«
آشيق
ريضا
باهارلي′نين
شئعر ديواني
چاپ اولدو
سامي
یوسف: ”
آذربايجان
منيم
اورگيمدير ” »
۱۳ خزل, ۱۳۸۶,
۲۳:۲۰
۱
قضیه مربوط به
چهار سال پیش
(آذر ۱۳۸۲)
است،
هنگام مطالعه
روزنامه شرق
تیتر «۱۸ نشریه
مجوز انتشار
گرفتند» نظرم
را جلب کرد. در
آنجا در بین
نشریههای
مجوز گرفته،
اسم دیلماج به
صاحب امتیازی
علیرضا صرافی
نیز بود. آن
موقع مسئول
صفحه فرهنگ و
ادب نشریه
پیام قم بودم
که البته در
آن صفحه عملا
به ادبیات
آذربایجان و
اخبار مربوط
به آن میپرداختیم.
فرصت را از
دست نداده و
فردا یا پس فردای
آنروز این خبر
را به همراه
عکسی که در یک
مراسم از آقای
صرافی گرفته
بودم منتشر
کردم. در همان اثنا
یادم نیست که
به صورت حضوری
یا تلفنی به استاد
دکتر صدیق هم
خبر را گفتم.
چند روز بعد
تلفن منزل زنگ
خورد، ساعت
حدود نه شب بود،
صدای آشنای
دکتر صدیق بود
که به زبان
ترکی میگفت:
«آقای بیات!
مهندس صرافی
اینجاست بیا
با خودش صحبت
کن، اما مژدگانیاش
مال من است» و
گوشی را به
آقای صرافی
داد. آقای
صرافی بعد از
سلام و احوالپرسی
مختصر پرسید
که خبر را کجا
دیدهاید؟
نگاهی به
اطراف
انداختم
روزنامه شرق و
اتفاقا همان
صفحه مورد نظر
هنوز کنار
تلفن بود،
روزنامه را
برداشته و به
قول دکتر باستانی
پاریزی: «از
نام و ازنشانی
و از جایگاه
زیست» با
شماره
روزنامه و
شماره صفحه و
تیتر خبر مورد
نظر و …برای
مهندس صرافی
شرح دادم. بلی
درست است مهندس
از ماجرا بیخبر
بوده است. میگفت:
«پنج سالی بود
که درخواست
مجوز داده
بودم و چند بار
نیز پیگیری
کردم اما
آنقدر کار
طولانی شد که
دیگر فراموش
کرده بودم،
فکر میکردم
دیگر مجوز
داده نشد».
این شاید از
جالبترین خاطرات
مطبوعاتی من
است که قبل از
اینکه آقای
صرافی این
قضیه را بفهمد
من در پیام قم
منتشر کرده
بودم. مسئله مژدگانی
هم که گویا
قرار بود ویژهنامهای
مربوط به
استاد صدیق
منتشر شود
جامه عمل نپوشید.
البته مقالات
استاد به کرات
در دیلماج
منتشر شدند که
شاید حجمشان
با مطالب یک
ویژهنامه
برابری کند.
۲
به دلایلی که
بعدها شاید به
آن بپردازم
همکاری
نزدیکی با
مطبوعات
آذربایجان به
استثنای
مطبوعات
زنجان نداشتهام،
به همین جهت
احتمالا هیچ
مطلبی از این
قلم در نشریه
دیلماج چاپ
نشد، جز دو
شعر در شماره
آخر که وقتی
شنیدم دیلماج
توقیف شده
است، باخود
گفتم: اسم ما
حتما به
دیلماج شگون
نداشته، کاش
آن دو شعر
کوچک هم چاپ
نشده بودند.
۳
مهندس صرافی
در تابستان
امسال از من
خواستند که
مصاحبههای
کوتاهی را که
هر از گاهی با
برخی از
نویسندگان
انجام میدهم
قبل از انتشار
در اینترنت
برای دیلماج
بفرستم، من هم
فرصت را غنیمت
دانسته و دو
مصاحبه انجام
دادم یکی با
خود ایشان و
دیگری با یکی
از عاشیقهای
شاهسون. در مورد
اولی مهندس
صرافی گفتند:
درست نیست که
مصاحبه من در
نشریه مربوط
به خودم چاپ
شود لذا آنرا در
اینترنت
منتشر کردم.
اما دومی جزو
مندرجات
شماره بعدی
دیلماج بود که
امیدوارم با
رفع توقیف آن
در خود دیلماج
فرصت انتشار
بیابد.
۴
دیلماج یک
نشریه منحصر
به فرد است. از
نظر ظاهری و
مسائل مربوط
به گرافیک و
چاپ در حد نشریات
کشوری است اما
عمده حسن
دیلماج در
شیوه مدیریت
صحیح و سالم
آن است.
خوانندگان
مجله اگر دقت
کرده باشند
دیلماج برای هر
شماره یک
سردبیر
مخصوصی داشت
که آن سردبیر در
حول یک موضوع
مثلا مساله
زن، دموکراسی
یا ادبیات یا
باستانشناسی
مطالبی را
تدوین و منتشر
میکرد. این
شیوه مدیریت
کمنظیر موجب
میشد که
نشریه در
زمینههای
تخصصی چند
کلمه حرف و
حساب برای گفتن
داشته باشد و
علاوه بر فرم
و شکل در محتوا
نیز جزء
نشریات برتر
کشور باشد. در جامعهای
که یکی از
بزرگترین
مشکلات آن را
عدم روحیه
برای کار جمعی
عنوان میکنند
این روحیه
مهندس صرافی
غنیمتی برای
کشور و آذربایجان
بود که اشخاص
صاحب صلاحیت
فرصت بروز
داشتههای
خود را داشته
باشند و بحثها
کاملا علمی و
تخصصی مطرح
شوند.
۵
دیلماج در
زبان ترکی به
معنای مترجم
است که قبلا
در فارسی نیز
کاربرد داشت و
حضرات پانفارسیست
به حساب این
واژه بیگانه
ترکی رسیدند و
آن را از
صحیفه مقدس
زبان فارسی
بیرون راندند.
در وهله نخست
شاید به نظر
برسد که این
نشریه بیشتر به
مسائلی نظیر
ترجمه و … نظر
دارد و انتخاب
این نام برای
یک نشریه
سیاسی فرهنگی
و اجتماعی و
اقتصادی کمی
غیر مناسب به
نظر میرسد،
لیکن وقتی فکر
میکنیم که در
ایران هیچ کسی
زبان هیچ کسی
را نمیفهمد و
به قول ترکها
هیچ کس خط آن
دیگری را نمیخواند
وجود یک مترجم
بسیار ضروری
است که همه
چیز را توضیح
دهد و ترجمه
کند تا سوء
تفاهمات و عدم
درک طرف مقابل
از بین برود،
از این حیث نام
دیلماج بسیار
هوشمندانه
انتخاب شده
است.
۶
هر شب ستارهای
به زمین میکشند
و باز
این آسمان
غمزده غرق
ستارههاست
هوشنگ ابتهاج
سایه
توقیف
دیلماج با هیچ
عرف و قانونی
سازگار نیست،
توقیف بدون
ادعا و دلیل و
قبل از تشکیل
دادگاه و
تفهیم اتهام
و…
دنیای امروز
دنیایی نیست
که بتوان واژهها
و اندیشهها
را با ساطور
سانسور قطعه
قطعه کرد و
لاشه آنها را
تحویل جامعه
داد:
جز لاشهای به
جای نمیماند
از کلام
چون سطر سطرش
از دم ساطور
بگذرد
حسین منزوی
در عصر
ماهواره و
اینترنت
حرفها گفته
میشوند، و
مخاطبان
میشوند. طی
چند روز گذشته
که از
تلویزیون
خسته شده و به
سراغ رادیو
رفته بودم تا
بلکه برنامههای
ترکی و عربی
دلخواه خودم
را در آن پیدا
کنم، با مسئله
شگفتی مواجه
شدم: تقریبا
در تمامی
ساعات شبانهروز
رادیوهای
اپوزسیون یا
رادیوهای
مربوط به
کشورهای غربی
به زبان فارسی
برنامه پخش میکنند،
و در همان
فاصلهای که
دنبال شبکه
دلخواهت میگردی
اخباری از
تظاهرات
کارگران کارخانه
شکر هفت تپه،
حکم سنگسار در
فلان شهر و… به
گوشت میخورد.
حال مثلا با
بستن نشریه
دیلماج چه اتفاقی
میافتد که در
صورت ادامه آن
نخواهد افتاد
یا بالعکس؟
اتفاقا در
فضایی که
رسانههای
خبری به صورت
سرسامآوری از
دولت ایران
انتقاد میکنند
و راست و دروغ
را به هم میبافند
و بیشتر از
آنکه قصد اصلاح
داشته باشند
قصد آشوب در
سر میپرورانند،
وجود نشریاتی
چون دیلماج که
به رواج عقلانیت
در جامعه میپردازد
بسیار ضروری و
بایسته است.
اما چه سود که
«گوش اگر گوش
تو و ناله اگر
ناله ماست…»
باری اگر
دیلماج خدای
نکرده خطایی
را نیز مرتکب شده
بود باید به
جهت اینکه
نشریات
دوزبانه ترکی
فارسی به عدد
انگشتان یک
دست هم نمیرسند
با تذکراتی
چند مجال
انتشار مییافت،
اما طبیعی است
که میزان عناد
حکومت با
نشریات ترکی
بسیار بیشتر
از نشریات
فارسی است و
اصلا خود ترکی
نوشتن اولین
جرم نانوشته
در قاموس دولت
ایران است.
هر چه قدر به
دنبال علتی
برای توقیف
دیلماج گشتم
چیزی پیدا
نکردم جز دو
مورد:
۱. احتمالا
رواج عقلانیت
در بین هویتخواهان
ترک که
خواستار رسمیشدن
زبان ترکی در
ایران و احقاق
سایر حقوق فرهنگی،
اجتماعی و اقتصادی
ترکهای ایران
هستند از
دیدگاه حکومت
منفی تلقی شده
است چرا که
بزرگترین حسن این
حرکت همان
مدنی بودن و
مسالمت آمیز
بودن آن است و
دولت میخواهد
این حرکت را
به سوی
رادیکالیزم
سوق دهد تا
بهانههای
بیشتری برای
مقابله آن
داشته باشد.
۲. بحث ستارههای
فرهنگی و ادبی
سال که به
ابتکار نشریه
حیدربابا
مطرح شد و در
آن اشخاصی مثل
آقای ایواز
طاها و ناصر
منظوری و هادی
قاراچای و
محمدرضا
لوایی و سعید
موغانلو و… از
سوی
خوانندگان به
عنوان
ستارگان
موضوعاتی چون
رمان و شعر و
فعالیتهای
فرهنگی انتخاب
شدند و بعد از
آن بخش ترکی
نشریه حیدربابا
تعطیل شد. بعد
از آن دیلماج
در آخرین
شماره خود
خلاصهای از
مسائل مربوط
به ستارههای
فرهنگی و ادبی
آذربایجان را ارائه
داد و توقیف
شد. بعید نیست
که توقیف دیلماج
بیربط با این
مسئله نباشد.
به هر حال
امیدواریم
نشریه دیلماج
به زودی رفع توقیف
شده و به
کیوسک
مطبوعاتی ها
برگردد.
یازیدان
سونرا
بعد از
انتشار مقاله
باخبر شدم که
یار شفیق جناب
ذوقی نیز شعری
را در رابطه
با دوخته شدن
لبهای دیلماج
سروده است.
شعر ایشان را
در این
آدرس بخوانید.