دو
شعر از هاشم
شعبانی معلم
عرب اهوازی که
اعدام شد
den 31 januari 2014 kl. 01:36
یکی از
فعالان شهر
خلفیه دو شعر
زیر را که از هاشم
شعبانی است
برای من
فرستاده که
منتشر کنم. من
در اینجا به
همان شکلی که
به دستم
رسیده می آورم
روشنفکر
شهید "هاشم
شعبانی"، شب
اعدامش را به
شکل زیر در
شعرش به تصویر
کشیده بود:
نیمه های شبی
زمستانیست.......بیراهه
های گرفتگی
سرشک کلکی تب
کرده، به
دلجویی
انگشتانی یخ زده
را، به تماشا
نشسته اند
......هرگز از خود
نپرسیده ام :
که چه سود ؟؟و
مفهوم چوبه ی
دار را از پیشانی
خویش خوانده
ام .....آیینه
گواهی می دهد
آنگاه که با
کوله بار پاره
قلب خویش،
راهی
ناشناخته را
می پیمایمو از
آنان که تجسم
خورشید تنها
مراد
انگشتانشان
بود تنها تو
را به یاد می
آورم و در می
مانم از رسم
آوارگی خویش.
************************************************************************************
شعر
"نقطه" از
شهید راهِ
آزادی ملتهای
ایران،
روشنفکر شهید
"هاشم
شعبانی":
رهایی
بهتر است از
بند، نقطه
چه
با درد و چه با
لبخند، نقطه
سکوتِ
بامدادان دل
انگیز
به
است از صدِ شب
پیوند، نقطه
دمی
با عشق تلخی
را چشیدن
به
است از طعم
شهد و قند،
نقطه
چه
شیرین است با
مشتی صداقت
جهان
را شستن از
ترفندِ نقطه
ولی
دیری است در
هر جای این
شهر
هزاران
دیو می بالند،
نقطه
میان
حجم قلب
شهروندان
در
و دیوار می
کارند، نقطه
به
تیغ دشنه دل
را می شکافند
سپس
بر مرده می
نالند، نقطه
شب
تاریک را با
بیم موجش
روا
بر غنچه می
دارند، نقطه
ولی
هر دم پرستوها
بخوانند
رهایی
بهتر است از
بند، نقطه
جهان
با بادِ بام
از خواب خیزد
و
بعدش ماجرای
چند نقطه
هاشم
شعبانی