|
فيروزه
مهاجر
طرفداران
سفت و سخت
جهاني شدن
اقتصادي يا
تفكر
نئوليبرالي
از زماني كه
بحث جهاني شدن
و جهاني سازي
مطرح شده خيلي
سعي كردهاند
اين تغيير و
تحولات را
پيشرفت و رفتن
به مرحلهاي
تكامل يافتهتر
قلمداد کنند.
بحث آنها اين
است که جهاني
شدن يك مرحله
شكوفايي براي
دولتهاي ملي
و يك فراگرد
تاريخي
اجتنابناپذير
است. و در واقع
عصر دولتهاي
ملي بهسر
آمده، عصري که
از پيمان
وستفاليا در 1648
آغاز شد و
اينک گفته ميشود
به پايان
رسيدهاست و
ناگزير جاي آن
را بايد دولتي
جهاني بگيرد.
بنابراين
در واقع ظاهرا
بحث جامع
تاريخي ميكنند،
و حتي هر وقت
پاي زنها به
ميان ميآيد
سعي بر اين
است که به
نحوي بين
تاريخ سرکوب
زنان و تاريخ
مردسالاري
پيوند ايجاد
کنند و طوري
وانمود کنند
که انگار
جهاني شدن
پاياني بر هر
دو است. اما
اين ماجراي
جهاني سازي در
طول تاريخ، به
دلايل
اقتصادي، سياسي،
فرهنگي و...
دائما تكرار
شدهاست.
پژوهشگران
بسياري
کوشيدهاند
تاريخ رابطه
متقابل بين
مسائل ملي و
جهاني را از
زاويه رابطه
محلي يا ملي و
جهاني بررسي
كنند، از جمله
آندره گوندر
فرانك و
پژوهشهاي او
درباره توسعه
در كشورهاي
جنوب و موانع
آن و نيز
پژوهش هايي
كه سابقه اولين
تلاشها براي
جهاني سازي را
به 325 قبل از
ميلاد و هند
ميرسانند و
تا قرارداد
برتون وودز (1)
ادامه ميدهند.
بعضيها ميگويند
كه بايد مبدا
را 1500 ميلادي
قرارداد، يعني
شروع سرمايه
داري. بعضيها 1950-1750
را كه شامل دو
مرحله شكل
گيري
اقتصادهاي
ملي و سرمايه
صنعتي جهاني
است مبدا قرار
ميدهند. در
مقالهاي از
والنتاين
مقدم، كه از
صاحب نظران
برجسته در اين
زمينه و بخصوص
در ارتباط با
كار زنان است،
صحبت از چند
دوره جهاني
شدن هست و او
ميگويد كه
درباره دوره 1914-1870
اطلاعات
موثقي موجود
است. (2) بعضي از
پژوهشگران هم
همين سال 1898 را
كه پايان جنگ
سرد است آغاز
ماجرا ميدانند.
و باز هستند
كساني كه
معتقدند بايد
برتون وودز و
سال 1944 را – يعني
از وقتي كه
واژه Globalization وارد
فرهنگ
امريكايي
وبستر شده – مبدا بگيريم.
طبيعتا
هركسي بسته به
اين كه مبدا
را چه تاريخي
بداند و تلاش
براي ايجاد
تعامل بين ملي
و جهاني را چه
فرض كند به
جمع بندي
متفاوتي ميرسد.
اما ضمنا طور
ديگري هم ميتوان
قضيه را ديد.
در واقع بيشتر
تلاشها براي جمع
بندي مربوط به
بحث هاي توسعه
ميشوند و بحث
هاي اقتصادي
هستند. از
همين زاويه هم
به حقوق زنان
ميپردازند. و
از تحولات در
ديدگاههاي
مربوط به توسعه
تاثير ميپذيرند.
اما در اينجا
بحث ما نگاه
از زاويه جنبش
زنان و
فمينيست هاست
به قضيه جهاني
سازي که داراي
تاريخچهاي
متفاوت و
اساسا نگاهي
متفاوت است.
البته اين متفاوت
بودن لزوما به
معني يک دست
بودن نيست. يعني
مواضع
فمينيستي
متفاوتي وجود
دارد که دامنهاش
از همسويي با
سياست هاي
نئوليبرالي
تا مخالفت با
آنها گسترده
است و گاهي هم
ميتوان از بي
اعتنايي به
اين سياستها
سخن گفت. در
واقع موضع
گيري جنبش هاي
زنان و
فمينيستي در
برابر جهاني
شدن
نئوليبرالي
با همين بي
اعتنايي شروع
ميشود که
اتفاقا با بحث
جبر تاريخي
رفتن از مرحله
ملي به جهاني
که طرفداران
جهاني شدن
مطرح ميکنند،
ربط مييابد
يا در واقع
جوابي است
فمينيستي به
اين بحث ها.
در
آغاز و قبل از
اين كه كار به
اجراي عملي
برسد بحث
فمينيستها در
كل به اين شكل
قابل جمع بندي
بود: 180 دولت ملي
در جهان وجود
دارد كه زنان
در آن حقوق،
پارلمان و
جايگاهي
ندارند، حال اگر اين
180 دولت ملي جاي
خود را به 180
شركت بين المللي
بدهند باز
زنها بدون
حقوق،
پارلمان، و جايگاه
خواهند ماند.
شعار "يك ملت،
يك دولت" براي
آنها به راحتي
قابل تبديل به
شعار "يك
جنسيت، يك
دولت" ميشود.
واقعا هم از
ملي به جهاني
راهي نيست،
بخصوص اگر
قرار باشد
مشكل اختلاف
طبقاتي و
نژادي و قومي
همچنان حل
ناشده باقي
بماند.
اما،
وقتي پروژههاي
جهاني سازي كه
آغازشان با
برنامههاي
تعديل ساختاري
(structural
adjustment programs) بود ، به
اجرا درآمد
مواضع
فمينيستها بسته
به گرايش هاي
آنها عوض شد.
همه به نقد
برنامهها
روي آوردند
اما بديهي است
كه نگرشها
تابع خيلي
چيزها ميشد.
درست همين طور
كه در پيرامون
خودمان ميبينيم:
منافع
اقتصادي،
ائتلاف هاي
سياسي،
ملاحظات
اجتماعي، جاهطلبي
هاي فردي و...
نقش خود را در
انتخابها
داشتند.
بنابراين
لازم به ذکر
است که در اين
جا با گرايشات
فمينيستي
خاصي سر و کار
داريم، كه در
حال حاضر شامل
اكثريت ميشود:
چون
خوشبختانه
فمينيسم به
عنوان ميراثي از
روشنگري و بعد
جنبش ضد بردگي
و دفاع از
حقوق مدني
هنوز هم احقاق
حقوق پايمال
شده زنان را
در دستور كارش
دارد.
به
هر حال
فمينيستها
متوجه شدند
كه:
اولا،
در نظم جهاني
فعلي بحث
جهاني شدن فقط
از موضع قدرت
مالي و نظامي
مطرح و عمده
است، يعني از
موضع
نئوليبراليسم؛
دوم ، كشورها
همين حالا هم
جزايري از هم
دور افتاده
نيستند و
روابط
متقابلي
دارند كه
عادلانه نيست
و بايد اول براي
اين بي عدالتي
و از جمله
نابرابري
جنسيتي فكري
كرد؛ سوم، با
جهاني شدن
ملتها حذف نميشوند.
ملت زير سلطه
باز هم ملت
است. مثلا فرض
كنيد
تركمنستان به
ايران
بپيوندد، در
اين صورت باز
همه ما از ملت
ايران صحبت ميكنيم
و يك پارلمان
و يك ارتش ملي
خواهيم داشت. آيا
چنين چيزي
ممكن است براي
همه جهان
اتفاق بيفتد؟
و آيا چنين
چيزي
نابرابريها
را حذف خواهد
كرد؟ چهارم،
جهان به سمت
كثرت ميرود.
ما مبارزه ميكنيم
كه هر گروه
قومي به زبان
خودش بنويسد و
بخواند. بخصوص
كه به تازگي
يونسكو اعلام
كرده از 6000 زبان
دنيا نيمي در
حال از بين رفتن
هستند كه اين
ضايعه فرهنگي
بزرگي است.
حالا چرا ما
بايد اين كثرت
را رد كنيم؟ (3)
پنجم، درست است
كه اينترنت
فرهنگ را
جهاني كرده،
اما باندهاي
جنايت و
تروريسم هم
جهاني شدهاست.
و قبلا موقع
اختراع
بالون، بعد
تلگراف، بعد
راهآهن، بعد
كشتي بخار، و
بعد هواپيما،
تلويزيون ووو
همين حرفها
زدهميشد؛
ششم، آيا
جهاني شدن و
برداشتن
مرزها فقط مال
ماهاست يا
قدرت هاي بزرگ
هم كه اتفاقا
در اين 30 سال
نگهبانان
مرزي شان 100
برابر شده مرزهاشان
را بر ميدارند؟
هفتم، با توجه
به اين كه
سرمايهداري
غربي توسعه
خود را به
گواه ادبيات
موجود مرهون
وضع و اجراي
مقررات سخت و
جدي تجاري است
چرا حالا
الگوي توسعهاي
را كه به زور
به ما تحميل
كرده منوط به
مقررات زدايي
تجاري كامل و
گشودن درهاي
كشور به روي سرمايههاي
خارجي شده؟
هشتم و آخر
اين كه ملتها
واحدهاي
اقتصادي
نيستند كه در
رقابت با
واحدهاي اقتصادي
ديگر – يعني،
ملت هاي ديگر –
باشند. حال آن كه
در جهاني شدن
هر ملتي يك
مؤسسه تجاري
قلمداد ميشود،
مثلا بنگاه
تجاري ايران و
پسران. البته
سياست هاي
اقتصادي نئوليبرالي
ميتوانند در
خدمت اين
بنگاه تجاري
باشند، اما اگر
يك دمكراسي
ليبرالي
مطلوب ما
باشد، خوب ميدانيم
كه در آن به
هيچ قيمتي
دولت ملي
تبديل به
مؤسسه تجاري
نميشود. يعني
در يك دمكراسي
ليبرالي هدف
ايجاد جامعه
اي مفيد براي
كارفرماهاي
مذكر نيست.
حال آن که،
سياست هاي
اقتصادي
نئوليبرالي
همين الگوي
مردسالارانه
موجود
"رقابت" و
"زورآزمايي"
را دنبال ميكنند
كه كعبه آمالش
تشكيل كارتل
هاي بزرگ است.
بديهي
است ملي
گرايان از
موضعي ديگر با
جهاني شدن
مخالف اند. در
واقع گروههاي
مخالف جهاني
شدن از راست
افراطي تا چپ
افراطي را در
بر ميگيرد كه
هركدام دلايل
خاص خود را
دارند. ازجمله
مخالفت بعضي
از اقشار
بازاري سنتي
با اين پروژهها
ظاهرا ناشي از
نگراني براي
ضرر مالي
خودشان و كاهش
نفوذشان در
جامعه است، و
اين نگراني را
هم دارند كه
روابط فرهنگي
جهاني امكان
سركوب را که
فعلا در
افريقا و آسيا
و امريکاي
جنوبي خيلي
عريان و شديد
و بدون قائل
شدن هيچ حقي
براي ملت هاست
تا سطح رايج
در دمکراسي
هاي اروپايي
که حق تشکيل
اتحاديه و
انجمن و دفاع
از حقوق صنفي
در آنها محفوظ
است كاهش دهد.
اتفاقا،
فمينيستها
برعکس به
دمکراسي
احتياج دارند
تا از
حقوق زنان که
طبق آمار
سازمان ملل دو
سوم از آن يك
پنجم مردم
جهان را که در
فقر مطلق
زندگي ميكنند
تشکيل ميدهند
دفاع کنند. (4)
فقير
بودن زنان البته
دلايل متعددي
دارد كه بخشي
از
آن مربوط به
جهاني شدن
است، از جمله حذف
يارانههاي
دولتي در دو
بخش آموزش و
بهداشت؛
خصوصي
سازي؛ ترويج
توليد براي
صادرات؛ آب
رفتن
بخش دولتي و
گسترش بخش
خصوصي؛
كاهش
نقش دولت در
اقتصاد كه همه
اينها تاثيرات
ويژهاي
روي زندگي
زنان دارند.
چنان
تاثيراتي که
ما را به
مخالفت با
الگوي جهاني
سازي موجود ميکشاند
که بديهي است
مخالفت با نفس
جهاني شدن نيست،
بلکه تکرار و
تکرار اين
نکته است که
اجراي
دستورالعمل
هاي سازمان
تجارت جهاني،
چارتاق باز
كردن درها به
روي تجارت
خارجي، مقررات
زدايي
تجاري،
و پولي كردن
همه خدمات و
نيمه وقت كردن
اكثر مشاغل
قابل دسترس
براي اكثريت
مردم نميتواند
حاصل مثبتي در
پي داشتهباشد
و بي اعتنا
گذشتن از کنار
حقوق بشر، از
کنار عدم
توزيع
عادلانه ثروت
هاي جهان و
تخريب محيط
زيست نميتواند
نه کل بشر و نه
زنان را از
فقر نجات دهد.
و با اين که
"فرهنگ هاي
ملي، به بركت
اين فرايند،
به يكديگر
نزديك شده، و
علاوه بر
اطلاعات سياسي،
اقتصادي و
علمي، وسايل
سرگرمي و
رويدادهاي
ورزشي نيز در
همه جاي زمين
پراكندهشدهاند.
از اين گذشته،
با كمك
ارتباطات
گستردهي
جهاني، امروز
هيچ رژيمي نميتواند
نقض حقوق بشر
شهروندانش را
پنهان كند،" (5)
و با وجود
تاثير اين
برنامه جهاني
سازي بر رشد
اقتصادي همه
كشورها،
توسعه يافته
و نيافته، اما
خود تاثيرات
مثبت نبودهاند.
بحث
در اين جا
مشخصا آثار
منفي جهاني
سازي براي
زنان با تكيه
بر تجاربي است
كه زنان جهان
تا به حال از
جهاني سازي
داشتهاند و
واقعيت
فقيرشدن زنان
و زنانه شدن
فقر. و
معتقدم اين
سياست هاي نو
ليبرالي كه در
حال حاضر
عنوان جهاني
شدن گرفتهاند
البته مسئله
اصلي شان
توليد ثروت و
رشد اقتصادي
است، بدون
توجه به اين
كه اين وسط چه
بر سر انسانها
و محيط زيست
آنها و ساير
ساكنان كره
زمين ميآيد،
بدون توجه به
منافع كل
جامعه بشر، و
معتقدم که به
دليل اين بي
توجهي است كه
اين سياستها از
جمله در بخش
توزيع كاملا
ناكارآمد از
آب درآمدهاند.
واقعا
هم درآمد
سرانه جهان از
1945 تا به حال 3
برابر شده اما
آن وجه
ديگرتوليد كه
توزيع است
كاملا ناديده
مانده و حتي
نسبت به جوامع
محلي، نسبت به
روش معمول در
جوامع سنتي
ما، عقب است و
در اين فراگرد
همه ما را بيش
از پيش به
حكومت وابسته
ميكند. اين
توزيع
ناعادلانه
همان طور كه
گفتم تاثير
منفي روي
زندگي زنان و
كودكان به
ويژه در كشورهاي
جنوب داشته و
باعث افزايش
شديد فقر در
بين زنان
بوده. (6) و هر چند
مبارزه با فقر
از جمله
اهدافي بودهاست
که نهادهاي
برتون وودز از
آغاز براي
ايجاد ثبات در
نظام مالي
جهاني وعده
مبارزه با آن
و حل آن را
دادهاند (7)، و
گاهي هم مدعي
شدهاند كه
توفيق هايي در
مداواي آن
يافتهاند. و
حتي همين
اواخر باز
بانك جهاني
وعده كاهش 20
درصدي فقر در 20
سال آينده را
داده كه به
معني سالي يك
درصد است و نه
تنها هيچ
جوابگو نيست
بلکه نشان از
ناآشنايي
اقتصاددانان
عاليرتبه با
اوضاع جهان
دارد.(8)
منتقدان
بيروني و
دروني جهاني
شدن نوليبرالي
نيز در اين
باره كه آيا
اساسا مشكل
فقر درکل در
جهان با رفتن
از دولت هاي
ملي به سمت
تجارتي جهاني
و خصوصي سازي
و مقررات
زدايي حل شده
يا اميد حل آن
ميرود يا خير
بحث هاي زيادي
ميكنند. (9)
پژوهشگران
IMF،
WB،
WTO
از يك طرف در
اين مورد هنوز
وعدههايي ميدهند
و از طرف ديگر
مخالفان را
متهم ميكنند
كه متدولوژي
پژوهش هاشان
ايراد دارد و
في المثل فرق
بين فقر مطلق،
فقر نسبي، و
فقر عميق را نميفهمند
و غيره. بديهي
است تا وقتي
كه قوانين سرمايهداري
به شكل فعلي
غالب هستند
هيچ كدام از
پژوهش هاي
موافقان و
مخالفان كمكي
به مهار فقر
موجود نميكنند پژوهش
هاي خود اين
مؤسسات اكثرا نتيجه
معكوس داشته.
مثلا ، بنين
كه 85% صادرات و 20% درآمد
ملي اش از
پنبه بود در
كنار مالي،
بوركينافاسو
و چاد با عمل كردن
به توصيههاي
بانك جهاني
كارش به جايي
رسيد كه مجبور
شد به
كشاورزان
سوبسيد بدهد.
چون ميخواست
با توليد
كنندگان
اروپايي
رقابت كند، و
اسوالدو د
ريورو، سفير
سابق پرو كه
در مذاكرات با
بانك جهاني
نماينده
كشورش بوده در
"افسانه
توسعه" مينويسد
كه توسعهاي
در كار نبود و
در طول 20 سال پرو به
مراتب فقيرتر
شد. و شايد
بتوان گفت كه
به دليل همين
قوانين
سرمايهداري
است كه اين
مؤسسات نميتوانند
سريع تر حركت
كنند تا اين
همه از واقعيتها
عقب نمانند: چنان كه
در حالي كه
اقتصاددانان
موافق سرمايه
داري معتقد
بودند و
احتمالا هنوز
هم هستند كه در
چارچوب
قوانين سرمايهداري
ميتوان به
تجارت خصوصي،
آزادي و ثبات
در سطح جهان
رسيد، اما
نتيجه اجراي
اين قبيل
سياست هاي اقتصادي
تا به حال فقط
خصوصي سازي
بوده و
هرگونه آزادي
و ثبات كاملا
از جهان رخت
بربسته.
سوزان
جرج، فمينيست
مبارز، معتقد
است كه اين نهادها از
اهداف اوليه
خود به دلايل
متعدد دور
افتادهاند،
و ازجمله به
دليل گرايش
شديد جهان به
راست، و به
دليل خارج
بودن نهادهاي
مورد بحث از كنترل
و نظارت مردم.
به نظر او،
همين حالا هم
شيوههاي
مبارزه با
فقر، پروژهاي
شکست خوردهاست.
(11)
تا
حدي از همين
زاويه هم هست
كه در
جنبش زنان
درباره تاثير
سياست هاي
نوليبرالي/اقتصادي
و عمدتا خصوصي
سازي بر زنان
صحبت ميشود:
براي اعمال
نظارت و تا
جاي ممكن به
مردم نزديك
كردن نهادهاي
برتون وودز، و
در رابطه با فقر،
يعني زنان
فقير و فقير
كردن زنان.
البته اين بحث
كامل نيست و
هركدام از
موضوع هاي
مورد اشاره ميتواند
جداگانه
بررسي و تحليل
شود. يعني اين
يك حوزه
گسترده با
مباحث متعدد
است كه من سعي
ميكنم بر
اساس درك خودم
از قضيه خلاصهاش
كنم.
پس
در واقع جهاني
شدن با اين
پاردوكس
همراهاست كه
نميتواند
براي فقر كاري
كند اما مدعي
اين كار هست.
نه تنها مدعي
است بلكه
اصرار دارد كه
همه در اسرع
وقت به آن
بپيوندند:
شبيه فيلم هاي
علمي تخيلي كه
در آنها
قهرمانان به
گذشته يا
آينده ميروند
و طي زماني
محدود بايد
مسئلهاي
حياتي را زود
و سريع حل
كنند و سر
موقع برگردند
به عصر خودشان
وگرنه ديگر
دير ميشود و
نميتوانند.
WTO ميكوشد
به همه ما اين
احساس را بدهد
كه از جهان خودمان
عقب هستيم. در
تونل زمان گير
كردهايم و
تنها راه نجات
مان پيوستن به
اين سازمان
است. و البته
ميتواند،
چون با نيمچه
حضورش همين
الان اين
احساس را به
ما ميدهد كه
در تله افتادهايم.
وگرچه اين خود
WTO
است كه از
واقعيت عقب
مانده
فعلا ما زنها
اين احساس در
تلهافتادن
را بيشتر
داريم و البته
بيشتر لطمهها
را هم ما ميخوريم.
اما در اين جا
اگر فقر زنان
را به عنوان موضوعي
مهم مطرح ميكنم
فقط به دليل
لطماتي كه ما
زنان ميخوريم
نيست و به
خاطر دفاع از
حقوق زنان
نيست.
مسئله
فقر زنان، خواه به
عنوان فرد
مستقل و خواه
در مقام زن
خانه و مسئول
تغذيه و
بهداشت
خانواده،
موضوع خيلي
مهمي براي همه
جوامع است.
دفاع از حقوق
زنان از زاويه
جهاني شدن بحث
مستقل يا بحث
هاي مستقلي را
ميطلبد؛ فقر
بر زنان به
عنوان نيمي از
ساكنان كره
زمين تاثير
شخصي عميقي
دارد. سلامت
جسمي و روحي
آنها را به
خطر مياندازد
و فرصت رشد را
از آنها ميگيرد.
فقر يك مشغله
تمام وقت است.
اما فقر زنان تبعات
و تاثيرات
بسيار پر
دامنهتر اقتصادي
و اجتماعي نيز
دارد؛ فقر زن،
يعني بچههاي
فقير، ناسالم
و بيسواد؛ درس
نخواندن يكي
از عوامل مهم
درگير شدن در
فعاليت هاي
تبهكاران و
معتاد شدن
است؛ اين يعني
دمكراسي كمتر
و از اين
زاويه فقر
زنان مهم است؛
در واقع فقر
زنان قاتل
جامعه است. (12)
حال آن كه كار
همين زنان
فقير فوايد
بسيار مادي
براي سرمايهگذاران
و دولتها
دارد: سرمايهگذاري
خارجي را جذب
ميكند؛ كليد
پرداخت
بدهيها است؛
كاهش در خدمات
اجتماعي را
ممكن ميكند؛
استفاده از
خود زنان به
عنوان كالا هم
پر منفعت است.
در واقع جهاني
شدن از همان
آغاز بر كار ارزان
زنان تكيه
داشته و بر
مصرف كنندهبودن
آنها و هر جا
كه اين كار
ارزان را گير
نياورد،
بساطش را جمع
ميكند و ميرود.
در كل، انگار
سياست هاي نو
ليبرالي اگر نتوانند
روي مكانيسم
هاي خاص سركوب
زنان،كه همه
جابه درجاتي فعال
اند،تكيهكنند
اساسا قابل
اجرا نخواهند بود.
(13)
نوليبرالها
البته
استخدام زنان
را اهميت دادن
به آن ها، و
طرفداري از
حقوق آ نها اعلام
ميكنند. اما
در حقيقت
تعداد بيشتر
زن در هر مؤسسه
تجاري با
پرداخت حقوق
كمتر همراه
بوده (از جمله
نك والنتينا
مقدم) غير از
آن در مجموع
جهاني شدن
اقتصادي
مسائل ديگري
را هم براي
زنها به وجود
آورده. و نه
تنها براي
حقوق كمتر
بلكه براي
توسري زدن
بيشتر، ارتباط
سنديكايي
كمتر، كار
منعطف، نيمه
وقت، غير
رسمي. (14)
بديهي
است گروههاي
زنان نخبه اين
مشكل را به
طور مستقيم
ندارند، اما
گروههاي
زنان آسيب
پذيرتر،
روستايي،
مهاجر و پناهنده
و تحت ستم به
دلايل سياسي،
قومي، طبقاتي،
مذهبي، و غيره
وغيره چرا. و
در كشورهاي جنوب،
زنان طبقات
پايين در معرض
تاثيرات منفي بيشتري
هستند. اين
تاثيرات منفي
حال با گذشت يك
دهه و از سر
گذراندن
تجربيات
بيشمار كاملا
قابل جمع بندي
است و موارد
متعددي را در بر
ميگيرد، از
جمله اين كه
جهاني شدن:
نقش
سنتي زنها را
در ارتباط با
اشتغال تغيير
داده. ادعا ميشود
اين يعني كاهش
عدم تساوي بين
زن و مرد و فرصت
هاي بيشتر اما
فرصت هايي كه
جهاني شدن
فراهم آورده
يا مطلوب
نيستند يا فقط
مال مردان هستند.
(حتي در
نگهداري از
بيماران
مبتلا به ايدز
هم باز و به
رغم انواع
ادعاها،
سازمان هاي
بين المللي،
مشخصا سازمان
ملل، بركار
داوطلبانه
زنها در
نگهداري از
مريضها و
بستگانشان
تكيه دارد و
به خود زنها
نه كمكي ميكند
و نه اهميتي
ميدهد). (15)
اين
تغيير نقش
سنتي در بعضي
جاها باعث
تنزل مقام زن
شده. يعني
جايي كه زن
جايگاه سنتي
خيلي معلومي
داشته حالا
اين جايگاه را
ندارد و
تصويري كه
جامعه از او
دارد مغشوش
شده. در جوامع
روستايي
آسيايي زنان
در حالي كه
بخش اعظم كار
را انجام ميدهند
هميشه اين
مفروض بوده كه
به مرد خانه
كمك ميكنند و
تصوري از اين
كه كار ميكنند
وجود نداشته و
در واقع اين
جوامع موافق كار
بيرون از خانه
زنان نيستند.
حالا با جهاني
شدن اين زنها
مجبور به كار
مزدوري هستند
و اين باعث
تنزل مقام زن
در جامعه
روستايي است. (16)
شايد
تا حدودي به
همين دليل
باشد
كه خريد
وفروش زنها و
كودكان
افزايش يافته
و طبق آمارهاي
سازمان هاي
غير دولتي دست كم
سالي 500 هزار زن
از اروپاي
شرقي به
اروپاي غربي
قاچاق ميشوند.
قاچاق زن
ازنپال به هند
هم افزايش
يافته، و از
كامبوج به
تايلند و از
تايلند به
ژاپن هم همين
طور. (17)
زنان
مجبورند كه در
كنار كار بي
مزد خانه كار كم
مزد بيرون را
هم بپذيرند.
اما در ضمن
همين كار بي مزد
خانه از آن جا
كه كاهش خدمات
اجتماعي را ممكن
ميكند سالي 11
ميليارد دلار
منفعت نصيب
دولتها ميكند.
زنها در مجموع
خيلي كم تر از
مردها حقوق ميگيرند.
اجبار به كار
بيشتر آنها را
خيلي زود از
پا در ميآورد.
در واقع زنها 90%
وقت شان صرف
كار ميشود. و
در جاهايي
مانند هند
هفتهاي 12
ساعت بيشتر از
مردها كار ميكنند.
و گاهي روزي 5
ساعت را صرف
آب پيدا كردن
براي آشپزي و
نظافت خانه ميكنند.
(18)
غير
از وسيله
سرگرمي مردها
شدن، ساير شغل
هايي كه نصيب
زنها ميشود داراي
شرايط خاصي
است: كارگري ساده با حقوق
كم و فقدان
امكان ترقي.
زنها در واقع بين كار
وبيكاري گير ميافتند. حتي در
بخش كشاورزي
هم به نظر ميرسد
براي زنان جاي
امني نيست، به
دليل تخريب محيط
زيست و بعد به
دليل كشت
فروشي كه
رقابت آنها را
با مردان
كشاورز سخت ميكند.
در كل زنها
معمول است كه
براي مصرف
خودشان كشت
كنند و تغيير
كاربري
زمينها خواه
با اخراج
كشاورزان و
خواه با
استخدام آنها
فقر زنان را
بيشتر كرده.
در واقع 47% زنان
كشاورز و 30%
مردان كشاورز
كشورهاي جنوب
اسير فقر مطلق
اند.
تغيير
نقش سنتي به
دليل به هم
ريختن روابط
خانوادگي يا
به دليل اجبار
مردان به
مهاجرت به دنبال
كار بهتر
تعداد بيشتري
از زنان را
سرپرست خانواده
كرده. مهاجرت
در بين زنها
هم زياد شده
كه البته ميتوانست
در صورت شكل
گرفتن شبكه
دوستي بين
زنان نخبه
محلي و زنان
كارگر مهاجر
عاري از حسن
نباشد.
مهاجرت زنها
به دنبال كار
خود از تبعات
جهاني شدن
است. و در حالي
كه مردان شغل
هاي بهتري
دارند زنها
بيشتر در صنعت
سكس و ارائه
خدمات ويژه به
مردان كار ميكنند.
يعني درهر حال
در بخش غير
رسمي كه خودش
يك بحث
جداگانه است.
عروس پستي را
هم به انواع
كارهاي
غيرقانوني/غير
رسمي بايد
افزود و اين
يعني تجاري
شدن روابط
عاطفي به يمن
سازمان تجارت
جهاني و ساير
نهادهاي
برتون وودز. (19)
زنها
به طور سنتي
تغذيه كنندهخانوادهاند،
اما حالا با
مهندسي ژنتيك
غلات و ساير بذرها
محيط زيست
چنان آلودهشده
كه امكان كشت
و توليد غذاي
خانواده نيست
و آب هم مسئلهاي
است. زنان هم
در بخش
كشاورزي
بيشتر در قسمت
توليد براي
مصرف فعال اند
و نه كشت
فروشي كه در
تخصص مردان
است. و زنان
تاب
رقابت با مردان
را ندارند هر
چند كه نصف
مواد غذايي
قاره آسيا و ¾ مواد
غذايي قاره
افريقا را ماها
توليد ميكنيم. اما هيچ
كدام راه به
بازارهاي جهاني
نداريم. Oxfam معتقد
است 1% سهم
بيشتر دادن به
صادرات
افريقا 5 برابر
كمك هايي كه
به اين قاره
ميكنند ارزش
دارد. اما نفع
صدقه دادن
براي سرمايهداري
بيشتر است چون
در بازارهاي
افريقا را به
روي كالاهاي
غربي باز ميكند.
(20)
آلودگي
محيط زيست در
اثر كشت غلات
مهندسي ژنتيك
شده همراه با
از بين بردن
تنوع زيست
محيطي به دليل
واردات و
صادرات حساب
نشده زنان را
براي تغذيه
خانوادههاشان
وابسته به
شركت هاي
فرامليتي ميكند.
همان طور هم
براي بهداشت
وسلامت آن ها.
چون زنها
داروها را هم
معمولا از
محيط زندگي
شان ميگيرند.
(21)
بديهي
است در چنين
شرايطي هم
سرپرست
خانوار و هم
تغذيهكننده
و تيمارگر
خانواده بودن
كار خيلي سختي
است.
وقتي مردي
نيست،
زنها در حقيقت
مستقل نميشوند
بلكه به اعضاي
زن خانواده
تكيه ميكنند.
تحميل
تبعيض هاي
بيشتر و بيشتر
به زنان يكي
از پيامدهاي
جهاني شدن
بازار بودهاست.
شركت هاي
فرامليتي روي
تبعيض جنسيتي
تاثير منفي
گذاشتهاند.
اگرچه شرايط
چنين تبعيضي
در بيشتر
كشورهاي جنوب
از قبل وجود
داشته اما
آنها تشديدش
كردهاند. ميدانيم
كه در بيشتر
كشورهاي جهان
منزلت
اجتماعي زن از
مرد كمتر است،
اما آزاد شدن
تجارت عدم تساوي
جنسيتي را از
بين نميبرد
بلكه بر پايه
اين عدم تساوي
ساختهميشود
و آن را تشديد
ميكند.
اجراي
برنامههاي
جهاني شدن
باعث افزايش
فاصله طبقاتي
و جنسيتي در
سطح كشورها، جامعه
ملي و محلي ميشود.
(22) تبعيض هم به
نوبه خود
جنسيتي خشونت
نسبت به زنان
را افزايش ميدهد،
هم در خانه و
هم در جامعه. (23)
تجاوز
جنسي هم به
همين ترتيب
زياد تر شدهاست.
چون جهاني شدن
جامعه را بي
ثبات كرده و
بي ثباتي
خشونت زاست. و
زنان باز به
نوع ديگري
كالا هستند و
استثمار و بد
رفتاري
بيشتري را
نسبت به مردان
بايد تحمل
كنند و از
جمله در مناقشات
داخلي و مرزي
مورد سوء
استفاده و
تجاوز جنسي
قرار ميگيرند.
افريقاي
جنوبي در 2002 ، 57107
مورد تجاوز
جنسي يا اقدام
به آن داشته. 15% افراد مورد
تجاوز قرار
گرفته زير 11
سال سن دارند. (24)
نبود
حقوق
دمكراتيك و
عدم وجود
قوانيني كه مدافع
زنان باشد وضع
زنها را در
ردههاي سني
مختلف وخيم
كرده. قوانين
كاري وجود ندارد
و حتي براي
كار زنان
حامله هم
قاعدهاي
نيست و زنان
در صورت
بارداري
اخراج ميشوند.
و كشيدن بار
خانوادههاي
فقير خود كه
زنان معمولا
براي آن
آمادگي ندارند.
در واقع نصف
خانوادههاي
فقير جهان
متكي به زنها
هستند كه
خودشان سوء
تغذيه جدي
دارند. (25)
وضع
بهداشتي
بسيار بد زنان
و عدم امكان
دسترسي به
بهداشت دوران
بارداري و بچهداري
كه مضار آن به
نسل بعدي هم
منتقل ميشود.
شركت هاي فرا
مليتي خدمات
بهداشتي
ندارند، كارگران
هم پول ندارند
و در اين ميان
زنان هيچ امكان
بهداشتي
ندارند. 80%
مبتلايان به
ايدز در افريقا
در رده سني 15 تا 24
سال زن هستند. (26)
معمولا
يا حقوق زن را شوهر
ميگيرد و خرج
خودش ميكند،
يا بنا به
تجربهاي كه
با خرده
اعتبارت به
دست آمده، زن پول اش
را صرف
خانواده و بچهها
ميكند و به
بهداشت خودش
نميرسد. همين
يكي از دلايلي
است كه بگوييم
فقر زنان فقر
جامعه معني ميدهد.
(27)
دولت
هاي ملي تحت
برنامه تعديل
ساختاري از خدمات
زدهاند و
علاوه بر
بهداشت ديگر
آموزش رايگان هم
ندارند. زيان
اين امر هم به
جامعه بر ميگردد.
هزينه آموزش
زياد است و
صرف زنان نميشود.
چون هيچ
آموزشي نميبينند
و سواد كمي
دارند با حقوق
خود آشنا نيستند
و بالطبع نميتوانند
از اين حقوقي
كه نميشناسند
دفاع كنند.
زن
فقيرتر به
معني جامعه
فقيرتر است و
جامعه فقيرتر
هم شانس كمتري
براي دمكراسي
دارد.
غير
از خصوصي
سازي
اقتصادي كه
ديديم چه
تبعات منفي اي
براي زنان
داشته، در بعد
سياسي هم يك
خصوصي سازي صورت
گرفته كه نقش
شهروندي همه
ما را كاهش
داده يا بهتر
است بگويم
امكان طرح آن
را منتفي
ساخته.
بخصوص حالا
كه زنها صدايي
در تصميم گيري
سياسي
پيداكردهاند
اين كاهش
اهميت حوزههاي
سياسي و ملي، و بيشتر
خود را به شكل مصرف
كننده خصوصي
ديدن تا
شهروند عمومي
باعث شده كه
از ما زنان
قدرت سياسي و
حقوقي اي كه
ميخواستهايم
اعمال كنيم
محروم بمانيم.
شايد
خصوصي سازي
خود جنبش حقوق
زنان يا
فمينيسم را هم
بايد از همين
زاويه ديد كه
سرمايهداري
غرب آن را به
شكل محصولي
براي صادر
كردن به باقي
دنيا در
آورده.
تاثير
اين كار تبديل
فمينيسم به
"كاريكاتوري
از تساوي جنسي
و قرباني
سازي" است. خود
قرباني سازي فردي و
خصوصي شده، كه
مثالش را درشيوه
پرداختن
رسانهها به
خشونت عليه
زنان ميبينيم،
كه طي آن
خشونت كاملا
از تبعيض
جنسيتي نظام
مند جدا ديده
ميشود و مرد
خشونت كار
تبديل به ديو
و غول ميشود
و عناويني
مانند خفاش و...
ميگيرد. در
واقع به يمن
جهاني شدن
تجويزي
سازمان تجارت
جهاني تساوي
جنسي هم خصوصي
و مصرفي ميشود.
نمونهاش
استفاده از
"زنان زيبا،
سالم و شيك"
براي تبليغ
تصويري
دمكراتيك از
غرب است. اين
خصوصي سازي
فمينيسم در
واقع آن را از
توان انتقادي
و راديكال
خودش جدا ميكند
و براي دفاع
از حقوق زن
هايي كه دچار
بلاياي ديگر
خصوصي سازي
شدهاند راهي
باقي نميگذارد.
اين تصوير از
فمينيسم غربي
بي رنگ و رو و
كج و كولهشده
هدف آساني است
براي جريان
هاي ضد
فمينيستي در
سراسر جهان و
حتي خود زنان
نيازمند
حمايت. و حالا
كه حقوق زنان
در كنار باقي
گروههايي كه
حقوق شان
پايمال ميشود
به شيري بي
يال و اشكم
تبديل شده
البته سازمان
تجارت جهاني
به راحتي ميتواند
از اين حقوق
حرف بزند.
به
اين دلايل است
كه گفتم ما
زنها بيشتر از
مردها احساس
ميكنيم كه در
تله WTO
افتادهايم.
راهحلها
براي بيرون
آمدن از اين
تنگنا چه ميتوانند
باشند؟
1.
تلاش براي
يافتن راهحل
تا به حال بي
نتيجه بوده.
تا حالا قرض
هايي هم اين
تحقيقات به
بارآورده كه
بانك جهاني و
بقيه ديگر
حاضر به
پرداخت هزينههاي
اين تحقيقات
نيستند.)28)
2.
تغيير قوانين
و اجبار
فرامليتيها
به رعايت استانداردها.
يعني امنيت
كاري، عدم
استفاده، عدم
استثمار، و
قانوني كار
كردن. اما
نمايندگان
كشورهاي در
حال توسعه
موافق نيستند
چون سرمايه گذاريها
را از دست ميدهند.
به آنها گفتهشده
كه الگوي
توسعه غربي را
اگر دنبال
كنند مسائل
شان حل ميشود.
اما در واقع
غرب با اين
الگوي خصوصي
سازي و مقررات
زدايي توسعه
نيافته بلكه
برعكس. از نظر
شركت هاي چند
مليتي امتياز
كشورهاي جهان
سوم به
استاندارد
نداشتن است. هرچه
كمتر مقررات
باشد بهتر
است.
3.
آگاهي دادن به
مردم براي
دفاع از حقوق
شان هم بي
نتيجه بوده تا
حدي. چون
دولتها
سركوبگر هستند.
اتحاديههاي
كارگري وجود
ندارند. (29)
4. به
همه دنيا نشان
بدهيم كه اين
شركتها چه تاثيرات
مخربي داشتهاند.
5. به
خود اين
شركتها نشان
بدهيم كه چه
ميكنند.
6.
گروههاي
حقوق بشري
تشكيل بدهيم
كه به دادگاهها
مراجعه كنند.
7.
همبستگي را
جايگزين قدرت
كنيم. بر خلاف
تفكر سرمايهداري
كه
فردگرايانه
است و طبق نظر
آن جوامع از
افرادي تشكيل
شده كه منافع شخصي
خود را دنبال
ميكنند و
بايد آزادي
اقتصادي
داشتهباشند
قدرت مان را
در همبستگي
ببينيم.
8.
سعي در رسيدن
به يك حوزه
عمومي كه در
آن انسان و
زندگي اش مهم
تر از هرچيزي
باشد و رهايي
يافتن از اين
تنازع بقايي
كه ما به ازاي
فرهنگي كه
براي اين
موقعيت متوسط
و رياكارانه
پيش پاي ما ميگذارد،
مفرهاي خيالي
است و كشاندن
ما به پنهان
شدن پشت بي
طرفي ظاهري
پاردايم هاي
زيباشناختي.
همان طور كه
همه حوزهها
را جدا ميكند.
9.
دولتها اگر ميخواهند
وجود داشتهباشند
بايد مشكل
مسكن، كار،
دسترسي به
ذخاير غذايي و
آب و نيرو را
تضمين كنند و
از سياست هاي
نوليبرالي
دست بردارند.
10.
نشان دادن
هزينههاي
زيادي كه ايدز
و ساير امراض
و بلايا براي جامعه
دارد.
هزينه
مرخصي، غيبت،
تشييع جنازه،
دارو و درمان،
استخدام و
آموزش، تأمين
بازماندگان،
تشنج در محيط
كار.
11.
تشكيل بلوك
هاي منطقهاي.
12.
بعضيها
دمكراسي هاي
ملي را توصيهميكنند.
(30) دمكراسي
واقعي ميتواند
راهگشا باشد.
سازمان يابي
جامعه مدني حول
بهداشت،
آموزش، كار،...
و در نهايت
همه اينها ميتواند
انجام شود با
هم و تا به حال
شده و به
قول ماتسويي
يايوري تنها
"نيروي جهاني
زنان ميتواند
در مقابل
نيروي جهاني
شدن اقتصادي
بايستد. (31)
***
ابتدا
اين صحبت در 22
مرداد 1383، در فستيوال
تابستاني
دانشگاه
اميركبير-
ميزگرد جهاني شدن
- با شركت دكتر
احمد شايگان،
دكتر مجيد مددي،
حسن مرتضوي،
دكتر فريبرز
رئيس دانا به
شكلي سادهتر
ارائهشد و
توصيه
نوشين احمدي
و پروين
اردلان و هومن
كاظميان اين
بود كه بهتر
است
روي بخش
فمينيسم
خصوصي بيشتر
كار كنم و
آنرا
به يك بحث
مستقل تبديل
كنم كه
متاسفانه
هنوز نيمهكارهاست.
پانوشتها:
1. در
برتون وودز،
سال 1944.
2. "جنسيت
و جهاني شدن،"
فصل زنان، ش. 2.
پاييز 1381. صص. 7-29.
3. براي
گزارش يونسکو
به سايت globalpolicy رجوع
کنيد.
4.
براي اين
آمار به سايت
هاي undp.org و hrd.undp.org رجوع
کنيد.
5.
افسانه
توسعه:
اقتصادهاي
ناکارآمد قرن
بيست و يکم،
اسوالدو
دريورو،
مترجم دکتر محمود
عبدالهزاده،
نشر اختران،
تهران 1383.
6. نک:
سخنان Romachandra Reddy نماينده
هند در اجلاس 10
اکتبر 2000 کميته
اجتماعي، بشر
دوستانه و
فرهنگي مجمع
عمومي سازمان
ملل . ردي
اظهار ميدارد
"به رغم
اقدمات و
تعهدات جديد
واقعيت تلخ
اين است که
موقعيت زنان
در جهان
بتدريج
با جهاني
سازي بدتر شدهاست.
همچنين نک:
گزارش ILO از
آسيا، مقاله"Migration of Women is a
Survival Strategy"
نوشته Zoraida Portillo، 5
ژوييه 2004، ليما.
به نقل از Third
World Net که
مينويسد
"بيشتر
مهاجرتها
دلايل
اقتصادي دارد.
بين آن هايي
که به دليل
کاريابي
مهاجرت ميکنند
از هر 13 مهاجر
فليپيني 12
نفر، از هر 5
مهاجر
اندونزيايي 3
نفر و از هر 5
مهاجر
سريلانکايي 3
نفر زن هستند.
در امريکاي
جنوبي پرو با
چنين پديدهاي
رو بهرو است
که از هر 5
مهاجر به
دنبال کار 3
نفرشان زن اند.
و Youyung Zhang مشاور
سازمان ملل در
همين رابطه و
در مورد مهاجرت
زنان به دنبال
کار ميگويد
که "حضور
زيادشان در
بازار کار بين
المللي نشان
ميدهد که
شانس شان در
بازار کار
محلي و ملي در
اثر اجراي
سياست هاي
بانک جهاني و
شرکا به شدت کاهش
يافته.
7. نک:"IMF and World Bank: Is Reform
Underway?" نوشته Jorn Madslein
در www.globalpolicy.org ؛ 22
ژوييه 2004. مقاله
فوق که گزارش
يکي از اجلاس
هاي WTO است با اين
سوال يک عضو
پارلمان
کنيا، دکتر Oburn Odinga، شروع ميشود
که ميپرسد"
چطور مردم
فقيري که نميتوانند
غذا بخرند از
عهده خريد آب بر
ميآيند؟"
اما سوال اصلي
را Lorenzo Bini Smaghi ، از
کارشناسان
خزانهداري
ايتاليا،
مطرح ميکند
"... که آيا
نهادهاي
برتون وودز ...
اهداف اوليه
خود، يعني
ايجاد ثبات در
نظام مالي
جهاني و جنگ
عليه فقر را درست
دنبال ميکنند؟"
8. از
مصاحبه با
جينو
استرادا، بناينگذار
سازمان غير
دولتي امداد
رساني امرجنسي،
به نقل از Corriere
della sera ، 29
اوت 2001، مقاله Organismi umanitari incompetenti""
IMF. 9 ميپذيرد
که سياست هايش
آرژانتين را
فلج کرد: نک: IMF Says Its Politics Crippled Argentina: Internal Audit Find Warnings
Were Ignored""
نوشته Paul Blustein، 30
ژوييه 2004، به
نقل از globalpolicy.org.
همچنين "Imoerialism and Globalization" ژوئن
2001، نوشته سمير
امين، به نقل
از monthlyreview.org.
10. ( معمولا
نمونه خوب چين
تصور ميشود
در حالي كه
عدم تساوي
كامل را در فقر
700 -800 ميليون
ساكن مناطق
زراعي كه
بتدريج و به دنبال
كار روستاها
را ترك ميكنند
ميتوان ديد. Wang Hui،
استاد تاريخ
انديشه
در دانشگاه
سينگواي پكن به
روشني فراگرد
اين ابزار سركوب
WTO شدن
دولت چين را
در كتابش Order:
Society, Politics and Economy of Transition (2003) China's New، چاپ
دانشگاه
هاروارد،
نشان ميدهد.
ونگ هويي ميگويد
كه اين نوع
جديد استعمار
است.)
"Globalization:
Good or Bad?". 11 ،نوشته Lewis Williamon،
30 اكتبر 2002، سايت globalpolicy.org ، و
براي سوزان
جرج،A Short History of
New-Liberalism" 1999
www.essential.org . يا www.millennium-round.org
12.
نک: " Women, Poverty and Canadian Public Policy "
در In an Era of Globalization نوشته Marika Morris،
29 مه 2000، در Criaw-icref.ca/factsheets/quick_e.htm
13. نك: "Women's Labor: A Key Factor
in Globalization"،
نوشته Elmira Nazombe، مه 1999 در www.50years.org
.14
براي اطلاعات
بيشتر نک: "Implementare I diritti economici delle
donne: un impegno non piu' rinviabile" ، نوشته Marta Marsili
، 28 ژانويه 2005،
در
www.womennews.net/nuke/modules.php?name=News&New_topics=4
سايت Il paese delle
donne.
15.
نک: گزارش
زيمبابوه به
نيروي کار
زنان دبيرکل
سازمان ملل.
16. براي
اطلاعات
بيشتر نک: "How
Will the FTAA Impact Women?" براي
زن كشاورز،
كارگر و مصرف
كننده
در سايت noticias.nel/global_eng_artikel.php2.id=286
17.
براي اطلاعات
بيشنر نک: Australia
and the traffic in Women into Sexual Esploitation""،
نوشته
Sheila Jeffreys ، 2 آوريل 2002.
او تعداد را
از 700 هزار تا دو
ميليون در سال
تخمين ميزند.
البته كودكان
را هم حساب ميكند.
نك سايت www.mc2.vicnet.net.au/home و
همچنين "Owed
Justice: Thai
Women Trafficked into Debt Bondage in Japan" Human Rights Watch)،
سپتامبر 2000، www.hrw.org . و
همچنين "Globalizzazione, migrazione e poverta`" در www.cronologia.it/postal.htm
18. "Women and Water
Privatization"
، نوشته Mae V.
Buenaventura در www.citizen.org
، 2004
19. "Southeast Asian Migrant Workers in East
Asian Household: Globalisation, Social change and the double burden of Market
and Patriarchal disciplines"
در The southeast Asia Research Center Working
Paper Series, No.58, 2004
، نوشته Ken Young ؛ و
همچنين Japan's sex
industry sells dreams, desperation"
"
نوشته Hans Greimel در www.canoe.ca
20. براي
اطلاعات
بيشتر نک: www.oxfam.org.uk و "Aid Releif in Exchange for Openin African
Markets" ،
نوشته Carl Gauess در www.juryfury.com
21. نک: "Biotech Wars: Food Freedom vs. Food
Slavery"
نوشته
واندانا
شيوا، ژوئن 2003،
در سايت Znet
22. گزارش
دوسالانه
اخير يونيسف
در www.sdnp.undp.org/ww/women-poverty و همچنين
"Women in
Developing Countries: Winners or Losers of Globalization?" نوشته Sara Hamann،
30 اوت 2003
در www.theturniptruck.net/politics/B1718879850/C62420851/
23. Globalisation heightening gender inequalities" ،
نوشته Mithre J.
Sandrasagra ، 10
اكتبر 2000، در www.twnside.org
24.
براي اطلاعات
بيشنر در اين
زمينه نک: "South Africa's Rape Epidemic Fuel HIV" نوشته
S. Armstrong در www.ncbi.nih.gov/entrez/query.fegi
25.
نک: گزارش
يونيسف، 15
ژوييه 2004 در www.granma.cu/ingles/index.html و www.who.int/hac/crisis/eri/sitreps/en
26. nn.com/SPECIALS/2000/aids/stories/overviewwww.c
و همچنين Young
Women, Poverty, Orphanhood, and HIV Risk"" نويسنده Melissa May،
ژوئن 2004
در www.popcouncil.org/mediacenter/newreleases/defaulth.html
27.
آمار UNIFEM
28. Hippert, p. 867
به نقل از Sara
Hamann در
مقاله قبلي اش
و "Women
Labor: A Key Factor in Globalization"
29. Globalization and
the Myth of the Powerless State"" نوشته Linda Weiss
(1997) در New Left Review 225, 3-27
30. "Are There
Alternatives?"
نوشته Tom Nairn، 20
فوريه 2003 در opendemocracy.net
31. نک:. "Globalization and Asian Women" به
قلم Yayuri Matsui
در کتاب Globalization
and Its Impact on Human Rights
، 2000، کرالا،
هند، ناشر Christava Sahitya Samithy
و "Globalization
and Women Paid Labour in Asia" نوشته Lucie
Cheng ، 1999، در International Social Science Journal 160, June, 217-228.