|
هر جا كه زن
محترم باشد،
خدايان در
آنجا شاد و خوشحالند
و هر جا زن را
خوار دارند،
دعا و راز و
نياز با
خداوند در
آنجا هدر و بيحاصل
است.
ويكتور
هوگو
وضع
بردهوار
زنان و سيهروزي
و بيچارگي
آنان در عصر
قاجار، توجه
تعداد زيادي
از آگاهمردان
روشنفكران
ايراني را به
خود جلب كرده
بود و آنان را
به فكر چاره و
راه نجات انداخته
بود. شعرا و
نويسندگان
بنام هر يك
بخشي از نوشتههاي
خود را به
موضوع آزادي
زنان و كسب
حقوق انساني
آنان در خانه
و جامعه
اختصاص ميدادند
و به لزوم
آموزش و پرورش
دختران اشاره
ميكردند.
ميرزا
حسينخان
عدالت كه از
ژورناليستهاي
آزاديخواه
آذربايجان و
از هواداران
سرسخت آزادي
زنان بود، در
روزنامة «عدالت»
چاپ سال 1324 ﻫ .ق
از محروميتهاي
زنان و لزوم
شركت آنان در
فعاليتهاي
اجتماعي مطلب
مينوشت و
مردم را براي
تأسيس مدارس
دخترانه تشويق
و ترغيب ميكرد.
او معتقد بود،
«فرقي ميان
پسر و دختر
نيست، همان
طور كه تحصيل
براي پسران
ضروري است،
براي دختران
نيز كه مادران
آينده ميباشند،
لازم است.»[1]
وي
در يكي ديگر
از روزنامههاي
خود بنام «صحبت»
(شماره 4) كه به
سال 1327 ﻫ . ق به
زبان تركي در
تبريز انتشار
ميداد، در يك
مقاله
طنزآميز زير
عنوان «كج
قابيرقا»
(دنده كج) از
آگاهي و آزادي
زنان سخن به
ميان آورد و
پيشنهاد ميكرد
كه آنان با
روي باز و
بدون روبند در
كوچه و بازار
ظاهر شوند و
از قيد و بند
موذي فئودالي خود
را نجات دهند.
وي محور نوشتة
خود را به بررسي
دندهكج گفتن
به زنان و
برخي عقايد
ارتجاعي ديگر
در اين باره
اختصاص داده
بود.
در
دوران
فئودالي كه
عدة زيادي از
زنان در
اندرونها
زنداني بودند
و در
اجتماع و در
چهار ديواري
خانهها از
حقوق انساني و
آزادي
برخوردار
نبودند و روي
خود را نه
تنها از
بيگانه بلكه
از پسرعموها و
پسردائيها،
با روبند و
پيچه ميپوشانيدند
و حق بيرون
رفتن از خانه
و حتي رفتن
پشت بام را
نداشتند، سخن
گفتن از آزادي
زن و شركت
دادن آنان در
كارهاي
اجتماعي
گناهي
نابخشودني
بود. به همين
جهت مقالة
طنزآميز «كج
قابيرقا»ي
روزنامة صحبت
را عدهاي دستآويز
قرار داده، به
تحريك مردم
پرداختند. انجمن
تبريز مجبور
شد، سيد حسينخان
را توقيف و به
زندان و جريمه
محكوم كند،
روزنامه
مزبور نيز
توقيف شد.
روزنامههائي
كه به كوشش
ايرانيانِ
رانده از ستم،
در خارج از
كشور و فارغ
از سانسور
انتشار مييافتند،
نيز تأثير بس عظيمي
در نشر افكار
آزاديخواهي و
تجددطلبي داشتند.
آنان با شور و
شوق در بارة
رهائي زن ايراني
مطلب مينوشتند.
از معروفترين
اين روزنامهها
روزنامة «قانون»
چاپ لندن، «اختر»
چاپ استانبول «حبلالمتين»
چاپ كلكته، «ثريا»
و «پرورش» چاپ
مصر بود. اين
روزنامهها
به وسيلة
مسافران و يا
در ميان
محمولة تجار
ايراني به
ايران ميرسيد،
دست به دست ميگشت
و نوشتههاي
آنها در قهوهخانهها،
مساجد،
گرمابهها و
ديگر مجامع
عمومي نقل ميشد.
زنان روشنفكر
و باسواد
ايراني اين
روزنامهها
را ميخواندند
و گاه خود در
آنها مطلب مينوشتند.
چنانكه
اشاره شد اين
روزنامهها
در بيداري
زنان نقش مؤثري
داشتند.
روزنامة
قانون در اين
باره مينويسد:
«بيداري بخت
ايران از اين
نكته نيز خوب معلوم
ميشود كه زنهاي
ما معاني
آدميت را
زودتر و بهتر
از اغلب مردها
درك ميكنند و
در همين عيد
گذشته يك خانم
محترمي در يك
مجلس مهماني
به آواز بلند
گفته بود: شما را
به خدا اين
قدر هم خريت
ميشود كه جلوي
چشمان
ما از عرق
جبين و از خون
جگر مردم به
آن ظلم ماليات
بگيرند و به
آن رذالت خرج
بكنند و به
اين تفرعن همة
ما را غلام و
كنيز زر خريد
خود قرار
بدهند. زن
ديگري
از يك
خانوادة نجيب
كه شاعر بيبديلي
است، مينويسد:
از زنهاي
ايران مأيوس
نباشيد ما
هنوز اينقدر
نامرد نشدهايم
كه مثل شوهران
و جوانان اين
زمانه، سرماية
زندگي را
منحصر به مشق
بيماري قرار
داده باشيم.
در اين انفاق
آدميت در اين
اردوي نجات
ايران، خوب ميبينيم
تكليف ما
چيست؟ بلي
شكست اين
بازار بيناموسي
برعهدة ماست.
تا به حال نميدانستيم
چه بايد كرد.
«قانون» چشم و
دل ما را يك
مرتبه روشن
ساخت. مشعل
آدميت الان در
دست ماست و
حالا با اين
مشعل مبارك در
اين خاك
پژمرده چه آتش
حيات مشتعل
خواهد ساخت.»[2]
روزنامة
اختر چاپ
استانبول از
زبان زنان
انگلستان مينويسد:
«چرا بايد
مناصب دولتي و
مأموريتها
مخصوص مردان
باشد؟ در حالي
كه همه محصول
يك مزرعيم، به
چه سبب ما
بايد از اين
دايره كنار
بمانيم؟»[3]
يك
زن روشنفكر در
روزنامة حبلالمتين
از «تربيت
بنات» سخن ميگويد
و از «هر مرد باغيرتي
خواهش ميكند،
اين مقاله را
براي اهل بيت
خود قرائت و توضيح
نمايد.» بنظر
وي «از جملة
جهات كلية
اختلالات ما
كه خيلي سعي و
كوشش در رفع و
ازالة آن لازم
است، عدم
تربيت نسوان
است كه عموماً
از عموم فنون
و طرق تسهيل
امور معيشت و
زندگي و
ترتيبات و
تدبيرات
عائلهگي بيبهره
و محروماند.
عموم زنان
حتماً بايد
اين چند چيزي
را كه اصول
معيشت مبتني
بر آن است،
بدانند:
اولا
سواد و فائدة
آن...
دويم،
اطلاع جزئي از
درجات اولية
طب بهقدري كه
بتوان به آن
عمل به حفظالصحه
نمود. سيم
داشتن مختصر
صنعتي كه
بيكاري او را
مجبور به بعضي
ارتكابات
جاهلانه و
اقدامات
مسرفانه
ننمايد.» سپس
نويسندة
مقاله زناني
را كه از سر
ناداني رو به
خرافات آوردهاند
و براي افسون
كردن شوهر يا
براي ازدياد
محبت و جلو
گرفتن از هوو
به رمال و
دعانويس و جنگير
پناه ميبرند،
سرزنش ميكند
و مردها را
نيز در اين
باره گناهكار
ميشناسد: «... سر
هر كوچه و
بازار بساطي
از اين خرافات
(فالگيري و
رمالي) پهن
است. هر چه
شوهر بدبخت به
كد يمين و عرق
جبين پيدا
نمايد، صرف
اينگونه
كارهاي
لاطائل ميشود.
اين از بابت
امور محرمانه
است كه شوهر
بايد نفهمد.
ولي اين
بدبختي كه زن
و شوهر در آن
عليالسويه
هستند بيرحمي
مردهاست كه
زنان را در
پستترين
درجه از جهالت
باز گذاشتهاند.
پدران ما كه
اين عيوب را
نميدانستند
و از اين جهت
اقدامي در رفع
آن نداشتند،
معذورند. اما
ما كه ميدانيم
و نميكنيم،
البته مقصر
هستيم. چرا به
تربيت بنات خود
نپردازيم؟
اگر زنان صاحب
هنري بشوند،
چه ضرري به
مردان دارد و
چه منافعي كه عايد
مردان نميشود؟
اين چه بخل و
حسدي است كه
ما زنان را
حيوانات
لايشعر ميخواهيد؟ من
به شما
برادران قول
ميدهم كه
خواهران شما
هر قدر عقل و
شعور پيدا نمايند،
از ارث پدر جز
نصف حق پسر
چيزي به آنها
عايد نشود... .
اميد
ما به زنانِ
شيرمردي است
كه دستي از
آستين برآرند
و به تربيت
بنات خود
بپردازند. اي
مادران و
خواهران چرا
غافل نشستهايد!
جنبش كنيد و
از اين كثافت
خود را رهائي
دهيد. كسب
كمال و هنري
نمائيد تا
حيات ادبي را
درك كنيد و
زندگي
گوارائي
داشته باشيد...
اي فقرا و مساكين
و اي
دوشيزگاني كه
دست شما از
مال دنيا تهي
است، اگر بنات
اغنيا به فكر
تربيت خود
نباشند،
مطلبي نيست
چرا كه كثرت
ثروت و
اندوختة
پدران جبران
كسرات و جهالت
دختران آنها
را مينمايد،
اما شما كه
دستتان تهي
است و ثروتي
كه لكههاي
عيب و عار را
ميپوشاند در
شما نيست، چه
خواهيد كرد؟...
مأيوس نشويد،
كسب كمال و
هنري نمائيد
كه بهترين
جهيزهاست.»[4]
روزنامة
ثريا نيز
پيوسته به
لزوم بيداري و
آگاهي زنان
تأكيد ميكرد.
در يكي از
شمارههاي
اين روزنامه
آمده است كه:
«اگر انسان را
به دو جزء
متساوي قسمت
كنيم، يك جزء
آن رجال و جزء ثاني
نسوان باشند و
اگر بنات از
شئونات انسانيت
محروم مانند،
يك جزء ناقص و
هيأت جامعة
انسانيت تمام
نباشد و محال
است ملتي به
منتهي درجة
ترقي رسند، جز
آن كه نسوان
در عالم
ادبيات
كه اساس ترقي
است، شركت
داشته باشند.
نه تنها نسوان
با رجال در
عالم ظاهر با
هم شركت
دارند، بلكه
در عالم معني
و مراتب باطن
نيز هم سلك و
هم قدند. «رابعه»
را در ميان
عرفاي اسلامي
آن قدر و
مكانت است كه
به كلامش مثل
زنند و مقامش
را فوق آنچه
تصور شود، ميدانند
و جنابش را
صاحب كرامات
ميپندارند...
تنها رابعه به
اين صفات متصف
نيست، بلكه
صدها مانند
رابعه از
مخدرات اسلام
آمده و رفتهاند.»[5]
ميرزا
ابوالقاسم
آزاد مراغهاي يكي
ديگر از
هواداران
رهائي زن از
قيد و بند مرسوم
آن زمان بود.
وي كه مدت
زيادي در
هندوستان
اقامت داشته
است، «پس از
آمدن به ايران
در سال 1298 شمسي
انجمني در
خانة خود و
بعد در منازل
ديگران، از
مرد و زن
تشكيل داد.
جلسات آن
انجمن پنهاني
و از روي
احتياط داير
ميشد.»[6]
روشنفكران
تبريزي نيز در
همان سال
دراويش دورهگرد
را واداشته
بودند تا در
كوچه و بازار
شهر اشعاري
دربارة آزادي
زنان بخوانند.
از آن جمله،
اين شعر بود
از يك شاعر قفقازي:
وطن اؤولادينين
تأمين-
ايستيقلالي
موشكولدور
خانيم قيزلار
اگر چيخمازسا
ميدانه،
مردانه
كه
ترجمة آن چنين
است:
اگر
دختران پا به
ميدان ننهند / تأمين
آيندة
فرزندان وطن
كاري بس دشوار
خواهد بود.»[7]
در
سالهاي 99ـ 1298
شمسي،
شادروان ميرزا
تقيخان رفعت
با امضاي
مستعار «فمينا»
و چند نفر
ديگر از
روشنفكران
آذربايجان از
جمله دكتر
رفيع خان امين
با امضاي
مستعار "فمينيست"
مطالب زيادي
در روزنامة
تجدد زير
عناوين، «زن
در ايران
مظلوم است.»،
«علل ترقي
زنان دنيا»،
«زنان بزرگ
جهان»،
«مادران
فردا»، «ترقي
نسوان اروپا»
و... دربارة
ستمديدگي
زنان ايران و
لزوم آموزش و
پرورش آنان به
رشتة تحرير
درآوردند[8].
مجدالاسلام
كرماني نيز
در روزنامة «نداي
وطن» مينوشت:
«زن از افراد
انساني است و
در خلقت به او
ظلمي نشده و
چيزي كسر
ندارد و
تفاوتي ميان
او و مرد در
شرف و انسانيت
نيست.»[9]
يكي
ديگر از
هوادارن تربيت
و آزادي زنان،
ميرزا يوسف
خان اعتصامالملك،
پدر شادروان پروين
اعتصامي و
صاحب مجلة
بهار بود،
ميرزا يوسف
خان كتابي
دربارة حقوق
زنان و آزادي
آنان از عربي
به فارسي
ترجمه كرد و
به نام «تربيت
نسوان» در
تبريز به چاپ
رسانيد.
از
ديگر بزرگمرداني
كه دربارة
حقوق زنان
مطلب مينوشتند،
ميتوان از علياكبر
دهخدا نام
برد. وي در
روزنامة صور
اسرافيل در
مقالاتي زير
عنوان «چرند و
پرند» به اين
موضوع اشاره
كرد. و ازدواجهاي
اجباري و نابههنگام
... و خرافات و
تعصبات زنانه
را با زبان طنز
مورد انتقاد
قرار داد.
همچنين
جليل محمد قليزاده،
در روزنامة «ملانصرالدين»
و سيد اشرفالدين
حسيني در «نسيم
شمال» ، شيخ
محمد خياباني
در روزنامة
تجدد
بالاخره عارف
قزويني، ميرزاده
عشقي، علياكبر
صابر، ملكالشعراي
بهار در
نوشتهها و
اشعار خود
دربارة رهائي
زنان و رفع
تبعيض از آنان
قلمفرسائي
كردند.
در
پايان اين
نوشتار نبايد
نقش مؤثر،
نويسندگان
آزادانديش و
راديكال،
مانند ميرزا
آقاخان
كرماني، شيخ
احمد روحي، ميرزا
فتحعلي
آخوندزاده
را كه از
علاقمندان
آزادي زنان و
آموزش و پرورش
آنان بودند،
فراموش كرد.
اين بزرگمردان
با اين طرز
تفكر كه زن
جنس دوم است و در
ردهاي پايينتر
از مرد قرار
دارد، مبارزه
ميكردند.
ايرج
ميرزا
شاهزادة
روشنفكر
قاجار در اين
باره مينويسد:
«آيا زنها
انسان نيستند
و يا در وجود
زن نيروي
تشخيص خوب و
بد وجود
ندارد؟».
ابوالقاسم
لاهوتي نيز
نقطهنظر
جديدي را در
مورد زنان و
زيبائي آنان
مطرح ميكرد.
او ميگويد:
«من نميتوانم
زيبائي كسي را
كه ناديده
گرفته شده
است، بستايم
بيش از اين
مرا با زيبائي
زنان مسخ
نكنيد. به جز
زيبائي زن ارزش
ديگري از او
نشانم دهيد.»[10]
[2] ـ
قانون، شماره
15، چاپ لندن،
به كوشش
و با مقدمة
هما ناطق.
[3] ـ
شماره 2، 18 صفر 1309.
[4] ـ حبلالمتين،
شماره 46، 5
جماديالثاني
1324. چاپ
كلكته
[5] ـ
ثريا، شماره
27، چاپ مصر، 19
ذيحجه 1316.
[6] ـ از صبا
تا نيما، جلد
3، يحيي آرينپور،
ص 11
[7] ـ همان
منبع، ص 11
[8] ـ جنبش
آزاديستان
شيخ محمد
خياباني، عبدالحسين
ناهيدي آذر ه،
ص 221
[9] ـ
روزنامة نداي
وطن، شماره
دوازده
13 محرم 1325.