مسئله شما - مسئله ما

برای پیشبرد منافع جمعی ملت های ساکن ایران

انصافعلی هدایت

روزنامه نگار آزاد و مستقل

Hedayat222@yahoo.com

      او یکی از مدعیان روشنفکری ایران است که چون من فرار کرده و ساکن کانادا است. با هم در رابطه با ایران گفتگو کرده و آخرین اطلاعات و اخباری را که در رادیوها، تلویزیون ها، روزنامه ها و سایت های اینترنتی به دست نمی آیند، مبادله می کردیم.

      گفتگو به آذربایجان، خواست واقعی مردم، در صد تجزیه طلبان دز آذربایجان و ... کشید. او به سادگی  آب خوردن، حرکت های تاریخی این ملت را محکوم می کرد. به خود این حق و اجازه را می داد تا شخصیت های آذربایجان را "خائن" بنامد و به آنان و افکارشان، حمله کند.

     وقتی بحث به "حقوق یکسان و برابر" مردم آذربایجان با فارس ها، حق تعیین سرنوشت، حمایت از افراد و فعالان سیاسی کشور از جمله از ترک های آذربایجان، احترام به اندیشه ها به ویژه اندیشه های سیاسی مخالف، حق آموزش ، حفظ زبان و هویت هر ملت، و... می رسید، به سادگی می گفت:" این مسئله ی ما نیست. ما به مسایل مهمتری برای می اندیشیم ..."

     این سخن برایم گران آمد. باور نمی کردم. خودم را با تک تک ایرانیان و فارس ها برابر می دانستم. به مسایل روز آنان دقت کرده و در حد توانم، باری از دوش آنان برمی داشتم. آنان را صاحب همان حقی می دانستم و می دانم که خودمان؛ ترک های آذربایجان را. نمی توانم بی توجهی به نگرانی ها و افکارمان از طرف مدعیان روشنفکری جوامع ایرانی را نادیده بگیرم. چه طور ممکن است ، افرادی که خودشان را روشنفکر، سیاستمدار، رهبر حزب یا عضو حزب و سازمان های سیاسی، صاحبان اندیشه، معتقدان به حقوق بشر، دل بستگان به دمکراسی، آرزومندان برابری افراد بدون توجه به رنگ، زبان، نژاد ، دین، ایدئولوژی، خواهان آزادی اندیشه، آزادی فکر،آزادی بیان و عقیده، می دانند ، برایشان، مسایل و اندیشه های ترک های آذربایجان، اهمیت ندارد؟

      چه طور ممکن است، غم و غصه ما، غم و غصه آنان نباشد؟ آیا رهبران فکری،  رهبران سازمان ها، تشکیلات سیاسی ، علمی و صاحبان موقعیت های رسانه ای و تریبون، می توانند چنین بیاندیشند؟ می توانند، به شخصیت های ملت های دیگر حمله کرده و پایشان را از گلیم نقد، بیرون بگذارند. افکار و رفتار سیاسی شان قهرمانان ملت ها را محکوم کنند؟

     آیا آنان ایران را به منزله ی "یک کل" می نگرند که از اجزای گوناگون و موزائیک های غیر هم رنگ، غیر هم سطح و غیرهم اندازه، تشکیل شده اند؟ که هیچ کدام با هیچ دلیل و بهانه ای، بر دیگران برتری ندارند؟ یا " بعضی ها برابرترند"؟

     اگر با هم برابریم، چه طور ممکن است که موضوع و مسئله ما ملت های مختلف ایران؛ ترک ها، کردها، ترکمن ها، عرب ها، بلوچ ها و سیستانی ها، لرها و بختیاری ها،گیلکی ها و مازنی ها و ... یا بخشی از آن سرزمین که" ایران" نامیده می شود، موضوع آنان که امتیازهای بسیاری بر دیگر ملت ها دارند، نباشد؟ موضوع و نگرانی های ما، آنان را نگران نکند؟ گرفتاری های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی و تمدنی ما، موضوع فکری و دغدغه ذهنی آنان نباشد؟ یا وانمود کنند که چنین ملت هایی در ایران زندگی نمی کنند؟ چنان مسایل و افکار سیاسی و... در میان ملت های ایران وجود ندارند؟ چه طور می توانند، این همه ملت های مختلف را در ذهن و اندیشه سیاسی خود، نادیده بگیرند؟ حذف شان کنند؟ در چنین حالتی، آیا " ادعایشان" با "مدعایشان" سازگاری خواهد داشت؟

      آیا می توانیم باور کنیم ، آنانی که اکنون که در حکومت، دستی ندارند، در خارج از کشور زندگی می کنند و مدعی حقوق بشر، حقوق برابر و یکسان برای همه ایرانیان هستند، راست می گویند؟ و فردا، همه ی حقوق ما ملت ها را بی کم و کاست، خواهند داد؟ در حالی که امروز قبولمان ندارند و در حد اطلاعیه های سیاسی هم حقوقمان را به رسمیت نمی شناسند؟

     آیا ما ملت های مختلف ساکن ایران، تافته های جدا بافته ای هستیم که بی خود سنگ و غم تمامیت ایران را به سینه می زنیم؟ در حالی که آن ها ما را به عنوان شریک و همسایه، به رسمیت نمی شناسند؟

      از این زندگی زیر یک سقف" ایران" ، چه منافعی به او می رسد؟ چه منافعی به ما می رسد؟  چرا ما این همه سال، برای تامین منافع او، کشته داده ایم؟ چرا برای منافع او ، سپر دفاعی شده ایم؟ به کدامین منافع مشترک، پیشمرگان او شده ایم؟ وقتی دیگرملت ها در کنار او، به اندازه او، در این کشور منافعی ندارند، چرا از منافع اودفاع می کنند؟

     درد تو که حزب داری، سازمان و تشکیلات داری، برای حکومت بر ملت های ایران ، برنامه و اندیشه ای داری، اصلاح طلب مذهبی هستی، اصلاح طلب غیر مذهبی هستی، در حکومت کنونی یا قبلی شریک بودی یا هستی، در اپوزیسیون قرار داری، درد تو که به منافع ایران می اندیشی، درد تو که به منافع " فارس" می اندیشی، درد تو که نگران تمامیت خاک ایران و تجزیه آن هستی، درد تو که تحصیلات عالی دانشگاهی داری، درد تو که نگران آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی دین، آزادی عقاید سیاسی، آزادی تشکیل احزاب و جمعیت ها، درد تو دمکراسی، درد تو سکولاریسم، درد تو حقوق بشر، درد تو حقوق زنان، درد تو منع شکنجه، درد تو تبیض علیه زنان، درد تو توسعه و پیشرفت ایران(همه یا کل آن) ، درد تو ... دردهایت را خوب بشمار!

      آیا من دردهای تو را می دانم؟ این ها دردهای همه ملت هایی است که در ایران زندگی می کنند اما بخش اعظم این ملت ها از نداشتن آن چه که تو آن ها را داری و خیالت راحت است ، در رنجی مضاعف زندگی می کنند و تو به نداشته های آنان بی توجهی.

      می دانی که ایران از گذشته ها ی دور" ممالک محروسه" نامیده می شد. ملت ها و کشورها یا " ممالک" مختلفی در آن و در کنار هم زندگی می کردند و می کنند اما این قاعده ، قانون و برابری ملت ها، از دوره ی پهلوی به بعد، به نفع " فارس" به هم زده شد. "ممالک ایران" را به "مملکت ایران" بدل کردند.

      آیا شما حقوق این ملت ها یا ممالک را  با هم مساوی می دانید؟ آیا کل ملت های ساکن در ایران، شامل ملت های ترک، فارس، عرب، ترکمن، کرد، لر، بلوچ، بختیاری، گیلکی، مازنی، سیستانی و ... را با حقوق مساوی و برابر ، قبول دارید؟ آیا در 75 – 80  سال گذشته از طرف حکومت ها با همه ی آنان یکسان رفتار شده است؟ آیا به طور یکسان به دین آنان، به زبان آنان، به میراث فرهنگ و تمدن آنان، به آموزش و صنعت آنان، به توسعه و پیشرفت آنان، توجه شده است؟

     اگر جوابت"بله" باشد، دروغ می گویی. کجای ایران با تهران، کرج، شیراز، اصفهان، مشهد، کرمان، اراک، یزد و ... قابل مقایسه است؟ آیا در دیگر نقاط ایران هم به اندازه این مراکز، امکانات مالی، بهداشتی، آموزشی، اقتصادی، شغلی، رفاهی، دانشگاهی، تحقیقاتی، و ... وجود دارد؟ آگر جوابت " آری" باشد، دروغ می گویی.

     آیا حکومت های ایران در این سال ها، به طور مساوی برای حفظ شان و مقام شخصیت های تاریخی، نویسندگان، شعرا، محققان، مبارزان راه آزادی، مردان و زنان سیاست و ... ،سرمایه گذاری کرده اند؟ آیا برای حفظ تاریخ، تمدن، فرهنگ، و ... همه ی ممالک ایران به طور یکسان، سرما یه گذاری می شده و می شود؟ آیا به همان اندازه که به فردوسی، حافظ، سعدی و...احترام می گذارید، بر شخصیت های ترک ، کرد ، سیستانی و بلوچستانی، ترکمن صحرایی، خوزستانی و ...  احترام می گذارید؟ اگر جوابت" مثبت" است، دروغ می گویی.

     آیا شخصیت های خودت را هم مانند افراد مورد احترام و سرشناس دیگر ملت های غیر فارس ایران، نادیده می گیری؟ لجن مال می کنی؟ چند تن در میان ملت خودت و دیگر ملت های ایران وجود دارند که به زبان و فرهنگ فارسی( نه به زبان و فرهنگ خودش) به اندازه جناب آقای دکتر براهنی خدمت کرده باشند؟ ولی به اندازه او هم مورد بی حرمتی و نمک نشناسی تو قرار گرفته باشد؟ آیا چون او فارس نیست و هم چون تو نمی اندیشد، مورد خشم تو قرار نگرفته است؟ آیا چون او آذربایجانش را فراموش نکرده، الینه نشده است، سعی نمی کنید تا او را حذف کنید؟

     کدام کتاب درسی مدرسه و دانشگاهت را در 75 - 80 سال گذشته، به آموزش وحفظ (  نه گسترش) زبان، فرهنگ و ادبیات، تاریخ و تمدن، آداب و رسوم ملت های ترک، ترکمن، کرد، بلوچ و سیستانی و ... ختصاص داده ای؟ اگر کشور، تاریخ و فرهنگ مشترک داریم، چند صفحه در باره ی این ملت ها و تاریخ شان خوانده ای و خوانده ایم؟

      آیا  می دانی که در سایه ی حمایت های تو از سیاست های حکومت ها و نظریه پردازان شونیست فارس( نه همه ی فارس های شریف) در این 75 – 80  سال، چند زبان و لهجه در ایران، قتل عام شده اند؟ جامعه ی بشری و ایرانی با از دست دادن آن میراث ها، چه قدر از تجربه ی آن ایرانیان محروم مانده اند؟ چه قدر از اندوخته های بشری و تجربه هایش از میان رفته است؟ می دانی  در این سال ها ، چه قدر انسان ها، تحت توهین ها و اهانت های تحقیر آمیز تو قرار گرفته اند؟ آن وقت، تو خودت را با دیگر ملت ها و ممالک ایرانی مساوی می دانی؟ خود را برتر نمی دانی؟ آیا  در فکر و اندیشه ات، به آن ها حقوق برابر با خودت می دهی ؟ پس چگونه بر قتل عام های فرهنگی، بر حذف و هضم آن ملت ها یا در فراموشاندنشان از داشته هایشان، می کوشی؟ اگر تو به عنوان فعالی در یکی از عرصه های زندگی جمعی، چنان نمی اندیشی، در مورد این ناجوان مردی ها ی تاریخی که به غیر فارس ها رفته، چگونه ساکت مانده ای؟

     طبق آمار ها، از کودتای رضاشاه تا کنون، حدود 150 زبان و لهجه در ایران از بین رفته اند؟ آیا آن زبان ها و لهجه ها حاصل تلاش و تمدن تعداد زیادی از ایرانیان نبود؟ چرا آن زبان ها و آن قتل عام ها را ندیدی؟ چرا نگران نشدی؟ چرا به علت قتل عامشان نیاندیشیدی؟ چرا صدایت در نیامد؟ چرا از مرگشان جلوگیری نکردی؟ آیا در سایه ی سکوت رضایت آمیز تو، فرهنگ ها و تمدن هایی در ایران، در حال هضم و حذف شدن بوسیله ی  سیاست های تهاجمی فرهنگی تو نیستند؟

      با مشاهده ی این وضعیت، چرا دیگر ملت ها از قلدری سیاسی و فرهنگی تو، از سیاست های تو در حذف و " الینه" کردنشان، از تغییر و دگرگون سازی زبان، تاریخ، تمدن، فرهنگ، دین، از فراموشاندن و تحقیر شخصیت هایشان، نگران نباشند؟ چرا و طبق کدام منطق باید به تو اعتماد کنند؟ چرا و با کدام پشتوانه و دلگرمی و حقوقی که تو به آنان می دهی و داده ای، در زیر یک سقف؛ " ایران" با قدرت و سیستم مرکزی که تو به تنهایی اداره اش می کنی، با تو زندگی کنند؟ تو که درد آنان را حس نمی کنی؟ مسئله ی آنان ، مسئله ی تو نیست؟

     چرا که زبان خودت را زبان رسمی همه ی ملت های ساکن ایران کرده ای. بدون این که نظر آنان را پرسیده و رضایت شان را به دست آورده باشی. در کنار زبان تو، کدام زبان( غیر ازعربی و ارمنی) در مدارس و دانشگاه های تو آموزش داده می شود؟ برای کدام زبان و فرهنگ، از مالیات، ثروت و پول خودشان، "فرهنگستان زبان و ادب ..." تاسیس کرده ای؟ مگر نه این که با پول وثروت های این ملت ها، برای فرهنگ و تهاجم فرهنگی خودت بر زبان، فرهنگ و تمدن های صاحبان آن پول ،آن نفت و آن معادن، ده ها مرکز تحقیقاتی  و فرهنگستان زبان فارسی به راه انداخته ای؟

     در مورد تاریخ تو، صدها و هزاران جلد کتاب درست و نادرست، موجود است. اما آیا در باره ی دیگر ملت های آن سرزمین، کتابی در مدارس و دانشگاه های تو وجود دارد و تدریس می شود؟

     از فرهنگ و تمدن های رنگارنگ ملت های ایران، در کنار موزائیک های فرهنگ و تمدنی یک رنگ تو، چند موزائیک با رنگی غیر از رنگ تورا می توان پیدا کرد؟

      به این ترتیب، آیا همه ی ما ملت های ساکن ایران را استعمار نکرده ای تا خودت، فرهنگت و هر چه داشته ای، نداشته ای و تراشیده ای را چاق کنی؟ کدامین احترام را به ما ملت ها با فرهنگ  و تمدن های متفاوت ازتو، گذاشته ای تا به دلیل آن، با تو همراه شویم؟ مگر در 75 – 80 سال گذشته، جز استعمار، تحقیر، غارت منابع ، حذف و نادیده گرفتن فرهنگ ، تمدن و قتل عاممان، کاری کرده ای؟ چه کسی به ممالک محروسه ی ایرن " خیانت " کرده است؟ تو یا دیگر ملت ها؟ چه کسی قتل عام فرهنگی کرده است؟ تو یا دیگر ملت ها؟ چه کسی بر قتل عام های فرهنگی و تمدنی دیگر ملت ها چشم سکوت بسته است؟ تو یا دیگر ملت ها؟ آیا هنوز خیانت ها و جنایت های تو به ایران و ملت های ایرانی مانند ترک، عرب، کرد، بلوچ، ترکمن، گیلکی، مازنی و ... و سنی، یهودی، بهایی و ... ادامه ندارد؟

     آیا تنها راه نجات ما ملت های بی حقوق اولیه انسانی و اجتماعی در ایران ، آن نیست که در غربت ، پالمان های ملی ملت هایمان را تشکیل دهیم؟ ابتدا فعالان سیاسی داخل ملت هایمان را با هم متحد کرده و در زیر یک چتر پر از رنگ های سیاسی، جمع کنیم. آنگاه، پارلمان هایمان، دست دوستی به هم داده و برای آینده ی ایران و نوع حکومت و سیستم سیاسی آن، برنامه ریزی کنند؟ نه تنها با هم بلکه با دیگر ملت ها، دولت ها، پارلمان ها و سازمان های بین المللی، در رابطه با آینده ی ایران، مذاکره کنند؟ آیا این سیستم سیاسی نمی تواند گذر جامعه ها ی ما و ایران به دمکراسی، قانون و حقوق بشر را تسریع و آسان کند؟ آیا نمی تواند جلو بسیاری از هزینه ها را بگیرد یا کاهش دهد؟ آیا نمی تواند، به بازپس گیری حقوق از دست رفته یمان در این همه سال ها - بیش از تنهایی ها - یاری کند؟ چرا! می تواند. به شرطی که ما ملت ها اراده کنیم. دور هم جمع شویم.

 اول مارچ2007