|
|
|
ميرزا علي
معجز روز نهم
فروردين 1252
شمسي در محلة
«سيسبگ» شبستر
در يك
خانوادة
روشنفكر چشم
به جهان
گشود. پدر
معجز حاجي
آقا و مادرش
زهرا خانم
بود. پدر معجز
در استانبول
كار ميكرد و
معجز تا 16
سالگي با
مادرشدر
شبستر زندگي ميكند و در
مكتب قديم
«ملاعلي»
نامي
معلومات
ابتدائي كسب
مينمايد.
وقتي پدر
معجز در سال
1267 در استانبول
وفات ميكند، برادرانش
حسن و حسين
كه در آنجا
اقامت داشتند، او را
پيش خود ميبرند.
معجز
در طول 16 سال اقامت خود در آنجا
اساساً به
كار
كتابفروشي
مشغول بود.و طي
اين مدت ادبيات
تركي را نيك
مطالعه ميكند و با
فرهنگ مترقي
و حيات
پيشرفتة استانبول و
قسمتي از
اروپا آشنا ميشود............ او در سال 1283
از راه باطوم
و قفقاز به
ميهن خود باز
ميگردد.
بهمحض
مراجعت به
ميهن، متوجه
عقبماندگي
ميهن و همميهنان خود و
بيگانگي
آنها با علم
و دنياي جديد
ميشود
و از اينكه آنها
به اين حد اسير
خرافات
هستند، در
شگفت ميماند. به قول
خودش «نوحهخواني»
آغاز ميكند. چنانكه
خود مينويسد
تا آخر عمر
خويش بر عليه
بيسوادي،
جهل، عقبماندگي
هم ميهنان
خود مبارزه
مينمايد و با
سرودن اشعاري به
زبان مادري
خود، يعني به
زبان تركي
آذربايجاني و
اشاعه آنها در
بين مردم به
اين مبارزه
عينيت ميبخشد.
باشارسان
هر نه معجز
ياز، آنان
تعليم ائدن
ديلده،
گزر بير
ارمغان تك دفترين،
بيل، چين و
تاتاري
آه منالجهل
و حالاته،
احرق عمري
بحراراته
يكي از مهمترين
مسائل
اجتماعي كه،
معجز در طول
حيات خويش
در راه آن
مبارزه و قلمفرسائي
كرده،
مسئله
سوادآموزي
زنان و
دختران است. در
اوايل حيات
معجز در ايران
خواندن و
نوشتن براي
دختران،
ازطرف
مرتجعين
ممنوع بود.
در رابطه با
لزوم
سوادآموزي
دختران، معجز دهها شعر
پرمعني و
عميق به
رشتة تحرير
درآورد و آنها
را در بين
تودههاي
وسيع مردم
پخش نمود.
از اين اشعار
«اوخويون»:
بخوانيد،
«اوخودون
قيزلاري»:
دختران را
باسواد كنيد،
«اولاجاق»:
خواهد شد، «قيزلار»:
دختران،
«باجيلار»:
خواهران، «قيزيل
گولسن»: تو
شبيه گل
سرخي،
«عيديانه
خانم سوره»،
«گلين»: عروس، «هر زادي
آنلار ملكنسا»:
ملك نسا هر
چيز را ميفهمد، «آي
قيز»: اي دختر، و... را ميتوان
نام
برد.
معجز در اين
اشعار خود با
زبان بسيار
ساده و عوام
فهم،
دختران و
زنان را به
خواندن و
نوشتن و
سوادآموزي
فرا ميخواند
و مينويسد:
قولاق
وئرين سيزهوار
بير ايكي
سؤزوم
باجيلار:
گئدين،
يازين،
اوخويون، اي ايكي
گؤزوم
باجيلار!
تكذين
جهلي
اولماسا زايل،
اوغلو اولماز
تمدونه
ماييل
هر ميلت ائدر
كسب علوم و
هنر، آي قيز،
بيزده
ياشاديق
دهرده ميثل
ـ بقر، آي
قيز
پس
از سالهاي
دراز مبارزه
در اين
راه،
بالاخره در
مهرماه سال
1309 شمسي با
پيشنهاد معجز، و به
همت عدهاي
از روشنفكرانِ
استانبول و
باكو ديده،
دبستان
دخترانهاي
در شبستر با
كمك مالي
تجار تأسيس
ميشود و معجز
شعر
«مژده»
خود
را كه بدين مناسبت
نوشته، در مراسم تأسيس
دبستان
دخترانه ميخواند
و در آن ميگويد:
دئديم
بارها من
معارضلره
قالار روسيهليك
فقط سيزلره
ائدرلر بينا
مدرسه
قيزلارا
گلر شوقا بير
گون جوانلار
گئنه
سؤزوم اولدو
سبز، آچديلار
مدرسه
بنات گونئي
وئرديلر سس -
سهسه
يكي
از بارزترين
آثار شاعر در
راه ترغيب سواد آموزي زنان
و دختران
شعريست به
زبان فارسي
كه با اين
ابيات آغاز
ميشود:
تا مادر
اطفال
نخوانند و
ندانند،
اطفال چنين
مادرِ خر، خر
بچگانند
بر مؤمنه فرض
است نبي
گفته تعلم،
گر مؤمنه زن
نيست،
بگوئيد
كيانند؟
روحي كه، عليل
است، كند
خسته بدن را،
اطفال چو
جسمند و زنان
روح و روانند.
آبادي هر
مملكت از
دانش زنهاست،
چون بر پسران
تربيتآموز
زنانند.
مسئله
لزوم خواندن
و نوشتن
دختران و
زنان، و رهايي
آنها از چنگ
جهل و خرافات
و موهومات
و آگاه
شدن آنها يكي از
دهها مسئله
مهم اجتماعي
بود كه، معجز
در طول حيات
خويش در
شبستر در راه
آن باكمال
شهامت
مبارزه نمود
و موفق هم
شد. علاوه بر
اين معجز
عليه
مرتجعين و خرافهپرستان
و عوامل
عقبماندگي مردم
بطور خستگيناپذير
مبارزه نمود
و آنها را در اشعار نغز و طنزآميز خويش
افشاء و
تودهها را عليه
آنها بسيج كرد كه در
اينجا مجال
بحث گسترده
در
اين باره
نيست.
بالاخره
معجز در اوايل
شهريور ماه
سال 1312 بنابه
دعوت باجناق
خويش، «خطيب
زاده» به
شهر شاهرود ميرود
و پس از
يكسال و نيم
اقامت در آنجا
در اواخر
اسفندماه 1313
در سن 61 سالگي
به رحمت
ايزدي ميپيوندد
ودر آنجا به
خاك سپرده
ميشود.
تصوير
معجز زينتبخش
بسياري از
منازل
آذربايجانيهاست.
عكس از
محمدعلي جديدالاسلام