متن کامل مصاحبه نشریه دانشجویی یولداش دانشگاه زنجان با مهندس علیرضا صرافی به مناسبت روز جهانی زبان مادری در اسفند 88

 

باید پرسید علت آموزش به زبان غیرمادری چیست؟

 

علیرضا صرافی متولد 1333 اورمیه که پس از فارغالتحصیلی در رشته مهندسی سازه دانشگاه شریف به تداوم فعالیت های فرهنگی، اجتماعی خویش که از دوره دانشجوئی­اش شروع گشته بود، پرداخت. انتشار نشریات دانشجویی و خاطرات آن دوران بنام «جنبش دانشجوئی آذربایجان در دهه پنجاه»، وی را در زمره مدافعان حقوق ملت آذربایجان قرار داده است.

صاحب امتیاز و مدیر مسئول مجله توقیف شده «دیلماج» معتقد است که هر چه سریعتر باید ظلم چندین ساله رفع گشته و ملل غیرفارس حقوق برابر با فارسها داشته باشند. صرافی علاوه بر مسئله ملی آذربایجان که موضوع اصلی تحقیقاتش را تشکیل میدهد، در زمینههای مرتبط با آن مانند حقوق بشر، دموکراسی، حقوق زن و... نیز مقالاتی نگاشته است و موضوع تحصیل به زبان مادری را جزو بدیهی ترین و اساسی ترین حقوق انسان می داند.

وی که در کنگرههای مختلف بینالمللی به ارائه مقاله و سخنرانی پرداخته، تبعات آموزش به زبان غیرمادری را غیرقابل جبران می داند و رسمیت زبانهای غیرفارسی را در انطباق کامل با سیاست زبانی یونسکو می داند.

*** *** *** ***

آیا زبان مادری مهم است؟ چرا؟

مادر نخستین معلم کودک است. از بدو تاریخ تاکنون و در همه جای جهان کودکان با زبان مادری خویش زبان باز کرده و می‌کنند و طبعا اگر زبان مادری حذف شود نباید انتظار داشت که کودکی زبان باز کند. بنابراین زبان مادری به عنوان یکی از ارکان تکوین هویت و شخصیت افراد داری اهمیت فراوانی است.

اما جایگزینی زبان مادری با هر زبان دیگری پدیده جدیدی است که اساسا مربوط به دوران ملت‌سازی اجباری است و از آنجا شروع می‌شود که سیاست‌گذاران فرهنگی یک دولت مغرض با هدف یکسان‌سازی زبانی و فرهنگی و سوءاستفاده از اختیارات دولتی، امکانات آموزشی و وسائل ارتباط جمعی بخواهند زبان و فرهنگ بخشی از جامعه را از بین ببرند.

آیا همگان حق تحصیل به زبان مادری را دارند؟

چرا نداشته باشند؟ اصولا بایستی پرسید علت آموزش به زبان غیرمادری چیست؟

من منکر لزوم یادگیری زبان و ادبیات فارسی نیستم، ولی دلیلی ندارد که مثلا درس علوم را با زبانی که کودک هنوز بلد نیست به او یاد بدهم و او را وادار کنم که اگر سئوالی هم دارد به همان زبان نابلد بپرسد، که طبعا او نیز سکوت را به زحمت تکلم به لهجه و زبان غیر ترجیح خواهد داد و بدین ترتیب رابطه معلم و دانش آموز یک طرفه و منفعلانه خواهد شد.

تبعات آموزش و تحصیل به زبانی غیر از زبان مادری در مدارس مناطق غیرفارس چه می تواند باشد؟

این امر افت تحصیلی شدید را به دنبال دارد طوری که بدلیل افت مستمر تحصیلی ناشی از سیاست غلط آموزشی اکنون آذربایجان با وجود اینکه نخستین مدارس کشور در آنجا تاسیس شده و علیالاصول بایستی تا کنون در صدر استانهای باسواد کشور قرار می گرفت به همراه تمام استانهای غیر فارسزبان در قعر جدول باسوادی قرار گرفته است.

 افت درسی و وقفه در طی مدارج تحصیلی به تدریج باعث آرایش جدید ملیتی در تقسیم طبقاتی جامعه میشود، غیرفارس زبانها در سطوح کارهای یدی و پرمشقت اکثریت مطلق را تشکیل میدهند و فارسزبانها در سطح کارفرمایان و مدیران عالی رتبه حائز اکثریت میشوند به این ترتیب می توان استدلال کرد که آن برابری که موجبات برادری و اتحاد ایرانیان را فراهم میساخت(و در اصل 19 قانون اساسی نیز تصریح شده) خدشه دیده است.

تحصیل به زبان مادری باعث تفهیم و تفاهم بهتر دروس می‌شود در نتیجه راندمان تحصیلی به حداکثر ممکن می‌رسد. از طرفی نیز رابطه عاطفی بین معلم و دانش‌آموز تقویت شده، محیط مدرسه نیز همچون خانه برای کودک صمیمی می‌شود که این نیز پدیده فرار از درس و مدرسه را به حداقل می‌رساند. این است علمای علم تعلیم و تربیت یا پداگوژی بالاتفاق اذعان دارند که چند سال اول شروع تحصیل کودکان حتما بایستی به آموزش بهزبان مادری صورت گیرد. اما متاسفانه در این مورد فلسفه آموزشی کشور نه بر اساس نظرات دانشمندان پداگوگ، که بر اساس ملاحظات سیاسی ملیگرایان ایران پارسخواه شکل گرفته است.

راهکارهای حل این معضل(یا بحران) چیست؟ آیا تجربه کشورهای دیگر می تواند مورد استفاده قرار بگیرد؟

اینجا ابدا مسئله پیچیده‌ای وجود ندارد، باید سیاست آموزشی را بر اساس نظرات دانشمندان آموزش و پرورش تنظیم کرد و نه بر اساس تمایلات ناسیونالیستی و تمامیت‌خواهانه.

در کشورهای دموکرات و مترقی جهان این مسئله حل شده تلقی می‌شود:

مثلا ایالت کبک در کانادا فرانسوی زبان است و از کلیه حقوق زبانی خویش هم بهره‌مند است اکثریت انگلیسی‌زبان کانادا هم آنقدر بافرهنگ هستند که این حق طبیعی فرانسوی‌زبانان را کاملا محترم می‌شمارند.

در سوئیس چهار زبان رسمی وجود دارد. در بلژیک دو زبان فرانسه و فلامان از حقوق برابر برخوردارند.

در هند که یکی از دموکراسی‌های آسیایی محسوب می‌شود، 69 زبان محلی در امر آموزش و پرورش مورد استفاده است. 

در فدراسیون روسیه و چین بر اساس سنتی که از زمان لنین و مائوتسه تونگ پابرجا مانده چندین منطقه و جمهوری خودمختار هستند که در مدارسشان نیز به زبان مادری مردم آن مناطق تدریس می‌شود.

در همین همسایگی ما در مناطق کردنشین عراق زبان کردی زبان آموزشی مدارس است. در افغانستان نیز که اکثریت اهالی افغانی‌زبانند(پشتوزبانند)، زبان دری(فارسی) نیز دومین زبان رسمی کشور است. در ترکیه پروسه اصلاحات کرد(کورد آچیلیمی) شروع شده است. این در حالی است که در ارمنستان نیز اقلیت کرد از دیرباز امکان تحصیل به زبان خود را دارد.

از این نظر شاید کشور ما عقب‌مانده‌ترین حلقه این کاروان باشد که با وجود اینکه نیمی از اهالی آن غیرفارس زبانند اما ترجیح می‌دهد هنوز مشکلات بی‌سوادی و فقر را تحمل کند و دست از سیاست آموزش غیرمادرانه بر ندارد.

تنها در بنگلادش کار به تجزیه مملکت نومتولد مسلمانان هند کشید و به این ترتیب مشکل تحصیل به زبان مادری نیز حل شد. اصولا در کشورهایی که ملیت حاکم حاضر به عقب‌نشینی در مقابل تساوی‌طلبان ملیتهای محکوم نیست تجزیه کشور علاوه بر مزایا و معایبی که دارد، منجر به توسعه امر اصلاحات در امر آموزش و پرورش میشود.

می‌توان گفت اکنون بیش از 95 درصد مردم جهان به زبان مادری خویش تحصیل می‌کنند و کمتر از 5 درصد مردم جهان که در حدود صد کشور پراکنده‌اند و عموما نیز اقلیتهای کوچکی از اهالی کشورهای متبوعشان را نشکیل می‌دهند، هنوز امکان آموزش به زبان مادری را کسب نکرده‌اند. این در حالی است که در کشور ما تنها اقلیتی از اهالی به زبان مادری خویش تحصیل می‌کنند.

آیا این امر(حق تحصیل به زبان مادری) جزئی از حقوق بشر می‌باشد؟ توضیح دهید که چگونه است؟

بلی. این جزو حقوق اولیه و فطری انسانهاست. در اعلاميه جهاني حقوق بشر و کنوانسيون‌هاي بين‌المللي مرتبط با آن حق بهره‌مندي از زبان مادري تصريح شده‌است: از جمله در ماده‌هاي 1و 2 و 17 و 19 و و 26 و 27 و 28 اعلامیه جهانی حقوق بشر.

هم چنین این حق در دو کنوانسیون حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و با تاکید بیشتری در بیانیه حقوق افراد متعلق به اقلیتهای ملی، نژادی، مدهبی و زبانی و اعلامیه جهانی حقوق زبانی قید شده است.

مثلا ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح می­کند که تمام افراد بشر آزاد به دنیا می‌آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. در ماده 2 نیز می‌گوید: هر کس بدون هیچگونه تمایزی به لحاظ نژاد و جنس و زبان و مذهب و... از تمامی حقوقی که در اعلامیه حاضر ذکر شده می‌تواند بهره‌مند گردد.

یا در ماده 27 کنوانسیون حقوق مدنی سیاسی گفته شده که در کشورهایی که اقلیت‌های مذهبی یا زبانی وجود دارند آنها را نمی‌توان از حق تمتع از فرهنگ خاص خودشان محروم کرد.

اما ماده اول هر دو کنوانسیون به حق تعیین سرنوشت پرداخته، این اهمیت بسیار زیاد حق تعیین سرنوشت را به مثابه یک اصل زیربنایی در حقوق بشر می‌رساند. در این اصل آمده است که همه خلق‌ها دارای حق تعیین سرنوشت هستند و به موجب حق مزبور آنان وضعیت سیاسی خود را آزادانه تعیین و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را آزادانه دنبال میکنند.

در ماده 4 بیانیه حقوق اقلیتهای ملی، نژادی، مذهبی، زبانی آمده است که ملل متبوع(دولتها) در صورت امکان بایستی اقدامات لازم برای یادگیری زبان مادری و ترجمه و در اختیار قرار دادن قوانین و مقررات به زبان مادری اقلیت‌ها را به عمل آورند و تمهیدات لازم برای زمینه تحصیل به زبان مادری و تشویق آنها به آموزش تاریخ، سنن، زبان و فرهنگ رایج در سرزمینی که به آن اقلیت تعلق دارد را به عمل آورند.

لطفا توضيح مختصري نيز درمورد تاريخچه روز جهاني زبان مادري و علت اعلام 21 فوريه به عنوان آن روز ارائه فرماييد؟

سابقه اين روز به سالهاي پس از جنگ جهاني دوم بر مي‌گردد. مي‌دانيم که هندوستان براي مدتي طولاني مستعمره‌ي انگلستان بود. بعد از جنگ جهاني دوم اين کشور استقلال خود را به رهبري ماهاتما گاندي کسب کرد. اما کمي بعد مسلمانان شبه قاره، که تمرکز اصلي آنها در شمال بود از هند جدا شدند، اهالي بخش شرقي پاکستان به زبان بنگالي متکلم بودند در بخش غربي نيز زبانهای پشتو و اردو و پنجابي و بلوچي و... متداول بود. سران پاکستان در پروسه‌ي «ملت سازي» در صدد تعريف ارکان مليت جديد خويش برآمدند. در اين راستا زبان اردو، که يکي از زبانهاي رايج در پاکستان غربي بود، زبان رسمي پاکستان اعلام شد، در حالي که متکلمين اين زبان اقليتي در حدود 10% اهالي بودند. زبان اکثريت نسبي همان زبان بنگالي بود که در پاکستان شرقي رواج داشت. در پي رسمي شدن زبان اردو در سال 1952 در سطح پاکستان شرقي اعتراضات گسترده‌اي صورت گرفت. روزهاي 21 و 22 فوريه آن سال اوج اين مبارزات بود که چند تن از اساتيد و دانشجويان در دفاع از زبان مادريشان شهيد شدند. دو دهه‌ي بعد و در پي اين مبارزات، پاکستان شرقي با نام کشور "بنگلادش" استقلال خويش را اعلام نمود.

در سال 1999 طرحي با عنوان نامگذاري 21 فوريه به عنوان روز جهاني زبان مادري از سوي کشور بنگلادش تسليم سازمان يونسکو شد و با موافقت آن سازمان اين روز به عنوان روز جهاني زبان مادري اعلام گرديد که از سال 2000 اين روز رسما گرامي داشته مي‌شود.

گرامیداشت این روز در کشور ما چه سابقه ای دارد؟

عليرغم اعلام روز زبان مادري توسط يونسکو در سال 2000، متاسفانه اين مهم در کشورمان تا پنج سال بعد مغفول مانده بود. من در سال 2004 پنجمين سالگرد روز جهاني زبان مادري از طريق اينترنت و به نقل از يک نشريه دانشجوئي بنام سايان متوجه تعیین چنین روزی از سوي يونسکو شدم و با تلاش گسترده‌ي فعالين تبريز موفق به برگزاري اولين کنگره‌ي زبان مادري در روز 2 اسفند 82 در تبريز که نخستين آن در سطح کشور بود شديم. مهمانان بسياري از شهرهاي مختلف به کنگره دعوت شدند. اين کنگره در فضاي آذربايجان انعکاس وسيعي داشت، به طوري که ابدا نمي‌توان آنرا در رديف همايش‌هاي معمول، ارزيابي کرد بلکه بالاتر از يک کنگره و به عنوان سرآغاز يک جريان مستمر و دامنه‌داری بود که اکنون نیز شاهدش هستیم قابل بررسي و ارزش‌گذاري‌ست.

در قطعنامه کنگره از مسئولين خواسته شده بود که در راستاي اجراي اصول معوقه قانون اساسي قدم‌هاي عملي بردارند. از جمله فراهم کردن شرايط لازم براي تدريس به زبان‌هاي مادري، تشکيل نهادهاي فرهنگي از سوي دولت و حمايت از نهادهاي مردمي فعال در زمينه‌هاي فرهنگ ملیتهای ايراني و رفع موانع بوروکراتيک در راه تشکيل احزاب مدافع حقوق مليتهاي ايران. اين قطعنامه ظرف يک هفته به امضاي بیش از سه هزار نفر در شهرهاي مختلف رسيد و به چندين زبان زنده‌ي دنيا ترجمه شده، به دفاتر سازمان ملل، يونسکو، دفتر رهبري، نهاد رياست جمهوري، وزارت آموزش و پرورش و فرهنگ و ارشاد و ديگر ارگانها ارجاع گرديد و ستادي نيز براي پيگيري اين خواسته‌ها تشکيل شد.

 پس از آن دیگر هیچگاه فرصت برگزاری چنین کنگره ‌ای فراهم نشد. اما در حوزه مردمي در کليه سال‌هاي بعد از اولين کنگره زبان مادري مراسم متنوع، مسابقات و برخي همايش‌هاي دانشجوئي مرتبا برگذار مي‌شود. از آن به بعد هر خانه‌اي در نوع خود يک آمفي‌تئاتر کوچک براي برگذاري مراسم روز جهاني زبان مادري شد.

و چه اقداماتی باید در این روز انجام شود؟

 الان به جرات مي‌توان گفت که اين روز وارد حافظه تاريخي ملت ما شده است. در این روز می‌توان کارهای بسیاری انجام داد. در کشورهای مختلف حتی مراسم رسمی با بودجه دولتی و جشن و کارناوال هم به راه می افتد، اما در کشور ما فعلا دولتها پول خود را صرف زبان مادری این و آن نمی­کنند. اما ما می‌توانیم خیلی کارها انجام دهیم. مثلا می‌توان دسته گلی برای مادران خود که اولین الفاظ زبان مادری را به ما آموختند تقدیم کنیم. معلمین می‌توانند در این روز از دانش آموزان بخواهند که هر کدام شعری به زبان مادری بخوانند و یا موضوع انشا را به زبان مادری اختصاص دهند. در هر اداره و کوی و برزنی به مناسبت این روز میتوان گل یا شیرینی پخش کرد. اینها ساده ترین کارهایی است که احتیاج به کسب مجوز از کسی هم ندارد.

در تبریز که بیشترین سابقه را در برگزاری روز جهانی زبان مادری دارد، ابتکارات زیادی توسط مردم انجام می‌گیرد، مثلا یک بار تعدادی از کودکان به همراه مادرانشان اقدام به راهپیمایی کردند، آنها بادکنک‌هایی نیز در دست گرفته بودند که روی آن کلماتی چون "آنا دیلی" یا "هارای هارای من تورکم" نوشته شده بود حمل می‌کردند.

در این روز در برخی خانه‌ها برنامه‌های شاد برای خانواده‌ها ترتیب می‌دهند در آنجا مسابقاتی برای کودکان برگزار می‌شود و جوایزی به آنها داده می‌شود. مثلا چند چیستان یا چند سوال از ادبیات و زبان می‌پرسند و یا از کودکان می‌خواهند شعر یا آوازی به زبان مادری بخوانند و به آنها جایزه داده می‌شود.

 

به نظر شما موضع گروه های موسوم به اصلاح طلب(جبهه دوم خرداد) و گروه مقابل آنان اصولگرایان بویژه دولت در قبال حق تحصیل به زبان مادری برای ملل غیرفارس چیست؟

 

نظر اصلاح طلبان(جبهه دوم خرداد) در اين مورد تفاوت عمده‌ای با اصول گرايان ندارد. هر دو طالبان "اصلاح يا اصول" در اين مورد نظر واحدي دارند و در دوره هاي حکومتي خويش سياست واحدي را پيش گرفته‌اند. همه آنها علیرغم مراجعات مکرر مدافعین حقوق مردم ترک‌زبان و کردزبان و ... به آنها به لطایف‌الحیل از زیر بار این مهم سرباز زدند و قدمی در این راه برنداشتند.

آیا ظرفیت‌های قانونی می‌تواند مشکل تحصیل به زبان مادری را حل کند؟ یا باید در قوانین تغییرات صورت پذیرد؟

به نظر من ظرفيت‌هاي قانوني موجود در کشور براي حل مسئله ما کفايت نمي‌کنند، اصل 19 قانون اساسي که "همه انسانها را اعم از ترک و کرد و لر و عرب و ترکمن و بلوچ و فارس برابر مي‌داند" اصلی بسیار متعالیست که برگرفته از تعالیم دینی ماست. این اصل مي‌تواند خود راهگشاي اصلاح برخي از اصول ديگر آن بشود به نحوي که در عمل بتوان اين برابري را ايجاد نمود. به نظر من از ظرفيت اين اصل به هيچ وجه استفاده نشده است.

اما برخي اصول به گونه‌اي نوشته شده‌اند که هرچند ظاهرا با کف خواسته‌هاي ما منطبقند اما به هيچ وجه قابل تحقق نيستد.

مثلا در اصل 15 قانون اساسي نوشته شده که زبان آموزشي فارسي است اما تدريس زبان و ادبيات ترکي و کردي و عربي در کنار زبان و ادبيات فارسي بلامانع است.

انحصار آموزش به زبان فارسي به اين معني است که حق نداريم حساب و هندسه و فيزيک و شيمي و علوم را به زبان ترکي يا کردي یا عربي به محصلين آموزش دهیم حتي اگر راحت‌تر هم ياد بگيرند. حالا نمي‌خواهم وارد اين مبحث شوم که چرا چنين حکمي صادر شده و مگر قوانين رياضي در عربي و ترکي با قوانين رياضي در فارسي فرق دارند.

چرا میگوئید این اصل 15 قابل اجرا نیست؟

علت غیر اجرائی بودن آن نيز در متن خود اصل نهفته است. در اينجا هيچ مرجع دولتي موظف به فراهم ساختن امکانات تدريس زبان و ادبيات ترکي نيست و اين مهم بدون متولي رها شده است.

مثلا معلمي که مدرکي هم در زبان مادريش(از دانشکده‌اي که تا کنون نيز تاسيس نشده) ندارد، در صورتي که خود استثنائا علاقه و وقت اضافي داشته باشد و به شرط موافقت مديريت مدرسه، بايد در ساعتي خارج از ساعات دروس رسمي، با کتابي که وزارت آموزش و پرورش نيز وظيفه چاپش را بر عهده ندارد به شاگرداني که آنها هم حاضرند وقت اضافي بگذارند، داوطلبانه درسي را آموزش بدهد که نمره آن نیز وارد کارنامه نخواهد شد. اين همان کشکي است که هر قدر هم بسابیم باز محصول دیگری جز همان کشک به دست نخواهیم آورد.

به نظر شما زبان ترکی (با توجه به کثرت متکلمین آن) می تواند یکی از زبان‌های رسمی کشور باشد؟

بلی. ترکی در آذربایجان(منظورم همه مناطق ترک‌نشین شمال غربی کشور است) زبان اکثریت اهالی را تشکیل می‌دهد. همچنین در خراسان شمالی و رضوی، گیلان و مازندران و گلستان، فارس، کهگیلویه و بویراحمد و بوشهر و اصفهان و کرمان و کرمانشاهان و چهارمحال و بختیاری، لرستان، خوزستان، سمنان، تهران و قم به عنوان زبان بومی بخش قابل توجهی از اهالی است، به این اعتبار ترکی گسترده‌ترین زبان بومی ایران شمرده می‌شود که تنها در استانهای ایلام و یزد و هرمزگان و سیستان و بلوچستان متکلم بومی ندارد. ضمن اینکه مهاجرین ترک در اغلب مراکز صنعتی کشور نیز حضور بارزی دارند. ترکی زبان مادری قریب به یک سوم مردم ایران و زبان دوم یا سوم بخشی از کردها و تالشها و تاتها نیز محسوب می‌شود، لذا بالقوه می‌تواند یکی از زبانهای رسمی شمرده شود.

البته در اینجا منظورم از رسمیت، تامین امکانات آموزش این زبان در سراسر کشور و اختصاص مئدیاهای سرتاسری به این زبان، آزادی استفاده از آن در ادارات دولتی و محاکم قضائی و... است. برخلاف سوءتعبیرهایی که از رسمیت زبان می‌شود این ابدا به معنی پوششی برای تحت فشار قرار دادن سایر زبانها نیست.

اجازه می‌خواهم در اینجا نقل قولی از دکتر رضا براهنی که چند روز پیش در پاسخ به نوشته فردی بنام آقای تیزقدم نوشته، بیاورم. براهنی می‌نویسد:

"اعتقاد راسخ دارم که تحقیر زبان اقوام، و یا بهتر، ملیت‌های ایران، تحقیر مادر است، زبان فارسی هر قدر هم زبان زیبایی باشد، جای زبان و جای رابطه‌ی مادر امی و بچه در زبانی غیر از زبان فارسی را پر نمی‌کند. رابطه‌ی بین شیرخوارگی و زبان، رابطه‌ای آنچنان نزدیک و مداوم است که محروم کردن بچه در سنین بعدی از زبان مادری و رشد در سایه‌ی آن زبان، به او لطمه‌ی شدید روحی می‌زند. ... فاصله‌ای که به وجود می‌آید، با تحمیل یک زبان به جای زبان دیگر، فاصله‌ی از خودبیگانگی انسان به ریشه است. سیاست دولت، هر چه می‌خواهد باشد، یا عظمت یک زبان دیگر، ولو زیباترین آن، به هر طریق جانشینی است ناشی از یک تجاوز کامل به رابطه‌ی مادر و بچه. اعتقاد کامل دارم که سیاستمدار امروز ایرانی، در صورتی که بخواهد واقعاً با معیارهای دموکراسی و تساوی حقوقی عمل کند، باید زبان‌های مناطق مختلف را به رسمیت بشناسد."

سیاست زبانی مجامع بین‌المللی مثل یونسکو چیست؟

سیاست اعلام شده یونسکو ترویج سه زبانگی است. یعنی هر کس باید بتواند یک زبان بین‌المللی و دو زبان محلی(که یکی از آنها زبان ملی کشور و دیگری نیز زبان مادری یا منطقه‌ای‌ست) را یاد بگیرد. لذا خواست رسمیت این زبان در انطباق کامل با سیاست زبانی یونسکو هم می‌باشد.