اعدام
های فله ای
ادامه دارد
روشنگری:
سياست وحشت و
ارعاب آفرينی
از سوی رژيم
از طريق اجرای
اعدام های دسته
جمعی همچنان
ادامه دارد.
از تيرماه
گذشته تاکنون
حداقل 42 نفر در
تهران, کرج, مشهد
و زاهدان
عمدتا به صورت
دسته جمعی و
همراه با
نمايش وسيع
تلويزيونی
اعدام شده اند.
اکنون در
راستای همين
برخورد
جنايتکارانه
با متهمان به
اعمال جنايت
فرمانده انتظامی
کرمان از
اعدام قريب
الوقوع 12 نفر
در استان
کرمان خبر
داده و آنها
را "اراذل و
اوباش"
خوانده است.
طی همين مدت
خبر شکنجه های
وحشيانه
دانشجويان
پلی تکنيک,
دستگيری
روزنامه
نگاران, توقيف
مجدد روزنامه
شرق, صدور حکم
اعدام دو
روزنامه نگار
کرد, آدم
ربايی فعالين
کارگری و
دستگيری فعالين
کارگری و صدور
احکام سنگين برای
فعاليت های
مسالمت
جويانه زنان,
دستگيری
جوانان,
همچنين
خبرهای
متعددی از اعمال
فشار و شکنجه
و ارعاب
دستگيرشدگان
نهادهای
سرکوبگر
امنيتی در
استان
آذربايجان
انتشار يافته
است.
اعدام های
گسترده آن هم
با اصرار رژيم
بر نمايش علنی
توحش و بربريت
تمام عيار
خويش, قبل از
هر چيز نشانه
ترس و وحشت و
بی اعتمادی
عميق رژيم نسبت
به عموم مردم
ايران است.
رژيم در بيم و
هراس از آينده
خويش, در شرايطی
که خود در
محاصره بين
المللی قرار
گرفته و کشور
با خطر تجاوز
نظامی
روبروست و
تصويب سومين قطعنامه
تحريم های
شورای امنيت
که قطع شاهرگ اقتصادی
ايران با
تحريم حمل و
نقل نفت در آن
پيش بينی شده,
با وحشت اقدام
به اعدام های
فله ای می کند
تا کسی در
داخل کشور به
فکر بهره
برداری از
"شرايط ويژه"
و شورش عليه
رژيم نيافتد.
حمله وحشيانه
به مردم و
فعالين سياسی
و اجتماعی در
جبهه ای وسيع
قرار است
کنترل کامل
رژيم بر اوضاع
را به نمايش
بگذارد؛ ترسش
را پنهان کند
و همين ترس را
در دل مردم
بکارد؛ نسبت
به عواقب شورش,
اعتراض و
نافرمانی
درنگ و ترديد
بسازد و مردم
را به ترس و
ترديد و
انفعال بکشاند.
اين نوعی
معادله وحشت
است؛ معادله
ای که از طريق
انتقال وحشت
حکومت به مردم
به کمک اعدام
های فله ای
موجوديت می
يابد.
رژيم با اعدام
های فله ای و سرکوب
های وسيع
همراه با آن
در عين حال می
خواهد به آمريکا
نشان دهد که
در قساوت و
دست زدن به
کشتار دست کمی
از آمريکا
ندارد و آنها اگر
به بهانه
"مبارزه با
تروريسم" بی مهابا
آدم می کشند,
رژيم هم به
بهانه "ارتقا
امنيت
اجتماعی" و
مقابله با
"براندازی نرم"
چنين می کند.
رژيم با سرکوب
های بی مهابا
و وحشيانه و اعدام
های فله ای می خواهد
القا کند که
هر تلاش برای
متزلزل کردن موقعيتش
از طريق
سرمايه گذاری
بر ناامنی های
داخلی و جذب
فعالان معترض
جنبش های
اعتراضی در
ايران را تحت
کنترل دقيق دارد
و به سرعت و با
قاطعيت کيفر
می دهد. از
آنجا که اين
قدرت نمايی
خود ناشی و درآميخته
با وحشت از
مردم است,
"پرده دار به
تيغ می زند
همه را"؛ و مثل
حيوان وحشی زخم
خورده به هر
طرف که برسد
دندان نشان می
دهد: از
دانشجوی
دانشگاه تا
فعال سنديکايی,
از معترضان به
سنگسار زنان
تا طرفداران
تعديل سرکوب
زنان در
چارچوب قوانين
اسلامی جاری
همين رژيم, از
دارندگان آنتن
های ماهواره
ای و کسانی که
در قهوه خانه
ها چپق می
کشند تا
جوانان
دوستدار
موسيقی راک,
از معتادان تا
متهمان به "بدحجابی".
و نقدا هم
اعتنا چندانی
به تفاوت های
آشکار اين
نيروها و
تفاوت جهت
گيری های سياسی
و شيوه ها و
اسلوب های
آنها ندارد.
جايی هم که
سرکوب های
سياسی به طور اخص
به بهانه
"براندازی
نرم" صورت می
گيرد, رژيم
نقدا تصور
ارتباط
بالقوه,
احتمال و ظرفيت
مشارکت در طرح
های سياسی
آمريکا برای ايران,
و حتی همسويی
ضعيف و کلی
فکری را هم
بستر سياست
ارعاب, دستگيری
و شکنجه های
وحشيانه قرار
داده است.
چه از منظر
حقوق انسانی و
چه از منظر
چشم انداز
سياسی آينده
کشور در برابر
موج اعدام های
فله ای و
سرکوب های پی
در پی منظم و
پيوسته به آن
نمی توان و
نبايد سکوت
کرد. در جايی
که رفع موانع
پايه ای
اجتماعی
گسترش جرم و
جنايت در
ايران برای
رژيم حاکم
کوچه بن است و
راهی است که
از آن نمی
تواند برود,
مبارزه
وحشيانه
حکومتی با
وحشيگری و جنايت
اجتماعی فقط
به افزايش
توحش و
بربريت, تقويت
ظرفيت دستگاه
سرکوب از يک
سو و پيچيدگی
و
سازمانيافتگی
جرم و جنايت
از سوی ديگر
می انجامد.
وقتی جامعه ای
نسبت به حقوق
مجرمان فاقد
حساسيت شد و
اعدام فله ای
و بی
کيفرخواست
آنان را
ناديده
انگاشت, عملا
حق توحش را
برای حاکمان
برسميت
شناخته است.
در اين صورت
دست رژيم باز
خواهد شد تا
معترضان و
منتقدان
حکومتی را به
بهانه "اشرار"
و "اراذل و
اوباش" بدون
کيفرخواست و
به صورت فله
ای سلاخی کند.
از سوی ديگر
اگر سرچشمه
بازتوليد
ناهنجاری های اجتماعی,
يعنی فقر و
بيکاری دست
نخورده باقی بماند
و فقط سلاخی
دوره ای يا
ممتد بدخيم
ترين عوارض و
پيامدهای
انسانی آن در
دستور قرار
بگيرد, جنايت
به سمت گروهی شدن
و سازمان
يافته شدن
خواهد رفت.
حرکت به سمت
سازمان
يافتگی
تبهکاری و جرم
و جنايت همراه
با گسترش تعرض
رژيم به هر
نوع اعتراض
مدنی
سازمانيافته
و قلع و قمع فعالان
جنبش های
اعتراضی در
شرايط تشديد
بحران داخلی و
نابسامانی
های وسيع,
عملا فضای
فاجعه باری
برای درگيری
های خونين
منطقه ای و
محلی شبيه آن
چه در عراق
تجربه شد
فراهم می
سازد. چنين
محيطی شرايط
طلايی برای
پيشروی سياست
آمريکا در
ايران است.
سرکوب و
افزايش خفقان
ناشی از آن,
عرصه را بر فعاليت
های
دموکراتيک
تنگ می کند, شرايط
را برای
اعتراضات
توده ای
سازمان يافته
مبتنی بر
مطالبه حقوق
دمکراتيک بخش های
مختلف مردم
بشدت نامساعد
می سازد و در
همان حال که
مبارزه
دمکراتيک و
مقاومت اجتماعی
متکی بر
موازين
دموکراسی و
عدالت اجتماعی
تضعيف می شود,
صحنه به سود نيروهای
سياه و عوامل
رژيم و آمريکا
مهياتر می
شود. کشيدن
شدن جنبش
دموکراتيک به انفعال
در برابر رژيم
يا قرار
گرفتنش بر
مدار سياست
های
ويرانگرانه
آمريکا در
ايران و
فروپاشی و
گسست شيرازه
های هر نوع
مقاومت مدنی
سازمان يافته
دمکراتيک در
متن گسترش تنش
و رويارويی
اين دو نيروی
سياه, آن چشم
انداز
خطرناکی است
که ادامه موج کنونی
سرکوب ها می
تواند به آن
ميدان دهد.
منصور
اسانلو تحت
شکنجه های فيزيکی
فعالان
حقوق بشر در
ایران : بنا بر
گزارشات
رسیده از بند 209
زندان اوین
آقای منصور
اسانلو در طی
بازداشت تحت
شکنجه های روحی
و جسمی قرار
گرفته اند.
آقای اسانلو
مدیر سندیکای
کارگران شرکت
واحد تهران که
از چندی پیش
توسط مامورین
وزارت
اطلاعات
ربوده و به
بند 209 انتقال
یافته است وی
در هفته های
گذشته در بازجویی
ها به
شدت مورد
شکنجه فیزیکی
قرار گرفته
بطوری که از
ناحیه دنده
دچار آسیب
دیدگی گشته است و
همچنین در
هنگام انتقال
به بازجویی به
سختی قدم بر
می دارند.خانواده
وی تا کنون
موفق به تماس
با ایشان نشده
اند و این مسئله
نگرانی ها را
بر آنها
افزوده است .
بازداشت
حاميان
همبستگی با
فعالان
کارگری دربند
روشنگری:
خبرهای جديدی
که به دنبال
خبر اوليه دستگيری
تعدادی از
فعالين سنديکايی
توسط ماموران
انتظامی
انتشار يافته
حاکی از آن
است که شمار
حاميانی که در
جريان تلاش
برای حضور در
منزل منصور
اسانلو بازداشت
شده اند بيشتر
است. گر چه
تعداد دقيق
هنوز معلوم
نشده است.
به گزارش سايت
"سلام
دموکرات"
عليرغم محاصره
منطقه محل
سکونت اسالو
از طرف
نيروهای
امنيتی و هشدار
فعالان
سنديکای
کارگران شرکت واحد،
تعداد زيادی
از حاميان
"روز همبستگی
جهانی با
کارگران
زندانی"
همچنان به طرف
منزل وی در
حرکتند.
اين خبرها
حکايت از
تداوم
برخوردهای
امنيتی با
عابران را
داشته و گزارش
می دهند که
مأموران
امنيتی و
انتظامی پس از
يک بار هشدار
اقدام به بازداشت
مردم کرده و
جهت انتقال به
بازداشتگاه
آنان را در
مينی بوس های
مستقر در خيابان
ها و کوچه های
فرعی منطقه
سوار می کنند.
سنديکای
کارگران نقاش
و تزئينات
ساختمانی و
تعداد زيادی
از گروه های دانشجويی
ساعت 4 بعداز
ظهر (حدود 2 ساعت
ديگر)را زمان
ملاقات با
خانواده
اسالو تعيين
کرده اند. بيم
آن می رود که
در حول و حوش
آن ساعت شاهد
رو در رويی و
برخوردهای
خشونت آميز
مأموران با
مراجعه
کنندگان
باشيم.
همچنين
شاهدان عينی
گزارش می
دهند، صبح
امروز، هنگام بازداشت
6 نفر از
فعالان
سنديکا،
مأموران،
برای توجيه برخورد
وحشيانه خود و
جلوگيری از
اقدام حمايتی
مردم از
بازداشت
شدگان، فرياد
می زدند که
"اينها
کلاهبردارند!
اينها
کلاهبردارند!"
پس از بازداشت
های اوليه،
فعالان
سنديکای کارگران
شرکت واحد
کوشش کردند تا
با فعالان
کارگری و
دانشجويی
تماس گرفته و
از ايشان
بخواهند تا از
نزديک شدن به
منطقه
خودداری کنند.
اما بسياری از
اين فعالان و
مردم عادی از شرايط
امنيتی -
نظامی محل و
هشدار سنديکا
بی خبر مانده
اند و هنوز
گروه گروه
وارد منطقه
محاصره شده
گشته و تعدادی
نيز بازداشت شده
اند.
به گزارش
منابع "اتحاديه
سراسری
کارگران
بيکار"
بازداشت شدگان
"محاصره منزل
اسانلو" را به
کلانتری 147
نارمک منتقل
کردند. از
ميان بازداشت
شدگان تا ساعت
3 بعد از ظهر,
غلامرضا غلام حسينی
آزاد شد, اما
ديگران
همچنان در
کلانتری 147
نارمک تحت
بازداشت
بودند.
به گزارش سايت
"سلام
دموکرات"
کانون زنان
ايرانی از ممانعت
نيروهای
محاصره کننده
از ملاقات
جمعی از
مادران کمپين
"يک ميليون
امضاء" با
خانواده ي
آقای اسالو
خبر داد و
نوشت: اين
مادران طبق
قرار قبلي، ساعت
يازده صبح
مقابل منزل
مادر اسانلو بودند
که نيروهای
امنيتی به
آنها گفتند که
يا از اين
بازديد منصرف
شويد و يا همراه
ما به کلانتری
بياييد.
يکی از مادران
از نيروهای
لباس شخصی
پرسيد که "آيا
ديدار با مادر
پير يک زندانی
جرم محسوب می
شود که مانع
ما می شويد" که
با پاسخ های
اهانت آميز
ماموران روبرو
شد.
کارزار
همبستگی
جهانی با
فعالين
دستگير شده کارگری
در ايران
روشنگری:
عليرغم
اعتراضاتی که
تاکنون از سوی
محافل و تشکل
ها و سازمان
های کارگری
ايرانی و بين
المللی در
مورد دستگيری منصور
اسانلو و
محمود صالحی
از فعالين شناخته
شده کارگری
اسير در چنگال
رژيم جمهوری
اسلامی صورت
گرفته است,
رژيم جمهوری اسلامی
نه تنها اين
فعالين را
آزاد نکرده و
به پيگرد و
آزار و ارعاب
فعالين
کارگری پايان
نداده است,
بلکه برای 11 تن
از کارگران شرکت
کننده در
مراسم اول ماه
مه در سنندج
نيز از طرف
شعبه 104 دادگاه
عمومی اين شهر
احکام ظالمانه
حبس و شلاق
صادر کرده
است. اعدام ها
همچنان ادامه
دارد و ماشين
سلاخی رژيم
همچنان گرم
کار است. دستگاه
سانسور و
سرکوب و تفتيش
عقايد همچنان قربانيان
تازه می گيرد.....
آنچه در باره
وضعيت فعالين
کارگری اکنون
ديگر کاملا
شناخته شده
است اين است که
رژيم هر گونه
فعاليت
سازمانيافته
کارگری را به
شدت منکوب می
کند و چنان
شرايط جهنمی و
شاقی بر زندگی
اين فعالين
تحميل می کند
و آنقدر آزار
و سرکوب و
ارعاب را با سماجت
ادامه می دهد
تا آنها را از
فعاليت و پيگيری
حقوق صنفی و
طبقاتی شان و
بويژه از فکر
ادامه فعاليت
سازمان يافته
منصرف سازد.
رژيم جنگی
موذيانه را
برای مهار و
کنترل
اعتراضات
کارگری
سازمان داده است
که دستگيری
فعالين
شناخته شده
کارگری فقط
بخش آشکارتر
آن است و چنان
چه از گزارش
های فعالين
کارگری برمی
آيد, آواره سازی,
تهديد, ارعاب,
اخراج از کار,
جلوگيری از
حضور در محل
کار و برقراری
ارتباط کارگری
بخش کمتر
آشکار و
روزمره آن را
تشکيل می دهد.
به همه اين ها
بايد مقابله
وحشيانه با
اعتصابات
کارگری, عدم
پرداخت
دستمزدها, و
برده وارانه
بودن شرايط
کار را هم
افزود. و صد
البته اين
واقعيت هولناک
را, که
محروميت شديد
از حق اعتراض, حق
تشکل يابی, حق
کار و دستمزد
برابر با نرخ
تورم, درست در
حالی بر
کارگران و زحمتکشان
ايران تحميل
می شود که
بيشترين و طاقت
فرساترين
فشار ناشی از
تشديد محاصره اقتصادی
ايران را آنها
تحمل می کنند.
شلاق گرانی و
تورم سخت تر
از همه بر
گرده کارگر و
زحمتکش
ايرانی وارد
می شود. و اين
فرايندی است
با چشم انداز
تيره؛ چشم اندازی
که در کادر
معادلات
سياسی موجود و
بدون لحاظ
احتمال چرخش
اساسی در آن,
هر قدر به آن
نزديک تر
شويم, تيرگی
بيشتر می شود؛
يعنی محروميت
و تنگنا و
کمبودها
فزاينده تر
خواهد بود.
در چنين
شرايطی برای
جنبش کارگری
در ايران که دوره
دشوار گذار به
تشکل يابی را
طی می کند,
ناگفته روشن
است که حمايت
همه جانبه بين
المللی مثل
هوا برای تنفس
حياتی است.
کارزار مشترک
کميته ها و
کانون های
همبستگی با
کارگران
ايران در خارج
از کشور به منظور
اعتراض به
ادامه
بازداشت
منصور اسانلو و
محمود صالحی
(و البته
اعتراض به
اعدام ها و دستگيری
های فعالين
ساير جنبش های
اعتراضی نيز)
به همين جهت
از اهميت ويژه
ای برخوردار
است. اين
کارزار که به
موازات اقدام
اتحاديه های
کارگری جهانی
صورت می گيرد
در صورت مداومت
و پيگيری می
تواند رژيم را
در تنگنا قرار
دهد.
رژيم بايد
بداند که
دستگيری
فعالين
کارگری, آدم ربايی,
شکنجه, صدور
احکام سنگين و
ظالمانه برای
کارگران و
فعالان
کارگری کشور
بدون هزينه
نيست و در سطح
افکار عمومی
مترقی جهانی و
نهادهای رسمی
کارگری که
ظاهرا خود را
متعهد به مفاد
حقوقی آنها
جلوه می دهد
رسواتر خواهد
شد. رژيم بايد
بداند که کارگران
ايران در
مبارزه خود
برای حقوق
صنفی و طبقاتی
شان تنها
نيستند, بلکه
فعالين کارگری
در سراسر جهان
همدل و متحد
آنها هستند و
به سهم خود از
حقوق شان دفاع
می کنند.