۲۴ آبان ۱۳۹۴
«فتیله»ای که
نباید شعله شود!
دکتر ناصر
فکوهی*
نزدیک به دوسال پیش، در جلساتی که در یکی از معتبرترین موسسات علمی و پژوهشی کشور برگزار شد، شنیعترین توهینها به زبان مادری به طور عام و به زبان آذری به طور خاص انجام شد.
یکی از مدیران این نهاد، رسما به زبان میلیونها ایرانی توهین و آن را ناتوان و فاقد ارزش برای هر گونه اندیشه علمی نامید و با این بهانه «خودش یک آذری زبان است» به خویش اجازه داد بدترین توهینها را به کشورهای دوست و همسایه ایران بکند و تنها واکنش در برابر او آن بود که قدر و منزلت بیشتری بیابد و در درجههای علمیاش ترقی کند و در همان مرکز در مقام بالاتری گذاشته شود تا بار دیگر در یک سخنرانی دیگر، این بار همه کشورهای همسایه را فاقد تاریخ بخواند، فرهنگها را طبقهبندی کند و از بالاتر بودن ما از دیگران سخن بگوید؛ موضعی رسماً پان ایرانیستی از یکی از معتبرترین تریبونهای کشور.
یکی دیگر از مدیران، حتی قدم را جلوتر گذاشت به صورتی که تلویحاً اصل قانونی آموزش زبان مادری را «توطئه» غرب عنوان کرد؛ در همان زمان در پاسخی به این توهین که از نهادی معتبر علیه زبان میلیونها آذری زبان انجام میگرفت، اعتراض کردم و یادداشتی با عنون «پاسخ یک توطئه گر بیادب به بزرگان ادب» منتشر کردم (نگاه کنید به ۱).
پس از این ماجرا بارها و بارها، رویکردهاینژاد پرستانه و هرزه گرایی در کشور ما بیداد کردند. رویکردهایی که میراثی شوم از روزگاری سپری شده هستند.
روزگاری که باستان گرایی دوران پهلوی به همه اجازه میداد به بهانه «وطن پرستی» از الگوهای کشورهای اروپایی در قرن نوزدهم و فاشیسم باز هم اروپایی در قرن بیستم، برای ساختن «ملت» استفاده کنند؛ یعنی تلاش کنند زبانهای پر بار و سنتها و آیینهای عقیدتی، مناسکی و محلی مردمان این سرزمین را مورد یورش قرار دهند تا با رویکرد پان ایرانیستی، از یک «وطن جعلی» دفاع کنند که باید در آن فقط یک زبان و یک فرهنگ برای همه وجود داشته باشد و مردمان حتی حق آموختن زبان مادریشان را بر اساس قانون اساسی انقلاب اسلامی در مدارس نیز نداشته باشند.
غافل از آنکه این «ملی گرایی» افراطی و در حقیقت نژادپرستی که چنین «متفکران» و «تاریخ دانان» و «روشنفکران» ی از آن دفاع میکنند، امروز در همه جای جهان از جمله همان کشورهای غربی که دولت- ملتها را بر پا کردند و در درجه اول فرانسه، آفت جان همه شده و در صف اول دفاع از آن، احزاب فاشیست قرار دارند که همچون حزب «جبهه ملی» مارین لوپن در فرانسه، از بیرون ریختن مسلمانان از فرانسه به جرم «مسلمان» بودن دفاع میکنند و دموکراسی فرانسه پس از دویست سال در برابر خطرناکترین تهدیدها از طرف آنها قرار گرفته است.
اما متاسفانه وقتی محافل «علمی»، «روشنفکران» و «اساتید» ما در هرزه نگاری پیش قدم میشوند، جای تعجبی ندارد که در ورزشگاهها و کوچه خیابانهایمان، نژاد گرایی بیداد کند و جاهلها و لومپنها همه چیز را در دست بگیرند.
در این حال چرا باید تعجب کنیم که در جنگل شبکههای اینترنتی، فیس بوک، همه «کامنت»های کذایی خبرگزاریها، «ناشناس»ها صف ببندند تا عقدههای حقارت خود را در قالب به اصطلاح «ملی گرایی» بیرون بریزند و بزرگترین دشمنان ایران و طرفداران وابستگی آن در طول بیش از چهل سال به قدرتهای بزرگ نظامی جهان، سخن از «عشق وطن» و «عشق به زبان فارسی» بگویند و همه دشمنان بهانهای بیابند که به تنش و کینه توزی میان اقوام ایران دامن بزنند.
بدین ترتیب هرزه نگاریهای نژاد پرستانه تنها در سطح محافل علمی باقی نماندند و به محافل روشنفکرانه هم کشیده شدند و مجلههای «روشنفکرانه زرد» آنها را پی گرفتند و سرانجام به همه مردم سرایت کردند، بدین معنی که «قبح» این گونه سخن گفتن از میان رفت و نتیجه آن بود که بزرگترین رسانه کشور نیز کنترل خود بر برخی از برنامهها از دست بدهد.
همین چند هفته پیش بود که یکی از بازیگران سینما که تصور میکرد «پیشینه هنری»اش به او اجازه هر کاری را میدهد، واژگانی را در تلویزیون بر زبان آورد که همه خطوط قرمز سی و پنج ساله این سازمان را زیر پا گذاشت و به سادگی این بار نه تنها به آبروی زبان فارسی در برابر میلیونها بیننده با به زبان راندن زشتترین کلمات جاهل منشانه و بیادبانه توهین کرد، بلکه به میلیونها هموطن عرب زبان ما و همچنین به مردم کشورهای همسایه که مشکل سیاسی ما با دولتشان است و نه مردمشان، بدترین وزشتترین توهینها را روا داشت و به دنبال این ماجرا نیز متاسفانه موجی از تشویقهای جاهلمنشان ونژاد گرا را برای خود به ارمغان آورد.
هر چند نباید از حق گذشت که واکنش دلسوزان آخرین بازماندههای ادب و ظرافت و شرافت ایرانی نیز در برابر این کلمات و سخنان غیرمسئولانه و دلقک وارو لوده منشانه خود را نشان دادند.
و امروز، سخن از برنامهای است که باید بیش و پیش از هرچیز محبت و عشق را به کودکان بیاموزد و شاهد آن هستیم که نفرت نژادی و ترس از دیگری به آنها آموخته میشود.
میلیونها تن از هموطنان ما با این برنامه باید شاهد آن باشند که کلیشههای ابلهانهای که آنها را «ابله» و «نفهم» و غیره نشان میدهد، در یک رسانه عمومی و رسمی تایید میشود.
حال پرسش آن است در برابر این آماجنژاد پرستانه چه باید کرد و چه کسی مقصر است یا باید به او تذکر داده شود؟
آیا باز هم باید به سراغ تهیه کننده یا کارگردانی رفت که با بهانه همیشگی «من خودم آذری زبانم!» به خودشان حق بدهند هر توهینی را اعمال کنند.
این رویکرد درست مثل آن است که یک جنایتکار در برابر این پرسش که چرا هموطنی را کشته، پاسخ دهد: «من خودم یکی از این هموطنان هستم!».
در چنین شرایطی گناه این فرد دوبرابر است و این گفته نه تنها نباید برای او تخفیفی ایجاد کند بلکه باید جرمش را سنگینتر کند.
ما امروز میدانیم که از خودبیگانگی و جنایت فرهنگی شرقشناسی غربی قرن نوزدهمی، سبب شده است که یکی از مراکز اصلی پان ایرانیسم همواره درون پهنههای محلی و غیر فارس باشد، یعنی کسانی که تصور میکنند اگر به زبان مادری و سنتهای خود پشت بکنند به پان ایرانیسم خدمت کنند با توهمی که از «وحدت ملی» دارند، به آن یاری رساندهاند.
در حالی که کل تاریخ ایران، باز هم تکرار میکنم کل تاریخ ایران از هخامنشی تا امروز گویای آن است که اگر ایران به مثابه یک پهنه بزرگ فرهنگی، انسانی باقی مانده است و امروز نیز توانسته در برابر یورش گسترده شرق شناسیهای جدید و دولتهای مقتدر جهان مقاومت کند به این دلیل بوده است که همواره سیاست وحدت بر اساس تکثر فرهنگی را دنبال کرده است یعنی هرگز نظام مرکزی زبانی و فرهنگی و اجتماعی را در تقابل با نظامهای پیرامونی ندانسته و وحدت را بر اساس همگرایی این زبانها، این سنتها، این رفتارهایهای انسانی سازمان داده است.
درحالی که شرقشناسی همانگونه که در مقالهای با عنوان «مردمشناسی، میراث استعمار فرانسوی وبریتانیایی» (نگاه کنید به ۲) در همین اواخر تشریح کردم، از قرن نوزده تا امروز تمام تلاش خود را کرده است که تحقیر اقوام به مثابه «اشیاء مورد مطالعه موزهشناسی» به وسیله یک فرهنگ مرکزی، زمینههاینژاد پرستی و هرزه گراییهای به اصطلاح «ملی گرایی» ولی در واقع پان ایرانیسمهای شبه وفاشیستی را فراهم کند.
اما آیا این امر باید بهانهای برای اعتراضهای پرتنش باشد؟ به باور ما به هیچ وجه؛ این گونه اعتراضات خشونت آمیز دقیقا همان چیزی است که پان ایرانیستها آرزویش را داند یعنی ایجاد تنش و نشان دادن آنکه زبانهای و فرهنگهای ایرانی و مردمن این مرز و بوم با یکدیگر تنش و تناقض و جدل دارند.
همانگونه که بارها گفتهایم قوم گراییهای شووینیستی و فارس گراییهای شووینیستی دو سوی یک سکهاند و بنابراین به باور ما لازم است که با تلاش برای آرامش و اعتدال هر چه بیشتر این بحث به صورت جدی دنبال شود اما باید در این بحث مسئولیت اصلی را متوجه «متفکران» و «اساتید»ی دانست که آگاهانه دست به تحقیر هویتهای این کشور میزنند و نه مدیران برنامهای که شاید اصولا هیچ یک از این گونه ظرافتهای فرهنگی را نمیشناسند و یا جاهلهایی را که پای مطالب این و آن رسانه «کامنت» میگذارند و عقدههایشان را خالی میکنند.
مسئولیت نویسندگان و روشنفکران در اینجا کاملا درگیر است. در حالی که ما امروز در این بحثها هستیم. در تقریبا اکثر کشورهای اروپایی نیز بحثهای مشابهی وجود دارد که موضوعشان اسلام هراسی رو به افزایش است، آنجا هم هستند «متفکران» ی که با دفاع از «اصالت فرهنگ» اروپایی تندترین شعارها را مطرح میکنند و از دلقکان و لودههای حرفهای و جاهلها و لومپنها برای ایجاد ارتباط با مردم و گسترش دادن افکار خطرناک خود استفاده میکنند.
اما اکثریت نویسندگان و حتی مسئولان سیاسی دچار این وسوسه نمیشوند که به این بازیهای خطرناک دامن بزنند و تلاش میکنند با بحث منطقی از این موقعیت های حاد خارج شوند و از آنها که سخن در دست دارند، بخواهند که یک بار برای همیشه دست از آمال و آرزوهای هرزه نژادپرستانه خود بردارند.
ایران کشوری است که همواره توانسته وحدت ملی خود را حفظ کند و این وحدت را در سایه تدبیر و اراده مردمانش با فرهنگها و زبانهای گوناگونش داشته است و نیازی به شرقشناسان و ایرانشناسان برای آن نداشته که یادآوری کنند چطور با نژادپرستیهایی که اروپا را امروز به بن بست رسانده، به این وحدت برسد.
باشد که این نکته را دریابیم و از تنشهای بعدی جلوگیری کنیم و باز هم تکرار کنیم که ایران چیزی جز جمع پایندهای از زبانها، فرهنگها، اقوام و سنتهای گوناگون خود در طول هزاران سال زندگی مشترک مردمانش نیست.
۱- http: //www. anthropology. ir/node
۲- http: //anthropology. ir/article/
*استاد انسانشناسی
و فرهنگ
مدیر موسسه
انسانشناسی و
فرهنگ