جنبش زنان و آذربایجان
آنار
صادقی

http://www.qadinsesi.blogfa.com    

١٥ نوامبر ٢٠٠٨

همیشه مبارزه کرده ایم ، در تمام طول تاریخ... ! اما تاریخ داستان ما نیست، چرا که قلم هیچ گاه زبان ما نبوده است... بوده ایم، هر چند کمرنگ ولی بی شک تاثیر گذار، اما هیچ گاه ثبت نشده ایم و امروز درد بی هویتی ، بدون تاریخ، حذفمان می کند...
بسیاری اذعان دارند، آغاز تکوین جنبش زنان را بایستی از لحظه ای دانست که زنان آغاز به نگارش منسجم وضعیت خود کرده اند، چرا که نوشتن یعنی تفکر، یعنی بودن، یعنی... هویت. بی شک لذت بخش است هنگامی که تاریخ مکتوب بیش از 200 سال جنبش زنان اروپا و آمریکا در دستان ماست و زیباست هنگامی که تکاپوی صد ساله ی زنان ایران را نیز می خوانیم، ولی... اینجا در آذربایجان، قلم به کندی در دستانم پیش می رود! همواره تفکر و نوشتن به زبان رسمی، بیگانه با فرهنگ و هویت "خود" دشوار بوده است...
در کجا ایستاده ایم؟

مقدم بر کنش معطوف به تغییر، توصیفی شفاف و علمی و قابل اعتماد از وضعیتی است که در آن قرار گرفته ایم. نتایج بدست آمده از این توصیف، مبین چگونگی عکس العمل در راستای تغییر و بهبود وضع موجود خواهد بود. اما نباید از نظر دور داشت که توصیف وضعیت زنان، همبستگی قوی با جنبش زنان دارد. به عبارتی فعالان عرصه ی حقوق زنان، به توصیف وضعیت هم جنسان خود می پردازند و از این امر، به عنوان " مسئله" برای آغاز مبارزه شان استفاده می کنند.

اگر این قضایا را در چارچوب جامعه ی ایران بریزیم، با 2 متغیر تاثیرگذار رو به رو خواهیم شد:
1. ایران، کشوری با تنوع ملیت ها، قومیت ها و مذاهب است که در ابعاد جغرافیایی بسیار وسیع و ناهمگون، در حال تجربه ی متفاوتی از اشکال سنت و مدرنیته هستند.

2. این تنوع انکارناپذیر، زیر سلطه ی سانتریالیزم که بی شک با ناسیونالیسم فارسی-اسلامی به هم آمیخته از توسعه ی ناموزون رنج می برد. بدین گونه که هر چند در سطح بین المللی توسعه نیافتگی سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... ایران دربرگیرنده ی کل کشور است. ولی در تقسیم بندی های درون مرزی، توسعه ویژگی سلسه مراتبی می یابد. بدین ترتیب به میزان تفاوت و دوری از قومیت، مذهب و جنس مسلط و حاکم، استبداد، استعمار و مردسالاری، در یک کلام تبعیض نیز "مضاعف" خواهد شد. هر چند این فشار و تبعیض مضاعف، می تواند برانگیختگی بیشتری برای شکل گیری حرکات اجتماعی برخاسته از بطن مردم ایجاد نماید ولی نباید از نظر دور داشت که هر پویشی برای تبدیل شدن به جنبش نیازمند بستری است که بدان اجازه ی سازمان دهی و تعریف هویت خود را دهد. نمود تاریخی این فضا را می توان در فراگیری گفتمان تجدد، بسترسازی انقلاب فرانسه، انقلاب صنعتی و ... در مورد جنبش زنان اروپا  و آمریکا مشاهده کرد. و درست در همین جاست که تجربه کنندگان تبعیض مضاعف با وجود ملموس بودن مسئله، بستری برای ظهور نمی یابند.
این "توسعه ی ناموزون" در شکل گیری و فعالیت جنبش زنان نیز نمود یافته است. به عبارتی هر چند تمامی زنان در ایران تحت تسلط ساختار و تعاریف مردسالارانه قرار دارند ولی "تفاوت میان زنان" موجب گشته است تا فعال مرکزنشین، از موقعیت بهتری برای توصیف وضعیت موجود و تزریق گفتمان خود برخوردار باشند. البته بی شک این برخورداری نیز نتیجه ی دهه ها مبارزه و هزینه دادن است. به ویژه بعد از انقلاب 57 که فعالان این عرصه برای تداوم جنبش گاهی به مراسم و جلسات مطالعاتی خصوصی متوسل شدند و گاه تنها از طریق چاپ کتاب و نشریه، پایه های گفتمان فمینیستی را مستحکم کردند تا توانستند در 22 خرداد 84 و 85  ، بار دیگر به عرصه ی عمومی بازگردند و از دل تجمع های خرداد، برنامه ی عملی "جمع آوری یک میلیون امضا " برای تغییر قوانین تبعیض آمیز به ثمر بنشیند که تجربه ی آن را دوستانم اینگونه توصیف می کنند: گذر از همبستگی محوری به مطالبه محوری با شعار مرکز گریزی، در جنبشی فارغ از سلسله مراتب.
در دیده ی من هم در آ ...
... باز قلم به کندی پیش می رود! با این مبارزات سیر زیبایی از مقاومت تا جنبش را مرور می کنم، ولی افسوس که احساس بی هویتی ام کمرنگ نشده است. چرا که اینها تجارب من نیستند. من به عنوان "یک زن آذربایجانی" به گونه ای دیگر زیسته ام، همان طور که یک زن کرد، بلوچ، کارگر ... و مگر "فمینیسم" چیزی جز نمود "تجربه ی زنان" است، در بستری از تفاوت های طبقاتی، جغرافیایی، فرهنگی، نژادی... ؟!

قبلا اشاره کردم که توسعه ی ناموزون در جنبش ها، موجب گشته است تا به جای اینکه مثلا شاهد حرکت های هویت مند و تعریف شده ی زنان از نقاط مختلف کشور باشیم که با درهم تنیدن و ارتباط و کنش متقابل، همچون یک سیستم، ارگانیسم کامل جنبش زنان ایران را راهبری کنند، متاسفانه واقعیت نشانگر آن بود که جنبش زنان در تهران سنخیتی با نقاط دیگر کشور نداشت که در نتیجه بایستی یا با سری رشد کرده، به دنبال بدنه ی خود بگردد و یا به تنهایی این بار را به سرمنزل مقصود برساند که البته هیچ یک از این گزینه ها، با شعارهای جنبش زنان هم خوانی ندارد.

بدین ترتیب هر چند فعالین حقوق زن در تهران با قوی کردن پایه های تئوریکشان به عنوان امتیاز کیفی و نیز تنوع سنی فعالین که به عنوان مزیت کمی، امکان انتقال و ارتباط میان نسلی را برایشان فراهم می کنند، فرصتَ آنرا داشتند تا یک خیزش عملی را تجربه کنند و با نگاه به دردمندی مشترک زنان در جامعه ی متکثر ایران، تبعیضات قانونی را به عنوان اولویت کاری خویش برگیزینند، ولی وضعیت در آذربایجان به گونه ای دیگر رقم می خورد...

مهر 1385، تبریز بعد از تهران، اولین شهریست که کارگاه آموزش کمپین را برگزار می کند و با فعال شدن شاخه ی دانشجویی آن، آذربایجان همواره جزء شهرهای پیشرو جمع آوری امضا باقی می ماند. اما مطالبه محوری تهران تازه آغاز همبستگی ما بود!
کمپین، ایستادگی و هزینه دادن در راستای اهداف آن، توانست شبکه ای از فعالان حقوق زنان در کل ایران را ایجاد نماید که البته بازخورد یک فعالیت مشترک در سطحی وسیع نشان دهنده ی تفاوت امکان و فرصت برای فعالیت و حتی ماهیت های گوناگون گفتمان فمینیستی در نقاط مختلف کشور بود.

جنبش زنان در تهران درحالیکه فارغ از فشار مضاعف ناشی از تبعیض مضاعف، گفتمان مستقل خود را به پیش می برد،در آذربایجان فعالین حقوق زن بایستی با مسائل بیشتری دست و پنجه نرم می کردند. دوستانمان در تهران اگر می توانستند فقط هویت و حقوق جنسیتی خود را موضوع فعالیت خویش قرار دهند و با اتکا به پیشینه ی تاریخی، دست به توصیف و تبیین و عمل بزنند، فعالین حقوق زن در آذربایجان بایستی همواره شرایط متفاوت خویش را در نظر بگیرند چرا که آذربایجان در دام شوونیسم فارس و شوونیسم مردانه بیش ازپیش از حذف فرهنگ و سنت خود رنج می برد و این دو شوونیسم هم چون مانعی در مقابل جنبش زنان قد علم کرده اند تا این فعالان نتوانند برای پیشینه ی تاریخی محتوای حرکت خود از این فرهنگ استفاده نمایند و نیز الگوها و نماد های مرد سالاری ستیزانه ی این مرز و بوم را به نسل جدید منتقل کنند . البته بی شک نمی توان ادعا کرد که سنت حاکم بر این سرزمین مردانه نیست ، ولی نمود های بارزی از مبارزه و شکستن این ساختار ها همانند حق رای زنان برای اولین بار در ایران در دولت خود مختار پیشه وری در آذربایجان به سال 1325 ، و یا شاعرانی چون میرزا علی اکبر صابر و معجز شبستری و ... که در آثار خود به موقعیت فرو دست زنان اعتراض کردند و زنان شاعر و مبارزی چون زینب پاشا ، مدینه گلگون ... نیز وجود دارد که نادیده گرفتن آنها می تواند جنبش زنان آذربایجان را وادار به انتخاب استراتژی و تاکتیک هایی نماید که برایند راستین مردم آذربایجان نباشد بدین ترتیب این جنبش ناگزیر از یافتن این عناصر پنهان در گذشته ی تجربی خود می باشد.

هویت درهم تنیده ی انسانی و لزوم مبارزه در آذربایجان برای حفظ و باز تعریف هویت قومی و جنسیتی، شرایطی برای جنبش زنان در آذربایجان فراهم کرده که از جانبی بایستی به علت اشتراک در حاکمیت نمادها، حقوق و ساختارهای مردسالارانه در کل ایران، در فعالیت های جنبش زنان (ایران؟) سهیم باشد و نیز جهت مبرا شدن از اتهام تقلیل گرایی و نادیده گرفتن جنبه های هویتی دیگر، چارچوب تئوریک و عملی برای خود تعریف کند که در عین حفظ استقلال، با جنبش هویت طلبانه ی آذربایجان نیز ارتباط داشته باشد، چرا که خواست ها ی این حرکت نیمی از هویت جنبش زنان آذربایجان را تشکیل می دهد.

لزوم ارتباط، فعالیت و تاثیرگذاری بر جنبش هویت طلبانه ی آذربایجان هنگامی ضرورت می یابد که صادقانه، نگاهی به وضعیت کنونی این جنبش بیاندازیم. حرکت ملی آذربایجان با شعار ساختن آذربایجانی دموکرات، مدرن و توسعه یافته مبارزات خود را آغاز کرد. ولی اکنون دارای ساختاری به شدت مردانه و مردسالارانه است که از دشمن تراشی، بی اعتمادی درون جنبشی، عدم گفتمان مشترک حداقلی، تلاش برای حذف دگراندیشان درون حرکتی، توهم نخبه گرایی و نگاه ابزاری به جنبش ها و گفتمان های دیگر ( حتی در درون آذربایجان) و در یک کلام عدم منش دموکراتیک رنج می برد. با این حال در فضای کنونی ایران که درگیر انسداد سیاسی است بی شک یکی از متغیرهای تاثیرگذار در آینده ی ایران خواهد بود.

تمامی این مقدمات لزوم بسط گفتمان فمینیستی به درون حرکت ملی آذربایجان و نیز ورود "فعالین زن فمینیست" به این عرصه را ضروری می کند. عدم فعالیت، تاثیرگذاری و... در این حرکت، نتیجه ای جز حذف مدنی، حقوقی و سیاسی زنان در آذربایجان فردا را نخواهد داشت.

نتیجه گیری
1. جنبش زنان آذربایجان، بر آن است تا بحث "نابرابری جنسیتی" و "ستمگری جنسیتی" و "تفاوت میان زنان" را در جنبش زنان پیش برد.
2. سعی در تلفیق دو تئوری "ناسیونالیسم" و "فمینیسم" به همراه نمودهای عملیشان، موجب طولانی تر شدن روند پی ریزی پایه های تئوریک و برداشتن قدم اول : توصیف وضعیت زنان در آذربایجان شده است.
3. زنان فعال آذربایجان به علت شرایط وصف شده، نمی توانند بر روی پیشبرد کمپین در آذربایجان به طور کامل سرمایه گذاری کنند.
4. عدم تسریع در تعریف هویت این جنبش، موجب خواهد شد تا استقلال آن تحت هژمونی حرکت هایی که شمول ایدئولوژی و عمل خود را کلی تر می خوانند، مورد تهدید قرار گیرد.