آيا
حد و مرزي
براي سقوط
اخلاقي وجود
دارد ؟
پيرامون
سکوت مدعيان
حقوق بشر و
مقامات تورک در
مقابل وقاحت
بيشرمانه
روزنامه
دولتي ايران
ياشار
گولشن
وقاحت
بيشرمانه
روزنامه
دولتي ايران
در توهين به
زبان و مليت
تورکها
صفحه جديدي در
برنامه هاي ضد
بشري محافل
دولتي و پان
ايرانيست
گشوده است . در
اين گام جديد
پيام تازه اي
نهفته است که
با توجه به
توصيه گفتمان
خشونت ( يا
سرکوب عريان
نژادي ) خبر از
ذهن مريض و
انديشه هاي ضد
بشري صحنه
چرخانان اين
برنامه دارد .
در
کنار اعتراض
دانشجويان
مبارز و شجاع
دانشگاه هاي
آذربايجان ،
تهران و ساير
مناطق در
مقابل اين سياست
نفرت انگيز ،
سکوت چند دسته
سوال بر انگيز
و غير قابل
توجيه است.
اولين
دسته محافل
مدعي ترقي
خواهي در
اپوزيسيون چپ
و ميانه است
که در کنار
فرياد
دموکراسي
طلبي و
آزاديخواهي
شان عکس العمل
شان در مقابل
اين حرکت ضد
انساني تا
کنون سکوت
بوده است . نه
تنها اين
محافل هيچ اطلاعيه
اي در محکوميت
اين اتفاق
صادر نکرده اند
حتي سايتهاي
خبري وابسته
به آنها نيز
خود را به
خواب خرگوشي
زده و هيچ خبر
در خوري از
عکس العمل
شجاعانه دانشجويان
تورک نشر نه
ميکنند .
اپوزيسيون
ايراني به
خوبي از جو
عمومي دنيا
در رابطه با
مساله نفرت
نژادي آگاه
است و خود خوب
ميداند که اگر
مشابه چنين
مطلبي حتي
بسيار رقيق تر
از آن در هر يک
از کشورهاي امريکا
و کانادا و
اروپا و حتا
اغلب کشورهاي
آسيايي نشر
مييافت
توفاني
سياسي بر پا
ميساخت که به
تعقيب قضايي
ناشر و جنبش
عمومي براي
ابراز نفرت از آن
مينجاميد.
اينکه درج اين
مطلب در نشريه
ارگان يک دولت
آنهم در خصوص
قريب چهل درصد
مردم يک کشور
منجر به سقوط
آن دولت ميشد
قطعا دور از
تصور نيست .
عمل
محافل جمهوري
اسلامي که دست در
دست پان
ايرانيست هاي
رسوا بدنبال
ايجاد و شعله
ور کردن کينه
ملي در ايران
هستند و طبعا
در شرايط
کنوني که زير
فشار سنگين
قدرت هاي بزرگ
به هر عملي
که اتحاد ملي
در مبارزه با
جمهوري
اسلامي را در
ايران مانع
شود دست
ميزنند قابل
درک است، اما
توطئه سکوت
موذيانه
اپوزيسيون به
اصطلاح مترقي
و آزاديخواه
در شرايطي که
بخش عظيم مردم
ساکن ايران از
نظر نژادي و زباني
تحقير و توصيه
به سرکوب و
کشتار ميشوند
چه تعبيري جز
ماهيت متزلزل
ادعاهاي آنها
و نمايش پوچي
فرياد برابري
طلبي آنها
دارد؟ . چنين
توهين نفرت
انگيزي جاي آن
داشت و دارد
که همه
نيروهاي مدعي
آزادي و حقوق
انساني را به
صحنه آورده و
عليه اين
نمايش نفرت
نژادي در قرن
بيست و يکم ،
به مبارزه
وادارد .
محافلي که
ادعاي مبارزه
براي برابري
حقوق بشر و
برابري
انسانها
ميکنند و در
مقابل اين
توطئه محافل
جمهوري
اسلامي و پان
ايرانيست ها
سکوت ميکنند
به همان اندازه
بوجود
آورندگان اين
حرکت مسئول
عواقب فاجعه
بار آن
ميتوانند
باشند.
اين
مساله در مورد
سران و
مسئولين تورک
اپوزيسيون
مدعي برابري
حقوق بشر و
دموکراسي
بعد ديگري نيز
دارد . قاعدتا
اينان که
تعدادشان نيز
کم نيستند
علاوه بر
اينکه بايستي
به دنبال اين
باشند که
بصورت جدي و
پيگير در مقابل
اين نمايش
آشکار سياست
ضد ملي و ضد
بشري موضع به
گيرند، در عين
حال در مقابل توهين
به شخصيت فردي
خود نيز
قاعدتا
نبايستي ساکت
بنشينند . آيا
با سکوت خود
ميخواهند
مثلا به وحدت
نيروهاي
اپوزيسيون
حدشه وارد
نشود؟
آيا اساسا
هيچ
ايدئولوژي
سياسي که
ادعاي ترقي
خواهي و
برابري
انساني
داشته باشد
ميتواند
تئوري و عمل
خود را بر روي
برتري جويي
نژادي و ملي
و قومي قرار
دهد و در کنار
آن ادعاي
دموکراسي
نيز به کند ؟
آن مقام تصميم
گير
اپوزيسيون که خود
تورک است و با
همه دوستان و
همکاران تورک خود
به زبان تورکي
حرف ميزند،
چگونه
ميتواند
مقابل اين عمل
که مشوق
سياست نفرت
وسرکوب
عريانتر و بي
پرواتر ملي
در آينده است
ساکت به نشيند
؟
-
دسته ديگري
که بصورت شگفت
انگيزي در
مقابل اين
جريان خاموش
نشسته اند
تورک هاي هستند
که در رده هاي
بالاي مسئوليت در
حکومت جمهوري
اسلامي قرار
دارند . به طور
نمونه اين همه
آيت الله هاي
تورک ،
نمايندگان
مجلس شوراي
اسلامي ، مقامات
دولتي و سران
سپاه که در
رابطه با هويت
قومي اشان از طرف
ارگان همان
دولتي که به
آن خدمت
ميکنند به
سوسکهايي
تعبيرمي شوند
که از پس
مانده هاي
انسانها (
منظورشان
فارسها است )
ارتزاق
ميکنند و
روزنامه
ارگان دولت
مخدومشان
تشويق ميکند که
گفتمان
خشونت
را بايستي
در مورد آنها
به کار برد،
پيش خود چه
توجيهي براي
سکوت و در
واقع تاييد
اين نگاه
دارند .
شکي نيست که نه موضع
سياسي و نه
اعتقادات
مذهبي شخص نه
ميتواند
توجيه گر سکوت
در مقابل اين
عمل نفرت
انگيز باشد .
به اين ترتيب
آيا اين
مقامات تورک
تعبير
روزنامه
دولتي را در
مورد خود قبول
دارند ؟ اين
ها که نميتوانند
ادعا کنند که
تورک نيستند (
انسان که هويت
قومي و زبان
مادري
خود را که
نميتواند تغيير
به دهد .) و خود
خوب ميدانند
که هر چه قدر هم
زور بزنند
نميتوانند
ريشه تورکي
صحبت خود را
تغيير دهند .
مثلا
آن مقام ارشد
دولتي که
تمام وجود و
تخصص خود را
وقف خدمت به
حکومت جمهوري
اسلامي کرده
و در ايام جنگ
سکاندار
اداره شريان
حياتي درآمد
کشوربوده و
اينک نيز چشم
و چراغ فعاليت
هسته اي اين
حکومت است آيا
ميتواند
بگويد که من
اساسا تورک
نيستم و فارس
هستم ؟ راستي
وي و امثال وي به چه
صورت قادرند
به تشکيلاتي
خدمت کنند که
در نهايت آنان
را به همراه
همه همزبانان
و
همشهريانشان
سوسکهايي
ميداند که از
کثافات
فارسها
ارتزاق
ميکنند و بايستي
با
لنگه کفش بر
سرشان کوبيد .
يا مثلا آن فوتباليست
نام دار تورک
که اميد درخشش
تيم ايران در
جام جهاني
است براي خود
چه احساسي
ميتواند
داشته باشد
وقتي که در
مورد وي چنين
تعبيري ابراز
شود و تازه به
خواهند پشت
پيراهنش نشان
"ستارگان
پارسي" را هم
به دوزند .
انصافا
اصلا حد و
مرزي براي
سقوط اخلاقي
وجود دارد ؟