ترجمه از آلمانی:  دنيز روشن

بعد از شکست  

 مقاله از یوزف یوففه مجله زمان 9 مارس 2006

 

زمانی که آمریکائیان بغداد را اشغال کردند بایستی در تهران صدای "الله اکبر" ی از ته دل  به آسمان برخواسته باشد  که : " خدا را شکر که چشمان شیطان بزرگ را بست. آمریکا بدترین دشمن ما را از میان برداشت. برادران شیعه ما را از اسارت سنی ها رهانید و به قوی ترین نیرو در عراق مبدل ساخت، و خود را در جنگی در گیر کرد  که هر آن  ما میتوانیم  به نفع خود در آن مداخله کنیم."

دقیقأ چنین است. موقعیت استراتژیک ایران خیلی بهتر از پیش است. قبل از همه اروپا  این را احساس کرد وقتیکه بعد از سه سال مذاکره با بی اعتنایی ایران مواجه شد. و حال  آمریکا موقعیت تازه را درمییابد و  هشیارانه  از  ضربات  نظامی به تهران اجتناب میکند.  بمب ایرانی اکنون دیگر یک مسئله زمان است.(هرچند تا غنی سازی ارنیوم راه درازی در پیش است).

چه شده که دو بزرگترین بلوک قدرت دنیا یعنی اروپا و آمریکا،  در مقابله با این مشکل اینچنین وا مانده اند؟ آمریکا و هم پیمانانش کدام درس  را باید  ازاین شکست استراتژیک بگیرند که تامدتها سایه سیاهش را بر دنیا خواهد افکند؟ با فروریزی دیوار برلین پاسخ  این پرسش آغاز میشود،  آنگاه که دیکتاتور ها سرنگون می شدند و پیروزی  دمکراسی ها همچون چیزی از پیش مقدر شده بنظر می رسید. سیاست خارجی کشورهای غربی اساسی ترین وظیفه اش را  کمک به زایمان دمکراسی و مراقبت از آن ميدید. هنوز مساله تغییر رژیم حتی با زور،  آنگونه که مد نظر جورج بوش بود، مطرح نبود.

 تو گوئی  امانوئل کانت همچون مشاور ارشد کاخ سفید سر بر آورده بود تا تئوریی را ثابت کند که بر مبنای آن دمکراسی ها اساسأ صلح طلبند. این  اصل را اینگونه نیز می شد فورموله کرد:  "صلح جهانی با دموکراسی کامل". و اینگونه بود که مسائل کلاسیک سیاست خارجی همچون توازن قوا و منافع دولتی کمرنگ می شد. میتوان صریح تر هم گفت: زما نیکه بوش به صدام حسین  هجوم برد دشمن عوضی را نشانه گرفت. هر چند صدام مخوف بود، آدمکش بود و قصاب مردم ، ولی آمریکا را تهدید نمی کرد. خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه کلینتون، در باره اش گفته بود: "او درچنگ ماست و از هر طرف در محا صره". منافع آمریکا وایضا اروپا بیش از همه از طرف ایران تهدید میشد که در پی دست یافتن به  بمب اتمی و حامی ترور  از غزه تا بیروت ميباشد و پیوند نفت و مذهب را به ابزار توانمند قدرت تبدیل ساخته است.

امروزه عراق  به کابوس وحشتناک هابزی میماند، جنگ همه علیه همه. حال در نظر بگیریم  که  آمریکا صدام را در "جعبه" اش منزوی میکرد و سیاست کلاسیک فشار را در مقابل وی به کار می بست. و زیر شعار تغییررژیم ،هرچه هم  داغ به نظر می رسید،  ارتش خود را به باتلاق عراق نمی انداخت. درآن صورت آیا  ایران می توانست  اینگونه تهاجمی عمل کند؟ آیا میشد چند کاریکاتور را مبدل به "جنگ تمدنها" ساخت؟ نه، معتقدین سفت و سخت هم توازن قوا حالیشان است. با  یک نیروی جنگی کارای آمریکایی در پشت سر،  مذاکرات اروپایی ها با ایران مطمئنأ به نتایج بهتری میرسید.

مطمئنا  سیاست خارجی فقط سیاست داخلی نیست، چه هدف،  تغییر رژیم در خارج با شد و چه منظور "در دست نگه داشتن قدرت در داخل" باشد آنگونه که ماجرای بغداد ، "ب ان د"، سازمان اطلات آلمان گواه آنست. آنزمان دولت ائتلافی سرخ-سبز آلمان قصد داشت با یک حمله جانبی به آمریکا،  انتخابات را ببرد ولی در تله ای افتاد که با دست خویش کار گذاشته بود و حالا کومسیون ویژه ای در  مجلس آلمان مسئول بازرسی  این قضییه است. دولت شرودر به راحتی میتوانست از جنگ عراق دوری جوید اگر تنها به این شعاربس میکرد "جنگ اشتباه است ما در آن شرکت نمیکنیم ولی مناسبات ما نیز نباید از این راه آسیب ببیند". در عوض دودوزه بازی آلمانی شروع شد: اینجا شعارهای انتخاباتی ضد آمریکائی و آنجا سیاست طرفداری از آمریکا- استفاده از پایگاههای نظامی گرفته تا "خدمات دولتی" در بغداد.  آخرسر منفعت دولتی بر منفعت حزبی غلبه یافت ولی به چه بهایی؟ تازه یک شوخی تلخ دیگر : هیچکس بجز لندن به اندازه برلین به ایالات متحده در جنگ عراق کمک نکرد با اینهمه جز تیپا نصیبی نیافت ( عدم حمایت از تلاش آلمان برای داشتن جایگاه دائمی در شورای امنیت سازمان ملل). سیاست آینده نگر واقعی اما غیر از این است.

پلی  که واشنگتون اکنون به هند میزند نیز نشانی از هنر دولتمداری ندارد. سیاست  بوش در آنجا ناظر به توازن قوا است و هند را به مثابه نیروی ضد چین تجهیز میکند. سر آخر اما دستاورد بوش  چیست وقتی که علارغم "همکار عادی" خواندن هند آنچنان با دست و دلبازی به وی  رشوه می دهد تا جاییکه سیاست عدم گسترش سلاحهای هسته ای با ایران و کره شمالی به باد می رود. هند علارغم امتناع از امضاء  قرارداد بازداری هسته ای ، خلاف مفاد این قرارداد برای مصارف انرژی  خود از آمریکا ارانیوم غنی شده دریافت میکند و در بهتر از قبل میتواند نیازهای تاسیسات اتمی-نظامی خود را بر آورد. در ضمن این "همکار عادی" به هوان خاطر نشان ساخته است که هند در رابطه با ایران نه  "تحت فشار دیگر ملل" بخوان آمریکا، بلکه بر اساس "منافع ملی" خود برخورد خواهد کرد و تصمیم خواهد گرفت.

     عراق، ایران و هند پایان یک دوره از سیاست جها نی را نشان میدهند. ایده‌آل کانت از "صلح دمکراتیک" که بنابر آن تنها مستبدین جنگ میکنند، به مثابه یک راهبرد استراتژیک در عراق، نه  دمکراسی ونه صلح به بار آورد. بدتر از همه این دخالت  بنام سیاست ایده‌آل، مهمترین اصل سیاست واقعگرایانه، "آنچه خوب است را انجام ده ولی همواره مراقب توازن قوا بمثابه مبنای ثبات باش" را زیرپا گذاشت. نتیجه وحشتناک است: بر آمدن ایران، دولتی که بیش از هر دولت دیگر دمکراسی و صلح را در منطقه به خطر می اندازد. و این که چگونه غیر قانونی بودن  برنامه اتمی ایران با کمک همزمان به برنامه اتمی هند اثبات میشود رازی است متعلق به دولت بوش، که پیش از همه، رفقای حزبی اش باید در توجیه  آن بکوشند.

حاصل چیست؟ بیش از همه اخطار معروف طالیران : "هیجان بیش از حد نه!" نه به دلیل ایدئو لوژیک (بوش) و نه به دلیل سیاست داخلی (شرودر). سیاست توازن قوا که دردهه نود  رنگ باخته بود دوباره  باز میگردد، هر چند با تعدادی قدرت اتمی بیشتر. واقعگرایی البته بدین معنی نیست که در برابر هر دولت مستبدی همچون بچه خوبی شد. زیرا مستبدین رفتار قابل محاسبه را تنها به قیمت سرکوب تضمین میکنند که به روشنی به ثبات پایدار نمی انجامد. و اما تغییر رژیم به مثابه سیاست تامین امنیت چی؟  بعد از جنگ خیلی طولا نی مدت جهان برای آخرین بار در سال 1945 کار کرد.

آیا این بدین معناست که غرب چاره ای ندارد؟ نه! اگر  بعد از شکست-ایران-عراق، دوباره  با سیاست واقعگرایانه خارجی آشتی کند. این را کسی بهتر از جورج کننان، پدر "سیاست فشاردائم"، فورموله نکرده است. کننان به سال 1946 به غرب درمقابل مسکو سیاست "طولانی مدت ،  صبورانه ولی قطعی و هشیارانه" را توصیه کرد تا بدین واسطه  "نرمخویی" و یا "فروپاشی" قدرت شوراها راتامین کرده باشد. در عمل هر دوی این اهداف بدست آمد ابتدا ایدئولوژی زدایی سپس در هم ریزی. سیاست های ارزشمدارانه  ومنفعت طلبانه  دشمنان آشتی ناپذیر همدیگر نیستند. ترکیب مناسبی از این دو باید به گونه ای  مبنای کار قرار گیرد تا دوره های نسبتا کوتاه سیاست داخلی دمکراتیک دوام آورد.

 

اصل مقاله :

„Nach dem Fiasko“    http://www.zeit.de/2006/11/01__leit_1