پرسش و
پاسخ
یونس
شاملی:
آقای محمد
ایرانی طی کامئنت
نسبتا طولانی
سوآلات زیادی
را مطرح کرده
اند که من سعی
میکنم بصورت
خیلی خلاصه با
سرتیترهای
زیر به
پرسشهای
ایشان پاسخ
دهم. حوزه
سوآلات را؛
یک؛ برنامه
صدای آمریکا
در مورد 21 آذر و
ماهیت فکری
سطلنت طلبان
دوم؛ بیانیه
اخیر شکوه
میرزادگی
سوم؛ وابستگی
و یا عدم
وابستگی
حکومت ملی آذربایجان
به رهبری پیشه
وری
چهارم؛ سیاست
زبانی در
ایران بعد از
جمهوری اسلامی
تشکیل میدهد.
1-در مورد
برنامه صدای
آمریکا در
خصوص 21 آذرماه 1324
بایستی بگویم
که این برنامه
بسیار
یکجانبه بود و
تنها مخالفین
و دشمنان مردم
آذربایجان
برای سخن گفتن
به آنجا دعوت
شده بودند. در
صورتیکه اگر
برنامه می
خواست واقعا
دمکراتیک بوده
باشد،
میتوانستند
یک نفر از
دشمنان
آذربایجان و
یک نفر از
دوستان مردم
آذربایجان را
برای گفتگو دعوت
کنند. و
شوربختانه
اینکه در آن برنامه
وحشیگریهای
ارتش
شاهنشاهی در
آذربایجان و
قتل عام مردم سرزمین
را مثبت
ارزیابی می
کردند! این
گونه شخصیتها
معمولا در
میان سلطنت
طلبان یافت می
شوند، در واقع
همه شان
آنگونه هستند.
و غیر از زبان
فارسی و مردم
فارس به کسی
در آن سرزمین
ارزشی قائل
نیستند و حتی حیات
مردمان
غیرفارس را
تهدیدی برای
ایران
میدانند.
سلطنت طلبی
راستگراترین
و عقب
ماندترین دیدگاه
سیاسی در
ایران تلقی می
شود،
که البته
تنها در میان
نیروهای سیاسی
جامعه فارس
ایران وجود
دارند و مدعی
اند که
میخواهند
بازهم نظام
پادشاهی را به
ایران بازگردانند.
سلطنت طلبان
ایران عموما
نژادپرست و
خود را دشمن
عرب و ترک و
دیگر میلتهای
ایران
میدانند. در
ظاهر و
گفتگوهای
شفاهی خود را
دوست مردمان
دیگر و در
باطن می
خواهند که
سربه تن
مردمان
غیرفارس
ایران نباشد.
این اسمش غیر
از نژادپرستی
چیز دیگری
نیست.
سلطنت طلبان
مخالف رژیم
جمهوری
اسلامی هستند
دقیقا
همانگونه که
خمینی و
روحانیت
مخالف نظام
پادشاهی
بودند و دیدیم
وقتی جای آنها
عوض شد وضعیت
بازهم خرابتر
شد. حالا هم سلطنت
طلبان در موضع
اپوزیسیون
جمهوری
اسلامی هستند.
اما اگر جای
جمهوری
اسلامی را
بگیرند، ابدا
بهتر از
جمهوری اسلامی
نیستند. حتی
در شرایط بعد
از جمهوری
اسلامی بدتر
از آن نیز می
خواهند باشند.
جدا از
استبداد جدید
و نژادپرستی و
فجایع دیگر
سلطنت، کار
دیگرشان این
خواهد بود که
دین مردم را
عوض کنند.
جمهوری
اسلامی دین
خود مردم را
دستاویز سرکوب
کرده است و
سلطنت طلبان
می خواهند دین
مردم را به
زور هم که شده
عوض کنند و به
اصطلاح دین
زرتشت را که
هزاران سال
قبل از اسلام وجود
داشته
جایگزین
اسلام نمایند.
یعنی چیزی که
هزاران سال از
خود اسلام عقب
مانده تر است. این
عین فاجعه
است. عین
مالیخولیاست.
2-من خانم شکوه
میرزادگی را
اصلا نمی شناسم
و نمیدانم که
اصلا سلطنت
طلب هستند
یانه. اما
مواضع اخیر
ایشان در خصوص
حوادث دریاچه
ارومیه در
ضدیت با
هرگونه
فعالیت حقوق
بشری و محیط
زیستی بود و اگر
فکرشان از هر
منبعی تغذیه
می شده اهمیت
زیادی ندارد.
اما ایشان در
آن بیانیهء
معروفشان از
حقوق بشر،
دمکراتیسم،
مسائل محیط
زیست بشدت
فاصله گرفته و
با تکیه بر
مسائلی چون
دخالت
دولتهای
خارجی در جریان
دریاچه
ارومیه حتی
میتوانم
بگویم که
خیالاتی شده
بودند. من این
دیدگاه ایشان
را تا آنجا که
ممکن بود
محترمانه مود
نقد قرار داده
ام.
ضدیت ایشان با
فعالین مدنی و
محیط زیستی آذربایجان
را در همگامی
با جمهوری
اسلامی ارزیابی
کردم. چون
جمهوری
اسلامی با
تفنگ و باتوم
و گاز اشک آور
و خشونت و ضرب
و جرح به
فعالین آذربایجانی
حمله ور شد و
خانم شکوه
میرزادگی با
سخنانشان آن
سرکوب را
منطقی، قابل
توجیه جلوه
دادند. این
اسمش همگامی و
تشریک مساعی
نیست پس چیست؟
بدون اینکه
خانم میرزادگی
دیداری با یک
مامور جمهوری
اسلامی داشته
باشد. این
حرکت خوشحالی
صد چندان
جمهوری
اسلامی را
فراهم کرد.
بخاطر اینکه
رهبران
جمهوری
اسلامی با خود
گفتند پس
کسانی هم
هستند که
ظاهرا خود را
اپوزیسیون می
نامند ولی در
عمل بدون جیره
و مواجیب در
خدمت مواضع ما
هستند. آیا چنین
نبود؟
3-سیاست دارای کش
و قوسهای
فراوانی است
که هرکدامشان
دلیل خاصی
دارند. اما در
مورد حکومت
ملی
آذربایجان که
84 درصد مردم
آذربایجان در
سال 1324 برای
تاسیس آن رای
داده اند،
بایستی بگویم
که اصل و اساسش
بر مطالبات
مردم
آذربایجان
استوار
بود و نه
خواست
کشورهای دیگر.
اما رهبری
سیاسی حکومت
ملی از
معادلات
سیاسی آن زمان
نیک آگاه بود
و در موقعیت
نسبتا ضعیفی
که آذربایجان
داشت می خواست
با استفاده از
تضادها موجود
میان اتحاد
شوروی آنزمان
با دولت ایران
و دول غربی،
موقعیت دولت
ایالتی تازه
تاسیس آذربایجان
در ایران را
مستحکم کند.
این به معنی
وابستگی نیست.
این به معنی
استفاده از
تضادها میان
قدرتهای جهانی
بود. با وجود
اینکه پیشه
وری باورهای
کمونیستی
داشت، اما در
دوره حکومت
یکساله وی
همواره بر
سیاستی
سوسیال دمکراتیک
تاکید ورزید و
رفتاری بسیار
پسندیده در آن
یکسال داشت و
اقدامات
بسیار قابل
توجه و پیشرفته
ایی را در
آذربایجان به
انجام رساند
که از آن جمله
اند؛ تحصیل به
زبان ترکی
آذربایجانی
در مدارس و
دانشگاه،
تاسیس
دانشگاه در
تبریز که در
واقع دومین
دانشگاه کشور
بعد از
دانشگاه
تهران بود. حق
انتخاب کردن و
انتخاب شدن
زنان به مجلس
و مقامات
دولتی و آزادی
پوششش آنان
بود که برای
اولین بار در
تاریخ ایران عینیت
می یافت. در آن
زمان قانون
اساسی ایران
به زنان حق
شرکت در
انتخابات را
نمی داد. تازه
سالها بعد از
حکومت ملی
آذربایجان، شرکت
زنان در
انتخابات
ایران قانونی
شد. اصلاحات
ارضی در
آذربایجان و
خلاصه بسیار
از این دست در
یکسال حکومت
ملی
آذربایجان
بسیار قابل
توجه و چشمگیر
بود.
اگر پیشه وری
وابسته به
اتحاد شوروی
بود، دیگر در
آنجا به قتل
نمی رسید. علت
قتل پیشه وری
در شوروی تنها
و تنها بخاطر
استقلال رای و
فکر وی بود.
استقلالی
رایی که دولت
شوروی آن را
برنمی تافت و
حتی متوانست
برای آن مسئله
ساز باشد.
بنابراین
استفاده از
تضادهای
سیاسی موجود دلیل
وابستگی
رهبران سیاسی
به دولتهای
دیگر نیست.
برای نمونه در
جنگ میان
فنلاند برای
استقلال از
روسیه،
رهبران سیاسی
فنلاند از
هیتلر که جانی
تر از وی کسی
را نمی توان
در تاریخ
یافت، کمک خواستند
و هیتلر بخاطر
تضادش با
استالین به این
کمک لبیک گفت
و بالاخره
فنلاند به
استقلال رسید.
حالا هیتلری
در کار نیست
اما فنلاند
کشوری مترقی و یکی از
کشورهای
پیشترفته دنیا
به حساب می
آید. لذا در
اشل تاریخی
اگر حکومت ملی
آذربایجان به
رهبر پیشه وری
حفظ می شد،
همین حکومت در
کنار حکومت
ملی کردستان
زمینه های
تاسیس یک دولت
فدرال در
ایران را
فراهم می ساخت
و ایران را به
سوی دمکراسی
سیاسی در پیش
از 64 سال پیش
رهنمون می شد.
درک این مسئله
بعد از گذشت
این فاصله
زیاد سخت
نیست. اما تعصبات
کورکورانه و
نژادپرستانه
سلطنت طلبان
امکان درک این
مسئله را برای
آنان غیرممکن
ساخته است.
4-ایران کشور
چند ملیتی و
چند زبانی
است. فارسی یکی
از این
زبانهاست .
تمامی زبانها
در ایران بایستی
رسمی اعلام
شوند و بصورت
عادلانه و
براساس امار
جمعیتی بودجه
فرهنگی کشور
میان زبانهای
موجود تقسیم
گردد و
شکوفایی
تمامی زبانها
بطور همسان
پیش رود. برای
انجام این کار
طبیعی است که
فارسستان
برای زبان و
تاریخ فارسی و
آذربایجان به
زبان و تاریخ
ترکان و
کردستان و
بلوچستان و
اعراب ایران
نیز به فرهنگ
و تاریخ خود
اهمیت قائل
باشند. این
شیوه هیچ
تعارضی
باهمدیگر
ندارند و همه
عادلانه در
خدمت فرهنگ،
زبان و تاریخ
خود خواهند بود
و سپس بر اساس
نقاط مشترک و
فصول مشترک
این ملیتهای
دولتی سراسری
و فدراتیو را
در ایران بنا
گردد. این
دولت دیگر
دولت فارسها
نخواهد بود،
بلکه دولت
تمامی
ملیتهای ایران
خواهد بود و
مهمتر دیگر
اینکه دولتی
استبدادی
نخواهد بود.
چون دولت
تمامی
ملیتهای نمی
تواند دولتی
استبدادی
باشد.
تا کنون
ایرانی بودن
با فارس بودن
یکی است یعنی
اینگونه کرده
اند. تا کنون
به زبانها و
فرهنگهای
غیرفارسی در
ایران نه تنها
اهمیت داده
نشده بلکه همه
آنها را در
معرض نابودی
قرار داده اند
و این یک
سیاست
نژادپرستانه
است. نگاه
کنید به
مدارس،
دانشگاهها،
ادبیات شعر،
فیلم و
تلویزیون و
خلاصه دولت و
قانون اساسی
همه اینها به
چه زبانی است؟
غیر از زبان
فارسی؟ آیا در
کشور سویس و
یا کانادا و
یا هندوستان
که کشورهایی
شبه کشور
ایران (چند
ملیتی و چند
زبانه) هستند
اینگونه است؟
اگر نیست پس
خطایی جدی در
سیاست ایران
وجود دارد که
بایستی اصلاح
شود. و سیاست
تک زبانگی به
سیاست
چندزبانگی و
دولت متمرکز
به دولت
غیرمتمرکز در
ایران تبدیل
گردد. این راه
سعادت تمامی
مردم ایران
است اگر چشم
برای دیدن و
درکی برای
فهمیدن آن
وجود داشته
باشد.
2010-04-08
یونس شاملی