فرهنگستان
یا اداره
امنیت؟
احمد
رحیمی
اظهارات
اخیر رئیس و
اعضای
فرهنگستان
زبان فارسی از
هر لحاظ مبیّن
بیداری این
ارگان والای
فرهنگی در
حراست از گوهر
یگانهای که
از هجوم
اسکندر و
عمربن خطاب و
آلپ ارسلان
جان بدربرده و
فرهنگ پارسی
نام دارد و
زبان فارسی
سخنگوی بی
بدیل آن است
میباشد. این
ارگان حتی
بیدارتر از
آنی است که
کوروش را
بآسوده
خوابیدن
فرامیخواند.
وظیفه این
سرای فرهنگی
است که نگذارد
این فرهنگ والا
خراش بردارد
تا چه رسد به
تَرَک.
همه ما از
دوران
پهلویها بدین
سو میدانیم که
زبان فارسی
مادر تمام
زبانهای
دنیاست. کدام
زبان است که
مانند آن هر
گوشه وکنارش
سرشار از شاهکار،
هر شاخهاش
مسکن بلبلان
خوش الحان و
غزلخوان، و هر
گلبِنش مأمن
شاعران
نامدار باشد؟
سلطنت زبان فارسی
بر عالم ادب
جهان از این
روست. حراست
از چنین
سلطنتی
شکوهمند کاری
است سترگ که
از دست بزرگانی
چون حداد
عادل، خرمشاهی،
نیساری،
مجتبایی،
موحد و.... ساخته
است که چنان
در حفاظت از
آبخیزداری
این فرهنگ در
تلاشند و چنان
از مهرش
انگیخته، که
گاه از خود بیخود
شده و ناگهان
خود را در جلد
مأمور امنیتی
و سانسورچی مییابند
و بی محابا
میرانند و
بسان سربازان
نامدار امام
زمان، -چون گمنامانشان
بدلیل
اشتغال در
جای دیگر،
مخفیکارند-
امر و نهی
میکنند.
چنین
تعریفی از
زبان، هر چند
اغراق آمیز
بنظر برسد
توصیفی است که
طرفداران
جهاد مقدس
برعلیه
زبانهای دیگر
این آب و خاک
حتی اغراق
آمیزترش را هم
از ما دریغ
نمیدارند که
البته ربطی به
مردم زحمتکش متکلم
باین زبان که
در سختترین
شرایط
آبهوایی و
اجتماعی و
سیاسی بسر میبرند
ندارد. این
زبان هم در
شرایط متعارف
همانقدر دوست
داشتنی،
همانقدر
محترم است که
هر زبان دیگر،
ولی چه سود که
گروهی متعصب و
حتی فاشیست در
پشت لوای آن
در صدد
استمرار وضعی
غیرقابل تحمل
و نابکارانه
هستند.
رسم
جاری در جهان،
برای عضویت در
چنین مؤسسات بظاهر
علمی و ادبی
نصب چهرههای
شناخته شده
علمی و ادبی
است. و لابد
اینان هم از
شاخصین ادب و
علم این
کشورند و
مثلاً آقای
حداد جانشین
فارابی و ابن
سینا و
خوارزمی و
....اما در کشور
گل وبلبل
سابق، و نوحه
و مداح لاحق
همه چیز از
پاسبان ساده
کلانتری
گرفته تا
بالاترین
مقامات رژیم
در نسبت با دستگاه
حاکم و عبودیت
بدان تعیین
میشود و
گرنه قارئین
قران و تجار
ادبی کار را
با فرهنگستان
چه کار؟
آنهم
فرهنگستانی
که تمامت ادبا
و شعرا و علمای
ماضی را
بگروگان
گرفته است تا
از قبل آبروی
علمی و ادبی
آنان برای
سیاستهای
فرهنگ
ستیزانه خویش
کسب اعتبار
کند. مثلاً بجای
فارابی که
میگفت زبان
فارسى
تنها بدرد
مجالس شبانه و
گفتارهای
عاشقانه
میخورد، مجتبایی
بنمایندگی از
جانب شرکای
فرهنگستانی،
زبان فارسی را
مفتاح تمام
علوم و فنون
عصر حاضر
بداند و برای دفاع ار
آن از هیچ
حمله ناسزایی
بزبانهای
دیگر فروگذار
نکند. و الّا سعدی
چه ارتباطی با
سیاستهای ضد
فرهنگی پهلوی
و ولایت فقیهی
دارد؟ مولوی
چه آشنایی با
فرهنگستانهای
پهلوی و
اسلامی دارد
که چپ وراست از
وی نقل قول
کنند؟ نظامی
چه مناسبتی با
کسان و
سیاستهایی
دارد که اگر
خود وی نیز
زنده بود مشمول
سانسور
ناسیونالیستی
وقیح ولایت
فقیه قرار
میگرفت؟. کل
ادبیات فارسی
گروگان فرهنگی
کارانی است که
عرصه مجاهدت
را تاب
نمیاورند و
یارای مقابله
علمی با «خرده
فرهنگها» و
«زبانها یا
لهجههای
محلی» بقول
خودشان، را ندارند
و مقامات
امنیتی را بهامداد
میطلبند که
بیداد، مارا
از دست این
فرهنگها و
زبانها که ما
خودمان خردهشان
نام نهادهایم
نجات دهید.
اگر
اینان اینقدر
خرد و بیمقدار
بودند چه هراسی
از اینان
داشتید و
دارید. وگرنه
باید پذیرفت
که خرد و
بیمقدار
نامیدن آنان
تاکتیک جبونانهای
است از یک
سیاست بغایت
ارتجاعی، و
جنگ روانی
برای مقهور
کردن مردم.
اظهارات یکی
ازین فرهنگی
کارها در مورد
اینکه اگر این
برنامه، یعنی
تدریس
زبانهای محلی
سربگیرد کار
ما زار است تأمل
برانگیز است، چراکه
خودشان دهههاست
به سی هزار و
سیصد هزار
شاعر فارسی
زبان بالیدهاند
دیگر چه خوفی
از خرده زبان
مثلاً مردم
کردستان یا
آذربایجان
دارند؟
تعجب
در اینستکه
چنین درخت
تنومندی- ما
در طول عمر
خود مدام
شنیدهایم،-
که فرهنگ
پارسی نام
دارد از هر
نسیم دوردستی
هراس دارد و
میپندارد حتی
همان نسیم
برگهای نامدار
آنرا بزمین
خزان بریزد.
این چه فرهنگ
و فرهنگستانی
است که از
شنیدن این
خبر- تنها
خبر- که بچههایی
در مکتبهایی
بجای آب و نان
حرف دیگری خواهند
آموخت چنان
برعشه
میافتند که
شاید ازترس قالب
تهی کنند. فرهنگی
که- و زبانی که
نیز- از تصور
این کار و از
دست بچههایی
که در کلاس
تهیه آبرا
بزبان خود
خواهند نوشید
و نان را نیز
بزبان خود
خواهند خورد
به مقامات
امنیتی پناه
میبرند که
«کارشان زار»
نشود آیا
سزاوار
اینستکه مدام
بطبل
تواناییهای نداشتهاش
بکوبد؟
تازه
این شایعهای
است که شنیده
میشود. حالا
این چندمین
شایعه است
بماند. ولی
مگر حکومت
حاضر از
کدامین سیاره
باین دیار
آمده است؟
مگر این حکومت
متعهد بقانون
اساسی عمل نشدهی
این رژیم
نیست؟ مگر این
کشور مجمع
تشخیص مصلحت
را منحل کردهاست؟
چه
کسی میگوید
این حکومت
میخواهد
اساسیترین حقوق
مردم و از
آنجمله حق
استفاده تام و
تمام از زبان
خود را در
تمام مراحل
بمردم بدهد؟
آقایان فرهنگی
کارها تنها
برای ابراز
وجود و توجیه
مرتبتی که
بدان چسبیدهاند
این حرفها را
میزنند والا
خود بهتر
میدانند که
خبری نیست. و
حتی اگر خبری
هم باشد باز
هم خبری
نخواهد بود.
چرا که در
صورت اجرای
ماده ۱۵ قانون
اساسی فعلی،
چه تاجی برسر
زبانهای غیر فارسی
گذاشته
میشود؟. مگر
این ماده از
آزادى
استفاده از
زبانهای
مزبور فراتر
میرود؟ مگر تدریس
این زبانها
بعنوان ماده
درسی چه پیشرفتی
است که برخی
بدان چسبیدهاند؟
مگر آزادی
اشاره شده در
این ماده چه
رسمیتی بدان
میدهد؟ مطلب،
تدریس این
زبانها «هم»
نیست، بلکه
تدریس «به» این
زبانهاست. فرق
مطلب یک «به»
کوچک است.
زبانی که در
امر تدریس و
ادارات بصورت
رسمی و مندرج
در قانون بکار
نرود زبان
محکومی است.
و
اما این
فرهنگستان
اسم بی مسمایی
را حمل میکند.
زیرا آنجا
محلی واقعی
برای کار
فرهنگی نیست.
چون این ارگان
نیز نظیر سایر
ارگانها تنها
برای حراست از
پابرجا ماندن
آنی درست شدهاست
که بخاطر آن
احکام اولیه
را نیز میشد - و
بنابر این
میشود- تعطیل
کرد. آنان
مجریان سیاست
ناسیونالیستی
یک زبان، یک
ملت هستند که
هدف اصلی و
نهاییاش
فرهنگ زدایی
تامّ است. و با
این حال یکی
از آنان جسارت
میکند تا دفاع
جانانه مردم
از زبان و
فرهنگ خود را
توطئهای در
ارتباط با آن
سوی مرزها
بداند. چنین
کسی ضمن برملا
کردن ماهیت
امنیتی خویش
چه داعی دارد
که خود را
فرهنگی
بنامد؟ اینان
که باعتراف خودشان
برای خارج از
مرزهای
کشورشان کتاب
درسی چاپ کرده
و مجانی
بافغانستان و
تاجیکستان میفرستند
با چه آزرمی و
چه جسارتی از
این همانی
زبان مردمان
دیگر در این
سو و آنسوی
مرزها اظهار
نگرانی
میکنند؟ مردم
باید زبان
طبیعی و تاریخی
و آباواجدادی
خود را رها
کنند تا ناسیونالیستهای
ما آسوده خاطر
بشوند؟ آیا این
را فرهنگستان
میتوان نامید
یا شعبهای از
وزارت
اطلاعات؟
فرهنگستان
زبان فارسی
هیچ صلاحیت و
هیچ حقی برای
تصمیم گیری در
مورد زبانهای
دیگر ندارد. حتی
اگر این
فرهنگستان
دریک رژیم
کاملاً آزاد وجود
میداشت چنین
حقی را دارا
نمیبود. مگر
آکادمی آلمان
برای زبان
فرانسه میتواند
تصمیم گیری
بکند؟ الاّ
اینکه
فرهنگستان
زبان فارسی
نیز به تبعیت
از رژیم سیاسی
مملکت که
ولایی است،
ولایت
زبانهای دیگر
را بعهده
بگیرد. و شاید
اصطلاح خرده
زبانها در
ژارقون
ولایتی
مترادف مهجور
ولذا نیازمند
قیّم باشد.
ولی زبانها
قانونمندتر
از آن هستند
که رژیمهای
سیاسی و
سرویسهای
امنیتی
سرنوشت آنرا
رقم بزنند.