نژادپرستی درلباس سبز


درمورد شناختِ"علم"مَلک شناسی ازجِن شناسی(!) درخرافات مذاهب اسلام ومخصوصاً تشیع، روایتی مبتنی برتناسخ وجود دارد که میگوید: "مَلک، به تمام شکل ها درمیاید جزسگ وخوک، و جنّ به هربشکلی درمیاید حتی سگ و خوک"! واقفان به "علم  جن گیری" و"دانش مَلک شناسی" این دو باصطلاح موجود نا دیدنی را "درهرلباسی می باید بشناسند" ولابُدمیشناسند! ما دموکراتهای آزادیخواه،  برابری طلب وفدرالیست، درست برهمین قیاس"نژاد پرستان آریائی" را که براستی "تافتۀ جدا بافته ازانسانیت اند" درهرلباسی که باشندمیتوانیم بشناسیم: چه درصورت عریان پان آریانیسم توأم با پان فارسیسم بنام ناسیونالیسم ایرانی باشند(پورداوودگیلانی، سید احمد کسروی تبریزی ورشید یاسمی کُرد، و..)، چه بشکل جبهۀ ملی ظاهرگردند(دکترپرویزورجاوند لُر) ، یا بسیمای ملی مذهبی ها واصلاح طلبان درآیند(سیدمحمد خاتمی یزدی، وبقول خود سیدآریائی!) ، یا درهیئت غول رفسنجان تجلی نمایند و یاهمچون بنظررسیدن اوهام واشباح نوروشنیده شدن تصورات وخیالات صدائی وصوتی، تنهابراحمدی نژاد یهودی تبارولایت فقیهی آریائی، ظاهر شوند و دست آخردرکِسوت "جنبش سبز"جناب انورمیرستاری آشکارگردند


نوشتۀ زیرجواب تفکرنژادپرستانۀ به یک فعال"جنبش سبز"است. جداگانه ایمیل ایشان را هم میفرستم من این نوشته را ازطرف کنگرۀملیتهای ایران فدرال و با امضاء خودم نوشتم و به تأیید مسئولین کنگرۀ

ملیتهای ایران فدرال هم رسیده است. دراین متن بکوتاهی اسناد را اضافه کردم 

ضیاءصدرالاشرافی



آقای انورمیرستاری


با آرزوی آزادی و برابری انسانی که شامل آزادی و برابری- جنسی، دینی، زبانی، مدنی وملی- است، وکه این همه، دراعلامیۀ جهانی حقوق بشرهم آمده است. اما همگی می دانیم که هیچکدام ازحقوقِ علناًضایع شدۀ فوق الذکردرایران، درشعارهای موسوم به "جنبش سبز" ولو به تعارف هم شده، منعکس نیست!  با وجود طرفداری "کنگرۀ ملیتهای ایران فدرال" ازخودِ جنبشِ مرکبِ مردمان ایران، علیه تامیت گرائی مذهبی دراطلاعیه ها، وبرنامه های رادیو- تلوزیونی خود، طبعاً ملیتهایِ تاکنون محکوم درایران، بسبب عدم انعکاس خواستهای خود، دراصول و شعارهای دوجناح، مستقیماً وارد جنگ قدرت آنها نمی شوند، هرچند درطرد بدتر، یعنی جناح حاکم ِ(خامنه ای-احمدی نژاد)، تریدی بخود راه نمیدهند.

آنچه درمورد تاریخ به روایت باستان پرستان پهلوی وپیروانشان درجمهوری اسلامی مرقوم داشته اید

(..ترس و وحشت وبگیروبه بند وکشتاروخون ریزی هایی که به راه افتاده، بنابه روایت تاریخ باهجوم مسلمانان صدراسلام ویا مغول ها ودیگراقوام وحشی قابل قیاس است..):

نظرکنگره، درست مخالف آن است. آن مورخین بجای محکوم کردن جنگ، ازطرف هرکه باشد - که ازآغازش تا کنون با وحشیت همراه بوده وهست

با وحشی نامیدن یک ملت، آنهم درسراسرطول حیات وفراز و فرود تاریخش، خواسته اند، کینه های کورقومی ونژادپرستانۀ آریائی رابا سفسطه بازی، بنام ملت گرائی (مدرن؟!) تداوم بخشند، دراین موردتوجه به دونکتۀ زیرراه گشا، تواندبود:

یکم- تاریخ ایران، تاریخ مهاجرت وهجوم اقوام است، بجزبلوچها ی"دراویدی" ( که براهوئی ها یادگارزندۀ آنهاهستند)، شماهیچ ملیتی را درکشورایران سراغ ندارید که بصورت ایلات گله داربه این سرزمین نیامده، و مطابق الگوی ایلامی ها، به ده نشینی و شهر نشینی نرسیده باشند، تمام شاهنشاهان و پادشاهان ایران جزسه سلسله

(غزنوی ،صفوی ومخصوصاً پهلوی) همگی خان نظامی ایل حاکمند. ادعای فوق الذکرشما، اهانت به تاریخ ومردمان وملیتهای گوناگون کشورایران است

مثلادرمورد دوامپراتوری بزرگ قبل و بعد ازاسلام کشورایران:

 

داریوش بنا به ادعای خودش: ازایل پارس، طایفۀ پازارگاد وعشیرۀ هخامنش است.همچنانکه طغرل سلجوقی ازایل اُغوز، طایفۀ قنیق وعشیرۀ سلجوق میباشد.

همین قاعده درمورد خلفاء(راشدین، بنی امیه و بنی عباس) وسلاطین عرب ومغول و...هم صادق است. هیچکدام تافتۀ جدابافته ای نبودند وبامعیارهای زمانشان عمل کردند. چون درایران کنونی فردی با فرهنگ مغولی وجود ندارد لذا حُب و بُغضی درموردآن اصولاًمطرح نیست، برای کشف حقیقت، چند نکته ای ذکرمیشود:

 

1- چنگیزخانِ بقول جوینی"جهانگشا" وخون ریزومتجاوزدرمیدان جنگ، نخستین کسی است درتاریخ که شکنجه را ممنوع ساخت.


وعصرمغول تنها دورۀ تسامح وآزادی دینی درتاریخ ایران است، فقط درآن دوره بود که یک یهودی بنام "سعد الدوله" بنا به لیاقتش، توانست نخست وزیرامپراتوری ایلخانی شود.

2- ولی درمقابل مغولها، پارس ها دردورۀ هخامنشیان کاشفِ زجرکش کردن، با شکنجۀ جانکاهِ "استوانۀ خاکستر"بودند: (خلاصۀ تاریخ کتزیاس صفحه: 95، 99، 100، ترجمۀ فارسی-کامیاب خلیلی-نشر کارنگ 1380)

به روایت اوسنگسارکردن(ص:93)، خوراندن اجباری خون گاونرجهت کُشتن برادر(ص:44)، قطعه قطعه کردن برادر (ص: 110) و مُثله کردن (ص: 108)

، زنده زنده دفن کردن (ص:104 و88)، دفن درتابوت چوبی (ص: 74)، ازگرسنگی و تشنگی کشتن (ص: 35) ،چشم درآوردن و پوست کندن (ص:35)، به صلیب کشیدن (ص:82) وسربریدن وسپس مصلوب کردن(ص:110)، که ابتکارداریوشیِ "دارزدن" همراه با، برروی نیزه نشاندن هم بایستی بر آن افزود: (ترجمۀ کتیبۀ بیستون:ای.م.اُرانسکی، فقه اللغۀ ایرانی ص:108 - ترجمۀ کریم کشاورز-

: )104  انتشارات پیام  1358)، زبان را ازریشه کندن وکشتن(ص:106)، که ارث وعادت پدری و اجدادی است(ص

داریوش اول درکتیبۀ بیستون : دِ.بِ.- ستون دوم - بند 13و14- صفحۀ 51 ترجمۀ فارسی "نورمن شارپ" میفرماید: "فَرَوَرتیش گرفته شده، بسوی من آورده شد. من هم بینی، هم گوش، هم زبان اورا بریدم ویک چشم او را ازحدقه درآوردم...". سربریدن(ص:50)، نمایشِ: گردن زدن چهل نفرباهم(ص:54)، مسموم کردن با زهروکشتنِ همراه با شکنجۀ تمام خواجه سرایان (اخته شدگان) بیگناه(ص:114)، و

بقول دکترپرویز رجبی: " درزمان هخامنشی برای شاه،آدم قربانی میکردند وقتی شاه می مُرد تمام خدمه و زنهایش و رئیس دیوانش را خفه میکردند، با او چال می کردند که تنها نباشد(ماهنامه نیما،سال 16 شمارۀ 188 ص 3)، این قصه - درخود کتیبه ها وروایات هرُودُت وسایر مورخین..- سرِدرازدارد وهمین مقدارش کافی است.
3- نام ایران را هم همان مغول ها (ایلخانیان) بعنوان حاکمان و پادشاهان (و نه به ادعای مبهم شاعران)، نخستین بار، برقلمرو حکومتی خودبکاربردند
4- اوج دورۀ تاریخنگاری ایران هم بازهمان عصرمغول است، ودرمقابل، فردِ طرفداری چون "مِری بویس" در جلد اول کیش زرتشت، صفحه: 263 بناچارمی نویسد: "ایرانیان باستان نه به تاریخ دلبستگی داشتند و نه برای تاریخ گذاری دقیق صاحب وسیلۀ گاهشماری بوده اند.
5- بزرگترین پادشاه اصلاح گر(رفورماتور) تمام ایران سنتی هم بی شک "غازان خان مغول" است. کاش محمد رضا شاه آریا- مهردرعصرصنعت، یک صدم ایران شناسی آن بقول شما مغول "وحشی" و

بقول دروغ - سازان آن مغول"بیابان گرد" را داشت.
 
غازان خان برای اولین باردرتاریخ بشریت موضوع مرور زمان را وارد قانون کرد.

6- بنظر من تمام کسانی که براین سرزمین و دراین سرزمین سلطنت کردند، بدوراز بینش پوچ وشرم آور نژاد پرستان، همۀ آنها پادشاهان ایران بودند ودراین معنی ایرانی هم محسوب میشوند. اجدادهمۀ آنها بدون استثناء مهاجمان مهاجربه این سرزمین می باشند:( ازجمله: ... پارسها در843 ق.م.،گوتی ها 3000ق.م. و ایلامیها حد اقل 5000 ق.م) ،خوشبختانه تاریخ زباله دانی ندارد.

دوم- درمورد جنایت درجنگ، واین که درهمۀ جنگها جنایت می شود(بخصوص در حق: پیران، زنان وکودکان) تردیدی نیست. متأسفانه وحشیت جنگهای دوران سنتی اغلب همانند است. اگر توحش امپراتوران آشوردرجنگ مثلاً:(سورگون دوم، آسورنصیربال وپسرش سلما نصرسوم، آسوربانیپال) را با ازآن هخامنشی (کورش وپسرش کمبوجیه، داریوش، خشایارشا) مقایسه کنید، باجی به هم نمی دهند! جالب است که دروغ- سازان حرفه ای ورنگ رزان تاریخ، مدعی صدورنخستین اعلامیه حقوق بشرازطرف کوروش کبیرهستند!:(حقوق بشرکه یکی از کشفیات بزرگ جامعۀ مدرن است ، تنهامتعلق به عصرسرمایه داری صنعتی و پیدایش شهروند برابروآزاد است، و پیش ازآن، افراد بشر درجوامع انسانی، بصورت گله( پارسها، دردوران کورش کبیر) و سپس توده بودند و نه فرد صاحب حق، بنا بر این حقوق بشرعقلاً و منطقاً نمی توانست برای کوروش کبیرموضوعیت داشته باشد!).

کورش کبیرهنگام تصرف کشوربابِل وپیش ازتصرف پایتخت آن کشورکه باز"بابِل" نام داشت، یکجاهمۀ اهالی شهری در بنام "اُپیس" را برای اِعمال ترس به همۀ اهالی آن کشور، ازپیرزن وپیرمرد گرفته تا بچه های شیرخوارش را قتل عام فرمود! داریوش بزرگ هم شهر ملطیه را با خاک یکسان کرد(494 ق. م)، که پیش ازرسیدن" نیزۀ پارسی" به آنجا، سه فیلسوف نامدارتقیم بشریت کرده بود: طالس(پیشبینی کنندۀ نخستین خسوف در یونان در585 ق.م)، انکسیمندرکه حرکت را دائمی و ابدی میدانست و به تکامل موجودات زنده و نه خلقت آنها معتقد بود، و آخرینش انکسیمنس بود که مادۀ اساسی را که مولد همه موادبوده،"هوا" می پنداشت درمقابل طالس که آب می انگاشت:(برتراند راسل،تاریخ فلسفۀ غرب، جلد اول، فصل دوم، ترجمۀ نجف دریابندری،کتابهای جیبی1351)

کوروش کبیرلابُد بنام حقوق بشرمیخواست کروزوس شاه شهر لیدی(پایتخت کشورسارد) را زنده زنده بسوراند! وپسراوراهم درمقابل چشمان پدرومادرش بقتل رسانید ومادرپسر، یعنی ملکه لیدی خود را ازحصاربزیرانداخته وخود کشی کرد!(کتزیاس، ص: 33). بریدن سرپسراسیر"تومریس" ملکه ماساژتها هم حتماًچشمۀ دیگری ازحقوق بشروتمدن ما، درمقابل توحش دیگران است! که بنوشتۀ"هرودت"، کوروش درحملۀ انتقامی تومریس(مادر) کشته می شود(529 ق.م.). تومریس دستورداد که کشتۀ او را یافته وسرمردۀ کورش کبیرما را بریده ودرطشت خون انداختند وآنگاه چنین گفت:" خونخوار، درزندگی ازخون خوردن سیرنشدی، بخورشاید بعدازمرگت سیرشَوی"، باچنین مرگی پیداکنید که مقبرۀ پاسارگاد، بااستیل یونانی پس ازاسکندر(330 ق.م) ازآن کیست؟ اگر به شرح جنایات داریوش تنها بنا به نوشتۀ خوداودرکتیبۀ بیستون وجنایات پسرش خشایارشا بنا به کتیبه ها یش وآدمکشی های ملکه های هخامنشی، بنا به نوشته های مورخین یونانی ونیزاشارات فلاسفه ای چون افلاطون (کتاب قوانین: قتل عام شهراریتره درحدود لبنان کنونی) وارسطو(کتاب سیاست: فصل آخر، مقالۀ جبار)، بپردازم مطلب خیلی طولانی می شود. تاریخ، آتش زدن آتن مرکز فلسفی وفرهنگی یونان وغارت معبد مشهور"دِلف" ضمنِ اهانت به آپولون، ونیزبه آتش کشیدن بابِل، عروس شهرهای عصرباستان وهمچنین تخریب معبدهای دیگرادیان را، ازافتخارات خشایارشا میشمرد! نورمن شارپ" :(کتیبۀ -ایکس ، پی اِچ- مشهور به ضد دیو- بند پنجم صفحه 121 ترجمۀ فارسی).

که ادامۀ روش و سنت پدرش داریوش بود(کتزیاس صفحه :57 و59  وهرودت کتاب ششم بند های 94-102).

ازقتل عام بلوچها، دیلمی ها وگیلانی ها،(هندی ها وآلانی ها)، کردها، جهرمی ها و ترکان وبوسیلۀ اردشیربابکان وانوشیروان دادگروبهرام چوبینه، بروایت شاهنامه فردوسی درمیگذرم، چونکه اسطوره هایش بجای خود، که حتی اکثرادعاهای مربوط به تاریخ  شاهنامه هم اعتبار وسندیتی ندارد. اما بیست و شش روزشکنجۀ مانی و کشتن او بوسیلۀ بهرام اول ساسانی و مانوی کُشی و مسیحی کُشی مداوم (جزنسطوریان) درعهد ساسانیان و، رد کردن طناب ازشانۀ عربها البته بعدازشکستن وجدا کردن استخوانهای کتف شان، وملقب شدن شاپوردوم به لقب افتخارآفرین ذوالاکتاف-ی (صاحب شانه ها) وبالاخره واقعۀ مشهورمَزدکی کُشی نوشیروان وفرمان قتل عام حبشیان دریمن ودستوردریدن شکم زنان بارداریمنی ازحبشیان، جزو تاریخ است، واشارتی خیلی کوتاه از توحش متمدنانۀ خودیها است! درمقابل وحشیتِ بقول شما: "اقوام وحشی"! وکه هیچ انسانی منکر، یامدافع هیچکدام آنها نمی تواند باشد. اما راستش وحشیت اقوام وملل متمدن به مراتب، ناگوارتر ازوحشیت اقوام غیرمتمدن است. تقلیدازدکان داران هردینی همانقدردرشأن انسان دموکرات: (آزادیخواه وبرابری طلب وطرفدارحقوق بشروسکولاریسم) نیست، که مقلدشدن به دکانداران سیاسی، آنهم ازنوع دوزردۀ باستانگرا ونژادپرستش

بازگشت به ریشه ها همواره بازگشت به بربریت است هرپدیده ای دراوج تکاملیش زیبا وارزشمنداست.


 
عضو آذربایجانی کنگرۀ ملیتهای ایران فدرال - ضیاء صدرالاشرافی
 
30 مرداد 1388