خلج ها
يادگار ترك
هاي باستان
http://xelec-turk.blogspot.com/
معرفي
كتاب
عنوان:
خلج ها يادگار
ترك هاي
باستان
ناشر:
انتشارات
پيام پويا
قيمت:2000تومان
علي اصغر
جمراسي
(فراهاني)
jamrasi1@yahoo.fr
براي تهيهي
اين كتاب مي
توانيد به
مراكز ذيل
مراجعه نماييد:
۱-كتاب
فروشي انديشه
نو. تهران.
ميدان انقلاب
ابتداي كارگر
شمالي سمت چپ
داخل پاساژ
انتهاي طبقه
دوم. شماره
تماس 66427371-021
۲- كتاب
فروشي فتح
دانش. اراك.
ميدان باغ ملي
۳- كتاب
فروشي سروش. آشتيان.
ميدان
آزادي2722-0862722
کتاب حاضر در
واقع ثمرهي
چندين سال
تحقيق، پژوهش
و مطالعهي
آقاي علي اصغر
جمراسي
(فراهاني) در
زمينه تاريخ
قوم خلج است.
ايشان با
پشتكاري و عشق
عميقي كه نسبت
به اين قوم به
تهيه و تنظيم
آن اقدام
نموده است. و
به حق مي توان
ادعا كرد كه
اولين اثري
است كه در
زمينه تاريخ،
و مهاجرت قوم خلج
گردآوري شده
است.
متن اصلي كتاب
«خلج ها
يادگار ترك
هاي باستان» شامل
يك پيشگفتار و
يازده فصل و
ضمائم مي
باشد. كتاب از ارائه
قديمي ترين
اطلاعات راجع
به تاريخ خلج ها
شروع شده و
ضمن بهره گيري
از سبك نوشته
هاي مؤلفان
قديم و
تحقيقات صورت
گرفته در اين
زمينه مي كوشد
زواياي سير
مهاجرت اقوام
خلج را از
تركستان
(سينكيانك
فعلي و
قيرقيزستان)
به مناطق جنوب
آسيا و شرق
ايران استان
مركزي يعني
بخشهاي
خلجستان،
خرقان و
فراهان توضيح دهد.
در اين كتاب
علاوه بر قوم
خلج نقش ساير
اقوام ترك از
جمله تركمن
،قره خانيان،
اويغور و .......در
طول تاريخ
موشكافانه
مورد بررسي و
پژوهش قرار مي
دهد. بخش ديگر
كتاب پيرامون
ظهور و سقوط
سلجوقيان و
تشكيل
امپراتوري قره
خانيان و
سلسله
خلجييان در
هندوستان و سرانجام
مهاجرت خلج ها
ار فلسطين و
لبنان و سوريه
به آذربايجان
اذعان دارد .و
حسن ختام كتاب
كوشه هاي از
فرهنك و زبان
برجاي مانده
از خلج ها را
مورد مطالعه
قرار مي دهد.
در اينجا ما
متن اصلي
پيشگفتار
كتاب فوق
الذكر را براي
اطلاع
پژوهشگران و
محققين محترم
عيناً مي آوريم.
پيشگفتار
خداي را
سپاسگزارم كه
به من توان و
فرصت، مطالعه
و پژوهش
پيرامون قوم
كهن خلج را
كه خود
نيز برخاسته
از آن قوم
هستم، عنايت
فرمود تا حاصل
چندين سال مطالعه
و كنكاش خود
را در يك
مجموعه به نام
«خلجها
يادگار تركهاي
باستان»
گردآوري و به
مشتاقان خلج
زبان، پژوهشگران
ترك و
دانشوران
عرضه بدارم.
خلج نام يكياز
طوايف بيست و
چهارگانهي
قديمي ترك
است. معناي
واژهي خلج
بدرستي بر ما
معلوم نيست.
منابع فارسي و
عربي به صورت
خلج khaladj، قالاچ، qalaç، و
خولخ xolox از آن نام
بردهاند.
مؤلف كتاب
جامعالتواريخ
و به پيروي
از او ابوالغازي
بهادرخان در
كتاب شجرهي تراكمهآن
را مركب از
دو واژه: قالQAL /
ماندن و آچ AÇ /گرسنه،
يعني گرسنه
بمان ميدانند.
محمود كاشغري
نيز در اين
زمينه داستاني
آورده است كه
به همين
معناست. در
داستان
اوغوزخان
تركيب خلج،
بدينگونه
انگاشته شده:
قال آچ qalaç/ بمان
و باز كن
وآنان را جزو
كنفدراسيون تركي
بئش اوغوز
شامل:
كانگلي/قانقلي،
آغاجري، قبجاق
و خلخ دانسته
است.
ج. ماركوارت
،J.MARQUART
در تأليف خويش
به نام«
ايرانشهر
خوليتاي» xolitai ادعا
ميكند كه خلج
واژهي كهن
به صورت خولجxolaç,،
بوده است.
مينورسكي مطالبي
را از
جغرافيدان
قرن هفتم
هجري، محمدابن
نجيب بكران،
مؤلف جهاننامه
نقل ميكند،
مبني بر اينكه
تركان خلج از
منطقه
تركستان به
زابلستان،
مهاجرت كردهاند.
به هر حال
بقول پرفسور
پوهاندجاويد
خلج هم نام
جاي و هم نام قوماست.
مطالعاتي كهاز
منابع بعد از
اسلام به عمل
آمده نشان ميدهد
كه خلجها، در
سدههاي
نخستيناسلام
در سه منطقه
ميزيستهاند؛
1) بالاساقون (سوياب
قديم) پايتخت
تركستان در
كرانه راست
رود چو و شمالغربي
ايسي گول
(بيشكك
امروزي).
2) پنجيك (بئش
كند).
3) بين دو رود
آمودريا و
سند.
در گذشته،خلجها
به كثرت
جمعيت و
خوبرويي در
ميان مردم
ايران معروف
بودهاند، به نحوي
كه شعراي
پارسي گوي امثال
فردوسي و
حافظ بارها
در اشعار خود
از آنان ياد
كردهاند از
جمله :
برآورد ميلي ز
سنگ و ز گج كه
كس را ز ايران
و ترك و خلج
همان نيز
جيحون ميانجي
به راه نبودي
گذر جز به
فرمان شاه
فردوسي
گوي خوبي
بردياز
خوبان خلّج
شادباش
جام كيخسرو
طلب كافر
اسياب
انداختي
حافظ
محمود كاشغري مؤلف
كتاب ديوان
لغات ترك كه
در اواسط قرن
پنجم هجري
تأليف شده خلجها
را از اقوام
اوغوز ساكن
اويغورستان
(سينكيانك
فعلي) ناميده
و با اشاره
به جدايي آنان
از ساير
تركمانان در
اصل بيست و چهار
قبيله بودند،
جز آنكه دو
قبيله از
ايشان جدا
شداند.
در نيمهي قرن
هفتم ميلادي دستهه
اي از اقوام
خلج و اوغوز
در سيستان و
كابل ساكن شدند
و گروهي از
آنان در قرن هشتم
ميلادي در
هندوستان
سلسلهي تورك
شاهي را
تأسيس نمودند
كه بروي سكههايآنها
به رسم ساير
قبايل ترك روي
تاج پادشاه
شكل گرگ
ترسيم شده
بود. البته
خلجها بعد از
اسلام نيز در
هندوستان
حكومتي به نام
« سلسلهي
خلجييان»
تشكيل دادهاند،
كه ما در اين
نوشتار
پيرامون اين
سلسله به طور
مشروح سخن
گفتهايم.
اقوام خلج،
در زمان
غزنويان عليه
سلطان مسعود
غزنوي قيام
كردند، و در
پيروزي
سلجوقيان
بسيار
تأثيرگذار
بودند،
سرانجام نيز
همراه
سلجوقيان به
عراق عجمآمده
و ابتدا در
خرقان ساوه
ساكن شداند.
خلجها در
زمان هجوم
چنگيزخان
مغول به
همراه
خوارزمشاهيان،
از سمرقند
دفاع كردند، و
به اتفاق
تركمانان
سپاهي به
فرماندهي «
سيفالدين اغراق
ملك» جهت
حمايت از
سلطان جلالالدين
خوارزمشاه
تشكيل داده و
در جنگ پروان،
مغولان را
سخت شكست
دادند. در
همين راستا
آنچه كه باعث
نگارش اين
كتاب گرديد،
فقدان اثري است
مستقل،
پيرامون
تاريخ قوم خلج
و همچنين تهيهي
منبعي كه
بتواند
پاسخگوي نياز
دانشجويان،
دانشوران و
محققينترك
شناس باشد. به طور
كلي هدف از
تحرير اين
نوشتار، آشنا
كردن مخاطبين و
خلج زبانها با
تاريخ گذشته
خويش و ايجاد
انگيزه جهت
تقويت هويت
فرهنكي آنان
است، از اين
حيث كه قوم
خلج داراي
زبان مستقل،
فرهنگ و آئين
مستحكم و قوي
بوده كه از
غناي تاريخي كهن
برخوردار ميباشد.
روش تحقيق در
اين مجموعه
بر پايهي،
روش گردآوري
اطلاعات
كتابخانهاي
و تحليل، جمعبنديها
و تجربيات
است. ابزار
گردآوري
اطلاعات، فيش
برداري و مصاحبههاي
محدود با
افراد و
بزرگان خلج
ميباشد. اين
كتاب از نظر
سازماندهي
علاوه بر
پيشگفتاري كه
ملاحظه ميكنيد،
از يازده فصل
به شرح زير
تشكيل شده
است:
فصلاول،
مفاهيم
لغوي،اصطلاحي،
مكاني و
نژادي اقوام
خلج را مورد
برسي و كنكاش
قرارميدهد.
فصل دوم، بهجايگاه
و موقعيت خلجها،
در آغاز تشكيل
اولين
امپراتوري
تركها و
موقعيت آنها
در آغاز ظهور
اسلام ميپردازد.
فصل سوم، به
پيدايش
اويغورها و
نقش اقوام خلج
در تشكيل
امپراتوري
اويغورها
اذعان دارد.
فصل چهارم
اقوام خلج را
در عصر
قراخانيان و
تشكيل
امپراتوري
ايلكخانيان
مورد بررسي
قرار ميدهد.
فصل پنجم، به
نقش خلجها در
ظهور و افول دولت
قراخانيان،
پيدايش
امپراتوري
سلجوقيان و
آغاز مهاجرت
اقوام خلج و
اوغوز به
منطقهي جبال
ايران( عراق
عجم) اشاره ميكند.
در فصل ششم،
نگارنده،
خلجها را به دو
شاخه تقسيم
كرده؛ گروهي را
خلجهاي غرب
نامگذاري
نموده و از
گروه دوم خلجهاي
شرق نامبرده
است كه، همين
گروه به اتفاق
غزنويان، به افغانستان
كنوني و سپس
به هندوستان
مهاجرت كردهاند.
فصلهفتم، به
وضعيت
ماورءالنهر
در آغاز
پيدايش مغول و
به همكاري
خلجها با
خوارزمشاهيان
ميپردازد.
فصل هشتم،
موقعيت و نقش
خلجها در
تشكيل دولت
غوريان را
مورد كنكاش و
مطالعه قرار
داده و از
سرداران خلج
كه در خدمت
سلاطين غور
بودهاند نام
ميبرد.
در فصل نهم،
به پيدايش و
تشكيل سلسلهي
خلجييان در
هندوستان
پرداخته و
فرمانروايان خلج
را كه در طي مدت
كوتاه
توانستهاند
يك تمدن
درخشاني از
خود به يادگار
بگذارند مورد
مطالعه قرار داده
است.
فصل دهم،
پيرامون آثار
تاريخي برجاي مانده
از گوگ تركها
(ترك هاي
آسماني) و
نحوهي نگارش
اين آثار و
همچنين به
نگارش زبان
تركي و خلجي
اشاره دارد.
در فصل يازدهم
نگارنده برخي
از فرهنگ و آداب
بر جاي مانده
از اقوام خلج
را مورد بحث و
بررسي
قرارداده و
چند آئين
منحصر به فرد
را بيان ميكند.
در مجموع اميد
است اين اثر،
با اذعان به
كاستيهاي
آن، دستمايهاي
هر چند اندك
براي آشنايي
علاقمندان،
پژوهشگران و
جواناني كه دلشان
براي اعتلاي
فرهنگ قوم خلج
ميتپد باشد.
فرصت را مغتنم
شمرده از
تمامي
عزيزان، كه به
نحوي در تأليف
و تدوين اين كتاب
مرا ياري كردهاند
صميمانه تشكر
و سپاسگزاري
مينمايم.
معرفي
روستاهاي خلج
زبان به
انضمام نقشه
خلجستان
اسامي
روستاهاي خلج
زبان
أ-
روستاهاي خلج
زبان شهرستان
قم
1-بخش كهك:
ونارچ
2- بخش خلجستان:
أ)دهستان
قاهان:شادقلي
(شاهقلي)،
مهرزمين،
كاسوا،
انجيله، ونان،
اسفيد، چاهك.
ب)دهستان
دستجرد:
سرخده، سفت،
،زيزگان،
عيسي آباد،
سفيداله، فوجرد،
موجان ،
منصورآباد،
جوزه، چريك
آغاج
پ)دهستان
راهجرد شرقي:
عنايت بيك،
اسلام آباد،
تاج خاتون،
ديزيجان، باغ
يك، يكه باغ،
زواريان،
جنداب و
سلفچگان.
ب- روستاهاي
خلج زبان شهرستان
تفرش
1- بخش مركزي:
سربند، كشه،
دارستان،
سفيدآب
2- بخش فراهان:تلخاب،
درمنك،
واشقان و
روستاي خلت
آباد كه تا
چندي پيش به
زبان خلجي سخن
مي گفتند ولي
مدتي است كه
جوانان اين
روستا خلجي را
فراموش كرده
به زبان فارسي
سخن مي گويند.
پ - روستاهاي
خلج زبان شهرستان
آشتيان
محسن آباد،
زرنوشه،
سقرجوق،
نادرآباد، بن
چنار ،
هزارآباد،
ورسان،
سرهرود،
كرديجان، بهارستان،
مزرعه نو،
خوراك آباد،
سعدآباد، فيض
آباد، موسي
آباد ، ينگچه،
نوده.
از آن جا كه
تفاوت هاي
زباني از
روستايي به روستاي
ديگر اندك
است. مجموع
اين
تفاوتها(يعني
از دورترين
نقاط، تلخاب
در شمال غربي
منطقة خلجستان
ونارچ در جنوب
شرقي) نسبت به
تفاوت هاي
موجود بين
زبان
تاتارهاي
غازان و باشغر
يا بين زبان
تركي عثماني
وآذري قابل
توجه و بيشتر است.
ارزش
و اهميت حفظ
زبان
1. ارزش و اهميت
حفظ زبان
نوشتهي: علي
اصغر جمراسي
زبان سند هويت
هر ملتي است .
سندي که اثبات
آن تبلور ذات
هر خلقي است.
در واقع
موجوديت هر
ملتي در اين
کره خاکي
نشانگر حضور
زباني اوست.
زباني که مورد
تکلم واقع مي
شود از طريق
اصوات، هجاها
و آثار مکتوب
سند زنده اي
بر جاي مي
گذارد، سندي
که جزيي از ميراث
بشري است و بر
همه انسانهاي
فکور است که
از موجوديت ،
حق حيات و
فضاي تنفسي آن
زبان در ابعاد
گوناگون
مدافعه
نمايند. اين
سند در وجود
فيزيکي و آثار
معنوي
ميليونها
انساني حک شده
که به آن زبان
سخن ميگويند.
بنابراين
رسميت هر
زباني را نه
حاکمان، بلکه
خود ملتي که
به آن زبان لب
مي گشايند،
تعيين مي کنند.
پس به سخني،
هر زبان براي
ملت صاحب زبان
رسمي است.
زبان ضمنا
آئينه اي است
که هر ملتي
خود را، در
گذرگاه
تاريخ، در آن
مشاهده مي
کند. اين سند
زنده در آئينه
تاريخ جهان مي
درخشد هر چند
که عده اي
بخواهند اين
سند و اين آئينه
را مخدوش و
تيره ببينند.
زبان هيچ ملتي
در عرف بين
الملل نيازي
به اثبات
ندارد، بزرگترين
دليل وجودي هر
زباني حضور
ملتي است که
به آن زبان
تکلم مي کنند
و با اين طريق
کاروان تمدن
بشري را غنا
مي بخشند،
خواه اين متکلمين
زباني
ميليوني باشد
يا کمتر. کميت
در عرصه
موجوديت
زباني زياد
مورد اختلاف
نيست. زبان ها
با تفاوتهاي
خويش موزائيک
زيبائي از ملل
و نحل در جهان
پديد آورده
اند. براي
مثال با مطالعه
اشعار نسيمي و
اثر ماندگار
شهريار « حيدر
بابايه سلام»
نيز خواننده
در مسير رودخانه
اي سير مي کند
که روح و روان
مردم ترک آذربايجان
را به تصوير
مي کشد.
۲. منشاء
و شاخه هاي
زبانهاي تركي
قبل از همه،
در ريشه شناسي
زبان ترکي از
جمله زبان
تركي خلجي
بايد توجه
نمود که تمام
زبانهاي دنيا
در مسير زندگي
بشري و تاريخ
او، از پيچ و
خمهاي فراواني
گذشته و از
دوران قبل از
کتابت و الفبا
عبور کرده ،
تا به امروز
رسيده اند. به
عبارت ديگر، زبانهايي
که قدرت
انطباق با
شرايط زمان را
داشته اند،از
تهاجم ضد
زباني گريخته
اند، تا امروز
حضور خود را
به اثبات
رسانده اند.
در اين رهگذر
انسانهاي
باستان بنا به
شرايط زيستي
خود، هر کدام
به شکل ويژه
اي از زبان و
کتابت و نوشته
، منطبق با
وضع زيستي
خود، استفاده
کرده است.
براي مثال،
ملتهايي که در
زندگي کوچ
نشيني بوده
اند، فن کتابت
و زبان آنها
به سبب کوچهاي
مداوم و
درگيريهاي
خشن براي
دسترسي به
مراتع،
دستخوش تغيير
بوده و قضاوت
علمي در مورد
ريشه زباني
آنها مشکل به
نظر مي رسد.
براي مثال،
زبان انگليسي
امروزي که
حدود يک
ميليارد مردم
جهان به آن
آشنائي
دارند، حدود
شش قرن پيش به
نوعي کتابت
ميشد که آثار
آن زمان براي
خواننده
معمولي
امروزي
نامفهوم است.
بنابر اين
بهتر است به
ريشه کل زبان بشري
اشاره شود و
نظر
دانشمندان
معاصر و پژوهشگران
جديد آورده
شود تا اينکه
در ريشه شناسي
زبان خلجي و
ترکي ، مردم
ايران نيز
تامل علمي به
عمل آيد.
خانواده
زبانهاي ترکي
اشتراکات
خيلي نزديکي
به يکديگر
نشان مي دهند.
اين همانندي
در عرصه
آواشناسي،
مورفولوژي
(تحولات لغوي)
و ساختار نحوي
آنهاست. در
بين اين زبانها
تنها زبانهاي
چوواش، خلج، و
ياکوت با ديگر
خانواده
زبانهاي ترکي
تفاوت قابل
توجه دارند.
نزديکترين
سوابق اين
زبانها در
کنار رودخانه
اورخون در
مغولستان و
نيز دره
رودخانه يئني
سئي در روسيه
مرکزي و جنوبي
وجود دارند که
به قرن 8
برميگردد.
زبانهاي ترکي
با توجه به ريشه
هاي تاريخي،
معيارهاي
جغرافيايي و
اصول
زبانشناسي به
شاخه هاي زير
تقسيم ميسوند:
1- زبانهاي
اوغوز يا
زبانهاي جنوب
غربي که شامل
زبانهاي ترکي
عثماني،
قاقوزGagaus، ترکي
(آذربايجان)،
ترکمن، و
ترکهاي
خراسان." در
اين طبقه بندي
به لحاظ توجه
به اشتراک
زبانها از نظر
موقعيت
جغرافيايي
جايگاه زبان
ترکي امروزي
آذربايجان
ايران نيز
مشخص مي شود.
2-زبانهاي
قبچاق يا
زبانهاي شمال
غربي: اين شاخه
شامل
زبانهايي از
خانواده
زبانهاي ترکي
است که
عبارتند از
زبانهاي
قازاک، قره
قالپاک،
نوقاي،
تاتار، و
باشقير، لهجه
هاي سيبري غربي،
تاتارهاي
کريمه،
کوموک،
کاراچاي،
بالکار و
کاراايت.Karaite”
3-شاخه جنوب
شرقي يا گروه
اويغور
چاغاتي uyghur chagati” “که در
برگيرنده
زبانهاي
اوزبک،
اويغور، اويغور
زرد، و سالار Salar” “با
ريشه اوغوز.
4-گروه شمال شرقي
يا سيبريايي
شامل زبانهاي
ياکوت Yakut(ساخا)،
دولقان “Dolgan”،
آلتاي، خاکاس
، شور Shor تووان Tuvan ، و
توفا Tofa.
5- زبان چوواش
که زبان منطقه
ولگاست.
6- زبان "خلج" khalaj زبان
متباعد مرکزي
ايران است.
تركي خلجي جزو
هيچكدام از
گروه هاي
ششگانهي
تركي (جنوب
غربي
يااوغوز،
شرقي ياايغور-
ازبك، شمال غربي
يا گروه
قبچاق، شمال
شرقي ياجنوب
سيبري) و
ياقوت و چواش
نبوده بلكه
خود لهجهي
مستقلي را
تشكيل مي دهد.
و قديمي ترين
لهجه تركي مي
باشد. در تركي
خلج آثار تركي
قديم(گؤگ تورك)
و حتي تركي
مادر (پروتو
تورك) باقي
مانده است.
لذا به همين
سبب از نظر
زبان شناسي
تركي داراي
اهميت خاصي
است.
خلج شناسي
پژوهشهاي
موجود در
زمينهي زبان
خلجي
در زمينه ريشه
شناسي زبان
ترکي خلجي
مينورسكي
اولين محققي
بود كه در سال 1940
ميلادي، زبان
خلج ها را
مورد مطالعه و
كنكاش
قرارداد. پس
از وي يك محقق
ايراني به نام
دكتر محمد مقدم
مطالعه مفيدي
پيرامون اين
زبان به عمل
آورد؛ آنگاه
پرفسور
گرهارد
دوفراستاد
(دانشگاه گوتينگن)،
محقق و
تركولوژ شهير
آلماني در سال
1968 ميلادي با
مساعدت
شادروان
مرحوم عرب گل
شاعر گمنام
خلج، تحقيقات
بسيار ارزنده
اي را ادر اين
زمينه به عمل
آورده اند؛ كه
شايسته است
،از طرف
علاقمندان و
پژوهشگران
ترك و خلج از
اين شاعر
پرتلاش و
دلسوز خلج
تقدير و تشكر به
عمل آيد .
گرهارد دوفر
نخستين كسي
است كه زبان
خلجي را به
عنوان زبان
تركي به جهانيان
معرفي مي كند.
مشخصات
وويژگي هاي
زبان خلجي
محققين و زبان
شناسان شرقي و
غربي از جمله
گرهارد دوفر و
دكتر هيئت
براين عقيده
اند كه زبان
تركي خلجي
قديمي ترين
زبان و لهجه
تركي است. و در
آن ويژگي هاي
زير ديده مي
شود:
1- «ه» اول كلمات
از دوران تركي
ما در (قبل از
تركي قديم
قرون 7-6م) به طور
سيستماتيك باقي
مانده و در
صورتي كه ساير
لهجههاي
تركي: آذري،
قوموق،
اوزبكي،
اويغور جديد و
قاراقالپاق،
به طور نادر
ديده ميشود.
مثلاً هاز/haz
(آز=كم)، هاقاچ/haqaç (آقاج=
درخت)، هوزوم/huzum
(اوزوم=
انگور)، هئو/həv ( اِئو=خانه)،
هوچاق/huçağ(اوجاق)،
هتك/hətək (اتك= دامن).
به
نظرپرفسورگرهارد
دوفرGerhard Doer Fer مهمترين
ويژگي زبان
ترك خلجي درآن
است كه بسياري
ارويژگيهاي
تركي باستان
را درآواها
حفظ كرده است.
به عنوانمثال
حرف[ه ] از
دوران پروتو
تورك باقي
مانده وقبلاً
هم[پ]بوده است.
بنابراين
تركيخلج
ازتركي قديم
يعني زبان گوگ
توركها كه
دركتيبهي
اورخون باقي
مانده است
قديمي تر است.
2- صداي [د] مانند
تركي قديم در
تركي خلج هم
باقي مانده و
به [ي]
تبديل نشده
است. مثلاً
هاداق/hadağ (آياق=
پا)، بودا/buda
(بويا=رنگ)،
بؤد/büd (بوي= قد)،
اودانماق/udanmağ(اويانماق=بيدار-
شدن) ،
اودوماق / udumağ
(اويوماق
=خوابيدن)
،هادوري/hadure
(آيري=جدا)،قادون/qadun(قايين=برادرزن
وشوهر). لذا
اين صدا در
زبانهاي
زندهي تركي
فقط در تركي
تووا(جنوب
سيبري) باقي
مانده است.
3- حرف [ك] در اول
كلمات مانند
تركي قديم به
جاي (گ) حرف (ك)
موجود است.
مثلاً كؤن
/كينkün
(گون=آفتاب،
روز) ، كئچه/keçə
(گئچه=شب)
،كؤرمك/kürmək
(گؤرمك = ديدن)
،كؤز/كئزküz
(گوز=چشم).
4- حرف [ي] در اول
كلمات اكثراً
باقي مانده
است. مثلاً
ييل/yil (ايل=سال)،
يپليك/yiplik(ايپليك=طناب).
5- در زبان خلجي
در اول كلمات
بر خلاف لهجههاي
تركي غربي به
جاي [د] حرف [ت]
موجود است.
مانند، تيل/til
(ديل=زبان)،
تيش/tiş (ديش=دندان)
تؤش/tüş (دوش = سينه)
،تيرناق/tirnağ
(ديرناق=ناخن)،
تيز/tiz (ديز= زانو)،
تورت /türt (دورت=چهار).
6- در زبان خلجي
در بسياري
كلمات، حروف
[ق] و [گ] تركي
قديم باقي مانده
است. مانند،
صيچقان/siçqan
(صيچان=موش)،
تاووشقان
/تؤوشقان tuvoşqan= tavuşqan
(دوشان=خرگوش)،
يونگ/yung (يون=پشم) ،
قيصقه/ğisğə
(قيصا=كوتاه) ،
كورگئگ/kürgəg (كوره
ك=پارو).
7- در تركي خلجي
در وسط كلمات
نيز حرف [ غ]
اغلب اوقات به
شكل [ق] و هرگاه
قبل از حرف
صدادار A
(الفباي
پيشنهادي
نگارنده) قرار
بكيرد، معمولاً
به صورت [ ق]
كشيده [تلفظ
مي شود. مانند:
قار/qar (قار=برف)
بوقاز/buqaz
(بوغاز=كلو)
تاق/tağ (داغ=كوه) ،
قارقهqarğe( قميش=
ني) ، يوقار yuqar
(يوخاري=بالا).
8- در آخر كلمات
اكثراً، كسره
و فتحه باقي
مانده و تبديل
به (ايي/i) نشده
است. مثلاً
تيشهtişe/ (ديشي=مونث)
، تر/ِtəre (دري=پوست)
آلتا/alta (آلتي = شش).
9- كلماتي كه در
تركيآذري به
[خ] ختم ميشوند،
در زبان خلجي
به [ق] ختم ميگردند.
مثال توق/toğ (توخ=
سير) ، قولاق/qulağ
(قولاخ= گوش) ،
بارماق/ barmağ
(بارماخ=
انگشت) ،
تورپاق/türpağ
(تورباخ= خاك)
،اوزاق uzağ
(اوزاخ=دور).
10-در تركي خلجي
بجاي دگيل=نه،
مانند تركي
قديم آرگوُ از
كلمهي داغ/ dağ
استفاده مي
شود.
11- در تركي خلجي
پسوند مفعول
عنه (از) مانند
تركي قديم (دا) يا(
ده) مي باشد در
حاليكه در
تركي جديد
امروزي، (دان)
و (دن) است. مثال:
بيز او بؤز
سودا ايچتيك.
(ما از آن آب
خنك ميل
كرديم). نئرده
كئلي يورين؟
(از كجامي
آيي؟).
12- سيستم سه
گانه صائت ها
(كوتاه، بلند،
ديفتونگ) از
زمان تركي
مادر باقي
مانده است در
صورتي كه در
اغلب لهجه هاي
تركي صائت ها
كوتاه و يا
نسبت به سابق
كوتاه تر شده
اند. مانند:
اوون/ uon ( اون- ده) ،
هئوhəvv (ائو=خانه)
كؤز/küz (گوز=چشم)
،قول/ qul
(باغول=بازو) ،
يورقان/yurqan= لحاف.
13- حرف (نيny) تركي
قديم كه در
تركي اوغوز و
بسياري لهجه
هاي ديگر به(ي)
تبديل شده در
تركي خلج
مانند تركي
قديم آرگو به(ن)
تبديل شده
است. مانند:
كون/قونğon=گوسفند
كه در تركي
قديم،
كوني/قوني و
در تركي امروزي
كويون و در
لهجه آذري
قويون گفته مي
شود.
پرفسور دورفر،
با مشاهدهي
پارهاي
ويژگيهاي
مشترك تركي
خلجي و تركي
قديم آرگو به
اين نتيجه
رسيده است كه
خلجهاي مركز
ايران اولاد
همان آرگوها
هستند كه در
زمان محمود
كاشغري يعني
نه صد سال
قبل در آسياي ميانه
بين اسفيجاب
(تالاس و
بالاساقون)زندگي
مي كردند و از
ترك شدن سغديها
بوجودآمده
اند.
تاريخ
خلج
اين مقاله از
فصل اول كتاب
خلج ها يادگار
ترك هاي
باستان نوشته
آقاي علي اصغر
جمراسي اقتباس
شده است.
بررسي مفهوم
واژهي خلج
به استناد
نويسندهي كتاب
المسالك و الممالك،
خلجها:
«انسانهايي
مهربان، خوشخلق
و مهرورز
بودند و
سرزمين آنها
نيز از
آبادترين و
غنيترين
سرزمينهاي
ترك است».
پروفسور
فاروق
سومر،
نويسندهي
كتاب اوغوزها
نيز، خلجها را
نيك خويترين
قبايل ترك
خوانده است
واژهي
خلج در ميان
نويسندگان و
مورخين
قديم چين،
روسيه، ترك،
عرب و فارس
به اشكال
مختلف آمده است،
از قبيل:
قالاچ، قلاچ/ Qalaç
،كالاچ/ Kalaç،خالاچ/
Halaç،
خلوخ/Khollukh ، خالوخ/ Khallukh ،خلخ/ Ko-lo-lok ،
خرلخ ، قارلق/
Qarlouq ،
خولچ/ Xolaç ، خلج/ Khildj ، خلج/ Xelej و سرانجام
شكل مؤخر آن
به صورت خلج/Khalaj يا Xalac
استعمال ميشود.
معناي اين
واژه بدرستي
روشن نيست ولي
راجع به وجه
تسميهي آن
رشيدالدين
فضلالله
همداني مؤلف
كتاب جامعالتواريخ
و به پيروي از
او ابوالغازي
بهادرخان در
كتاب شجرهنامه
تراكمه،آن
را مركب از دو
واژه قال/ Qal
(ماندن) وآچ/ Aç گرسنه
بمان ميدانند
و داستان
زير را نقل
كردهاند: «مي
گويند چون
اوغوزخان از
ولايت غور و
غرجستان به
يورت قديم خود
مراجعت كرد،
در راه زني بچهآورد
و به سبب بيغذايي
شير نداشت و
بچه گرسنه
شد. شوهرش بدان
واسطه
بازمانده و شغالي
پرندهاي را
گرفته بود.
مرد چوبي انداخته
و از او باز
گرفته و به خورد،
زن داده و به
لشكر رسيد،
اوغوزخان چون
ياساق نبوده
كه به هيچ علت
كسي از او
بازمانده
رنجيده و
گفته، قالآچ
يعني بمان
گرسنه، بدان
سبب نسل او را
قالچ ميگويند».
الفباي
زبان خلجي
زبان گفتار
و نگارش خلجي
زبان گفتار يا
زبان محاوره،
همان زباني
است كه اجماع
مردم در
محاورات و
مكالمات
روزمرّه خود به
كار ميبرند.
زبان تكلم هر
قوم زبان
طبيعي آن قوم
است و به همين
لحاظ از آن به
عنوان زبان
مادري و زبان
خلق نيز نام
برده ميشود.
امروزه بيش از
پنجاه هزار
نفر در مناطق
مختلف ايران
بويژه
خلجستان به
زبان تركي
خلجي سخن ميگويند.
اما متأسفانه
روز به روز از
تعداد اين افراد
كاسته مي شود،
شايسته است
پژوهشگران و دانشمندان
تركولوژ و
ساير مسولين و
بزرگان جهت
جلوگيري از
انقراض اين
زبان چاره اي
بينديشند.
زبان نگارش يا
كتابت زباني
است كه انسان
از آن براي
ثبت و ضبط
احساسات،
انديشهها و
نتايج
مشاهدات و
تجارب خود و
انتقال آن به
افراد هم زبان
دوردست و به
نسلهاي
آينده
استفاده ميكند.
زبان نگارش هر
قوم ،زبان مدنيت
و فرهنگ و
ادبيات آن قوم
محسوب است و
از اين لحاظ
به آن زبان
ادبي نيز ميگويند.
زبان نگارش در
هر قوم در
درجه اول مورد
استفاده
كساني قرار مي
گيرد كه
خواندن و نوشتن
بلد باشند.
بنابر اين در
ميان تودههاي
انبوه هر قوم
كه در طول
تاريخ از اين
نعمت محروم ميمانند،
احساسها،
انديشهها و
تجارب از
مجراي زبان و
گفتار از سينه
به سينه و از
نسل به نسل
انتقال يافته
و از مجموع آن
ادبيات شفاهي
يا زباني خلق
و به وجود مي
آيد. اطلاعات
ما پيرامون
منابع و نحوهي
نگارش و خط
زبان خلجي
بسيار اندك و
ضعيف است ،
لذا با عنايت
به كنكاش هاي
موجود توسط
پرفسور
گرهارد دورفر
و مطالعهي
ارزنده اي كه
مرحوم عرب گل
شاعر و خلج
شناس، به عمل
آورده است، و
نيز مطالعهي
تطبيقي كه
توسط نگارنده
بر روي الفباي
لاتين تركي
استانبولي و
تركي آذري
انجام شده، و
بنابه دلايلي
كه در ابتداي
اين نوشتار
بيان گرديد.
واقعيات
موجود بيانگر
آن است كه،
زبان تركي خلجي
به خاطر لطافت
و ظرافتي كه
در كلام و
بيان كلمات ؛
از قبيل صدايي
بين (ق)و (خ) در
كلماتي چون: قار،
قاموش و... دارد.
و همچنين
نداشتن حرف (ژ)
تأكيد بر حرف
(ت) و (ح)و
سرانجام بنا
به دلايل
ششگانه گرهارد
دوفر، نه تنها
با الفباي فارسي
بلكه با
الفباي لاتين
تركي
استانبولي و
الفباي لاتين
ساير شاخه هاي
ترك نيز
تكميل نميشود.
لذا به سبب
قرابت و
مناسبات
فرهنگي و
روابط انساني
با ترك هاي
آذري، بر آن
شديم تا با
مختصر تغييرات
كمي و كيفي در
الفباي لاتين
تركي آذري
موجود، جهت
تسهيل در امر
نگارش زبان
خلجي الفباي
29 حرفي زير كه
نه حرف آنQ]
A,I,O,U,Ü,Ə,E, H,
[صدادار و
مابقي بي صدا
است، به شرح
ذيل، پيشنهاد
نماييم ،اميد
است مورد
پذيرش و
استفاده پژوهشگران
،اساتيد فن و
علاقمندان
گرامي قرارگيرد:
۱ . آ-A مثل:
آلوملا (سيب)alomla آت (نام)
at
۲. ب -B مثل:
بوش (خالي)boş باجو
(خواهر) bacu
۳. ج- C مثل:
جيريك (جوجه)cirik هاجوخ
(تلخ) hacux
۴. چ- Ç مثل:
چاي (رود) çay چؤلمك
(ظرف ديزي) çulmək
۵ . د- D مثل:
دؤار (ديوار)Duvar ،دؤز
(راست) Düz
۶. اَ،ع- Ə مثل:
اَل (دست) Əl ،اشگه
(الاغ) əşgə ،توه
(شتر) Təvə
۷. اِ –E مثل:
الچي
(نماينده) elçy ،يئل
(باد) Yel ،
۸. ف- Fمثل:
فئريك (جوجة
بزرگ) Fərik فكر Fekr
۹. ق/غ- Ğ مثل:
باغ (باغ)bağ قيز
(دختر)Qiz
۱۰. گ- G مثل:
گوله (گوساله) Gülə گئوش
(نشخوار)gəvş
۱۱. ك- K مثل:
كؤز (چشم) küz
،كؤلگه (سايه) külgə
۱۲. ح/ه- H مثل:
هوزوم (انگور) Hüzum ،هات
(اسب) Hat ،هر (مرد) Hər
۱۳. اي- İ مثل:
ايت (سگ)it ،ايش
(كار) iş،اينسان
(انسان)insan
۱۴. ل- L مثل:
لالا (برادر) Lala ،
هاوول (خوب) Havol
۱۵. م- M مثل:
ماشاك (لوبيا) Maşak
،بارماق
(انگشت)Barmağ
۱۶. ن- N مثل:
نارون (قشنگ)naron ، ،قؤن
(گوسفند)Qun
۱۷. اُ- O مثل:
بوش (سر،خالي)boş
،اوقلاغ
(بزغاله)oğlağ
۱۸.پ- P مثل:
آرپا (جو)Arpa ،پاجا
(هواكش)Paca
۱۹. ر-R مثل :
قارا (سياه)Qara ،
بئره (گرگ)Bere
۲۰. س/ص/ث-S مثل:
سوت (شير) Süt ،صاف
،Saf
ساچ(مو)Saç
۲۱. ش- Şمثل:
اَشكه (الاغ)əşkə
اُبوشتا (سحري)oboşta
۲۲. ت/ط- Tمثل:
تورپاق (خاك)Türpağ
،تالاق (طحال)Talağ
۲۳.
او(كوتاه)- Uمثل:
هوزوم (انگور)Huzüm يوپاق
(دروغ)Yupaq
۲۴. اؤ
(بلند)- Ü مثل:
بوقؤوز (گلو)Boqüz
،اؤزاغ (دراز)üzağ
،سؤت(شير) Süt
۲۵. ق
(كشيده)- Q مثل:
قار (برف) qarقاغ
(كلاغ) qağ
۲۶. خ- Xمثل:
خِميده
(خوشگل) xemide ،خلجxələc
۲۷. و- V مثل:
وئرچه (مزرعه
كوچك)vərçə ،واردو
(رفت) Vardu
۲۸. ي- Yمثل:
، ياوقو (حاكم) Yavqu
،ياستوق
(بالش)Yastuğ
۲۹. ز/ذ
ض/ظ- Z مثل: زاوق
(خوشحال)zavğ ،جيز
(داغ)ciz
دستور
زبان خلجي-اسم
پس از بيان
ويژگي ها و
الفباي زبان
تركي خلجي مختصري
در حد توان به
نگارش دستوري
اين زبان شيرين
مي پردازيم
اميد است مورد
استفاده علاقه
مندان خلج
زبان قرار
گيرد.
ويژگي هاي
دستور زبان
خلجي
1- اسم:
اسم از
مهمترين
اجزاي تشكيل
دهنده كلام
است. و به آن
دسته از كلمات
وصفي اطلاق مي
شود كه براي
ناميدن
موجودات
جاندار و بي
جان و پديده
ها و مفاهيم و
مجردات به كار
مي رود. اسم در
زبان تركي
خلجي همانند
زبان تركي
آذري و فارسي،
از نظر مدلول
و شمول آن به
اسم خاص و
عام، اسم ذات
و اسم معني و
ساير تقسيم
بندي هايي
ديگر زبان هاي
معمول كه ما
از طرح آن در
اين سطور
اجتناب مي
كنيم تقسيم مي
شود.
1/1- اشكال
ساختماني اسم
منظور ما از
اشكال
ساختماني يا
توصيفي اسم، اشكال
و انواعي است
كه اسم در
زمينه ناميدن
موجودات و
مفاهيم به خود
مي پذيرد. اسم
در زبان تركي
خلجي از
نظرشكل
ساختماني
داراي اشكال
ساده، پيوندي
و مركب است.
أ) اسم ساده:
اسمي است كه
تنها از يك
ريشه بسيط به
وجود آمده
باشد . مانند:
هاي (ماه)hay ، قار
(برف)qar،تمير (آهن)təmir،كيتيك
(مرغ)kitik
ب) اسم پيوندي:
پسوند عبارت
است از حرف يا
حروفي است كه
به آخر كلمات
و اصطلاحات
موجود در زبان
اضافه مي شود
و معاني آنها
را عوض مي كند.
پسوندها در
زبان تركي و
نيز در زبان
تركي خلجي
اهميت زيادي
دارند. در
زبان تركي
خلجي تعداد
زيادي از
اسامي با
الحاق پيوندهاي
توصيفي به آخر
ساير انواع
كلمات بوجود مي
آيند . شايان
ذكر است،
پسوند در زبان
تركي خلجي
تنها به آخر
كلمات اضافه
مي شود، در
وسط و ابتداي
كلمات پسوندي
قرار نمي
گيرد.
پسوند يا
پيوندهايي كه
با الحاق به
آخر كلمات وصفي
و فعلي اسامي
پيوندي تشكيل
مي دهند، متنوع
هستند. در
سطور پايين به
تعدادي از
شناخته ترين
آنها اشاره مي
كنيم.
1) پيوندهايçilik] [lik- luğ-
(چيليك، لوق،
ليك)
كه باالحاق به
آخر كلمات
وصفي اسامي
پيوندي تشكيل
مي دهند، اين
پسوندها
موارد
استفاده فراواني
در زبان تركي
خلجي و نيز در
تركي استانبولي
دارند. و تابع
قواعد و
هماهنگي حروف
صدادار نيز مي
باشند، اين
پسوندها در
موارد ذيل به
كار مي روند:
- اين پيوندها
در صورت الحاق
به كلمات، محل
يا جايگاه و
موجوديت آن را
بيان مي كنند.
مانند: تاتلوق
(خوشمزه)tatluğ ،
هارقالوق
(لباس بلند
مردان) harqaluğ ،
بوخدالوق
(گندمزار) boxdaluğ
هوتونلوق
(هيزم دان) hutünluğ
،بالوقلوق
(اهل شهر)baloğluğ هاقاچلوق(بيشه
زار)haqaçluq،اوتلوخ utlux(علفزار،
پرعلف).
- اين پسوندها
در صورت اضافه
شدن به آخر
صفات، موجود
مفاهيم صفات
نسبي به آنها
مي دهد مانند:
يئمليك
(خوردني) yeməlik
ايچمليك
(نوشيدني) içməlik
دشمن چيليك
(دشمني) duşmənçilik
بوفورلوق
(فراواني) bofurluğ
پيس ليك (بدي) pislik
2) پيوند تك
شكلي نانقا/nanqa
اين پسوند
باالحاق به
كلمات،
اسمهايي با
مفهوم
همبستگي
ايجاد مي كند.
اين پيوند
امروزه در
تركي خلجي
روستاي تلخاب
رواج زيادي
دارد و با
الحاق به آخر
اسامي اشخاص و
يا اقرباء،
نامهاي مربوط
به آنها را
تشكيل مي دهد.
مانند: بابام
نانقا (نزد
پدرم)babamnanqa عاموم
نانقا (نزد
عمويم) amumnanqa خالام
نانقا xalamnanqa.
3) پيوندهايي
سه شكلي] [ u-lu-ağ
باالحاق اين
پيوندها به
آخرريشه هاي
فعل، اسمهاي،
پيوندي تشكيل
مي گردد .
مانند:
قورقؤ (ترس،
وحشت)qurqu
سؤرو (گله)suru وارو
(سرمايه دار)varu
آلقولوalqulu
ورقولوvurqulu
سورگولوsurgulu
بيل گيلوbilgilu
سانجاق
(سنجاق)sancağ
ترقاغ (شانه)tərqağ
يئلقاغ
(آبشخورگربه،
سك ) yəlqağ.
4-پسوند دو
شكلي، سيز،
سوز] [ siz-suz
اين پسوند
وقتي به آخر
كلمه اي اضافه
مي شود، عدم و
نيستي آن را مي
رساند.
مانند:آب- بي
آبي/suv- suvsuz شكر-
شكرسيز/şekər-şekərsiz.
پ) اسمهاي
مركب
اسامي مركب در
زبان خلجي از
به هم پيوستن
كلمات تشكيل
مي گردد.
مانند:
اچي بوشəçi+boş،
ايت بورنو eit+bornu
قوزغولاقو quz+qulaqu
هاداغ قابوhatağ+qabo ،
قوش قئيسوğoş+ğəyəsu
ساروغ يال/saruğ+yal
خارخار چايوxar+xar+çayu
داوالوقdava+loğ،
قوم قونشوqum+qunşu
لالا باجوlala+bacu
كئچه كوندوزkeçə+kündoz ،
2/1- جمع بستن اسم
اسم در زبان
تركي خلجي از
دير باز با
پيوند دو شكلي
(لار)lar و (لر)lər جمع
بسته مي شود.
مانند: هايلار
(ماهها)hay+ lar كونلر
(روزها)kun +lər هرلر
(مردها) hər+ lər
قيزلر
(دخترها)qiz+lər
پيوندهاي (لار
ولر) در فعل
نيز به عنوان
علامت سوم شخص
جمع به كار مي
رود. مانند:
واقدولار (نگاه
كردند) vağdo+lar
كؤردولر
(ديدند)kürdu+lər .
ترانه
دختر خلج
سروده آقاي
جمراسي
خلج
قيزي xələc qize
كؤزلرين آلدو
مَني küzlərin aldu məny
كمندكه هاتدو
مَني kəmənd gə hatdu
məny
قاشلارين
شاهماريلان Qaşlarin
şamar yilan
هولوندو
چالدو منيHulondo
çaldo məne
وارما وارما
نارون يار varma varma naron yar
مني سالما
نارون يار məne
salma naron yar
كيرپكين هودو
مني Kirpekin hovdu məny
واقماقين
سودو مني Vağmaqin
süvdu məny
هقلادو
هولئرمدي Hoğladu
hulərməde
يارالوخ قودو
مني Yaralux qudu məny
وارما وارما
نارون يار Varma varma
naron yar
مني سالما نارون
يار Məne salma naron yar
قاشلارين
قارا خلجQaşlarin qara
xələc
درديمه چارا
خلجDərdemə çara xələc
سنده من اَل
كؤتؤرمم Səndə
mən əl kütürməm
چكگلر دارقا
خلج çekgələr darqa xələc
وارما وارما
نارون يار varma varma
naron yar
مني سالما
نارون يار məne
salma naron yar
خلجلر
نارونوسايxələclər
naronusain
مزليق
تاتلوقو ساينməzəliğ
tatluqusain
اَليمي سَنده
اؤزممəlimy
səndə üzməm
عشقيمين
آخروساين eşğemin
axorusain
وارما وارما
نارون يار varma varma
naron yar
مني سالما
نارون يار məne
salma naron yar
قوربان آقان
كؤزينيهĞorban aqan küzinyə
نازلا واقان
كوزينيهNazla vaqan
küzinyə
هنده سورمه
چكميشينHəndə surmə çekmişəin
هئولريقان
كؤزينيهHəvlər
yiqan küzinyə
وارما وارما
نارون يار varma varma
naron yar
مني سالما
نارون يار Məne
salma naron yar
كؤزلرين مستي
نه سئر küzlərin
məste nəsər
سن هايو قصتي
نه سئرsən hayu ğəste nəsər
يار مَني
اينجيتمكدهYar
məny incitməkdə
بيلموروم
قصتين نه سئرBilmurom
ğəstin nəsər
وارما وارما
نارون يار varma varma
naron yar
مني سالما
نارون يار məne
salma naron yar
قاشلارين
كمان سنينQaşlarin
kəman sənin
واقماقين
يامان سنينVağmaqin
yaman sənin
مني هتلارقا
هاتدينMəny hotlarqa hatdin
الينده امان
سنين Əlində əman
sənin
وارما وارما
نارون يار Varma varma naron yar
مني سالما
نارون يار Məne
salma naron yar
قولباقلارو
قُلوچا Ğolbağlaru
ğoluça
كزئر چوشمه
يولوچا kəzər
çuşmə yoluça
بونه قَدَر
نارون نارBo nə
ğədər naronar
تانالار
قولاقوچا Tanalar
ğulaqu ça
وارما وارما
نارون يار varma varma
naron yar
مني سالما
نارون يار Məne
salma naron yar
شعر: جنون
هئوي
سروده اي
تحت عنوان
خانه جنون به
زبان تركي
خلجي از علي
اصغر جمراسي
جنون
هئوي Conun həve
قيرؤروم جنون
هئوين Qəyirorum
conun həvin
بننا اوزوم
معماراوزوم Bənna
uzüm memar uzüm
ايچيوروم
عرفان مئين Içəyurom
irfan meyin
مئي اوزوم مئي
گسار اوزوم Mey
uzüm meygusar uzüm
محوسم محوي
ديدارام Məhvissəm
məhvi didaram
رينديسم ريند
خومارام Rindissəm
rinde xumaram
مستيسم مستي
هوشيارام Məstissəm
məste huşyaram
مست اوزومم
هوشيار اوزوم Məst
uzuməm huşyar uzüm
سوز هاچماز
ريند سرداشام Süz
haçmaz rinde sirdaşam
مئي ايچمز
ريندي
قالاشام Mey içməz
rinde qallaşam
اوزوم اوزومه
يولداشام Uzüm
uzümə yoldaşam
چنگ اوزومم
چوگور اوزوم Çəng
uzüməm çugür uzüm
من جاهانام
جاهانوم يوق Mən
cəhanam cəhanom yuq
لامكانام
مكانوم يوق Laməkanam
məkanom yuq
واقما، سر و
سامانوم يوق Vaqma
səru samanom yuq
سر اوزومم
سردار اوزوم Sər
uzüməm sərdar uzüm
بي جا، كوز
ياشين
سيديرمم Bica küzyaşin sidirməm
مصلحتر چارا
قيلمم Məsləhıtər
çara qilməm
نه بئر اوز
درديمي بيلمم Nəbər
uzdərdimiy bilməm
طبيب اوزوم
درمان اوزوم Təbib
üzum dərman
üzum
كون و مكانو
كئزميشم Küvnu məkanu
kəzmişəm
دوستلارقا
باغروم
عزميشم Dustlarqa baqrum
əzmişəm
من بينوا
بيلمه ميشم Mən
binəva bilməmişəm
ديل اوزم
ديلدار اوزمم Dil
üzuməm dildar üzum
جمراس،
اوزومو،
خوار، ائتديم Cəmras
üzümu xar etdim
آشوقلوق
اختيار
ائتديم Aşuqluq
extiyar etdim
جان جانانقا
نثار ائتديم Can
cananqa nesar etdim
جان اوزوم،
جانثار اوزوم Can
üzum cannesar
üzum
سروده اي
به زبان خلجي
از علي
اصغرجمراسي(فراهاني)
كؤردوم
kürdum
قبستانقا گذر
ائتديم qəbistanqa
güzər еtdim
عجايب
آداملار
كؤردوم əcayib adamlar
kürdum
قارالوق
تورپاق
آستوچه qaraluq türpaq astüça
ياتولموش
جيسم و جان
كؤردوم yatulmuş cismu
can kürdum
كناهسوندا
يوز قاراقا günahsonda
yüzqara qa
متاعسوندا
زيان كارقا mətasonda
ziyankar qa
بي غايت
پشيمان
كوردوم bi qayət
pəşiman kürdum
سينيق كوزا
وارا بوشلار sınıq
kozavara boşlar
چورروموش او
قلم قاشلار çürümuş
о qələm
qaşlar
توكولموش
دٌروارا
تيشلر tükülmuş dür
vara tişlər
كونئر پير و
جاوان كوردوم künər
piru-cavan kürdum
يومولموش او
هالا كؤزلر yumulmuş
о hala küzlər
قيامت
يولوسين
كؤزلر qiyamət
yоlusin küzlər
قانو شيرين
شكر سوزلر qanu
şirin-şekər süzlər
دهانِ بي زبان
كوردوم dəhane-bi
zəban kürdum
چورروموش او
گول اندمو çürümuş
о gül əndamo
بيلمورو تزده
له شامو bilmoru
sehbehlə şamo
آلموشدو
جؤرسين هامو almuşdu
çuvrisin hamo
يلان كؤردوم
چالان كوردوم yilan
kürdum,çayan kürdum
بي سي عيشو
عشرت ايچئر bi
siy еyşlu
işrət eiçər
بي سي زوقلا
صحبت ايچئر bi
siy züvqla sohbət eiçər
بي سي رنج له
محنت ايچئر bi
siy rənclə mehnət eiçər
قاتل حالين
يامان كؤردوم qatıl halın yaman kürdum
اهل قبور
صفتلرين əhly qobur
sifətlərin
جمراسي سن
بيان ائتدين cəmrasi
sən bəyan еtdin
سي مه
يتيملرين
كؤينين siməh
yətimlərin küynin
يتيم آهين
يامان كؤردوم yətim
ahin yaman kürdum
برگردان
فارسي
به قبرستان
مراجعه كردم /
انسان هاي
عجيب و غريبي
ديدم
زير خاك در آن
تاريكي/ جسم و
جان هايي در
حال خواب را
ديدم
احوال يك
گناهكاري را
پرسيدم/ حال
كسي كه از گناه
خود روسياه
شده بود
كسي كه از كشت
خود زيان ديده
بود/ ايشان را
بي نهايت
پشيمان ديدم
سرهايي را
ديدم كه چون
كوزه شكسته
بودند/و ابروها
و چشم هايي كه
پلاسيده شده
دندان هاي
سفيد چون
مرواريد را
ديدم كه ريخته
بود/ پير و
جوان را در
حال سوختن
ديدم
چشم هاي آبي
را ديدم كه
بسته شده
بودند/اين چشم
ها منتظر روز
رستاخيز
بودند
از صحبت هاي
شيرين چون شكر
هيچ خبري
نبود/زيرا
دهان ها را بي
زبان ديدم
اندام هايي
چون گل را
ديدم كه
پوسيده
بود/اندام
هايي كه از
صبح و شام
خبري نداشتند
همه جواب
اعمال خود را
گرفته
بودند/در اين
بين مار و
عقرب ديدم
يكي را در عيش
و عشرت /و ان
دگر سرمست در
حال صحبت ديدم
يكي در رنج و
سختي افتاده
بود/ اما حال
آدم كش را
بسيار بدتر
ديدم
صفات اهل قبور
را / تو اي
جمراسي بيان
كردي
از من به تو
نصيحت دل يتيم
را نشكن/چونكه
آه يتيم را
بسيار مهلك
ديدم