مرگ بر شو ئونیزم فارس،  زنده بادعدالت و آزادی

 

انسانيت ، عدالت ، آزادي  و حقوق بشر و ...

 

در برهه هاي گوناگون جهان  دانشجويان دانشگاهها با ارزشهايي همچون آزادي و عدالت به پا خواستتند و براي جوامع خود آزادي يا عدالت و يا هر دو را به ثمر آوردند . اين دانشجويان چون به اين مفاهيم اعتقاد راسخ داشتند توانستند به اهداف خود نائل آيند .

مفاهيم فوق الذکر مفاهيمي است که هر روز از تريبونهاي مختلف در دانشگاه و خارج از آن ،با هر قدمي که بر مي دارم به گوشم مي خورد اما آيا واقعا کساني که اين مفاهيم را به کار مي برند معني و مفهوم اين اصطلاحات را درک مي کنند و يا بدون اينکه آگاهي کامل از معني و مفهوم اين کلمات داشته باشند آنها را استعمال مي کنند و ژست مي گيرند و از معني ومفهوم واقعي اين کلمات  بي خبرند

در اين جهان بي عدالتي و ظلم ، دانشجوي آذربايجاني چه مي کند ؟ او از جامعه اي بلند شده که در طول سده ي اخير فجيع ترين سرکوبهاي متعدد فرهنگي،اجتماعی، اقتصادي و سياسي را تحمل نموده است و اين جامعه در اثر سياستهاي استعماري انگليس دچار سير قهقرايي  شده است و از يک وضعيت آرماني که با استعداد و تلاش مردمانش به وجود آمده بود به يک وضعيت اسفناک فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي رهنمون گشته است .آيا  او بايد ساکت بنشيند و نظاره گر باشد و يا در صدد اعتراض به اين ظلم تاريخي که بر ملتش روا داشته شده و مي شود برآيد ؟

او فرزند ستارخان است او فرزند حيدر عم اوغلو است. او فرزند بابک است. او فرزند شيخ محمد خياباني است. مگر مي شود ظلم را به چشم ببيند و بي تفاوت از کنار آن بگذرد ؟

تاريخ خود گواه است که ملت ترک آذربايجان يکي از عدالت طلب ترين و آزادیخواه ترين ملتهاي منطقه بوده است و حتي در بحارالانوار نيز آمده که "امام زمان ظهور نخواهد کرد مگر آنکه ملت آذربايجان  در جهت حق قيام کرده باشد"

در طي يک سده گذشته  ظلم ملي بر ملت ترک آذربايجان که شامل حوزه هاي فرهنگ و اقتصاد و اجتماع و سياست مي شود باعث گرديد که مردم فرهيخته آذربايجان در برهه هاي مختلف دست به  تظلم خواهي بزنند آنها پيش از اين هزينه هاي فراواني را در راه ايران داده بودند اما مي ديدند که به جاي اينکه در اثراين هزينه ها اوضاع  زندگي شان بهبود يابد متضرر گشته اند. که نمونه ي آن انقلاب مشروطه است که آذربايجانيها قيام مي کنند و پس از پيروزي انقلاب دشمنان عدالت و آزادي ستارخان را زخمي و خانه نشين و باقرخان را در کرمانشاه به قتل مي رسانند و ظلمها بر آذربايجان فزوني مي يابد و يا مي توان از حکومت ملي آذربايجان که در 21 آذر 1324 به دست مرحوم سيد جعفر پيشه وري در تبريز تاسيس شد نام برد که در سال 1325 با هجوم وحشيانه ي قشون تهران ، چند صدهزارنفر از مردم عادي در آذربايجان اعدام شدند و يا حوادث تلخ پس از انقلاب و تجربه ي آيت الله شريعتمداري و حزب خلق مسلمان را در نظر گرفت .

اينها همه تجربه هايي است که آذربايجان و ملت ترک آن از سر گذرانده اند.اما اکنون وضيعت به چه منوال است؟

در فضاي پس از جنگ 8 ساله ي ايران و عراق ملت آذربايجان تجربه ي تلخ سالهاي 1325 و 1358 را به ياد دارد . در اثر بعضي از تحولات در سال 1375 و در دوره ي پنجم انتخابات مجلس شوراي اسلامي آتش زيرخاکسترشعله مي کشد وحرکت جديدي در جهت ارتقاي مدنيت و هويت و مبارزه  در جهت احقاق حقوق از دست رفته ملي ترکها در ايران آغاز مي گردد  وجنبش  جديدی پا مي گيرد که حرکت ملي آذربايجان نامیده می شود . 

اين جنبش ملي که خواستهايش همه در چارچوب حقوق بشر است به يکباره در بين قشر نخبه ي جامعه نفوذ کرده و سعي در بيداري ملي ترکهاي آذربايجان مي کند .

و اماتاکنون اين جنبش راه هويت طلبي ترکي آذربايجاني را در پيش گرفته است و اقدام به جمع آوري و ارسال صدها تومار و نامه ي سر گشاده به مقامات کشور ،جهت اجراي اصل 15 قانون اساسي و تدريس زبان و ادبيات ترکي آذربايجاني در مدارس نموده است همچنين اين جنبش اجتماعي اقدام به برگزاري دهها تجمع مدني غير خشونت آميز نموده است که نمونه ي بارز آن برگزاري مراسم سالروز تولد بابک قهرمان ملي آذربايجان در قلعه بابک است اين تجمع ميليوني هر ساله در پنج شنبه و جمعه ي هفته دوم تير ماه در قلعه بابک – کليبر صورت مي پذيردکه هرچند از نظر تعدادشرکت کنندگان تجمعي عظيم است اما افراد شرکت کننده،عليرغم تمام دردهاي فراواني که دردل دارند اقدام به اجراي مراسمات سخنراني و مراسمات فرهنگي مي نمايند و به صورت مسالمت آميز خواهان احقاق حقوق ضايع شده ي خود مي گردند .

در اين بين دانشجويان ترک در کل دانشگاهها و بالاخص دانشگاههاي آذربايجان ( تبريز ، اروميه ، اردبيل ، زنجان،قزوين  و همدان)با برگزاري سمينارهاي علمي و انتشار نشريات دانشجويي اقدام به انعکاس حقوق انساني ملت آذربايجان از تريبون دانشگاه مي نمايند که دراين راه بامظالم فراواني روبروگشته اند .

دانشجويان آذربايجاني به وضوح تحت بيشترين فشارهاي نهادهاي امنيتي خارج از دانشگاه قرار مي گيرند و نشريات آنها تعطيل و مجوز برنامه ها و سمينارها يشان لغو مي گردد و بعضي از آنها حتي تا پاي زندان نيز مي روند و جالب اينجاست که هر دو جناح حکومت ( اصلاح طلبان و اقتدار گرايان ) در برخورد با جنبش دانشجويي آذربايجان اتفاق نظر جالبي دارند !!! و در دوران خاتمي و پس از آن ، اين روند با شدت ادامه داشته است در کل مي توان جنبش هويت طلبي دانشجويي آذربايجان را ،حرکتي آزاديخواهانه و عدالت طلبانه و بر اساس معيار هاي انساني و حقوق بشر دانست که در جهت رفع ظلم ملي برملت آذربايجان و احقاق حقوق از دست رفته ي  ملت ترک آذربايجان در زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي مي کوشد .

امااکنون ببينيم که دشمنان اين جنبش دردانشگاهها برچند نوعند :

دشمنان دانشجويان هويت طلب ترک در کل بر دو قسمند :

الف ) عده اي با شعار عدالت محوري و مهرورزي واقعا آبروي عدالت را نيز برده اند بايد از اينان سوال کرد که کجاي اين عدالت است که نمي گذاريد که يک کودک آذربايجاني ابتدا خواندن و نوشتن به زبان مادريش را ياد بگيرد و بعد بقيه را ؟؟؟ کجاي اين عدالت است که کل بودجه اقتصادي کشور را به استانهاي فارس نشين مرکزي سرازير مي کنيد اما در مقابل ، ريالي براي توسعه مناطق غير فارس پول خرج نمي کنيد ؟؟؟ کجاي اين عدالت است که در شبکه هاي راديوئي و تلويزوني به اصطلاح ملي تان ، هويت ما را به تمسخر مي گيريد و به ما توهين مي کنيد و ما را آذري خطاب مي کنيد ؟؟؟ و در مقابل فرهنگ و تمدن پارسي را در حد جنون آوري بالاتر ين تمدن دنيا !!! مي ناميد ؟؟؟ کجاي اين عدالت است که به فلسطيني سني مذهب ميليونها دلار کمک مي کنيد اما در جنگ قره باغ به دشمنان مردم شيعه ي آذربايجان سلاح و مهممات رايگان مي دهيد ؟؟؟ به راستي کجاي اين عدالت است که رئيس جمهور مهرورز ، مهرورزي اش را نسيب افغانها و تاجيکها مي کند و ترکهاي آذربايجان را فراموش مي کند ؟؟؟ ( رئيس جمهوري فعلي و رئيس جمهوري پيشين در پيامهاي نوروزي شان ، نوروز را فقط به پارسي زبانان در ايران و تمام نقاط دنيا تبريک گفتند . در حالي که نوروز را ترکها نيز جشن مي گيرند ) کجاي اين عدالت است که حتي به شب شعرهاي ما نيز رحم نمي کنيد و انجمنهاي ادبي ما را به انگهاي گوناگون مي بنديد ؟؟؟

پيشنهاد من به اين افراد به اصطلاح عدالت طلب و مهرورز اين است که آبروي لغت عدالت را نبرند و کمي فکر کنند و کمي تامل کنند به نا عدالتي هايي که خود مسبب آن هستيد .

اما دسته ي دوم :

دسته ي دوم که دم از آزادي بيان و انديشه و حقوق بشر مي زنند زماني که نوبت به مسئله ملي ترکها مي رسد در بهترين حالت سکوت مي کنند و يا مانند مقتدي و سرورشان عزت الله سحابي حکومت را به دليل آنکه با فعالين هويت طلب ترک آذربايجان برخورد نمي کند سرزنش مي کنند وحکومت را به برخورد با فعالين هويت طلب ترک در دانشگاهها ترغيب مي کنند.

اينان آنقدر اصطلاح حقوق بشر را به کار مي برند و عملا آن را زير پا مي گذارند که انسان را عاصي مي کنند .

بايد از اين افراد پرسيد که : آيا واقعا به حق تعيين سرنوشت مردم که در اعلاميه ي جهاني حقوق بشر آمده است اعتقاد داريد ؟؟؟ آيا شما نمي دانيد که سي و پنج ميليون نفر ترک در ايران اجازه تحصيل به زبان مادريشان در مدارس را ندارند ؟؟؟ آيا نمي دانيد که چه ظلمهاي اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي فراواني به خاطر مسئله ملي به ترکها در ايران روا داشته مي شود ؟؟؟

شما اگر به حقوق بشر اعتقاد داشتيد ، انگ نمي زديد و سعي نمي کرديد که در راه رسيدن به آمال و آرزوهايمان سنگ اندازي کنيد و مانع از تحقق آزادي و عدالت نمي شديد .

و اکنون سخني با مدعيان دموکراسي ايراني !!!

همگان مي دانند که مستبدين در مقابل آزاديخواهان و عدالت طلبان يا آنها را به خارج  از مرزهاي سرزمينی منتسب مي کنند و آنها را خائن مي نامند و يا آنها را عده اي نادان و گمراه مي نمايانند اما اعلام مي دارم که فعالين هويت طلب ترک هيچکدام از برچسب هاي زير را بر نمي تابند و آذربايجان پيش از شماها در سال 75 به نتيجه اي که شما در دوره ي نهم انتخابات به آن نائل آمديد رسيده بود و خواست ملت آذربايجان و ترکها در ايران چيزي جز عدالت و آزادي در چهارچوب اعلاميه ي جهاني حقوق بشر ابتدا براي خود و سپس براي تمام ملل جهان نيست و ما بر حق تعيين سرنوشت مندرج در اعلاميه ي جهاني حقوق بشر تاکيد داريم .

اما نويسنده بر اين اعتقاد است که اکثر روشنفکران و مصلحين فارس در برهه ي کنوني به گونه اي شوئونيست هستند و همه چيز را براي ملت فارس مي خواهند و اگر از ايران نيز دم مي زنند ، ايراني را مي خواهند که فارس بر ترک و کرد وبلوچ ترکمن وعرب برتري داشته باشد و منظوراينان از حقوق بشر همانا حقوق بشر فارس است نه حقوق انسانها  فارغ از نژاد و زبان و فرهنگ آنها .

نگارنده بر اين اعتقاد است که دانشجوي ترک به عنوان نماينده ي جامعه ي آذربايجان و نخبه ي ملتش بايد بر آن باشد که ضمن شناخت هويت واقعي خود ( نه تزريقي شوئونيسم فارس ) ، اقدام به آگاهي بخشي و بيدار کردن عامه ي ملت ترک نمايد و در صدد باشد تا ضمن تحصيل علم ودانش جهت خدمت به ملتش ، حق ملتش را که در سده هاي اخير تحت عناويني مختلف پايمال گرديده است را مطالبه کند و اگر بعضي از افراد در اثر مبارزات عدالت طلبانه ي ملت ترک آذربايجان و دختران وپسران دليرش در دانشگاهها ناراحت مي شود ، اين امر را نشانه ي رسوخ ايدئولوژي شوئونيستي و فاشيستي فارس در وي است و مبين اين مطلب است که فرد مذبور هيچ ارزشي براي عدالت و حقوق بشر قائل نيست و هيچ تقيد عملي به اين دو مفهوم ندارد .

و نکته اصلي آنجاست که در عدالت محوري روي آوردن به مصلحت سنجي محکوم است