یونس شاملی:

 

ملیتهای غیرفارس در "در منشور تلویزیون رسا" غائب اند

اخیرا تلویزیون "رسا" متعلق به رسانه سبز ایران پخش برنامه های خود را آغاز کرده است. این تلویزیون در سایت خود منشور رسانه سبز ایران- رسا را منتشر کرده و اصول کلی و خط مشی دهگانه آن شبکه تلویزیونی را منعکس کرده است.

 

منشور رسانه سبز ایران از چند جهت با اعلامیه جهانی حقوق بشر، دمکراسی و آزادی اندیشه در تعارض است؛

"رسانه سبز" به جامعه فارس ایران تعلق دارد
در مقدمه منشور آمده است؛ "رسا شبکه‌ای است که به زبان فارسی (و در صورت لزوم به زبانهای دیگر) برای ايرانیان راه اندازی شده"

انتخاب زبان فارسی برای این شبکه، حکایت تلخ آن قانون اساسی ضد فرهنگی و نژادپرستانه جمهوری اسلامی است که زبان فارسی را تنها زبان رسمی ایران می شناسد و نه تنها رسمیتی به زبانهای موجود دیگر در ایران قائل نیست، حتی از آوردن اسامی آن زبانها امتناء می کند. این در حالیست که ترک زبانان در کشور ایران اگر از نظر کثرت بیشتر از فارس زبانان نباشند از آنان کمتر نیستند. براساس تجربه عراق، زبان کردی با 16 درصد جمعیت عراق به زبان رسمی و سراسری عراق تبدیل شد. اما ترک زبانان با 30 تا 35 درصد جمعیت ایران (جمعیت معادل فارس زبانان) همچنان در رسانه سبز ایران (رسا) انکار می شود.

جالبتر اینکه منشور "رسا" در همین بخش خود توجه به زبانهای دیگر را "در صورت لزوم" مورد توجه قرار داده است. به عبارت دیگر مسئولین تلویزیون "رسا" اگر لزومی حس کردند زبانها دیگر را (که البته معلوم نیست چه زبانهایی مورد نظرشان باشد. زبان انگلیسی و یا زبانهای موجود در ایران!) در آن تلویزیون مورد استفاده قرار خواهند داد. به عبارت ساده دیگر حضور و زندگی 30 ملیون انسان ترک زبان در کشور ایران ضرورت و لزومی را برای دست اندرکاران تلویزیون "رسا" ایجاب نکرده است!!

بدین ترتیب میتوان به روشنی متوجه شد که تلویزیون "رسا" تلویزیونی متعلق به جامعه فارس ایران و برای استمرار دولتمداری فارسی در ایران است و نه برای مردم ایران (که چند زبانه اند) و نه برای استقرار دولتمداری همه مردم و همه ملیتهای آن.


در چهارمین بند منشور رسانه سبز چنین می خوانیم: "رسا بر پایه دفاع ازتمامیت ارضی و وحدت ملی ‌و ارتقای شأن و جایگاه کشور در عرصه بین المللی عمل می کند و در عین دفاع از خواسته های بحق اقوام ایرانی با هرگونه جریان جدایی طلبی مخالف است."

در این بند تمامیت ارضی ( یعنی اهداف سیاسی) مقدم بر خواسته های بحق اقوام ایرانی ( یعنی مطالبات انسانی) آمده است. چرا که این بند اساسا برای تمامیت ارضی ایران تاکید شده است و خواسته های بحق اقوام مشروط به قید فوق شده است.

آیا برای هر انسان عاقلی این پرسش پیش نمی آید که چرا تمامیت ارضی ایران همواره و در متن هر منشور و یا بیانیه ایی (که از سوی رهبران سیاسی جامعه فارس ایران ارائه می شود، چنین جلوه می کند که گویا تمامیت ارضی ایران از سوی ملیتهای غیرفارس (و به قول منشور رسانه سبز اقوام ایرانی) مورد تهدید است؟

آیا واقعا ملیتهای غیرفارس در ایران تهدیدی جدی علیه تمامیت ارضی ایران هستند؟ یا اینکه دولتهای فارس در ایران، در دوره شاه و شیخ با چنین ترفندی رزیلانه ایی می خواسته اند از طرح مطالبات ملیتهای غیرفارس در این کشور جلوگیری کنند؟

اگر پرسش اول را جدی بگیریم، یعنی ملیتهای غیرفارس ساکن ایران تهدیدی جدی علیه تمامیت ارضی ایران هستند، ذهن آدمی ناخودآگاه به دو فاکتور بسیار مهم جلب می شود. و آن اینکه؛
اول؛ اگر ملیتهای غیرفارس واقعا تهدیدی جدی برای تمامیت ارضی ایران هستند، بایستی این ملیتها هم از نظر کثرت جمعیتی و هم از نظر وسعت سرزمینی که متعلق به آنان است، بسیار بیشتر از جمعیت و سرزمین متعلق به ملیت فارس ایران باشد، تا این وحشت و دلهره رهبران سیاسی جامعه فارس ایران چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون چنان وسعتی داشته باشد که در هر بیانیه و منشوری به تمامیت ارضی ایران تاکید شود.

آشکار به نظر میرسد که رهبران جامعه فارس ایران چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون به خوبی از بی حقوقی و تظلم علیه ملیتهای غیرفارس در ایران باخبرند و خشم و انزجار آنان را از سیاستهای دولتهای فارس در دو دوره شاه و شیخ به خوبی میدانند و همین ظلم و ستم و اشغالگری علیه سرزمینهای آنان توسط دولت فارس ایران، این وحشت را در دل رهبران سیاسی جامعه فارس ایران را کاشته است که در هر بزنگاه سیاسی ممکن است ملیتهای غیرفارس بخواهند زندگی سیاسی خود را خارج از جغرافیای سیاسی این کشور دنبال کنند. اگر تصویر واقعیت ایران چنین است، بایستی برای سعادت جامعه راهی را در پیش گرفت که به ترمیم نارسائی ها و امحاء تظلم علیه ملیتهای غیرفارس در ایران مد نظر باشد و آن چیزی جز به رسمیت شناختن واقعیت اتنیکی و زبانی ایران و حرکت بسوی یک زندگی پلورالیستی مملو از دوستی و صلح است. اما منشور رسانه سبز ایران دقیقا در ضدیت با یک روش دمکراتیک و با تاکید دوباره بر ادامه ظلمت و تاریکی علیه ملیتهای غیرفارس در ایران تنظیم شده است.

کنار هم قرار دادن بسیار معنی دار مفاهیم "تمامیت ارضی" و "جریان جدایی طلبی" در بند چهارم منشور "رسانه سبز ایران" است. باید از خود پرسید که؛ آیا شکل گیری جریان جدایی طلبی محصول سیاست توهین، تحقیر و انکار ملیتهای غیرفارس در ایران نیست؟ آیا واقعا اندیشه جریان جدایی طلبی از سیاست ضدبشری دولتهای شاه و شیخ در انکار و تحقیر ملیتهای غیرفارس در ایران مایه نگرفته است؟ آیا برای بازگرداندن آب به مسیر رودخانه، بایستی مسیر حرکت را هموار ساخت و یا اینکه به استمرار سیاست دژخیمانه علیه ملیتهای غیرفارس ادامه داد؟ رسمیت یافتن ملیتهای غیرفارس و زیستی با حقوق برابر، آنچنانکه در عراق و یا افغانستان روی داد تنها راه برون رفت از این گودال عقب ماندگی و نژادپرستی در ایران است.

بند دوم منشور رسانه سبز همچنان کوبیدن بر طبل دولت دینی است. این نیز بافت عقب مانده رسانه سبز را بیش از پیش برملا می سازد. نتیجه محتوم دولت دینی را در سی و اندی سال تمامی مردم با گوشت و پوست خویش احساس کرده اند و زنان، نیمی از جامعه همواره در تعرض بی امان دولت دینی بوده اند. بنابراین دولت دینی و یا هر دولت ایدئولوژیک نهایتا یک دولت توتالیتر و استبدادی است. بنابراین رسانه سبز در این جهت نیز رسانه ایی است در خدمت توتالیتاریسم و استبداد سیاسی در آینده.

دولت عرفی و سکولار و همزمان یک جمهوری دمکراتیک و فدراتیو تنها راهبرد ایران بسوی سعادتمندی این کشور و مردمان آن است.

Yunes.shameli@gmail.com
2010-09-02