مئهران
باهارلي
سؤزوموز
بخش اول:
فارسستان در
يك نگاه
مملكت
فارسستان و
يا فارسستان
ائتنيك منطقه
سكونت پيوسته
فارسزبانها
در ايران است.
اين منطقه به
تقريب به جز شمال،
غرب و جنوب
شرقي ايران
نواحي
باقيمانده
شرقي، مركزي و
جنوبي آنرا در
بر مي گيرد.
فارسستان
ائتنيك حدود
٥٠ درصد از كل
مساحت ايران و
حدود ٣٠ در صد
از كل جمعيت
آنرا تشكيل مي
دهد. ٦٥ تا ٧٥
درصد از جمعيت
فارسستان را
فارس زبانان
تشكيل مي
دهند. مملكت فارسستان
از استانهاي
سمنان،
خراسان جنوبي،
يزد، كرمان و
بخشهائي از
استانهاي
اصفهان، فارس،
تهران، قم،
خراسان رضوي و
مركزي تشكيل
مي شود. در
اينجا تاكيد
بر كلمه
"بخشهائي"
ضروري است
زيرا قسمت
عمده اي از
استانهاي
تهران، قم و
مركزي جزئي از
آزربايجان،
بخشي از
خراسان رضوي
جزئي از افشار
يورد و
بخشهائي از
استانهاي اصفهان
و فارس جزئي
از قاشقاي
يورد و لرستان
ائتنيك اند. فارسستان
با داشتن
تراكم جمعيتي
كمتر از ٢٠ نفر
در كيلومتر
مربع، پس از
بلوچستان و
لارستان،
داراي كمترين
تراكم جمعيتي
در ميان ممالك
و يا مناطق
ملي ايران است
(مقايسه كنيد
با مازندران
ائتنيك با
تراكم جمعيتي
٢٣٠ نفر در
كيلومتر
مربع،
آزربايجان ائتنيك
داراي تراكم
جمعيتي بيش از
٧٠ نفر در كيلومتر
مربع و
كردستان
ائتنيك با
تراكم جمعيتي
٤٠ نفر در
كيلومتر
مربع). برخي از
شهرهاي
فارسستان
ائتنيك
عبارتند از: دماوند،
محلات،
دليجان،
خمين، مشهد،
قائنات،
سبزوار، تربت
حيدريه،
نيشابور،
تربت جام،
فردوس، طبس،
تايباد،
اصفهان،
شهرضا، نجف
آباد،
گلپايگان،
خوانسار،
كاشان،
نائين،
اردستان،
نطنز، شيراز،
كرمان،
جيرفت،
رفسنجان، بم،
بافت، بندرعباس،
يزد، سمنان،
دامغان،
گرمسار
(قشلاق)،...
فارسستان
هرگز داراي
دولت ملي خود
و منسوب به قوم
فارس نبوده
است. اين
سرزمين تا سال
١٩٢٥ تحت
حاكميت ملل
ديگر مانند
اعراب (خلفاي
راشدين،
عباسي، اموي،
دولتهاي محلي
عربي)، تركمنها
و تركها
(غزنويان،
سلجوقيان،
خوارزمشاهيان،
صفوي، افشار،
قاجار، ....)،
مونقولها
(امپراتوري
مونقول،
هولاكوئيها،
ايلخانيان،
جلايريان،...)،
حتي گيلكها
(ديلميان،
بويه)، سيستانيها
(صفاري)، لكها
(زند) و .... بوده
است. اراضي فارسستان
پس از ساقط
شدن سلسله
ساساني به مدت
قرنها تحت
حاكميت
دولتهاي عربي
قرار داشته است.
پس از آن
دولتهاي محلي
كم عمر تاجيك
كه با فارسها
خويشاوند
شمرده مي شوند
مانند ساماني
و طاهري
(دولتي تاجيك
در شرق خراسان،
وابسته به
خلافت عربي و
عميقا تاثير
گرفته از
فرهنگ و سنن
عرب) بر
بخشهائي از
فارسستان حكم
رانده اند. با
ظهور توركان
در صحنه
خاورميانه،
اين مملكت به
همراه ديگر
مناطق ملي در
ايران امروزي
تحت حاكميت
دولتها و
امپراتوريهاي
تورك قرار
داشته است.
بسياري از اين
دولتهاي تورك
آزربايجاني
بوده اند
(جلايري، ايلخاني،
قاراقويونلو،
آغ قويونلو،
صفوي، افشار و
قاجار). در اين
دوره،
آزربايجان بر
فارسستان حكم
رانده است.
علاوه بر
امپراتوريها
و دولتهاي
بزرگ تورك كه
بر همه
فارسستان
تسلط داشته
اند، دولتهاي
محلي تورك
چندي نيز بوده
اند كه مستقلا
و يا به طور
موازي منحصرا
بر بخشهائي از
فارسستان
حاكم بوده
اند. اين
دولتها را مي
بايست
دولتهاي
توركي
فارسستان
ناميد. از دولتهاي
محلي تورك
فارسستان مي
توان دولتهاي
سلجوقيان
كرمان،
اتابكان فارس
(سالغوريان)،
قوتلوق
خانيان كرمان
(قاراختائيان)،
اينجوئيان (آل
مظفر)، و غيره
را نام برد.
تاريخ فارسستان
در دوره
حاكميت اعراب
بخشي از تاريخ
عرب، و در
دوره حاكميت
هزار ساله
توركان بخشي
از تاريخ تورك
است.
در
فارسستان
قومي
گروههائي
منسوب به همه
ملل ايراني
اعم از ترك،
عرب، لر، كرد،
گيلك، تبري،
تاجيك، پشتون
و غيره مسكن
گزيده اند.
همچنين در اين
سرزمين دهها گروه
قومي ايراني
زبان اما
غيرفارس كم
شمار مانند
سمناني،
رازي، كشه اي،
سويي،
وانيشوني، ولاترو،
زفره اي، گزي،
كفو، سده هي،
يارندي، خوري،
لاسگردي،
سنگسري،
سورخه اي،
شهميرزادي،
وفسي، كوهكي،
گازرخاني،
باشگردي،
برينگاني،
ماسرم،
پاپون،
دواني، ....
ساكنند. اين
اقوام كم شمار
كه داراي
زبانهاي
مستقل اما غير
مكتوب بوده و
از هرگونه
حقوق ملي و
قومي محروم مي
باشند به سرعت
در ميان
فارسها به
تحليل ميروند.
تركها پس از
فارسها
پرشمارترين
گروه ملي فارسستانند.
در استانهاي
خراسان رضوي،
اصفهان، فارس
و كرمان
گروههاي
بسيار انبوهي
از تركان ساكن
اند. برخي از
اينها مانند
گروههاي
منسوب به
قشقائيها،
خمسه،
بوچاقچي،
شاهسون،
افشار و ...
داراي سازمان
طائفه اي و در
موارد بسيار
اندكي كوچنده
اند. تركان
فارسستان دياسپوراي
تركان
آزربايجاني
در اين مملكت
شمرده مي
شوند. نيمي از
جمعيت شهر
تهران،
پايتخت كشور
را كه در مركز
مشترك مملكت
آزربايجان و مملكت
فارسستان
قرار دارد
تركها تشكيل
مي دهند. اين
شهر به سبب
همين موقعيت
استراتژيك
خود از سوي
شاه ترك آغا
محمدخان
قاجار به
پايتختي
انتخاب شده
بود.
بخش اعظم
فارسستان بي
آب و كم آب و از
صحراها تشكيل
يافته است.
دشتهاي مشهور
ايران يعني
دشت كوير
(٢٠٠٠٠٠
كيلومتر مربع)
و دشت لوت
(١٦٦٠٠٠
كيلومتر مربع)
در فارسستان
قرار دارند.
در بخشهاي
داخلي و شرقي
فارسستان
مقدار باران
سالانه بسيار
پائين و حدود ٣
تا ١٥
سانتيمتر
مكعب و در
قسمتهاي
كوهستاني
شمالي و غربي
آن حدود ٢٠
سانتيمتر مربع
است. به علت
حرارت بسيار
بالا و بي
آبي، در قسمتهاي
داخلي و شرقي
فارسستان،
كشاورزي و دامداري
توسعه نيافته
است. فارسستان
به لحاظ منابع
زيرزميني
مملكتي نسبتا
غني است. با
شكست انقلاب
مشروطه در سال
١٩٠٥ و بعدها
ساقط نمودن
دولت تركي
آزربايجاني
قاجار توسط كودتاي
استعماري
رضاخان و پس
از دست به دست
گشتن حاكميت
سياسي ايران
از تركان به
فارسها، فارسستان
به مركز
اقتصاد،
تجارت،
فرهنگ، صنايع،
توريسم و
سياست كشور
تبديل شده
است. دولتين پهلوي
و بويژه
جمهوري
اسلامي بخش
اعظم منابع و
درآمدهاي
دولت ايران را
كه اساسا از
صدور نفت
مملكت
عربستان-الاحواز
بدست مي آيد-
صرف سرمايه
گذاري در
فارسستان نموده
و در نتيجه
فارسستان
قومي به سرعت
توسعه يافته و
به پيشرفته
ترين مملكت
ايران مبدل
گشته است.
امروزه همه
مراكز تصميم
گيري و
دستگاههاي
اجرائي كشور
در شهر تهران
قرار دارند.
در اين شهر
دهها هزار
كارمند و
بروكرات ساكن
مي باشند.
شمار مراكز
دانشگاهي و
آكادميك واقع
شده در تهران به
تنهائي از
بقيه كشور
بيشتر است.
منطقه اصفهان
فارسستان
مركز صنعتي
كشور و منطقه
مشهد از مراكز
توريسم مذهبي
است. همه
فرودگاههاي
بين المللي
ايران (به جز
تبريز كه در
آزربايجان
است) در
فارسستان
(تهران،
اصفهان،
شيراز، بندرعباس،
.....) قرار دارند.
در جمهوري
اسلامي ايران
تقريبا همه
رهبران و
مديران طراز
اول كشور، ولي
فقيه، رئيس
جهمورها،
اكثريت مطلق
روسا و اعضاي
نهادهائي
مانند شوراي
امنيت ملي،
مجمع تشخيص
مصلحت نظام،
صدا و سيما و وزارتخانه
ها (بويژه
وزارتخانه
هاي كليدي
كشور، آموزش و
پرورش،
خارجه، فرهنگ
و ارشاد، ...)،
نيروهاي مسلح
و .... از ميان
فارسها و
فارسستانيها
انتخاب مي
شوند.
برخي
از مختصات
فارسستان:
بر
خلاف مشهور
اكثريت مردم
ايران فارس
نبوده ترك
است. واقعيت
آن است كه
فارسها علي
رغم در دست
داشتن دولت
ايران،
بزرگترين اقليت
ملي در ايران
اند و تنها
حدود يك سوم
جمعيت كشور را
تشكيل مي
دهند. زبان
فارسي آميخته اي
از زبانهاي
ايراني و عربي
است. به لحاظ
فيزيوتيپ
فارسها از
گروههاي
نامتناجس
تباري، قومي،
زباني و
فرهنگي تشكيل
شده اند. قوم
فارس فعلي با
قوم پارس
باستاني نه
تنها يكي نيست
بلكه ادامه
مستقيم
آن
هم نميباشد.
قوم فارس زبان
امروزي به
لحاظ تباري
آميخته اي از
گروههاي
گوناگون شامل بوميان
غير
ايرانيزبان، هند
و ايرانيهاي
قديم، اعراب،
موغولها و تركان
اند كه با
گذشت زمان و
بويژه در سده
هاي اخير در
اثر پديده
دگرگشت
زباني، به
زبان فارسي متكلم
گشته اند. آن
دسته از
فارسها كه در
ادبيات
قوميتگرايانه
فارسي
اصطلاحا
پارسي اصيل و
آريائي
ناميده مي
شوند، به لحاظ
فيزيوتيپ عموما
سياه چرده و
بيشتر شبيه
پاكستانيان و
هندوستانيان
اند و
كوچكترين
شباهتي با اروپائيان
ندارند.
نزديكترين
خويشاوند
فارسها دريهاي
افغانستان و
تاجيكهاي
آسياي ميانه اند.
اما
خويشاوندي
اينها نيز
صرفا زباني
است و نه
نژادي-تباري.
فارسها
همچنين با
ديگر ملتهاي
ايراني زبان
مانند لرها،
كردها،
بلوچها، گيلكها،
تبريها و
لارها
خويشاوند
زباني شمرده مي
شوند.
الف- مرزهاي
فارسستان و
مناطق ترك
يعني
آزربايجان،
افشار يورد و
قاشقاي يورد
محتاج توجه
جداگانه اند.
اين مرزها در
نواحي جنوبي و
شرقي استانهاي
تهران، قم،
مركزي كشيده
خواهند شد.
مناطق غربي و
شمالي همه اين
استانها به
آزربايجان
تعلق دارند. در
متون تاريخي
نيز همواره
مرزهاي جنوبي
آزربايجان در
عراق عجم
تصوير شده
است. مرزهاي
فارسستان با
افشار يورد در
استانهاي خراسان
شمالي و خراسان
رضوي و مرزهاي
فارسستان با
قاشقاي يورد
در استانهاي
اصفهان و فارس
قرار دارند.
ب- برخي از
شهرهاي در حال
حاضر عمدتا فارس
زبان مانند
همدان، قزوين
و ساوه در داخل
مرزهاي آزربايجان
قرار دارند.
اين شهرها كه
تا آغاز قرن
بيست همه و يا
اكثريت اهالي
آنها ترك بوده
اند، در اثر
سياستهاي
يكسان سازي
قومي تغيير
زبان داده به
فارسي متكلم
شده اند. با
اينهمه از آنجائيكه
همه اين شهرها
در جغرافياي
تاريخي
آزربايجان
قرار داشته و امروز
نيز داراي
محلات ترك
نشين بوده و
در ميان
جزايري از
روستاهاي ترك پيراموني
محاصره شده
اند شهرهائي
آزربايجاني
بشمار مي
روند. فارس
زبان شدن
اينگونه
شهرهاي
آزربايجاني، نه
محصول سير
طبيعي و تاثيرات
متقابل
تاريخي، بلكه
در اثر
سياستهاي آسيميلاسيونيست
و تبعيض و
تضييق دولتي
بر عليه زبان
و فرهنگ تركي
است. اهالي
فارس زبان
اينگونه
شهرها، اقليت
ملي فارس در
آزربايجان
جنوبي را
تشكيل مي
دهند.
ج- شهرهاي
تهران، اراك (سلطان
آباد) و قم در
مرز فارسستان
و آزربايجان
قرار دارند.
اين شهرها كه
اغلب داراي
جمعيت قابل
ملاحظه ترك
نيز مي باشند
(تهران و قم
داراي اكثريت
ترك اند) به
لحاظ
جغرافيائي با
ديگر نواحي
ترك نشين
پيوسته در
شمال غرب
ايران و يا
آزربايجان جنوبي
پيوسته اند.
د- افشاريورد
(سلجوق) و يا
ناحيه ترك
نشين شمال شرق
كشور، و
قاشقاي يورد
(قشقايستان) و
يا ناحيه ترك
نشين جنوب
ايران را مي
بايد خارج از
فارسستان در
نظر گرفت.
البته مساله
تعيين مرزهاي
دقيق اين دو
بويژه قاشقاي
يورد محتاج
كار ويژه اي
است. قرار
داشتن اين دو
منطقه ملي در
داخل فارسستان
تبديل
فارسستان به
دولتي فدرال
در آينده را
حتمي خواهد
ساخت.
ل- در
فارسستان
علاوه بر
فارسها
گروههاي منسوب
به ملل ايراني
ديگر از جمله
ترك، عرب، لر،
كرد،.... نيز
ساكن اند.
تركان
بزرگترين
اقليت ملي در
فارسستان و
تركي دومين
زبان آن است.
م- فارسستان
به درياهاي
آزاد ارتباط
ندارد. ممالك
جوار درياي
خزر، مناطق
ملي
تركمنستان
جنوبي،
مازندران،
گيلان و
آزربايجان جنوبي
مي باشند. در سواحل
جنوب ايران
نيز مناطق ملي
بلوچستان
شرقي،
لارستان و
عربستان-الاحواز
قرار دارند.
البته از سوي
دولتهاي
ايران براي
ايجاد امكان
دستيابي
فارسستان به
آب، سعي وافري
براي آسيميله كردن
و فارسسازي ملل
ايراني زبان
تبري، گيلك و
لار در قوم
فارس انجام مي
گيرد. داده ها
نشانگر آن است
كه در اين امر
به ويژه در
مورد دو ملت
گيلك و تبري كه
شيعه مذهبند،
موفقيت نسبي
حاصل شده است.
بخش دوم:
فارسستان،
فارسيه،
فارسيستان،
پرشيا، پرسيا
Farsestan, Farsistan, Farsiye,
Farsiyeh, Persia
پديده
هاي نو،
نامهاي نو
حركت
ملي
دموكراتيك
ملت ترك و
مملكت
آزربايجان
جنوبي كه
حاليا شاهد
آنيم، در كل
تاريخ اين ملت
و اين مملكت،
هرگز به
اندازه
امروزين داراي
مضمون و
استقامت
توركي، ملي،
دمكراتيك، مدرن،
جهاني و علمي
نبوده است.
اين مضمون و
استقامت
بسيار غني و
بيسابقه، خود
را در اهداف،
مفاهيم،
شعارها و متدهاي
مشخصي جلوه گر
مي سازد كه
تدقيق هر
كدام، فورا
روح و هويت
توركي، ملي،
دمكراتيك،
مدرن، جهاني و
علمي آنرا
آشكار مي
سازد.
بيسابقگي اين
مضمون و
استقامت يكي
نيز در گستردگي
شمول و عمق نفوذ
آن است، به
نحوي كه در
مدتي نسبتا
كوتاه توانسته
است خود را بر
عرصه هاي
سابقا هرگز
دست نخورده و
بسيار نوئي
مانند
تئرمينولوژي،
سمبلها،
نشانه ها و
حتي املاء و
اورتوقرافي
نه تنها زبان
تركي بلكه
زبان فارسي
هم- تحميل
نمايد.
در
نتيجه شتاب
گرفتن
روندهاي تشخص
ملي، ملت
شوندگي و
احقاق حقوق ملي
ملل ساكن در
ايران، پديدار
شدن
آلترناتيوهاي
فدراليسم و
استقلال و
رغبت روز
افزون به آنها
در ميان
ايرانيان و
ملل ساكن در
ايران، براي انعكاس
و افاده
مفاهيم
نوظهور بسياري
كه تاكنون از
داشتن معادل و
نام دقيق در
فرهنگ و زبان
فارسي محروم
بوده اند،
ناچارا ميبايست
كلمات و
تعبيرات و
قالبهاي
جديدي وضع گردند
و يا از ميان
كلمات و
تعبيرات
موجود ولي
غيردقيق
انتخاب شوند و
يا از ديگر
زبانها وارد
زبان فارسي٬
زبان دومين
قوم ساكن
ايران كه به
طور غير
مشروعي تنها
زبان رسمي و
دولتي دولت
ايران اعلام
گرديده- شوند.
كاربرد
تعبيراتي
مانند "آزربايجان
جنوبي"،
"استعمار
فارسي"، "راسيسم
فارسي"،
"آپارتايد
زباني"، "ملتهاي
ايران" به جاي
اقوام ايران،
"زبان رابط"
به جاي زبان
مشترك، "ممالك
ايران" (بر
اساس ممالك
محروسه ايران)
به جاي مناطق
ملي، "علوي قزلباش"
به جاي اهل
حقهاي ترك،
"تورك" به جاي توركيك
انگليسي، حتي
كاربرد فرمهاي
"آزر" و
"آزربايجان"
به جاي فرمهاي
فارسي "آذري"
و "آذربايجان"
همه از اين
دستند. اين
تعابير نوي
دقيق و
دمكراتيك
علاوه بر منبع
آن يعني ادبيات
سياسي و
فرهنگي تركي و
آزربايجاني،
كم كم در
ادبيات سياسي
و فرهنگي ديگر
ملل ساكن در ايران
و بويژه
فارسها رايج
شده و نهادينه
مي گردند.
در
تشكل و تشخص
منطقه ملي قوم
فارس
با
گسترش روند
جهاني شدن٬
ژرفتر گرديدن
جنبش دمكراسي
و با تعميم
روند
دمكراتيزاسيون
در دنياي
اسلام، جهان تورك٬
منطقه
خاورميانه-قفقاز-آسياي
صغير و در اين
ميان ايران،
بسياري از
مسائل كه
تاكنون جزء
تابوهاي
سياسي بشمار
ميرفتند و يا
به سادگي به
سبب نبود
دمكراسي و
آگاهي زمينه
ساز آن٬ محلي
از اعراب
نداشتند، به
بحث و گفتگو
گذارده
ميشوند. يكي
از اين مباحث
بكر٬ به زير
سؤال بردن
وضعيت و موقعيت
قوم فارس و
زبان فارسي، نقش
و سهم اين دو در
ساختمان
سياسي، اداري
و فرهنگي
كنوني و آينده
محتملا فدرال
ايران
چندملتي، حدود
و ثغور منطقه
فارس نشين
كشور و
ويژگيهاي
دولت محلي قوم
فارس در ايران
فدراتيو است.
كوشش براي
انتخاب نامي مشخص
و خاص براي
ناميدن
سرزمين فارس
نشين در شرق
مركز كشور و بحث
در چگونگي
ناميده شدن آن
به زبان فارسي
نيز٬ يكي از
نيازهاي
زائيده از
برآيند
ضروريات فوق
است.
بيشك
نظام اداري
ايران دير و
يا زود و اقلا
تبديل به نظام
فدرال
ملي-زباني
خواهد شد و
بيشك در اين
نظام فدرال
ملي-زباني همكشوريهاي
فارس نيز
مانند ديگر
گروههاي ملي٬
دولت محلي-منطقه
اي فدرال از
آن خود را
خواهند داشت.
واضح است كه دولت
ملي و محلي-منطقه
اي قوم فارس،
منطقا در
ناحيه اي كه
فارسزبانان
ايران به طور
پيوسته و
متراكم در آن
ساكنند و
اكثريت را تشكيل
ميدهند، يعني
در شرق و
بخشهائي از مركز
و جنوب ايران
تاسيس خواهد
شد و به اين
شرط همه
ملتهاي ترك،
عرب، كرد،
بلوچ، لر،
گيلك، تبري،
تركمن، لار و....
از حق
دمكراتيك
تاسيس دولت
محلي خلق فارس
حمايت خواهند
نمود. در هر كشور
فدراتيو؛
واحدهاي
فدرال تشكيل
دهنده آن،
علاوه بر دولت
محلي-منطقه اي
بايد سمبلهاي
ملي مربوطه ديگري
را هم مانند
اسم سرزمين
ملي، اسم دولت
ملي و پرچم ملي
داشته باشند. اما
خلق فارس در
مرحله فعلي
شكل گيري و
تكامل هويت
ملي اش، هنوز
از سمبلهاي
ملي مهمي
مانند "اسم سرزمين
ملي" و "پرچم
ملي" اش
برخوردار
نيست. فارسها
در يك هزار و
پانصد سال اخير
از نعمت داشتن
دولت ملي خود
محروم بوده و
تحت حاكميت
دول عرب، مونقول
و تورك
(تركمن، ترك)
زيسته اند. همچو
خلقي شايد طبيعي
است كه از
نهادها و
سمبلهاي
مربوط به دولتمداري
مانند پرچم
ملي و... محروم
باشد. دولتمداري،
نهادها و
سمبلها و
ذهنيت و سنن مربوط
به آن فرهنگي
است كه خلق
فارس بالكل از
آن بي بهره مانده
است. (در نتيجه
نبود اين
فرهنگ و تجربه
و سنن جا
افتاده دولتمداري
و ناشيگري
حاصل از آن است
كه پس از به حاكميت
رسيدن قوم
فارس در ايران
يعني در برهه
زماني كمتر از
سد سال، ما در
ايران شاهد تجربه
هاي پايان
ناپذير كودتاها،
انقلابها،
حركتهاي
مركزگريز ملل
ساكن در اين
كشور،
شورشهاي
مردمي،
جنگهاي داخلي
و خارجي و تنش
و درگيريهاي
متعدد سياسي و
ديپلماتيك
دولت ايران با
دولتهاي
همسايه و
جهاني و....
هستيم).
در
ضرورت نامگذاري
منطقه فارس
نشين كشور
منطقه
ملي فارس نشين
در شرق و مركز
ايران و واحد
دولتي كه در
سرزمين
مسكوني قوم
فارس تشكيل
خواهد شد به چه
شكل ميبايست
ناميده شود؟
يافتن جواب
براي اين سوال
همچنين از آن
رو ضروري است
كه ديگر ملل
ايراني
هركدام براي
سرزمين
تاريخي-ملي خود
نام و يا
نامهايي
دارند كه در
ادبيات و فرهنگ
سياسي ايران و
جهان معاصر
نيز كمابيش
تثبيت شده اند
(كردستان، آزربايجان،
لرستان،
تركمنستان،
عربستان-الاحواز،
بلوچستان٬
لارستان٬
گيلان٬
تبرستان٬ ...).
دولت فدرال
تركان در جنوب
ايران
قشقايستان-
قاشقاي يورد و
در شمال
خراسان افشاريورد
و يا سلجوق ....
نام خواهد
داشت. با
اينهمه
تاكنون هيچ
اسمي از طرف
سردمداران
قوم فارس (چه
در جبهه دولت
جمهوري
اسلامي و چه
در جبهه اپوزيسيون
فارس) براي
ناميدن
نياخاك و
وطنشان كه همه
بر آن توافق
داشته باشند
تثبيت نشده است.
به عبارت ديگر
در حاليكه همه
ملل ايراني
براي سرزمين
ملي خود اسمي
انتخاب كرده اند،
فقط منطقه
فارسزبان
نشين ايران
چند ملتي است كه
همچنان بينام
مانده است.
بديهي
است كه انتخاب
اسم٬ پرچم و
سمبلهاي ملي براي
سرزمين ملي و دولت
محلي-منطقه اي
فارس در مركز
و شرق ايران٬
در درجه نخست
بر عهده٬
وظيفه و در
صلاحيت
خلقهاي ساكن
در آن منطقه و
از جمله فارس
زبانهاي ساكن
در اين نواحي
و نخبگان فرهنگي
و سياسيشان
ميباشد.
شايسته است كه
تشكيلات و
سران قوم فارس
بويژه
طرفداران
سيستم فدرالي
و يا موافقين
تشكيل اتحاد
جماهير ايران
و يا دولتهاي
متحده ايران٬ به
جستجوي نامي
براي ناميدن
منطقه ملي
فارس نشين و
دولت فدرال
فارسهاي
ايران و يا به
مطرح كردن
نامهائي كه در
نظر دارند بپردازند.
واقعيت آن است
كه عدم
پرداختن به
مسائل مربوط
به منطقه فارس
نشين كشور و
در اين ميان
نام و حدود و
ثغور آن٬ تبديل
به مانع
بازدارنده
عظيمي در روند
تبيين مساله
ملي و حل آن در
ايران شده
است. اين مانع
به اين و يا آن
شكل مي بايد
كه هر چه
سريعتر رفع
گردد. منطقه
فارس نشين
كشور و دولت
فدرال فارسها
در آن منطقه
نميتواند
همچنان بي اسم
باقي
بماند. خلق
فارس استثناء نيست
و دير يا زود مانند
ديگر ملل ساكن
در ايران
داوطلبانه و
يا به اجبار- ميبايست
به انتخاب پرچم
ملي خود و اسم سرزمين
و دولت محلي
قوم فارس
بپردازد. چرا
كه در صورت ادامه
قصور و تعلل
روشنفكران و
سياسيون فارس
در اين امر٬ ديگر
ملتهاي
ايراني منتظر
نخواهند آنها
ماند و براي
پاسخگوئي به اين
نياز و پركردن
خلاء موجود ناچارا
و راسا به آن
اقدام خواهند
نمود. همانگونه
كه امروز نيز
در ادبيات
سياسي ملتهاي ترك
و كرد و عرب و
تركمن و بلوچ .....
براي ناميدن
ناحيه فارس
نشين شرق و
مركز كشور و
دولت فدرال
خلق فارس، از
اسامي اي
مانند "فارسستان"،
"فارسيه"، و "پرشيا"
استفاده
ميشود.
نكته
اي كه در
اينجا مي
بايست به آن
دقت نمود اين
است كه براي
ناميدن منطقه
فارس نشين كشور،
نمي توان از
اسم ايران
استفاده كرد زيرا
ايران مانند
گذشته كه نام
جمعي ممالك
محروسه بود،
امروز نيز مجموع
واحدها و
مناطق ملي
كشور شامل
منطقه فارس
نشين آن است. در
ايران فدرال
آينده نيز، مثل
سابق (ممالك
محروسه ايران)
دولت سراسري
مركب از
دولتهاي
فدرال
آذربايجان و
كردستان و
گيلان و
تركمنستان و
فارسستان و
لرستان ...
ايران نام
خواهد داشت.
هم كشوريهاي
فارس كه مخالف
ايجاد دولت
فدرال فارسها
و انتخاب پرچم
ملي براي فارسها
ميباشند و يا
ايران را
متشكل از فقط
يك ملت
ميدانند و يا
منكر وجود
مسئله ملي
هستند و يا در
دمكراسيشان
جايي براي حق
تعين سرنوشت و
فدراليسم
وجود ندارد.....
در واقع دولت
ايران و تمام
ايران را
مانند سابق
متعلق به
فارسها ميدانند.
اين همان
انديشه
ارتجاعي
ضدبشري
نژادپرستي
آريايي و
شونيسم-استعمار
فارسي است كه
فعلا نظام
سياسي و اداري
كشور بر آن
اساس شكل
گرفته است.
كلمه
فارسستان در گذشته
از
رايجترين
نامهاي موجود
براي ناميدن
منطقه فارس
نشين ايران،
نامهاي
فارسستان (مانند
لهستان. "ستان"
كلمه اي فارسي
است) و فارسيه (مانند
روسيه، شكل
عربي دارد) است.
فارسستان
كلمه اي است كه
علاوه بر
زبانهاي
فارسي و تركي،
در بسياري از
زبانهاي عمده
مانند
انگليسي، فرانسه،
روسي، آلماني
و ديگر
زبانهاي
اروپايي
بويژه تا آغاز
قرن بيستم،
بكار رفته
است. در اين
زبانها
فارسستان دو
مفهوم جداگانه
يكي به معني ايالت-ولايت
فارس و ديگري
به معني كل
ايران را ميرسانده
است. فارسستان
كاربردي نيز
به معني
سرزمين قوم
فارس و يا
فارسزبانان
از جمله در
زبان تركي و
آزربايجان دارد.
اين معني سوم
مبناي كاربرد
دمكراتيك و
مدرن اين كلمه
است:
١- فارسستان
به معني محدود
ايالت و يا ولايت
فارس: نخست به
معني محدود و
خاص اداري،
يعني براي
منطقه اي كه
كمابيش مطابق
با استان فارس
در جنوب ايران
و نواحي
پيراموني آن
است. مثلا در
ليست تقسيمات
كشوري ايران
مربوط به قرن 19
ولايات و
ايالات ايران
چنين شمرده
ميشوند: "اردلان
"(بخشهائي از استان
كردستان
فعلي)، آزربايجان
(منطقه شمال
غرب كشور٬ به
تقريب در شرق
از ري و در
جنوب از اراك
به طرف شمال و
غرب)،
بلوچستان،
گيلان،
عربستان (بخش
اعظم استانهاي
خوزستان،
هرمزگان و
بوشهر فعلي و
جزاير عربي
خليج)،
لارستان، لرستان،
تبرستان
(استان
مازندران
فعلي)، "فارسستان"،...
فارسستان در
لغتنامه ي
دهخدا نيز به
معني ايالت فارس
معني شده و
همچنين در
ذيلِ مدخلِ استان ثبت گرديده
است. در اين
لغتنامه "ستان"
به صورت
پسوندي كه
دلالت بر مكان
اقامت دائمي و
موطن و ناحيت،
مكان موقت،
مكاني كه چيزي
در آن فراوان
باشد معني
گرديده است (١). كاربرد
فارسستان
امروز به بدين
معني محدود بسيار
نادر و البته تماما
نامناسب حتي نادرست
است.
٢-
فارسستان به
معني گسترده ايران: دوم به
معني عام و
گسترده فراقومي،
يعني براي
ناميدن كل
ايران و يا كل
قلمرو بعضي از
دولتهاي
باستاني و
قديم در برخي
از زبانهاي
اروپائي. مثلا
در لغتنامه
لاتيني-آلمانيWörterbuch
Latein / Deutsch در مقابل
پرشيا كلمه
فارسستان
نوشته شده است:
Persia=Farsistan. فارسستان
در اين معني
معادل پرشيا
بوده است. پرشيا
نامي است كه
از سوي
يونانيان صرفا
براي ناميدن
قلمرو
دولتهاي
ساساني و
هخامنشي بكار
رفته است.
بنابراين
داراي مفهومي
سيال و سياسي
بوده عاري از
هر گونه دلالت
بر جغرافياي
تاريخي و يا
بافت قومي مردم
ساكن در آن
قلمروهاي
سياسي بوده است.
سرزميني كه در
زبانهاي
اروپائي به
نادرستي پرشيا
ناميده شده نه
هرگز داراي
جمعيت قابل ملاحظه
پرس و فارس
بوده و نه همواره
تحت حاكميت
پرسها و
فارسها قرار
داشته است. بر
عكس اكثريت
جمعيت پرشيا،
همواره
غيرفارس و
غيرپرس بوده و
اين سرزمين
همواره توسط
غير فارسها مانند
يونانيها،
عربها، تركمنها،
مونقولها،
تركها و حتي
گيلكها و لكها
داره شده است. پس
از سقوط
ساسانيان تا
بكار آورده
شدن دولت پهلوي
هرگز دولتي
فارس و يا
قومي پرس بر
فارسستان حكم
نرانده است.
اعراب و تركان
حاكم بر فارسستان
و ديگر نقاط
ايران در بسياري
از منابع
خارجي شاهان
پرس ناميده
شده اند زيرا
كه قلمرو
سياسي آنها به
نادرستي پرس
ناميده مي شده
است. اما نه
اين شاهان به
لحاظ قومي و
ملي و نه
سرزمينهاي
تحت كنترل
آنها به لحاظ
جغرافياي
تاريخي، پرس و
يا فارس نبوده
اند. تا
اين اواخر در
پيش
نويسندگان
اسلامي نيز كلمه
ايران و
ايراني بسيار
نادر بكار
رفته و تقريبا
همه جا نام
اين سرزمين و
مردمانش به
نادرستي با
الفاظ فارس و
فرس ذكر شده
است.
بنابراين
امروزه كاربرد
دو كلمه
مترادف فارسستان
و پرشيا بدين
معاني يعني كل
ايران و يا كل
قلمرو حاكميت
دولتهاي حاكم
بر ايران و ..... مطلقا
نادرست است. زيرا
اولا ايران
معادل سرزمين فارسها
نيست و ناحيه
فارس نشين
كشور و يا پرشيا-
فارسستان تنها
بخشي از ايران است.
دوما فارسها
با پرسها كه
منبع نام
پرشيا بوده اند
دو آنتيته
قومي كاملا
جداگانه اند. سوما
بعد از سقوِط
ساسانيان
هرگز حاكميت
سياسي از آن
پرسها نبوده
كه قلمرو آنها
نيز پرشيا
خوانده شود.
چهارما اگر
صرفا پرس بودن
ساسانيان و
هخامنشيان مي
تواند دليلي
براي پرس
ناميده شدن
قلمرو
دولتهاي آنها
باشد با همان
منطق مي بايد
كل ايران را
به سبب حاكمت
دولتهاي
غزنوي و
سلجوقي و
جلايري و
ايلخاني و آغ
قويونلو و قاراقويونلو
و صفوي و
افشار و قاجار
كه تركمن و يا ترك
بوده اند، تركمنستان
و يا تركستان و
به دليل
حاكميت
مونقولها و
اعراب و اشرف
افغان و
اسكندر
مقدوني،
مغولستان و
عربستان و
افغانستان و
مقدونيه ناميد.
پنجما نام
گذاري ايران به
اسم يكي از
اقوام ساكن در
آن بويژه
فارسها كه سابقه
برجسته منفي
اي در
نژادپرستي و
استعمار ملل
غيرفارس
ايران دارند،
با مخالفت و
اعتراض جدي و
وتوي اين ملل
مواجه است.
فارسستان
به معني دقيق و
مدرن: "منطقه
ملي فارس نشين
شرق و مركز
كشور"
سير
كنوني در
ادبيات مدرن و
دمكراتيك سياسي
كشور به سوي محدود
كردن معني
پرشيا - پرسيا
(به جاي پرشيا
ناميدن كل
ايران)، تعميم
معني
فارسستان (به
جاي كاربرد آن
فقط به معني
استان فارس)،
مساوي قرار
دادن
فارسستان و
پرشيا و
كاربرد آنها براي
ناميدن منطقه
فارس نشين شرق
و مركز ايران
ميباشد. تخصيص
كلمه
فارسستان و
معادل اروپائي
آن پرشيا -
پرسيا به اين
معني يعني
منطقه ملي
فارس نشين شرق
و مركز كشور،
نشاندهنده
تعميق و گسترش
روند
دمكراتيزاسيون
در ايران و
شتاب گرفتن
شكل گيري هويت
هاي ملتهاي
ساكن كشور
است. اين
دقيقا همان
معنايي است كه
كلمه
فارسستان در
زبان تركي (هر
دو لهجه
آزربايجاني و
استانبولي)
دارد. مثلا در
مقالات دو محقق
آذربايجاني
عاريف رحيم
اوغلو، Satranç Tahtasında Azerbaycan ve Farsistan- Arif Rehimoğlu (آذربايجان
و فارسستان در
صفحه شطرنج) و يونس
شاملي، "اين
ره كه تو
ميروي به
فارسستان است-
نگاهي به طرح
پيشنهادي
گروه كار
اقوام و مبحث
ملي اتحاد
جمهوريخواهان
ايران" كلمه
فارسستان به
معني منطقه
ملي فارس نشين
شرق ايران
بكار رفته است.
يا در لغتنامه
تركي
اينترنتي در
مقابل فارسي چنين
نوشته شده
است: "فارسي=
فارسيستانˊين
ديليFarsistanın dili "
(فارسي= زبان
فارسستان). در
كتاب دين و
ديل (دين و
زبان) به زبان
تركي
استانبولي
نيز فارسستان به
همين معني
بكار ميرود و
گفته مي شود:
"عربيستان و
فارسيستان´دان
تورك ديل
اورمانينا
گله ن سؤزلرArabistan ve Farsistandan Türk dil ormanına
gelen sözler " (كلماتي
كه از عربستان
و فارسستان
وارد جنگل زبان
تركي شده اند). شاعر
آزربايجاني ز.
قافاروف در
شعر آزريستان
خود،
فارسستان را به
معني مملكت و
سرزمين
فارسان بكار
برده است (٢):
ياريم
ائرمنيستان،
ياريم
گورجوستانYarım Ermǝnistan yarımm Gürcüstan
دربندˊيم
داغيستان،
جنوب
فارسيستانDǝrbǝndim Dağıstan Cǝnub
Farsistan
گٶر
مندن ياراندي
نه قده ر
"ايستان"Gör mǝndǝn yarandı nǝ qǝdǝr İstan
بو
بٶله نلر داها
نه يه
چاليشير؟Bu bölǝnlǝr daha nǝyǝ çalışır
(نيمي
از من را
ارمنستان
الحاق كرد،
نيمه ديگرم را
گرجستان،
دربندˊم
را داغستان و
جنوبم را
"فارسستان"
ببين
كه از من
(آزربايجان)
چقدر
"ايستان"
آفريدند
اينان
كه مرا تكه
پارچه كردند،
اكنون به چه
اقدامي مي
انديشند؟
واكنش
فارسها به
كاربرد نام
منطقه ملي
فارسستان
همانگونه
كه گفته شد، نام
فارسستان و يا
پرشيا امروزه
صرفا به معني
جغرافيائي مي
تواند بكار
برده شود و
كاربرد
فارسستان و
پرشيا براي هر
چيز ديگر مانند
ايران و يا
قلمرو دولت
ايران، غلط
است. فارسستان
نام يكي از
مناطق ملي
ايران عمدتا
مسكون توسط
قوم ويا ملت
فارس بوده، متناظر
مناطق ملي
كردستان و
بلوچستان و
تركمنستان و
لرستان و
آذربايجان و...
است. اين
تعبير، تعبير
سياسي مدرن
بوده و در
آينده احتمالا
نام يكي از
دول فدراتيو
تشكيل دهنده
ايران فدرال خواهد
بود. با
اينهمه بسياري
از فارسان
ساكن در ايران
و نخبگان آنها
در باره نام
فارسستان
سكوت نموده و عده
اي نيز بدان
اعتراض مي
كنند. به
عنوان نمونه
در شعري از
سوي
نژادپرستان
فارس ايراني
در باره فارسستان
چنين گفته مي
شود (٣):
دريغا
و دردا خدايا
سپاس
تو اين
مام ايران
زمين دار پاس
يكي
فارسستان ورا
خواندي
دگر جزو ميهن
نيارايدي
عده
اي از
معترضين، كاربرد
تعبير
فارسستان را به
معني هم رديف
و هم ارزش
شمردن فارسها
با كردها و
لرها و بلوچها
و عربها و
تركمنها و.... كه
سرزمين
مليشان
كردستان و
لرستان و
بلوچستان و عربستان
و تركمنستان و
... ناميده مي
شود دانسته و
آنرا دون شان
خود مي دانند.
زيرا اين دسته
به تفوق و
برتري قوم
فارس و منطقه
مسكوني اين
قوم معتقدند. عده
اي از مخالفين
كاربرد نام
فارسستان،
بين كاربرد
فارسستان و
جدايي طلبي
تناظري مي بينند
و حتي گشودن
بحث چگونه
ناميده شدن
منطقه فارس
نشين در ايران
را نيز منافي
با وحدت ملي و
تماميت ارضي
كشور مي
دانند. حال
آنكه مسئله
جدائي طلبي و
مسئله چگونه
ناميدن منطقه
فارس نشين
كشور دو مسئله
جداست. در غير
اين صورت آنها
مي بايست كاربرد
نام كردستان و
لرستان و
بلوچستان و
لارستان و ... را
نيز منافي با
تماميت ارضي
كشور و وحدت ملي
دانسته از
كاربردها
آنها خودداري
كنند.
عده
اي ديگر از
كساني كه به
نام فارسستان
حساسيت دارند
مي گويند در
دنیای مدرن که
مهاجرت و
اختلاط مردم
مرزهای قومی و
نژادی را
روزبروز
کمرنگتر
میکند و اکثر
مناطق
پیشرفته
جمعیتی متنوع
و رنگارنگ
دارند،
استفاده از
نامهای قومی
برای مناطقی
که نام معمول
و مصطلح
امروزیشان
ارتباطی
بقومیت
مردمانشان
ندارد فقط
نشانگر
عقبماندگی
فکری و تفکر
قومگرایانه
ایست که همه
چیز را از
دریچهً محدود
قومی مینگرد.
در پاسخ اين
دسته مي بايد
گفت كه اولا اگر
اين استدلال
صحيح است مي
بايست آنها از
كاربرد
تعبيرات
كردستان و
لرستان و
بلوچستان حتي
انگلستان و
مجارستان و
لهستان و بلغارستان
و صربستان و
هندوستان و
مغولستان و ارمنستان
و گرجستان كه
گويا نشانگر
عقب ماندگي
فكري و تفكر
قومگرايانه
است خودداري
كنند. دوما
اگر آنها صرفا
با نامگذاري
بر اساس قوميت
مخالفند، پس
به چه علت نام
ديگر غيرقومي
اي براي منطقه
فارس نشين ايران
پيشنهاد نمي
كنند؟ ثالثا
آشكار است كه
مقايسه بين
جوامع پيشرفته
در دنياي مدرن
با جامعه
ايراني كه به
لحاظ مدنيت و
مدرنيته و
توسعه يافتگي
يكي از عقب
مانده ترين
كشورهاي جهان
است قياس مع
الفارق است. عده
اي نيز بين
كاربرد تعبير
فارسستان و
نژادپرستي
ارتباط بر
قرار مي كنند. حال
آنكه بكار بردن
(نام)
فارسستان
ارتباطي با
نژادپرستي
ندارد، بلكه
بكار نبردن آن
با نژادپرستي
مربوط است. دفاع
از حق هموطنان
فارس براي
تشكيل دولت منطقه
اي-محلي شان و
داشتن نامي
ويژه براي آن
سرزمين و دولت،
نه تنها
نژادپرستي
نيست بلكه
حركتي بر عليه
نژادپرستي
است.
عده
اي از كساني که
با اسم
فارسستان
مشکل دارند ادعا
مي كنند به
هنگام احياء
یک کلمه قدیمی
مي باید آنرا
در همان معنی
اوليه خودش
بکار برد یعنی
فارسستان را
بايد صرفا به
معني ایالت فارس
بكار برد.
پرواضح است كه
اين منطق
نادرست مي
باشد. چنانكه
در گذشته در
زبان فارسي
"ملت" به معني شريعت
و دين و آنچه كه
خداوند براي
رسيدن
بندگانش به
سعادت،
بواسطه
انبياء وضع
نموده است
بكار ميرفت
اما پس از
انقلاب
مشروطيت معني
مدرن و امروزي
بر آن بار شد. و
يا خود نام
"ايران" كه
مدلول آن در
تاريخ و امروز
تماما متفاوت
است. عده اي نيز
فارسستان را
یکی از
اختراعات و
كدهای هویت
طلبان ترك مثل
نوشتن آزربایجان
بجای
آذربایجان
مي دانند. حال
آنكه
فارسستان
اصطلاح و
تعبيري سابقه
دار در زبان
فارسي و مصطلح
در برخي از
زبانهاي ديگر
مانند تركي
است كه
روزبروز
رايجتر، مانوستر
و جاافتاده تر
نيز مي شود. وانگاه
اگر كاربرد
فارسستان كد
هويت طلبان ترك
باشد، به سبب
كاربرد
كردستان و
بلوچستان و لرستان
و ... كد هويت
طلبان فارس
تلقي نمي شود؟
گروههاي
سياسي مشهور
به سراسري
مدافع و يا موافق
با پروژه
فدراليسم در
ايران نيز از
كاربرد نام
فارسستان
ملولند زيرا
يا در ادعاهاي
خود صميمي
نيستند و يا
فريبكارند.
اينگونه گروهها
كه ساختار و
فعاليتشان بر
اساس ملتها و
مناطق ملي
سازماندهي
نشده و
هيچكدام نيز هيچ
نشريه اي به
زبانهاي ملي
ايران به جز
فارسي
ندارند، حتي
از طرح و بحث
مفاهيم
مقدماتي فدراليسم
مانند همين
نام منطقه ملي
فارسستان و
تعيين حدود و
ثغور آن نيز
خودداري مي
كنند.
بنظر مي رسد
سبب مخالفت
واقعي بسياري
از معترضين به
نام
فارسستان،
مخالفت آنها
با حقيقت
كثيرالملگي
ايران و لزوم
گذر آن به سيستم
فدرالي
ملي-زباني
است. به
همه حال داشتن
اسمي براي
ناميدن
مجموعه مناطق
فارس نشين
ايران ( و نه تك
تك آنها)
نيازي واقعي
است و كاربرد
اسمي فارسي و
با مسما كه
قبلا در خود
زبان فارسي
نيز موجود
بوده و در
منابع مختلف
اين زبان ثبت
شده است،
پاسخي به غايت
معقول و منطقي
براي رفع اين
نياز مي تواند
شمرده شود.
-------------------------------
١-
توضيح دهخدا
بر استان چنين
است:
استان:
(پسوند) مزيد
مؤخر امكنه و
يا ازمنه.
استان (يا ستان)
در امكنه گاهي
دلالت بر مكان
اقامت دائمي و
موطن و مملكت
و ناحيت كند،
همچون:
انگلستان،
غرجستان. و
گاه دال بر
مكان موقت
است، مانند: بيمارستان،
كودكستان و
دبيرستان و
هنرستان و شبستان.
و گاه دلالت
بر مكاني كند
كه چيزي در آن فراوان
باشد: گلستان،
موستان. استان
بصورت مزيد
مؤخر ازمنه
(ظرف زمان) در
تابستان و
زمستان ديده
ميشود. اينك
كلمات مركبهاي
با استان
(ستان) بصورت
مزيد مؤخر
بترتيب حروف
تهجي در ذيل
نقل ميشود:
آجارستان (در
قفقاز). آرناودستان.
آلوستان.
اردستان.
ارمنستان.
ازبكستان.
ازگيلستان.
اسپيددارستان.
افغانستان. انارستان.
انجيرستان
(انجيلستان).
انگلستان. ايراهستان.
باب شورستان.
باغستان (به
اصطلاح مردم
قزوين).
بجستان. بستان
(مخفف بوستان).
بغستان (بيستون).
بلغارستان.
بلوچستان.
بوستان.
بهارستان (اسم
خانهء
سپهسالار
قزويني كه امروز
مجلس شوراي
ملي است).
بهستان
(بيستون). بيدستان.
بيمارستان.
پاكستان.
تابستان.
تاجيكستان.
تاكستان.
تخارستان.
تركستان.
تركمنستان.
تنگستان.
توتستان.
توسستان.
تيفستان (در
زرگنده). تيمارستان.
جادوستان.
(شاهنامه. رجوع
به فهرست ولف
شود).
جوردستان.
چمستان.
چيرستان.
چينستان. چيناستان.
حبشستان.
خارستان.
خجستان.
(تاريخ سيستان).
خرماستان.
خلجستان.
خلخستان.
(شاهنامه). خُمستان.
خندستان (مجلس
و معركهء
مسخرگي، فسوس
و سخره، لب و
دهان معشوق).
(برهان).
خوالستان
خودستان (شاخ
تازه كه از
تاك انگور سر
زند). (برهان).
خوردستان (شاخ
تازه را گويند
و آن كه از تاك
انگور سر زند
و آنرا بسبب
ترشمزگي
خورند و
شاخهاي تازهء
درختان ديگر و
نهال گل و
رياحين را نيز
گفتهاند).
(برهان).
خوزستان.
دادستان.
داغستان.
دالستان.
دبستان.
دبيرستان.
دروازهء كوهستان.
دستستان.
دشتستان.
دورقستان.
دهستان. ديلمستان.
رام شهرستان.
رزستان.
ريگستان.
زابلستان.
زمستان.
سارستان.
سجستان.
سكستان.
سيستان. شامستان.
شبستان.
شهرستان
(شهرستانهء
مرز). صربستان.
طبرستان.
طخارستان.
طمستان.
عربستان. غرجستان.
غرشستان.
(تاريخ
سيستان). فارسستان.
فرنگستان.
فرهنگستان.
فغستان.
فيلستان (نام
قريهاي به
ورامين) (؟)
قبرستان.
قزاقستان.
قلمستان. قهستان.
كابلستان.
(معجمالبلدان).
كاجستان.
كارستان.
كافرستان.
كردستان. كلاعاستان.
كودكستان.
كوهستان.
كهستان.
كهورستان. گرجستان.
گلستان.
گورستان.
لارستان. لرستان.
لوالستان.
(تاريخ
سيستان).
لهستان (پلني). مجارستان
(هنگري).
مغلستان.
موردستان.
موستان. مهلستان.
نارنجستان.
نخلستان.
نگارستان.
نورستان.
(تاريخ
سيستان).
نيرنگستان.
نيستان. والستان.
(تاريخ
سيستان).
وزيرستان.
هندستان.
هندوستان.
هنرستان.
هوجستان
واجار (بازار
خوزستان. سوقالاهواز).
٢- متن كامل
شعر چنين است:
Azəristan آزريستان
Yüz illərdir Şimal-Cənub
qasırğası يوز
ايللردير
شيمال-جنوب
قاسيرقاسي
Kükrəyəndə vətənimdə
qarşılaşır كوكره يه
نده وطنيمده
قارشيلاشير
Dart-ha-dartdır, doğrayırlar,
Xəzər daşır, دارت-ها-دارتدير،
دوغراييرلار،
خزه ر داشير
Yenə bölür neçə qaşıq-pay
qarışır. يئنه
بٶلور نئچه
قاشيق پاي
قاريشير
Taleyimə yazılıbdır bölünmək mi? طالئعيمه
يازيليبدير
بٶلونمك مي
Qətrə-qətrə, ilmə-ilmə
tökülmək mi? قطره
قطره، ايلمه
ايلمه
تٶكولمك مي؟
Qaçqın, itkin, köçkün düşüb sökülmək mi? قاچقين،
ايتگين،
كٶچگون دوشوب
سٶكولمك مي؟
İtlər baxıb yağlı ova
mırıldaşır. ايتلر
باخيب ياغلي
اووا
ميريلداشير
Gördükcə bu zillətləri səbrim
daşır گٶردوكجه
بو ذيللتلري
صبريم داشير
Uçurulur, batırılır qəbrim
daşı اوچورولور،
باتيريلير
قبريم داشي
Çoxlarının başı bölgüyə
qarışır چوخلارينين
باشي بٶلگويه
قاريشير
Unudur ki, su qalxıb boğazdan aşır اونودور
كي سو قالخيب
بوغازدان
آشير
Biri toy-düyün vurdurur, şadlıq edir بيري
توي-دويون
ووردورور،
شادليق ائدير
Biri yeməkdən qudurur, şahlıq edir بيري
يئمكدن
قودورور،
شاهليق ائدير
Xalqı soyur, quldura qahmarlıq edir خالقي
سويور،
قولدورا
قاهمارليق
ائدير
Min-biri acından ölür-yas qarışır مين بيري
آجيندان
اٶلور، ياس
قاريشير
Bir vaxt da düşmüşdü böl-ha-böl dəmi بير واخت
دا دوشموشدو
بٶل-ها-بٶل
دمي
Qatar daşıyırdı, dartırdı
gəmi قاتار
داشيييردي،
دارتيردي گمي
Gör bir neçə yerə böldü vətəni, گٶر بير
نئچه يئره
بٶلدو وطني
El də qarışıbdır, dil də
qarışır ائل
ده
قاريشيبدير،
ديل ده
قاريشير
Şərqim elə getdi, qərbim də
belə, شرقيم
ائله گئتدي،
غربيم ده بئله
Şimal yelə getdi, cənub da selə شيمال
يئله گئتدي،
جنوب دا سئله
Yenə də toxunur mizrablar telə يئنه ده
توخونور
ميضرابلار
تئله
Pay alanlar yeni paya çalışır. پاي
آلانلار يئني
پايا چاليشير
Yarım Ermənistan, yarım Gürcüstan, ياريم
ائرمنيستان،
ياريم
گورجوستان
Dərbəndim Dağıstan, Cənub Farsistan. دربندˊيم
داغيستان،
جنوب
فارسيستان
Gör məndən yarandı nə qədər
ıstan? گٶر
مندن ياراندي
نه قده ر
"ايستان"؟
Bu bölənlər daha nəyə
çalışır? بو
بٶله نلر داها
نه يه
چاليشير؟
Bir qalıb Xəzərim, başım,
ayağım بير
قاليب خزره
رˊيم، باشيم،
آياغيم
Getdi Qarabağım, qolum, qanadım گئتدي
قاراباغˊيم،
قولوم،
قاناديم
İndi nə ıstanlar bölüb yaradır, ايندي ده
"ايستان"لار
بٶلوب
يارادير
Veribdir baş-başa hey xosunlaşır? وئريبدير
باش باشا، هئي
خوسونلاشير
Bəs harda olacaq bu Azəristan? بس هاردا
اولاجاق بو
"آزريستان"؟
Yoxdur bu ölkənin adını tutan يوخدور
بو اٶلكه نين
آديني توتان
Hər kim olacaq bu addımı atan هر كيم
اولاجاق بو
آدديمي آتان
Ona EL ATASI adı yaraşır. اونا
"ائل آتاسي"
آدي ياراشير
Z. Qafarov ز.
قافاروف
٣- متن
كامل شعر چنين
است:
اين مام
ايرانزمين
دار پاس
دريغا و دردا
خدايا سپاس
تو اين مام
ايران زمين
دار پاس
همه جمع گشته بسي
كركسان
ز جاهل ز
الوات و از
ناكسان
پر از مدعا و
پر از قال و
قيل
تو گويي
فتاده ز خرطوم
فيل
شده چرخ دولت
و هم مرد لنگ
برفتست نيك,
آمده كار ننگ
نه كس دلخوش
و عرصه گشتست
تنگ
سگان كرده
آزاد و يخ
پاره سنگ
جوان و جوانمرد
رفته ز ياد
همه عشق ميهن
بگشته ست باد
همه سفلگان
تيغ آهيخته
به خود از
فلز تسمه
آويخته
خروشند و
تازند و آرند
يورش
همه اين كنند
بهر نان و خورش
جوان حب ميهن
ببرده ز ياد
رها كرده
آنرا پرستد
نژاد
به ترفند رخت
وطن كرده تن
همه سر بكار
فروش وطن
نه منطق
سخنها همه
سرسري
كشد زوزه گه
گرگ خاكستري
به ظاهر
براند زبان
مادري
به باكو
گرايد نه به
آذري
سخن در دهان سخت
باكو پسند
شده آذري زان
دژم هم نژند
بظاهر حذر
دارد از كار دين
بتركي
ثناگوي مزدور
دين
همه مزد گير و
همه شخص زور
همه چشم ديد
وطن گشته
كور
همه گشته
مفتون ومسحور
سحر
نه عشقي ز
بهر وطن هم نه
مهر
دريغا و دردا
از اين كار
كرد
فروشند ميهن
به تركان زرد
همه بد دلند
و همه بد منش
همه تند و
جاهل و اهل
تنش
كدورت
بورزند با
پارسي
نخواهند
نيوشند سخن فارسي
كشيده ز
ايرانمان
نقشه چند
به تركي باكو
بدو واژه چند
يكي
فارسستان ورا
خواندي
دگر جزو ميهن
نيارايدي
اگر قصد داري
دهي آگهيش
دهد ناسزا سر
به آيين و
كيش
خدايا امان
ده زجاهل و
زور
از آن پيش
ميهن شود خاك گور
شاعر
شعر فوق،
لغتنامه زير
را هم در
پايان شعر
آورده است:
كركس
= پرنده اي
مانند لاشخور
سگان
كرده آزاد و يخ
پاره سنگ=سگان
را رهانيده و
سنگ ها را
بسته اند
سفله=
پست و ذليل و خوار
آهيختن
= بيرون آوردن ,
نشان دادن
به
خود از فلز
تسمه آويخته=
همان زنجير
كشان هستند
همه
اين كنند بهر
نان و خورش=
خورش يعني
خوراك و
خوردني
حب =دوستي
رها
كرده آنرا
پرستد
نژاد=نژاد
پرست شدن برخي
از مردم
همه
ريمني كار , رخت
وطن كرده تن=
ريمني كار
يعني
فريبكاراني كه
خود را وطن
دوست نشان
ميدهند
كشد زوزه
گه گرگ
خاكستري=گروه
نژاد پرستي از
تركان كه
مزدور باكو
هستند
دژم=غمگين افسرده
نژند=
پريشان
,هراسناك
مفتون
=سرگشته
مسحور
=جادو شده
سحر= جادو
كاركرد=عملكرد
و رفتار
تركان
زرد= تركان
زرد پوستي كه
هيچ قرابت و
خويشي با
آذري هاي ما
ندارند
بدمنش=بد
رفتار
تنش=دشمني
و عصبانيت و
بد رفتاري
كدورت=
دشمني
نيوشيدن=
شنيدن
گئرچه يه هو!