den 24 augusti 2013 kl. 16:39

 

ایرانشهر مشروع و تورانشهر نامشروع

 

نقدی بر گفتگوی مهرنامه با سید جواد طباطبائی

 

سید حیدر بیات

 

دکتر طباطبائی متولد آذر 1324 در شهر تبریز است. چیزی شبیه متولد آوریل 1944 در آلمان یا متولد اوت همانسال در ژاپن. یعنی دقیقا یکسال بعد از تولد این پیر فرزانه بود که آذربایجان چیزی شبیه آلمان یا چیزی شبیه ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم را البته با مختصات تاریخی و اقلیمی خود تجربه کرد. دکتر طباطبائی به اهمیت این تاریخ آگاه است و در مصاحبه‌اش بدان تاکید می‌کند. مردم آذربایجان به ویژه تبریز در آن روزها عمدتا به دو دسته تقسیم می‌شدند دسته نخست طرفداران فرقه دموکرات و دسته دوم مخالفان این فرقه که بیشتر شامل خانواده‌ مذهبی، خوانین و بازاریان بودند و خانواه سید به روایت خود ایشان، از دسته دوم است. بعد از شکست فرقه دموکرات طرفداران فرقه که در ضمن طرفدار آموزش زبان مادری نیز بودند تار و مار و یا تبعید شدند و پاره‌ای از مخالفان ضمن اعلام وفاداری به دربار پهلوی، سیاستهای فارسی گستری و ترکی‌ستیزی آن عالیجنابان را به مثابه وحی منزل به دیده نهادند.[1]

البته بعد از این توضیحات اگر کسی انتقاد کند که "وَانْظُرْ اِلى ما قالَ ..."، مجبور به نقل جملات دکتر پورجوادی در این باب خواهیم شد: « و حتی زمانی خیال کردم تدریس به زبان‌های محلی در دوره‌های نخستین سوادآموزی شاید مفید باشد. ولی دوست من طباطبائی چیز دیگری می‌گوید. طباطبائی کسی است که تا ده سالگی نمی‌توانسته به فارسی حرف بزند. برای عمویش روزنامه‌های فارسی می‌خوانده و خودش درست مطلب را نمی‌فهمیده است،»[2]

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود در اینجا «من قال» نیز به اندازه «ما قال» بلکه بیشتر از آن موضوعیت دارد و تبریزی بودن دکتر طباطبائی به سند مشروعیت سخنانش در این باب بدل شده است.

2.
فرقه دموکرات فارغ از حسن و قبح ذاتی و عرضی آن واکنش روح جامعه آذربایجانی به سیاست‌های رضاخان و پسرش بود. اتحاد البسه و السنه رضاخانی در جامعه چندزبانی و چندفرهنگی ایران بدون واکنش نمی‌ماند. این واکنش اما در بحبوبه کشمکش‌های شرق و غرب با پاسخ بسیار ناجوانمردانه‌ای روبه‌رو شد و بیشتر هزینه آن متوجه مردم عادی آذربایجان و زبان ترکی شد.

طبیعی است که در میان مردم آذربایجان و به ویژه تبریز کسانی نیز یافت می‌شدند که به پاداش ترکی‌ستیزی و فارسی‌ستایی خود قدر دیدند و بر صدر نشستند و به‌گفته «مظفر نواب» شاعر عرب: پس آنگاه که به حزب حاکم ایمان آورد جایگاه او بهشت است. [3]

ترکی‌ستیزی در میان این عده قلیل به یک اصل مسلم تغییر‌ناپذیر و مادام‌العمری تبدیل شد. این عده از امتیازات و امکانات آموزشی مرکز کمال بهره را بردند و در نقاط کلیدی سیاسی و فرهنگی صاحب‌ نام و مقام گشتند و از آن‌روز تاکنون هر از گاهی برای اثبات وفاداری و تجدید بیعت خود با مرکز جملاتی را نثار زبان ترکی و هویت آذربایجانیان می‌کنند. گویا لازمه اعلام وجود و حضور در سطح کلان کشوری رابطه‌ای با تحقیر زبان و فرهنگ بومی دارد، شاید هم این عده فراموش کرده‌اند که دوره پهلوی سپری شده و دوره جدیدی در کشور ما آغاز شده است.

3.
سیاست‌های پهلوی پدر و پسر از دیدگاه نظری در کشور مسبوق به سابقه بود. رگه‌‌هایی از شعوبی‌گری که در طول تاریخ بیشتر در حوزه نظری و گاه با اعلام حضور فرقه‌ها و نهضت‌ها در حوزه عمل خود را باز تعریف می‌کرد و مجموعه همین اندیشه‌ها و کردارها است که به ظهور نظریه ایرانشهری جناب طباطبائی منجر می‌شود.

فارغ از نتایج غیراخلاقی این جریان که گاه در هیات دیو فاشیسم جلوه‌گر می‌شود و گاه در صورت پتیاره شوونیسم؛ باید گفت این جریان به رغم وجودش هیچگاه به اندیشه و کردار غالب در تاریخ ایران تبدیل نشده است مگر در دوره پهلوی که سرنیزه‌ی نظامیان بود و تشویقهای کسانی مثل شادروان محمود افشار که به صراحت از لزوم سرنیزه سخن به میان آوردند و قبل از آن دوره همواره ایرانشهری و تورانشهری به موازات هم در گستره این جغرافیا وجود داشته‌اند.

4.
جریان پان‌ایرانیسم در مورد زبان فارسی به جغرافیای فرهنگی معتقد است اما در مورد زبان ترکی به جغرافیای سیاسی که سازمان ملل یا وزارت کشور هر کشوری حدود و ثغور آن را مشخص می‌کند. زبان ترکی را می‌توان مضاف انواع مضاف‌الیه‌ها قرار داد. زبان ترکی آذری، ترکی استانبولی، ترکی قزاقی، ترکی اویغوری و بعد هم البته مضاف را حذف نمود تا مضاف‌الیه به جای آن بنشیند؛ همانند آذری، اویغوری و ... . اما زبان فارسی نباید نقش مضاف را بازی کند تنها یک زبان فارسی داریم، خواه فارسی تاجیکی عصر رودکی سمرقندی، خواه فارسی هندی بیدل دهلوی، خواه فارسی رومی مولانای بلخی و خواه... . این مسئله آشکارا مثل معروف «یک بام و دو هوا» را تداعی می‌کند و طرفه آنکه آنان که سنگ زبان فارسی با گستره از هند و چین تا دجله و قفقاز را به سینه می‌زنند زیر چتر عنوان پان‌ایرانیسم گرد هم آمده‌اند و نیازی هم برای پاسخ‌دادن به این تناقض ندارند. طرفه‌تر آنکه از دیدگاه اینان همه زبان‌ها و گویش‌های ایرانی همانند کردی، گیلکی، طبری، بلوچی، طالشی و ... لهجه‌ای از زبان فارسی محسوب می‌شوند و همه زبان‌ها، فرهنگ‌ها و هستی مردم این بوم و بر، تنها با انتساب به زبان و فرهنگ فارسی موضوعیت دارد و بدون این انتساب و «اضافه‌ی تشریفیه» هیچ هویت مشروع و قابل دفاعی وجود ندارد، بلکه حتی بدون این انتساب هیچ وجودی وجود ندارد! و خارج از حوزه ایران مخیله آقایان (نه ایران واقعی) است.

اما این تمامی داستان پر آب چشم نیست. آقایان وقتی صحبت از مسائل فرهنگی آذربایجان می‌شود، مساله نژاد را مطرح می‌کنند و اینکه نژاد مردم آذربایجان ترک نیستند. صرف ‌نظر از درستی یا نادرستی این گزاره، مگر در مورد زبان فارسی مسئله نژادی مطرح است که در مورد سایر زبانها پای نژاد به میان کشیده شود؟ بسیاری از ترکی‌نویسان در طول تاریخ ترک‌نژاد نبوده‌اند. مؤلف کتاب عقاید اولیاء‌ سبعه از احفاد شیخ زاهد گیلانی است که نژادش به ترکان نمی‌رسد اما به ترکی آذربایجانی کتاب نوشته است. سادات شاعر و نویسنده آذربایجان همانند میرحبیب ساهر،‌ سیدمحمد حسین شهریار، میرهدایت حصاری، سیده حمیده رئیس‌زاده «سحر»، حسینی سعدی الزمان و میر صالح حسینی گل سرسبد ادبیات معاصر ترکی هستند.

به اعتقاد نگارنده، اساس ایران امروز چه از نگاه جغرافیایی و چه از نگاه فرهنگی و دینی در زمان سلجوقیان شکل گرفته است. در آن زمان در بین نزاع چندین قدرت محلی یعنی ترکان غزنوی و سلجوقی، پارسیان سامانی و ترکان قراخانی، سلجوقیان حریفان خود را شکست داده و امپراطوری بزرگ سلجوقی را تشکیل دادند که چندین کشور از جمله ایران، جمهوری آذربایجان و ترکیه امروز (منهای فتوحات سلطان محمد فاتح) در قلمرو این امپراطوری قرار می‌گرفت. همانگونه که سامانیان اهل هنر و فرهنگ بودند ترکان قراخانی نیز اهل فرهنگ و هنر بودند و مهمترین آثار ترکی سده‌های میانه در قلمرو آنان نوشته شده است. شکست سامانیان و قراخانیان سبب نشد که مرده‌ریگ فرهنگی آن‌ها از بین برود، بلکه فرهنگ و زبان فارسی و ترکی، به تعبیر دیگر ایرانشهری و تورانشهری در قلمرو سلجوقیان به عنوان دو هویت و دو فرهنگ مجزا و موازی مسیر خود را در تاریخ طی کردند. این دو هویت لزوما در رودرروی هم قرار نمی‌گرفتند. گاه در شعر شاعران دو زبانه در یکدیگر ادغام می‌شدند گاه در خورجین فرزانه‌ای کتابهای هر دو زبان از حظیات سفر محسوب می‌کشتند[4]. و گاه چنان در هم می‌تنیدند که انفکاک آنها از همدیگر بسیار سخت بود یعنی زمانی که سلطان عثمانی به فارسی شعر می‌سرود و سلطان صفوی به ترکی.

از دوره سلجوقیان تا اواخر عصر قاجار سه حوزه بزرگ زبان ترکی یعنی ترکی جغتایی، عثمانی و آذربایجانی در قلمرو جغرافیای امپراطور سلجوقی آثاریکدیگر را می‌خواندند و به زمان همدیگر می‌نوشتند. گاه فضولی بغدادی نثر عثمانی می‌نوشت و گاه عبدالقادر مراغی شعر به ترکی جغتایی می‌گفت. در میان مؤلفان عثمانی میتوان از ده‌ها نویسنده و مترجم نام برد که پسوند شیرازی، زنجانی، اصفهانی و ... دارند. مؤلفان و مترجمانی که گاه آثار قابل اعتنایی نیز خلق کرده‌اند و کتب بیشتر این نویسندگان در در گنجینه‌های نسخ خطی کتابخانه‌های ایران نیز به چشم می‌خورد. اما به گواهی تاریخ اگر بعضی از آثار را استثنا کنیم بهترین آثار نثر ترکی در سده‌های گذشته به زبان ترکی آذربایجانی نگاشته‌ شده‌اند. شاهد مدعای من غیر از کتاب دده قورقود[5] کتاب‌های نشاطی شیرازی و عقائد‌الاسلام اردبیلی است و بر پایه همین آثار می‌شد بدون نیاز به آثار کشورهای همسایه و بدون نیاز به حیدربابای استاد شهریار شالوده نثر مدرن ترکی را در ایران پی‌ریزی کرد، اما دیگر نیازی به این آثار وجود ندارد؛ چرا که این زبان اکنون نویسندگان و شاعران بزرگی چون ایواز طاها، سلیمان اوغلو، ناصر منظوری، تقی فاضلی، نگار خیاوی، باریشماز، هادی قاراچای، کیان خیاو، مرتضی مجدفر، ناصر مرقاتی، نادر ازهری، محمد رضا لوائی، والی گؤزتن، سعید موغانلی، صالح عطایی و صدها شاعر، داستان نویس، منتقد ادبی و پژوهشگر و ... دارد که برای شناخت، بررسی و تحلیل آثار این عزیزان و پیشینیان‌شان بیشتر از یک دانشکده ادبیات لازم است. البته طبیعی است که وقتی آقای طباطبائی هنوز هویت‌طلبان ترک را با نشانه‌های نیم قرن پیش همانند یولداش و تاواریش (هردو به معنای رفیق) می‌شناسد و خطاب می‌کند از وجود این آثار نیز بی‌خبر است.

از قرن هفتم میلادی و کتابت کتبیه‌های اورخون تاکنون آثار متعدد در موضوعات مختلفی چون تاریخ، حکمت، سیاست، هیئت، نجوم، کلام، اصول فقه، تفسیر، فلسفه، منطق، دستور زبان، لغت، خط، فلاحت،‌ طب، تعبیر رؤیا، فال و افسون، شعر، داستان، نمایشنامه، ادبیات کودکان و ... به زبان ترکی نوشته شده است و جزء‌ معدود زبانهای جهان است که با این حجم و تنوع از آثار و گویشوران به هزاره دوم عمر خود پا نهاده است. گذشته از آثاری که در حوزه این زبان آفریده شده‌اند، اکثریت قریب به اتفاق آثار مهم زبان عربی و فارسی نیز در سده‌های گذشته و آثار مهم سایر زبان‌ها در قرن حاضر به این زبان در جمهوری آذربایجان، ترکیه و ایران ترجمه شده‌اند، ترجمه آثار چهار دین اسلام، مسیحیت، بودیزم و مانویت به این زبان نیز سابقه هزار و چند صد ساله دارد. [6]

شالوده زبان ترکی استانبولی که اکنون علاوه بر تولیدات قابل تامل در حوزه‌های مختلف، آخرین کتب علوم انسانی غرب گاه با کمترین کلمات دخیل و بیگانه به آن زبان ترجمه می‌شود و در دنیای ادبیات با چهره‌های جهانی خود نظیر ناظم حکمت، یاشار کمال، اورهان پاموک و ... شهره شرق و غرب است، بر اساس همین آثار پی‌ریزی شده است. جز کلمات انگشت شماری که از ترکی قبچاغی به حوزه زبان استانبولی وارده شده‌اند اکثر واژگان این زبان یا در آثار مکتوب قلمرو سلجوقی وجود دارند و یا بر اساس آن ساخته شده‌اند.

حال با این وجود ایزوله کردن زبان ترکی در ایران به سه یا چهار استان و بسنده کردن شاهکارهایش به حیدربابای استاد شهریار هنری از جنس هنرمندی استاد بزگوار جناب دکتر سید جواد طباطبائی می‌طلبد.

5.
به اعتقاد آقای طباطبائی: «می‌توان مجبور کرد که آذربایجانی‌ها فارسی را فراموش کنند و جز به زبان آذری تحصیل نکنند، اما روسی یا انگلیسی جای فارسی را خواهد گرفت.».

با وجود این حجم از آثار در حوزه‌های مختلف و در یک دوره تاریخی بیش از هزار ساله، زبان ترکی در آذربایجان نه جای خود را به روسی خواهد سپرد نه به انگلیسی. مگر در ترکیه و جمهوری آذربایجان این اتفاق افتاده است که در ایران اتفاق بیفتد؟ از سوی دیگر چه کسی گفته است آذربایجانیان فارسی را فراموش کنند. همانگونه که بزرگان جریان هویت‌طلبی مانند استاد دکتر جواد هیئت و دیگران بارها گفته‌اند کسی خواهان حذف زبان فارسی از آذربایجان نیست و اصولا زمان حذف و قیچی‌کردن زبانها یک میراث شوونیستی تاریخ گذشته است و اکنون دانستن چند زبان از ضروریات توسعه هر فرد و جامعه محسوب می‌شود. آقای طباطبائی فراموش نفرمایند که ترکها حتی در سده‌های گذشته نیز به دیگر زبانها و فرهنگها حرمت نهاده‌اند و ما خود را وارث امیر علیشیر نوایی می‌دانیم نه فردوسی.

6.
به اعتبار آثاری که تاکنون خوانده‌ام می‌توانم بگویم بزرگترین فرق آثار تورانشهری و ایرانشهری در یک چیز است؛ شعوبیان ایرانشهری در توهین به ترک‌ها و عرب‌ها چیزی کم نگذاشته‌اند از آثار فردوسی بزرگ تا محمود پسیخانی نقطوی و محمود افشار و دهها (بله ده‌ها) نویسنده بزرگ فارسگرا، جا به جا شاهد این توهین‌ها و تحقیرها هستیم. حجم این توهین‌ها به قدری زیاد است که برای بررسی آن‌ها به زمانی بیش از «دو ترم» مرحمتی آقای طباطبائی نیاز است. شخصا امیدوارم به این خصومت هزار ساله خاتمه داده شود و در زمانی که همه جا صحبت از کرامت انسانی، حقوق بشر، اخلاق و گفتگو است ما نیز به گفتگو با یکدیگر تن دهیم و حریفان خود را «نفهم»، «بی‌شعور»، «بی‌سواد»، «بی‌ربط‌ گو»، «افسانه‌باف»، «بی‌سواد» خطاب نکنیم و از سوی دیگر با وجود حمله به عنصر ترک، در موقع لزوم برای اثبات نظریه خویش به سلطان محمود و «استخدام چهارصد شاعر زرین کمر فارسی زبان» پناه نبریم. ضمن اینکه ترکان تنها زبان فارسی را به هندوستان نبردند بلکه زبان ترکی را نیز به آنجا بردند و شماری از بهترین آثار نثر و نظم ترکی از جمله بابرنامه در هندوستان به زبان ترکی نوشته شده است و بابر گاه با والیان خود به نظم ترکی مکاتبه می‌کرد. [7]

7.
شاید جناب طباطبائی در خلال مطالعه برای تدوین نظریه ایرانشهری خود سری هم به تاریخ هرات زمان سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوائی زده باشد. این سلطان و وزیر هر دو صاحب دیوان‌هایی به زبان‌های ترکی و فارسی هستند و البته آثار منظوم و منثور نوایی به زبان ترکی بیشتر از انگشتان دو دست می‌باشد و فقط چندین لغتنامه ترکی در ایران بر اساس کتاب‌های وی به رشته تحریر در آمده است. هژمونی آثار ترکی نوایی به حدی بود که عده‌ای نوایی را پدر ترکی‌گرایی یا به تعبیر مغرضانه پانترکیسم می‌دانند. با این وجود اکثریت قریب به اتفاق نویسندگان فارسی‌زبان، امیر علیشیر نوایی را ستوده‌اند. او باوجود علاقه شدیدش به زبان ترکی هرگز به دام تعصب نیافتاد و در جایگاه یک وزیر به همه نویسندگان و هنرمندان دو زبان به یک چشم نگریست. بیایید به هرات دوره نوایی بیشتر بیندیشیم و آن را به مثابه الگویی درخشان در تاریخ‌مان برای آشتی و تبلور زبانها و فرهنگ‌ها به کار گیریم؛ همان هرات که نوایی مرید جامی بزرگ عارف و شاعر فارسی‌نویس است و جامی برای حرمت نهادن به آن فضای چندزبانی و چندفرهنگی چندین شعر ترکی به تاریخ ادبیات هدیه می‌دهد و نفحات‌الانس او مملو از شرح حال عارفان ترک است.[8] هرات دوره نوایی مرکز آشتی و مرکز شکوفایی ایران و توران است.



یک توضیح: به جهت ضیق وقت، ویراست نهایی این مقاله متاسفانه به مهرنامه نرسید. از این رو تفاوتهای اندکی با متن منتشره به چشم می‌خورد.

[1]
من همه سیاست‌های فرقه دموکرات را تایید نمی‌کنم اما مخالفان آن و حکومت پهلوی این حق را نداشتند که بعد از شکست فرقه که به بهانه تجزیه‌طلبی آن را برانداختند، زبان ترکی را ممنوع و آثار این زبان را از بین ببرند و فرهنگ آذربایجان را تحقیر کنند.

[2]
دکتر پورجوادی این مطلب را بعد از انتشار مصاحبه آقای طباطبائی در صفحه فیس‌بوک خود منتشر کرده است.

[3]
فاذا آمن بالحزب الحاکم و الجنة ماواه.

[4]
چنانکه صادقی افشار کتابدار رسمی شاه عباس صفوی در اصفهان، در رساله حظیات خود، همراه داشتن یک خورجین کتاب ترکی و فارسی به سفر را از حظیات سفر می‌داند.

[5]
دده قورقود در مصاحبه دکتر طباطبائی با مهرنامه به صورت «دده گورگوت» نوشته شده است. این مسئله توهین آشکار به فرهنگ آذربایجان است و بدان می‌ماند که کسی شاهنامه را به صورت تلفظ روسی آن «شاخنامه» بنویسد. عدم اعتننا به فرهنگ‌ها و زبان‌های دیگر در کشور ما به حدی است که هیچ نشریه‌ای حتی نشریه وزین مهرنامه نیازی به همکاری با ویراستاران مسلط به زبان و فرهنگ سایر اقوام ایرانی احساس نمی‌کند.

[6]
برای آشنایی با بخشی از این آثار به کتابهای سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی دکتر جواد هیئت، Türk Dili Tarihi, Dr Ahmet B Ercilasun و فهرست نسخه‌های خطی ترکی کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی جلد اول نوشته حسین متقی مراجعه شود.

[7]
نگاه کنید به: صفحات مختلف مذکر احباب، نقیب‌الاشراف بخاری، تصحیح نجیب مایل هروی.

[8]
این کار جامی به مذاق بعضی از بزرگان مانند علامه مجلسی خوش نیامده است