اخلاقیات
در مبارزات
ملی (1)
دکترعلیرضا
نظمی افشار
کالیفرنیا
هیجدهم
اکتبر 2010
ای شهان
کشتیم ما خصم
برون
ماند خصمی زو
بتر در اندرون
کشتنِ این،
کار عقل و هوش
نیست
شیرِ باطن،
سُخرهِ خرگوش
نیست
دوزخ است این
نفس و دوزخ
اژدهاست کاو بدریا
ها نگیرد کمّ
و کاست
سهل شیری دان
که صفها
بشکند شیر
آنست آن، که
خود را بشکند
شیر و
نخجیران مثنوی
مولوی
اگر
چه حکایت حرکت
ملی
آزربایجان و
ترکان ایران
برای استرداد
حق حاکمیت ملی
و احراز
استقلال(اقتصادی-سیاسی و
جغرافیائی)،
شباهت کاملی
با تمثیل شیر
و نخجیران
مولوی ندارد،
ولی دارای وجوه
تشابه
فراوانی هست
که من به
بهانه این
تشابهات و به
نیت کسب انرژی
مثبت از سخنِ
مولانا، چهار
بیت نا متواتر
از دفتر اول مثنوی
را مطلع
عرایضم قرار
دادم.
تمثیل شیر و
نخجیران، روایت
حال
نخجیرانیست
که در سرزمین
خویش به زندگی
آرام و
هارمونیک خود مشغولند
و از مواهب
طبیعت امرار
معاش میکنند. در این
مرغزار،
شیری نیز مسکن
یافته است که
بحکم غریزه طبیعی "بقایش
در گروِ قتل
سایر موجودات
زنده آن نخجیرگاه
است" واشتهای
سیری ناپذیری
دارد. نخجیران
که تعرضات شیر
را مانع بقایِ
خویش میدانند، با
تدبیر، تعقّل
و هماهنگی،
شیر را مغلوب
میکنند. من
این چهار بیت را
از هفده بیتِ
بعد از غلبه
نخجیران بر شیر،
انتخاب کرده
ام که مولوی
اهمیت و لزوم
مبارزه با شیر
درون و نفس
امّاره را
توضیح، و
مخاطرات آنرا
از
خطرات "شیر
بادیه"
وحشتناک تر
میداند.
ما امروز اگر
چه بر شیر
"برون"، هر
چند که یال و
دم ریخته
باشد، غلبه
نکرده ایم،
ولی همانند
نخجیران، این
واقعیت را که "بقای
او ملازم فنای
ماست"
شناسائی
کرده،
و اینکه او برای
ارضای اشتهای
خویش کمر به
قتل ما و سایر
نخجیران این
مرغزار بسته
است پی برده
ایم.
ما امروز در
سطح وسیعی از
ملت خویش، آن
بیداری و
آکاهی ملی را
مشاهده
میکنیم و
میتوان گفت که
این رنسانس تا
حصول هدف
نهائی،
و کسب حاکمیت
ملی،
هر روز شتاب
و بُعد مضاعفی
خواهد گرفت. من
همانطور که بار
ها نوشته و
مگرراً در
برنامه "آنا
یوردو" گفته
ام این
رشد آگاهی
ملی، تا حدّی
مرهون
فداکاریهای
مبارزان ملی، ولی
اغلب معلولِ تفکرات
غیر انسانی،
سلطه جویانه،
و نژاد پرستانه
رهبران ملت
متخاصم چه در
کنار "چاه
جمکران" و چه در
کنارهِ
اقیانوس
کبیر،
"وست وودِ
کالیفرنیا" است. تجاهر
در بی
حرمتی های
وقیحانه،
حمایت از
تفکرات نژاد
پرستانه، دم
زدن از خاک و
خون، و له له
کردن برای
تشکیل
امپراطوری
نژاد خالص آریائی
در غربت، از
مخفیگاههای
ممالک بیگانه
، لجاج
در ترک ستیزی
مزورانه،
وپرده دری های
جبران ناپذیر
در تمام گفته
ها ونوشته ها
و فیلم ها و
نمایشات و
خواسته
هایشان
کار را بجائی
رسانده است که
بعضی از کباده
داران و
نخبگانِ پارسی
نیز،خود، به امر
شقاق وتجزیه
فکری اعتراف و
مانند یک بمب
ساعتی، مترصد
و هراسانِ
زمان مقّدر و
تجریه فیزیکی
هستند.
این حالت بمن
جسارت میدهد
که که از زبان
مولانا بگویم:
"ای شهان
کشتیم ما خصمِ
برون".
در این
گفتار که شاید
اگر عمر و
مجالی باشد به
تسلسل ادامه
خواهد یافت،
منظورم
هشدار دادن
از خطر "خصم
درون" است. یعنی
چطور در این
مرحله، تنزیه
و تزکیه داخل
حرکت، نه تنها
در حد
مبارزاتمان
با
"خصمِ برون"
مهم است
، بلکه برای
حفظ قدیسیت و
سلامتش، بر آن
ارجحیت
و اولویت نیز دارد.
ما
آزربایجانی
نمی خواهیم که
مرکز توطئه و
ترور شخصیت، پاپوش
دوزی های پست
فرطانه و بی
عفتی ها، سود
جوئی ها و
تزویر ها، خود
بینی ها و خود
فروشی های
سیاسی و اخلاقی
باشد.
آزربایجانِ
مورد نظرِ من
جامعه ای است
اخلاقی، که
عدالت و انصاف
پی بنای تمام
اصول و
قرارداد های
آن باشد
"با دوستان
مروت، با
دشمنان مدارا".
مگر ما بر
علیه بی
عدالتی نمی
جنگیم؟
اگر آنچه
امروز آنچه با
خویشتنِ خویش
میکنیم، نشانی
از آنست که
فردا خواهیم
داشت، چرا گله
میکنید که "ما
قادر به شکستن
جداره جامعه
نیستیم و توده
مردم بما نمی
پیوندد"
اطلاعات من
از داخل، معلوماتِ
دستِ اول
نیست، ولی در
خارج، از بَدوِ
این حرکت، در
مرکز آن حضور
داشته ام و با
تمام بی مهری
ها وکم مرحمتی
های کباده داران،
و بی مروتیِ
سازشکارانهِ
محلّلان آنها،
هنوز هم، در
خدمتتان هستم
و تا نفس دارم
از این وظیفه خطیر
کنار نخواهم
رفت.
مشاهده عینی
و مستقیم من
آنست که
فعالانِ سالم
در خارج یا
انفرادی عمل
میکنند یا در
سایه و حاشیه
فعالند.
مگر این همان
نیست که
دشمنان مان
میخواهند؟ در هر
امری اگر
دنبال دستان
توطئه گر
میگردید،
ببینید
چه کسی ساکت
نشسته و از
این اتفاق سود
میبرد.
من بشما قول
میدهم، دشمن
اصلی ما، یعنی
فاشیزم فارس،
چه در قالب
حکومت جمهوری
اسلامی و چه
در هیاتِ
اپوزیسیونِ
همان حکومت در
خارج،با آنکه
خوب میدانند
که "پاشنه
آشیلِ"
ایرانِ
یکپارچه،
آزربایجان و
ترکان ایرانند،
ولی میبینید،
منفردا و
متحدا،
آنچنان از
"ما" خاطر
آسوده اند که
میدانند آب از
آب تکان
نخواهد خورد. آنها از
اول، بازی را
برای ما باخته
میدانند.
بهمین دلیل است
که حتی تقیه
مرسوم را هم
ضروری
نمیدانند.
آنها ما و
حرکت ما را،
با ایادیِ
خویش، ارزان
خریدند و ما
چه ارزان بر
"آزربایجان"
چوب حراج
کوبیدیم و دمی
کوتاه، چون
"دون کیشوت"،
سوار براسب چوبی
شدیم یا چون
پشهِ مولانا "اینک
این دریا و
این کشتیّ و
من" ادای
ناخدا ها را
در آوردیم.
البته
انشالله این
مطلب، قیاسِ "مع
الفارق" است و مسلما
جز در مورد
معدودی
"مشارُ
بالبنان" مصداقی
ندارد، ولی
همیشه، در طول
تاریخ،
زخم "فریب
خوردگانِ
دوست نما" از
"دشمنان
واقعی"
کاری تر بوده
است.
سزاوار نیست
از ایثار نا
متناهی
فعالان داخل،
خاصه جوانان
شجاع و با
ایمان که جان
و هستی و آزادی
و تحصیل و شغل
و مقام و
عائله خویش را
در ترازوی
وجدان، با
مصالح ملی
میسنجند و غایتا،
مصالح و
مقدرات ملی را
بر همه
آنها ارجحیت
میدهند برای
ارضای تمنیات
شخصی، جبران عقده
های درونی و
هوسهای
مالیخولیائی،
اینچنین نا
جوانمردانه
سو استفاده
شود.
بحث مورد نظر
من "اخلاقیات
در مبارزات
ملی" است.
دشمنان ما،
سالهای سال،
زیرکانه تخم
لقّی در دهان
یاوه گویان و
از طریق آنان،
در ذهنِ ساده
لوحان ملت ما
انداخته
بودند و آن
اینکه "مواظب
باشید در حرکت
ایجاد بگو
مگوی داخلی و
حرف و حدیث
پیش نیاید که
دشمنان سو
استفاده
میکنند"
من مدتی سکوت
کردم، و
مدتهاست که به
حداقل اکتفا
نموده ام، ولی
در این سن و
سال، و در این مرحله
از شرایط حرکت
ملی و اوضاع
جهانی، سکوت را
جایز نمیدانم.
پدرم که
تاثیرات
فراوانی از او
گرفته ام مدام
میگفت:نفرین
خدا بر ظالم
باد،
نفرین مضاعف
بر مظلوم، و نفرین
ابدی بر آن
باد که ظلمی
را میبیند
وبرای حفظ مصالح
و موقعیت خویش
سکوت میکند.
سکوت ما
امروز به عذر
اینکه در حرکت
دو دستگی ایجاد
نکند؛ بمثابه
طبیبی است که
مریضی را بعلت
سرگیجه به
حضورش ببرند و
طبیب عوارض
غده مغزی را
مشاهده کند
ولی از
ترس اینکه
مبادا روحیه
بیمار خراب
بشود از آزمایشات
رادیولوژی و
یاتالوژی
لازم امتناع
کند تا
بیمار نا راحت
نشود. و
طبیعتا، غده
سرطانی تمام
مغز و سیستم
اعصاب بیمار
را فرگیرد. اگر آن
طبیب به سوگند
نامه بقراط
خیانت کند و
آسوده
بخوابد، من به
وجدان ملی
خود، در این
برهه از عمر،
خیانت نخواهم
کرد. من
نه رای کسی را
میخواهم که از
توطئه و تخریب
بهراسم، نه با سه
نفر تشکیلاتی خواهم
ساخت که بجمع
رهبری ملحق
شوم، و نه
مریدان و
مقلدینی
میخواهم که
نرخ خود را در
بازار مکاره
حراج
آزربایجان
بالا ببرم.
من این بحث را
در چهار قسمت
مجزا ولی
مربوط به سرنوشت
حرکت ملیِ
ترکان ایران،
تهیه خواهم
کرد. طبیعتا
نگران بایکوتِ
آن، از طرف
اکثر میدیای
خارج نیز
نیستم
چرا که اینها
را،
بنا
بدرخواست
یاران داخل
مینویسم و
همزمان با
میدیای خارج،
مستقیما برای
تکثیر در داخل
ارسال خواهد
شد.
بخشهای چهرگانه
این نوشته
عبارتند
از:
1 -اخلاقیات در
مسایل سیاسی
2-اخلاقیات
در مالی
3- اخلاقیات
در مسایل
رقابتی
4- اخلاقیات در
مسایل عفتی و
اجتماعی
اول :
اخلاقیات در مسایل
سیاسی
من اخلاقیات
سیاسی را در سه
مبحثِ
عدم
وابستگی،
ظرفیت شناسی،نیت
سالم و
شفافیت
مورد تحلیل
قرارخواهم
داد.
الف:
عدم وابستگی
نخستین
ضرورت اخلاقی
در مسایل
سیاسی "عدم
وابستگی"
است. در
سیاست، هر
حرکتی که صد
در صد مستقل و
غیر وابسته
نباشد،
بالقوه، آلت
بیگانه شدن وبر
علیه خود
شوریدن است. یاد
دارم وقتی مسولیت
آموزش و پرورش
ارومیه را در
سی سالگی قبول
کردم، پدرم که
مربی من و
تمام
فرهنگیان شهر
بود، در اداره
بدیدنم آمد. منهم که
پیش همکاران
بر خود
میبالیدم که
"بانی فرهنگ
مدرن ارومیه،
شهردار و
فرماندار
سابق" بدیدنم
آمده است،
گفتم: ده ده،
شما نباید به دیدن
من به اداره
تشریف
میآوردید. گفت من
بدیدن پسرم نیامده
ام.
آمده ام به
رئیس فرهنگ
جدید گوشزد
کنم که
در مسایل مالی
و سیاسی و
اخلاقی، نود و
نه در صدر
درستکاری،
یعنی دزدی و
خیانت و بی
عفتی است.
بعضی اصول
همیشه "مطلق"
هستند.
کمی خائن، کمی دزد،
یا کمی بی
ناموس
نداریم.
اگر کسی
مطلقا مستقل،
یا درستکار و
یا با عفت
نباشد، چون قیودِ
"تقریبا"، "کمی"،
"نسبتا"، در
این اصول جائی
ندارند، لذا
اوخود
فروخته،
نادرست و بی
عفت است و لاغیر.
حرکت ما، و
پروسه رجعت به
خویش که شاید
از دشوار ترین
"رنسانس"
هایِ تاریخ
خواهد بود، به
مثابه آن نهال
سرما زده ایست
که در بهاران،
خرده جانی
میگیرد و
مسلما در
برابر شته و کرم
و آفات بسیار
صدمه پذیر
است. حرکت
ما، آن کودکِ
تازه از بسترِ
بیماریِ حصبه جان بدر
برده است،که هرعفونتی
او را از پای
در میاورد.
ما امروز
باید از هر
مطلب، عمل و
شخص تقریبا
مشکوک، یا
مختصر مخدوش، اجتناب
کنیم.
حکایت ما با
ملتهای دیگر
که جا افتاده
اند بسیار
متفاوت است.
ما آن آزادی و
گشاده دستیِ
تعامل با
مشکوک را
نداریم که به
توجیه
"انشالله
گربه است"
متوسل شویم.
عدم وابستگی
از دیدگاهی
دیگر نیز لازم
به
بررسی
است.
یک حرکت سیاسی
هویت خواهی در
ایران، مانند
یک پروژه علمی
یا اقتصادی و
یا عام المنفعه
نیست که
افراد،
موسسات یا
دولتهائی
بعنوان یک
"سرمایه گذار
ساکت" در آن
سرمایه گذاری
کنند و ساکت
بنشینند و
منتظر نتیجه
آن باشند. هویت
خواهی ما باید
از دیدگاههای
متعدد تحلیل و
آنالیز شود.
ما باید منافع
و مصالح
"غیر" را
نسبت اهداف
خویش طبقه
بندی، و
اولویت های
آنان را تعریف
کنیم. (آنکه
میگوید
چرا
عده ای
میخواهند
موضوع
آزربایجان را
پیچیده جلوه
دهند، در حالیکه
مساله بسیار
ساده است: ما
استقلال
میخواهیم از این
ساده تر چه
میخواهید.)
عکس مار را
میکشد که فقط
برای اغفال و
تحمیقِ ساده
لوحان بکار می
آید. سهل
انگاری این
پروسه دشوار،
که هرگوشه اش
با منافع
قدرتی،
حکومتی و
دولتی درتضاد
و تناقض است،
یا مولودِ جهالت
است و
اسبابِ عدم
صلاحیت، یا
معلول فقدان
صداقت است، که
باز موجب عدم
صلاحیت مضاعف میگردد.
درد اینجاست
که ملل دوست و
برادر،
خود
تضادی ی با
استقلال ما
(یا اقلا نحوه
آن)
دارند و کادر
رهبریشان،
تعاملات و
تناقضاتی
دیگر. دول
بیطرف نیز
طبیعتا بدلیل
فقدان
علاقه و اهمیت،
درک درستی از
شرایط ما
ندارند. و
غایتا دول
ذینفع هم که
هزاران بازی
در انبان
شعبده هایشان
برای ما
انباشته اند.
فقط یک ذهن
ساده و بی
خبر، یا
یک شیادِ مغرض
ومزور، میتواند
کار ما را
ساده قلمداد
کند.
این خود، حربه
ای ویرانگر
است که دشمنان
ملیت ما بدست
ما داده اند
که بدویم و به
مقصد نرسیم،
بالش دیگری است
که زیر سر ما
بگذارند و لا
لائی بگویند،
تا بخواب
غفلتی که
پیشینیان
رفتند و همه
چیز مان را از
حکومت و سلطنت
و ملیت و.......
بباد دادند،
برویم.
آزربایجان و
احراز حق
حاکمیت آن، از
مسایل پیچیدهِ
خاورمیانه و
منطقه است. مصالح و
منافع خودی و
بیگانه
این امر را
آنچنان مغلق میکند،
که من میدانم
بر جسته ترین
تحلیل گران
امروز، که
براحتی برایِ
دنیا نسخه
مینویسند،
این مساله را
دشوار و پر
تلاطم
میبینند.
بر گردیم بر
سر موضوعِ
"اخلاقِ
سیاسی".
دول ، موسسات
و افرادی که
میتوانند در امر
ما ذینفع باشند،
و
سرمایه گذاری
کنند، چندین
گروه یا دسته
هستند.
اول
حکومتهائی
که بر
ملل برادر
حکومت میکنند
نظیر حکومت
جمهوری
آزربایجان که
بر پاره کوچکی
از سرزمین ما
و گروه کوچکی
از ملت
ما(ترکان آزربایجانی)
حکومت میکند.
در سالهای
اخیر، تنها
کسی که
شجاعانه و
بعنوان یک
مقام رسمی، در
بالاترین
شرایط بین
المللی "درد
آزربایجان
جنوبی" را
مطرح کرده است
یکی از
فرزندان عاقل
و
سیاستموداران
بر جسته
آزربایجان
مرحوم پرزیدنت
حیدر علی اوف
بود که در
اولین ملاقاتش
در کاخ سفید،
با پرزیدنت
بیل کلینتون
مطرح کرد. این مرد
برجسته
نزدیک 45
دقیقه از
یکساعت
ملاقات محرمانه
خود با رئیس
جمهورآمریکا
و معاون او را
صرف موضوع
آزربایجانیان
واقع در ایران
کرده و با کمک
"ال
قور"(معاون
کلینتون)،
حضور، مسایل و
مشکلات
ما را به کلینتون
تفهیم کرده
بود من این
امر را توسط
یکی از
نزدیکانِ
ایرانیِ
مرحوم علی اوف
غیر مستقیم، و
از زبان
پرزیدنت
کلینتون
مستقیما
شنیده ام.
ولی تردیدی
نیست که "وارث
ریاست
جمهوریِ ایشان"
نه از
سیاستمداری
پدر بهره
چندانی دارد و
نه از حسن نیت
ایشان نصیبی
کافی.
در سیاست
"حفظ موازنه
مثبت" معلول
تدبیر، شفافیت
و کنترل است
که اگر دو
جنبه تدبیر و
شفافیت را از
دست داد و فقط
به عامل کنترل
منجر شد، آنوقت
پالیسیِ
موازنه مثبت
به "بازی نعل و
میخ"
منتهی میشود.
من سیاست
جناب پرزیدنت الهام
علی اوف
ومشاوران او
راچه از
باکو،
چه از مسکو،
و چه از
برنامه ریزان
شرکتهای نفتی
"دیک چینی"،
برای ما، در
آزربایجان
جنوبی وایران،
غیر مفید،
منزوی کننده،
ومضر میدانم. خاصه
اقداماتی را
که بعد از
تذکر کتبی و
مستقیم و
محرمانهِ کاخ
سفید در
دسامبر 2007عجولانه
انجام
دادند(در این
باره، اگر
ایجاب کرد در
قسمت "اخلاقیات
مالی" صحبت
خواهیم کرد.)
ملت ما
در داخل، ضمن
تعلق شدید به
آزربایجان شمالی(تنها
دولتی که ما
را در دنیا
نمایندگی میکند)
و حساسیت شدید
به مصالح و
مشکلات آن،
خاصه قره باغ،
از اینکه
سرنوشت ما
بدست دولت
فعلی باکو و
یا مشاوران
روس او رقم
بخورد دلِ
چندان خوشی
ندارند، خاصه
که ایشان خود،
در اداره 6 میلیون
برادران و
خواهران
آنسوی ارس، با
استاندارد
"اخلاق،
عدالت و
انصاف" مورد
نظر جنوب، حسن نیت
و حسن
تدبیر کافی
نشان نداده
اند.
حساب خاک و
ملت
آزربایجان در
شمال، برای ما
از حساب کادر
رهبری موجود
آن، کاملا
جداست. من
معتقدم،
اعمال گروهِ
الهام علی اوف
در باره
آزربایجان
جنوبی، نه از
حسن تدبیر، و
نه از حسن نیت
برخورداراست
و اگر عمری شد
در آن باره
مطلبی خواهم
نوشت.
ملت
برادر ترکیه
ودولت های آن
نیز همیشه دو
سیاست نسبتا
متفاوتی در
موضوع ما
داشته اند. بهر
حال، دولت های
آن، در
طول تاریخ
معاصر(خاصه
بعد از ملاقات
رضا شاه با
مرحوم آتاتورک)
بجهات عدیده
وملموس،
موضوع ما را با
تعاملات و
بده، بستان های
متعددی منظور
داشته است. در حکومت موجود،
اقلا یک سیاست
شفاف، مشهود
است و
آن اینکه،
دولت جناب
اردوغان و حزب
او، هر حرکت
یا بیانی را
که با مصالح
دولت اسلامی
ایران متغایر
باشد، بر نمی
تابد. و شاهد
این امر
فعالان ملی
ساکن و یا
تابع ترکیه
هستند، ولی بر
خلاف تمام پیش
فرض ها
میبینیم که حتی
تئوربیسین
های
حقوق بگیر و
رسمیِ آن، از
آزربایجان
جنوبی و مسایل
استقلال
آن(یعنی تجزیه
ایران) صحبت
میکنند و آب از آب تکان
نمیخورد. یا این
تضییقات
اصالت ندارند
یا این تئوری
ها فاقد
صداقتند.
در مورد
ممالک دیگر،
از آنجائیکه
ملتها با ما تعلق
طبیعی، ارتباط
فرهنگی یا
اتنیکی
ندارند، فقط از
دولتها صحبت
خواهیم کرد.
بعد از باکو و
آنکارا اگر
نقطه سومی در
جهان، به موضوع
ما توجهی نشان
میدهد واشنگتن
است.
این توجه نه
بدلیل اعتقاد
به حقانیت ما،
و نه به جهت
جلوگیری از
اجحاف ملی، بلکه به
منظورِ
استفاده
ابزاری برای
کسب قدرت در
اهرم تقابل
با
حکومت تهران
است. از
آنجائیکه
گسترهِ
این تقابل،
از تعامل و
سازش در امر
نیروی اتمی تا
بمباران
اتمی، وسیع، و
غیر قابل پیش
بینی است،
لذا
موضوعیتِ
حقوق ملی
آزربایجان
جنوبی منتفی و
استفاده ابزاری
از آن مطرح
است. من
در سال 2003 با امکانات
شخصی
خویش، و در حد
وسع مالی و
جسمی خویش،
برنامه محدود
"آنا یوردو"
را 18 ماه اداره
کردم که بدلیل
ناراحتی قلبی
منجر به جراحی
قلب باز،
تعطیل شد. ولی
در چهار سال اخیر،
اگر به خفت
وابستگی و
انقیاد، که
آغاز تمام
کجروی هاست،
تن میدادم
حالا شبکه
تمام وقتی
بنام خود و در
عمل برای خدمت
به بازیگران
پشت پرده "نجات
آزربایجان"
همانند اشغال
آزربایجان در
جریان حکومت
ملی، در
اختیار داشتم.
تنها تفاوتی
که این بار با 64
سال پیش دارد،
اولاً
دراینست که
میراث خورانِ
مدعیِ حکومت
ایران، فاشیت
تر از "پادشاه-
بچهِ آنزمان" هستند و
ابزار "نجات"
امروز، تهدید
واشنکتن، یا
بودجه مرحمتی
لندن به قشون
رزم آرا نیست،
شاید مدیا و
مطبوعاتی است
که ما را با
هیجان وتحریک
و دشمن سازی و
خودشکنی
مشغول، و چشم
بسته و
پراکنده وارد
میدان
براندازی
کنند یا در
برابر امر
انجام شدهِ
براندازی، ما
را دست خالی
ولی گوشهاپر
از طنین عربده
های تو خالی،
باز، به اسارت
ملی در آورند
که این وعده
را به صاحبان
اصلی ایران
یعنی "پرشین
ها" داده اند.
یکی از
فعالان
شایسته و
تیزبین،
پنجسال پیش تلویحا
بمن ایراد
گرفت که چرا
از دبیر کلیِ
"داک"
استعفا داده
ام. و غیر
مستقیم آنرا
به "مذب ذب
مآبیِ" من
تعبیر میکرد. امروز
بهتر میتوانم
توضیح بدهم. چون هدف
من فقط خدمت
است و کارآئی،
و احتیاجی
برای خود
نمائی و عقده
گشائی ندارم
هروقت در هر
مقامی که دیدم
مفید نیستم
کنار میروم تا
مسئول مفید
تری جای مرا
بگیرد. و
خوشبختانه
آقای دکتر
درختی
که انسان
سالمی است جای
مرا گرفت ولی
پشت پرده را نمیدید
که "داک" برای
سرگرم کردن
آزربایجانیان
منحرف میشود.
من آنروز صدای
پای توطئه را
شنیدم و امروز
همه جای پای
آنرا میبینید. سه سال ملت را
مشغول کردند که
"داک" را
تجزیه کنند و
سه سال
دیگر
که بهم
بپیوندند.
تراژدی تجزیه
داک و کمدی
الحاق نا موفق
آن، شش سال
موضوح بحث
حرکت ملی ما
بود. چه
فعالینی ترور
شخصیت شدند و
چه
علاقمندانی
بی علاقه، که
حسابش با کرام
الکاتبین است.
البته دراین
میان قصد رقیب
زدائی و آینده
نگری های شخصی
اولین هدف بود
که با
تخطئه و ترورِ
هر که سرش به
تنش میارزد و
تحبیب و ترفیعِ
آنکه "مال- قره
یه زیانی
یوخیدی"
ادامه
مییافت.
تازه آنهم
برای تشکیلاتی
که وقتی آقای
رضا سلحشور
این مبارز
باشرف و صادق،
از آن استعفا
کرد تا با
دکتر چهرگانی
کار کند، من
دکتر را به
واشنگتن برده
بودم و در
منزل ایشان،
در ضیافت شام
بودیم. متاسفم
که این
تشکیلات غیر از کادر
رهبری، یکنفر
عضو اضافی
نداشت تا
مسوولیت
ایشان را
بعهده بگیرد. بی
اراده یاد یکی
از دلال های
معتبرو
سالخوردهِ
سانفرانسیکو
میافتم که در باره
یک "شاپینگ
سنتر" بمن گفت:
"علی، در سی
سال گذشته، این
مرکز تجارتی
را آنقدر برای
فروشندگان آن
فروخته و برای
خریداران
جدید، خریده
ام که که از این
مرکزِ صد ها
ملیون دلاری،
همان مقدار
دلالی گرفته ام"
طبیعی است که
انسان اگر
بطور فوق
العاده جاه طلب،
و افزون خواه
باشد و بخواهد
از "ظرفیت وتوانِ"
خویش بیشتر
عمل کند باید
به عامل دیگری
دست بدامن
شود.
این عامل
میتواند
عوامل خودی باشند
که قابل
حسابرسی
ومشاهده و گفتگوست
و یا عوامل
بیگانه، که استتار
و اختفا آن
ضروری است و خاطی
به انواع حیل
متوسل میشود
که در کتمان
آن موفق شود. ما
امروزصحبت از
دو کشور و ملت
برادر کردیم
واز کشور ثالث(آمریکا)
سخن بمیان آمد.
تنها حکومتی
که باید توضیح
داد حکومت ما
و دشمن ماست. و
آن حکومت شونیزم
شیعه دوازده
امامی فارس
است. که
آنچنان عوامل
و ایادی
گسترده دارد
که انسن گاهی
از ایبن
ارتباطات
کامپلکس سر
گیجه میگیرد
در گفتار
بعدی از حکومت
تهران و ایادی
آن صحبت
خواهیم کرد.
ولی
برای حسن ختام
و یاد آوری میگویم
که: حرکت ملی
آزربایجان و
ترکان ایران،
همانطور که رهبری
تبریز، تا حال
توانسته است
آنرا مستقل، عقلانی
واخلاقی
نگهدارد، تا
طلوع خورشید
آزادی
نیزهمانطور
باید بدون
وابستگی،
متکی به منابع
فکری، سیا سی
و اخلاقی خویش
پیش برود.
تانری تورکی
قوروسون