ازاشتباه
تا پشیمانی
قضیه آقای
حاج سید جوادی
ف –
آزاد
متاسفانه
آقای حاج سید
جوادی بعوض
استدلال در
جواب مقاله من
(عصر نو
2007 . 01 . 05) در
مطلبی تحت عنوان
« سفر از بعید
تا ابعد » (عصر
نو 2007 .02 . 23 )
به
پیشداوریهای
خویش ادامه داده
است. چون راقم
اهل اینگونه
مجادلات سطحی نبوده
و قصدم در
مقاله پیشین
اولا ارزیابی
عارضه ضد ترک
و ضد عرب در
میان روشنفکران
ایران و ثانیا
کشیدن بحث
بحران هویت
فرهنگی و خطای
تاریخی
روشنفکران
ایران به میدان
منطق و علم
بود که
متاسفانه
میسر نشد ، لذا
در این مختصر
برای روشن شدن
خوانندگان محترم
به توضیحات
زیر در رد
نسبت استدلال
بدون ذکر مرجع
از مقاله
ایشان به من ،
قناعت میکنم.
من مقاله
ایشان را (عصر
نو 07.06.2006)
بجهت عدم فرصت
رجوع به
سایتها در
نوامبر پیش
بصورت چاپی از
دوستی اهل
منطق دریافت
کردم با این
توضیح که از
طرف برخی از
شخصیتها
بعنوان توهین
به آذربایجانیها
تلقی شده است
و تشخیص
دادم که این
نظر درست است
.دستنوشته من
وسیله دوستان
تایپ
الکترونیکی
شد و منتشر شد
که یکی دو غلط
تایپی هم داشت
که به سردبیر
محترم عصر نو
نوشتم.
آنچه
که می آید
ناظر بر
مقالات ایشان
در (عصر نو 07.06.2006 و 2007.
02. 23) است و به
نوشته های
دیگر وی
مربوط نیست که
بقدر کافی
مورد چون و
چرای منطقی
بوده و هستند.
نویسنده این
سطور تنها
بعضی از نوشته
های سابق وی
را بعنوان
انجام وظیفه
بخاطر نقشی که
در جریانات سا
بق بازی کرده
است ، تلقی
کرده و در این
حد طبعا نظیر
هر نوشته ضروری
محترم
میشمارد. لکن
در رابطه با
موضوع مقاله
قبلی خویش ( جاذبه
پنهان
ناسیونالیسم
و فقدان
راسیونالیسم )
در رواج تساهل
سنتی و
آریازدگی و
نژاد پرستی در
میان «روشنفکران»
ایران عصر
پهلوی که میان
«روشنفکران »
نیروی سوم نیز
بصور متفاوتی
رایج بود، دو
مقاله مذکور
ایشان را
بسیار سطحی و
خارج از منطق
و اخلاق می
بینم . در
مقاله پیشین
(عصر نو
2007 . 01 . 05)
نوشتم که
چنان مقاله ای
را از
تحصیلکرده
جامعه شناسی
خوانده بعید
دیده و در پی
آن بودم که علت
چنان انحرافی
را دریابم و
آنرا در سنت
زدگی و ادب
زدگی فرهنگ و
تساهل متداول
میان
روشنفکران
ایران یافتم
که در تاثیر
مخرب عقاید
سنتی ( چه
مذهبی و چه
ملی ) خویش بر
نوشته های خود
دقت کافی نمی
کنند و هنوز
از دیدگاه
سنتی به مسائل
اجتماعی مینگرند. خواننده
دقیق مقاله من
متوجه بوده
است که من آنجا
بر خلاف ادعای
آقای
حاج سید جوادی
همواره نه از
نژاد
پرستی و
فاشیسم بلکه
از بوی
شوونیسم و
زمینه نژاد پرستی و
راه بردن به
فاشیسم و
امثال آن سخن برده ام
و حتی در مورد
بعضی
روشنفکران از
نازیسم رقیق و
نازی زدگی سخن
برده ام که
ضدیت با عرب و
ترک از عوارض
آن محسوب
میشوند . دقت
علمی من مرا
موظف به چنین
تشخیصی میکند
لکن همین دقت
مرا موظف
میکند که در
حدود امکان و
اطلاع در مورد
نظرات خارج از
منطق و
اشباهات اساسی
نویسندگان
تذکر دهم خاصه
زمانی که
نویسنده سیاسی
باشد. چرا که
آزادیخواهی و سیاسی
نویسی بدون
منطق منتهی
به بیراهه
ایست که
میبینیم و وضع
اسفناک ایران
نشان میدهد که
فرهنگ
روشنفکری و ادبیات
سیاسی ایران تاکنون
بیشتر ادبیات
بوده تا
سیاسی و
کارهای
روشنفکران
ایران بر منطق
و دقت و
استدلال متکی
نبوده است
وگرنه با چنان
فرهنگ مشعشعی
و چنین روشنفکران
فاقد اشتباهی
چنا ن سقوطی
عمیق ممکن
نمیبود.
اولا هر شخص
آشنا به سایتهای
متداول
میداند که
رجوع به مطالب
در سایتها از
طریق تاریخ
آنها بسادگی
ممکن است.
ثانیا مسا ئلی
که مورد بحث
من در مقاله
مذکور بوده اند
مسائلی اساسی
هستند که از
بحث بین
آقایان رزمی و
حاج سید جوادی
فراتر رفته و
دهه ها مطرح
بوده و خواهند
بود و باین
زودی از یاد
کسی نمیروند.
لذا نیم صفحه
حاشیه رفتن
آقای حاج سید
جوادی بابت
گذشت زمان
انتشار مطلب
ایشان و طفره
رفتن از
استدلال در اصل
موضوع حکایت
از این دارد
که ایشان در
این میانه به
اشتباه خود در
توهین به خلق
آذربایجان
پی برده و
منتظر این
بوده که با
گذشت زمان از
یادها برود و
حال که خباثت
نفس (
اصطلاح از ایشان
است ) در رابطه
با عقده مند
شمردن
هموطنان
آذربایجانی
و مهاجم
شناختن پدران
هموطنان
آذربایجانی ( ر.
ک. مقاله
ایشان در عصر
نو 07.06.2006 و نقل از
آن در ادامه مقاله
) آشکار شده
است قصد دارد
بدروغ وجود
این جملات مغایر
اخلاق را در
مطلب خود
انکار کند ،
در حالیکه من
طبق روال
متداول در
مقاله پیش (عصر
نو 2007 . 01 .
05) نیز نوشته
های ایشان را
با انتساب
مشخص به ایشان
در داخل «... » نقل
کرده ام. حال یا
فراموش کرده
که چه نوشته
است و یا
اینکه
میتواند بطور
مستدل انتسابات
مغایر اخلاق
مذکور رادر
مورد اهلی آذربایجان
توجیه کند ،
این گوی و این
میدان
استدلال و نه
انکار و فحاشی.
درادامه
این مقاله
محتوای همه «... »
نقل شده از
مقالات ایشان
است.
ایشان
بعوض اعتراف
به این اشتباه
خطیر ، ضد
انسانی و غیر
اخلاقی خو یش
سعی کرده است «تحت
الشعاع
نفس خبیث
تعصبات تژادی
و قبیله ای »
خود بدروغ چنین
جلوه دهد که
(نقل قول از
مقاله ایشان
در عصر نو 2007 .02 . 23 ) : «
خواننده
نقداو چیزی از
گقته های من
در نوشته ایشان
نمی بیند» ، «بدون
ذکر یک کلمه و
یک جمله و یک
سطر از نوشته
من » ، «در نوشته
من چیزی که
وجود ندارد ،
دفاع من از
زبان فارسی و
برتری آن است »
و دوباره « در
نوشته من چیزی
که وجود ندارد
، دفاع از
زبان فارسی و
نژاد فارسی است » ، و
اینکه من
میبایست « سندی در
مورد طرقداری
(ایشان) از
زبان فارسی و گرایشات
ناسیونالیستی
و ... منعکس می
کردم» و باز
اینکه من «بدون
ذکر سند » ار
ایشان نوشته
ام.
دقت شود که
ایشان عقده
مند شمردن
هموطنان
آذربایجانی
نسبت به زبا ن
فارسی و
مهاجم
شناختن پدران
هموطنان
آذربایجانی در
مقاله ( عصر
نو 07.06.2006) خویش را انکار
نمی کنند بلکه
تنها دفاع از
زبان فارسی و
برتری آنرا
انکار میکنند.
یک تصور ممکن
این است که
ایشان از
محتوای دقیق
مقاله خویش
آگاه نیست و
یا اینکه در
واقع چنین
بنظر میرسد که
برای ایشان
چنین نظراتی
ضد
آذربایجانی
معمولی بوده و
از قباحت این
نظرات آگاه
نیست.
اینک
نمونه های ذکر
شده که من در
داخل «... » در
مقاله پیشین
خود (عصر نو 2007 . 01 . 05) نقل
کرده ام و
ایشان انکار
میکنند : این
جملات بصورت
الکترونیکی
از صفحه دوم
مقاله ایشان
(عصر نو 07.06.2006) به
این مقاله
منتقل شده است
که جای انکار
باقی نماند:
- «مشکل اصلی و
عقده واقعی
نخست دربرتری
زبان فارسی یا
دری بر زبان
ترکی (نه
آذری)است». - «... مهاجمانی
است که از
سرزمین های آن
سوی شمال مرزهای
شرقی و شمال
شرقی ایران در
جا به جای نواحی
ایران و از
جمله
آذربایجان
خیمه برافراشتند،
و با غلبه
ی همراه با
خشونت زبان
خود را به
زبان فارسی و
دری و زبان
های مشتق از
آن نظیر «زبان
آذری» و نه زبان
ترکی تحمیل
کردند».
حال اگر از
این جملات
مفاهیمی جز
اولا عقده
واقعی ترک
زبانها نسبت
به برتری زبان
فار سی و ثانیا مهاجم
شناختن اقوام
ترک که از
سرزمین های آن
سوی شمال
مرزهای شرقی و
شمال شرقی
ایران در جا
به جای نواحی
ایران و از
جمله
آذربایجان
خیمه برافراشتند
ارزیابی
نشود بایستی
در فارسی بودن
نوشتار ایشان
شک کرد. و بدیهی
است که غرض از خیمه
برافراشتن
مهاجمان ترک همانا
بی تمدن شمردن
آنان در برابر
ساکنین متمدن
فارس زبان
است. ار این
جملات نه تنها
بروشنی اعتقاد
ایشان به برتری
زبان فارسی نسبت
زبان ترکی
آشکار است
بلکه تساهل
منطقی و فارس
زدگی ایشان
نیزمعلوم
میشود که گویا
غلبه اقوام
فارس در طول
تاریخ به
اقوام دیگر بدون
خشونت بوده و زبان
خودرا
به هیچکس
تحمیل نکرده
اند و این
تنها اقوام
ترک بوده اند
که چنان کرده
اند. چرا که
تذکر یکی بدون
دیگری جز به
ضدیت با قومی
که ذکر شده
است معنی
دیگری نمی
تواند داشته باشد.
در خاتمه
تذکر دو
مسئله
میماندکه
اگر آقای حاج
سید جوادی به
وظیفه تحقیق
قبل از نوشتن
که وظیفه هر
نویسنده
ایست عمل
میکرد و بجای
رونویسی
ازشبه محققین
ایرانپرست
نظیر کسروی که
از زبانشناسی علمی
بهره ای نداشت
به تحلیل های
منطقی متخصصین
بیغرض خارجی
نظیر Marquart .J و Henning .B .W در
اینمورد رجوع
میکرد ، به
عدم اعتبار ،
و نادرستی فرض
زبان آذری در
آذربایجان
قدیم که زمینه
تخیلات وی در
آن مقاله
تشکیل میدهد ،
پی میبرد.
سوای آن اگر
که ایشان از
برج عاج سنتی
خویش بیرون
آمده و
اطلاعات کهنه
خودرا با
تحقیقات و کتب
جدید نظیر (هیتلر
واگنر
Wagners Hitler ,Koehler .J )
مقایسه و
تکمیل میکرد
آگاه میشد که
نژاد پرستی
واگنر
موسیقیدان و
شاعر که در
مقالات او
نظیر (یهودیت
در موسیقی ) و
اپراهای وی
(حلقه
نیبلونگن) بروشنی
تبلیغ شده اند
مستقیما و
بواسطه نیچه تاثیر
بسزائی در
نژاد پرستی
دیکتا تور
آلمان هیتلر
داشت که هر
سال به زیارت (
بایرویت)
واگنر میرفت و
واگنر را
الهام بخش خود
معرفی میکرد. نیچه
کسی است که
سقراط را
نمونه گسستگی
تار و پود
اخلاق
قهرمانی یونانیان
میبیند و به
اشراف اروپا
توصیه میکند
که از ازدواج
با کارگران
خود پرهیز
کنند تا نژاد
برترشان آلوده
نشود (ویل
دورانت :
تاریخ فلسفه) .
بنازم به منطق
« دفاع از حقوق
انسانی در همه
ابعاد
اجتماعی و سیاسی
» آقای حاج سید
جوادی که نیچه
و واگنر را «بزرگان
تاریخ اندیشه
و هنر بشری »
ارزیابی
میکند.
چنین کوچکی
را چنان بزرگانی
سزاست.
نیچه و نژاد
پرست معروف
هوستن
استوارت
چمبرلن که داماد
واگنر شد
متاثر از نژاد
پرستی واگنر
بودند . منطق
بی منطق آقای
حاج سید جوادی
حکم میکند که
اسم نژاد پرست
معروف هوستن
استوارت
چمبرلن را هم
در «فهرست
بزرگان » خود
فراموش نکند.
این سه نفر
تاثیر اساسی
در دیوانگی
نژاد پرستانه
هیتلر داشتند
که میلیونها
انسانرا در
جنگ دوم جهانی
به کشتن داد و
دنیا و بخصوص
شرق هنوز تاوان
نتایج آنرا
میدهند.