اوپوزیسیون و جنبش ملی آذربایجان

 

ماشاءالله رزمی

 

طی یک سال گذشته و بطور مشخص بعد از خیزش عمومی آذربایجانی ها در خرداد ماه ۱٣٨۵ که در اعتراض به توهین روزنامه دولتی ایران به ترک ها آغاز گردید ، تقریبا تمامی گروههای سیاسی ایرانی که اصطلاحا سراسری نامیده می شوند ، متناوبا در نقاط مختلف جهان، جلسات بحث و گفتگو در رابطه با مساله ملی تشکیل داده و سعی کرده اند راجع به مسائل ملل غیر فارس در ایران موضعگیری نمایند. همزمان با این جلسات، مقالات بیشماری نیز در نشریات خارج کشور و سایت های اینترنتی چاپ شده است و همچنان بحث های عمومی و مناظره های قلمی ادامه دارد و گسترش می یابد.

این جلسات و نشستهای عمومی و خصوصی، و مقالات چاپ شده، صرفنظر از اینکه چه گفتگوهائی در آنها صورت می گیرد، چه تحلیل هائی نوشته می شود و چه تصمیماتی اتخاذ می گردد، فی نفسه بنفع جنبش های ملی و از این طریق بنفع استقرار دموکراسی در ایران است زیرا از یک طرف مسائل و خواسته های ملل غیر فارس را به بحث روزتمام ایرانیان تبدیل می کند و از طرف دیگر مانع آن می شود که وقت و انرژی اوپوزیسیون به بحث های حاشیه ای و بی اهمیت - که اتفاقا خیلی از آنها را خود حکومت برای انحراف افکار عمومی بمیان می کشد – صرف شود . همچنین این بحث ها نشانگر آنست که در حال حاضر جنبش های ملی نیروی اصلی دگرگونی در ایران هستند که رژیم حاکم را به چالش می کشند و دیالوگ مستقیم و غیر مستقیم فعالین ملی با مخالفان ضمن اینکه کادر های جنبش های ملی را آبدیده می کند در عین حال نقاط ضعف و قوت آنها را نیز آشکار می سازد . این بحث ها تمرین دموکراسی برای هردو طرف نیز می باشد .

در گذشته صدای فعالین جنبش های ملی پژواک چندانی نداشت اما امروز هر سوژه جدیدی که طرح می شود بلافاصله به بحث همگانی تبدیل می گردد و این به برکت قدرت توده ای جنبش های ملی است درست بهمین دلیل است که بعضی از استراتژهای رژیم سابق که تابحال خود را طرفدار دموکراسی و دیالوگ نشان می دادند ولی وابستگی سیاسی خود را به رژیم دیکتاتوری سابق حفظ کرده بودند، در این اواخر به بهانه اینکه بحث مسائل ملی، گفتگو در باره بر اندازی جمهوری اسلامی را تحت الشعاع قرار می دهد ، به مخالفت با این بحث ها برخاسته اند . اتفاقا مخالفت چنین آدمهائی بیانگر آنست که انگشت روی نقطه حساس گذاشته شده وبحث مساله ملی کارساز شده است . تداوم و گسترش جنبش ها ی ملی در بیست سال گذشته ، علیرغم اختناق نظامی – پلیسی حاکم ، گویای ریشه دار بودن ، برحق بودن و توده ای بودن آنهاست که به اعتراف مقامات جمهوری اسلامی ، مساله ملی پاشنه آشیل رژیم گذشته و رژیم حال بوده وهست.

از روزی که آذربایجانی ها قانون انجمن های ایالتی و ولایتی را از مجلس مشروطه گذراندند تا به امروز یک قرن تجربه مبارزه پشت سر بحث مساله ملی در ایران وجود دارد ولی مجموعه شرایط برای به نتیجه رساندن این بحث ها هیچوقت باندازه حالا مناسب نبوده است .

این بحث ها یک روز می بایست شروع می شد و برای یکی از حاد ترین مسائل سیاسی و اجتماعی ایران راه حل واقعی پیدا می شد زیرا بدون دموکراتیزاسیون ساختار سیاسی - اداری کشور ، امکان مدرنیزاسیون ساختار دولت و دیگرعرصه های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی وجود ندارد و اکنون خوشبختانه بهمت انقلاب انفورماتیک و گردش آزاد اطلاعات ، نه دولت غیر منتخب و نه پان ایرانیست های نژاد گرا قادر نیستند مانع گسترش این بحث ها بشوند . هرچه در گسترش این مباحث وقفه ایجاد شود بهمان اندازه حل مساله ملی در ایران از راههای صلح آمیز مشکلتر خواهد شد .

موضوع هدایت این بحث ها در صفوف اوپوزیسیون اهمیت جدی دارد . متاسفانه در حال حاضر ارگان صلاحیت داری که این بحث هارا هدایت کند بوجود نیامده و اگر بحث ها بدون جهت دهی تداوم پیدا کند به درگیریهای لفظی بین گروههای افراطی دو طرف و افراد ناواردی که مجادله کننده حرفه ای هستند تبدیل خواهد شد و جو را متشنج خواهد کرد . هم اکنون نیز عده ای پان ایرانیست با نام های مستعار و تحت عنوان مقابله با فعالین جنبش های ملی ، اندیشه های نژاد پرستانه را تبلیغ می کنند . ونیز می کوشند از بعضی از آذربایجانی های هویت باخته سوء استفاده بکنند .

برای جلوگیری از انحراف مباحث حول مساله ملی تا زمانی که ارگان منتخب ومسئولی ایجاد نشده ، صاحبنظران دوطرف یعنی فعالین جنبش های ملی ملی و کسانی که استقرار دموکراسی در ایران را مقدم بر حل مساله ملی می دانند باید برخورد فعال داشته باشند و از اظهار نظر به شیوه های متمدنانه خودداری نکنند . منظور من از ارگان هدایتگر ، یک نشریه تماتیک نظیر مجله « اسپری » در فرانسه است که اندیشه های فلسفی را جمعبندی و افکار جدید را منتشر می کند . در رابطه با مساله ملی در ایران نیز مسائل اساسی را باید به بحث گذاشت و مانع کشیده شدن بحث ها به مسائل حاشیه ای شد . جمعبندی و نتیجه گیری از بحث ها و تعیین موضوع برای بحث های تازه ضروری است .

اگر این بحث ها در میان اوپوزیسیون پیشرفت کند ونقد و روشنگری کافی بشود و از مرحله رد نظریات یکدیگر بگذرد و وارد مرحله طرح دهی و پیشنهاد راه حل عملی برای مسائل ملی گردد، اجبارا روزنامه های رسمی و حکومت اسلامی را نیز وارد بحث خواهد کرد هرچند از موضع مخالف باشد .
البته جمهوری اسلامی از سال هاپیش با انتشار نشریات محلی با دیدگاه حکومتی و ساختن گروههای گوناگون برای بدست گرفتن رهبری جنبش های ملی ، سعی کرده است کنترل اوضاع را در دست داشته باشد و بخش آذربایجان وزارتخارجه هم از موضع پان ایرانیستی انتشاراتی در رابطه با مساله ملی آذربایجان داشته و کادر های زیادی را بخدمت گرفته است وهر از چند گاهی نیز سمینارهائی یکطرفه با نتایج دلخواه با هزینه های زیاد توسط مورخین دولتی برگزار می کند ولی بخاطر محتوای ضد آذربایجانی این کار ها و سمینار ها نتیجه عکس حاصل شده و می شود .

در حال حاضر بحران اتمی و تشنجی که جمهوری اسلامی با جامعه جهانی ایجاد کرده است ، پیش برد مباحث اساسی در جو آرام را مشکل می سازد اما نمی توان به بهانه مشکلات سیاست خارجی از مباحثه در مورد مسائل اصلی در داخل غافل شد . جمهوری اسلامی مانند هر حکومت غیر منتخب دیگر برای توجیه اختناق و آماده نگهداشتن نیروهایش احتیاج به بحران آفرینی دارد و کادر هایش را برای مدیریت بحران تربیت کرده است از طرف دیگر جنگ قدرت در درون حکومت بمعنی بحران دائمی است با اینهمه بحث پیداکردن راه حل دموکراتیک برای مسائل ملی در هیچ شرایطی نباید تعطیل شود و گرنه جنگ و خشونت بشکل دیگری این مساله را حل خواهد کرد .

با توجه به نیروی میلیونی این جنبش ها ، بعد از این دیگر هیچ حزب و سازمان سیاسی ایرانی ، بویژه در اوپوزیسیون، نمی تواند نسبت به این حرکات بی تفاوت یا بدون موضع باشد . هم اکنون نیز مواضع گروهها درحال شفاف شدن است در تحلیل نهائی ، باحتمال قوی شوونیست ها و پان ایرانیست ها ی باستان گرا و تمامی نیروها و افراددیکتاتورمنش که حقوق غیر فارس ها را برسمیت نمی شناسند ، در کنار عقب مانده ترین نیروها رودر روی جنبش های ملی خواهند ایستاد . چنانکه رک ترین آنها هم اکنون با صراحت می گویند : « اگر ضرورت ایجاب کند اسلحه بر می داریم و همراه جمهوری اسلامی علیه اینها می جنگیم » ، در عوض کلیه نیروهای مدافع دموکراسی و حقوق بشر و معتقدین به حق تعیین سرنوشت ملل و علاقمندان به عدم تمرکز قدرت ، دوشادوش و پشتیبان جنبش های ملی خواهند بود ، چون بدون حل مساله ملی وعده دموکراسی دادن ضمانت اجرائی نخواهد داشت .

در یک سال گذشته ، بحث مساله ملی ، صف بندی های مشخصی در درون تمامی گروههای سیاسی بوجود آورده است بطوری که هیچ حزب و دسته ای در این میان استثنا ء نشده است ، مگر اینکه آن دسته ، محفل بسته ای بی خبر از اوضاع داخل ایران باشد . موضوع مهمتر از آنست که کسانی بخواهند بی تفاوت از کنار آن بگذرند .

در حال حاضرجنبش های ملی عمده نیروی بالفعل دموکراسی وآزادی خواهی در ایران را تشکیل می دهند و مناسب بودن شرایط داخلی و بین المللی آنها را در خط مقدم مبارزه با ارتجاع قرار داده است . اگر سانسور همه جانبه نباشد و اخبار جنبش های ملی در رسانه های سراسری منعکس گردد یقینا تمام اخبار داخلی را تحت الشعاع قرار می دهد . بدینجهت حکومت اسلامی رفت و آمد خبر نگاران و محققین خارجی را به مناطقی که کانون های فعالیت جنبش های ملی محسوب می شوند ، ممنوع کرده است .

درمیان علل متعددی که در سال های اخیر جنبش های ملی را بیش از پیش رو در روی جمهوری اسلامی قرار داده است ، بی شک تغییرآشکار سیاست تبلیغی جمهوری اسلامی و تمرکز تبلیغات دولتی بر محورپان فارسیسم از علل عمده بوده است . با سرنگونی رژیم شاه ، ایدئولوژی پان ایرانیستی پهلوی ها نیز سرنگون شده بود و بعد از تثبیت حاکمیت جمهوری اسلامی ، تبلیغات دولتی عمدتا بر محور پان اسلامیسم متمرکز بود اما با شکست سیاست صدور انقلاب اسلامی و نا کار آمد شدن تبلیغات پان اسلامیستی ، بالاخره با آغاز اولین دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی ، سیاست تبلیغی حکومت تلفیقی ازایرانیت و اسلامیت شد و سران رژیم به تمجید از کورش و داریوش پرداختند ولی مقاومت ملل غیر فارس و قبول نکردن و عدم معامله با اسکناس هائی که شعارهای پان فارسیستی بر آنها نوشته شده بود حکومت اسلامی را به چاره جوئی واداشت که در این رابطه ، انتخاب سال ۱٣٨۶ توسط رهبر جمهوری اسلامی بعنوان « سال وحدت ملی ورافت اسلامی » نیز تلاشی است برای کاهش فشار توده ای که حکومت اسلامی ازجانب ملل غیر فارس احساس می کند .

روزگاری پایتخت ، مرکز تمام تحولات و تهران کانون اصلی مبارزات سیاسی بود ، اکنون مبارزه کانون های متعددی پیدا کرده و آذربایجان ، کردستان و خوزستان قطب های اصلی مبارزات توده ای برای دموکراتیزاسیون جامعه هستند . جمهوری اسلامی با سرکوبی تمامی گروههای سیاسی سراسری ، حتی سرکوبی آنهائی که حامی جمهوری اسلامی بودند و نیزکوبیدن آنهائی که خود رژیم سازمان داده بود – نظیر دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه - نا خواسته جنبش های ملی را از دایره نفوذ این گروهها بیرون آورد و میدان را برای رشد و گسترش گروههای ملی باز کرد و حال بقایای گروههای سراسری اگر می خواهند بازهم نقشی در تحولات سیاسی در داخل داشته باشند ، عاقلانه آنست که حقانیت و نقش تعیین کننده جنبش های ملی در مبارزات داخل کشوررا بپذیرند و اگر حمایت نمی کنند لا اقل دشمنی نکنند زیرا همین حالا جمهوری اسلامی به بهانه آنکه ، دشمن خارجی بدنبال ایجاد درگیری های قومی در کشور است ، با تمام قدرت مشغول سرکوبی جنبش های ملی است و اگر موفق نمی شود دلیلی دارد که آنهم توده ای بودن این جنبش هاست .

در جریان خیزش خرداد ماه سال ۱٣٨۵ در تبریز و بیست و پنج شهر دیگر آذربایجان ، حمایت مردم از جوانان تظاهرکننده یاد آور روزهای انقلاب بهمن سال ۱٣۵۷ بود . دستگاه سرکوبی رژیم از نظر معنوی در آذربایجان با موانع جدی روبروست زیرا هم شیوه های مبارزه مسالمت آمیز است و بهانه بدست سرکوبگران نمی دهد و هم بخشی از افراد بومی بسیج ، سپاه و ارتش آگاهی ملی پیدا کرده اند و نمی توانند کورکورانه اطاعت بکنند .نمونه های متعددی وجود دارد که وقتی یک نفر را در تظاهرات دستگیر می کنند و هنگام بازجوئی از وی سوال می کنند که چرا در تظاهرات شرکت کرده بودی ؟ زندانی جواب می دهد که چرا خود شما در تظاهرات شرکت نداشتید مگر شما ترک نیستید ؟ وقتی به ترک ها توهین می کنند مگر بشما بر نمی خورد ؟ و به این ترتیب بازجو برسر دوراهی قرار می گیرد .

برای آشنائی کسانی که اطلاع چندانی از جنبش ملی آذربایجان ندارند ، توضیحات زیر روشنگر خواهد بود :

مرکز مطالعات راهبردی وابسته به دفتر ریاست جمهوری که از ارگانهای سیاست گزار جمهوری اسلامی است در فصلنامه تابستان ۱٣٨۱ ، جنبش ملی آذربایجانی ها را بعد از تجزیه و تحلیل مفصل چنین جمعبندی می کند :

«۱ - از منظر ایدئولوژی قومی فعالیت های قوم گرا در آذربایجان مبتنی بر حقوق قومی و تاکید بر اجرای اصول قانون اساسی مرتبط با حقوق اقوام است . ایئولوژی قومی این جنبش رویکردی عدالت جویانه و در صدد رفع محدودیت های فرهنگی و اقتصادی است که در چهار جوب نظام و قانون اساسی مطرح می شود و نمود بارز درونی بودن جنبش و مطالبات آن نسبت به جنبش های اجتماعی قبلی آذربایجان می توان مشاهده کرد .

۲-از منظر پایگاه اجتماعی ، فراگیر شدن و گسترش نیروی محرکه جنبش یعنی قشر تحصیل کرده و دانشجو محسوس است و روند آگاهی های قومی در بین جوانان و توده های مردمی رو به رشد است . همچنین پذیرش اهداف و مطالبات جنبش مدنی آذربایجان را در بین مقامات و نخبگان حکومتی آذری ، می توان دید .

٣-از منظر روش ها و ساز و کار های پیگیری مطالبات ، فعالان قومی شیوه های فرهنگی و مدنی را پیش گرفته اند و سعی می کنند فعالیت های سیاسی را به تدریج نهادینه و تشکیلاتی کنند . از برخی رویکرد های احساساتی و عاطفی به سوی تشکل گرایی گرایش دارند و در این راستا فعالیت و ثبت رسمی چند تشکل سیاسی و فرهنگی را در تبریز و تهران می توان مشاهده کرد و همین طور پرهیز از درگیری و خشونت یکی از ویژگی های این جنبش است . »

جمعبندی بالا را اگریک نفر از فعالین جنبش ملی آذربایجان ارائه می داد می شد به او ایراد گرفت که آرزوهایش را بجای واقیتها گذاشته است و اگر یک محقق خارجی چنین می نوشت جای اعتراض داشت که سیاست خاصی را دنبال کرده است ولی این جمعبندی را یکی از مسئولین حکومت ارائه کرده است ودر پایان مقاله به حکومت رهنمود می دهد و توصیه می کند که با این جنبش مسئولانه برخورد کند و گرنه کار به خشونت می کشد . وی با صراحت می گوید که جنبش ملی آذربایجان ، خود جوش و داخلی است ، در میان قشر تحصیل کرده و نخبگان عمومیت یافته و مطالباتش را بصورت مسالمت آمیز مطرح می کند .
حال اگر کسانی دراوپوزیسیون پیدا می شوند که وجود مساله ملی در آذربایجان را انکار می کنند ، قبل از هر چیز باید بفکر اصلاح خودشان باشند که تا چه اندازه از اوضاع ایران و خواستهای مردم در آذربایجان بی خبرند .

جنبش ملی آذربایجان در طول قرن بیستم افت و خیز های مختلفی داشته است و بمانند مرغ آتش هر بار قدرتمند تر از قبل از خاکستر خود زاده شده است . هم اکنون نیز علیرغم سرکوبی مداوم ووجود پراکندگی در بین گروههای فعال ملی ، در مجموع جنبش ملی آذربایجان رو به اعتلا ء است و بمانند نهالی که زیر تبر سبز شود ، هر روز مقاوم تر می شود .
رشد سریع این نهال بخاطر ریشه های تاریخی آن است . این مساله در دوران معاصر نه تنها در سیاست داخلی ایران بلکه در سیاست جهانی و بویژه در مناسبات شرق و غرب نقش تعیین کننده داشته است و هم اکنون نیز تعیین کننده سیاست های منطقه ای کشور های مجاور آذربایجان است .

بعد از جنگ دوم جهانی ، علیرغم اینکه جنگ سرد بین شرق و غرب با مساله حکومت ملی آذربایجان شروع شده بود، ولی سازش بین قدرت های بزرگ آنروز باعث سرکوبی خونین جنبش ملی در آذربایجان شد واز آن به بعد در تمام دوران جنگ سرد تا انقلاب ضد سلطنتی ۱٣۵۷ جنبشهای ملی چه در محاسبات داخلی و چه در معادلات بین المللی در حاشیه قرار داده می شد ند. با سرنگونی رژیم سلطنتی این وضع بهم خورد و با استفاده از شرایط جامعه انقلاب کرده ، جنبش های ملی فعال شدند . در اندک مدتی ترکمن صحرا برهبری کانون فرهنگی –سیاسی خلق ترکمن ، آذربایجان برهبری حزب خلق مسلمان ، خوزستان برهبری جبهه دموکراتیک خلق اهواز ، کردستان برهبری هیئت نمایندگی خلق کرد و بلوچستان برهبری جبهه آزادیبخش خلق بلوچ ، صحنه تظاهر خواسته های ملی شدند و در اغلب این مناطق نوعی خود مختاری خارج از کنترل حکومت مرکزی بوجود آمد اما حکومت جدید که هنوز مشروعیت خود را کاملا از دست نداده بود و شرایط منطقه ای و بین المللی نیز بنفع آن عمل می کرد و مهمتر از همه توهم توده مردم نسبت به حکومت اسلامی هنوز فرو نریخته بود ، توانست این جنبش ها رابکمک اغلب گروههای سراسری سرکوب کند تا نوبت سرکوبی خود گروههای سراسری نیز فرا برسد .

این سر کوبی ها در دوره دولت موقت مهدی بازرگان که وزرای آن اغلب از اعضاء نهضت آزادی و جبهه ملی بودند انجام گرفت و نام بعضی از افراد از جمله شیخ صادق خلخالی نماینده خمینی در سرکوبی کانون فرهنگی خلق ترکمن و کشتن رهبران آن ، دریا دار احمد مدنی از رهبران جبهه ملی درسرکوبی و کشتن اعراب اهواز ، مصطفی چمران از رهبران نهضت آزادی در لشکر کشی به کردستان و آخوند فاسد ی بنام موسوی تبریزی در سرکوبی طرفداران آیت الله شریعتمداری در آذربایجان ، بعنوان عاملان اصلی قتل وکشتار ملل تحت ستم در حافظه جمعی ملل غیر فارس باقی ماند . شروع جنگ ایران و عراق نیزموقتا جنبش های ملل غیر فارس را تحت الشعاع خود قرار داد واین امکان را به حکومت مرکزی داد که بدون نگرانی از اعتراض افکار عمومی بعنوان مبارزه با دشمن خارجی هرصدای مخالفی را در داخل بشدت سرکوب کند اما هشت سال بعد با پایان یافتن جنگ ، جنبش های ملی از نو بصورت دیگر و این بار با وسعت و قدرت بیشتر مطرح گشتند .

جنبش ملی آذربایجان ، یک حرکت مردمی عدالت طلبانه ای است که خواسته های مشخص فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی دارد . در دوره مشروطه آذربایجان ثروتمند ترین ایالت ایران بود ولی در دوره رضا شاه ، سیاست منزوی کردن و تضعیف موقعیت اقتصادی و سیاسی آذربایجان بشدت دنبال شد و آذربایجان از پروژه صنعتی شدن حذف گردید تا نتواند در مقابل دیکتاتوری حکومت مرکزی بایستد و اکنون ستم های فرهنگی و اقتصادی توام با سرکوب پلیسی باعث شده است که آذربایجان بیشترین مهاجرت داخلی را داشته باشد . میلیون ها آذربایجانی برای پیداکردن کار در سراسر ایران پراکنده اند و برای گذران زندگی انجام سخت ترین کارها را قبول می کنند . بیشتر کارگران ساختمانی و کارگران معدن در مناطق بد آب و هوای ایران ، آذربایجانی هستند در مقابل یک نفر کارگر ساده یا کارگر فصلی فارس در اراضی تاریخی آذربایجان وجود ندارد . فارس ها در آذربایجان ، روسای ادارات و مقامات بالا هستند .
بهم خوردن تعادل و وارونه شدن مناسبات ترک و فارس نسبت به زمان مشروطه ناشی از ستم ملی بوده که در آذربایجان اعمال شده است .
دور جدید جنبش ملی آذربایجان مشخصا برای پایان دادن به ستم ملی است

رنسانس و نوزائی مجدد جنبش های ملی بعد از جنگ ایران و عراق را من در مقاله دیگری به « بیدار شدن آتشفشان خاموش » تشبیه کرده ام . این نوزائی همزمان است با استقلال نسبی کردستان عراق تحت قیمومیت سازمان ملل متحد ، دگر گونی های پی در پی در افغانستان و پاکستان ، پایان جنگ سرد و انحلال اتحاد شوروی و استقلال یافتن کشور های جدید در قفقاز و آسیای میانه و مهم تر از همه باز شدن شاهراههای ارتباطی و اطلاعاتی و گلوبالیزاسیون که شرایط منطقه ای و جهانی را بنفع جنبش های ملی در ایران تغییر می دهد .

ورود مجددجنبش های ملی به صحنه سیاست ایران ابتدا با نا باوری طیف های سیاسی کهنه مواجه می شود و نوعی سکوت معنی دارهمگانی برای نفی آنها بصورت توافق اعلام نشده در می آید اما رشد جنبش های ملی که با تضعیف گروههای سراسری همراه است بالاخره این سکوت را می شکند و آنها را بموضع گیری وادار می کند . حکومت اسلامی که در قدرت است وبخشی از نیروهای سنتی مذهبی را نمایندگی می کند برای حفظ نظام با استفاده از تمامی ابزار قدرت دولتی با جنبش های ملی به مقابله بر می خیزد و اعلام می کند که اغتشاش در میان اقلیت های قومی توسط دشمنان جمهوری اسلامی از خارج سازماندهی می شود و پان ایرانیست ها نیز از دولت می خواهند که جلوی تحریکات عوامل تجزیه طلب را با قدرت تمام بگیرد . اما جمهوری اسلامی و حامیانش می دانند که:
هیچ قدرتی خارجی تر از حکومتی نیست که حقوق مردمش را پایمال می کند

جنبش ملی آذربایجان با توجه به کثرت جمعیت و گستردگی آن در سراسر ایران و نیز وزن تاریخی آن ، تعیین کننده اصلی استراتژی و جهت گیری های عمومی جنبش های ملی در ایران است بدینجهت موضعگیری گروههای سیاسی سراسری نسبت به جنبش ملی آذربایجان ، مواضع آن گروه را در باره کل مساله ملی آشکار می سازد هرچند که تا به حال به صورت پارادوکسال اکثر گروههای چپ ایرانی نسبت به جنبش ملی در کردستان نظر مثبت داشته و لی درمورد جنبش ملی در آذربایجان نظرغیر شفاف داشته اند اما امروزدیگر نمی توانند به سیاست یک بام و دو هوا ی گذشته ادامه بدهند . این تناقض از آنجا ناشی می شود که کردستان را رقیب بالقوه در آینده نمی بینند ولی آذربایجان را چرا.

در مقابل رشد جنبش های ملی،
پان ایرانیست ها فرمول کهنه ای دارند که بر اساس آن می گویند : « هر گاه حکومت مرکزی ضعیف است اقوام سر به شورش بر می دارند ولی هرگاه حکومت مرکزی قدرتمند است آرامش مجددا بر قرار می گردد » . تحلیل مسائل ملی از روی این فرمول ضمن طرفداری از دیکتاتوری و حکومت مرکزی سرکوبگر ، اعتراف آشکار به وجود ستم ملی است و می پذیرد که حکومت مرکزی ملل غیر فارس را به زور سرنیزه ساکت نگاه میدارد و هر وقت چماق از دستش می افتد جنبش های ملی سر بلند می کنند. اما در واقع هرگاه حکومت مرکزی به هر دلیلی نمی تواند سرکوب کند ، زمینه برای بیان خواسته های همیشه موجود در جامعه فراهم می شود .