يدالله کنعانی(نمينلی):

در باره مصاحبه اخیر آزدمو با آقای صرافی.

چندی پيش دوست گرامی آقای عليرضا صرافی در رابطه با 65- مين سالگرد انتشار بيانيه دوازده شهريور، يعنی اعلام تشکيل فرقه دمکرات آزربايجان مصاحبه­ای با کانون دمکراسی آزربايجان انجام داده بود، که شايان دقت است.

ايشان در اين مصاحبه به نکات خيلی مهمی، از جمله نوشتن بيانيه توسط 10 نفر اشاره کرده است. در مورد منبع استناد ايشان لازم به یادآوری است که خاطرات دائی محترمشان شاد روان رضا رسولی می باشد. همچنين ايشان در اين مصاحبه نقطه نظراتی را مطرح کرده­اند که خواندن آن برای نسل جوان اهميت بسزائی دارد. از اين جهت نظرات آقای صرافی قابل تقدير است.

اما مسئله­ قابل توجه و دقت در مصاحبه ايشان کاربرد کلماتی در مورد مبارزين راه آزادی و برابری می باشد که از یک بی دقتی کامل به معانی و مفهوم آنها ناشی می شود. برای نمونه، استناد به ادعاهای مرحوم ملازاده که هيچگونه اهمیت کارشناسانه و علمی ندارد، یکی از مصادیق همین مدعاست. عين نوشته ملازاده را بقرار زير می باشد.

“شنيديم وقتي روسها ادغام حزب توده و فرقه دموكرات آزربايجان را پيشنهاد نمودند سيد جعفر پيشه وري با آن مخالفت كرد او مدعي بود كه حزب توده ايران تشكيلات بدنامي است و نيز پس از به وجود آمدن فرقه دموكرات بود كه عوامل نفوذي شورويها به آن راه يافتند و متقابلا شخصيت هاي نامدار از فرقه بيرون رفتند.

با توجه به فشاری که از سوی شورویها به پیشه وری وارد میشد. عملا در اواخر شهریورماه کمیته ایالتی حزب توده در آزربایجان خود را منحل نمود و این شاخه بزرگ حزبی با کلیه اعضای خویش که بالغ بر 65000 عضو میشد، در فرقه دموکرات ادغام شد.

اکثریت مهاجرین نیز که تا آن وقت در صف حزب توده قرار داشتند وارد صفوف فرقه دموکرات شدند.  در میان این گروه افرادی یافت می‌شدند که به نوعی سرسپرده روسیه بودند که غلام‌یحیی دانشیان از آن جمله بود”.

استناد آقای صرافی به این نوشته بی پایه و اساس و خصمانه آقای ملازاده حیرت انگیز است.

دوست عزيز صرافی خوب میداند که غلام يحيی و امثالهم انسانهای کار و زحمت بودند، يعنی آنها متعلق به خانواده دهقانانی بودند که از طرف خانهای آزربايجان در فشار بوده و برای گذران زندگی به شوروی، يا بهتر بگويم به آزربايجان و قفقاز رفته و در آنجا به کارهای سخت مشغول بوده­اند. نسل غلام يحيی در باکو و ساير شهرهای قفقاز کم-کم با محيط انقلابی قفقاز آشنا شده و حذب فعاليت انقلابی شده و برای رهائی خلق خود در اردوی فرقه عدالت آموزش ديده بودند. و سيد جعفر پيشه­وری هم جزو رهبری اين فرقه بود.

دوست عزيز! ما بهتر میدانيم که آن زمان در روسيه شرايط انقلابی حاکم بوده و جريان سوسيال دمکراسی انقلابی سراسر روسيه را فرا گرفته بود. طبيعی بود که افرادی مثل پيشه­وری، غلام يحيی و ديگران از اين محيط انقلابی توشه­ای بايد بر میداشتند چرا که آنها انسانهای کار و زحمت بودند و با همان توشه نیز به کشور و وطن خويش باز گشتند و برای رهائی خلق خود مبارزه کردند.

دوست عزيز! غلام يحيی و امثالهم سرسپرده نبودند، بلکه از نظر ايدئولوژيکی با سوسيال دمکراتهای آن سوی ارس همبستگی داشتند، يعنی در مبارزه نیروی کار برعلیه اردوی سرمایه، با شوروی سوسيالستی همبسته بودند. اين موضوع در مرام سوسيال دموکراسی شرط اساسی بود. آنها هر کجای دنيا بر عليه ظلم و بیعدالتی مبارزه­ای جریان داشت شرکت کردن در آن پيکار را بدون اینکه «سرسپرده» باشند، وظيفه مقدس خود میدانستند. چنانکه پيشه وری در جنبش جنگل، در مقام وزیر خارجه جمهوری گیلان، با ميرزا کوچک خان در يک سنگر با استبداد تهران مبارزه می کرد و يا از نسل بعدی افرادی مثل صفائی فرهانی در اردوگاه جرج حبش برای آزادی خلق فلسطين مبارزه کرد.

متأسفاده در اين برهه از تاريخ بشری هر کسی مثل ملازاده به خود حق می دهد که مبارزين راه آزادی و کسانی که تا گلو در خاکش کردند، توهين کند. آيا اين رسم تاريخ نگاری است. چگونه می توان با استناد به: “من شنيده­ام…” جناب ملازاده، دهان باز کرد، قلم بدست گرفت و تاريخ پر افتخار مبارزه راه آزادی و مبارزین را لجن مال کرد!

دوست عزيز! می خواهم در رابطه با غلام يحيی چند کلامی را جهت آگاهی شما و علاقمندان دیگر بعرض برسانم. غلام يحيی مرد دلاوری بود که در راه آزادی زحمتکشان، بخصوص دهقانان سخت کوش مبارزه می کرد و به همین سبب هم، خوانین آزربايجان وی را تا گلو در خاک کرده اند. ايشان که مورد اعتماد پيشه­وری بود، در رهبری فدائی قرار گرفت. غلام يحيی آخرين شخص از رهبری فدائيان حکومت ملی آزربایجان بود که از جبهه دفاع مقدس عقب نشينی کرده­است.  غلام يحيی جزو سه نفری بود که بنا به خواست حکومت تهران بايستی آزربايجان را ترک ميکرد( بنا به نوشته جاوید سلام­الله – حکومت تهران می خواست پيشه­وری، بادگان و غلام يحيی از آزربايجان خارج بشوند.)

غلام يحيی در مهاجرت نیز تا آخر عمر از مرام فرقه دمکرات آزربایجان دفاع نموده و تشکيلات آنرا حفظ و حراست کرد.

خورشچف بعد از روی کار آمدن، از حکومت تهران بخاطر کمک به فرقه دمکرات آزربایجان عذر خواهی کرد. پيامد اين سياست حذف فرقه بود که بقول شما اين مسئله از طرف کمونيستهای مرکزگرای حزب توده شروع شد. البته، قبل از اين جريانهای ديگری در داخل فرقه شکل گرفته بودند که موضوع بحث ما نيست (اميد است که روزی رهبری فرقه دمکرات آزربايجان با تشکيل گروه علمی، تاريخ فرقه را که يکی از نواقصات رهبری می باشد، بنويسد تا برای نسل امروز تاريخ فرقه روشن گردد.) در دهه شصت ميلادی گروه کار برای وحدت فرقه و حزب توده تشکيل شد، اعضائ اين گروه شش نفر، سه نفر از حزب توده ایران و سه نفر از فرقه بودند. از حزب رادمنش، طبری و اسکندری از فرقه نیز غلام يحيی دانشيان، عبدالحسن رحمانی و بالاش آذراوغلو در اين گروه شرکت داشتند. بعد از يک ماه بحث، اعضای رهبری فرقه بزور توانستند در پروتوکول وحدت،نام و کميته مرکزی فرقه را حفظ کنند و در نهايت در کنفراس وحدت در اساسنامه حزب شعبه ايالتی آزربايجان با اسم فرقه با داشتن کميته مرکزی تصويب و نوشته شد. آری به جرئت می توان گفت که اين خواست اکثراعضائ فرقه، بخصوص غلام يحيی بود که توانستند فرقه را در آن شرايط سياسی شوروی نگه دارند.

دوست عزيز 27 سال است که من در مهاجرت زندگی می کنم و برايتان روشن است که از نزديک با تمام سندهای فرقه آشنا هستم و حتی با تمام اعضائ قديمی فرقه نيز بحث و گفتگو داشته­ام. ايرادهائی که در مورد غلام يحيی وجود دارد اکثرا ايرادهای بنی اسرائیلی است. افرادی که در مهاجرت به غلام يحيی ايراد می گيرند اکثرا ايرادهای معيشتی است. برای مثال به من خانه سه اتاقه نداد دواتاقه داد و يا فرزند مرا به رشته پزشکی نفرستاد و امثالهم…حتی يک نمونه ايراد سياسی نمیتوانی ببينی. تا کنون کسی پيدا نشده که به من بگويد ما می خواستيم برگرديم مبارزه کنيم غلام يحيی نگذاشت. اين است ايرادها. التبه خودتان می دانيد که انسان بدون اشتباه نيست در کار، بخصوص در کار سياسی رهبری فرقه اشتباه وجود داشته و امروز هم هست و اين بمعنی به اصطلاح سرسپردگی نيست. من در ميان رهبری فرقه در مهاجرت شخصی با شهامت تر از غلام يحيی نديده و نشنيده­ام. ايشان هر کاری کرده از کسی دستور و يا امری نگرفته، بلکه خودش به آن ايمان داشته است. آدم نترس و محکمی بوده است.

در هر صورت، دوست عزيز هم مأمورين رژيم شاه و هم رژيم جمهوری اسلامی در مورد  به اصطلاح سرسپردگی رهبری فرقه، بخصوص غلام يحيی تن ها کاغذ سياه کرده اند و امروز هم اين کار را ادامه می دهند. می دانيد چرا؟ چون همه اين رادمردان تمام زندگی خود را در راه آزادی خلق از جور و ستم فدا کرده اند. آنها با توهين و افترا می خواهند رهبری فرقه را بی ريشه و وابسته نشان دهند تا نسل امروز را منحرف سازند. متأسفانه محققين فرقه اين خط ظريف حاکميت تهران را نمی توانند تشخيص دهند. بهر حال در اين مورد صفحات زيادی می شود پر کرد.

دوست عزيز می دانم که از من نخواهي رنجيد، چونکه بقول معروف دوست آيينه دوست است. اين بی دقتی از انسان مجربی مثل شما پذیرفته نیست و جای انتقاد دارد.