هدايت سلطانزاده

دو جر ثقیل و دو سرزمین

جرثقیل ها ادامه دستان انسان بودند و دستان خادم مغز و اندیشه. یکی در سرزمین ازبلا بگذشته و دیگری در سرزمینی درمحنتی بی انتها اسیر. یکی دست بلند آزادی ، و دیگری چنگال اهریمن حکومتی مرگ زا. یکی در معادن سان خوزه در شیلی و دیگری در تپه های مرگ در زندان اوین. یکی دست رهائی و دیگری طناب دار!

هنگامی که معدنچیان گرفتار در قعر زمین ، بعداز 69 روز با تلاش های تحسین انگیز دولت شیلی ، در اقدامی بی سابقه نجات یافتند ، مردم شیلی یگانه با معدنچیان خود به نوا در آمدند:

آسمان صاف و نیلگون شیلی از آنِ توست

نسیم نوازشگر بر تو خواهد گذشت.

دشت های گلپوش تو

همچون صورتی از باغ عدن است

و چه شکوهمند است کوهساران تو.

دریا به آرامی ساحلت را می شوید

و نوید فردائی پر شکوه را می دهد.

ای مامِ  د لبندِ میهن ،

سوگند شیلی را بپذیر که درمحراب تو یاد کرد،

تو یا گور آزادگان خواهی بود

و یا پناهگاهی علیه ستم!

در بسیاری از کشور ها ، مردم ، نگران و نظاره گر تلاش نجات  دولت شیلی برای معدنچیان گرفتار در اعماق زمین بودند.رهائی معدنچیان ، جشن و پیروزی بزرگ انسانیت بود.

 و دو روز پیش در کشور ما ، جر ثقیلی در زندان اوین ، برای گرفتن جان دختر کرد بی پناهی بکار رفت! تنها اهریمن مرگ  که همواره همدست حکومتی مرگروی و زندگی کش بود ، بعدِ رقصِ مرگِ طناب دار بر حول گردن  وی ، در نخستین لحظه های طلوع سپده دم ، او را به اعماق تاریک زمین روانه کرد! آیا در عزای او سرشگی بر گونه ای فرو افتاده است؟