
از آن غافل
بود.نخست
اینکه شعار
های توخالی
جمهوری
اسلامی را
علیه آمریکا و
کشورهای غربی
از دست آن
خارج می سازد
و اورا در
برابر
تعارضات و صف
بندی های
جدیدی در داخل
مواجه میسازد
.
در
صف
اوپوزیسیون ،
بویژه آن بخش
هائی که نظر به
بیرون در
رهائی از شر
جمهوری
اسلامی را داشتند،
یک باز
اندیشی
در نگرش
خودرا الزامی
خواهد ساخت.
متحد واقعی هر
خلقی در درون
آنست ، همانگونه
که دشمن واقعی
او نیز همیشه
در خود خانه است. این
امر متضمن فهمیدن
خواسته ها و
سطوح مختلف
جنبش های
دموکراتیک در
کشور و فرا
روی از دایره
کوچک خود است .
تاکنون جنبش
های
دموکراتیک ،
هریک
در دایره
بسته و «
مستقل» حرکت
کرده است و این
یکی از دلایل
بر سر قدرت
ماندن جمهوری
اسلامی و
سرکوب مشترک
آنان بوده است
، بی آنکه درد
مشترکشان
آنان را بهم
متصل کرده
باشد. هیچ
جنبش «مستقل»
کارگری
و ملیت ها و
زنان ، مستقل
از جامعه نیست
، و مسائل هر
جامعه ای
الزاما مسائل
عموم جامعه
است . و گرنه
چیزی جز جزیره
های کوچک
نامرتبط با هم
نخواهند بود. این
مساله ، جنبش
دموکراتیک در
ایران را با
توجه به تنوع
سطوح مختلف
تضاد های حاد
طبقاتی ،
تنوع
ملیت ها و
زبان ها و
فرهنگ ها و
نابرابری
شدید جنسیتی
در جامعه، در تلاش
برای از بین
بردن آنها ،
در برابر یک
چالش جدی برای
یافتن یک
استراتژی سیاسی
جدی قرار
میدهد.
[1] یادش بخیر غلامحسین ساعدی ، نمایش نامه نویس بزرگ کشورمان که در نوشته ای تحت عنوان « نمایش در حکومت نمایشی» ، این بازی های مداوم جمهوری اسلامی را چه با تیز بینی ترسیم کرده است: «شاید به گمان بسیاری ، یک نظام ، و یک حکومت نمایشی نیازی به نمایش نداشته باشد، در حالی که چنین نیست.حکومت نمایشی ، نه تنها از زندگی روزمره و وقایع واقع شده و از وقایع واقع نشده نمایش می سازد ، نه تنها از حضور خود بر مسند قدرت ، نمایش می سازد و اعجاب انگیزترین بازی ها را ارائه می دهد … برای دوام و بقای خود به همه چیز متوسل میشود حتی به دشمن خود( یعنی تئاتر) ..حکومت نمایشی جمهوری اسلامی مسلط بر وطن ما ، به تئاتر بسیار علاقمند است ..زمانی که دیدند با تهییج توده ها و استفاده از تمام رسانه های گروهی و وسایل تبلیغاتی ، می شود هزاران هزار نفر را روی صحنه آورد ، وهزاران نفر را در صف تماشاچیان قرار داد .. فهمیدند که تئاتر یک امر واجب و لازم است و نه واجب کفائی. نمونه بر جسته اش را در قرن اخیر میشود در رایش سوم دید، اما جمهوری اسلامی روی رایش سوم را سفید کرده است ، در سکوی بالاتری قرار گرفته است جمهوری اسلا می ، مردم عادی را تبدیل به بازیگر کرده است ، لقب افتخار آمیزی به آنها بخشیده است که در تاریخ سابقه نداشته، لقب « همیشه در صحنه» ، یعنی مدام بازی کردن، به بازی گرفته شدن….طراحان این بازی ها ..مدام با مهارت کامل به کار خویش مشغولند و همه نوع کالا در صندوق شماته بازی آنها موجود است…».به نقل از« الفبا» شماره ۵، چاپ پاریس. ۱۳۶۲.بی تردید ، نمایش انرژی هسته ای ، آخرین نمایش آن نیز نخواهد بود .
[2] در این مورد میتوان به کتاب « خیانت به امید» آقای بنی صدر و نیز کتاب « موثرترین تحریم» نوشته خانم دکترمریم آل رسول که بعنوان مشاور بانک مرکزی در تمامی این مذاکرات حضور داشت، مراجعه کرد.
[3] «نرمش قهرمانانه» جمهوری اسلامی ، یادآور طنز عبید زاکانی است که نوشت: قزوینی به جنگ ملاحده می رفت و عربده می کشید و تیزی درمیداد.پرسیدند که چرا عربده می کشی؟ گفت ملاحده را می ترسانم. گفتند پس چرا تیزی درمیدهی ؟ گفت برای اینکه خودم هم میترسم!