دکتر
علیرضا نظمی افشار
آینده و
چشم انداز
جنبش هویت
طلبی در
آزربایجان
متن
سخنرانی دکتر
علیرضا نظمی
افشار در اتاق
کنگره ملتهای
فدرال ایران
مورخ جمعه 12
نوامبر 2010
دوستان
گرامی، حضار
محترم سلام
عرض میکنم.
از
کنگره ملتهای
ایران فدرال
سپاسگزارم که
وظیفه سنگین
مبارزه همگام
و هم آهنگ
ملتهای ایرانی
را برای دست
یابی به عدالت
اجتماعی، کسب آزادیهای
فرهنگی و
سیاسی و رفع
تبعیضات ملی بر
عهده گرفته
است و از بر
گزار کنندگان
این تالار گفتگو
خصوصا جناب
نوهان، جناب
شهریار، و
همکارانشان
متشکرم که این
وظیفه را
امروز به من
محول کرده اند
و از یارِ
دیرینم جناب
دکتر کریم عبدیان
ممنونم که این
موضوع را برای
من تکلیف نمودند.
موضوع
بحثِ ما امروز
“آینده و چشم
انداز جنبش هویت
طلبی در
آزربایجان ”
است که بعد از
عرض مقدمه ای
به شرح آن
خواهم پرداخت.
بلافاصله
بعد از ذکر
این عنوان،
توضیح این مطلب
را ضروری
میبینم که هر
چند
آزربایجان
سرزمینی از
مناطق متعدد
ترکان ایران
است ولی در ادبیات
سیاسی امروز،
عنوانِ
“مبارزات ملی
ترکان
آزربایجان”،
بدون تردید در
برگیرنده مبارزات
ملی تمام
ترکان ایران
است چه در
سرزمین
آزربایجان،
چه در خراسان،
چه در تهران و
مرکز، و چه در
جنوب و
قاشقایستان.
ما
عملا و بحق
آزربایجان را
با مرکزیت
تبریز، نماد و
سمبل تمام
حرکات
آزادیخواهانه
ملت ترک متوطن
در سراسر
ایران
میدانیم.
مبارزات
آزادیخواهانه
ما، دارای
خطوط قرمزی
است که تخطّی
در آنها و تعرض
بر آنها و
عدول از آنها،
قابل مذاکره
نیست.
نخستین
آنها، هویت
راستین ملی
ماست. “هارای
هارای من
تورکم”
آنکه
ما را آذری
میخواند،
دانسته و یا
انشالله
ندانسته قصد
اهانت و
انتساب هویت
مجعول استالینیستی
یا رضا خانی را
بما دارد.
انتساب
آزربایجانی
هم منصفانه نیست
چرا که ما
معتقدیم در
آزربایجان
ملتها دیگری
هم سکنی دارند
وآزربایجان
را بحق، و
متساویا موطن
خود میدانند و
نهایتاً، در
حق ما نیز،
اطلاق
آزربایجانی،
شمول ناقص
بوده و در برگیرنده
تمام اعضای
ملت ترک ساکن
ایران نیست.
پس
“اولین خط
قرمز ما هویت
ترکی ماست”
ترک آزربایجان
ترک خراسان
افشار، ترک
قاشقای ، ترک
خلج.
دومین
خط قرمز در
حرکت ملی
ترکان ایران
“محوریتِ
آزربایجان با
مرکزیت تبریز
است”.
سایر
خطوط قرمز
حرکت ملی
ترکان
آزربایجان را بموقع
و به تناسب
باستحضار
خواهم رساند.
حالا
برگردیم سر
مطلب.
اجازه
میخواهم
مقدمهِ بحث
خود را با این
عبارت آغاز
کنم که بعقیده
من:
“در
نظام انسانی
مقدم بر همه
تعلقات مسلکی
و ایدئولوژیکی،
و کلیه
وابستگی ها ،
عِرقیّت و هویت،
یک امر در راس
و صدر
اعتقادات من
قرار دارد و
آنهم : اولویت
شرف و حرمت
انسان و شان
والای انسانی
است.
و
در نظام
اجتماعی نیز
معتقدم که:
ماحصل تمام تقلای
های بشری در ”
تولید نیکو و
توزیع عادلانه”
خلاصه میشود.
پس،
من بعنوان یک
ترک
آزربایجانی
برای سه هدف زنده
هستم و برای
آنها مبارزه و
تلاش میکنم.
1 –
حرمت انسانی
2 –
باروری و
شکوفائی تولیدی
3 –
توزیع
عادلانه، در
تمام زمینه
هایِ اقتصادی،
شغلی، سیاسی،
ملی، فرهنگی و
اجتماعی
شما
اینها را برای
من و آحاد
جامعه من
فراهم کنید ،
بشما قول
میدهم اگر شده
در به در، و
منزل به منزل،
در سراسر
ایران بگردم
تا رضایت ملت
ترک ایران را
فراهم کنم،
اینکار را
خواهم کرد.
ولی وقتی
میبینیم به
حرمت انسانی
ما تجاوز
میشود، خطه
آزربایجان
تعمدا و با
نقشه قبلی(پری
میدیتیتد
پلان) به یک
سرزمین سوخته
بدل میشود
وملت ما
همانند سایر
ملل تحت ستم
ایرانی، نه
تنها، به جزئی
از سهم خود در
زمینه های اقتصادی
و اجتماعی و
سیاسی و ملی و
فرهنگی
نمیرسد، بلکه
با لطائف
الحیل روز
بروز محروم
تر، منزوی تر
و مغضوب تر
میشود آنجا
آخر خط است، و
طبعاً، مردم
آزربایجان
ساکت نخواهند
ماند ومن نیز
نمیتوانم
سکوت اختیار
کنم.
1 –
راجع به حرمت
انسانی: من
بارها گفته ام
تجزیه، با
تجزیه عاطفی
آغاز میشود،
با تجزیه فکری
شکل میگیرد و
با تجزیه
فیزیکی انجام
میپذیرد. تازه
این در ترکیب
و پیوند
انتخابی و آزاد
است حال اگر
این ترکیب
تحمیلی،
یکطرفه، فورس
ماژور، بوده و
با تانکهای
رزم آرا انجام
شده باشد اصل
مسئله منتفی
است.
وقاحتِ
این داستان
اتهام تجریه
طلبی و جدائی خواهی،
هرچند که قیاس
مع الفارق است
ولی این فکر و
تصور شبیه
آنست که
چاقوکش
متجاوزی به
خانه زنی یورش
برده و او را
دست بسته
سالها، مورد
تجاوز قرار داده
و مستمرا
ملامت کند که
آن زن به
پیوندشان بی
وفاست و قصد
جدائی دارد.
این
ترک ستیزی بی
امان آنچنان
در ارکان و
ارواح ملت فارس
رخنه کرده است
که حتی شریف
ترین، ظاهراً
بیطرف ترین، و
با سوادترین و
عادی ترین
افراد این
جامعه هم
اهانت به ترک
را یک امرعادی
میشمارند،
شما این را در
فیلم هایشان،
افسانه هایشان،
ترانه
هایشان، جوک
هایشان،
تاریخ های مجعولشان
و اشعارشان
میبینید و
بعنوان یک امر
عادی و مرسوم
از کنار آن رد
میشوید. من از
وثوق الدوله،
و مستوفی و
میرزاده عشقی
و اخوان ثالث
صحبت
نمیکنم.ازهادی
خرسندی که دهه
ها در دنیای
دموکرات غرب
زیسته، و در
کشور چند
ملیتی آمریکا
فعالیت داشته
و صدای منظومِ
دموکراسی خواهی
ملت مدرن فارس
است، وقتی از
سکوت
آزربایجان
نسبت به حرکت
سبز عصبانی
میشود و میخواهد
بگوید که
آزربایجان
لیاقت پیوستن
به حرکت سبز
را نداشت،
میگوید:
اگر
که سبز گشته
ام، بگو به
مدعی، که کن
”
رنگ علف شدم
ولی طعمه
خر نمیشوم “
جواب
اینست که جناب
خرسندی، ای
نمونه دموکراسی
پارسی، ملتی
که لوحه مجعول
کوروش را
آرمان خود
کرده اید، ” آن
جایتان،
بسوزد ما
انسانیم، سگ
یا خر نبودیم
واین دفعه هم
خر نشدیم و
هرگز نخواهیم
شد،سبزه و رنگ
سبز مال شما! “
یا
وقتی مجمع دوم
کنگره جهانی
آزربایجان در
واشنگتن
برگزار و من
صدر کنگره
انتخاب شدم
خسرو شاهانی
جزو فحاشی هائی
نوشته بود که
آزربایجان
برای خودش
کنگره انتخاب
میکند و اله و
بله، و توطئه
و خیانت و ……و در
پایان نوشته
بود که البته
نباید این
مسائل را ساده
گرفت و از
اعمال
آزربایجانی
ها غافل شد هر
چیزی از اینها
امکان دارد،
وی ادامه می
دهد ، بگذارید
داستانی
بگویم: روایت است
در میدان شهری
کبوتر هوا
میکردند
پیرمردی هم با
الاغش وارد
میدان شد.
گفتند عمو
اینجا چکار
میکنی گفت
شنیدم کفتر
هوا میکنند،
گفتند عمو تو
که کفتر نداری
این که الاغ
است گفت بله
میدانم
الاغه، اما
چون الاغه
یهودیدی پرید دیگه.
این
دو نمونه از
روشنفکران،
متفکرین،
ومنادیان
انسانیت و
انساندوستی
ملت بزرگوار
فارس است. من
از این دلقکان
عصبانی نیستم ،
از آن آزرده
ام که چرا کسی
از این 25 ملیون
فرزندان
کوروش که
امروز دیگر
بجای فرهنگ
کشی های تاریخی،
کباده عدالت و
عدالتخواهی
میکشند، نه
کلامی نه
بیانی و نه
اعتراضی
نشنیدم:
جان
من خود کرده
ای
خود
کرده را تدبیر
نیست.
2 –
راجع به تولید
نیکو:
وقتی
از رسالتِ
تولید نیکو
درباره حکومت
صحبت میکنیم،
این وظیفه
اصولی و
مسئولیت ذاتی
در نفس این
رسالت عجین
است که از
تمام منابع
تولید احسن
داشته باشد.
تولید
فقط کشاورزی،
صنعتی، یا
اقتصادی نیست.
ضایعه اتلاف
پتانسیلهای
نیروی انسانی
با آمار و
ارقام نشان
دادنی نیست. این
فاجعه را در
عدم شکوفائی
خلاقیت های
کودک ترک و
کرد و عرب و لر
و بلوچ و
ترکمن
نمیتوان انکار
و کتمان کرد
آنکه حقیقت را
نمیداند جاهل
است و آنکه
میداند و
کتمان میکند
خیانتکار.
وظیفه
حکومت در
تولید شاملِ
تولید
انسانی، هنری،
فرهنگی،
ادبی، نیز هست
چرا اینهمه
فرهنگستان و
فلان و فلان
برای زبان
فارسی؟ چرا
منازعه بر سر
اینکه ششهزار
تاجیک در
ازبکستان دبیرستان
فارسی
ندارند؟
کجاست
فرهنگستان زبانهای
ترکی و کردی و
عربی و بلوچی
و … وووو …
اجازه
بدهید از
تاریخ معاصر
سخن بگوئیم:
وقتی
در زمان
ناصرالدین
شاه میرزا
ابوالحسن شیرازی
بعنوان اولین
نماینده رسمی
دولت ایران در
سال 1856 به
واشنگتن
اعزام میشود و
درخواست مراودات
و روابط سیاسی
با آمریکا را
میکند. از آن
زمان بین
وزارت امور
خارجه و کنگره
آمریکا این
مسئله مطرح
بوده و
مباحثات جسته و
گریخته بین
این دو ارگان
حکومتی
آمریکا بر سر
لزوم یا عدم
لزوم استقرار
سفارت در
ایران گزارشات
و مکاتباتی رد
و بدل میشد که
مورد بحث من
گزارش ماه
آوریل سال 1866
ویلیام
سووارد وزیر امور
خارجه
پرزیدنت
آندرو جانسون
در کمیته
مشترک روابط
بین المللی
کنگره آمریکا
میباشد که در
جواب اعتراض
سناتور ادوین
مورگان که
میپرسد چرا
فکر میکنید
ایران
شایستگی روابط
سیاسی با ما
را دارد پاسخ
میدهد: ایران کشور
بزرگ و پر
اهمیتی است که
نه تنها شرایط
سوق الجیشی
مهمی دارد،
بلکه دارای
شهر های مهمی
نیز میباشد.
اولین شهر آن
تبریز است مقر
ولیعهد
تاجدار
(کراوند پرنس)
که با 120
هزارنفر جمعیت
مرکز
اقتصادیِ
مملکت و قطب
تجارتی منطقه
و قفقاز است.
دومین شهر آن
تهران دارای 90
هزار نفوس است
و پایتخت
مملکت میباشد.
این بیانات سایت
های
آزربایجانی
یا نوشته مثلا،
پان ترکیست ها
نیست گزارش
وزیر امور
خارجه آمریکا
به کنگره آن
کشور است. که
بالاخره بعد از
17 سال جر و بحث،
در سال 1883
ساموئل
بنجامین اولین
فرستاده رسمی
دولت آمریکا
به ایران
اعزام میشود
که موضوع بحث
ما نیست.
حدود
چهار دهه بعد
از آن در
مبارزات
مشروطه، تبریز
دومین شهر
ایران در کثرت
نفوس و
مهمترین قطب
اقتصادی
مملکت بوده
است. در پایان
حکومت پهلوی
تبریز سومین
شهر ایران بعد
از تهران و
اصفهان بود.
امروز تبریز
هفدهمین شهر
اقتصادی ایران
است. مردم
آزربایجان و
ملت ترک ایران
چوب مقاومت
آیت الله
العظمی
شریعتمداری
را میخورند،
ایشان آنروز
آنهائی را
میخواست که امروز
روشنفکران
میگویند. الغا
ولایت فقیه،
آموزش به زبان
مادری، تشکیل
انجمن های
ایالتی و ولایتی.
ولی آنروز از
چپ و راست و
میانه و خط امام
جملگی مسحور
تماشایِ جمال
امام در ماه
بودند و سرمست
از سرکوب
آزربایجان. و
امروز همان
سرکوب گران
اگر از اعدام
های دسته جمعی
و قتل های
زنجیره ای و
ترور های
دولتی و شکنجه
ها و زندانها
جان سالم بدر
برده اند،
همان ها را
میخواهند که
او میخواست.
طبعا حالا هم
آزربایجان
سکوت میکند و
در طنیت پر
ابهت سکوتش
میتوان شنید:
جان
من خود کرده
ای،
خود کرده را
تدبیر نیست!
ولی
هر چه بود
مبارزه بی
امان با
آزربایجان و ملت
ترک همانگونه
که در رژیم
پهلوی هم بود
سرلوحه سیاست
جمهوری
اسلامی شد. و
بدین سان تبدیل
آزربایجان به
یک سرزمین
سوخته و کوچ
اجباری مغزها
از آنجا
برنامه ریزی
شد.
ایجاد
هدفدارِ مناطق
صنعتی و جلب و
حمایت سرمایه
ها در مناطق مخصوص
و ایجاد اشکال
به بخش خصوصی
در آزربایجان.
خشکاندن
دریاچه
اورمیه،
ارسال تفاله
های اتمی
مراکز اتمی
مناطق فارس
نشین به مغان
و تصعید و
بالا رفتن نرخ
بیماریهای
سرطانی به 15 برابر
میانگین
مملکت در
آنجا. و
آخرینش هم،
احداث سد بر
روی رودخانه
ارس برای
ارامنستان
بمنظور امحا
صنایع
کشاورزی پارس
آباد و رضا
آباد مغان.
اینهم
از سلب
امکانات
تولید نیکو.
سومین
مطلب توزیع
عادلانه،
توزیع
عادلانه اقتصادی:
حذف برنامه
های اقتصادی و
بنیادی. فقط
به یک آمار
کهنه ولی مشخص
اشاره میکنم،
تو خود حدیث
مفصل بخوان از
این مجمل:
(بودجه
عمرانی کرمان
ده ها برابر
بودجه آزربایجان
شرقی است)
فرهنگی
و اجتماعی:
ممنوعیت زبان
و جراید و فقدان
وسایل ارتباط
جمعی مبتنی بر
فرهنگ و زبان
ترکی، الغا
مجوز چاپ
نشریه های
صنفی
دانشجوئی آزربایجانی
و ارعاب و
تهدید فعالان
مطبوعاتی غیر
فارس زبان.
شغلی:
در سال 1996 وقتی
آقازاده
آزربایجانی
از وزارت نفت
استعفا کرد،
من در ایران
بودم (آخرین
سفر من به
ایران بود) در
معیت آقای
مهندس صابر
خیابانی
معاون وزیر
کشاورزی (دوست
همدوره سربازی
من و البته
آزربایجانی)
و مهندس کلانتری
وزیر
کشاورزی(از
شاگردان
دانشگاه
ارومیه من و البته
آزرربایجانی)
در منزل حاج
آقا زبرجد (از
متنفذین و
متعصبین
آزربایجانی)
اجتماعی از آزربایجانیان
بود و میگفتند
که تنش
بزرگی آغاز
شده است که
تعادل
وبالانس 13 به 13
وزرای ترک و
فارس بهم
نخورد (نقل
قول از حضار
است و من لیست
ترک و فارس
وزرای آنوقت
را ندارم) ولی
بعد از پایان
جنگ و در دوره
رفسنجانی و خاتمی
و احمدی نژاد
بیشتر وزرا و
معاونین ارشد
غیر ترک بوده
اند ، تمام
فرماندهان
رده بالای
ارتش فارس
زبانند در
حالیکه قسمت
عظیمی از نیروهای
مسلح را
ترکان ایران
تشکیل
میدهند. در
سال 1383 تمام
سفرا بغیر از
تعدادی در
حدود انگشتان
دو دست همه
فارس زبان
بودند.
تائید
و تکذیب
صلاحیت
کاندیداها
برای پستهای
مملکتی صرفا
فقدان تعلقات
قومی است و در
انجمنها هم از
محلی های بدون
سمپاتی به
موضوع هویت
قومی استفاده
میشود.
سیاسی:
سرکوب هرگونه
فعالیت سیاسی
حتی در
چهارچوب
قانون اساسی،
عدم امکان
فعالیتهای
حزبی، عدم
صدور مجوز
تشکیل
سازمانهای
مدنی و فرهنگی
و سندیکائی
حتی برای
افراد مورد
اعتماد رژیم.
برخورد
حکومت با
آزربایجان
اسفبارتر و
کینه جویانه
تر از یک دشمن
اشغالگرِ
غاصب است
ما
معتقدیم که
این اعمال یک
رویۀ
سیاسی/نظامی/امنیتی،
برای کنترل و
ادارۀ مملکت
نبوده و بلکه
ریشه حساب شدۀ
اعتقادی و
ایدئولوژیکی
دارد. ما
معتقدیم که
ترک ستیزی و
عرب ستیزی
درایران فقط
بعنوان یک
برخورد با دو
ملت اسیر و دو
سرزمین تحت
اشغال که
فنایشان در
بقا، و
بقایشان در
فنای اقتدار
باشد، نیست،
بلکه بعنوان
یک محمل برای
توجیه
ناکارآئی
فکری و
ورشکستگی
ایدئولوژیکی
آنهاست. افکار
و آرمانهائی
که از اعماق تاریکی
های قرون، فقط
شَبَهی خیالی
از آن دارند و
موهوماتی که
در دو برهه
مشخص از تاریخ
یا از ذهن
شکست خورده
شعوبیه اولیه
و زبان اجیر
فردوسی تراوش
کرده است یا
امروز از ذهن
بیمار و نفرت
آلود شونیزم
مدرن پارسی در
غربت، یعنی
شعوبیه آخرین
متجلی میشود.
ما
معتقدیم،
حکومت امروزه
ایران، برای
بقای خویش، از
این
ایدئولوژی
نفرت و
مالیخولیای “خود-
برتر بینی”
پارسی بهره
برداری سیاسی
و تاکتیکی
هشیارانه ای
میکند، وآنرا
به شمشیری دو
دم، تبدیل کرده
است که یکطرف
آن اسلام
دروغین، و طرف
دیگرش
آپارتاید است.
برای کنترل
توده نادانِ
داخل با شمشیر
اسلام نما و
برای ارضای
شهوت امپراطوری
خواهیِ خارج
نشینانِ آریا
مدار، از
شمشیر”اسلام
ایرانی”
“جمهوری
ایرانی” و
حوزه فرهنگی
ایران بزرگ ”
با دَمِ ”
آپارتاید آن”
ملتهای محکوم
و تحت ستم را
گردن میزند.
بعضی
ها معتقدند که
آزربایجان و
مجموعه ترکان
ایران ”
اژدهای خفته
است که تازه
بیدار میشود”.
تئوریسین های
ما معتقدند که
این اژدها بیدار
و مشغول بدن
سازی و بررسی
است.
اجازه
بدهید برای
استحضارتان
گزارش تحلیل
گونه ای را
برایتان
بخوانم. این
گزارش وسیلۀ
مرکز مطالعات
راهبردی
جمهوری
اسلامی که
ارگانی
وابسته به دفتر
ریاست جمهوری
است که در
واقع مرکز
مطالعات استراتژیکی
کشوردر امور
داخلی آنست و
رُل تحلیل و
طرح تاکتیک
های لازم برای
سیاستگزاری دستگاه
اجرائی را
بعهده دارد.
این
تحلیل هشت سال
گذشته است و
همه میدانیم
که امروز حرکت
ملی
آزربایجان
وارد فاز تازه
ای از پروسه
هویت طلبی و
عدالت خواهی
شده است. مفید
است که انسان
ارزیابی
عملکرد خود را
از دیدگاهِ
طرف مقابلِ
بشنود:
«۱
– از منظر
ایدئولوژی
قومی فعالیت
های قوم گرا
در آزربایجان
مبتنی برحقوق قومی
و تأکید بر
اجرای اصول
قانون اساسی
مرتبط با حقوق
اقوام است .
ایئولوژی
قومی این جنبش
رویکردی
عدالت جویانه
و در صدد رفع
محدودیت های
فرهنگی و
اقتصادی است
که در چهار
چوب نظام و
قانون اساسی
مطرح می شود و
نمود بارز درونی
بودن جنبش و
مطالبات آن
نسبت به جنبش
های اجتماعی
قبلی
آزربایجان می
توان مشاهده
کرد .
۲-از
منظر پایگاه
اجتماعی ،
فراگیر شدن و
گسترش نیروی
محرکه جنبش
یعنی قشر
تحصیل کرده و
دانشجو محسوس
است و روند
آگاهی های
قومی در بین جوانان
و توده های
مردمی رو به
رشد است .
همچنین پذیرش
اهداف و
مطالبات جنبش
مدنی آزربایجان
را در بین
مقامات و
نخبگان
حکومتی آذری ،
می توان دید .
٣-از
منظر روش ها و
ساز و کار های
پیگیری مطالبات
، فعالان قومی
شیوه های
فرهنگی و مدنی
را پیش گرفته
اند و سعی می
کنند فعالیت
های سیاسی را
به تدریج نهادینه
و تشکیلاتی
کنند . از برخی
رویکرد های احساساتی
و عاطفی به
سوی تشکل
گرایی گرایش
دارند و در
این راستا
فعالیت و ثبت
رسمی چند تشکل
سیاسی و
فرهنگی را در
تبریز و تهران
می توان مشاهده
کرد و همین
طور پرهیز از
درگیری و
خشونت یکی از
ویژگی های این
جنبش است . »
آقای
ماشالله رزمی
تحلیلگر
ارزنده ما در
مقاله متین ”
اپوزوسیون و
جنبش ملی
آزربایجان”
بعد از ذکر
فشرده این
گزارش
مینویسد:
“جمعبندی
بالا را اگر
یک نفر از
فعالین جنبش ملی
آزربایجان
ارائه می داد
می شد به او
ایراد گرفت که
آرزوهایش را
بجای واقعیتها
گذاشته است و
اگر یک محقق
خارجی چنین می
نوشت جای
اعتراض داشت
که سیاست خاصی
را دنبال کرده
است ولی این
جمعبندی را
یکی از
مسئولین حکومت
ارائه کرده
است و در
پایان مقاله
به حکومت رهنمود
می دهد و
توصیه می کند
که با این
جنبش
مسئولانه
برخورد کند و
گرنه کار به
خشونت می کشد .
وی با صراحت
می گوید که
جنبش ملی آزربایجان
، خودجوش و
داخلی است ،
در میان قشر
تحصیل کرده و
نخبگان
عمومیت یافته
و مطالباتش را
بصورت مسالمت
آمیز مطرح می
کند .
جنبش
ملی
آزربایجان در
طول قرن بیستم
افت و خیز های
مختلفی داشته
است و بمانند
مرغ آتش هربار
قدرتمند تر از
قبل از خاکستر
خود زاده شده
است . هم اکنون
نیز علیرغم
سرکوبی مداوم
و وجود پراکندگی
در بین
گروههای فعال
ملی ، در
مجموع جنبش
ملی
آزربایجان رو
به اعتلاء است
و بمانند
نهالی که زیر
تبر سبز شود ،
هر روز مقاوم
تر می شود .
رشد سریع این
نهال بخاطر
ریشه های
تاریخی آن است
. این مساله در
دوران معاصر
نه تنها در
سیاست داخلی
ایران بلکه در
سیاست جهانی و
بویژه در
مناسبات شرق و
غرب نقش تعیین
کننده داشته
است و هم
اکنون نیز
تعیین کنندۀ
سیاست های
منطقه ای کشور
های مجاور
آزربایجان
است .”
جمله
اولِ
پاراگراف
اخیر”رشد سریع
این نهال بخاطر
ریشه های
تاریخی آنست”
ساده ترین
بیان، علمی
ترین تحلیل و
منطقی ترین
تعریف این
واقعیت است که
رشد ریشه دارِ
آگاهی ملی و
رَوَند تصاعدی
مشارکت عموم
بدنۀ ترکان
ایران یا همان
” بیداری
آژدهای خفته” اجتناب
ناپذیر است.
باید توجه
داشت که هرسه
گروه دشمنان
ملل تحت ستم
ایرانی، چه
آنهائی که بر
روی یونیفورم
خاکستری رنگ
سومکائی و پان
ایرانیستی
خود با آرم ”
عدم مساوات ”
برای اغفال ما
و جهانیان،
پوششی مدرن و
دموکرات
دارند و چه
آنهائیکه با
پوشش اسلام و
ایران، برای
بقای خود
مزورانه، به
بازی حفظ
موازنه منفی
بین ترک و
فارس و کرد
مشغولند و چه
آنهائی که با
تمام تعفن
فکری و
ورشکستگی
آرمانی،
اقلاً، صداقت
و شرافتی
دارند و
بصراحت، برای
امحاءِ ترک
خر، عرب
سوسمار خور،
کرد غارتگر و
بلوچ راهزن
قداره ها را،
از روبسته و
فحاشی می
کنند، همۀ شان
یک امید دارند
که همزمان با
سرکوب این
حرکتها در
داخل، در خارج
آنها را از مسیر
اصلی خارج
کرده، منحرف
ساخته و مشغول
کنند. اجازه
بدهید بخش
کوتاهی از
مقاله ”
مشارکت ملی-
شورائی یا
رهبر گزینی”
را که پارسال
نوشته ام
تکراراً
قرائت کنم:
رژیم
بخوبی میداند
که مردم تحت
ستم و خفقانِ
داخل، همیشه در
انتظار فریاد
رسی هستند، که
بتواند صدای
مظلومیت آنها
را بشنود و
مرجع امیدشان
باشد. این
فریادرس، کسی
نمیتواند
باشد جز
آزربایجانیهایِ
موجود در
خارج، که
دارای
امکانات
اطلاع رسانی
هستند و
میتوانند
صدای حق طلب و
مظلوم ملت ما
را به گوش
جهانیان و
مجامع مدافع
حقوق بشر
برسانند و
مانع پرده
پوشی رژیم بر
جنایات
مرتکبه باشند.
از
آنجائیکه دست
رژیم جهت
تعقیب و آزار
و شکنجه این
دسته از
آزربایجانیها،
به لحاظ
فیزیکی بسیار
محدود است،
لذا، تمام
نیرو، و توانِ
خود را، از یک
دهه پیش، به
کار گرفته
است، تا با
طرح و صدور ”
پروژه رهبری“،
آن دسته از
آزربایجانی
هائی را که با
اهداف
مالیخولیائی
شخصی، و عقده
های خود کم
بینی و بزرگ
نمائی، وارد
این صحنه شده
اند فعال نماید،
تا مانع از
اتحاد
آزربایجانیهای
خارج از کشور
شده و آن دسته
از فعالین ملی
را که در
تعقیب منافع و
امیال شخصی
خود نیستند، و
تنها به
سعادت، و
منافع ملی می
اندیشند در درجه
دوم و سوم
اهمیت قرار
دهد.
هدفِ این
پروژه،
همانگونه که
نتایج آنرا
بچشم
میبینیم،
انزوای
فعالان صادق و
توانا، ممانعت
از ایجادِ
اتحاد و
هماهنگی، و
انحرافِ توجهِ
عموم، از
مسائل حیاتی،
و مورد نیاز
به موضوعات
حاشیه ای، غیر
ضروری، و
درغایت مضّر،
می باشد ، تا
موجبِ
انحرافِ
مسیرِحرکتِ
ملی
آزربایجان و
در نهایت،
باعثِ تلاشی و
انهدام آن
گردد.
تنها
مقابله
منطقیِ ما با
این توطئه،
هشیاری و
اجتناب از این
دام گسترده
است و بس. رژیم
میخواهد
موضوعِ
ساختارِ
چرکینِ” رهبری
“ را در برابرِ
مقولهِ مقدسِ
” مشارکت ملی“
قرار دهد.
از
هر کرانه تیر
دعا کرد ه ام
رها
شاید
کزان میانه
یکی کارگر شود
در
این میدان
وانفسا،
آزربایجان و
ترکان ایران
نیز مانند
سایر ملل تحت
ستم در ایران،
صرفنظر از اعتقادات
و ایدئولوژی
های محتمل
خویش به سه
گروه مشخص،
تقسیم میشوند.
من
در عرایض
امروز
استنباط و
تجربه شخصی را
بکارمیگیرم .
ولی دراین
استنباط با
اغلب فعالان در
تماس مستمر
بوده، و اکثر
نظرات و مباحث
کتبی و شفاهی
آنان را در
نظر دارم.
اجازه
بدهید تکرار
کنم که “هویت
ملی” اساس
اندیشه این هر
سه گروه است.
گروه
اول-
استقلالچی ها
این گروه حاوی
با شرف ترین و
ملی ترین آحاد
ملت ما است.
این گروه طبعاً
شاملِ
تندروترین،
پرجوش و خروش
ترین جوانان
ما، و یا
مُعَمِّرینِ
مجربی است که
درگذشته از
مکاتیب سیاسی
بهره و آموزش
دیده و امروز
اغلب صادقانه
به هویت خویش
برگشته اند.
این تفکر در
داخل پنجاه
درصد فعالین و
در خارج اکثریت
فعالین (
تکرار میکنم
فعالین) را
دربرمیگیرد.
اکثر این
افراد دارای
تفکر ملی و
ناسیونالیستی
هستند.
از
آنجائیکه هر
جا جوان و جوش
و خروش است
هیجان یا
هیجان پذیری
هم در ملازمه
با آنها است،
رژیم اگر هم،
نه مستقیماً، بطور
غیر مستقیم در
صدد تحریک
آنهاست. ایجاد
هیجانات کاذب
و گذرا،
اشتغال فکری و
عملی آنان با
تشکل های پوچ،
و انشعابها و
ائتلافهای
پوچ، ایجاد
نفاق با مطالب
غیرضروی
مانند: پرچم و سمبل
و رهبر و
غیره، نیروی
فکری عظیم آنها
را به هدر
داده و ضمن
ایجاد
دودستگی،
آنها را با
مسائل پوچ و
بی ثمر مشغول
میدارد که همه
و همه یا
مستقیماً
بدست عمال
رژیم و یا در
نهایتِ
خوشبینی،
وسیلۀ ایادی
ناشناخته شان
و با هزینه ای
بسیار ناچیز،
به حرکت تحمیل
می شود، و ما
هزینه گزافی
بر آنان
میپردازیم.
گروه
دوم- معتقدان
به مسایل
فرهنگی و
اجتماعی هستند.
اغلب
انسانهائی
فرهیخته و
آگاه و ورای جنگ
و جدلهای
دستجات عمل
میکنند و
معتقد به کسب
آزادیهای
فرهنگی،
زبانی،
اجتماعی
هستند و البته
با توجه به
جوهر فکری این
افراد، دموکراسی
و حقوق بشر،
سرلوحه
خواستهای
آنان است. این
گروه اغلب
شامل صاحبان
اعتقادات ملی/
فرهنگی و گاهی
ایدئولوژیک
می باشند.
گروه
سوم – معتقدان
به دموکراسی،
عدالت اقتصادی،
عدم تمرکز،
مبارزه با
نژادپرستی
هستند که
تجزیه کشور را
در این مرحله
یا اصولاً
ضروری
نمیدانند و به
استقرار یک
حکومت ملی/
قومیِ فدرال
معتقدند.
امتناع آنها
از استقلال،
نشانه قلت علاقه
آنان به
فرهنگ، هویت،
و ملیت خود
نیست بلکه
هرگروه دلیل
متفاوتی
دارند.
اهم
دلایل:
1 –
دلایل
اقتصادی و عدم
هماهنگی در
آمد منطقه ای
قسمتهای
مختلف مملکت.
و اتکا اساسی
به درآمد نفت
2 –
دلایل تاریخی
و پیوندهای
حسی و عاطفی
3 –
اجتناب از
تفکیک یک کشور
بزرگ و
احتمالا مستقل
و قدرتمند به
ممالک کوچک و
نتیجتاً طعمه
استعمار یا
بازیچه
قدرتمندان
شدن آنها.
4 –
پراکندگی
انسانی و ملی
در سراسر
ایران
1 –
دلیل اقتصادی
– پولِ نفت،
بیش از پنجاه
درصد در بودجه
مملکتی است.
از حدود 450 بلیون
دلار در آمد
ملی، 250 بلیون
بودجه سالانه دولتی
است که حدود
صد بلیون دلار
آن از منابع غیرنفتی
است و اغلب آن
نیز صادراتی
است که از مناطق
نظر کرده فارس
نشین تولید
میشود. در سرکوب
حکومت ملی
آزربایجان هر
قدر هم از
استالین و شبه
جزیره کریمه و
یونان و جنگ
سرد و وحشت از
کمونیزم صحبت
کنیم باز رل
بانک ملی و
تخلیه پول
مرکز از آن و
فقدان بودجه
برای حکومت
ملی را نادیده
نمیتوان گرفت.
2-
دلایل تاریخی
و عاطفی – من
این دلیل را
شخصا معقول
نمیدانم،
زیرا چهار پنج
امپراطوری
جهان قدیم،
امروز به 185
مملکت مستقل
تبدیل شده اند
و من آنرا نه
تنها، فاجعه
بزرگی
نمیبینم بلکه
اغلب به نفع
ملتها هم بوده
است این
احساسات در
مدت کوتاهی از
نسل اول یا با
نسل اول،
منتفی میشود.
3 –
تفکیک کشور به
ممالک کوچک و
صدمه پذیر:
این دلیل هم
اگر بعنوان
عذری برای
تحمیل بقای یک
تفکرِ
آپاتاید مورد
سوء استفاده
قرار نگیرد
منطقی
بنظرمیرسد،
ولی طبعاً بعنوان
یک اصل مطلق
پذیرفتنی
نیست. چرا که
بسا کشورهای
بزرگی که از
استقلال بی
بهره اند و بازیچه،
و چه بسا
کشورهای
کوچکی که بسبب
آگاهی ملی و
دموکراسی در
نهایت
استقلال بسر
میبرند.
ولی
آنچه باید گفت
اینست که ملل
تحت ستم چرا
باید غصه این
درد را
بخورند؟ از
کدام استقلال
برخوردارند و
چه آزادی را
از دست خواهند
داد. تنها
اینست که
بازیچه
هوسهای
امپراطوری ساسانی
مدرن نخواهند
بود، و گوشت
دم توپ مالیخولیا
های
ماجراجویی
های آریائی
نخواهند شد.
4 –
پراکندگی
انسانی – این
درد شاید در بعد
وسیع، تنها
شامل ترکان
ایران است.
یکبار
نوشته ام
بگذارید
تکرار کنم.
بعقیده من منطقاً،
ترکان ایران
تنها ملتی
هستند که به استناد
حضور عمودی در
تاریخ و به
اعتبار پراکندگی
افقی در سراسر
ایران حق این
ادعا را دارند
که:
“همه
جای ایران
سرای منست”
شما
آنها را از شهر
بندرعباس و
جزیره کیش تا
سیستان و
خراسان و
گیلان و
آزربایجان و
تهران و فارس
و قاشقای و
گروس و ….، آنهم
از تراکم نسبی
تا اکثریت
مطلق پیدامیکنید.
موضوع اساسی
دیگر اینست که
آزربایجان
شرقی و غربی و
اردبیل و
زنجان و
همدان، با کل
جمعیتی معادل
ده ملیون نفر
اگر همه ترک
باشند کمتر از
یک سوم ترکان
ایرانند. تنها
جمعیت ترکِ
شهر تهران،
معادل دو
برابر کلِ
سکنهِ
استانهای
آزربایجان
غربی و اردبیل
و زنجان است.
قشقائی ها در
جنوبند، خلج
ها در مرکز و
شرق ، افشارها
در خراسان و
سیستان و ترکمن
ها در استان
ترکمن صحرا
(گلستان).
من
اگر امروز
برای استقلال
مبارزه
نمیکنم پنجاه
درصد بدلیل
اقتصادی و
پنجاه درصد
بدلیل پراکندگیِ
انسانی است.
ولی طبعا اگر
خواستهای ملی
ما که در
پایان عرض
خواهم کرد
مورد مذاکره و
یا معامله
قرارگیرد
مسلماً بقیه
ملت و سرزمین
خود را نیز
گروگان
نخواهم داد.
اجازه
بدهید به نظر
چند فعال و
صاحبنظر
اشاره و با
اعلام
خواستهای
خود، عرایضم
را به پایان برسانم:
دکتر
رضا براهنی
صاحبنظر
برجسته
آزربایجانی
در مقاله”صورت
مساله
آزربایجان- حل
مساله آزربایجان
” مینویسد:
“آزربایجان
همان چیزی را
میخواهد که
همیشه خواسته
است. حقوق
دموکراتیک،
آزادی تحصیل
از کودکستان
تا دانشگاه به
زبان مادری،
برقرار کردن
شورا های ایالتی
و ولایتی به
صورت
دموکراتیک،
رسمی شدن زبان
ترکی در هر
جائی که ترکان
زندگی
میکنند، تامین
بودجه معوقه و
بودجه مناسب
برای تامین کمبودها،
واگذاری
اداره مسایل
داخلی آزربایجان-همه
نقاط
آزربایجان
طبق مستندات
تاریخی، و نه
تقسیمات من
درآوردی
تاریخی اخیر،
به خود مردم
آزربایجان”.
آقای
آ-ائلیار در
مصاحبه با
کیانوش توکلی
در یک جمله
کوتاه درحد یک
کتاب سخن
میگوید: “در
ایران راه
دموکراسی از
راه رفع ستم
ملی میگذرد” و باز
میگوید” همه
زبانها برای
صاحبانشان
باید به رسمیت
شناخته شوند.”
آقای
علیرضا
اردبیلی با
روش
تحلیلگرانه و
موشکافانه
خود میگوید: ”
فدرالسيم
تضميني براي حفظ
تماميت ارضي
نيست اما
سيستم متمركز
تضمين كننده
تجزيه كشور به
واحدهاي ملي
است. فدراليسم
ظرف تجربه شده
مناسبي است كه
توان برقراري
توازن بين حفظ
وحدت و حرمت
به كثرت را دارد.
آنچه باعث
ميشود امروز
كشورهاي
دمكراتيك
دنيا به
واحدهاي
كوچكتر تجزيه
نشوند، منافع
مادي و امنيت
فرهنگي و
رعايت حقوق
افراد و ملتهاي
زيرمجموعه
اين دولتهاست”
تحلیلگران
سول گوناز نیز
دلیل مطالبه
استقلال را
چنین بیان
میکنند:
آزربایجان
جنوبی
توانایی،
پتانسیل و
امکانات
استقلال را
دارد یعنی
شرایط عینی
برای استقلال
آزربایجان
آماده است.
اگر به گذشته
دوری نرویم،
نه تنها بعداز
جنگ جهانی دوم
بلکه فقط در 18
سال گذشته
دهها کشور از
اتحاد شوروی
سابق،
کشورهای
بالکان، قاره
امریکا، آسیا
و غیره مستقل
شدند. در میان
آنها آزربایجان
منحصر به فرد
و استثنا
نبوده و
آزربایجان هم
می تواند
استقلال خود
را بدست آورد.
سوسیالیستهای
آزربایجان
برای رهبری و
پیروزی
رساندن
مبارزۀ ملی،
استقلال
طلبانه، مبارزات
سوسیالیستی و
برابری
طلبانه،
تلاشهایی را
در جهت انسجام
سیاسی و
تشکیلاتی خود
آغاز نموده اند
و نمی خواهند
در انفعال،
انزوای
سیاسی، بحران
های سیاسی و
تشکیلاتی
باقی بمانند.
آقای
داوود توران
در مصاحبه با
ایران گلوبال حرف
دل تمام
مبارزان ملی
ما را خیلی
راحت بیان
میکنند :سیستم
فدارال یکی از
راه کارهای
اساسی برای حل
مسئله قومی-
ائتنیکی
کشورها می باشد.
اما این سیستم
تنها راه حل
برای این مشکل
نیست. در
اینجا یکی از
سئوالات اصلی
این است که آیا
ما مبنا را بر
حفظ تمامیت
ارضی قرار می
دهیم یا اینکه
سعادت و حقوق
شهروندی
انسانها، در درجۀ
اول برای ما
مهم است؟ ما
باید از فوبی
تجزیه کشور
رها شویم تا
اینکه برای حل
این مشکل گام
برداریم.
همانطور
که عرض کردم
تا آنجا که من
توانسته ام
نظرات داخل و
خارج را جمع
بندی کنم کف
اهمِ خواستهای
ملی
آزربایجان را
میتوان در هفت
ماده زیر
خلاصه کرد.
1 –
ایران کشوری
کثیرالملله
است. در طول
تاریخ از ”
ساتراپ ” ها تا ”
ممالک محروسه
” بدین نحو اداره
شده است. ملل
ساکن در
ایران،
ازجمله ترکان،
همگی
پاسداران و
صاحبان این
مرز و بوم
هستند، و باید
از حقوق کاملا
مساویِ ملی،
اتنیکی، فرهنگی،
اقتصادی و
سیاسی بر
خوردار باشند.
2 –
نظر به بافتِ
ملی- اتنیکی
ایران، برای
حمایت از حقوق
ملل ساکن در
ایران، و جلوگیری
از ادامه
تضییقات ملی-
اتنیکی،
استقرار
جمهوری هایِ
محلی فدرال
ملی مبتنی بر
مرز و بوم های
ملی- اتنیکی –
زبانی، با
حکومتهای قانونی
مبری از نژاد
و زبان و
ملیت، تنها
راه کار آینده
ایران
یکپارچه، با
ارادۀ خودخواستۀ
ملتهای ساکن
آن است.(از
دوست ارجمندم
جناب یونش
شاملی و
راهنمایی
بجایشان
سپاسگزارم)
3 –
بعلت تراکم
حضور بعضی از
ملل، در نقاط
متفاوت
مملکت، ممکن
است یک ملت
واحد، مانند
ملتِ ترک، از
طریق دو یا
چند حکومت
منطقه ای
فدرال نمایندگی
شوند.
4 –
نظر به
پراکندگی و حضور
پر تراکم
ترکان ساکن در
ایران، در
سراسر مملکت و
بنا به سابقه
تاریخی چند
زبانگی در تاریخ
ایران، رسمیت
زبان ترکی
بعنوان یکی از
دو زبان
سراسری کشور
ضروری و این
اصل، غیر قابل
مذاکره ترین
خواست ترکانِ
ساکن در ایران
و خط قرمز
فدرالیزم یا
استقلال است.
البته من
شخصاً معتقدم
برای نوسازی
کشوری مترقی
که با
پیشرفتهای
جهانی همگام و
افراد آن قادر
به تماس،
مراجعه،
کاریابی و
تحصیل در
سراسر جهان باشند
طبق یک جدول
زمانیِ مشخص و
غیر قابل انکار،
زبان ارتباطی
حکومتهای
فدرال، و
روابط بین
المللی، به
زبان انگلیسی
انتقال یابد.
5 –
از آنجائیکه
تمام
جغرافیای
ایران و کلیه
آحاد مردم
ایران، از
طریق پارلمان
و دول محلی نمایندگی
میشوند لذا
منشا تمام
قوانین
سراسری باید
پارلمانهای
محلی بوده و
همه قوانین و
مصوبات
پارلمان
مرکزی باید یا
از
پارلمانهای محلی
نشأت یابد و
یا با موافقت
قبلیِ پارلمانها
و دول منطقه
ای انجام
پذیرد.
6 –
نظر به تنوع
مذهبی و دینی
درایران
“سکولاریزم یا
لائیسیته “،
همگام با
دموکراسی،
باید زیر بنای
قانون اساسی
حکومت فدرال
ایران باشد و
پارلمانها
منطقه ای، و
مرکزی قادر به
اتخاذ تصمیمی
که بنحوی ناقض
این اصول باشد
نخواهند بود.
7 –
حکومت، نه
نمایندگی
امام غایب، و
نه موهبت الهی،
بلکه تجلیِ
اراده آحاد
مردم است.
تمام اختیارات،
مناصب
ومقامات
کشوری، و
انتصابات سطح
بالای لشکری،
باید با تصویب
پارلمان مرکزی،
و عیناً، در
امور دولتهای
محلی از طریق
پارلمان محلی
انجام گردد.
سهمیهِ
نمایندگان پارلمان
مرکزی، بر
اساس و نسبتِ
نفوس مستند مناطق
ملی، و با رأی
مستقیم مردم
آن منطقه انتخاب
و معرفی
خواهند شد.
از
وقتی که بمن
دادید ممنونم
و از توجه تان
سپاسگزار