علي رضا
اردبيلي:
شهروند
ميدان تحرير
عجب تصادفي! 32
دوسال پيش در
چنين روزي رژيم
جور دودمان
دوشاهه پهلوي
برافتاد و
برچيده شدن
طومار رژيم
مباركي در مصر
هم امروز
مسجل شد. هم آن
مبارك بود و
هم اين. در آن روزهاي
زمستاني و
انقلابي 1357 من
در تهران بودم
و براي شركت
در اولين
تظاهرات
سالروز حادثه
سياهكل به دانشگاه
تهران رفته
بودم. خبر
محاصره
همافران
نيروي هوايي
از روز قبل
منتشر شده
بود. در طي تظاهرات
اعلاميه هيجان
انگيزي از سوي
همافران خطاب
به سازمان
چريكهاي
فدايي خلق قرائت
شد. مضمون
نامه حاكي از
كمك خواهي
همافران از سازمان
چريكها بود. تظاهرات
به آرامي از
هم گسست و
ساعاتي بعد من
همراه جوانان
همسن و سال
خود در ساختن
سنگر جلوي
دانشگاه
تهران عرق ميريختم.
شب را در ميان
صداي
تيراندازي
اما بدون هيچ
برخورد نظامي
همانجا در پشت
كيسه هاي شني بوديم.
ترديدي نبود
كه پايان كار
كودتاگران 1299 و
1332 فرا رسيده
است. دو شاه
پهلوي در مجوع
سه بار (!) از
مملكت فرار
كرده بودند.
پهلوي اول
بعداز يك
بيزنس سودآور
بيست ساله در
نقش ماسكي بر
صورت شاهان بي
تاج و تخت اما
واقعي
تهران، بدست
همان اربابان
از مملكت
اخراج شد و در
خارج، در
كنترل اربابان
خود جان داده
بود و قرار
بود پهلوي دوم
در حالي جان
دهد كه رنجش
ناشي از
بيمهري و بي
وفايي
اربابان،
درد بيماري وي
را دوچندان كرده
بود. اين
پهلوي دوم حتي
شانس مردن
راحت هم نيافت
و روزهاي سخت
پايان عمر وي
در دربدري، در
انتظار اخذ
ويزا و در
سفرهاي هوايي
كسل كننده به
اين و آن كشور
براي يافتن
جايي براي معالجه
يا مردن گذشت.
اگر پايان
تراژيك دو
نماينده از
نسل سوم اين
خاندان را هم
به اين منظره اضافه
كنيم، بنظر
نميرسد كه
عاملان
دستگاه
رضاخاني و
آريامهري هم (صرفنظر
از حسابهاي
بانكيشان)
طرفي از اين
خوان ستم بسته
بوده باشند.
فرداي اين شب
تاريخي،
ساعاتي از
نيمروز گذشته،
كاروانهاي
شادي و پيروزي
مردم در
خيابانهاي
تهران براه
افتاد.
مثل بسياري
ديگر كه آنروزها
را زندگي كردهاند،
براي منهم
هنوز آن شبانه
روز،
بزرگترين
خاطره دوران
زندگي ام است
و تمامي حوادث
بزرگي كه
بعداز آن، از
دور نزديك
شاهد آن بودهام
يا تمامي تلخكاميهاي
اين 32 سال، از
بزرگي آن روز
بزرگ چيزي
نكاسته است.
روز پيروزي
قطعي انقلابي
كه براي اولين
بار در تاريخ
دنيا يك رژيم
ارتجاعي
فقاهتي را از
دل خود بيرون
داد، هنوز هم
براي من روز
پايان ستم
شاهان پهلوي
است و نه روز
تولد رژيم
اسلامي حاضر.
بنظر من نطفه
اين رژيم
مدتها قبل در
دل رژيم قبلي
بسته شده بود
و طغيان خشم
مردم عليه
رژيم، تنها
عمليات
زايمان آن
آبستني از پيش
صورت گرفته را
تسريع كرد و نقطه
آغاز حيات اين
موجود سياهكار
نبود. ما نيز
فارغ از
انديشه تولد
اين ولد شوم،
مرگ والد
بداختر را به
شادماني
برخاسته بوديم.
اين بعداز ظهر
روز 22 بهمن
وقتي كه بسوي
خانه دوستم روان
بودم،
بعنوان كسي
كه از سنين
پايين مخالف
نظام شاهي
بودم، هاج و
واج، خسته و
بيخواب در
ميان ناباوري
و خوشحالي
زائدالوصف در
شيريني رعشه
آور لحظات
جاري تاريخي
غرق بودم.
"جماهير
مينياتوري"
برپا شده از
سوي
سازمانهاي
سياسي سهيم در
پيروزي بزرگ 22
بهمن در اقصي
نقاط منطقه
اعم از عراق و
جماهير شوروي
سابق نشان داد
كه آنها هم
شانس زيادي
براي بستن
باري از
دموكراسي در
رژيم شاهان
پهلوي نداشتهاند.
در اين سالها،
فروريختن
جلال و جبروت
"شاه"هاي
بسياري را در
صفحه تلويزيون
ديدهايم.
رهبري
اعتراضات
مردم لهستان
توسط اتحاديه
"همبستگي"،
شعف اهالي
آلمان شرقي كه
از طريق
پناهنده شدن
به سفارت
كشورهاي غربي
در شرق اروپا
جان از "بهشت"
كمونيستي به
در ميبردند،
حضور مليوني
مردم آذربايجان
شمالي در
ميدان آزادي
باكو براي طلب
آزادي از
اسارت مسكو، فروريختن
ديوار برلين، شكست
كودتاگران
ارتش شوروي در
اوت 1991 و
برافتادن
چائوشسكيوهاي
رنگارنگ
اروپاي شرقي
از اريكه
جباريت
كمونيستي و
بسياري از
اينگونه
پايان
دستگاههاي
ستم و خودكامگي
كه هركدام دنيايي
از اميد و
شادي به همراه
داشتهاند.
امروز نيز در
سي و دومين
سالگرد
سرنگوني رژيم
آريامهري،
"شاه" ديگري
از اريكه
جباريت
شاهانه به زير
كشيده شد. بيشك
اين قافله
هنوز راه
زيادي براي
رفتن دارد و
شاهان
خداگونه
بسياري "صداي
انقلاب" مردم
خود را با
تأخير چند دههاي
در زمان بستن
چمدانهاي خود
خواهند شنيد.
نميدانم چرا
از ميان اين
موارد شكوه
پايان ناپذير
ناشي از ديدن
سرنگوني
شاهان قدر قدرت
بدست مردم
خود، حادثه
امروز و حوادث
18 روزي كه منجر
آن شد، بيشازهمه
زنده كننده
خاطرات 32 سال
پيش من بود.
مسلما شباهتها
و تفاوتهاي
زيادي بين اين
دو حادثه
تاريخي
ميتوان پيدا
كرد. من اگر
آنروزوها را
خود زندگي
كردهام،
داستان پايان
جور شاهانه
حسني مبارك را
از مئدياي
سوئد و بيشتر
و بهتر از همه
از زبان خبرنگار
شجاع و
پرآوازه
راديو سوئد
خانم
"سيسيلا
اودن" شنيدهام.
خبر قطعي شدن
پيروزي مردم
مصر را هم در
طي پخش زنده
گزارش خانم "آگنتا
رامبري"
خبرنگار ديگر
راديو سوئد در
برنامه Srudio
Ett شنيدم. ساعت
تنها يكي دو
قيقه از ساعت 17
گذشته بود كه
خانم رامبري
صداي شادي بي
پايان مردم مصر
را از طريق
تلفن مخابره
كرد. گويي كل
آحاد انساني
در هيجان
پيروزي
مليونها
مظلوم بر
ظلمكار قدر
قدرت مصر با
مردم آنكشور
شريك بودند.
در ادامه
برنامه
مجريان برنامه
و خبرنگاران
نيز برخلاف
رسم حرفهاي
بيطرفي، شادي
و هيجان خود
را اعتراف
كرده و به
مردم مصر
تبريك گفتند.
بعداز تجربه
فراموش نشدني
21 و 22 بهمن 1357، از زبان
احمد كسروي
خواندم كه در
بين روايات
خود از
هيجانات انقلاب
مشروطه،
آورده بود "در
دنيا هيچ چيز
شيرينتر از
پيروزي مظلوم
بر ظالم نيست"
(نقل از حافظه)
هر بار كه
شاهي از تخت
ظلم به زير كشيده
ميشود، ياد
اين حرف و ياد 21
و 22 بهمن 1357 ميافتم.
11 فوريه 2011
استكهلم
alirza.g@gmail.com