يادي از
بنيانگذار
آموزش
ناشنوايان در
ايران
اگر به
حدود صد سال
پيش برگرديم
در محاضر تعليم
و تربيت، صداي
چكاچك چوب و
فلك را كه گوش
فلك را كر مي
كرد خواهيم
شنيد و زوزه
چوب ادب مكتب خانه
دار را كه بي
وقفه و بي
محابا بر سر و
روي شاگردان
مكتبي 5 تا 50
ساله فرود مي
آمد، احساس خواهيم
كرد. راستي
بانيان آموزش
و پرورش رسمي
و نوين كشور
چه كساني
بودند؟ راست
قامتاني كه شيوه
پوسيده آموزش
را به دور
ريختند و
اركاني مرصوص
در كشور بنا
نهادند چه
مشخصاتي
داشتند؟ پايه
گذاران وزارت
معارف و اداره
فرهنگ كشور چه
افرادي
بودند؟ با
تلاش چه كساني
مدارس ساخته
شد؟ و مربيان
تربيت شدند؟
بي شك مدارسي
چون
دارالفنون
جايگاه خاصي
در مراتب
فرهنگي كشور
دارند. بزرگ
مرداني چون
اميركبير و
نام آوراني
چون شادروان
دكتر هوشيار، رشديه،
بهروز و باغچه
بان از
پيشگامان و
پيشتازان
آموزش نظام
يافته اين
كشورند.
عملكرد
جبار باغچه
بان همچون
خورشيدي بر
تارك آموزش و
پرورش اين
كشور مي
درخشد. او كه
در اين
جانبازي
فرهنگي از جان
مايه گذاشت و
از مال دنيا
چيزي پس از
خود باقي
نگذاشت.
شايسته است مسئولين
فرهنگي اين
مرزوبوم براي
يك بار هم كه
شده زندگي
نامه سراسر
ايثار اين
مخلص خدا را
بخوانند و بر
عزم پولادين و
اراده آهنين
اين انسان
وارسته آفرين
بگويند. و با
آه و ناله هاي
جانسوزش كه از
عمق جانش
سرچشمه گرفته
آشنا شوند و
لختي بر تاريخ
رقت بار و فقر
زده گذشته
بگريند!
ميرزا
جبار
عسگرزاده در
سال 1264 خورشيدي
در شهر ايروان
ارمنستان و در
يك خانواده
صنفي متولد شد.
تبارش ايراني
بودند و او
همواره به
هويت ايراني
خود مي باليد.
جد وي از
اهالي تبريز
بود. مادرش
اهل قفقاز و
پدرش استاد
عسگر اهل
اروميه بوده
كه در شهر
ايروان به شغل
معماري و
قنادي گذران
زندگي مي كرد.
به هر حال
تحصيلات
باغچه بان
براساس اصول
قديمي، مسجدي
و مكتب خانه
اي بود و در سن 15
سالگي با مختصر
سوادي به جهت
تأمين معاش
خانواده مجبور
به ترك تحصيل
شد و به پيروي
از حرفه پدر،
يعني از طريق
معماري و
قنادي گذران زندگي
مي كرد.
در سال 1298
هجري شمسي
هنگامي كه
قحطي، مرض و
جنگ هاي محلي
همه جا را فرا
گرفته بود،
پدر و مادر خود
را از دست داد.
او با تحمل
مشقات و سختي
هاي طاقت فرسا
در حالي كه
اميد به زندگي
نداشته و با
بيماري حصبه و
چند بيماري
مهلك ديگر دست
و پنجه نرم مي
كرد و از طرفي
چرك و عفونت
بدن و پاي او
را فرا گرفته
بود توسط
پزشكي انسان
دوست كه
انگشتان پاي وي
را قطع كرده و
او را مداوا
مي كند از مرگ
حتمي نجات مي
يابد. سپس به
همراه ساير
آوارگان جنگي
از مرز ماكو
گذشته و وارد
سرزمين پدري
خود ايران مي
شود.
جبار
باغچه بان معلم
مهربان همه
بچه ها، به
ويژه بچه هاي
ناشنواست. وي 50
سال تمام در
تبريز، شيراز
و تهران براي
تعليم و تربيت
آنها از جان و
دل كوشيد و هم
او مؤلف اولين
كتاب كودك و
بنيانگذار
كودكستان در ايران
است. كوشش هاي
آموزشي زنده
ياد باغچه بان
شايد از سال 1298
شمسي با آموزگاري
در دبستان
احمديه مرند
آذربايجان
آغاز شده است.
آوازه كارهاي
باغچه بان آن
چنان در استان
پيچيد كه سيل
تقديرنامه
هاي انفرادي و
گروهي به سوي
ميز رئيس
فرهنگ تبريز
سرازير شد. تقديرنامه
هاي نماينده
فرهنگ مرند،
يعني آقاي
«الفت نوبري»
سبب شد كه نظر
رئيس فرهنگ تبريز،
مرحوم «حاج
ذكاءالدوله» و
مدير كل فرهنگ
«آقاي
ابوالقاسم
خان فيوضات»
نسبت به باغچه
بان تغيير
يابد. و از سوي
اداره فرهنگ
تبريز، او را
براي كار در
مركز احضار
كنند. در سال 1302
خورشيدي مردم
تبريز شاهد يك
نوآوري ديگر
يعني (خدمات
آموزشي ـ
اجتماعي)
باغچه بان
بودند. او در
آن سال براي
نخستين بار در
تبريز كودكستاني
پايه گذاري
نمود و نام
«باغچه اطفال»
را بر آن نهاد.
در آن زمان
كودكستان در
كشور مفهوم
غريب و
ناشناخته اي
داشت و فقط
تجربه هاي
انگشت شماري
در اين زمينه
در كشور وجود
داشت. او براي
نخستين بار
شيوه هاي صحيح
آموزش به
كودكان را
ابداع كرد و
بعدها در يك حركت
نمادين و با
ارزش براي
رونق و شخصيت
بخشيدن به
كودكستاني كه
احداث كرده
بود نام خود و مربيان
آنها را
«باغچه بان»،
باغچه بان
نهال هاي
واقعي جامعه
ناميد.جبار
عسگرزاده كه
نام باغچه بان
را براي شغل
خود انتخاب
كرده بود همين
نام را به
عنوان
خانوادگي
خويش برگزيد و
به جرأت مي
توان گفت كه
در پرورش
نونهالان
جامعه ما
بهترين باغچه
بان بود و اسم
بامسمايي
براي خود
برگزيده
بود.پس از آن
باغچه بان بزرگترين
خدمتش را به
جامعه تبريز
ارائه داد. براي
نخستين بار در
ايران با وجود
مخالفت هاي
بسياري
نخستين كلاس
هاي آموزش
كرولال ها را
داير كرد و به
فكر تعليم و
تربيت كودكان
ناشنوا افتاد.
لذا در سال 1305
خورشيدي،
تابلويي به
اين مضمون در
مكان هاي
عمومي شهر
تبريز نصب
گرديد. در
مدرسه باغچه
اطفال كلاسي
براي آموزش
خواندن،
نوشتن و حرف
زدن به بچه ها
كرولال
افتتاح شده
است و هر طفل
كرولال مي تواند
به طور رايگان
از اين كلاس
بهره گيرد. او
توانست قدرت و
ابتكار خود را
نشان داده و
نام خود را به
عنوان
بنيانگذار
آموزش كرولال
در تاريخ
ايران به ثبت
برساند.
همچنين
توانست به خاطر
پايه گذاري
جمعيت تئاتر،
جمعيت معلمين
و انجمن
فعاليت آزاد
زنان محبوبيت
والايي به دست
آورد. باغچه
بان تأليفات و
آثار زيادي از
خود به جاي
گذاشته است.
سرانجام
باغچه بان،
اين ستاره
پرفروغ آسمان
فرهنگ ايران و
آذربايجان پس
از تحمل يك
بيماري كوتاه
چهار روزه در
آذر ماه سال 1345
دارفاني را
وداع گفت و
مديريت مدارس
ناشنوايان به
فرزند بصيرش،
خانم ثمينه
باغچه بان
سپرده شد.
جبار
باغچه بان ،
پيشگام آموزش
کودکان
جبار
عسگرزاده،
معروف به
باغچهبان،
در سال 1264
خورشيدي در
شهر ايروان به
دنيا آمد.
آموزشهاي
آغازين خود را
مانند ديگر
دانشآموزان
با روشهاي
قديمي و در
مسجد گذراند.
در پانزده
سالگي بهناچار
آموزش را رها
كرد و از
خبرنگاران
روزنامههاي
قفقاز و از
فكاهينويسان
روزنامهي
ملانصرالدين
شد. در سال 1298، پس
از پايان
يافتن جنگ اول
جهاني و پس از
فوت پدر و
مادرش، به مرند
بازگشت و در
مدرسهي
احمديه به كار
آموزگاري
پرداخت. به
دليل عشق و
علاقهي
بسياري كه به
آموزش و پرورش
دانشآموزان
داشت، خيلي
زود نامش بر
سر زبانها
افتاد. در
مهرماه سال 1299
به طور رسمي
در ادارهي
آموزش و پرورش
مرند استخدام
و در دبستان
دانش به
آموزگاري
پرداخت.
آموزگاري
را در كلاس
اول با ده
دانشآموز
آغاز كرد. علت
اصلي كم بودن
تعداد دانشآموزان،
تنگدستي
خانوادهها و
دوم مخالفتهاي
مكتبداران
آن زمان بود.
رئيس منطقه در
آن زمان با تدبير
و انديشه،
اعلاميهاي
منتشر كرد كه
به هر يك از
دانشآموزان
يك دست لباس
مجاني داده
خواهد شد. در
نتيجه تعداد
دانشآموزان
كلاس اول به
هفتاد نفر
رسيد و به
دليل آن كه
كسي توان
آموزش همهي
آنها را
نداشت، براي
باغچهبان
فرصتي پيش آمد
تا در عرصهي
فرهنگ خود را
بيازمايد.
خانوادهها
پول خريد كاغذ
و مداد
نداشتند، در
نتيجه بچهها
سر راه مدرسه
كاغذهاي
سيگار را جمع
ميكردند و روي
آن مشق مينوشتند.
او از هركس كه
امكان داشت يك
قران و دو قران
ميگرفت و
براي دانشآموزان
فقير دفتر و
مداد تهيه ميكرد،
صابون و دارو
ميخريد و به
خانههاي آن
ها ميبرد و
به مادران
درمان بيماري
كچلي را (كه در
بين دانشآموزان
بسيار بود) ميآموخت.
اين كارهاي
باغچهبان
شور و شوق
زيادي در
شاگردان به
وجود آورد كه
تا آن روز
ديده نشده
بود.
باغچهبان
براي آموزش
دانشآموزان
خود از روشهاي
نو بهره ميگرفت
كه با روش
قديمي كه با
خشونت همراه
بود، بسيار
تفاوت داشت.
او براي آموزش
حساب به دانشآموزان
از يك تخته
سياه بزرگ و
دو چرتكه
ديواري(يكي
براي آموزش
عددهاي صحيح و
ديگري براي
آموزش عددهاي
كسري) استفاده
كرد. با اين
روش دانشآموزان
مردود سال
گذشته نيز
توانستند بهآساني
در آزمونها
پيروز شوند كه
اين باعث
اميدواري بيشترباغچهبان
شد. سال بعد به
همراه دانشآموزان
خود به كلاس
دوم رفت، با
اين اميد كه
تا سال ششم
همراه آنها
باشد تا سواد
خود او هم بيشتر
شود، چرا كه
سواد فارسي
او خوب نبود.
او تلاش ميكرد
شهرت نيكي
براي مدرسه
دست و پا كند و
خوشبختانه،
هر چه بيشتر
كوشش ميكرد،
توجه مدير
مدرسه نيز به
او بيشتر ميشد.
با وجود اين، مدير
مدرسه به
نوآوريها و
رابطهي
دوستانهي
دانشآموزان
با باغچهبان
حساس شده بود.
باغچهبان
در آن سالها
محبت و گرامي
داشتن شخصيت
انساني
كودكاني را كه
در خانههاي
خود صاحب هيچگونه
شخصيتي
نبودند و تنها
بهرهشان كتك
و توسري و فحش
بود، وظيفهي
اصلي خود ميدانست
و تلاش ميكرد
كمبودهاي
تربيتي و
خانوادگي آنها
را جبران
نمايد و كودك
را از شخصيت
خود آگاه كند.
اما مدير جوان
آن مدرسه، از
اين نكتهي
پرورشي آگاه
نبود. با وجود
اين كارها بهخوبي
پيش ميرفت.
نوآوريهاي
باغچهبان
باغچهبان
از همان آغاز
شيوهي آموزش
سنتي را كنار
گذاشت. لحظهاي
آرام و قرار
نداشت و هر
روز با يك فكر
تازه پا به
مدرسه ميگذاشت.
نوآوريهاي
وي در آن
روزگار مانند
شعبدهبازي،
شگفتي و تحسين
همه را برميانگيخت.
براي نخستين
بار براي
آموزش
جغرافيا از
نقشهاي
استفاده كرد
كه خود آن را
ساخته بود. آن نقشه
شامل دو تختهي
ساده بود كه
روي آن نمونهاي
از دريا و
اقيانوس و
پديده هاي
طبيعي نشان
داده شده بود.
باغچهبان
علاوه بر
استعداد و عشق
به معلمي،
استعداد
شاعري،
نقاشي،
روزنامهنويسي
و بازيگري و
حتي قالبكاري
داشت كه از
همهي اين
تواناييها
براي آموزش هر
چه بهتر دانشآموزان
كمك ميگرفت.
او نمايشنامه
مينوشت و بچهها
ان را اجرا ميكردند.
به علاوه، او
براي نخستينبار
لباسهاي يك
شكل و برنامهي
ورزشي براي
دانشآموزان
تدارك ديد.
باغچهبان
در سال 1303 با
همكاري آقاي
فيوضات، رئيس
آموزش و پرورش
آن زمان
آذربايجان،
كودكستاني با
نام «باغچه
اطفال» بنيانگذاري
كرد و با
نوآوريهاي
خود برنامههايي
از جمله
كاردستي،
نقاشي، بازي،
نمايش، سرود،
شعر و قصه و ... در
آن آموزش داد.
او نام باغچهبان
را براي
مربيان اين
كودكستان و همچنين
براي نام
خانوادگي خود
برگزيد.
يكي ديگر
ازكارهاي
ارزندهي
باغچهبان،
بنيانگذاري
كلاسي براي
آموزش به دانشآموزان
كر و لال بود.
هنگامي كه اين
فكر نو را با
رئيس آموزش و
پرورش آن
زمان(رئيس
فرهنگ) در ميان
گذاشت، در
برابر شور و
هيجان خود با
اين پاسخ
دلسردكننده
روبهرو شد
كه: «اگر تو
چنين استعداد
و قدرتي داري
كه لالها را
زباندار
كني، بهتر است
زبان فارسي را
در باغچهي
اطفال بيشتر
كني. ما به
آموزش زبان
فارسي به اين
مردم تركزبان
بيشتر نياز
داريم تا زباندار
كردن كر و لالها».
اما اين
سخنان دلسرد
كننده و
كارشكنيهايي
بسيار ديگر،
باغچهبان را
در راهي كه در
پيش گرفته بود
سست نكرد و او
دو روز پس از
شنيدن آن
سخنان، اعلان
ثبتنام را در
مدرسه نصب
كرد. اين
اعلان، كه
شبيه ادعاي
پيغمبري بود،
سر و صداي
بسياري به پا
كرد تا آنجا
كه يكي از
دوستانش به او
گفت: «تو دشمن
آبروي خود
هستي. چرا فكر
نكردي كه
يهوديها با
همهي زرنگيشان
نتوانستهاند
در تبريز
مغازه باز
كنند؟ اين
دكان چيست كه
تو باز كردهاي؟
مگر تو
پيغمبري كه ميخواهي
لالها را
زباندار
كني؟ من تا به
حال نماز
نخواندهام.
اما امشب ميخوانم
و از خدا براي
تو شفا ميخواهم!»
و باغچهبان
چه نيكو به او
گفت: «اين
نخستين معجزهي
من است، كه
آدم كافري مثل
تو به خاطر من
مسلمان شد!»
سرانجام پس از
كشمكشهاي
بسيار، چند
كودك كر و لال
را نامنويسي
كرد و پس از ششماه
در حضور پدر و
مادران و برخي
از مقامهاي
آموزش و
پرورش، از آنها
آزمون گرفت.
آن روز بچهها
براي مردمي كه
روي در و ديوار
مدرسه نيز
نشسته بودند،
درس خواندند و
روي تخته
ديكته نوشتند.
پس از آن روز
باشكوه بود كه
سيل
سپاسگذاريها
و گراميداشتها
به سوي او
سرازير شد كه
البته در
برابر سيل كارشكنيها
چندان چشمگير
نبود.
مهمترين
نوآوري باغچهبان،
روشي نو در
آموزش الفبا
است كه به روش
تركيبي مشهور
شده است. در
اين روش، آموزش
الفبا بر اساس
دانستههاي
پيشين دانشآموزان
انجام ميشود.
براي مثال،
هنگامي كه ميخواهيد
به كودك حرف «آ»
را ياد بدهيد
اگر اين حرف
را روي تخته
بنويسيد و
بخواهيد كه
شاگردان آن را
بخوانند و
بنويسند،
اهميت نميدهند.
اما اگر آب را
به آنها نشان
بدهيد، اسم آن
را بپرسيد و
از آنها
بخواهيد
صداهاي واژهي
آب را بكشند،
آن دو صدايي
را كه آب از آن
ساخته شده
است، پيدا ميكنند.
ديدگاه
باغچهبان در
آموزش كودكان
باغچهبان
بر اين باور
بود كه يك
كودك نوزاد،
كه ذهنش از هر
گونه دانستني
تهي است، بدون
آموزش
آموزگار،
زبان محيط
پيرامون خود
را ياد ميگيرد
و پر از
دانستني مي
شود. اما همين
كودك هنگامي
كه به دبستان
ميرود، نميتواند
از پس آموزش
برآيد و مردود
مي شود. اين پيشآمد،
خلاف نهاد او
و قانون
آفرينش كودك
است.
نظرهاي
باغچهبان در
آموزش كودكان
بر اين پايه
استوار است كه
كودك پيش از
ورود به
دبستان با
مفهومهاي
گوناگوني در
محيط پيرامون
خود آشنا ميشود
و حتي بدون آن
كه واژهاي را
به زبان
بياورد،
مفهوم برو،
بيا، بنشين،
در و پنجره و
ديگر چيزهاي
پيرامون خود
را درك ميكند.
او چون اين
مفهومها را
ميداند،
بدون تشويق يا
تهديد، واژههاي
مربوط به آنها
را ميآموزد.
پس كودك هر
واژهاي را در
برابر چيزي
ياد ميگيرد و
راز يادگيري
كودكان است.
باغچهبان
نظرهاي خود را
پيرامون
آموزش الفبا
در كتابي با
نام
"دستورتعليم
الفبا" نوشته
است كه كه در
سال 1314 منتشر شد.
اين كتاب پنج
فصل دارد:
فصل اول:
ويژگيهاي
شخصي معلم.
معلمي كه ميخواهد
به دانشآموزاني
كه تازه وارد
مدرسه شدهاند
آموزش بدهد،
بايد هفت
ويژگي داشته
باشد. بردباري
و شكيبايي،
خوشرويي و
فروتني،
انتظار و
اميد، جديت و
درست قولي،
ثبات و جديت،
وقار و سنگيني
و احاطه و
آمادگي.
فصل دوم:
شناخت دانشآموزان.
شاگردان
شباهتهايي
به هم دارند و
تفاوتهايي
كه نهاد آنان
و خانوادهها
و تربيت آنها
موجب شده است.
فصل سوم:
سرآغاز
خواندن و
نوشتن (دورهي
آمادگي).
اصلاح گفتار و
مخرج اداي
كلمهها،
همراه با
خواندن كلمهها
و نام چيزها و
تمرين نوشتن.
در گذشته، كار
نوشتن بعد از
خواندن انجام
ميشد، اما
امروزه نوشتن
همراه با
خواندن از روز
اول آموزش
داده ميشود.
فصل چهارم:
آموزش الفبا.
آموزش بايد بر
اساس دانستههاي
پيشين دانشآموزان
انجام شود.
موضوع
انتخابي براي
درس بسيار مهم
است كه بايد
مبهم نبوده و
در اندازهي
درك دانشآموز
باشد.
فصل پنجم : حرفها و طرز هجيكردن(بخش كردن) و ارتباط آموزش با تواناييهاي فكري كودكان. در اين مرحله، معلم براي اين كه بتواند سي و دو حرف را به آساني آموزش دهد، اول بايد توجه دانشآموزان را به كيفيت مخرج صداها و تقسيم كلمه به بخشهايي كه در هر بخش يك حركت دارند، جلب كند.