مبارزات و دستا وردها ی زنان در ایران

        

جنبش مشروطیت و در پی ان انقلاب مشروطیت، سر آغاز بیداری ملت ایران از یوغ استبداد و ظلم حاکمان وقت و همچنین سرآغاز تلاشهای زنان ایرانی برای طرح خواستهای مشخص خود، جهت رهائی از ستم وتبعیض جنسی در جامعهَ مرد سالار و زن ستیز ایران بود.

 

مبارزات زنان در ایندوره از تاریخ ایران، بر دو پایه استوار بود:

یکی مبارزه در راه احقاق حقوق سیاسی و حق شهروندی خود مانند حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در مجلس شورای ملی، و ارائه این خواستها به مجلس ، که میخواستند این خواسته ها  به صورت مفاد قانونی در آمده و حافظ منافع حقوقی  زنان باشد، و بحث و اظهار نظر حول مسائل و مشکلات جاری کشور وانتقاد از ناتوانی و ضعف دستگاه حکومتی ونمایندگان مجلس، در ارائهَ راه حلهای درست در برخورد با این مسائل و مشکلات. دیگری مبارزه واقدام حول خواستها و هدفهای محدودتر، که امکان دستیابی به آنهابا توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی آن زمان امکان پذیرتر و عملی تر می نمود . تلاش برای تاُ سیس مدارس دخترانه یکی از این اهداف بود که، با وجود مخالفتهای شدید از طرف دو ارتجاع مذهبی و حکومتی در جلوگیری از بوجود آمدن آنها،  با پی گیری و مبارزۀ جمعی از زنان پیشرو و متجدد آن زمان از جمله نسا خانم، خانم طوبی رشدیه و خانم وزیراُف این تلاشها در سال 1908به بر نشست و زنان ایرانی برای اولین بار موفق به تاَسیس مدارس دخترانه شدند.

 

یکی دیگر از عرصه های مبارزۀ زنان در این محدوده، فعالیت و اقدام زنان آگاه و روشنفکر جامعه با فرهنگ و ذهنیت مردسالار حاکم بر جامعه ایران و تلاش در جهت تصحیح نگرش و ذهنیت عمومی نسبت به جنس زن بود، که آثار آنها را میتوان در نوشته ها و متون منتشر شده در دوران مشروطیت دنبال کرد.

 

در پی گسترش مبارزات مردم ایران در انقلاب مشروطیت زنان مبارز ایرانی نیز سهم خود را با فعالیت در عرصه های تبلیغاتی علیه استبداد و توضیح و تبلیغ مزایای مشروطیت، همچنین حمایت مالی از جنبش مشروطیت و حتی شرکت در مبارزۀ مسلحانه به نفع مشوطیت به نحو احسن به جا آوردند.

 

در این دوره از تاریخ ایران دو تشکل "انجمن مخدرات وطن" و "انجمن همت خواتین"، تشکلهائی بودند که زنان آن اساس فعالیت خود را بر روی مسائل سیاسی ِ جاری مملکت مانند انتقاد به سیاستهای دولت وقت که علیه منافع ملی ایران و به نفع ایادی خارجی عمل میکرد و همچنین ترغیب و تشویق نمایندگان مجلس شورای ملی به مقاومت و مقابله با تصمیمات ضد مردمی و ضد ملی حکومت آن زمان، استوار کرده بودند.

در واقع دید گه سیاسی و اجتماعی این گروه ها بیشتر بیان کنندۀ یک ناسونالیزم ایرانی بود تا خواستهای مشخص زنان، زیرا اینان راه حل پیشرفت و ترقی زنان را در پیشرفت صنعت و اقتصاد کشور از طریق حمایت از صنایع و محصولات داخلی می دانستند ، که این امر به دلیل سیاستهای ضد ملی دولت وقت، که اجازه ورود به تمام کالاهای خارجی را بدون در نظر گرفتن هیچ نوع محدودیتی داده بود، امکان پذیر نبود.

 

در جامعه آنروزی ایران ، زنان می باید متحمل مشقات و سختی های بسیار جهت هر نوع تغییر کوچک در وضعیت اجتماعی خود، از سواد آموزی و رفتن به مدرسه گرفته تا شرکت در مجامع عمومی و هنری و یا کار کار کردن در محیط خارج از خانه، می شدند.

 

تلاشهای مجدانۀ زنان ایرانی که اغلب از میان اقشار متوسط و حتی بالای جامعه بر خاسته بودند، به دلیل عدم نفوذ در لایه های پائینی جامعۀ زنان، نتوانستند افکار و نظریات و تلاشهای خود را در سطحی وسیع و توده ای، که می توانست اهرم فشار بسیار قوی در جهت تغییر شرایط اجتماعی و اقتصادی زنان باشد ، مطرح نمایند.

 اما با وجود اشکال متفاوتِ نحوۀ نگرش به مسائل زنان در میان فعالین زن، همۀ آنها در یک مورد با هم اتفاق نظر داشتند و آن، ایجاد مدارس دخترانه و تلاش برای با سواد کردن زنان و دختران ایرانی بود. این امر علی رغم مشکلات و موانع بیشماری که بر سر راه آنان وجود داشت  به تدریج پیش رفت تا آنجا که ، در سال 1911 فقط در تهران 57 دبستان دخترانه با 2172 نفر دانش آموز فعالیت می کرد و این رقم تا سال 1925 به 18050 نفر افزایش یافت که از این تعداد 17624 نفر در دورۀ ابتدائی و 426 نفر در مقطع متوسطه تحصیل می کردند.

 

در دوران مشروطیت مجموعا تعداد 7 نشریه مربوط به زنان منتشر میشد که هر یک به نوبه خود گامی به جلو در جهت پیشرفت موقعیت اجتماعی زنان بود.  متاسفانه هر یک از تلاشهای برشمرده شده در بالا با موانع بزرگی  چون قوانین و چهارچوبهای اسلامی و استبداد حکومتی روبرو بود که هر یک به نوبۀ خود می کوشید، تا غنچۀ این گلهای نورسیده را از شکفتن باز دارد و بهار آنها را به زمستان تبدیل کند.

 

در واقع می توان مبارزات و دست آوردهای دوران مشروطیت را چنین خلاصه کرد:  با وجود شرکت زنان در انقلاب مشروطیت، آنها نتوانستند موفق به کسب حق راً ی و همچنین حق شهروندی برای خود بشوند.

 

پس از سقوط حکومت سلسلۀ قاجار توسط کودتای رضاخان معروف به سردار سپه در سال 1921، با کارگردانی عوامل اطلاعاتی انگلیس انجام گرفته بود، دور دیگری از تاریخ دیکتاتوری در ایران با نام سلسلۀ پهلوی آغاز گشت . این دوران در عین حال  همراه بود با آغاز حرکت ایران بسوی یک جامعۀ صنعتی و مدرن که از طریق اصلاحاتی نه  با تکیه بر ارادۀ پائینی ها، وبا شیوه های دمکراتیک، بلکه به طر یقی کاملا بوروکراتیک و از بالا، که بالطبع با قهر و خشونت در مقابل پائینی ها همراه بود.

 

از جملۀ این اصلاحات ، ممنوع کردن استفاده از چادر برای زنان در مجامع عمومی بود که با عکس العمل شدیدِ اقشار سنتی جامعه روبرو شد. دیگر اصلاحاتی که در قوانین مدنی صورت گرفت ،  در رابطه با تعیین حد اقل سن ازدواج از 9 سال برای دختران به 15 سال و در پسران از 15 سال به 18 سال بود. همچنین امکاناتی محدود در رابطه با وضعیت شغلی زنان ایجاد شد.

 

جنبش زنان ایران تنها در دهۀ اول دوران حکومت محمد رضا شاه پسر رضا شاهِ مخلوع، یعنی سالهای 1948 تا 1953، که یک جنبش دمو کراتیک عمومی شکل گرفته بود، به کمک سازمانهائی که خود بوجود آورده بود،توانست رشد کند. این فعالیت و جنبش بعد از کودتای سال 1953  متوقف شد و این وضعیت تا

اصلاحات ارضی سال 1961 ادامه داشت.

اصلاحات انجام شده در ایندوره باعث تغییراتی در بافت جمعیتی شهر ها و در نتیجه ، تغییر وضعیت شغلی و تحصیلی زنها گشت. با ورود تعداد بیشتری زن در حوزه های آموزش و کار ، زنان توانستند از جایگاه نسبتاً عادلانه تری در سطح جامعه بر خوردار شوند، که بوجود آمدن  قانون حمایت خانواده با محدود کردن اختیار مردان درامر طلاق همسران خود و یا تعیین حق سرپرستی کودکان بعد از طلاق توسط دادگاه از آن جمله اند. با اینهمه طی این دوران، با وجود اجباری  شدن تحصیل برای دختران ، و رفع محدودیتها در پاره ای از مشاغل برای زنان ، همچنین تصویب قانون حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان ، به دلیل جو خفقان و حضور یک دیکتاتوری قدر قدرت ، زنان ایرانی از فعالیت در حوزۀ خواستهای خود در قالب تشکلهای مستقل و چالشگری در حوزۀ نظر و عمل در یک فضای دموکراتیک محروم ماندند. این محرومیتها باعث روی آوردن طیفی از اقشار زنان آگاه و مبارز ایرانی به سوی مبارزات سیاسی  به صورت تشکیل گروه ها و سازمانهای مخفی و یا پیوستن به مبارزه مسلحانه گردید.

 

با سقوط سلطنت محمد رضا شاه و ختم دودمان پهلوی، و با شروع انقلاب بهمن بود که خیل توده های عظیم زنان شهری از هر قضر و طبقه ای ، مانند کوهی از آتشفشان و سیلی بنیان کن در تمام شهرهای بزرگ ایران جاری گشت. این نیروی عظیم که در نوع خود در مقایسه با  تمام انقلابات دنیا پدیده ای بی همتا و کم نظیر بود ، با مخالفت علیه دیکتاتوری شاه پا به صحنۀ انقلاب گذاشت ، اما به دلیل شکست خواستهای انقلاب که محور اصلی آن همان شعارهای دموکراتیک دوران مشروطیت ، یعنی آزادی و دموکراسی بود ، به عقب رانده شد. این بار نیز زنان آزادۀ ایرانی که در راه انقلاب کشته ها داده و بسیاری از آنان رنج از دست دادن شوهر و برادر و پسر و دختر خود را بر خود هموار کرده بودند، با سبعیتی صد چندان خشن تر نسبت به تمام دورانهای گذشته به زیر مهمیز حاکمان وقت رانده شدند.

رزیم حاکم با تلاش فراوان و بکار بردن شگردهای مختلف از محروم کردن زنان از تحصیل و اشتغال و خانه نشین کردن آنان، تا وضع قوانین ارتجاعی منبعث از شریعت اسلامی مانند؛ حجاب اجباری، پائین آوردن سن ازدواج برای دختران ، لغو قوانین حمایت از خانواده، ممنوع کردن هر گونه تشکلی، ممنوع کردن هر نوع فعالیت هنری برای دختران، زنده کردن قوانین قصاص و سنگسار، و دست آخر کشتن و شکنجه و زندانی کردن آنان سعی در محدود کردن زنان از شرکت و حضور در جو اجتماعی بعد از انقلاب و راندن آنها به خانه هایشان کرد، اما این بار ارتجاع حاکم کمتر از هر زمان دیگری توانست در اجرای مقاصد  شوم خود موفق و پیروز گردد. زیرا صرف حضور میلیونها زن در دوران انقلاب ، خود صحنۀ آزمون بزرگی برای کسب تجربه و آگاهی و محک زدن قدرت و توانائی خود برای تغییر شرایط موجود بود.

 

مبارزۀ زنان ایران در دوران کنونی خود دارای ویزگی هائی است که آنرا از سایر اشکال مبارزاتی دورانهای گذشته متمایز می کند. زنان ایرانی اکنون در همۀ عرصه های حقوقی و مدنی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و هنری فعالند، بدون اینکه در هبچ یک از این حوزه ها به شکل رسمی و یا با عنوانی خاص حضور داشته باشند.

تجمعات آنها در قالبهائی ژلاتینی و سیال در مواقع لزوم شکل می گیرد و دوباره محو میشود. ما حضور آنها را اینجا و آنجا در تمام عرصه های مقاومت در برابر استبداد حاکم حس کرده و لمس می کنیم.

عرصۀ مبارزات و تلاش زنان ایرانی در احقاق خواستهای به حق خود کار را به جائی رسانده است ،که اکنون به عنوان یکی از نیروهای اصلی و مّوثر و مطرح در سطح جامعه ایران تبدیل شده است که از چشم هیچ یک از نیروهای موجود در سطح جامۀ ایران، چه پوزیسیون و چه اپوزیسیون آن پوشیده نیست.

 

یکی از گسترده ترین و متنوع ترین اشکال مبارزه توسط زنان ایرانی در حوزۀ حجاب اسلامی صورت گرفته است، که با وجود حملات وحشیانه و محدودیتهای فراوان ایجاد شده از طرف رژیم جمهوری اسلامی

با تغییرات و مدهائی که در زمینۀ حجاب بوجود آورده ، آنرا بیشتر به مضحکه ای جهت خنده به رژیم تبدیل کرده تا رعایت پوششی به نام حجاب.

 

نگاهی به آمار زنان تحصیل کرده در ذیل ، خود گویای تلاش و استقامت زنان ایرانی در برابر ستم و تبعیض بر آمده از رژیم اسلامی،در نادیده گرفتن استعداد و توان این نیمۀ دیگر جامعۀ ایران است.

 

تعداد دانشجویان دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی در سال تحصیلی 1997-  1996 رقم 209163 را نشان میدهد.

طبق آخرین آمار مربوط به سال 2000 تعداد کتابهای تالیف شده توسط زنان فقط در استان تهران در زمینۀ ادبیات 789 عدد، در زمینۀ هنر 174 عدد، در زمینۀ علوم 804 عدد، در علوم طبیعی و ریاضیات 394 عدد، در زبان 233، در علوم اجتماعی 300، فلسفه 163، کلییات 106، دین 163 بوده است. 

تعداد زنان مولف کتاب از 358 تن در سال 1999 به 1309 نفر در سال 2000و تعداد شاعران از 28 نفر به 106 نفر، مترجم از 207 نفر به 708 نفر رسیده است.در این میان تعداد ویراستاران و نقاشان به ترتیب ارقام 258 و 127 را به خود اختصاص داده اند.

 

نشریات منتشر شده توسط زنان بر حسب موضوع تا پایان سال 1999 به ترتیب: 32 نشریۀ خبری ، 26 نشریۀ تحلیلی ، 16 نشریۀ اطلاع رسانی ، 30 نشریۀ آموزشی و 10 نشریۀ پژوهشی بوده است.

 

جاهلیت در قدرت نتوانست توانائی و ظرفیت های زنان را که نیمی از جامعه را تشکیل میدهند، دریابد.آینها خود نشان بیداری و گام ها ی بزرگی است که زنان ایرانی در روز ها ی تا ریک حکومت اسلا می  بجلو بر داشته اند.

 

ناهید ناظمی. دوم مارس 2005